سفر به دور آمریکا | قسمت ۳ - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

916 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضادانشجووفاطمه عزیز گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    خدایاشکرت که هرانچه دارم ازان توست

    خدایاشکرت که امروزهم بهم فرصت دادی تااززیبایی هایت لذت ببرم

    سلام به استادومریم شایسته عزیزومایک دوست داشتنی

    ودوستان هم فرکانسیم

    وقتی سفرشروع میشه کلی ذوق میکنم که بازچه زیبایی ونعمت هایی قراره ببینم ولذت ببرم

    واقعاچقدرامریکازیباست بااینهمه تنوع قومیت اینهمه تمیزی وزیبایی بینظیره

    چقدرکه سرسبزواب وهوای عالی داره

    چقدردرختان زیباوتنومندی

    چه حالی میده دوچرخه سواری تواین هوای عالی وصدای زیبای پرندگان

    خدایاشکرت بابت رابطه زیبای استادومریم جون وپسرشون

    وهمدلی وصلحی که بینشونه

    واشپزی بی نظیراستاد

    به به چه غذایی درست کردی استادبابهترین چاشنی چه بویی راه افتاده توی طبیعت

    چه ظرف زیبایی که به برق RVوصل میشه چقدهمه چی اسان شده

    خدایاشکرت بابت اینهمه اسانی

    خدایاشکرت بابت اینهمه ثروت ونعمت وتکنولوژی

    خدایاشکرت بابت سنجاب زیبا

    خدایاشکرت چقدرمردم درصلح هستن

    هزکسی هرجوردوست داشته اومده مسافرت یک عده باکمپر یک عده باموتوریک عده چادرزدن یکی گیتارمیزنه یکی دوچرخه سواری ….

    چقدرهمه همدل وشادهستن درکناریکدیگر خدایاشکرت که میتونم اینهمه قشنگی ببینم

    انگارخودم اونجایم ولذت میبرم

    خیلی ممنون استادبابت این اهنگ زیبایی که دراخرخوندید کلی کیف کردم ولذت بردم

    وازشمامریم عزیزم ممنونم که این فیلم های زیباروازیبایی هابرامون میگیریدتاباشماهمراه باشیم کلی لذت ببریم

    باارزوی بهترین هابرای همه هم فرکانسی هام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 868 روز

    به نام خداوند بزرگ و مهربان و هدایتگر عالی به سمت زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم مریم عزیزم و بچه های عزیز

    چقدررر این فایل بی نظیر و عالی بود

    خدایاااا شکرت که برای من یاد میدهی که هر لحظه از زنده گی لذت ببرم

    خدایا شکرت که برای من یاد میدهی توانایی خودم را یاد آوری کنم

    خدایا شکرت که برای من یاد میدهی که همه چیز فرکانس و کانون توجه من هست

    خدایا شکرت که برایم یاد میدهی حال خوب هست که اتفاقات خوب را رقم میزند

    خدایا شکرت که برایم یاد میدهی که به هر چیز توجه کنی به سمت همان کشیده میشوی

    خدایا شکرت که برایم نشان میدهی دنیا پر از زیبایی هست و اصلا این زیبایی خلاصی ندارد

    خدایا شکرت که من را لایق هست کردی

    خدایا شکرت که من لایق این زیبایی هستم

    خدایا شکرت که من در مدار دیدن زیبایی ها هستم

    خدایا شکرت که هر لحظه به من یاد آوری میکنی که پاکیزه تو لایق هستی

    خدایا شکرت که با دیدن استاد عباس منش برایم نشان میدهی که ما همین گونه زیبا هستیم دوست داشتنی هستیم ارزشمند هستیم

    خدایا شکرت که برایم یاد میدهی از درون خودم را دوست داشته باشم از درون احساس لیاقت کنم از درون احساس ارزشمندی کنم از درون با خودم راحت باشم

    خدایا شکرت که برایم با دیدن این فایل ها یاد میدهی که چگونه به ساده گی و زیبایی زنده گی کنم

    یاد میدهی که صبور باشم ( یعنی به نکات مثبت خودم اطرافم و اطرافیانم تمرکز کنم ) زنده گی را به خودم ساده بیگرم و هر لحظه لذت ببرم

    خدایا شکرت که برایم یاد میدهی زنده گی مقایسه یا مسابقه نیست زنده گی مسیر لذتبخش هست

    خدایا شکرت که برایم اینگونه رابطه عالی را نشان میدهی که من هم لایق بهترین روابط هستم

    خدایااااااا کرور کرور شکرت که این جهان قانون زیبا دارد و فرکانس های من زنده گی من را میسازد

    خدایااااا کرور کرور شکرت برای این همه زیبایی و قشنگی

    خدایا شکرت برای این تمیزی و هوای پاک

    خدایاااا شکرت برای این مردم بی نظیر

    خدایا شکرت برای این شادی

    خدایا شکرت که چقدر این مردم خوب هست و با خودشان در صلح هستن

    خدایااااااا چقدر به خودم افتخار میکنم که به تعهد امروزم عمل کردم

    خدایاااا شکرت که هر لحظه برایم باور های عالی میدهی باوری که چند روز پیش از قرآن یاد گرفتم و خیلی برایم لذتبخش بود ( نترس مسلما تو پیروز و برتری ) هر لحظه در زهنم تکرار میشود

    خدایاااا شکرت برای این کشور زیبا

    من استاد عزیزم و مریم عزیز بی نهایت تحسین میکنم

    من این کشور زیبا را تحسین میکنم امریکا زیبا

    به خدا زیبا و هدایتگر میسپارم تان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه شکرانی گفته:
      مدت عضویت: 972 روز

      سلام پاکیزه عزیز

      خیلی نوشته ات رو دوست داشتم

      خیلی زیبا با شرح جزئیات سپاسگزاری کرده بودی و اینکه اینقدر حتی نسبت ب ساده ترین و کوچکترین چیزها احساس سپاسگزاری داری برایم قابل تحسین بود آفرین به شما دوست عزیزم

      این تیکه از کامنتت هم خیلی ب چشمم اومد ک زندگی مسابقه و مقایسه نیست زندگی رو باید از مسیرش لذت ببریم و کاری ب بقیه هم نداشته باشیم و از خودمون و مسیری ک داریم طی میکنیم ب احساس خوب برسیم

      زیباست اینقدر در صلح بودن با خود و این هم مجدد تکرار باورها و درس امروزم

      از خدا ممنونم ک ب این کامنت زیبا برخورد کردم

      پاکیزه جان از خداوند میخام همیشه سالم و شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 2756 روز

    یعنیا استاد ترکووووندی عجب کنسرت زیبا و جذابی یعنیااا فقط این خاننده با شماهماهنگ نبود یه جاهاییش?

    استاد اگه یکی دیگه بود میگفتم چه سبکه ولی اینقدر عزت نفس داری و باورهاتون درسته که تازه لذت بردم و کلی تحسینون کردم

    چقدر شما خووووبد و خانواده باحالی هستینا

    یه چیز دیگه فهمیدم و اونم اینکه

    دوس دارم آقاییم تو هر شرایطی و تو هرلحظه جوری باشه و کاری کنه که من و بچهامون لذت ببریم و باعشق نگاش کنیم

    دوس دارم کنارهمسرم احساس راحتی کنم و خودم باشم همین شکلی با تمام حرکات و حرفا و ٫٫٫٫

    خانوم شایسته منم عاشق نگاه کردن به آدما هستم گاهی میرفتم کافی نت یا کافی شاپ و پشت شیشه مینشستم و به آدما نگاه میکردم واقعا خیلی لذت بخشه و حس خیلی خوبی بهم میده

    ممنونم بخاطر فایل های عالیتون و اینکه جنبه هایی از زندگی استاد نشونمون میدی که قانون الان با تمام وجود میتونم راحت تر درک کنم

    دوستتون دارم بانو مریم

    استااااد آهنگ درخواستی دارم

    قرص قمر از بهنام بانی??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2881 روز

    سلام به دوستای خوبم ، خانواده صمیمی عباسمنش ، استاد وخانم شایسته عزیز

    آقا من این فایل دیدم

    خانم شایسته عزیز وقتی داشتید در مورد تنوع و خواستتون و اینکه چقد محو اطرافتون میشید صحبت میکردید ، که یه جرقه خورد به ذهنم ٫ من از نوجوونی توی کف این بودم که الان ادمای اونور دنیا چیکار میکنن و برم خارج ببینم

    وای وقتی داشتین اینارو میگفتید یادم خودم افتادم که میرفتم توی حیاط نگاه میکردم به اسمون میگفتم الان بیرون از کره ما یعنی زمین چه خبره ، ادمای خارجی دارن خیلی دورن از ما و خیلی فرق میکنن چیکار میکنن

    یا یادم اومد که وقتی هواپیما خیلی بالا ها بالاهااا بود نگاه میکردم بهش ، مامانم میگفت این احتمالا خارجیِ ، بعدش با خودم میگفتم یعنی کلی ادم خارجی دارن از بالا سرما راه رد میشن???

    یا علاقه زیادی به صحبت کردن با ادمای کشور های مختلف کردم

    و واقعا جذب میکردم

    با ادمهایی اهل کره جنوبی ، چین ، عربستان

    هلند صحبت کردم

    و چقد ذوق مرگ میشدم

    اهااا بخدا یادم یه بار چند سال پیش توی حرم با یه خانم افغانی صحبت کردیم خودم و دختر خالم ایتقد حال میکردیم ٫ حالا تون خانم سال هاا مهارجرت کرده بود دیگع برنگشته بود افغان و کلا سبک زندگی اینجا پذیرفتع بود

    ولی یادم میاد اینقد سوال پیچش کردیم که دیگه خسته شد اما خم به ابرو نیاورد

    و با همسایه هاش رفت و خدافظی کرد

    یا به پسر چوپان افغانی اومده بود توی روستامون ، کار میکرد منم فوضول رفتم پیشش اسمش پرسیدم گفتم چند سالته

    چه خبرا ، شهر روستا و تعداد خانواده همرو پرسیدم

    دیگه کم کم رفتم چون کار داشتم پسره میگفت کجا میروی?

    خانممم شایستهههه مرسییی واقعااا من با این فایل بیاد اوردم که گذشتمو ، و اشک تو چشام جمع شد٫

    امسال که رفتیم باغ ارم شیراز دقیقا سرم از بس به سمت بالا بود که اخرش وقتی گردم میاوردم پایین دردش احساس میکردم

    هواپیما از بالا سرم رد شد نگاهش میکردم

    دقیقا اونجا چندتا ادم دیگههه بودن که محو دیدن هواپیما شده بودن توی یه اسمون صاف و افتابی

    و شاید برای خیلیا دیدن یه سری درخت بلند و مرغوب تا یه حدی لذت بخش باشه

    ولی من اونجا اینقد لذت بردم که گفتم خداجون دلم میخواست شیراز زندگی میکردم و هر هفتع میومدم این باغ و کلی ازش لذت میبردم

    وای من از دیدم ویترین های معازه ها هم کلی لذت میبرم

    بخاطر همین همیشه اخرین نفری هستم که حرکت میکنم

    بیشتر موقه وقتی با مامانم و اجیم میرم بازار جا میمونم ،

    این فایل بی نظیره ، میتونم صادقانه بگم از موقعی کع قانون رو دارم سعی میکنم در زندگیم اجرا کنم کمی به این شیوه لذت بردن دارم نزدیک میشم ولی هنوز کمی دورن از نوجونی ولی با کار کردن روی خودم نزدیکتر میشم

    پنجم دبستان بودم اوج لذت من خوردن بستنی چوبی کیم دونه ۵۰۰تومن بود که وقتی از مدرسه میومدیم بیرون منو اجیم میرفتیم و میخریدیدم

    اوج لذت من خریدن چوب شور هایی بود که توی راه برگشتن میخریدیم و کلی حال میکردیم و احساس تردی خوشمزه ای میداد

    یادم چنان حال میکردیم که وقتی بعدظهر برمیگردیم از نانوا یه نون لولش بزرگ بگیریم و منو خواهرم بخوریمش نونش خشک بشه

    کل پولی که داشتیم ۴تومن بود برای مامانم برای روز مادر یه صندوق چه گرفتیم هنوزم هستش و نو هست

    اوج لذت منو اجیم بعدظهر های بعد مدرسع بود

    سریع نون و پنیر و گوجه اماده میکردیم و

    نونم گرم میکردیم که خشک بشه و هر کدوم توی سینی برای خودمون میزاشتیم میرفتیم پای تلویزیون که جومونگ بببینیم که فوتبالیستا بببینیم با سوباسا حال کنیم

    که ان شرلی ببینیم

    یعنی عشق میکردیم عشق ٫ که اجیم چندباری یاد خاطره اون موقع ها می افتاد میگفت چقد خوب بود هنوز لذت خوردن نون پنیر گوجه ها زیر زبونمِ ٫ هنوز نون پنیر گوجه خیلی دوست دارم مخصوصا به سبک خودم درست بشه

    کلی گریه میکردیم البته قایمکی و احساسات خودمون با برنده شدن سوباسا با گم شدن جومونگ

    با ایجاد فرمانروایی جدید توسط جومونگ بدون اینکه چشم داشتی به تخت برادرش تسو داشته باشه تخلیه میکردیم

    چقد کیف میکردیم هر شب بازی های جام ملت های اروپا میبیدیدم

    کلی اسم بازیکنان رو توی سر رسیدم مینوشتم

    و یکی یکی حفظ میکردم بازیکنای اسپانیای المان انگلیس و٫٫٫٫بعدش میگفتم اجی ببینی من همرو بلدم میخوای برات بگم

    چنان با اعتماد به نفس میگفتم که حس میکردم خودم توی این حوزه سر رشته دارم

    یادم میاد اون موقع گوشی گرفته بودیم منو اجیم ٫

    دوربینش زیاد خوب نبود اصل نبود

    لمسش به مرور زمان بدترمیشد البته بخاطر توجهات ناخواسته خودن بود

    ولی انگار دنیایی بود

    انگار که من اصلش داشتم نه فیکشو

    صدا همو ضبط میکردیم چقدر خوب بود

    و چقد خنده دار بود روزهای اولی که گوشی داشتیم ٫

    یادم بابام که برای اولین بار موتور گرفته بود سوار میشدیم هر شب میرفتیم دور میزدیم

    میرفتیم بالای پل داد میزدیم چقد خوب بود

    الان ماشین داریم ، با ماشینم اینکار کردیم

    ولی واقعا خیلی کمتر از اون موقع شده

    خداروشکر که یادم اومد فک کنم خیلی وقته سوار موتور نشدم٫

    من عاشق دیدن مراسم افتتاحیه و اختتامیه المپیک و پارالمپیک و جام جهانی و مسابگقات ورزشی ام ، اینقدر حال میکنم

    حتی توی تلویزیون ، ایشالا به امید خدا برای جام جهانی قطر میرم و مسابقات از نزدیک میبینم هم افتتاحیه هم اختتامیه و به این خواستم میرسم ، خیلی خاطره بازی و لذت دارم ، در این حد که وقتی تیم قهرمان میدیدم انگار که خودم قهرمان شدم ،

    چقدر با فیلم افسانه دونگی اشک و حس غرور و موفقیت در خودم زنده کردم

    من اینقدر غرق شخصیت موفق داستان میشدم

    که یادم میرفت خودم کجام و شرایطم چجوریه یا چقد به خواسته هام رسیدم

    ما الان توی خونه نو و تر تمیز و از نو سخته شده زندگی میکنیم که حاصل ایمانِ پدر و مادر جوانم هست٫

    این خونه نو قبلش یه خونه کُلنگی بود

    که خراب کردیم از نو ساختیم

    خونه ی ما دو تا اتاق داشت یکی بزرگ بود یکیش تقریبا کوچیک ، با فاصله بیشتر از ۳متر ، حتی فک کنم بیشترم باشه یکیش ته حیاط

    یکیش دم در حیاط

    یه اتاق دیگه بود که اون داخلش کلی خراب بود ، بعضی موقع عقرب میومد ازش

    خونمون اینقد پایین بود که یهبار منو اجیم و مامانم شب توی اتاق بزرگ خوابیده بودیم ، بارون میومد حیاطمون دریاچه شده بود

    لب تا لب اتاق اب بود خدا رحم کرد اگر بیشتر بارون میومد داخل خونه ورود میکرد

    اشپزخونه مامانم کولر نداشت

    حمام و دستشویی هم بیرون بود و

    توی یه برهه هایی که اتاق کوچیک کرایه داده بودیم حمام و دستشویی مشترک بود

    همیشه ارزوم این بود حمام داخل باشه

    در حیاطمون پایین بود به زور باز میشد

    توی دستشوییمون بخاطر فاضلاب موش میومد که براش همیشه تله میزاشتیم

    ولی ایتقدررر از اونچه که داشتیم زندگی میکردیم

    که الان این چیزااااا بعد از چند سال بیاد اوردم اصلا باورم نمیشه من قبلا توی اون شرایط بودم

    و الان روی تختم درازکشیدم دارم تایپشون میکنم

    واقعیتش هیچ نگاهی از قبل برای نوشتنشون نداشتم یهو امدن

    اون موقع با بچهااا هر روز بعدظهر توی کوچه بودیم بازی میکردیم

    هر روز وسطی

    پسرای همسایه که ماشالله مردی بودن سربه سرمون میزاشتن و ما هم از خدا خواسته اذیتشون میکردیم

    توی حیاط وسطی بازی میکردیم

    حیاط اتوبوسی نسبتا بزرگی داشتیم٫

    یه باغچه داشتیم که توش مامانم همه مدل سبزی میگاشت

    یه استخر بادی داشتیم پر اب میکردیم و میپردیم توش

    روبرومون دکل ایرانسل بوود هنوزم هستش

    اهنگ بی کلام میزاشتم به ارزوهام فکر میکردم

    خوراکمون وسطی بود ، دیگه همه دخترای محل توی کوچه ما میومدن وسطی

    با گچ اجارای همسایه رو رنگی میکردیم اخه اون موقع ماژیک نبود هنوز

    یه تلویزیون کوچولو داشتیم و باحال

    یه دستگاه سی دی و دو دسته آتاری داشتیم

    و خورامون اتاری بود چقد حال میداد

    اون شب که کلی حیاطمون اب گرفته بود

    ایتقد خندیدیم با خودمون میگفتیم کاشکی قایق بفرستن با قایق بیایم بیرون چه حالی میده

    خدارو شکرت ، اصلا یادم نمیومد که من توی گذشته و الان چقدر شرایط زندگیم فرق کرده

    خونمون دیوارش کوتاه بود ولی یادم نمیاد کسی پرید باشع توی حیاط بخواد دردی کنه

    حمام بیرون بود ولی من اینقدر از پیچوندن حوله دور خودم کیف میکردم که الانم هنوز یکم از اون عادت مونده

    دوتا دوست داشتیم منو اجیم به اسم زهرا و اسما همسایه بودن با ما

    یه شب که اجر اوردن برامون چون خونمون خراب کرده بودیم و داشتیم میساختیم

    همزمان با اون شرایط توی اتاق کوچیکِ بودیم

    یادم بروبچ اومدن توی کار با بابام ۵تایی اجرا رو جا بجا میکردم توی حیاط ، چقدر کیف میداد، براشون مامانم چیز میز می اورد که بخوریم تغذیع بشیم توی کار اغلب مامانم شربت فیمو میزد و شیرین

    توی حیاطمون کلی لامپ وصل کرده بودیم که روشن باشه و اجرا رو خوب جابجا کنیم

    اون شبا خیلی لذت بخش بود برام

    همه ی اینا بیاد اوردم خود به خود هدایت خدای عزیزم بود

    چون این حرف خانم شایسته توی ذهنم و تکرارش میکنم

    ایشون گفتن چون از نعمت های زندگی گذشته لذت میبرد الان این نعمت ها رو دارن

    لذت بردن رو ننداختن برای زمانی که رسیدن به خواسته

    بلکه از کوچکترین چیزایی که داشتن سعی میکردن لذت ببرن

    من عاشق مسافرتم بخشیش بخاطر تضاد هایی که خوردم بخشیش هم بخاطر اینکه همیشه از راهنمایی ارزوی مهارجرت داشتم ، همیشه هم دنبال این بودم برای گرفتن ویزا و پاسپورت باید چیکار کرد ??? یا شرایط اون کشور چه جوریه ٫ که با قانونی که دارم بهش عمل میکنم تمام شرایط محو میشه و ایمان دارم که به بهترین نحوش مهاجرت میکنم وقول دادم که وقتی رفتم فیلم درست کنم و از اون حاهایی که سالهای دور توی ذهنم خیال پردازی میکردم و برای استاد ایمیل کنم٫

    خانم شایسته و استاد عزیز براتون ارزو میکنم در این مسیر هر روز ثابت قدم تر باشید٫

    از تمامی دوستانی که این دیدگاه خوندن هم سپاسگزارم٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم سادات عزیز گفته:
      مدت عضویت: 2419 روز

      سلام مریم عزیزم امیدوارم به خواسته قلبیت برسی

      هم به قطر بری بازیهای المپیک رو از نزدیک ببینی

      هم به اون آرزو بزرگتر که مهاجرت هست عزیزم

      من هم بادیدن سفرهای استاد عباس منش، همون لذتی رو که خودشون میبرن از سفر ، میبرم

      چقدر فایل های مریم شایسته عزیز خودمونی شیرین وراحت ولذت بخش هست

      انگار ادم داره فیلم یه کی از اعضای نزدیک خانوادش میبینه

      ولذت میبره

      چقد خواسته های جدید بادین این فایل ها برام به وجود اومده

      چقد سفر خوبه

      خود سفر هم برا ما فراوانی و خواسته های بیشتر و خلق زندگی بهتر برامون به وجود میاره

      از مریم شایسته عزیزم ممنونم ??

