سفر به دور آمریکا | قسمت ۴ - صفحه 51

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رسول میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2605 روز

    به نام خداوند زیبائیها

    چند روز پیش داخل کامنت بچها به این جمله برخوردم که

    اگر برای خوشبختی دنبال ابزاری یعنی خوشبختی رو درک نکردی…

    داخل زیر زمین مغازه برا خودم یه عبادتگاه درست کردم و جمله های پر معنی استاد و دوستان و قوانین خداوند و

    برخی آیات قرآن رو روی سرامیک ها می‌نویسم و روزی 2-3بار میرم میخونم و برا خودم مرور میکنم و یادآوری میکنم

    این جمله رو هم روی دیوار نوشتم و ملکه ذهنم شد و طی این چند روزه خیلی به عمقش پی بردم

    مثلا امروز ظهر که از خونه اومدم بیرون با خودم شروع کردم حرف زدن که واقعا این آرامشی که الان تو خونه ما هست و همسر عزیزم و فرزند عزیزم مثل دسته گل در سلامت کامل و در آرامش خوابیدند رو با چقدر پول میشه خرید؟؟

    وقتی میرسم درب خونه و پسرم گوشی آیفون رو بر میداره و میگه (( چیه؟؟ بابا تویی؟؟)) و من همونجا کلی ذوق میکنم و وسط کوچه دستامو میبرم بالا و بلند بلند خدارو سپاسگذاری میکنم

    این حس و حال رو چطوری میشه خریدش؟؟؟

    وقتی تو خوابو بیداریم صدای بازی و خنده پسرم و با همسرم و میشنوم و لذت میبرم و میخوابم رو با چند میلیارد پول میشه خریدش؟؟؟

    وقتی صبح یا بعد از ظهر که میرم بیرون هر لحظه منتظرم که دوباره برگردم پیش همسرم و پسرم و با هم بازی و کنیم و لذت ببریم ،، در صورتی که تا همین دو سال پیش من از خونه فراری بودم

    این شوق و ذوق و مهر و لذت رو کجا میتونم پیدا کنم و بخرم؟؟؟

    وقتی میبینم نه خودم نه همسرم انگار که درونن نمیخوایم با کسی رفت و آمد داشته باشیم و خودمون سه نفره با هم واقعا خوش میگذرونیم و لذت می‌بریم و از حاشیه ها به دور هستیم ،

    این برای من نهایت خوشبختیه …

    وقتی میبینم هر چه بدور از حاشیهای خانوادها و جامعه میشیم و سرگرم زندگی خودمون هستیم به همون اندازه داریم آرامش بیشتری رو تجربه میکنیم و زندگیمون داره روان تر میشه این یعنی خوشبختی

    وقتی دیروز ماشینم توی حاشیه شهر و کوچه باغ خاموش شد و روشن نمیشد ، نشستم یکم با قرآن و سوره زیبای حدید روحم رو آروم کردم و گفتم حتما و حتما برام خیریتی داره و گوشیمو برداشتم و درب ماشینو قفل کردمو پیاده زدم به جاده و نه غری زدم نه گله و شکایتی و انگار دارم توی جنگل پیاده روی میکنم و همسرم و فرزندم توی خونه ی جنگلی منتظرم هستند با این حس و حال زیبا رفتم ،،

    این برا من یعنی خوشبختی…

    وقتی میرم جنس بگیرم و با خودم عهد میکنم من درخواست جنس اعتباری میکنم و هر جوابی که داد انگار تو بهم دادی و خیره مطلق میدونم،

    و وقتی طرف بهم نه گفت با اعتماد بنفس به اندازه موجودیم خرید کردم و توی ماشین گفتم خدایا راضی ام ازت ، هر چی از تو بهم برسه خیره و شروع کردم به یاد آوری نعمتهایی که دارم و سپاسگذاری کردن

    این یعنی من دارم خوشبختی رو تجربه میکنم . . .

    وقتی میفهمم که از خیلی حاشیها و شرک های جامعه جدا هستم و سرم به کاره خودمه و وقتی امروز یه لحظه اومدم به مکالمه دو نفر گوش بدم که ببینم قیمت برنج رو چند به مشتریش میگه توی ذهنم آیه قرآن پخش میشه که میگه

    (((در کار دیگران تجسس نکنید )))

    این یعنی خدا تنهام نمیزاره و هواسش بهم هست و من دارم خوشبختی رو تجربه میکنم . . .

    خدایا اعتبار اینجا بودنم و شاگرد چنین استادی بودن و در جمع دوستان توحیدی بودنم بر میگرده به خودت

    خدایا من خودم که میدونم ، من که خودم یادم هست چقدر تو درو دیوار بودم و چه زندگی جهنمی رو تجربه کردم …

    خدایا من که یادم نرفته که چقدر ناشکر و ناشپاس بودم

    خدایا من یادم هست که برا هر مسئله و تضادی از زمین و زمون طلبکار بودم و گله و شکایت میکردم

    خدایا من که یادم هست چشم و امیدم به دست آدما بود و چقدر چک و لگد خوردم …

    خدایا سپاسگذارتم برای قوانین ثابتی که بر جهان حاکم کرده ای

    خدایا سپاسگذارتم که به اندازه ای که قدرت رو از آدما گرفتم و دادم به تو به همون اندازه زندگیم با آرامش تر و پر برکت تر شده و روزیهای بی حسابت روانه زندگیم شده و هر روز داره زیبا تر میشه

    خدایا سپاسگذارتم که همیشه با منی همیشه همراه منی همیشه مواظب منی

    خدایا سپاسگذارتم که راهنما و مشاوری آگاه و کار بلد و همه چیز دانی مثل تو دارم که نتنها هدایتم میکنی بلکه بهم میگی خیالت تخت ، پشتت گرم من باهاتم

    خدایا سپاسگذارتم که وقتی روی تعهد خودم موندم و برای جور کردن جنس مغازم نه طلا فروختم و نه وام برداشتم و نه باج به کسی دادم و تا جایی رسید که چندتا مشتری پشت سره هم میومد و من میگفتم ندارم و سپاسگذاری میکردم و امیدم فقط به خودت بود ،

    دستانی را فرستادی که کلی جنس آوردند توی مغازه و گفت آقا اصلا از پول و چه موقع پرداخت کنی حرف نزن ، هر موقع فروختی پرداخت کن …

    خدایا سپاسگذارتم چقدر سبک شدم

    استاد عباسمنش عزیز خدا همیشه و همیشه در پناهتون باشه اینجا بودن و اینجا نوشتن اصلا یه حس و حال دیگه ای داره

    انگار حس میکنی که خدا نوشته هات

    رو میخونه

    خدایا برای هر لحظه فرصت بندگی کردن و زندگی کردنم ازت سپاسگذارم

    خدایا برای تک تک نفسهایی که میکشم ازت سپاسگذارم.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2878 روز

    به نام خدا سلام

    قسمت چهارم سفر به دور آمریکا

    خانم شایسته عزیز اول اینکه شما رو تحسین میکنم بخاطر چی؟

    بخاطر اینکه بعد از درست کردن غذا بلافاصله اون سرخ کن تمیز کردی چقدر این نکته مهمیه

    چون با هر بار استفاده دستگاه چربی میگیره به خودش و میچسبه و من این کار شما و حواس جمعیتون تحسین میکنم

    دوم چقدر زیبا بود اون چمن های توی شهر لذت بردم

    سوم وقتی از داخل شهر داشتید فیلم میگیرید منو یاد بازی GTA مینداخت چون دقیقا یه قسمتای شهر توی این بازی یه همیچین سبک ساختمون هایی داشت مثلا وقتی از خیابون عبور میگردید سمت چرخ و فلک من اون سبک ساختمانا برام اشنا میومد چون قبلا توی این بازی دیده بودم

    چهارم، ابزار محبت استاد بود:عاشقتمممم نفس :)))

    پنجم عکس گرفتن نزدیک ساختمون مرسدنس بنز بود مثل رفتن به استادیوم تیم مورد علاقت میمونه استادیوم سانتیاگو برنابئو تیم رئال مادرید

    ششم نظم گوجه بود :)))

    هفتم ترکیب سمی غذا بود کلم بروکلی گوشت تخم مرغ گوجه واووو

    هشتم اعتماد به نفس مایک تحسین میکنم وقتی میاد جلو دوربین شروع میکنه صحبت کردن به زبون خودش یعنی انگلیسی

    نهم این ایمان شما رو تحسین میکنم تا الان که 4 قسمتش را دیدم هر کدوم به 15 دقه نرسیدن و این نشون میده شما از همین قدم های کوچیک شروع کردین و متوجه بودین که برای رسیدن به خواسته باید قدم های متوالی و کوچیکی برداشت شما رو تحسین میکنم

    دهم استادو که از شما تشکر کرد سپاسگزار بود

    وقتی داشتم این قسمت را میدیدم با خودم گفتم من امروز چه زیبایی هایی رو دیدم؟؟؟ یه لحظه مکث کردم فهمیدم چیزی برای گفتن ندارم

    خب خانم شایسته عزیز از شما سپاسگزار بریم سراغ ادامه سفر.

    امریکا دارم بهت فکر میکنم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به خانم شایسته ی مهربون و مؤدب

    سلام با عزیزانم که تو این سفر بهم عشق دادن و دعای خیر کردن و با کامنتها و امتیازاشون انرژی بی‌نظیری گرفتم.

    خدارو شاهد میگیرم که بعضی وقتها بعد از 4 ساعت رانندگی برای اینکه خستگیم در بره میزدم کنار و کامنتهایی که بدام مینوشتین رو میخوندم و دوباره جون میگرفتم و انرژی میگرفتم.

    عاشقتونم.

    بریم سراغ روز بعد از برف!

    صبحش رفتم دوتا روستا اونور کاشان که پشته دوتا کوه بودن یه دوری زدم و رفتم باغ فین کاشان!

    شما تصور کن توی باغ فین،دمای هوا حدودا 4،5 درجه بود،اما آب باغ 25 درجه بود!

    حالا توضیحاتی داره که طولانی میشه بخوام اینجا بگم!

    یه راهنمایی بود که در مورد اون محیط توضیح میداد،خداشاهده ایشون حدودا 20 دقیقه به صورت شخصی برای من از تپه ی سیلک که ماله 8000 ساله پیشه تااااا آب کنارمون تو حوض صحبت کرد!

    و چقدر باعشق!

    چقدر ما محبت!

    جالبه یه درختی تو باغ بود که سنش حدودا 520 سال بود!

    پلاک شناسنامه اش روش زده بود!

    رفتم حمام امیر کبیر، جایی که به قتل رسید و داشتم تو حمام فین میچرخیدم که دیدم دوتا آقا و خانمه چینی فقط دارن از سقف و کاشی ها عکس میگیرن و نمیدونستن اینجا جریانش چیه!

    با انگلیسی باهاشون صحبت کردم و گفتم انگلیسی بلدین صحبت کنید!؟

    گفتن آره!

    گفتم دنبالم بیاین.

    بودمشون یه جایی تو حمام که امیر کبیر رو با مجسمه ساخته بودن و لنگ حمام دور بدنش بود و دقتی چشمشون به اون مجسمه افتاد اول خندیدند چون نمیدونستن این کیه و کلا جریانش چیه!

    بهشون گفتم ایشون بسیار مرد محترم و بزرگی بود برای مردم ایران !

    اینشون خیلی قابل احترام بود و هست برای ما!

    و وقتی این حرفارو ازم شنیدن دیگه نخندیدن و سریع کردن به عکس گرفتن !

    گفتم دنبالم بیاین و بودمشون همون جایی که امیر کبیر رو کشتن،و یه برگه ای بالای اون حوض هم به فارسی و هم انگلیسی نوشته بود

    (محل قتل امیر کبیر)

    به محضی که اون نوشته رو دیدن با حالت تأسف گفتن

    اووو!!!

    و متوجه شدن جریان اون شخص چیه!

    و با حالته کنجکاوی پرسیدن چرا کشتنش!؟

    اما چون من انگلیسیم خیلی خوب نیست نتونستم واسشون توضیح بدم و بعد گفتن خودمون میریم می‌خونیم در موردش!

    بعد برا اینکه بیشتر فضا رو متوجه بشن رفتن تو گوگل و عکسه امیر کبیر رو نشونشون دادم و خیلی براشون جالب بود.

    نا گفته نمونه من در حدی انگلیسی بلدم که جمعا شاید بتونم 20 کلمه بگم!

    اما هدفم از این کار در وحله اول این بود که شخصیت های ارزشمند کشورم رو به توریستی که هیچ شناختی نداره بگم،در وحله دوم کار کردن روی عزت نفسم بود!

    و اینکه

    آره!

    من اینم با این مقدار بلد بودنه انگلیسی صحبت کردن!

    اما برای همین 20 تا کلمه ی انگلیسی صحبت کردنم ارزش قائل هستم و جالبه چون خودم برای این مقدار ،ختی خیییلی کمه تواناییم ارزش قائل بودم،تونستم به اون دوتا هم کمک کنم ‌و لذت ببرن!

    اینا همه ی نعمتهای دوره ی احساس لیاقته!

    بعدش کاشان رو به مقصد ورزنه ترک کردم .

    ورزنه حدودا 4،3 ساعت تا کاشان فاصله داره.

    تو مسیر که میرفتم بشدت برف میزد و آبی که تو آب پاش بود یخ زده بود تو شیلنگ دلفین برا همین وسط راه هی میموندم و صورت دلفین رو تمیز میکردم.

    کلا این سفر خدا تمامه زاویه های برف رو نشونم داد!

    بارش برف در کوه!

    بارش برف در جاده!

    و…

    بعد از 4،3 ساعت رسیدم ورزنه!

    یه چیزه خیلی جالبی در مورد خانم های ورزنه بگم که اکثرشون با چادر سفید میرن تو خیابون!

    شایدم همشون !

    چون یه پارکی داره که قبل از تقریبا بهشت آباد میشه و اونجا چندتا خانم بودن که پیاده روی میکردن و جالبه با چادر سفید اومده بودن و من تو اون چند ساعت هرچی خانم دیدم همه با چادر سفید بودن!

    یه مجسمه ی بزرگ هم که نماده این شهره وسط شهرشون بود یه خانمی با چادر سفید!

    من زنگ زدم به علیرضا(لیدر تو کویر گردی)گفت ما داریم میایم سایت کویر گردی نزدیکیم تو هم بیا

    گفتن باشه.

    آقا ما با دلفین اومدیم وارد محوطه ی کویر و شن زارها بشیم دیدم اتوبوس تورمون حدود 500 متر جلوترمون داره میره.

    چشمم به اتوبوس بود که بخاطر بارش برف در کویر(بله درست خوندین!منم باورم نمیشد تو کویر برف بباره!)

    بخاطر بارش برف زمین گل گلی شد و چهار دستو پای دلفین گیر کرد تو شن!

    کسی که رفته باشه کویر میدونه !

    اونجا جز شن،هیچچچچی نیست!

    بزور دوسه تا تیکه آجر پاره و بلوک شکست‌خورده ی کوچیک کوچیک پیدا کردم گذاشتم زیر دست و پای دلفین اما بیچاره بدجور گیر کرده بود و پیاده شدم و واقعا متوجه شدم که نمیتونم از این گرفتاری بیارمش بیرون هوا هم رو به تاریکی بود!

    یه نگاهه چپ چپی کرد دلفین ،گفت منو آوردی اینجا چرا!

    مگه من ماله کویرم!

    من آبی ام نه خاکی!

    خندیدم گفتم ببخشید!

    اما دلم نیومد کویر رو نشونت ندم تو همین گفت و گو بودیم که خدارو شاهد میگیرم کمتر از 20 ثانیه زمان برد دیدم 4،5 تا پیکاپ و نیسان و پاترول ،از بچه های کویر گردی و آفرودی،از اینا که ماشینشون آنتن بلند داره!

    با چراغای روشن دارن میام سمتم!

    یییعنی اگه فوریت های پزشکی،هلال احمر،سلیب سرخ،امداد جاده ای و تمامه ارگان ها دست به دسته هم میدادن نمیتونستن با این سرعت خودشونو برسونن!

    (به قوله قرآن، دسته خدا بالاترین دست هاست!)

    خدا میشه قربونت برم!؟

    وقتی دیدن وضعیت اینجوریه راننده یکیشون پیاده شد با لباس چریکی و از این حرفه ایا، گفت گیر کردی!

    گرفتن آره، گفت میشه من بشینم پشت فرمون ببینم میتونم درش بیارم !؟

    گفتن آره بفرما اما سنگ گذاشتم زیرش در نیومد!

    اما تجربه چچچچه ها که نمیکنه!

    این پسر کمتر از 1 دقیقه دلفین رو بدونه زور زدن و بکس و باد کردن در آورد!!!!

    بعد رفت جلو تر ایستاد و پیاده شد و یه لبخندی زد به این نشونه که بفرما کار رو باید داد دسته کاردان!

    گفتم خیلی ممنونم کلی تشکر کردم و گفتم چکار کم که گیرنکنم جلوتر!‌؟

    تند برم!؟

    گفت آره یه کم تند برو!

    آااااااقااااا ما هم نشستیم پشته دلفین و رووووندیمش! بچه های اکیپ کنار کاروانسرا وایساده بودن دیدن یه کوئیکه خاکستری با سرعت داره گرد و خاک میکنه و میاد!!!

    پیشه خودشون میگفتن یه سوپر استار کویر داره میاد!

    این چقد حرفه ایه که با کوئیک اومده تو کویر!

    نمیدونستن من از ترسه خودم که گیر نکنم تو شن دارم تخته گاز میام!!!

    خلاصه رسیدم یه احوال پرسی کردم و زدم تو دله کویر!

    آسمون شروع کرد بارش برف!

    یعنی به قوله یکی از بچه ها گفت تو با رفتنت اکوسیستمه ایران رو ریختی بهم!

    میتونین تصور کنین از تو کویر قدم بزنین و برف بباره رو سرتون!!!

    خدای من!

    برف نه اینکه ییییه ذره بباره ها!

    در حدی بارید که تا اندازه ی 20 متر به طول برف روی شنها میموند.

    شروع کردم به قدم زدن روی شن ها ،کم کم وقتی شیب بیشتر شد پاهام سنگین تر شدن تا جایی که دیگه به زور میرفتم بالا.

    تا اینکه رسیدم بالای تپه ی شن که دقیقا مثله تو فیلما دیدم همه جا هیچ چیزی جز شن و یک صفحه ی بالا پایین قهوه ای رنگ نیست!

    اونجا حس میکردم فقط من هستم و خدا!

    من جنگل رفتم!

    دریا رفتم!

    کوه رفتم!

    تو آسمون رفتم!

    اما هیچ جا مثله کویر یه حسه تنهاییه محض لهم دست نداد!

    میدونی!

    وقتی میری جنگل دیدت نسبت به محیط اطرافت کمه چون همش درخته و آسمون رو درست نمیبینی!

    وقتی میری کوه باز همینطوره نمیتونی تا فضای خیییلی دور رو ببینی و تو کوه یک سری درخت هست،بوته هست ،سنگ های مختلف با رنگ و ابعاد مختلف هست و اونجا هم یک دست بودنه کامل رو نداری!

    وقتی میری دریا صدا موج آب اون سکوت محض رو که میخوای بهت نمیده و داری از هم سطح خودت جهان رو میبینی!

    اما وقتی میری کویر،حس میکنی تنهای تنها هستی!

    همه چیز یک رنگه!

    هیچ چیزی جز ذره های شن وجود نداره!

    تا دور دست رو میتونی ببینی و وقتی از این تپه میری روی اون تپه میبینی همه چیز یه شکله!

    احساس خیلی قشنگی بود!

    حس میکردی خودتی و خدا!

    کم کم برگشتم سمته کاروانسرا و بچه ها چادر رو علم کردن و داشم چوب میشکوندن واسه آتیش شب بعد یکی دو ساعت بچه ها سیستم صوتی رو روشن کردن وبزن و برقص کنار آتیش و عششق کردیم

    جاتون حالی همه چیز بود اونجا!

    اما من بخاطر اینکه خدای نکرده ،خدای نکرده کسی ازم دلخور نشه کالباس و موز و ماست موسیر با پفک و خیارشور هاشون رو می‌خوردم!

    گفتم اینا برا من،مابقی برا خودتون!!!(مدیونین اگه فکر کنین من شکمو ام!)

    یه چیزه خیلی جالبی که چشمم رو گرفت،این بود که یه خانمی با حجاب کامل و چادر و …اومده بود و کلی داشت کیف می‌کرد و خوشحال بود!

    خوب اونجا یه مقدار فضا آزاد بود هر کس با هر تیپ و هر چیزی که دوست داشت میخورد و می‌رقصید اما چیزیکه باعث شد اون جمع کنار هم جمع بشن،دیدگاه های مشترکشون بود!

    هیچ کاری به اختلافات و عقاید همدیگه نداشتن!

    آخه عقاید بقیه چه ربطی به من من داره!

    مگه اون کسایی که اون شب مشروب خوردن به من آسیبی رسوندن!

    یا اینکه اون خانم که مذهبی بود به من آسیبی رسوند!

    اینجا همون احترام به مسائل شخصی بقیه خودشو نشون داد!

    یادمه تو یکی از فایل های سفر به دور آمریکا، یه عروس دامادی بودن که اومده بودن کنار رودخانه عکس بگیرن،و عروس روی ساق پاش کامل خالکوبی بود!

    و خانم شایسته روی اون خالکوبی دوربین رو زوم کرد تا بعنوان یک زیبایی اون رو به تصویر بکشه!

    با اینکه خوده خانم شایسته اصلا خالکوبی نکرده اما به چشم زیبایی بهش نگاه کرد!

    و اینجاست که من به خودم گفتم همونجور که کسی به دیدگاه و حمله نمیکنه و نمیخواد تو رو مجاب کنه که از سایت فاصله بگیری،تو هم باید هر کس حتی اگه داره مسیر اشتباه رو میره چیزی بهش نگی و بزاری اون هم زندگی دلخواهش رو تجربه کنه!

    خلاصه بعد از بزن و برقص من دیگه واقعا سردم شد رفتم تو کاروانسرا کنار بخاری و شروع گردم به ایمیل های شما عزیزای دلم رو خوندن و ایمیل سارا جان رو خوندم و وقتی گفت برو روی شن ها قدم بزن با اینکه کلی سردم بود خدارو شاهد میگیرم دوباره کاپشن و لباس پوشیدم و چراغ قوه برداشتم و زززدم تو دله کویر، برای اینکه به سارای عزیزم بگم به یادت بودم با اینکه واااقعا سرد بود اما دستم رو از جیبم در آوردم و روی شن ها بزرگ با انگشتم نوشتم

    (سارا)

    سارا جان حالا حالاها اسمت روی شن هامیمونه چون کلی برف زده بود و اسمت فشرده شده بود!!!

    بعد برگشتم و بچه های ستاره شناس اومدن و با تلسکوپ ستاره ها رو رصد کردیم و کلی بهمون اطلاعات دادن و برنامه ی ستاره شناسی(استارلیوم )رو دانلود کردیم به شما هم پیشنهاد میکنم دانلود کنین برنامه ی بینظیریه!

    و کلی اطلاعات در رابطه با آسمون بهمون دادن!

    و شب بقدری ستاره‌ها شفاف بودن که لذت می‌بردم از دیدنشون اما چیزی که بود هم هوا ابری بود و ستاره‌ها به اون شکلی من انتظار داشتم پیدا نبودن و هم اینکه سرما برای من خیلی زیاد بود ولی با این وجود ستاره‌ها واقعا دیدنی بودن!

    و این بهم گفت که باید یه بار دیگه تو پاییز بیای کویر ،و من هم گفتم چچچششششم!!!

    خلاصه یکی از بچه‌ها گیتار درآورد و شروع کرد کنار آتیش به خوندنه آهنگ های ملایم و ما باهاش میخوندیم و شروع کرد به خوندن!

    تصور کنین کنار آتیشی که تبدیل شده به ذغال و دود نمیکنه و مثله ذغال قلیون ولی تیکه های بزرگ بزرگ داره میسوزه و قرررررمزه دوستمون شروع کرد به گیتار زدن و خوندن و همه باهاش میخوندیم

    ( داغه یک عشقه قدیمو

    اومدی تازه کردی

    شهر خاموشه دلم رو

    تو پرآوازه کردی

    من فراموش کرده بودم

    همه روزای خوووووبو

    اومدی آفتابی کردی

    تنه سرده غروبو

    عشقت به من داد

    عمره دوباره

    معجزه با تو

    فرقی نداره

    تو خالقه من

    بعد از خدایی

    در خلوت من

    تنها صدایی…)

    خیییییلی خوب بود

    خیییییلی خوب بود!

    گفتم میشه یه آهنگی رو که میگم واسم بخونی!؟

    گفت چی!؟

    گفتم سوغاتی!

    گفت باشه ولی صدام در نمیاد!

    باید هرکی بلده باهام بخونه!

    گفتم خودم باهات میخونم

    گفت بریم شروع کرد به گیتار زدن و خوندن و…

    (وقتی میای صدای پات ،از همه جاده ها میاد

    انگار نه از یه شهر دور ،که از همه دنیا میاد

    تا وقتی که)

    تا اینجا خوند و صداش گیرکرد یه دختری کنارم بود گفت مگه نه تو گفتی باهات میخونم چرا نمیخونی!!!

    با دست اشاره کردم که بزار کالباسی که تو دهنمه رو قورت بدم باشه میخونم!

    نامبرده آهنگ درخواست داده و با آهنگه دلخواهش کالباس میخوره!

    و اینبار همه بار همه با هم میخوندیم

    (ای که تویی همه کسم

    بی تو میگیره نفسم

    اگه تو رو داشته باشم

    به هرچی میخوام میرسم

    به هرچی میخوام میرسم!!!)

    چیزی جز لذت مک تجربه نکردم اون شب!

    دلتون نخواد برای شام جوجه کباب حرفه ای نوشه جان کردیم!

    فکرشو کنین جوجه کباب تو کویر،اونم داغ!!!

    بی‌نظیر بود!!!

    خدارو شکر میکنم واقعا بخاطر این وجه از شخصیتم که عاشقه طبیعته!

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 101 رای:
    • -
      آقای نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3103 روز

      سلام آقا ابراهیم

      از دیروز که کامنتی برای سفر به کاشان گذاشته بودی خوندم خیلی دلم هوای کاشان رو کرده حدود 12 سال پیش چند روز کاشان بودم و اکثر خانه های تاریخیش رو رفتم و چقدر لذت بردم

      وقتی از خانه بروجردیها و خانه طباطبایی ها نوشتی خودم رو اونجا حس کردم ،کاشان خیلی زیباست الان هم که این کامنتت رو خوندم که از باغ فین نوشتی و از تپه های سیلک، حال و هوای اونجا رو حس کردم و فکر کردم اونجام،

      ممنونم که لحظه های قشنگ سفرت رو به اشتراک میزاری.

      وقتی گفتی با اون چینی ها انگلیسی صحبت کردی خیلی تحسینت کردم و اونجا که نوشتی کلا 20 کلمه انگلیسی بلدی یاد یه جوک افتادم خیلی خندیدم، البته تحسینت میکنم که با همون چند کلمه ارتباط خوبی با اون افراد گرفتی

      میگن یه انگلبسی توی یه قایق تفریحی گرفتار طوفان مبشه و هی با همون زبون انگلیسی فریاد میزده و میگفته Help help یعنی کمک کمک

      بعد یه نفر ایرانی اون نزدیکا تو ساحل بوده به انگلبسیه میگه لنگر رو بنداز تو آب و هرچی اشاره میکنه میبینه یارو متوجه نمیشه

      بعد به انگلیسی میگه کن یو اسپیک انگلیش (یعنی میتونی انگلیسی صحبت کنی)

      انگلیسیه خوشحال میشه میگه یس یس

      بعد ایرانیه میگه خداروشکر پس همون لنگر رو بنداز تو آب

      شمام فکر کنم همینجوری با طرف انگلیسی صحبت کردی (استیکر خنده)

      این جوک رو نوشتم که یکم بخندی

      منم تقریبا در حد همون 20 کلمه انگلیسی بلدم و خداروشکر در سفرهایی که خارج از از ایران رفتم خیلی بدردم خورده وقتی میبینم طرفا فارسی متوجه نمیشن بهشون میگم کن یو اسپیک انگلیش بعد که میگن یس من ادامه ی صحبتم رو همون فارسی میکنم متوجه میشن چی میگم (استیکر خنده)

      آقا ممنونم که مینویسی، لذت میبرم از کامنتهات

      خوشحالم که نتایجت روز بروز بهتر و عالیتر میشه

      کویر هم عالیه انشالله من هم بتونم یه تور کویر گردی برم

      بهترین ها رو براتون آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 949 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم ابراهیم خسروی

      انشالله همیشه شاد و پر انرژی باشی

      نمی‌دانی از خاندان کامنت هات چقدر لذت می برم

      هر شب شوق مطالعه کامنت شما دوست عزیز. سعیده شهر یاری و تعدادی از دوستان خوبم هستم

      در همه بخش خوب شرین و روان می نویسی

      در مورد توحید هم خلی زیبا و شرین می نویسی

      راستی وقتی کامنت های قبلی شما را خواندم که از برف بازی ها و لذت ها گفتی منم به یاد خاطراتی گذشته ام افتادم

      وقتی در کابل بودم زمستان که برف می آمد من با جمعی از همکاران مان می رفتیم برف بازی

      و چقدر لذت می بردیم و خوشحال بودیم

      جالب اینکه همین دو روز قبل یکی از همکارانم به اراک رفته بود

      وقتی برگشت از برف و سرمای آنجا صحبت می کرد

      تازه کمی هم ویدیو گرفته بود از برف و زیبایی که برف ایجاد کرده بود

      و من با صحبت کردن و نشان دادن ویدیویی این همکار عزیزم به یاد کامنت شما و سفر شما افتادم

      اما با این همکارم در مورد شما و سفر تان چیزی نگفتم چون هم مدار نیستیم

      راستی وقتی گفتی من فقط موز ماست موسیر و پفک ها را نوشجان کردم و گفتم بقیه مال شما خلی خنده ام گرفت و تحسین تون کردم

      اینکه هم خوب شوخی می کنید هم اینکه خلی راحت حرف هایت را بیان می کنی

      برایت سفر خوش و لذت بخش از خداوند می خواهم

      بازهم منتظر شنیدن تجربیات زیبایت هستم

      در پناه الله شاد و سلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Leili گفته:
      مدت عضویت: 602 روز

      به نام خدا

      سلام به آقا ابراهیم عزیز

      کامنتهای شما رو پیگیری میکنم و همیشه لذت بردم ولی این سفرتون اینقدر قشنگ توضیح میدین که همشو تجسم کردم ناخودآگاه انگار دارم ی فیلم قشنگ میبینم

      توجه به زیبایی ها و ارتباطتون با آدمها و البته با خدا تحسین میکنم

      راستی اسم ماشینتون دلفینه؟یا شما میگین دلفین؟

      خداکه نزدیکه انشاالله هممون به خدا نزدیکتر بشیم

      سفرتون به سلامت و پر از حسهای ناب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        ابراهیم خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1397 روز

        سلام دوسته خوبم لیلی خانم!

        من ماشینم کوئیک دلفینی رنگه اما تو دنیا تنها وسیله و ابزاری که با قلبم دوسش دارم این ماشینمه که بخاطر اسمش و حالته عشقی که ازش میگیرم بهش میگم دلفین!

        اینقدر بهش گفتم دلفین که همکارام و خانواده و بقیه نمیگن کوئیک، میگن با دلفین اومدی!؟

        میگم آره!

        میدونی چیه لیلی خانم!؟

        من دارم با اشک هایی که از چشمام می بره واستون کامنت مینویسم

        من اصلا پول واسم ارزش و اهمیتی نداره که بخوام حرص بخورم اما عجیب دلفین رو دوسش دارم و باهاش حرف میزنم.

        وقتی زمستون شد ا ل برا اون کاپشن (چادر)خریدم بعد برا خودم

        این دلفین جریانا داره!

        این دلفین رو خوده خدا بهم هدیه داده و با همدیگه عهد بستیم که این دلفین منو ببره جاهای زیبا و قدرت خدا و زیبایی های خدارو نشونم بده!

        عروسم زرو با همین دلفین بیارم!

        چه اشکهای عشقی گه با دلفین ریختم و آهنگه شجریان که میگه:

        آمده ام که سر نهم،عشقه تو را به سر برم

        ور تو بگوی ام که من نیشکرم شکر برم!

        اوست نشسته در نظر نظر،من به کجا نظر برم

        اوست گرفتن شهر دل،من به کجا سفر برم…

        و چه حرفایی که خدا و دلفین محرمم هستن!

        دلیله اینکه اینقدر دلفین رو دوست دارم اینه که

        اولا هدیه ی خداست برای همین برام خیلی عزیزه

        دوما منو دلفین وقتا با همیم خیلی در مورد خدا حرف می‌زنیم و یا میریم جاهایی که خدا رو میبینیم

        حالا شاید خیلیا بگن ووووو چچقدر بزرگش کرده یه کوئیکه دیگه!

        اما به قوله شاعر،که البته مانند اسمه شما هم هست میگه که

        یه روز یه پادشاهی گفت این لیلی رو بیارین ببینم چه شکلیه که مجنون بخاطرش زده به بیابون.

        میگه لیلی رو آوردن پادشاهه دید یه دختری با ظاهری زشت و بد اندام رو آوردن!

        گفت لیلی که میگن اینه!؟

        گفتن آره

        به مجنون گفت تو دیونه ی این شدی!؟

        این که قشنگ نیست و مجنون جواب میده

        اگر بر دیده ی مجنون نشینی

        بغیر از خوبی لیلی نبینی!

        حالا قضیه منو دلفین هم همینه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
        • -
          Leili گفته:
          مدت عضویت: 602 روز

          سلام

          به شما برادر عزیزم آقا ابراهیم

          انشاالله خیر ماشین زیباتو ببینی

          میگم زیبا چون اینم نشونه من شده چون منم دلم میخواد ی کوییک داشته باشم و البته مدلای بالاترم دوست دارم ولی تکاملی

          و چون فرکانسشو فرستادم هی به چشمم میاد

          هدیه خدا خیلی قشنگه و سفرها و تجربه های قشنگی برات داره

          مطمئنم خدا حواسش هست و همسفر همدارتم بهت میرسونه

          آقا ابراهیم کامنتهاتو میخونم و دل پاکتو و فرکانسشو میشه حس کرد

          خداوند رو شاکرم در این سایت و با آدمهای هم مدار شدم که درکشون میکنم و احساسشونو درک میکنم

          گفتی اشک از چشمات میاد لطیف بودن قلبتو نشون میده

          برات از خدا نور میخوام

          آرزوهای قشنگتو آرزو میکنم

          درپناه الله یکتا باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سارا گفته:
      مدت عضویت: 1949 روز

      سلام ابراااهیم عزیزم

      اونجا که نوشتی ماشینت گیر کرد، با صدای بلند انگار که داری میشنوی عین دیوونه ها باهات حرف زدم . گفتم آقاابراهیم من که برات تو کامنت نوشتم تنها مسیر کویر رو نروو. جاده کویر فقط خودتی و خداا! بعد قبل خوندن ادامه کامنتت دعا دعا میکردم این آفرودسوارها پیدات کرده باشن وقتی گفتی رسیدن کمکت کردن .

      یه آخیش از ته دل گفتم.خیالم راحت شد. واقعا برام عین خانواده می.

      اونجا که نوشتی جنگل و کوه و دریا رفتی ولی کویر فرق داره انگار خودتی و خدا!! گفتم آها همینه پس تجربه ش کرد. از اینکه تو هم همون حس رو مثله من تجربه کردی قلبم شاد شد. آخه اکیپ ماهم همه به غیر من خورده بودن و تو حال خودشون بودن. هیچکی درک نکرد حس و حال عجیبه کویر رو.

      ماهم با همین اپلیکیشنه ستاره ها رو رصد کردیم واقعا بینظیره.

      وقتی گفتی برف اومده واقعا پشمام ریخت آخه کویر اسمش روشه خشکه بی آبه، معلومه خوش قدمی پسر جااان

      که پا گذاشتی تو کویر خدا به ابرها دستور داد ببارید و بهش خوش آمد بگید، ببارید و فراوانی و نعمت رو حتی وسط کویر نشون ابراهیم و دوستای سایتش بدین. خدایا شکرررت

      خالق به این باحالی مگه داریم!!! کویر تشنه رو سیراب میکنه آرزوهای ما براش تیله بازیه. آخ آخ رسیدم به اینجای کامنتت که به یاد من رفتی روی شنها و اسم منو نوشتی.

      از خوشحالی نعره زدم. از اینکه یادت مونده، از اینکه کامنتمو بموقع خونده بودی. ابراهیم جان ممنونم ازت.

      یه لحظه حس کردم وسط کویرم انگار روحم از اتاقم خارج شد و پر کشید تو کویر با چشم دل دیدمت نشستی دو زانو و داری اسم منو مینویسی روی شنها و دستهات یخ کرده.

      با تمام قلبم ازت تشکر میکنم و دوست دارم.

      راستی شتر هم دیدی؟

      خدا پشت و پناهت باشه تو این سفر

      و هرجا هستی نعمت و خوشی بباره روی سرت، توی قلب مهربونت، ترزیق شه به جان و روحت

      خوش بگذرون و مواظب خودت باش

      سار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم بذرا گفته:
      مدت عضویت: 840 روز

      سلام ابراهیم جان سلام دوست عزیزم .

      پسر تو نمیگی ما اینجا توخونه دلمون هوایی میشه

      دلمون کویر میخواد

      اینقدر که خوب صحنه رو به تصویرکشیدی

      واقعادلم کویر خواست اونم با همین شرایطی که برامون توضیح دادی دوستی باشه که بیاد وگیتار بزنه و تو فقط اهنگ درخواستی بدی چه خوش بگذره .

      ابراهیم عزیز دوست خوبم از خدا میخوام که همیشه درسفر و تفریح و حال خوش باشی و بیای از تجربه های زیبات براماهم بنویسی .

      منم رفتم در مورد شهر ورزنه توی گوگل سرچ کردم چون فرهنگشون با چادرسفید برام جذاب بودو کلی تصاویر کویر رو نگاه کردم

      و این خواسته کویر رفتن با کامنت شما در من به وجود اومد.

      بزار اعتراف کنم راستش این دو روزه میومدم سایت ایمیل هارو خوب چک میکردم ببینم کامنت نذاشتی همش منتظر کامنتت بودم میدونستم با خوندن کامنتت قراره کلی چیز یاد بگیرم

      لذت بردم از کامنتت ممنون که نوشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
      مدت عضویت: 434 روز

      سلام داداش ابراهیم گلم

      دورت بگردم مرسی که تجربیاتتو برامون مینویسی و ما رو همسفر خودت میکنی ،

      ایمیلت اومد فکر کردم سوال دیروزم تو پاسخ کامنتت که قسمت 3 نوشته بودی رو جواب دادی.

      (وقت‌کردی یه نگاه کن مرسی از لطفت)

      یادم افتاد سفری و وقت نمیکنی زیاد بیای سایت

      دیدم کامنت جدید گذاشتی وقتی خوندم چشمام قلبی شد از همزمانی سریع .

      الله اکبرررر

      دقیقا همین یک ساعت پیش داشتم فکر میکردم کی قسمت میشه کلاس های تورلیدری رو شرکت کنم و دور ایرانو بچرخم کویر و جنگل و…. رو ببینم با آدمای هم مدار و پایه و بافرهنگ و ثروتمند

      یه هدایت قشنگ رو برات تعریف کنم ؟

      نگو نه که من کار خودمو میکنم خخخ

      داستان از اونجا شروع میشه که

      8 ماه پیش دوره شکرگزاری خانم صادقی عزیز که معلم پسرم بود رو شرکت کردم (استارت اشناشدنم با سایت)،

      به پاس تشکر گفتم با پسرت و پسر من بیا چهارتایی ببریم درکه ، اخه من هر دو سه هفته یبار میرفتم.

      وسط کوهنوردی گفت خانم سرفراز به نظرم رسالت شما اینه که تورلیدر بشی ، خیلی بهت میاد و کاربلدی ، خندیدم گفتم چند بار شاگردام رو‌ جمع کردم اوردم خیلی خوش گذشت ولی ترجیح میدم تنهایی بیام(یه سری باور محدودکننده داشتم)

      بعد اون دیگه اصلا بهش فکر نکردم و حتی شغل مورد علاقه ایی که بهش هدایت شدم و اصلا ربطی به لیدری نداره رو استارت زدم به یادگیریش.

      گذشت تا سه هفته پیش (همزمان با تصمیمم برای جدایی و انتقال دفترها و میز و سیستمم به طبقه بالای خونه پدری ) خواهرم اومد پیشم و گفت یه موضوع سکرت رو میخوام بهت بگم گفتم خیر انشالله

      گفت دارم مجوز شرکت توریسی میگیرم (شغل خواهرم اصلااا ربطی به توریست و لیدری و اینا نداشت)

      و جزیااات دیگه ایی گفت که بعدا باید تو کامنت جدا بنویسم فقط در این حد بگم که اون میگفت و من از شادی جیغ میکشیدم و اشک میریختم و سجده میکردم.

      بعد گفت باید بیای کمکم و زبان عربی رو یاد بگیری (اینجانب دقیقا صبح همون روز بعد صلاه از خدا خواسته بودم هدایتم کنه یه زبانی رو یاد بگیرم اما یک صدم درصد به عربی فکر نکرده بودم)

      خلاصه که با ذوق و شوق فراوان که این یک نشونه ست، با سپاسگزاری قرآن رو باز کردم و هدایت خواستم

      الله اکبررررر

      صفحه ی 235 باز شد

      «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

      ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم باشد که بیندیشید .

      خدااایا شکرت برای هدایت های واضحت.

      خلاصه که با توکل بر خدا همون شب تو اینترنت گشتم گفتم خدایا خودت هدایتم کن به یه استاد خوب ، یه سایتی رو پیدا کردم که صدا و لحن استادش خیلی بهم حس خوبی میداد ، اسمش رو که دیدم شاخ درآوردم ، اسم کوچیکش دقیقا هم اسم دختر همین خواهرم بود و فامیلیش دقیقاااا هم اسم شوهرش

      . اینم یه نشونه وااااضح دیگه

      خداااایا شکررررت .

      فردا صبحش فایلای دانلودیش رو خریدم و استارت زدم تا اخرش گوش دادم ، به موسیقی آخرش که رسیییید

      وااای خداااای من چی میشنوم !!!

      موسیقی آرامبخشی که روی دریم بوردم گذاشتم و تقریبا هر شب میبینم و از صداش لذت میبرم .

      خداااایاااا شکرت سجده شکر بجا آوردم و کلی تشکر کردم وقلبم باز شد برای یه مسیر جدید دیگه.

      خلاصه که سه هفته س روزی سه چهارساعت ساعت لهجه عربی میخونم و سه چهار ساعت روی دوره فارکسم کار میکنم.

      بهترین هدایتها نصیب قلب مهربونت بشه یا اخوی ،

      شکراجزیلاحبیبی

      وحیاک

      فی امان الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حسین شجاعی گفته:
        مدت عضویت: 2526 روز

        ستاره ایی در آسمان هفتم درود بر شما

        ممنونم بابت نوشتن احساس فوق‌العاده ای که داشتید و ممنونم بابت نوشتن هدایتتون به سمت خواسته ای که داشتید و مراحل هدایت شدنتون که چقدر جالب نشونه ها یکی یکی اومدن که به شما ایمان بیشتری بدهند که مسیری که باید حرکت کنید همین مسیر الهیست و هر نشانه مثل یک چراغ پر نور مسیر را روشن تر می‌کنه و ایمان ما را قوی تر

        فوق العاده بود

        واقعا سپاسگزارم که اینقدر با جزییات نوشتید

        من با خوندن کامنت بچه ها هر بار دارم ذوق زده میشم و خداوند را سپاسگزارم که هدایتم کرد به کامنت های فوق العاده انرژی بخش و پر از نشانه برای من

        برای شما آرزوی تندرستی دارم و آرزوی شادی و موفقیت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
          مدت عضویت: 434 روز

          وای وای وای خدااااااای من ، اگر که من تا آخرین لحظه نفس کشیدنم تسلیم تو و سجده گذار تو نباااااشم ، از ناسپاسان هستم. خدایا شکر خدایااااا شکرت خدایااااا کوچیکتم خدایاااااا فقط خودت از حس قلبی الانم خبر داری فقط تو علیمی به ذات الصدور

          ========

          سلام و هزاران درود به اقای شجاعی پیام اور خدا برای من ، کامنتتون چشم و دلم رو نورانی کرد.

          سه روزه تعهد دادم بخاطر وسواسی که گرفته بودم با قرآن استخاره نکنم و از خدا خواستم به روشهای دیگه

          هدایتم کنه .

          نمیدونم پاسختون کی برام اومده ولی نیم ساعت پیش داشتم فکر میکردم که دیگه تمرین رو حساب غیر واقعی کافیه و از فردا با حساب واقعیم معامله کنم .

          تو دلم گفتم نکنه چون ترامپ میخواد بیاد هول شدم که زودتر کار رو شروع کنم ، نکنه هنوز آمادگی ندارم ،

          بعد سریع ذهنم رو کنترل کردم بهش گفتم نه نه قلبم میگه وقتشه ، ‌چند روزه برآیند معاملاتم مثبته ، باید شجاع باشم، نترسم و دوباره با حساب واقعیم وارد معامله بشم .

          بعد فکر رو رها کردم گفتم توکل بر خدا حالا تا فردا یه تصمیمی میگیرم.

          گوشی رو دست گرفتم وارد سایت شدم دیدم چراغ آبیه

          گفتم خیر انشالله .

          دو خط اولتون رو خوندم رفتم بالاتر که ببینم چی نوشته بودم،

          بااااورتون میشه خط به خط کامنت خودم رو که میخوندم درجه دمای بدنم هر لحظه بالاتر میرفت

          و اشک بود که میومد،

          مرسیییییی مرسییییییی که نوشتید برام مرسی که یادم انداختید که چقدررررر خدا حکیمانه هدایت میکنه

          فقط کافیه دل به دلش بدم ایمان داشته باشم به هدایتش. همین.

          داشتم به اخرای کامنتم میرسیدم گفتم

          خدا جان این پاسخ بی حکمت نبود ، نگفتی ها که فردا چیکار کنم ؟؟

          به به

          خط آخر کامنتم نوشته بودم ( سه چهار ساعت روی دوره فارکسم کار میکنم.)

          خب اوکی خدا جون ، الان این یعنی چی ؟ یعنی آموزش دیدن رو ادامه بدم ؟؟

          اومدم پایین کامنت شما رو بخونم ،

          به به اسم این دوست عزیز آقای شجااااااااعیه ،

          یعنی بنده عزیزم اینم نشونه ، اینم هدایت غیرقرآنی ،

          فارکس=شجاعت

          یعنی دختر فردا با شجاعت با حساب واقعیت معامله کن خدا پشتته ، خدا داره تلاشهاتو میبینه خدا به شجاعان پاسخ میده .

          آقای شجاعی عزیز ممنون بخاطر قلب پاکتون که

          شدی دست خدا، تا بشی نور راهم.

          میدونید چیه بخدااا که منم مثل خیلی های دیگه که شاید ناامید شدن یا کم اوردن ، پر از ایرااادم پر ایرااااااد

          مثلا همین دیشب همسرم گفت فلانی (که خداروشکر خیلی وضعشون خوبه) گفته میخواد بیاد خونمون ، من و میگییی سریع تو دلم گفتم با این دیوارهای سیاه شده ، با این فرش های قدیمی آخه ،

          بعدش به زبون اوردم به همسرم گفتم کاش این دیوار بزرگه رو کاغذ دیواری میکردیم.

          شروع کردم تو دلم خودمو سرزنش کردن که چرا با پس اندازم زودتر دیوارا رو‌کاغذ نزدم ، ای دختر خسیس چرا از پولت استفاده نکردی ،

          ببین مهمون مهم داره میاااد

          یه آن به خودم اومدم گفتم دختررررر چه خبرررره چه خبررررره مثلا تو داری رو عزت نفست کار میکنی !!!

          این چه حرفاییه که میزنی ، جمع کن خودتو ، مگه ارزشمندی تو به خونته ؟ مگه آدم مهم و غیر مهم

          داریم ؟ کی از خودت مهم تر؟؟

          مگه قرار نبود نظر دیگران برات مهم نباشه ، این همه نکته مثبت داره خونه ت چسبیدی به ترک و سیاهی دیوار ؟؟؟!!!!!

          (تازه همین الان که دارم مینویسم ذهن خرابم میگه یالا بگو خونم نوسازه بزرگه ، کابینتاش فلانه ، یه وقت فکر نکنن خونه ت زشته !!! الله اکبر خدایا پناه میبرم به خودت از دست خودم ..)

          خلاصه که از دیروز دارم با مبارزه با ذهن نجواگر تمرین عملی عزت نفس میکنم و هی تو سر و کله هم میزنیم

          ولی میدونم اخرش خودم پیروز میشم؛

          اره جناب شجاعی داشتم میگفتم که در هم بر هم شد کامنتم ،

          حالا شما به بزرگی خودت کنترل ذهن کن متوجه بشی

          چی چی میگم من خخخ

          اره داشتم میگفتم که پر از ایرادم

          ولی به والله قسم دارم در حد خودم تمام تلاشم رو میکنم که ذهنم رو کنترل کنم ، خدا واسه همین یه قدم کوچیکم چه هاااا که نکرده ، ببین اگه واقعا عاری از شرک بشیم چیکار میکنه واسمون.

          خداااایا شکرت برای این هدایت نورانی

          خدایااا شکرت که داری تکامل رو یادم میدی

          شکرت برای این صلات آخر شب

          عاشقتم خودت که میدونی چقدررر

          در مسیر نور الله ، پر روزی ، ثروتمند ، شاد و سلامت باشید برادر شجاع من.

          ======

          اقا ببخشید که باز خداحافظی کردم و کامنت رو ارسال کردم برگشتم یه چیز دیگه بگم.

          بعد ارسال کامنت رفتم توضیحات فایل بالا رو‌خوندم

          چقدر مربوط بود به شرایطم ،

          مرسی واسه همه خوب بودنات مرسی

          بوس بهت خدا جون

          اینم جمله استاد از این فایل، تقدیم به خود الانم :

          [ وقتی بتوانی امکاناتی را که در همین لحظه از زندگی‌ات داری ، ببینی و با استفاده از همان امکانات به احساس خوب و احساس سپاسگزاری برسی‌‌، یعنی توانسته‌ای بر نکات مثبت زندگی‌ات تمرکز کنی.

          یعنی به جای تمرکز بر نداشته‌ها‌ و گله و شکایت درباره‌ی آنها‌، بر نعمت‌ها متمرکز شده‌ای.]

          ماااااا رفتیم بای بای

          مااااا رررررررفتییییییم

          اینم از ترانه شهره خانم که این روزا خیلی باهاش حال میکنیم .

          به به خدایا شکرت چقدر حالم عالیه شد

          تا حالا شراب نخوردم ولی احساس میکنم مست مستم اخه میگن اونایی که مست میشن یه حالی میشن منم اون حالی ام ههههههه

          مرسی اقای شجاعی ، حال الانم نصیبت

          شاید بعدا بیام بخندم به کامنتم یا خجالت بکشم

          ولی بی خیال

          حال الانم ‌و عشقه

          خدایا شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            حسین شجاعی گفته:
            مدت عضویت: 2526 روز

            دوباره سلام به شما دوست گرامی

            ستاره ایی در آسمان هفتم

            باز هم کامنت شما پر از نور امید بود برای من و درس‌هایی که برام داشت

            و البته یه پیغام و یک نشانه هم از این کامنت گرفتم

            من کارم دیزاین هست

            یعنی همه آیتمهای دکوراسیون داخلی که یکیش کاغذ دیواری هست

            اتفاقا چند روز پیش داشتم فکر میکردم همین سبک کار را ادامه بدم یا فقط یک آیتم را کار کنم

            که این یک نشانه بود برام

            خیلی نمی‌خوام در موردش توضیح بدم چون طولانی میشه

            ولی همین چند کلمه ای که ما مینویسیم بارها می‌تونه برای هر کدوممون نشانه داشته باشه

            که البته کامنت شما سرشار از نشانه بود و حس شادی و سپاسگزار بودن از خدای بی همتا

            برای شما آرزوی تندرستی و شادی بی نهایت دارم

            موفق باشید

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1453 روز

      سلام ابراهیم عزیزم‌ اینقدر کامنتت حس خوبی بهم منتقل کرد که دلم نیومد چیزی ننویسم ، در حد مداری که درش هستم اتفاقاتی و لذت هایی رو که تجربه کردی حس کردم ،حتی من لحظه ای رو هم تصور کردم که روی زمین دراز کشیدم در کویر و به ستاره های آسمون خیره شدم و غرق احساس خوبم احساس رضایت ، حتی من خودم‌ رو جای اون فردی که گیتار میزد تصور کردم و یه آهنگ شاد قری خوندم این کامنت رو قبل از اینکه بخوابم خوندم این کلماتی که روزت رو توصیف کردی بصورت تصویری در ذهن من گذر کرد چون من قوه تخیل خیلی خوبی دارم و چقدر احساس خوبی کردم ازت ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1139 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام ابراهیم عزیز

      خیلی خوشحالم که داری بخاطر باورهای درستت از مسافرتت لذت میبری، چقدر زیبا در مورد کویر نوشتی،

      من سال پیش رفته بود کویر شهداد در کرمان،

      من خودم اهل رشتم ، طبیعت و سرسبزی رو خیلی دوست دارم ولی رفتم کویر اون حس آرامش اون حسی که احساس می‌کنی خودتی و خدا و سکوت خیلی محشره، وای صدای هواپیما که خیلی بالا حرکت میکرد شنیده میشد از بس سکوت داشت، راه رفتن با پای برهنه تو کویر خیلی حس زنده بودن به آدم میده، فضای کویر یه فضای کاملا متفاوت بود برام ،که به لطف خدای قشنگم تجربه کردم، اون سکوتش اون عظمتش، اون کلات های زیبایی که از میلیونها سال تشکیل شده بودن، دیدن سایه های بلندت رو زمین ، هر حرکتی که میکردم ، صدای زیبای نفس هایی که خدا بهم بخشیده رو به وضوح می‌شنیدم از بس سکوت بود ،عظمت و بزرگی خدا رو در تک تک لحظات حضورم تو کویر حس میکردم ، حس میکردم کویر چه پیشینه طولانی داره،خیلی حس و تجربه عالی در سه ساعتی که تو کویر بودم داشتم، ممنونم که باعث شدی خاطرات زیبای کویر بیادم بیاد.

      امیدوارم بیشتر و بیشتر بهت خوش بگذره ،

      خیلی خیلی ممنون از اینکه خاطرات سفرتون می‌نویسی تا ما هم ازش حس خوب بگیریم ،لطفا بازم بنویسی برامون ابراهیم جان

      خدای مهربونم به اندازه تک تک برفهایی که در مسیری دیدی رحمت و نعمتش رو در زندگیت جاری کنه ،آمین

      خدا پشت و پناهت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رزا طایی گفته:
      مدت عضویت: 635 روز

      سلام به دوست خوبمون ابراهیم جان عزیز که هم اسمش توحیدی هست هم رفتارش

      اینکه یه ادم بتونه رابطه ای که مدت ها بوده درگیرش بودرو ترک بکنه و بعدشم بزنه تو دل جنگل و کوه و کویر و طبیعت و اصلا دیگه به اون گذشته باج نده و الویتش رو بزاره برای حال خوب خودش و لذتی که باییییید هر کسی تجربش کنه در زندگیش یه کار به شدت توحیدیه

      من شمارا تحسین کردم و میکنم بخاطر قلم زیبایی که دارید

      و چقدر خوب میتونید زیبایی هارو در کلمات بگنجونید

      من در حال حاضر بزرگترین هدفم قبول شدن توی دانشگاه تهران هست و با خوندن کامت شما به خصوص قسمتی که متن اهنگ نوشته بودید خودم رو تصور کردم که رفتم دانشگاه تهران و چند ترمی گذشته و دوستان بسیار خوبی پیدا کردم و با اونها توی کویرم و

      همون صحنه ای که یه نفر گیتار میزنه و بقیه میخونیم رو تصور کردم و حتی با متن اهنگ شما بلند بلند شروع کردم به خوندن

      ممنون بخاطر کامنت زیبات

      و برات تجربه های بی‌نظیر بیشتری رو در طبیعت ارزو میکنم که بیایی و درموردشون برای ما هم بنویسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مینا گفته:
      مدت عضویت: 284 روز

      سلام آقا ابراهیم عزیز

      من اولین باری که شروع کردم کامنتارو بخونم کامنت شما رو دیدم ویادمه کلی اشک ذوق ریختم انگار همه چیز جلو چشمام بود طبیعی طبیعی

      الان هم با خوندن این کامنتتون نمیدونین چجوری اشکام می‌ریخت وانگار منم تو اون جمع بودم تو اون

      دل کویر خودمو احساس کردم خیلی حس خوبی بود

      خیلی ازتون ممنونم که اینقد حس خوب به همه میدین خداروشکر که این سایت و دوستای خوبی مثل شما رو پیدا کردم

      این کامنتتون شاید یه نشانه هم برام بود که کاری به زندگی بقیه نداشته باشم سعی نکنم کسیو وارد مسیر کنم که شاید اونم باید مسیر خودشو طی کنه خیلی براتون خوشحالم

      انشالله بزودی زود به تمام اهداف و آرزوهاتون برسین

      در پناه الله یکتا شاد وسعادت‌مند و ثروت‌مند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2589 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم و مریم جان شایسته.

    امیدوارم حالتون عالی باشه.

    چیزیکه این سریال را برای من بینهایت جذاب کرده اینه که: تمام علاقمندی های منو داره پوشش میده و هرگوشش را از هرزاویه ای که نگاه میکنم، علاقمندی های من هست که داره بهم نشون داده میشه ، از حس رهایی و آزادی، از تجربه رفتن به فروشگاه‌های بزرگ و زیبا و لذت خرید کردن که چقدر این خرید کردن حال آدمو خوب میکنه حتی اگر فقط یه جفت جوراب باشه یا یه کش مو. از لذت تو دل طبیعت بودن، لذت پیاده روی، لذت آشپزی، لذت دیدن مکان های جدید و آشنایی با آدم‌های جدید، نعمت داشتن بهترین و باکیفیت ترین وسایل مثل اون گوشی موبایل بااون کیفیت بی‌نظیر دوربینش، لذت عکس گرفتن و لذت دریافت عشق و….

    و نکته دیگه ای که بسیار برای من مهمه و ازین طریق دارم ترمز “سختی و زمان‌بر شدن” که خودم این دوسه سال اخیر بخاطر توجه به یک ناخواسته، با دست خودم برای خودم ساختم، را دارم میشکنم و باور درست سرعتو راحتی را جایگزینش میکنم.

    اینکه هرایده ای که خداوند به دل انسانها جاری کرده و هر اختراعی، همه درجهت سریعو راحتو آسون انجام شدن کارهاست.

    از اختراع و تولید انواع خودرو ها، از اون نایلون های مخصوص خرید که چه راحت باز شده و آماده استفاده بودن، از نحوه بسته بندی مواد غذایی و سبزیجات، از سبد خرید، از دستگاه‌های متعددی که میشه باهاشون هرنوع غذایی را براحتی و ودرکوتاهترین زمان ممکن آماده کرد، از ظروف یکبار مصرف، از اینکه هم بتونی مقصد را بگوشی موبایل بگی هم به ماشین و خلاصه بینهایت موردی که نشون دهنده اینه که خداوند خواهان سریع و راحت انجام شدن کارهاست و روال طبیعیش اینه.

    استاد عزیزم و مریم جان شایسته بسیار سپاسگزارم از شما که منو هم بااین سفر همراه کردین.

    و سپاسگزار خداوند که چنین نعمت عظیمی را براحتی و آسونی فقط از یه قاب کوچک، وارد زندگی من کرد.

    نعمتی که بینهایت نعمت دیگه را در دل خودش جا داده. الهی صدهزار مرتبه شکر.

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 230 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی مهربون و آقا پسر خوشگلتون و دوستان خوب سایت

    خداروشکر به خاطر اینهمه زیبایی و رفاه و راحتی که توی این فایل دیدم

    خب من طبق قولی که به خودم دادم هر روز قرار شد دو الی سه قسمت از سفر به دور امریکارو ببینم که دیروز استارت خورد سه قسمتشو دیدم و‌کلی عشق کردم و امروز قسمت چهارم رو دیدم و پنج رو هم بعد از این کامنت میرم که ببینم ….من کلا عاااشقق خریدم مخصوصا از فروشگاه اینکه بری داخل فروشگاه بدون توجه به قیمتها هر چی عشقته بخری و بیای بیرون … خیییلی لذت بخش بود این قسمتش و خیلی دوست داشتم … و بعد هم با پیشرفته ترین فن آوری روز دنیا غذاتو با غذاساز به سرعت نور درست کنی که خب خودم گاهی همین کارو میکنم واااقعا خداایا شکرت برای اینهمه آسونی و رفاه….دیگه اینکه آدم خونشو هم با خودش این ور اونور ببره با تمام امکانات این دیگه اوج راحتی و رفاه و فراوونی هستش آخخخخ که چه لذتی داره میری تفریحتو میکنی و بعد میای تو اتاقخواب حاضر و آماده و تمیز و شخصی میگیری میخوابی و استراحت میکنی با تمام امکانات کنارش …و بعد هم امکانات فوق العاده ی ماشین که شمارو برد به همونجایی که بهش گفتید اسکای ویو آتلنتا….عااالی بود … و رسیدید برای سوار شدن به چرخ و فلک و اون جمله ی قشنگ شما به مریم جان عزیز( من عااشقتم نفس) خیییییلی خوب استاد مررررسی ….و بعد هم دیدن منظره ی زیبای اون شهر زیبا از ارتفاع چرخ و فلک … رابطه ی گرم و صمیمی و عاطفی بین شما و خانومتون و پسرتون خودش یه الگوی ناب هستش برای همه ….. مرررسی استاد عزیزم مررسی خانوم شایسته ی نازنین که الحق و الانصاف فامیلی شایسته برازندتون هستش…. و شایسته و لایق همه چی هستید…..و اون عکس زیبا که خانوم شایسته انداختن در آخر از شما و نوشته های روی لباستون …..

    فکر کردن

    نگرش مثبت

    روانشناسی

    رویاهای خوش بینی

    آینده

    ارزیابی

    ذهنیت

    مفهوم رضایت

    انسان

    توسعه

    سلامتی

    ایده ها

    فکر کردن

    بهینه سازی

    خلاصه استاد عزیزم ممنون که به هر طریقی به ما آگاهی های ناب می رسونید هر کدوم از این کلمه ها کلی حرف توش بود… در پناه خداوند یکتا….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مهدی وجدی گفته:
    مدت عضویت: 534 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز

    من قبلا این فایل رو دیده بودم و وقتی دوباره اومدم ببینم یه حسی بهم گفت بیخیال برو یک فایل دیگه ببین تو که اینو دیدی اما از اونجایی که میدونم هر بار بتونم این ذهنم رو کنترل کنم و به نجواهایی که میگهگدش ندم من برندم و این بهم انگیزه میده که دفعه های بعدی هم اگه شروع کرد به نجوا گفتن بهتر بتونم کنترلش کنم

    بریم سراغ زیبایی های این فایل بی نظیر

    اول از همه بگم وقتی زندگی فردی رو میبینم که اینقد همه چی راحت و ساده و با لذت توی زندگیش اتفاق میوفته خیلی خیلی لذت میبرم و توجه میکنم به این آزادی که توی زندگی استاد هست چون خودم به شخصه آزادی و آزاد بودن توی زندگی اولویت اول زندگیمه و به این آزادی استاد توجه میکنم که خودمم به دستش بیارم اینکه بدون نگرانی بری توی فروشگاه و هرچیزی که دلت میخواد رو بدون اینکه قیمتش برات مهم باشه بخری خیلی خیلی بهم حس خوبی داد و خودمو توی اون حالت تصور کردم و بعدش بری توی ماشینت که هم خونس و هم ماشین با تمام امکانات رفاهی غذا ساز،کنسول بازی، تلویزیون،سینک ظرفشویی،آب،اتاق خواب،کمد،یخچال،مبل و هرچیزی که نیازه و انگاری خونت رو برداشتی همراهت و اومدی سفر و هر کجا که دوست داشته باشی پارکش میکنی و لذت میبری نکته بعدی که توجهم خیلی بهش جلب شد اون جی پی اس ماشین استاد بود که استاد گفت چرا به گوشی بگم به ماشین میگم و راحت با گفتن آدرس نقشه رو آورد و مسیر رو به بهترین شکل نشون داد و این یعنی جهان ما داره روز به روز طوری پیشرفت میکنه که بتونیم کارهامون رو به ساده ترین شکل ممکن انجام بدیم و نهایت لذت رو از زندگی ببریم و این خیلی خیلی خوبه و جای شکر داره از خداوند که اینقدر کارها هر روز داره ساده تر انجام میشه نکته بعدی برخورد خیلی خوب اون آقایی که مسئول چرخ و فلک بود با استاد که قشنگ همه چیز رو توضیح دادو بعد با لبخند و روی خوش در رو بست و بعدشم که اون منظره قشنگ و فوق الاده زیبایی که شهر از بالا داشت و اون ورزشگاه مرسدس بنز و اون غروب زیبای خورشید خیلی خیلی لذت بردم از این فایل و این زیبایی ها و این آزادی که یک فرد میتونه داشته باشه و روش های ساده برای انجام کارها دوستتون دارم و ممنون از شما خانوم شایستهکه این لحظات زیبارو با ما به اشتراک میگذارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    عفت گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    سلام و هزاران درود به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    خیلی خوشحالم که هر روز یک قسمت از سفر به دور آمریکا رو می بینم. واقعا تمرین فوق العاده عالی برای توجه به نکات مثبت هست و من تا شب روزم ساخته میشه.

    توضیحات خانم شایسته رو که میخوندم در مورد اینکه فاصله فرکانسی بین خواسته های ما و دریافتش فقط با احساس خوب پر میشه و این احساس با تمرکز بر نکات مثبت و داشته های الانمون ایجاد میشه.

    واز داشته هامون فارغ از اینکه چقدر کوچک هستند لذت ببریم. من در زندگی خودم هر وقت این کار رو انجام دادم و شکر گزار نعمتام بودم هر چند به ظاهر کوچیک نتایج شگفت انگیز دیدم. یه دفه یه چالش برا خودم گذاشته بودم که ذکر رو لبم با خودم شکر گذاری بود اول بدون فکر فقط می گفتم خدایا شکرت مثلا به خاطر بچه هام، شکرت به خاطر دستم، به خاطر پام، و… حتی اگه بچه ها کاری میکردن که من ناراحت میشدم میگفتم این یه چالشه که به جای حرف زدن و دعوا فقط شکر گزاریمو ادامه می دادم و بی تفاوت رد می شدم یا هر فکری که میومد من با خودم میگفتم الن تو چالش شکرگزاریم و باید ادامه بدم و با صدای یکم بلندتر اون طور که ذهنم و ساکت کنم باز ادامه می دادم.روز اول برام تکراری بود و بعضی چیزا رو چند بار تکرار می کردم که این کار رو انجام بدم بعد دو روز اینقد حالم خوب بود و خوب کارام پیش میرفت یعنی از در و دیوار برام اتفاقات خوب رخ میداد .سفارشای مختلف، افراد حساباشونو پرداخت میکردن، خبرای خوب در مورد کار خودم و همسرم، آدمای خوبی که در مسیرمون قرار می گرفتن. ادامه دادن این کار باعث شد یه سری چیزایی که برای من عادی شده بود داشتنشون و اصلا شاید نمی دیدم به چشمم میومد چون داشتم تو ذهنم داشته هامو جست و جو می کردم مثلا مژه هام، ناخن های قشنگم، انگشتای کشیده ام فرم صورتم، گوشام، فرم موهام، لب و دندون و…. اصلا باورم نمیشد که من این همه نعمت سالم دارم و تا الان ندیدم. واقعا بعضی وقتا قلبم از گفتنشون تند تند میزد.

    توی این فایلا هم من برا خودم مسابقه میذارم که در حین رد شدن فایل فقط نکات مثبت رو بگم ،برگای درختا رنگ قشنگشون، آسمون آبی وااای چمنا رو، ساختمونای تمیز، نظم و ترتیب، چقد ماشینای عالی و زیبا چقد همه ماشینا با کیفیت،لبخندای زیبای همیشگی شما، غذاهای عالی، زیبایی تو چیدمان، فراوانی خداوند،حتی پلاستیکا رو چقد قشنگ آویزون کردن. وااای خدای من مرسدس بنز و من عاشق داشتن یه بنز زیبام.و این خواسته هم میره توی جعبه ام..

    وحالا نوبت اینه برم کامنتا رو بخونم.خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهیار ضیائی گفته:
    مدت عضویت: 3349 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و همه دوستان بی نظیرم در سفر به دور آمریکا

    یه صبح دیگه و یه روز رویایی دیگه رو می خوایم سروع کنیم با هم امروز اومدیم آتلانتا

    چه لذتی داره که اول صبحمون رو با نام خدای مهربان دیدن این طبیعت بی نظیر و زیباس شروع می کنم. درختای سر به فلک کشیده و سر سبز و آروی بزرگ استاد که نماد ثروت آسانه خدارو صد هزار مرتبه شکر

    خدارو شکر که با شما همسفر هستم و لذت می برم از دیدن زیبایی ها و ثروت هایی که در جهان هست.

    چه خیابونای تمیزی چه سرسبزی و زیبایی به به

    حالا بریم والمارت و آروی رو پارک کنیم، چه پارکینگی هم داره خدارو صد هزار مرتبه شکر پارکینگش واقعا عظیمه خدایا شکرت. سپاسگزارم برای این همه ثروت و نعمت، چه موهبتیه ثروت خدارو شکر. واقعا والمارت ثروت بی نظیریه این فروشگاه با سیستم کاریش داره به همه دنیا خیر میرسونه. فروش والمارت سال 2019 بیش از 500 میلیارد دلار بود که این رقم از تولید ناخالص داخلی کشور ایران بیشتره خدارو شکر که یه فروشگاه میتونه اینقدر پیشرفت کنه و اینقدر ثروت در جهان بی نهایته و این همه پول و ثروت دست مردم هست خدارو شکر.

    بریم پس ما هم خرید کنیم. چه میوه های تازه و خوشگلی، چه پسته ای، چقدر همه چیز مرتب چقدر تنوع چقدر فراوانی همه چی هست خدارو صد هزار مرتبه شکر واقعا. انواع مرغ و تکه های مختلفش خدایا شکرت انواع نون و همه چی هست. چقدر اون جای قرار گرفتن ساک ها باحال بود و کار رو راحت میکرد چقدر ایده خدا رو شکر.

    خب حساب هم کردیم حالا بریم توی آروی تا یه غذای خوشمزه درست کنیم. البته چند تا غذای خوشمزه. مرغ و گوشت و سبزیجات بخوریم و لذت ببریم.

    خدایا شکرت که یه اتوبوس میتونه مثل یه خونه باشه آشپزخونه داشته باشه و بشه راحت توش آشپزی کرد و تلویزیون و پلی استیشن تا بازی کنی و تخت برای استراحت و اینترنت و هرچی که می خوای تا احساس نکنی از خونه دوری یا امکانات نداری واقعا خدارو شکر جهان جهان فراوانی و ثروته واقعا عالیه خدارو صد هزار مرتبه شکر

    چقدر نعمت برق و باتری فوق العاده است که این همه گاز و هواپز و تلویزیون و همه چیز هست و با برق کار میکنه و با باتری توی هر جایی قابل استفاده است واقعا خدارو شکر

    چقدر درختای خوشگلی توی این پارکینگ والمارت هست خدارو شکر

    صبحونه رو بزنیم و بریم آتلانتا رو بگردیم و لذت ببریم

    اینم از غذای گریت و بیوتیفول و دلیشز زدیم بر بدن و همه چی تمیز حالا حرکت کنیم بریم که کلی ثروت می بینیم

    بریم چرخ و فلک آتلانتا اسکای ویو. بشینیم تو سانتافه که خیلی دوست دارم. به به چه ماشینیه جی پی اسش رو بزنیم مارو ببره چقدر همه چیش خوبه دکمه های روی آینه اش ال سی دیش و کانال های کولرش خدایا صد هزار مرتبه شکرت عاشق سانتافه ام و هر روز اینجا استفاده اش میکنم اونم در کنار شما ممنونم استاد

    بزن بریم اسکای ویو

    خدای من چه شهر زیبایی چه شهر ثروتمندی چقدر ثروت توی جهان هست خدایا شکرت چه برج هایی یه عالمه شیشه و آهن و سنگ و چوب که همه ش از طبیعت خداوند گرفته شده و تبدیل شده به این برج ها و جهان رو گسترش داده خدایا شکرت

    چقدر درخت و چمن های سبز و یک دست واااای اوم درختای گل قرمز چقدر زیبا بودن خداااااای من صد هزار مرتبه شکرت چقدر زییییبایی خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم. خدای من من دیوانه اون ابرای سفیدم و اون ساختمونایی که دارن میسازن و درختا که یه قاب خیلی عجیب رو رقم زده.

    چقدر زیبایی چقدر ثروت خدای من چه ابرایی چقدر همه چیز تمیز و زیباست. هوا آسمون درختا چمنا ساختمونا شمشاد ها تیر برق ها ماشین ها.

    چه چرخ و فلکی به به بریم بشینیم حالشو ببریم خدارو شکر. چقدر همه چیز تمیز و سالم و عالی خدارو صد هزار مرتبه شکر. بریم بالا آخ جون چه لذتی داره سفر با شما. وااااای خدای من از بالا دیدن این همه ثروت و نعمت در لحظه چقدر فرکانس آدم رو بالا میبره چقدر باور فراوانی تقویت میشه چققققدر ثروت چقدر نعمت چقدر ساختمون چقدر برج چقدر ساخت و ساز، یکسره داره به ثروت ها اضافه میشه خدارو صد هزار مرتبه شکر

    چه برج هایی چه عظمتی واقعا خدایا صد هزار مرتبه شکرت. هر روز همه چیز داره بزرگ تر و بهتر و عظیم تر میشه. اون برج استوانه ای واقعا اونقدذ بلنده که با اینکه از اون بالا ازش عکس گرفتیم بازم کلی ارتفاعش بالاتره خدا رو شکر

    به به چه قابیه قاب عکس مایک. چرخ و فلک و اون ساختمون زیبا و اسب و ارابه و درختا و اون چراغ روشن و خوشگل. چقدر زیبایی و نعمت خدایا شکرت

    چه شهریه آتلانتا خدا رو شکر واقعا چقدر برج چقدر ثروت چقدر نعمت

    وااااای خدای من استادیوم مرسدس بنز چقدر معماریش زیباست خدارو شکر چه آسمونی چه غروب زیبایی چقدر پنا خورشیدب چقدر زیبایی و ثروت توی یک قاب خدارو صد هزار مرتبه شکر

    خدایا شکرت. ممنونم از شما خانم شایسته عزیز برای نشون دادن این زیبایی ها و همراه کردن ما در این سفر با خودتون خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    سلام استاد نازنینم و مریم جان دوست داشتنی

    یکی از خواسته های من که در دفترم برای خودم نوشتم خرید مواد غذایی ارگانیک و با کیفیت مطابق با دوره قانون سلامتی از فروشگاه هایی مثل Costco و Walmart هست و وقتی شما به قصد خرید وارد فروشگاه شدین به قدری من دچار شور و شعف شدم که انگار به آرزوم رسیدم و خودم دارم از این فروشگاه خرید میکنم.

    اونجا که رفتین سمت قفسه سبزی جات تو دلم گفتم مارچوبه بردار مارچوبه خوبه و تا شما برش داشتین گفتم Yeeees :))

    خلاصه که خیلی هیجان زده شدم از این خریدی که باهم در این قسمت انجام دادیم :)

    چقدر آگاهی های جلسه ی 4 م قدم دوم هم برام مرور شد وقتی شما از وسعت پارکینگ والمارت و خیری که به مردم میرسونه گفتین و با خودم مرور کردم که آره مولد ثروت بودن چقدر باعث گسترش جهان میشه.

    به نظرم ما تو قسمت های مختلف این سریال داریم آگاهی های دوره های مختلف رو از زبان شما دوباره میشنویم و مرورشون میکنیم و در عمل و در میدان بازی زندگی هم جای استفاده ی درستشون رو یاد میگیریم و این یه فرصت عالیه که بابتش بی نهایت از شما سپاسگزارم.

    خدا میدونه با تمرکز بر روی این همه زیبایی از جاهای مختلف کشور آمریکا شما آخر این سریال باعث میشین چند نفر براشون خواسته ی زندگی در این کشور شکل بگیره و به شرط کار کردن رو باورها خدا میدونه چند نفر مسیر زندگیشون عوض میشه و به زندگی به این کشور هدایت میشن. چقدر بی نظیر و زیبا دارین به گسترش جهان کمک میکنید.

    خیلی عاشقتونم استاد و مریم جان:)

    در پناه الله باشین همیشه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    حسین شاطری گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خدایا من نمیدونم تو بگو چیکار کنم، خدایا من هیچی از خودم ندارم و هرچی که دارم از تو دارم خدایا هرخیری که از جانب تو بمن برسه باز من فقیر تو هستم

    سلام و درود به استاد نمونه ام و بانوی عزیزم شایسته گُل و یه سلام آتلانتایی به دوستان عباس منشی فوق‌العاده ام، خیلی دوستون دارم

    اول از همه خداروشکر میکنم که میتونم توی این سفر لذت بخش کنار دوستان، استاد عزیزم بهمراه عزیزدلشون و عشق دلم باشم و یباره دیگه از زیبایی های این کشور پهناور لذت ببرم

    خداروشکر میکنم که این کشور اینقدر وسعت داره و اینقدر ثروتمند که جا برای همه هست و جا برای رشد همه و جهان هستی باز هم هست خداروشکر

    خداروشکر میکنم بخاطر آقای سام والتون که با این کارشون نشون دادند که ثروتمند شدن با فضیلت ترین کار جهان

    خداروشکر آقای والتون در سال 1962 وال مارت رو تاسیس میکنه و درآمد سال 2019 این مجموعه رقمی معادل با 514/4 میلیارد دلار بوده و سود خالصش معادل با 6/6 میلیارد دلار بوده

    خداروشکر که ایشون معنوی ترین کار دنیا رو انجام دادند و تعداد کارکنانشون در سال 2019 به 2/2 میلیون نفر رسیده، چقدر این آقا تونسته جهان خودشو و اطرافیانشو رشد بده و ثابت کنه که اگه ثروتمند بشی میتونی به همه کمک کنی حتی با ساخت یه سوپر مارکت که مردم بتونند از فضاهای خالی برای پارک ماشیناشون استفاده کنند…

    خداروشکر میکنم که استاد و خانم شایسته برای قدردانی از این آقا و امکاناتشون میرن از فروشگاهشون مایحتاجشون رو خرید میکنند که کمکی کرده باشند به جهان خودشون و اطرافیانشون خداروشکر

    خداروشکر میکنم بخاطر اون همه نظم و انضباطی که توی اون فروشگاه به اون بزرگی حاکم بود، چقدر تمیز و مرتب… من بشخصه خیلی لذت بردم از این همه تمیزی و نظم و انضباط از مدیریت اون فروشگاه هم سپاسگزارم که کارشو به درستی انجام میده و همچنین سپاسگزارم از تمام کارمنداشون دمتونگرم شیر مادر و نان پدرتون حلالتون باشه

    ماشالله خانم شایسته خداروشکر چقدر خرید کردید a big WOW اینجور خریدکردنتون منو یاد خودمو عشق دلم میندازه که وقتی میرفتیم بازارروز اینجا خرید میکردیم اون سبد حمل وسیله هامون جا برای پر کردند نداشت و کل صندوق عقب ماشینمون پر میشد از وسایل خوراکی که مورد نیازمون بود … چقدر اینجور خرید کردنها حال میده آدم روحش جلا پیدا میکنه هم به خودت کمک میکنی هم به اون فروشگاه و کارکنانشون خدایا شکرت

    خداروشکر میکنم که چقدر مشتری توی وال مارت بود و چقدر بسته بندی محصولاتشون با دقت، با کیفیت و ظریف بود خداروشکر همه چی مرتب و سرجای خودش بود و خیلی راحت هرچی که دوستداشتی رو به راحتی میتونی پیدا کنی سپاسگزارم از این مجموعه بسیار فعال خدایا شکرت

    چقدر با عشق بود اون صحنه ای که خانم شایسته داشتند هندونه ها رو امتحان میکردند که ببینند قرمزه یا نه!!؟؟! دیگه مثل ایران نیست که به شرط چاقو و شیرینی بخریم، باید از الهاماتی که از خداوند دریافت میکنیم هندونه رو بخریم، چقدر این موضوع بظاهر کوچیک میتونه قوه الهامات ما و اعتماد ما بخداوند رو بیشتر کنه و در هر شرایطی باید تسلیم خداوند باشیم و اجازه بدیم خدا کارهامونو برامون انجام بده و ما فقط از مسیر زندگیمون لذت ببریم، خدایا شکرت

    خدایا ما را هرگز به حال خودمون رها مکن

    خداروشکر که تمام مایحتاج ناهارمون رو آماده کردیم با کمک خانم شایسته از کتف و بال مرغ بگیر تا میوه های اورگانیک خدایا هزاران بار شکرت که بهمون قدرت خرید هرچیزی را دادی خدایا شکرت

    خداروشکر و سپاسگزارم بخاطر آقای Dave Dahl این برند در سال 2005 در میلواکی اورگان تاسیس شد، آقتی دیو توی نانوایی خانواده اش کار می کرد و اونجا کار نانوایی رو یادگرفت، شرکت ایشون در حدود 280 نفر در پایان سال 2012 کارمند داشته و چقدر توانسته به خودش و خدای خودش اعتماد کنه به الهامات درونش ایمان داشته باشه که از یه نانوایی کوچیک بتونه به این درجه برسه و جهان رو جایی بهتر برای زندگی کردن کنه هم برای خودش هم برای مردم کشورش خداروشکر، آقای دیو ازتون سپاسگزارم بخاطر تضادی که خوردید و مثل مرد از روی تضادتون رد شدید سپاسگزارم ازتون

    به به به به بریم سروقت اصل اون چیزی نیست جز شکم من خیلی شکمو هستم و عاشق دست پخت عشق دلم هستم ینی نمیدونید ینی نمیدونید ینی نمیدونید این بشر غذا درست نمیکنه کهههههههه همش عشق عشق درست میکنه جاتون همیشه سبز باشه امشب با کمترین امکانات فوق‌العاده ترین شام رو درست کردند که من هر ثانیه گفتم سپاسگزارم عشق دلم سپاسگزارم عزیز دلم، الان با دیدن این استیکها باز هوس غذاهای عشقمو کردم…. خداروشکر میکنم چقدر تصاد به مخترعین این وسایل برقی خورده که تونستن دستگاهی رو اختراع کنند که بدون نیاز به گاز و ذغال و منقل بتونیم استیک درست کنیم فقط با فشردن چندتا کلید( استیکر چشمک ) خداروشکر خداروشکر

    حالا هم بریم سروقت غذای مورد علاقه استاد نیمرووووو بصورت خاگینه اینبار

    بانو ماشالله به این سلیقه ساده، مقوی و در عین حال خوشمزه و دیوانه کننده با اون ویو حیاط خونمون که پنجرههاش رو به ثروت و فراوانی و زیبایی باز میشه آدم رو بیشتر دیوانه میکنه خدایا شکرت چقدر فراوانی چقدر ثروت و چقدر مردم به راحتی میتونند خرج کنند بی قیدوشرط و بدون اینکه احساس کمبودی داشته باشند خدایا شکرت

    خدایا شکرت بخاطر RVامون که میز ناهارخوری هم داره خدایاشکرت

    خداروشکر میکنم که چقدر وسایل شستشوی ظروف هرروز داره راحتتر و راحتتر میشه و به یه فرچه خیلی راحت و سریعتر تمیزکاریها انجام میشه و میریم برای یه تصیم که قراره چی پیش بیاد چیکار کنیم انشالله

    خب بعد اون غذای خوشمزه و تمیزکاری میریم داخل شهر یه گشتی بزنیم ببینیم این آتلانتا چجور جایی؟!؟؟! من شنیدم یه چرخ وفلک خیلی جالبی داره… خب من یه مطالعه ای کردم در مورد نحوه پیدایش چرخ و فلک بعد با خودم گفتم برای شما هم به اشتراک بذارم حتما براتون جالب…

    در سال 1893، نخستین چرخ و فلک توسط «جورج واشینگتن گیل فریس جونیور» به عنوان اثر تماشایی برای ارائه به نمایشگاه بین‌المللی کلمبیا در شیکاگو، طراحی و ساخته شد. اگرچه سابق بر این چرخ و فلک‌های بسیار کوچکتر چوبی مشابه ای وجود داشتند که قدمتشان احتمالاً به قرن شانزدهم میلادی بر می‌گردد. و الان بزرگترین چرخ و فلک تو دبی هستی به نام عین دبی که به ارتفاع 250 متر و در اکتبر سال 2021 افتتاح شد که فعلا فعال نیستش… حالا برگردیم به آتلانتای خودمون و سفرمون

    خداروشکر که چقدر راحت جهان پاسخ میده به نیازهای ما انسانها با درخواست و باور ما چقدر جالب استاد بجای استفاده از موبایلش میگه بذار با مپ ماشین بریم و خیلی سریع به یه آموزش کلی نشون میده که کار خیلی میتونه راحتتر هم بشه اگه اعتماد کنی به خدا و ایمان داشته باشی به هدایت خداوند، استاد بخاطر خودتون، آموزشهای لحظه ای و دائمیتون و ثروتتون سپاسگزارم سپاسگزارم

    خدایاشکرت که استاد قبل حرکت میگه بسمه الله الرحمن الرحیم چقدر خوبه که آدم در هر لحظه تسلیم خدا باشه به خدا تکیه کنه خودشو بخدا بسپار و از خود خدا هدایت بخواد برای مسیرش چقدر این لحظه رو دوست دارم دقیقا منم وقتی سوار هر وسیله نقلیه ای که میشم میگم بسمه الله الرحمن الرحیم حالا بغیر از اینکه قصد میکنم از خونه بزنم بیرون میگم ولی باز میگم که باید تسلیم خدا باشم در هر ثانیه و فراموش نکنم که باید از خود خدا بخواهم….. خدایا دوست دارم خدایاشکرت

    خداحافظ RV جوووونم ما داریم شهر عشق و حال کنیم تو هم استراحت کنه تا ما برگردیم بای بای ما رفتیم

    خدایا شکرت که چقدر این شهر زیبا و تمیز چقدر من لذت میبرم از شهر و کشوری که همیشه تمیز و زیباس حتی نمیتونی یه اپسیلون خاک پیدا کنی روی زمین و ماشینها خدایا شکرت چقدر شیشه های این برج ها تمیز و براق هستند خداروشکر

    این تونل ماشین رو منو یاد اون قسمتی از سفر به دور آمریکا انداخت که استاد توی اون تونل کوچیک میگفت الوووووووو یککککککک صدااااا میااااااد پیش خودم گفتم اگه استاد پیاده رفته بود قطعا میگفت اللللووووو یییکککییکک صدددداااا مممممیییییاد خخخخخخخ خیلی حال میده خدایا شکرت

    خدایااااااا شکرت عجب درختان زیبایی اند چه رنگی دارن چقدر خوشگلن من دیگه رد دادم آقا رد دادم مگه میشه اینقدر زیبا مگه داریم این همه زیبایی فقط توی یه درخت خدایااااا شکرت قدرتتو زیباییتو شکر خدااااا، من نمیدونم اسم این درخت چیه ولی اینو خوب میدونم که یک اپسیلون هُنَرِ خدا توش بکار رفته، خدا زیباس و زیبایی رو دوستداره خدایا شکرت

    خدایا شکرت بخاطر این ساختمانهای زیبا و مدرن و چقدر تمیز هستند خدایا شکرت

    خدایا شکرت که به سلامت رسیدیم چرخ و فلک و بریم بلیط بگیریم

    استاد عاااااشقتم که تو هر شرایطی که هستی ابراز علاقه میکنید به بانو شایسته، چقدر دوستدارم اینکار رو چون خودمو به خودم یادآوری میکنید استاد جونم

    خدایا شکرت که اون آقا داره راهنمایی میکنه بهمون

    خدایا شکرت چه صحنه زیبایی از شهر رو داریم

    خدایا شکرت

    استاد دمتونگرم که عین خودم هستی و توی هر زمانی که هستی بهترین عکسها رو میگیرید و چه صحنه هایی رو شکار میکنید برای عکاسی و چقدر از زوایای مختلفی عکس میگیرید سپاسگزارم ازتون

    خدایا شکرت بخاطر کارخانه بنز و صاحب کارخانه بنز که یه همچین ساختمانی ساخته و با یه همچین طراحی خارق‌العاده‌ای که نظیر نداره و خدایاشکرت که آسمان رو پشت سر این کارخانه جوری نقاشی کرده که زیبایی هاشون دوچندان شده خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدایا شکرت بخاطر همسرم

    خدایا شکرت بخاطر استاد و بانو شایسته عزیزم

    خدایا شکرت بخاطر بچه های سایت و کامنتهای زیباشون

    خدایا شکرت که خانه دارم

    خدایا شکرت که مغازه دارم

    خدایا شکرت که میتوانم مایحتاج زندگیمو بخرم

    خدایا شکرت همیشه برای ما مشتری زیاده

    خدایا شکرت که سالم و سلامت هستیم

    خدایا شکرت که عضو این سایت الهی هستم

    خدایا شکرت بخاطر دستانت که مارا هدایت میکنند

    خدایا شکرت امروز مشتری خرید واحد داشتم

    خدایا شکرت که از جایی که گمان نمیبریم بهمون روزی میدی

    خدایا شکرت امروز چرخ زندگی ام به طرز جادویی روانتر شدش

    خدایا شکرت بخاطر خودت که من تویی دارم که خود نداری

    استاد عزیزم و بانو شایسته گلم دوستتون دارم و از راه دور میبوسمتون بغلتون میکنم بوس ماچ بغل به امیددیدار تو پرادایس

    خدایا مارا هرگز به حال خودمون رها مکن

    خدایا تو بزرگتر از آنی که دست پرورده ات را به تباهی کشی یا آن را که پناه داده ای آواره سازی

    خدایت چطور میتونی کسی را که خودت سرپرستی کرده ای و بدو مهر ورزیده ای به گرفتاری و بلا واگذارش کنی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: