سفر به دور آمریکا | قسمت ۵ - صفحه 2

خدا همین جاست تو عطر بارون تو چشم خیس من و بیابون

خدا همین جاست بین من و تو ساده ساده بین من و تو

خدا همین جاست تو لحظه هامون

بین نماز احساس و بارون

خدا همین جاست،خدا همین جاست

،بزارید یک قصه واستون تعریف کنم قصه خودمو،

این سالی که گذشت سالی بود پر از تجربه

به نحوی که احساس میکنم به اندازه صد سال تجربه کسب کردم و هزاران کتاب خوندم

بخوام نقطه عطفش رو بگم دقیقا روزی بود که پرسیدن چرا؟؟؟

چند ماه پیش وقتی که با احساساتم بازی شد

و تنها ترین شده بودم

به خدا گفتم چرا؟؟؟ مگه من بنده تو نیستم؟ چرا من؟ چرا مگه چیکار کردم؟

باورتون نمیشه فرداش بود که فایل فقط روی خدا حساب کن اقای عباسمنش رو دیدم خیلی خیلی تصادفی (خب من قبلا شمارو میشناختم یک جورایی اما فقط در حد یک روز)

بعد که گوش دادم دیدم اره راست میگه

یک مدت گذشت شاید بارها و بارها این فایل رو دیدم در حدی که سیر شدم،

احساس کردم نه بابا اون جور که فکر میکردم نبود و خدا جوابمو داد و بهم گفت چرا!!!

دلیل تک تک چرا هامو گرفتم

خب من اینکه در مورد قانون ها بدونم بی اغراق از قبل میدونستم یعنی قانون ارتعاش قانون جذب و اینا رو مطالعه داشتم روش

توکلم داشتم اما نقطه ای تو اینا گم شده بود که دقیقا از همون جا ضربه خورده بودم و سردرگم بودم

دقیقا همون توحیدی که باید قبل از هرچیزی میداشتم و اون سطح انرژی و باور پذیری به خدا

مدتی که گذشت من و دنیام بارها و بارها شخم خوردیم بارها و بارها زیر و رو شدیم

،نمی دونم ،نمی تونم کامل توصیفش کنم

ولی بعدش یک سری چراهای دیگم اومد یعنی قضیه رو به این اسونی ها ول نکردم

حالا پرسیدم خب خدا چرا واقعا؟ میتونستی همون زندگی رو بدی که میخوام!نه؟ تو که میتونستی واین برای تو کوچیک ترین چیزی بود که میتونی به بندت بدی و زحمتی واست نداشت

چرا واقعا؟ میتونستم منم همین مسیر رو برم که خیلی ها میرم و با خودم خوش باشم چرا خواستی بهم بفهمونی؟؟؟

بعدش باز هم خیلی تصادفی با فایل های توحیدی اقای عباس منش اشنا شدم این بار درحدی که کل فایل های سایت رو دانلود کردم و شروع کردم به دیدن سریال توحیدی ایشون دقیقا تو همون قسمت اولش که میگن تو اون انفجار نبودم و بعدش متحول شدم اینا من داستان زندگی خودمو دیدم …..

ولی این شخصی که داره مثل یک ادم واستون کامنت میزاره هیچ وقت نشد با سن کمی که داره به راحتی بپذیره ،جنگیدم و نتونستم به راحتی بپذیرم

حتی به همه چیز شک کردم به بودن خودم به بودن خدا

اما قوربون خدا برم تو این مسیر انگار خدا منو رها نکرد

انگار دستم رو گرفته بود و من با اینکه لجولانه اشتباه میکردم هی بهم میگفت خب پاشو عزیزم اشکالی نداره

هی با این حال دستمو گرفت هر بار که زمین خوردم با این که خودم اگاهانه مسیر غلط رو انتخاب کرده بودم ،دستم رو گرفت

به خودم اومدم

الان تسلیم خدا هستم

و سپاسگذارم که کنارم بود سپاس گذارم که فقط صداش کردم نه اینکه قلبن بخوانمش باز هم جوابمو داد

میدونین این برام هنوزم قابل هضم نیست

من فقط با زبان صدا کردم و جوابمو دااگه با قلب خودم با تمام وجود خودم این یکتا حقیقی این فرمان روای هستی رو بخوانم چطور جوابمو میده

وای خدا عاشقتم ،عاشقت

غرورمو شکستی ،صدای شکستگی قلبم خیلی داغونم کرد تنهام کردی ،همه رو ازم گرفتی

ولی تهش گفتی دیدی چی بهت دادم؟ خودمو فهموندی بهم که در مقابل تمام این ها خودت محکم واستادی خودت هستی کنارم

شکر و هزار بار شکر و هزار میلیون شکر و بی نهایت شکر

قطعا اگه میتونستم تک تک ثانیه های زندگیم رو شکر کنم به درگاهت باز هم زمان کم میاوردم، و اصلا در مقابل بزرگی تو این شکر که خیلی خیلی کوچیکه

ولی دستم خالیه اونم به سمت خودته

قلبم تهی شده اونم فقط جای توئه

خدا جونم عاشقتم ،عاشقت

میخوام بغلت کنم ولت نکنم

بابت تمام اشتباهاتم منو ببخش

منو بپذیر

راستی اقای عباسمنش و خانم شایسته عزیز

من همیشه این دنیا برام بی معنی بود بدون رنگ بود سیاه و سفید برای همین هیچ وقت تلاش نکردم تو زندگیم چون میگفتم خب که چی

یک سری باور غلط و یک سری باور منطقی غلط برای خودم داشتم دسته اول بهم داده شده بود بخاطر شرایط زندگی دسته دوم زمانی بود که فهمسدم میتونم ،میتونم بهترین رو داشته باشم مثلا فلان ماشین رو داشته باشم سفر برم و ….. ولی میگفتم خب تهش که چی اخرش که همه میمیریم و باید بری اون دنیا پس بهتره همین زندگی عادی رو داشته باشی تو که نه حسرت میخوری نه لذت میبری ولی میدونی چیزی ارزش وابسطه شدن نداره

اما حالا نه

الان فکر میکنم

اگه زندگی نکنی مرده هستی

دقیقا این هدف خلقت ماست زندگی درپرتو الهی زندگی در فرمانروایی هستی و تنها یک فرمانروا تنها یک قدرت که اسمشو من میزارم خدا

دیشب اخرین ایستگاه این فصل از زندگی بود

دیشب با کسی داشتم حرف میزدم که وقتی نصیحتم میکرد و داشت از احتمالات اینده حرف میزد تو دلم میخندیدم میگفت نگاهش کن این دیروز خودته ها باور های پر از تردید پر از شک پر از ترس

در حالی که الان میدونم اگه به خدا توکل کنی فقط

فقط چشمت به خودش باشه

فقط از خودش بخوای و مطمئن باشی بهترین هارو بهت میده

شک و تردید و ترس کشک کشششششک

همون دیشب از خدا خواستم که از همین لحظه میخوام پاشم و از خودت کمک میخوام

و الان که نیمه های شب پاشدم

میخوام برای همیشه بیدار باشم

و دیگه روی غفلت نخوابم

دیشب هی به خودم میگفتم پس چرا قسمت جدید سفر نامه امریکا رو نمیزارین

نیمه های شب پاشدم دیدم این فایل رو گذاشتین

گفتم خدایا شکرت بابت این حس و حال خوب

اخه میدونین شاید سخت باشه باورش ولی احساس کردم خودم انگار اون جا هستم و دارم این لحظات رو میگذرونم

حالا تصمیم گرفتم یک مدت زمانی به خودم وقت بدم روی باورهای توحیدیم کارکنم

و بعدش خلق کنم اون جوری دوست دارم و اون جوری که این خدا بهم قدرت داده

فقط هم به خودش توکل میکنم

خدایا فقط به خودت توکل میکنم

و فقط هم از خودت میخوام

این بار از تنهایی دراومدم جلوی بنده هات کسایی که قطعا وقتی این جا هستن با تو و قدرت مطلق تو اشنا هستن ،دارم جلو این افراد میگم

که به احتمال خیلی بالایی تک تکشون اتفاقات عجیبی براشون افتاده تا تورو پیدا کنن

جلو همین ها میگم

دوست دارم و عاشقتم

و فقط از تو میخوام و فقط به تو توکل میکنم

عاشقتم و هزاران بار شکرت،،،،

خدا همین جاست،

تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه میخواام

خداااا همین جاست واسه همیششششه

چشماتو وا کن معجزه میشه

خدا همین جاست بین من و تو

ساده ساده عین من و تو

خدا همین جاست لحظه به لحظه

وقتی که قلبی از عشق بلرزه

خدا همین جاست

بین من و تو ساده ساده عین من و تو