      منم این خواسته برام پر رنگ وقوی شده از خدا در خواست میکنم که برام فراهم کنه باعشقم وبچه هام بتونم به بهترین جای دنیا مهاجرت کنم

      واز سفر ودیدن ادمهای اون سر دنیا ونعمتها وفراوانی های خدای محبوبم لذت ببریم

      وسپاسگزارم از خداوند

      که به زودی برام فراهم میکنه

      مریم جان باخوندن کامنت شما چقد کیف کردم

      منو بردی به دوران بچه گیم همون لحظات شیرینی که شما باخواهر وهم بازیت داشتی منو خواهرم هم داشتیم

      وفراموش کرده بودم

      ازت سپاس گزارم برا به اشتراک گذاشتن این خاطرات قشنگ عزیزم ???

      شمارو به خدای راهنما یاری گر وبخشنده ومهربان میسپارم ??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    سلام و صد سلام

    با نهایت خستگی مشتی بر دهان شیطان میزنم و به تعهدی که دادم عمل میکنم و مینویسم

    جذابیت زندگی با RV

    اره جذابیت داره واقعا

    حتی شستنش هم لذت بخشه ها!

    بعضی وقتا میگم ببین خرج هایی که آدم برای نعمت هاش میکنه هم خیلی باحاله

    پارسال که پول بیمه ماشین دادم خیلی حالم بد شد ولی امسال با لذت نقدی پرداخت کردم …

    قدیم ترا ماشین شستن برام رنج بود الان حس میکنم یه جور سپاسگزاریه

    دارم ازش استفاده میکنم لذت میبرم حالا از خرج ماشین میترسم؟

    باورتون نمیشه من از دوره دوازده قدم نتیجه گرفتم ماشین خریدم بعدش نگران پول بنزینش بودم!

    یعنی تا این حد!

    خلاصه که شستن یه ماشین به این بزرگی

    پارک کردن سفر کردن

    زندگی با عشقت

    زندگی در نهایت لذت بدون دغدغه مالی

    و البته زیر سایه In God We Trust

    آره این زندگی زندگی خوبه

    یکی از موارد باحال استاد اینه وقتی یه هدف برای خودش گذاشته

    هر کاری میکنه برای رسیدن به هدفش

    دوچرخه باشه تا هرس کردن درختا

    آتیش درست کردن تا پیاده روی

    عاشق قانون تکامل

    عاشق مایکی که از خودش تعریف میکنه

    ولی از بچگی چیزی که به من گفتن اینه که از خودت تعریف نکن! مغرور نشو!

    شاید کسی نداشته باشه!

    شاید کسی ناراحت بشه!

    زندگی تو خواسته خیلی هاست حرفی نزنی ها!

    و اینجوری یاد گرفتم فقط تو سر خودم بزنم

    تو سر زدن رو یاد گرفتم در حد اعلا

    ولی تعریف از خود رو نه!

    من با این همه موفقیت هیچ وقت تحسین نشدم از سمت پدر مادر

    جوری که پارتنرم تعریف میکرد حس میکردم داره خرم میکنه :)

    حتی اون نعمت رو هم از خودم محروم میکردم

    عاشق لباسای استاد

    عاشق راحتی استاد که خیلی راحت و مشتی بهترین نتیجه رو میگیره … فقط با هماهنگی روح و ذهنش و البته با عشق پشت غذا

    این وسیله ریختن فلفل و نمک چقدر خوبه

    چقدر نمک پاش ها سرشون میگیره یا کثیف میشن یا چندین و چند ادویه همزمان باید استفاده بشه ولی اینجا کار راحت راحته

    عاشق این صمیمت بین استاد و پسر و مریم بانو هستم

    عاشق تعریف کردن و تمجید کردن از یکدیگرتون هستم

    عاشق هندونه خوردن

    عاشق این سنجاب باحال و کوچولو

    عاشق این تزئین ها که عاشق کشورون هستن!

    عاشق سفر

    حتی برای سفر بین راهی هم گلدون دارن برای آروی شون

    خداروشکر بابت فراوانی جهان و سلیقه ها

    لازم نیست من کسی رو تغییر بدم

    لازم نیست بخام همه مثل خواسته من باشن

    نه! جهان نیاز داره به همه شکل و ظاهری

    همه باطنی

    همه اخلاقی

    من باید به خواستم توجه کنم

    دقیقا مثل مریم بانو که به خواستش یعنی سفر به نقطه دور دور دور توجه کرد و الان سالهاست داره توش زندگی میکنه

    چقدر تحسین میکنم اون زوج زیبا رو که کنار آتیش نشستن و دارن گیتار میزنن

    در نهایت صلح و آرامش

    چقدر حالشون خوبه …

    با چه عشقی به هم خیره شدن …

    عاشق ماشین های جذاب آمریکایی هستم

    عاشق اینم که هرکسی با توجه به داشتش سفر کرده …

    یکی با چادر یکی با آروی یکی با ماشین یکی با کمپ های کوچکتر

    وای چه بچه کوچولوها باحالن

    چقدر موهای زیبایی دارن

    چقدر با خودشون در صلحن

    چه موتورهایی

    کانون توجه؟

    هیچ کاری مهم تر از این نیست که شروع کنیم به کنترل فرکانس هامون!

    واقعا چی مهم تر!

    منی که غرق یک ناخواسته هستم چه چیزی بهتر ازین که اینطوری خودم رو کنترل کنم

    چه ماشین جیپ قرمز باحالی

    چقدر همه ماشین ها تمیزن

    چقدر تمیز

    چقدر این همک هارو دوست دارم

    چقدر خوبه بری توشون بخوابی و کیف کنی

    خیلی لذت داره با عزیز دلت تاب بخوری

    بخندی لذت بببری

    خدایاشکرت بابت استاد

    نمیدونم چرا وقتی آهنگ میخونید گریم میگیره

    نمیدونم یه بغض باحالیه

    خلاصه که دلتون شاد شاد شاد

    خدایا شکرت بابت وجود این سایت و منی که هدایت شدم به این سایت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    حمیده محمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 2833 روز

    وااااای چه حس خوبی دارم من الان..انگار منم با شماها هستم توی این اتوبوس.طعم غذاها.طبیعت خوشگل..خیلی خوبه..به خصوص لبخونی و رقص استاد خیلی بهم چسبید..منم داشتم با شما میخوندم..ممنونم مریم جون که اینقدر قشنگ فیلم میگیری،و احساست رو منتقل میکنی..خلاصه که نیازی،به تجسم کردن ندارم چون کاملا احساس میکنم پیش شماها هستم ..جونمی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3849 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام پدر جوون سلام پدرِ شجاع

    همه چی از اینجا شروع شد!

    که دلم زیرو شد از تابستونی که دیدمت قلبه تاریکم پرنور شد، عین فلاش عکس

    جفت چشامو بست، یک قلب دو دوست … اومدیم توی عکس ( جریان زندگی درست)

    خداروشکر که فرصت نوشتن دوباره دارم و با کمال اینجا هستم تا به تعهدم عمل کنم، برای اینکه باید برای من باورپذیرتر بشه که میشود همه چیزهای عالی را یکجا با هم داشت و زندگی شما مهربون در کنار و همراهی مریم جان و داشتن این خانواده بینظیر آره میگه که میشود میشود و میشود و باید برام باورپذیر تر بشه که این رونده و باید ادامه بدم که دارم میدم خداروشکر و البته که بازم میشود هر روز همه چی بهتر و بهتر شود که میشود به امید خدا.

    واقعا به خاطر زحمتی که شما مریم جان کشیدید برای گرفتن این سفرنامه واقعا ممنونم و سپاس گزار، تحسینتون میکنم و به خاطر وجود ارزشمند شما از خداوند منان ممنونم.

    راستش همین الان بود که پدر، نظر ارزشمندم را توی فایل توضیحاتی در مورد 33 قسمت اخیر سریال زندگی در بهشت نوشتم و همونطور که گفتم بعدش میام و ادامه دادنم را با توجه به این قسمت میکنم، توی قرآن خواندم که خدا بهممون در مورد هدف گذاری امر مهمی را گفته، اینکه وقتی از کاری فارغ شدی به کار دیگری بپرداز و الان خوشحالم که میدونم میخوام چکار کنم تازه امروز صبح بود که من همه ی نظرات لایک شده را خواندم و نت برداشتم و هر کاری ازم برمیومد را انجام دادم: این منم، قرار نیست فیلم بازی کنم خودمم خودِ خودمم، وقتی نظرات ارزشمند بچه ها را خواندم و با دنیای بچه ها بیشتر آشنا شدم و تشکر میکنم ازشون کما اینکه برای خیلی از اعضای خانواده ام هم نوشتم و تشکرم را کتبی کردم.

    پدر جان میدونی قبل از اینکه توضیح این فایل را بخوانم با قلم تحسین برانگیز مریم جان با باورهای قشنگ و ثروت آفرینش، من داشتم مغز میخوردم مغز گردو بادام کشمش … بعد دیدم که هی مدام دوست دارم بخوره تا تموم بشه!

    این روزها مخصوصا از دیروز بعد از تضادی که برای من پیش اومد متوجه شدم که باید خودم را رفتارهام را بیشتر بشناسم، در واقع یک کلمه! ریشه یابی باورهام، احساس کردم پیام خداوندم اینه که میگه باید بیشتر از خودت سوال بپرسی و بیشتر توجه کنی به زیبایی ها و خواسته ها تا بیشتر به این شکل وصل باشی ( یکی از خواسته های ارزشمندم) در واقع اینجوری که آقا اگر این پیام اومد این اتفاق افتاد این حرکت .. چه باورهایی پشتشه این ماجراست این چیزیه که دیروز برای من به وضوح رسید خداروشکر

    و امروز به خوبی هاااا شاهد این مچ گیری ذهنم بودم و هستم که الانم میخوام در موردش حرف بزنم؛

    از خودم پرسیدم چرا انقدر میخوام این آجیل ها را زود زود تموم کنم؟

    باور کمبود؟؟ چرا مثل قهوه خوردنم که یک ساعت دقیقا طول میکشه ( واقعا) چرا این را یک ساعت طول ندم؟ .. همین را پرسیدم که ناگهان همون لحظه شروع به خواندن توضیحات کردم و دیدم و دیدم و یافتم که لذت بردن از هر لحظه ی زندگی زمانی میسره که صبور باشیم.

    الان یک خواسته برای من Upload شد! چقدر خوشحالم واسش

    همیشه دوست داشتم و دارم که یک کافه بزنم و این را همه تا دلت بخواد پدر بهم گفتن و میگن، ولی هیچ وقت اولویتم نبوده و گفتم که من اینجا کافه نمیخوام بزنم، الان که بند بالا همین که نوشتم صبور باشیم چقدر برام این تصویر تداعی شده بود که کافه ای دارم توی تمپای فلوریدا، هر روز شما هم بیاید و یا من بیام و یا ما، میدونی پدر چقدر این تصاویر برای نه تنها من بلکه تمام اعضای خانواده شگفت انگیزم تونسته باورهاشونو تکون بده چقدر بهبود بده چقدر خدای من، آره من انقدر اینجا و تمپا و آمریکا را با تصاویر شما با حرف های شما با دوربین مریم حان با دوربین شما دیدم و دیدم و دیدم هااا و خواستن من و تمرکز من و اراده ی من و پشتکار من تحسین کردن این زیبایی های که شما یادم دادید، سپاس گزاری برای این نعمت ها.. آره بعد این همه مدت الان این تصویر را میتونم به طور واضح ببینم بس که خیابون ها و نگاه زیبا اونجا را حالا فقط نشونمون دادید و من سپاس گزارم سپاس گزار. الانه که میتونم ببینم میتونم داشته باشم یک کافه ای بزرگ را توی تمپا توی بهترین بهترین جاش، کنار ساختمانمون yeah ِیوهوو آخه من همسایه شمام الان، شما پدر طبقه ی 28 منم همین حوالی. آخ جوون، کافه باشه تازه بچه ها هم بیان هر روز، خانواده ی بینظیر رایان، جیکاپ، جوزف، لوک، لیوار، اوه مایکی راستی، بچه های ایرانی اصلا خدای من چقدر بینظیرتر میشه واقعا؛ آره آره خداروشکر دوستش دارم بعد از این نظر اگر عمری بود میرم و کافه های اونجا را به لطف نعمتی همچون گوگل مپ نگاه میکنم و میبینم و تجسم میکنم و تصویری که میخوام فضاییی که میخوام را توی دریم بوردم میذارم تا منم صبح نگاهش کنم و بازم برام باورپذیرتر بشه که میشه.

    البته نکته ای که یاد گرفتم از شما پدر جان، اینه که توی اون نقطه خاص واقعا چیز خاصی نیست، در واقع با رسیدن به خواسته ها احساسمون بهتر نمیشه بلکه با احساس خوبمون به خواسته های بیشتری میرسیم. و خودم هم توی سال گذشته به چندین و چند خواسته ای رسیدم که سال ها بود که میخواستمشون مثلا همین راه اندازی کافه، وقتی رسیدم به خواسته ام دقیقا تا روز سوم یادمه که هنوز برام تازگی داشت و روز بعدش! دیدم نداره و انرژیم پاییین بود دیدم که حالم و احساسم خوب نبود چرا که من این خواسته را میخواستم نه خواسته را برای احساس خوب بیشتر، من به ظاهر توجه کرده بودم و نه باطن من به سکون توجه کرده بودم و نه حرکت. اون روز و اون درس بسیار مهمی برای من شد تا چیزی که همیشه میشنیدم از شما و کامنت ها و بچه ها ولی درکش نمیکردم تا اینکه خودم بهش رسیدم. از اون موقع تا الان خیلی خیلی روند نگاه کردن به خواسته ها برام بهتر و کامل تر شده، الان واقعا باور دارم که خواسته هام را میخوام برای رسیدن بیشتر به خدا

    یعنی چی یعنی اینکه، وقتی مثل امروز میرم آرایشگاه تا موهای بازم کوتاه تری داشته باشم، چه نکاتی توی همین کوتاه کردن برای من داره؟ چه نکات مثبتی اونجا میتونم پیدا کنم؟ میخوام بگم که چقدر خدا را میبینم و خدا یعنی دیدن هر زیبایی که داره بهم حس خوب میده حالا در ادامه در مورد تجربه ی امروزم به آرایشگاه میگم.

    داستان از اینجا شروع میشه که به خدای هدایتگرم گفتم بعد از تضادی که دیروز برای من پیش اومد، گفتم که میخوام ریشه ی مخرب یکی از باورهای محدود کننده ی ثروت آفرینم را بهم نشون بدی رفتم توی عقل و کل که میدونی پدر جان اسمش را گذاشتم گنجینه اسم سایتم واسه خودم گذاشتم کهکشان، چون واقعا همینطور در واقع با استفاده از کلمات اومدم ارزش و معنای قوی تری بهشون دادم اون جوری که بهم یاد دادید: احساس بهتر

    آره احساس بهتری دارم واسه این کلمات همینطور گفتن پدر: احساس نزدیکی بیشتری میکنم به شما واقعا میگم واقعا خداوندا سپاس برای پدر جان.

    ( واقعاا خداروشکر میکنم که به نوشتن علاقه دارم واقعا خداروشکر میکنم که مثل جت دارم تایپ 10 انگشتی میکنم و در واقع دارم از دو نیمکره ی ذهن خلاقم استفاده میکنم، بازم امروز بیشتر متوجه شدم که چرا خدا بهم میگه بنویس بنویس بنویس تو فقط بنویس وقتی مینویسی هاا پادشاه من لذت میبرم من فقط نگاهت میکنم کوانتومی به سمتت اتفاقات مثبت و نیکو را جذب میکنم، تحسین برانگیزم واقعا) راستش همون موقع که دیشب بهش گفتم میخوام نشونم بدی .. فردا نشد! همون روز دست منو گرفت دقیق هااا و نشون داد یکی از باورهای محدود کننده ام را و بعدش هم 3 تای دیگه را تا امروز که وقتی آرایشگاه رفتم پیام هایی برای من داشت؛

    اما این موضوع آرایشگاه چیه که انقدر میخوام در موردش بگم .. تا ثانیه های دیگر … نفس عمیق … هنوز 2/سوم دیگه ی این کامنت مونده هاا هنوز نت های من از کامنت های بچه ها مونده اگر میخوای بری یک قهوه بزنی یک هنداونه مشتی الان وقشته ( خنده ) … ماشاا به این انرژی خداروشکر

    خب ادامه میدیم، الهی به امید تو

    برگردیم به یک روز قبل ( اینم بگم که استوری تلینگ کردن یکی از مهارت های بینظیر منه و واقعا خودم را توی این مورد بازم تحسین میکنم و البته تحسین کردنی که شما یادم دادید پدر، ممنونم) من دفتر زیبایی که درونش اهرم رنج و لذت هامو نوشتم، به این شکل که وسط صفحه را به دو قسمت تبدیل کردم و با رنگ سبز لذت ها را نوشتم و با رنگ قرمز رنج ها: چیزی که میخوام بگم ربط داره به رابطه ی عمیق من و خدای درونم که مهم ترین رابطه ی منه، و البته خودش را شکر میکنم که هر روز داره بهتر و بهتر و پایدارتر و عاشقانه تر هم میشه، همون دیروز حسم گفت بریم یک سری به کافه بزنیم و ادامه مرور همین اهرم ها را اونجا بده و حالا از خدا هم خواستم که یک چیز تگرگی یک نوشیدنی هم بهم بده، رفتم کافه نشستم خیلی انرژیم بالا نبود به خاطر همون تضادی که داشتم باید بهتر بشم که دارم سعی میکنم نگاهم را به تضادهام بهتر کنم، خلاصه همونجا همکارم بود کوثر جان که بهم گفت به محمد چطوری و همینکه نشستم روی صندلی ( بچه ها میدونند از اون موقعی که دیگه کافه نمیرم بعضی ها وقت ها میرم و روی یک صندلی کنار شیشه میشینم و میرم توی دنیای خودم و تا ساعت ها غرق خدای درونم هستم) نشستم و دیدم کوثر جان واسم با میل اشتیاق فرااوان شیرینی آورد، شیرینی تازه ی خامه ای ( از وقتی که نامزد کرده هر روز شیرینی واسه خودش میخره، دمش گرم، هر وقت هم رفتم دیدم که هر روز واسه خودش چیزهای دیگه هم میخره کلا به خودش حسابی میرسه و من بارها و بارها تحسینش کردم و میکنم واقعا بینظیره ) شیرینی که آورد گفتم دوست دارم این شیرینی خامه ای ها را با یک نوشیدنی تگری بزنم .. گفت چی بیارم؟ گفتم هر چی حست میگه، دو تا نوشیدنی آورد، یکیشون دلستر لیمویی بود و یکی دیگه دلستری با طعم هلو ( بپر تو گلو هاهاا) بعد گفت انتخاب کن؟

    من لیمویی را انتخاب کردم، همینکه درش را باز کردم و اولین جرعه را زدم و داشتم فکر میکردم خدای درونم من را هدایت کرد به دیدن این نشانه! خدای من عجب نشونه ای!

    البته بگم که من با رنگ سبز اهرم لذت ثروثمندتر شدن را نوشتم و با رنگ قرمز اهرم رنج فقیر موندن را برای بقیه ی اهرم ها رنگ ها تفاوت دارند،؛ و اتفاقا همون لحظه هم چیزی که جلوم بود تا در موردش با خودم حرف بزنم همین اهرم رنج و لذت ثروتمندتر شدن و فقیر موندن بود.

    دهنم وااا شد اصلا!

    خدا بهم گفت ببین رنگ قوطی این دلستر شبیه این رنگ سبز … حواست هست> خدای من خدای من خدای من اصلا کپ کردم در این حده رابطه ی من با خدا خدا واقعا همه جاست توی همه چیز تازه ریزتر از اینم دارم هاااا، این از این حالا ادامه اشو داشته باش پدر، قراره کلی جذاب تر هم بشه،

    بعدش خب تحسین کردم و تایید کردم تا اینکه به دوست عزیزم علی اومدم در مورد ( تکامل و رفتن تو دل خواسته ها و حرکت کردن گفتم) این دوستم خیلی دوست خوبیه خداروشکر و واقعا ایشونم تحسین میکنم، استاد همین دوستم فکرش را کن که یک iphone5s داشتم که بعد از یکسال هیچکی نتونست درستش کنه حتی بهترین تعمیرکارهای ایران، ولی یک روز توی همین اسفند خدا به وسیله ی همین دوست منو به سه تا از خواسته های ارزشمندم رسوند که حالا توی این کامنت نمیگنجه فعلا؛ خلاصه که ایشون درستش کرد و تازه باورت میشه اومد هارد موبایل را درآورد و خودش ارتقاش داد اصلا معجزه ایه واسه خودش من امیدوارم یک روز اولین کامنتش را خودتون ببینی اینجا. همونطور که خیلی های دیگه خداوند یکتا توسط من هدایتشون کرد اینجا و الان دارم توی زندگیشون واقعا آرامش و نتیجه های بینظیرشون را میبینم. خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    خب، داشتم به علی در مورد این خواسته میگفتم که باید حرکت کنی و توی راهه که متوجه میشی که چه خواسته ای داری و نمیشه توی خونه بشینی و همش فکر کنی و تجسم کنی باید حرکت کنی ..

    که مثال همین ساده ی 2 هفته ی پیشی که رفتم آرایشگاه را زدم گفتم رفتم و وقتی به آرایشگرم (ابراهیم) گفتم که میخوام اینجور بزنم و کلا کوتاه کنم ایشون خیلی خوب کوتاه کرد ولی بعد که رفتم خونه متوجه شدم که دوست دارم اون تیکه توکه اون بالا را هم بزنم و اصلا کچل کنم، آره دقیقا این خواسته ی من شد … دو هفته گذشت و در ادامه ی همین دیروز، پدر به نظرت خدا کی را فرستاد حالا در حالی که دارم توی دفتری که مخصوص نشانه هاست که مینویسمشون داشتم در مورد همین اتفاق مینوشتم و به این شکل تایید و توجه بیشتری میکردم. همون لحظه بود که یکی اومد کافه و نگاش کردم دیدم وااا ابراهیمه!!!

    ابراهیم استاد به نظرت چه لباسی پوشیده بود؟؟؟!!

    دقیقا دقیقا همون رنگ خودکار سبز و رنگ قوطی دلستر

    ااصلا به نازم خداااا راااا با این کارش با این هدایتش با این حکمتی که بهم داده و میتونم با همین چشم دل ببینم نشانه هااا را و تایید کنم. خدای من خدای من

    بازم خوشحال تر شدم و بهش گفتم که فردا( یعنی روزی که گذشت) میام واسه کچل کردن ساعت 6

    و اما امروز؛ ساعت 6 و ربع کم بود که تاکسی گرفتم و خداروشکر که همه چی آسان شده واقعا دیگه با یک تماس کوچیک یک App به راحتی میگی تاکسی کجا بیاد و کجا قراره بری، خداروشکر

    ساعت 6 هم رسیدم آرایشگاه قبل از اینکه برسم داشتم توی ذهنم مرور میکردم که من آدمی نیستم که همیشه سروقت برم، آره پدر یاد اون قسمتی افتادم که توی قسمت اول آفرینش گفتید که یکبار پرواز کردید و رفتید تهران فکر کنم از بندر عباس در حالی که زودم رسیده بودید و تعجب کرده بودید که چرا انقدر همه چی مرتبه! چرا on time رسیدم، منم دقیقا همین اومد توی ذهنم گفتم امروز قطعا دیر رد میشم و یا احتمال ابراهیم نیومده!

    رفتم بالا دیدم حدسم درسته!

    حالا کی نشسته سر نوبت من! یک دوست تحسین برانگیز دیگه ام که خودِ خودِ خودشه لامصب و من بسیار تحسینش میکنم فکرش را کن استاد آدمی که گفت خوابم میاد و همونجا که ابراهیم داشت موهاشو کوتاه میکرد خوابیده بود جمال! و من واقعااا تو دلمم تحسینش کردم بس که خودشه

    اما همون موقع که ساعت 6 بود بهم گفت محمد جمال دیر اومده، بعد داشتند نگاهم میکردند که ببین چی میگم آیا بگم پاشو جمال نوبت منه، شما دیر اومدی عزیزم و نه من! و یا اینکه بگم بشین راحت باشه من هستم!

    و خبر بدش اینه که گفتم بشین عیبی نداره ( باید بیشتر روی اعتماد به نفس و عزت نفسم کار کنم)

    و خبر خوبش اینه که تا 90 دقیقه بعدش که نوبت من شد! بی نهایتتت درس گرفتم و واقعاا یاد این جمله افتادم پدر که در کنار مری جان بارها و بارها گفتید، میگفتید مثلا تا وقتی که این غذا اماده بشه ما هم بریم مثلا فلان کارو بکنیم که از این وقت بیشتر استفاده بکنیم، منم این کارو کردم بعد از تحسین هر دو دوستم ابراهیم به خاطر عشق و علاقه ای که به این کار داره، و جمال به خاطر هنرمندی و عشقش به عکاسی که جدیدا هم آتلیه ای زیبا زده توی شهر در واقع قبلا واسه یک آتلیه کار میکرد و الان مستقل شده خداروشکر و این حرکت و شجاعتش را بارها و بارها بهش گفتم و تحسینش کردم.

    کاغذ و قلم همراهم نبود و توی گوشی ساده ام نوشتم: آرام و آرام در حالی که هنسفریم توی گوشم بود و داشتم عبارت های تاکیدی ثروت سازم را گوش میکردم و مرور میکردم.

    یک سری چیزها واسم مرور شد، که به شرح زیره:

    + اولین خواسته ای که برای من به وضوح رسید؛ یاد رابطه ی شما افتادم پدر جان که با مریم جان دارید و من یاد یک قسمتی هم افتادم که موهای شما را زد و گفتم ای جانِ من، منم عشق الهی میخوام رابطه ای میخوام که اصلا من موهای عشقم را بزنم و عشقم موهای من را.

    + باید روی باور on Time بودنم کار کنم. اینکه همیشه سروقت میرسم

    + تایید این باور که خداست داره کارهای من را انجام میده و واقعا داره هدایتم میکنه و من این هدایت را درک میکنم به لطفش

    + جهان دست به دست هم میده تا باورهات را تایید کنه ( غیر از این بچه ها من دیشب یاد یکی از دوستای مهربونم افتادم که ایشونم امروز چند دقیقه بعد از من اومد اونجا)

    +تایید این باور که این منم که خالق 100% زندگیم هستم واقعا

    + این خواسته برام به وضوح بیشتری رسید که واقعا دوست دارم انقدر به استقلال مالی برسم که اگر خواستم موهامو کوتاه کنم و دوست داشتم رفیقم این کار را بکنه همین الان با بهترین کلاس پروازی اصلا برم پیش دوست تحسین برانگیز توی بندر عباس که یک دوست بسیار قدیمیه که یکی از بست آرایشگرهای ایران و بندر و امارات. هم برم به دیدارش هم تفریح بیشتری بکنم.

    + این خواسته بازم به وضوح بیشتری رسید که دوست دارم آدم های اطرافم شادترین، مثبت اندیش ترین، خودترین و ثروتمندترین و رهاترین انسان ها باشن

    + مرور این باور که من همواره در زمان و مکان مناسب هستم و به روند تکاملی این دنیا متصلم چه بخوام چه نخوام و تنها راهِ تغییر این زندگی هم چیزی جز تغییر باورهام نیست.

    + و اینکه با بحث و جنگ و دعوا هیچ چیزی بهتر که نمیشه بدترم میشه، وقتی رفته بودم و نشسته بودم و هنسفری را نذاشته بودم و داشتم به حرفای چرت و پرت بچه ها کمی توجه میکردم گارد گرفته بودم حالا اصلا درست که با خودشون داشتند صحبت میکردند ولی مقاومت داشتم و همون لحظه سریع داستان را بردم به سمت خودم با همون تحسین کردن های دوستم و بعد که هنسفری و بعد توجه به زیبایی های اونجا … تا اینکه درس دیروز به یاد آوردم که من آدمی شدم که بیشتر از اینکه بخوام به زیبایی های بیرونم محیط اطرافم توجه کنم دوست دارم و مایلم که موفقیت های گذشته و امروز و فردا م را تحسین کنم خودم را تشویق کنم ززیبایی های درونم را ببینم و تحسین کنم و به خاطرشون از خدام سپاس گزاری کنم، در واقع این خواسته که دوستم دارم خداوندااا انقدررر غرققق زیباییی هایی بینظیر و تمام نشدنی درونمم بشم که اصلا وقتی واسه بیرونم نداشته باشم اونم تازه برای توجه به زیبایی های بیرونم هااا، میخوام مثل انیشتن توحیدی باشم که داستان قطار و یابرخوردش به خانمش توی خیابون، مثل ابراهیم یکتاپرست مثل موسی مثل شما پدر اصلا میخوام خودم توی خودم باشم میخوام سفرم مدام به درون خودم باشه بیشتر و بیشتر، برای خودشناسی بیشتر و امروز این درس هایی بود که از رفتن به آرایشگاه معروف! گرفتم با هدایت الله درونم.

    واقعا به خودم افتخار میکنم برای این در صلح بودنم برای این مهارت بینظیر نویسندگیم برای اینکه خودم خودم هستم و واقعا این منم. خداروشکر

    و البته که خداروشکر میکنم به خاطر این کهکشان اینجا همینجا دقیقا خدارصدهزارمرتبه شکر

    اینم از این من برم یک Rest و یک هندونه بزنم…

    سلام مجدد آخیش خداروشکر به خاطر همه ی نوشیدنی های سالم و همه ی غذاهای حلال خداوند یکتا. خداروشکر به خاطر سیستم گوارشی سالم و قدرتمندم

    اما نت هایی که برداشتم از این قسمت:

    + هر کاری بخوای انجامش بدی اما ازش چیزی بلد نیستی میتونی انجامش بدی! چون خدا باهاته و خدا برات واقعا کافیه× و کمکت میکنه و این ویژگی بارز افراد با عزت نفس بالاست

    + جهان تو را به سمتی میبره که خودت میخوای پس بهترین ها را بخواه و بهترین ها را Follow و توجه کن بهشون هدایت هدایت هدایت در هر جهتی که خودم میخوام داشته باشم با کانون توجه ام.

    + دیدن این همه تنوع در RVها، سبک مسافرت، افراد و .. بهترین نشانه فراوانی در جهانه و به من این درس را میده که مهه نیست که چه سبکی داری، آیا شاد هستی؟ آیا احساس خوشبختی و سپاس گزاری میکنی؟ آیا احساست خوبه؟

    + این نکته را هم نوشتم که امروز (11/3/99) خواب دیدم که سوار دوچرخه ام در حالی که دوستم سوار یک ماشین مدرن بود ولی من یادمه شاد بودم و حتی برای اولین بار توجه ام به این جلب شد که دوچرخه ام چراغ دینامیکی جلوی گرد شکلی داره که فقط با حرکت کردن روشن میشه! ( گردش جهان) به خوبی یادمه که چقدر لذت میبردم از دوچرخه سواری حتی توی شب. ولی وقتی بیدا رشدم از خوابم پرسیدم که چرا سوار دوچرخه!! چرا ماشین نبودم؟!

    که وقتی نظرات را داشتم میخواندم توی نظر مرضیه جان که اتفاقا امروز بود که فکر کنم نظر برتر توضیح همین فایل توضیحات بیشتر سریال زندگی در بهشت کردید، دیدم و به یاد آوردم تکامل را. خداروشکر

    + به زیبایی ها نچسب . سکون کردی نکردی عزیزم! حرکت حرکت حرکت زیبایی را ببین تحسین کن یک شخصیت تصدیق کننده ی زیبایی ها را داشته باش ( یکی از ویژگی های مجیکال افراد ثروتمند ذهن های ثروتمند)

    + دیروز یک مرغ هیولا با هم درست کردید و امروز ناهار من مرغ ریش ریش شده با نون ساندویچ فرانسوی بود ( جذب) این یک خبر خیلی خوبه

    پدر …

    یک چیزی بگم، پدر

    بازم بعد از پدری که نوشتم نیاز به استراحت داشتم الان ساعت 03:25 صبحه و واقعا نمیدونم از کی پای نوشتنم ولی یاد حرفی افتادم که چندین ساعت قبل به خوبی شنیدم اینکه گفتی، واقعا عشق میخواد که ساعت ها بشینی پای درست کردن سفرنامه ویدیو بگیری کات کنی و ادیت کنی و اونم هر روز عشق میخواد .. آره واقعا نوشتن هم به این دیوونگی من عشق میخواد از خدا میخوام که صبری بهم بده ایمانی بهم بده اراده ای بهم بده که فقط ادامه بدم فقط ادامه و این کاری که شروع کردم را نه فقط ادامه بدم، بلکه یاد بگیرم لذت ببرم لذت است که مهم، لذت بردنس از تک تک لحظاتت که این مهم تره. اوکی بیا اادامه بدیم و در مورد نکته ی قبلی باز بگم و نتیجه و برداشتی که داشتم بگم، یاد یک جمله افتادم یک باور! که برام انگیزه بخش شده این لحظات. .. همینکه خدا داره میبینه و ناظره برام کافیه خدا جون لذت ببر … هاها

    گفتم توجه کردم به غذای روز دوم سفرنامه و روز بعد ما مرغ داشتیم، و چقدر جالب متوجه شدم که پدر جذب خیلی چیزها خیلی ساده است

    مثلا یاد دوستی میافتم و همون روز یا تماسش را میشنوم یا خودش را میبینم غذایی را .. چرا واقعا بازم از خودم سوال پرسیدم چرا واقعا وقتی به یک سری چیزها توجه میکنم سریع جذب میشن و یک سری چیزها مثل ثروت اصلا اینطور نیست

    گفتم که میدونم همه چی باورهاست، گفتم که میدونم پاسخ این انرژِی همیشه مثبت همیشه ی خدا! چه خواسته ات باشه چه ناخواسته

    گفتم که ببین پس اگر وقتی چیزی که بهش توجه میکنم را جذب میکنم یعنی اینکه باورمحدود کننده ای ندارم در موردش، ولی هر چقدر به چیزی واقعا توجه دارم میکنم و دارم فرکانسش را میفرستم به جای خودش! نشانه اش میاد نشون از فاصله ی فرکانسیه که باهاش دارم. راستش یکم ناامید شدم چه کنم پدر! انسانم ربات که نیستم، ولی دارم سعی میکنم که همون یک ذره هم نشم دارم الان صادقانه میگم، و خبر خوب توی همین ناامیدی یک امیدی و درس برزگی هم بود! فکر میکنم خودم باید این نوشته الهامی را ده ها بار بخوانم و لذت بیشتری ببرم واقعا.

    میگن تو ناامیدی بسی امید است همینه دیگه، من در مسیر تکاملم متوجه شدم که اصلا خواسته ها برام مهم نیستن! البته با نگاه مثبت بیا ببین پدر، منظورم اینه که کلا گفتم آقااا خواسته ائه میاد در زمان و مکان مناسبش بیخیال آقا بیخیال خواسته من حالم خوب باشه من این لحظه را زندگی کنم کلا از همون روزی که به این نتیجه رسیدم گفتم آقا من باید این لحظه را زندگی کنم واقعاااا، و در واقع برای من همین موقع بود که باورسازی به یک روند شیرین تبدیل شد واقعا، باورسازی برای من شد مهم تر از رسیدن به خواسته به این شکل که هی واسه اینکه به خواسته برسم بگم حالا اینکار و اون کارو کنم ذهنی البته.

    یا بازم خلاصه ترش کنم، آقا تسلیم تر همین رب شدم! افتاده تر شدم!

    گفتم هر چی تو بگی .. من ایناست خواسته ام تو حالا خودت با بی نهایت دستت به بی نهایت شکل هدایتم میکنی وظیفه ی من دیدن تو در آینده نیست خدا، وظیفه من اینه که فقط این لحظه را درک کنم و واسه این لحظه شوق کنم اگر این را یاد بگیرم و استمرار بورزم توی این در لحظه بودنه، بعد که آخر روز میخوام بخوابم! میبینم که کل روز را وصل بودم و داشتم الهامات خدا را دریافت میکردم و مینوشتم و تولید محتوا و خلاصه هر کاری که بهم میگفته انجام میدادم. حرف من حرف اون، نگاه من نگاه اون، دست او دست من، کلام او بر زبان من، روح او جسم و جان و روح من، خلاصه همونی که میخوام

    همیشه میخواستم که یک روح باشم یک روح مجردِ فارغ از زمان و مکان، خب خبر عالی اینه که دارم میشم حالا باید ادامه بدم، بگم ها پدر که این ویژگی ها را همین الان شما دارید و الگوی من پسر شجاعی هم پدر شجاعی همچون شماست. دم شما گرم بزن قدش .. عاشقتممم

    خداوکیلی خیلی خوشم میاد از این ذهن بینظیری که دارم از باورهایی که ساختم از نگاهی که دارم به زندگیم ببین! از یک چیز به ظاهر ساده کوهی معنا ساختم همینم من! با خدا باش و پادشاهی کن

    + یکی از نکاتی که تقریبا بیش از 12 ساعت بیش که از خواندن نظرات نوشتم اینه پدر: ” درجه استادی کنترل ذهن برازنده ی شماست استاد جان، تبریک میگم جانانه”

    + حمله به ترس | هر ترسی باشه: بهترین روش برای از بین بردن اون ترس که فقط یک توهمه ( این نکته که با اولین + پلاسی که گفتم خیلی پرفکته، سعی میکنم انجامش بدم. )

    JUST REMEMBER YOUR EVOLUTION MY DEAR

    + از کوچک ترین کار و کوچک ترین موفقیتی که میسازی خودت را بمباران تحسین و ایول و دمت گرم کن جشن بگیر . تعریف کن از خودت. | IMPROVE YOUR SELF-CONFIDENT

    ( که اینکارو امروز از وقتی دیدمش بیشتر انجامش دادم) دمم گرمم یوهوو که بینظیر دارم ادامه میدم میخوام بشم اسوه ی ادامه دادن! االهی الهی

    + لذت بردن .. یکم بیشتر بهش فکر و بیشتر چاشنی زندگیت کن.

    + حالا که چاشنی را ااضافه کردی بدون که احساس خوب و توجهت به هر چیز داره در اون جنس توجه و احساس را بیشتر وارد زندگیت میکنه

    + نکته ی بعد ادامه دارد ..

    ( یعنی این داستان لذت بردن بیشتر ادامه دارد )

    + شعر زیبای خیام:

    اگر ز باد مستی خوش باش – با ماه‌رخی اگر نشستی خوش باش

    چون عاقبت کار جهان هستی نیستی است – انگار که نیستی چو هستی خوش باش

    LIFE IS AN ADVENTURE

    + و این نکته و خواسته ی من که چقدر عالیه که برسی به جایی که انقدر استاد قانون بشی، یعنی استاد خودشناسی اینکه این نگاهم این رفتارم چه باورهایی داره RUN میشه الان، دلم جوشِ این خواسته معنوی و برای من دنیایی. خیلی مشتاقم که بیشتر خودم را بشناسم تا همینجا هم که اومدم پدر به خودم افتخار میکنم و واقعا تحسین میکنم و میدونم که شما هم با تمام وجود ارزشمندتون مریم جان و همه ی بچه ها بهم افتخار میکنند چرا که افتخار خدا را دارم احساس میکنم، بایستی ثروتمندتر بشم هیچ راهی ندارم برای اینکه بخوام خدای درونم خودم را بیشتر بشناسم باید درس هایی را پاس کنم اونم با نمره ی بالا، کسی اینجا توی این آرامشگاه این کهکشان ارفاقی بالا نمیاد، درسته که حضور و غیابش اختیاریه هر کی میخواد میاد هر کی میخواد نمیاد ولی من میخوام نه تنها اینجا باشم بلکه درس هم بدم و به خودم و این دنیای زیبا خدای مهربانم کمک کنم که اینجا جای بهتری برای زندگی بشه یک جای قشنگ تر با باورهای زیباتر. و تنها راهی که جلوم میبینم تنها انتخابی که دارم ادامه دادن و تنها دکمه! دکمه ی اتصال!

    اما پارت سوم این نظر ماورایی ارزشمند:

    میریم سراغ خود دیدن فایل

    + به به عجب جنگلی، اوه in god we trust عاشق این نگاه مردم آمریکام شمام به به دوچرخ سواری ببین لذت بردن از این دوچرخه سواری آره تکامل، عاشقتم مایک که خودتی هااا، اووف این غذا باب منه واسه gym سینه ی مرغ به صورت کاملا لری هاهااها وای عجب لباسی پدر یک لباس زرد یک لباس بینظیر سفید دمت گرممم مایکی به خاطر این زبانت، عاشقتمم پسر واقعا تحسینت میکنم هم خودتی هم چنین پدری داریمممم و هم این تیم ورک و هم عزیزمم این سنجاب رااا، اره آره بریم سبک های متفاوت اینجا را ببینیم، واوو عجب رهایی به واله جقدر عاشق کشورشون هستند، واوو چه میتینگ هایی واو چه دوچره ی بینظیر سبزی واو چه روج بینظیر که کنار هم دارند گیتار میزنند عاشقتتونممم منم میام گیتار میزنم واستون، آره آره منم دوست دارم بیام اینجا و این تنوع را با چشم خودم ببینم چر دورعهمی هایی چه راحتی هر کی هرجور دوست داره لباس میپوشه وراحته خداوکیلی واقعا تحسین برانگیززز هدای من واوو چه آقایی که بازم لباس زرد و با ایمل خند و واوو این بای را ببین آره اون چی بود اون بازی که حیکاپ گرفت ه بود از شما و مریم جان، واوو گلف بازی میکنند چه مادری په پدری چه بچه ای عاشقتونممم اووف چه موتورهایی چه ماشینی چه تمییزی چه سریبزی اوق خهدا من چه فراوانی چ خنده های چه لبخنده ایی چه همسایه های بینظیری چه سگی واو چه جیپ قرمزی خدای من چه دورجه های چه صدای شماا مریم جان واوو این بابانول آمریکایی ، چه هوایی دارم احساسش میکنم اووف عجب هوایی هست من واقعا میتونم احساسش کنم واوو چه موتور خفنی چه درخت های سرسبز بلندی اوو سفرر سفرر سفرر آره آره سفر مریم جان، خدای من اون بازم همک دیدم واقعاا چه ماشین هایی دیدمممم عجب فزاوانی و اما این ار وی بینظیرمون ای جانم چقدر اینجا تمییز خدا وکیلی، چه درختای سربه فلک کشیده ای اخه، و بازم سیاوش قمیشی، ای جانم به حس گرفت شما FATHER ای جانم ای جانم خدایاااااااااااا صدهزارمرتبه شکرت واقعا با این موسیقی یعد از این همه مسیری که طی کردم تا امروز و این لحظه خیلی شیرینه و لذت بخش! یوهوووو لامصب چه انرژی دارممم من! وسطش بود گفتم باشه بدن عزیزم بعد کامنت میریم میخوابیم نه نه نه!! خواب کجااا آقاا حالا بیا وسط آهااا هاهاها That’s it

    یوهووووو

    عاشق این خنده هاتم مایکیییی هاهاها عاشق این رقصیدنتم پدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه صفری گفته:
      مدت عضویت: 1965 روز

      سلام مارکو جان..! اوه… اونجا که نوشتی خواسته هام برام مهم نیستن..! دقیقا حالت منه عضو خانواده عزیز من مارکوی عزیز دل من‌… منم یه مدتیه همین کارو کردم و ادامه دادم. به این شکل که مث تو گفتم خدا خودش میدونه دیگه و شروع کردم در حال زندگی کردم.. میدونی چی شد؟ انقد درونم آروم شد که آرزوهایی که داشتم یکی یکی خودشون اومدن داخل زندگیم.. یهو چشم باز کردم دیدم یه هفته س دارم هرروز تمرین خوانندگی میکنم چون از بچگی صدای خودمو دوست داشتم و حتی غریبه ها بهم میگفتن چقدر صدات خاصه..! و دیدم دارم تایپ ده انگشتی تمرین میکنم دیدم دارم علاوه بر انگلیسی که مدرکش رو دارم فرانسوی هم تمرین میکنم دیدم که هرروز انگلیسی حرف میزنم و هرروز ترجمه میکنم….! اینا کارهای روزمره من شده بود..! آرزوهام و توانایی هام روزمره م شده بود..! باورت میشه من نمیدونستم اصلا کی اینا اومد تو زندگیم..! انگار این درون بیچاره م انقدر آروم شده بود که خودش تصمیم گرفت بدون اینکه حتی من خواسته مو بگم توانایی هام رو بیاره توی روزمره گیم..! من روزمره گیم، برابر تمرین، رو توانایی هام شده بود…! یعنی این همه نظر میخوندم و کار میکردم کافی نبود..! اصل در لحظه بودنه! اصل اینه از نقش های قالی لذت ببری..! ببین مارکو جان نمیدونم چطور بگم تو که بهش رسیدی خوب منظورمو میفهمی. شنیدن کی بود مانند دیدن. بارها شنیدیم در حال زندگی کردن رو. میدونی دقیقا همون طور که تو گفتی من هم خودم به این باور رسیدم که در حال زندگی کنم و فقط باورامو پیدا کنم و درست کنم که چقدرم زیاد بودن..! و بازهم با همه اینایی که قبل اون جملم گفتم من توی حال زندگی نمیکردم! یعنی مامانم وقتی یه کاری میگفت انجام بده من به ساعت های بعدی که نمیتونم تمرین تایپ و ترجمه و.. اینا انجام بدم فکر میکردم و میگفتم ای بابا تو دلم: مادر من الان نمیشد این کار رو نکنی؟ فلان سبزی رو نخری که پاک نکنیم خب بجاش ماست میخوردیم در وقتمون هم صرفه جویی میشد. و همین جمله ی درونی… همین حتی به ساعت های بعدی فکر کردن، نمیدونستم که آرامش رو از من میگرفت! همین پیش بینی کردن به “نشدن”. شاید هم منطقی بود چون وقتی وقتت گرفته میشه ساعت کم میاری. ولی نکته همینجاست‌.. اون موقع تو توی حال نیستی.. و پیش بینیه نشدن کردی.. و خدا رو ندیدی‌‌.. بنابر این من یه بار امتحان کردم و بدون فکر و حرف زدن درونی با خودم که باز وقتم گرفته میشه و..(خوب دقت کنید در ظاهر هیچ فرقی نمیکنه رضایت داشته باشی مهم درونه که رفتار بیرون رو شکل میده) خلاصه من با رضایت درونی کامل واسه مامانم کار کردم دوساعت… و بعدش آرامش بیشتری کسب کردم واقعا ارزش حرص خوردن هیییچی نداره هیییچی… من عاشق کساییم که انگاری تا ابد آرومن و به همه جا هم رسیدن. بعد از رفتارم دیدم چقدر من آرومم چون دیگه در حال حال بودم نه گذشته نه آینده‌… هنوز یکم واسم رمز و رموز داره این حال.( تو خیلی بیشتر نظر دادی تو این سایت واسم بگو دوست جان دراین مورد) یه حال عجیبی داره. این که من همیشه ی عمرم خودمو با بقیه مقایسه میکردم و الان چند وقته که همه پیشرفتاشونو واسم میگن ولی من نه تنها حس عقب موندن نمیکنم بلند بلند تحسینشون میکنم و از شوق واسشون اشک میریزم و خوشحالی میکنم…! و میگم بهتون افتخار میکنم..! این حس واسم عجیبه.. انقدر خودمو قبول کردم و سعی میکنم بیشتر بکنم که میدونم با اینکه توی خونه م ولی دارم روی توانایی هام کار میکنم اونم با عشق ینی وقتی صبح پا میشم میگم آخ جون صبح شد!! این جمله و حس یعنی اخ جون من عقب نیستم..! راستش عجله کردن اصلا خوب نیست… استاد توی مصاحبه با استاد گفت: شما سعی کنید تا میتونید لذت ببرید از زندگیتون عجله نکنید من قبلا زیاد حرص میخوردم شما حرص نخورید. و من نتیجه این کار رو قبل از شنیدن حرفش دیدم مارکو جان… این که انقدر در لحظه زندگی کردم که آرزوهام بی سر و صدا اومدن تا به حقیقت بپیوندن… خدا خودش کارشو داره میکنه.. منظور، حرکت نکردن نیست… منظور اینه در هرجایی هستی عاشق اون مکان و افراد و درونت و جایگاهت باشی… اون وقت مثل من به جاهایی هدایت میشی که مثل روح آروم تو همه آرزوهات آروم آروم به حقیقت میپیوندن. دوستت دارم عاشق تو و خودم و خدای دوتاییمونم‌. خدا همیشه در جریانه❤ ما هم همیشه در جریانیم بدون اینکه خودمون بدونیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهه رشیدی گفته:
      مدت عضویت: 2248 روز

      به نام خالق عشق

      شکرت خدا شکرت که دارم تعهدت رو توی این راه زیبا میبینم محمد

      فک کنم این سومین کامنت امروزم برای شما عزیز دلم باشه که دارم مینویسم و دارم لذت میبرم و دارم عشق میکنم

      میبینم که چقدر زیبا متعدانه و مشتاقانه داری به این مسیر زیبا ادامه میدی

      اونم با تمام وجودت

      اونم با عشق

      اونم با شور و شوق.

      گفتم

      عشق

      راستی این عشق چه ها که نمیکنه با ادم

      ادم رو سرمست میکنه

      ادم رو مجنون میکنه

      ادم رو دیووانه میکنه

      ادم رو بی خواب میکنه

      ادم رو هزار بار زنده میکنه و میکشه

      و دارم این عشق رو با خودش تجربه میکنم

      و عشق برایم زیباست و من دارم حالا عشق رو توی تک تک لحظات زندگیم لمس میکنم

      و دیدم که توی نوشته ی زیبات این عشق داره موج میزنه

      عشقی رو توی وجودت دیدم که داری بال بال میزنی برای رسیدن بهش

      اره اونم رسیدن به خواسته ای که نزدیکته

      اونم یه کافه دنج و زیبا توی تمپای فلوریدا

      واووو خدای من چه هدفی چه عشقی

      افرین به شما هم پاره ای م

      افرین به شما مهربونم

      عشق جان چقدر خوشحالم که داری هدف های زیبات رو با عشق دنبال میکنی و به کم قانع نیستی و درستش هم همینه باید بزرگ فکر کنی بزرگ باور کنی بزرگ رفتارکنی بزرگ عمل کنی

      چون تو عشقی رو داری که خیلی بزرگه

      و اون بیشتر از خودت میخاد که ازش چیزهای بزرگ بخای

      افرین به این ذهن ثروتمندت که اینجور تو رو بزرگ کرده

      اینجور تو رو رشد داده

      این همه قوی ت کرده

      و من دارم میبینم که همین لحظه ی حالت رو چقدر داری عشق میکنی

      چقدر داری همین لحظه ت رو عشق میکنی

      داری از همین لحظه ت لذت میبری

      و شاد بودن همین لحظه ت هست که تو رو به خواسته های زیبات میرسونه.

      ممنونم ازت که برامون دوباره با قلم زیبات نوشتی و کلی لذت بردم.

      منتظر نوشته های زیباتم

      ادامه بدیم

      عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 431 روز

    سلام به همه عزیزانی که دیدگاه منو میبینن

    به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیزم

    واقعا چقدر زیباست همه چیز

    چقدر به دلم میشینه این سریال چقدر حالمو خوب میکنه واییییییییییی خدای من شکرت

    چقدر زیبایی‌ ونعمتات فراوونه

    چقدر آدم خوب وخوش قلب ومهربان فراوونه

    خدایا شکرت که این سریال رو دارم میبینم

    خدایا شکرت که به این دنیا اومدم برای زندگی کردن در اینهمه زیبایی

    خدایا شکرت برای اینهمه آسایش وثروت

    خدایا بهترینها رو به زندگیم بیار

    مثل همین سایت زیبا که هدایت شدم بهش

    به بهترینها هدایتم کن

    خداجونم دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3801 روز

    سلام سلام سلام ?????

    واقعا لذت بردم خیلی عالی بود

    خدایا شکررررررررررررت

    واقعاً سپاسگزارم خانم شایسته هم از شما هم استاد و هم مایک که برای لحظاتی حال خوب و این همه نعمت و فراوانی و زیبایی ها را با ما به اشتراک می گذارید٫

    راستش چند وقتی یه مسئله برامون پیش اومده و درگیر حل این مسئله هستم و در این زمان این فایل خیلی خوب بود برای من و حالم رو خوب کرد به امید خدا هر چه زود تر مسئله من و خانواده‌ام حل بشه میام نتایج خوبی رو که با استفاده از قوانین که از استاد نازنینم یاد گرفتم رو می نویسم تا الانش که خیلی خوب پیش رفتیم و دستان خدا رو هر لحظه حس می کنم و همین کلیپ رو هم یه نشانه خوب می‌دونم و امیدوارتر شدم چون احساس خوبی پیدا کردم ٫

    امیدوارم که هر کس از دوستان هم در گیر مسئله ایی هست هر چه سریعتر از ساده ترین و عالی ترین راه حل بشه ٫

    در پناه حق شاد ، پیروز و پر روزی باشید ????????????? ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    محمد امین گفته:
    مدت عضویت: 2540 روز

    با سلام به اقای عباس منش

    هر وقت یک حسی به من میگه کامنت بزار من میزارم – من خیلی وقته فایل های رایگان شما نگاه نکردم و کانال تلگرام رو چک نکردم من بیشتر روی محصولات تمرکز کردم و خیلی اشتیاق دارم که محصولات شما رو خریداری کنم – حتی این کامنتی که دارم میزارم این فایلی که گذاشتید رو نگاه نکردم دوست دارم اون ایده و فکری که توی ذهنم هست رو بگم اینجا

    دوستان عزیز دوست دارم اون قانوی که داره هر روز زندگی من رو بهتر میکنه و چیزی که باعث رشد من شد رو بگم اینجا اون اصل قانون که همه چیز همون اصل قانون هست که انقدر اقای عباس منش هم تاکیید داره روی این قانون

    دوستان عزیز می دونید تمام انسانها یک سری نجوا یک سری منطق یک سری باور یک سری افکار یک سری فکر توی ذهنشون هست که جلوی رشد و پیشرفتشون رو گرفته و خیلی این باورها هم نهان هستند گم هستند توی ما خیلی باورهای مخرب رو داریم که اصلا نمی دونیم اینا توی وجود ما هست و به همون شکلی که توی اون شرایط و موقعیت بزرگ شدیم و اون برنامه ریزی های اشتباه به ما دادند و اینا داره نسل به نسل از پدرمان ارث رسیده به ما نه فقط اون باورها بلکه قسمتی از این باور ها جامعه و رسانه ها تشکل می دهند و میسازند این باورها رو

    حالا تنها کاری که ما باید انجام بدیم با همون منطق دلیلی که این باور ساخته شدند ما هم باید با دلیل و منطق روی همون باورها کار کنیم

    دوستان عزیز — نجوا باور فرکانس منطق افکار فکر اینا همه یک چیز هستند – دلیل هایی و سند و مدرک هایی توی ذهن ما هستند که پول نیست – ادم های بد هستند همه جا یا دختر خوب یا پسر خوب کجا بود یا احساس گناه یا هر باور مخرب دیگه

    یعنی این تضادها یا همون باورها و منطق ها و نجواها و افکارها فکرها – دوستان این تضادی که برای ما به وجود اومد و ما باید این موضوع رو حلش کنیم اگر نکنیم زندگی ما همش رنج نگرانی استرس اظطراب و غم غصه خواهد بود این تضادها اومدن تا ما رشد کنیم تا بفهمم که اصلا باور چی هست کنترل ذهن چی هست یا ذهن ما اصلا چه قدرتی داره این تضاد ها اومدن که تا ما قدرتهای خودمون رو کشف کنیم و یک مداره و یک پله بریم بالاتر –

    ولی متاسفانه قانون جهان اینکه اگر ما این باورها نجواها فکرها افکارها منطق ها مدیریت نکنیم درست نکنیم وضعیت بدتر میشه بهتر میشه امار رو نگاه کنید فقیرها دارن فقیرتر میشوند ثروتمندان دارن ثروتمندتر میشوند یک نگاهی به امار کنید و افراد به متوسط هم یا رو به بالا و یا رو به پایین – جهان ثابت نیست یا ما داریم رشد میکنم یا پس رفت

    متاسفانه بعضی از دوستان فکر میکند که اقای عباس منش یا تمامی ثروتمندان یک جور خاص روی باورهاشون کار میکند نه اون افراد دارن با دلیل و منطق ذهنشون رو هدایت و رهبری میکنند در هر لحظه چون بعضی هاشون نااگاهانه این کار میکنند نمی تونند توضویح بدند چطور ثروتمند شدند

    شاید بگی باور چیه نجوا چیه فکر چیه افکار چیه اخه چطوری من باید اینا رو درست کنم من اصلا گیج شدم – می دونی دوست عزیز تو برای هر اقدامی میخوای بکنی ذهنت کلی دلیل و منطق برات میاره که این کار نشدی هست و تو رو غمیگن میکنه – حالا تو باید اگاهانه اینجا یک سری باورها رو بسازی اون دلیل منطق میاره تو هم باید دلیل منطق بیاری – نه فقط برای اقدام کردن برای باور احساس گناه و هر باور دیگه ای –

    حالا سئوالات این باشه که چطوری من براش دلیل منطق بیارم تا این باور تغییر بدم جلوی من رو گرفته – اینجا بستگی داره به تو که چقدر برای خودت ارزش قائل هستی و هزینه میکنی – محصولات استاد عباس منش و اقای عباس منش – همش دلیل و منطق هست برای پاسخ به این نجواها به این باورها به این افکارها به این فکرها به این کانون توجه ها در کل – محصولات رو خریداری کن – اونا همش دلیل منطق هست برای اینکه افکارت رو کانون توجه ات رو هدایت و رهبری کنی

    دوست عزیز محصولات اقای عباس منش رو خریداری کن چرا اون نجواها افکار فکرها باورها تو رو تغییر میده و باعث شادی خوشحالی تو میشه – از وجود سرچشمه این مرد استفاده کنید اون دستانی از طرف خداوند برای ما هست

    یادم هست وقتی یک محصول رو از اقای عباس منش خریداری میکردم هیچی نمیفهمیدم و درک نمیکردم میگفتم خدایا این داره در مورد چی صحبت میکنه – وقتی گوش کردم فکر کردم فهمیدم و درک کردم قانون رو – نمی تونستم از تمام اون محصول استفاده کنم مجبور میشدم که پول جور کنم تا محصولات دیگر رو خریداری کنم – وقتی محصول دیگر رو خریداری میکردم میگفتم فهمیدم فهمیدم خدایا شکرت چرا این موضوع رو من نفهمیدم توی اون محصول اقای عباس منش توضیح داد اما من درک نکردم نفهمیدم اینجا خیلی خوب درک کردم و بعد ادامه تغییرات — این حقیقت زندگی من هست – اگر می بیند کامنت میزارم توضویح میدم برای خودم هست نه برای شما و نه برای اقای عباس منش برای خودم هست – چرا که بارها شده کامنت گذاشتم همون کامنت ۴ ماه بعد باعث کمک من شده تا یک سری قوانین رو بهتر درک کنم خیلی شده من همیشه کامنت های خودم رو می خونم –

    دوستان عزیز اینجا فضایی هست برای رشد برای پیشرفت – اینجا فضا برای احساس ما نیست که بیایم درد دل کنیم یا بخوایم چیزی رو ثابت کنیم – اینجا اومدیم رشد کنیم امید وارم از وجود این مرد استفاده کنید –

    می دونید تکامل بر این جهان حکم فرماست منظورم قانون جهان هست – اگر تمام مردم با یک جمله که اره ثروت خیلی زیاد هست باور میکردند الان تضادی وجود نداشت اگر مردم با یک بار قران خواندن درک میکردن این کتاب اسمانی رو و واقعا از طرف خود خداست اگر درک میکردند الان تضادی وجود نداشت –

    خیلی ها متوجه نداشند تکامل بهای محصولات اقای عباس منش هست – محصولات اقای عباس منش ۲ تا بها داره – شما باید ۲ تا بها پراخت کنید یک بهای پولی هست ۲ بهای تکاملی که هست که چطور این سیستم کار میکنه — اون فردی که میخواد مهندس بشه یک دفعه ای میشه مهندس – اون فردی که خلبان جت میشه یک دفعه ای میشه خلبان جت – اون فردی که اندامش زیبا میشه یک دفعه ای اندامش زیبا میشه — دوست دارم بگم که فکر نکنید اگر محصول رو خریداری کردید فردا پول دار میشد نه اینطور نیست

    شما باید کار کردن با این سیستم رو یاد بگیرد – مثل درس خواندن توی دانشگاه هست – در کل ایمان به غیب هست —

    واقعا کتاب قران از طرف خداوند هست – چرا که اصلا زمینی نیست – این کتاب رو باید با طلا نوشت یعنی اول درکش کرد و بعد با طلا نوشت اون کسی که درک نمیکنه نیمخواد با طلا بنویسه – اون کسی که نمی دونه قران چی هست درک نمیکنه به خودش میگه چرا اصلا باید با طلا نوشته بشه نیمخواد اصلا

    توی فقر بی ایمانی هست توی فقر دزدی هست توی فقر شرک هست توی فقر بدبختی هست – کدوم ادم ثروتمندی رو دیدید که بره بانک بزنه ادم های فقیر سرقت میکنن ادم های فقر دزدی میکنن – ادم های فقیر انقلاب میکنن ادم های فقیر دولت رو سرکوب میکنن ادم های فقیر هر غلطی میکنن لعنت به فقر توی فقر غم هست بیماری هست همه چیز بد هست ٫٫٫٫٫٫٫ ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست خدا پسنده دانه ترین کار جهان هست ثروتمند شدن توحیدی ترین کار جهان هست – چرا که نگاهت نه به دولت هست که برات کاری انجام بده نه تغییر حکومت هست نه گدایی هست نه دزدی هست همش عشق هست همش سرچشمه هست همش ببخش هست – توی ثروتمند شدن همش زیبایی هست ( برای رضای خدا ثروتمند بشید ) ثروت یعنی بهشت خداوند یعنی ازادی

    دوست داشتم اینا رو بگم شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: