سفر به دور آمریکا | قسمت ۵

این قسمت از سفر‌، درباره وسایل ساده‌ای صحبت می‌کنیم که در این سفر‌، مسائل مهمی را برای‌مان حل کرده است. به نحوی که سکونت در مکان‌هایی را در دل طبیعت بکر امکان‌پذیر و لذت بخش نموده است‌ که‌، قبلاً ممکن نبود و جایگزین‌هایی را برای آب سالم آشامیدنی و برق شهری در اختیارمان گذاشته که‌، قبلاً وجود نداشت.

مثلاً کالاهایی که شستن شیشه‌های RV را ساده کرده‌، یا قمقمه‌ای که هر نوع آبی را فیلتر و تبدیل به آب آشامیدنی می‌کند‌ و…

توجه به این ایده‌های ساده‌، این باور را در ذهن‌مان می‌سازد که برای خلق ثروت‌، نیاز به داشتن یک ایده‌ی پیچیده‌، عجیب و غریب و بزرگ نیست.

بلکه می‌شود از هر چیزی ثروت ساخت که مسائل آدمها را حل می‌کند و زندگی را برای آنها ساده‌تر و لذت‌بخش تر می‌کند.

زیرا ثروت فرمول ساده‌ای دارد و نتیجه‌ی حل مسئله است:

هرچه مسائل بزرگتری را حل کنی‌، ثروت بیشتری می‌سازی.

هرچه مسائل آدمهای بیشتری را حل کنی‌، ثروت بیشتری می‌سازی.

با هم ماجراهای این بخش از  سفر را ببینیم و یادمان باشد کار ما این است که‌، با ساده گرفتن و تمرکز بر نکات مثبت هر لحظه‌، از جزئی‌ترین لحظات زندگی‌تان شادی‌های بزرگی خلق کنیم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت ORIGINAL
    1300MB
    18 دقیقه
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۵
    102MB
    18 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    270MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

580 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «خانم سعادت» در این صفحه: 1
  1. -
    خانم سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    سلام بهمگی.ب خاندان بزرگ عباسمنشی..

    (مسعله ای ک میخوام بگم شاید بظاهر ربطی ب این فایل نداره.ولی حسم گفت همینجا مطرحش کن)

    ا(میدوارم باعث ناراحتیتون نشم)

    نزدیک ب ۳سالی هست ک بااستاد اشناشدم با دانستهاو گفتهاشون ولی بمدت ۱سالی هست ک بطور عمقی.وب امید ساختن باورهای درست و زندگی پرمعنی وارد سایت شدم.واز دیدگاها و نظرات شما دوستان گلم استفادها میکنم…..خدایا شکرت…

    آخ ازعشقی ک بین استاد و خانم شایسته عزیز هست خوشحال میشم..ولی درکش نمیکنم…قابل هضم نیست برام..

    چون ازوقتی ک این راه عباس منشی رو انتخاب کردم و شروع ب پاکسازی ذهنم کردم ولی تو مواردی نتونستم موفق بشم.یکیش عشق وافر هست..انگار اصلا کلمه عشق برام نامفهومه.بعداز وابستگی ای ک منو همسرم بود.البته فقط من ب همسرم وابسته بودم.و بعداز ازدواج مجدد همسرم.و بعداز اشنایی من بااستاد وعلم بی نهایت پاکشون فهمیدم نتنهاعاشق نبودم بلکه وابستگی بیش نبوده.ازون موقع بمدت ۱۱سال روزنه عشقیِ من کووور شد.البته هرچی جلوتر میرم این کوری بیشتر هم میشه..

    نمیدونم اسمشو چی بذارم.ولی وقتی ی همچین روابطی رو بین زوجها میبینم خوشم میاد ولی بچشم حسرت نیس ک چ الان رابطه منو همسرم اینجوری نیست..چون معتقدم اگ عشق باشه بااااید دوطرف عاشق هم باشن ن یکطرف عشق بورزه ولی طرف مقابل در مواقع لزوم ب منفعت خودش عمل کنه.الان روابطم باهمسر خوبه ولی عاشقانه نیس.چون باوجود شخص سوم بین منو همسرم اصلا دیگ نمیتون عاشقش بشم.الان رو حالت بیخیالی سیر میکنم.انگاری عاشق فرد دیگری بودن برام مسخره است.چون اصلا برام مهم نیس ک فرد دومی بعنوان عشق تو زندگی خصوصیم باشه..نمیدونم این سواله ی مشکل ک دارم مطرحش میکنم…!!!؟

    باخودم میگم ایا باید شخصی بنام عشق (بغیر از خدا و فرزندان) حتما تو زندگیم باشه ی ن؟؟؟

    ایا باید دراین مورد هم روی خودم کار کنم؟

    گاهی باخودم فکر میکنم نکنه این ی ایراد باشه و در زندگی آینده ام مشکل ایجاد کنه…!!؟

    ولی عاشق شدن مسعولیت داره.نمیخام بگم آدم بی مسعولیتی هستم.نیستم ولی عاشق شدن سخته…

    فکر میکنم دلیل ترسم این باشه ک اون موقع عاشق شدن دلبستگی رو باوابستگی اشتباح بگیرم دوباره..

    الان تومدار وابستگی و گیردادنای الکی و کجا میری و کی برمیگردی و باکی میری و میای نیستم.چون خودم اعصابم خورد میشه.باخودم میگم اونم ی ادم کامله و آزاد چ باید مثل طناب بپیچم بهش.نمیخام جووو خونه برا بچها متشنج بشه..ولی آرم بی احساس بودن بهم میچسبونه همسرم.

    بقول قدیمیا میگن از خودم تا همسایه ام..وقتی خودم و جای طرف مقابلم قرار میدم ک اگ اینجوری ازم سوال بشه حسوحالم بد میشه..پس چرا باید اینجوری خطاب کنم طرف مقابلمووو!!؟

    حالا دوستان گلم همینطور ک گفتم نمیدونم این مطلب من سوال بود ی نظر..!

    چون فقط حسم گفت نوشتم.چون مدتیه توجهم روی حسمه.هرچی ک حسم میگه انجام میدم…

    ازتون جواب میخوام میدونم با علم بینهایتتون میتونین چراغی برای ادامه راه زندگیم باشین…

    درپناه الله یکتا شااد و سلامت باشید..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: