سفر به دور آمریکا | قسمت ۴ - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت استاد عزیزم

استاد این دفعه رو میخوام مثل یک مکالمه ی بین خودم و شما باهاتون حرف بزنم(شاید هم تا اخر سفرنامه همینطوری پیش بره نمیدونم…)

استاد از وقتی که خدا گفتش از اول این دوره رو شروعش کن، دیدن این فایل ها یه فرقی پیدا کرده با دفعات قبل.

الان بجای اینکه تمرکزم بره روی نکات مثبت یا اینکه بخوام با چشمای سرم دنبال زیبایی ها و نکات مثبت فایل بگردم، خیلی خیلی خیلی بیشتر دارم حس میکنم شرایط شما و شرایط اونجا رو نمیدونم چطوری توضیحش بدم، حواسم به زیبایی ها هستشا اما خیلی میرم توی خیال پردازی و اینکه اه ببین میشه ها بعد میرم توی تصوراتم بعدش میبینم فایل اخراشه یا تموم شده و اصلا نمیفهمم که فایل چطوری میگذره

من(با توجه به تضادهایی که الان باهاشون برخورد کردم) آزادی زمانی خیلی خیلی برام مهم شده و برام شده یک خواسته ی خیلی خیلی مهم

الان که آزادی زمانی شما رو میبینم انگار خودم حسش میکنم که منم اونطوریم و مثل شمام

این روابط شما رو که می بینم میگم منم میخوام که اینطوری با خودم در صلح قرار بگیرم و عاشق خودم باشم و لذت ببرم از خودم و رها باشم از همه چیز و همه کس و میرم توی تصوراتم(خیلی خیلی زیاد این قسمت رو دوست دارم) اون آزادی مالی تون رو که میبینم میگم منم میخوام که خدا اینطوری کارامو ببره جلو و میرم توی تصوراتم اما بیشترین چیزی که جلوی دیدمه و جلوی کانون توجه ام هست همین رهایی و ازادی زمانی شماست خییلییییییییی میخوامش خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد اینکه هدفمند هستید رو خیییییییییییلیییییییییییی میخوامش خیلی زیاد

اونجایی که توی اسکای ویو نشسته بودید رو قشنگ حسش کردم انگار اون حالتی که درها بسته میشه صدای بیرون خیلی کم میشه رو قشنگ احساسش کردم اون حالت رهایی شما رو با تک به تک سلول هام حسش کردم چقدر شما رها هستید خیلی خیلی خوشم اومد. خیلی عجیب بود برام اونجایی که تازه بعد ناهار می خواستید برید اسکای ویو انگار منم با یک شکم سیر از غذای خانم شایسته کنار مایکی نشسته بودم و گفتم بریم و بسم الله گفتم مثل شما دقیقا اون چرخش ماشین رو حسش کردم که فرمون رو چرخوندید..

انگار منم با خانم شایسته رفتم خرید و کلی خندیدیم کلی خرید کردیم با هم خانم شایسته اونجا کلی نکات ارزشمند بهم گفت در مورد مواد غذایی و منم یاد گرفتم و منم چند تا نکته گفتم به خانم شایسته که خیلی براشون جالب بود انگار اون خنکی هوای داخل والمارت رو حسش میکردم ادمایی که از بغلمون رد میشدند، در آزادی زمانی بودم هم پیش مایکی بودم هم پیش شما بودم هم پیش خانم شایسته بودم و کسب و کارم هم داره عالی پیش میره و این انرژی خداونده که داره همه ی کارها رو انجام میده واسه ههمون و بیزینس من اخخخخخخخخخخخخ که چققققققققققققدر فوووووووووووووق العاااااادسسسسسسسستتتتتت این زندگی، میخوامششششش با تک به تک سلولام میخوامشششششش

خدایا منم میخوام منم از این زندگیا میخوام بهتر از این رو به من هم بده

این سفرنامه ایندفعه که شروعش کردم، خیلی حس عجیبی داره واسم

گلا و درختان زیبایی رو میبینم تحسین شون میکنم مثل اون درخت صورتی رنگی که سر چهار راه بود یا اون ابرهای فوق العاده ی توی اسمون اون ساختمان های بلندی که هرکدومشون مال یک ثروتمنده اون فضای سبز انتهای شهر اون نوری که به داخل کابین متابید و خیلی چیزای دیگه اما همه ی حواسم میره برای تصور کردن و اینکه میشود

استاد منم الان دقیقا مثل زمان بندر عباس شمام که توی ماشین رانندگی میکردید و همزمان روی باوراتون کار میکردید و حرکت میکردید با تمام وجودتون و با تمام وجودتون پذیرفته بودید که خداوند هر لحظه به فرکانس ها پاسخ میده و حتی یک دقیقه رو هم تلف نمیکردید برای اینکه روی خودتون کار کنید منم الان دقیقا اونطوریم اما یک فرقی دارم با شما و اون هم اینکه من دارم با آگاهی های تکامل یافته یی که خدا از طریق شما بهم میگه دارم حرکت میکنم و نیازی به آزمون و خطا کردن ندارم.

من شاگرد خدای مهربون در کلاس ثروت ۳ هستم

من شاگرد خدای مهربون در کلاس عزت نفس و ثروت۱ هستم

استاد ازتون بی نهایت سپاسگذارم که دست الله مهربونم شدید برای پیشرفتم خدا میدونه چقدر از آزمون و خطاها رو انجام نمیدم و اون چیزی که میگید رو انجامش میدم بدون منم منم بدون قلدر بازی در اوردن…

خدا خیلی خوب داره تربیتم میکنه

خدا رو صد هزار مرتبه شکر

ممنونم استاد خیلی ممنونم ازتون

دوستتون دارم استاد

در پناه بی نهایت الله مهربان باشید