سفر به دور آمریکا | قسمت ۶ - صفحه 6

599 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صادق پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2558 روز

    استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و میکاییل عزیز سلام

    من حدود یکسال هست عضو سایتم و اکثر فیلمهای رایگان و بعضی از محصولات سایت رو خریدم و دیدم و اولین باره که دارم نظر میگذارم

    فقط میخواستم تشکر کنم

    واقعا فیلم ها و صحنه ها و تصاویر تهیه شده خیلی زیبا و پر از انرژی مثبت هست

    خدا خیرتون بده

    واقعا مسافرت با ار وی خیلی لذت بخشه

    حتی دیدن فیلم زندگی شما داخل ار وی و ارامشتون به انسان ارامش و نشاط و انرژی مثبت میده

    من چند روزی هست به فکر خرید یک کاروان البته در حد شرایط ایران هستم و دارم با افکار مثبتم و قانون جذب برای خودم دست یافتنی میکنم

    قول میدم روزی که با همین قوانین و انرژی مثبت بهش دست پیدا کردم و خریدمش پیام خریدش رو براتون بفرستم

    یه خواهشی هم داشتم ٫

    از همه جای ار وی فیلم گرفتید ولی از سیستم دستشویی و حمامش هم اگه بتونید فیلم بگیرید ممنون میشم

    شاید دیدن مدل و روش کار اون یه ایده ای به ما ها هم بده

    بازم ازتون سپاسگذارم و بهترینها رو براتون ارزو میکنم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 2853 روز

    سلام،سلام،سلام

    خدای من،چه طبیعتی،چه آسمونی،چه دریاچه ای،چه آبی،چه استادی و،،،،

    چه خدااااااییی

    خدایا عاشقتم که درگوشه گوشه این جهان پهناور ردپاتو به وۻوح میشه دید.وهرلحظه بیش ازپیش متوجه وجودت وعظمتت میشم وهمینطورعاشق وعاشقتر.

    چقدرمیتونم سپاسگزارتوباشم تا ذره ای بابت مسیری که سرراهم قراردادی که بااستادی بی نظیر آشنام کنی ،ازتو تشکرکرده باشم.

    خدایاشکرت،خدایاشکرت،خدایاشکرت

    دانی از زندگانی ،چه می خواهم؟

    من توباشم،توپای تاسرتو

    گرزندگانی هزارباره بود

    باردیگرتو،باردیگرتو?

    استادگرانقدر وخانم شایسته نازنینم مرسی وممنونم از به اشتراک گذاری لحظات ناب زندگیتون باما همراهان مکتب عباس منش.

    مرسی از نشون دادن اینهمه فراوانی و نعمت و رشد وپیشرفت درجهان که خودش عملا یک باورسازیه پیشرفته محسوب میشه.

    وقتی فایلهای سفرنامه رومیبینم لحظه لحظه برخواسته هام اۻافه میشه،و ذهنم باورمیکنه،که میشود به هرآنچه که میخواهی برسی.اگرناامیدنشی،اگرادامه بدی،اگرتسلیم نشی و اگر ایمانت وتوکلت فقط بسمت خداوندباشه.

    این روزهاباتۻادهای جدیدی برخوردکردم،که هرلحظه درتلاشم حسم عالی بمونه و همینجورقدرتمندانه جلوبرم.وبهتربگم که همچنان باتۻادهام دوست باشم.

    پیش بسوی موفقیت های بیشتر وبیشتر

    همراه همیشگی شما

    هدیه گوهری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حمید ریگی گفته:
    مدت عضویت: 2289 روز

    ???

    سلام استاد وقتی میبینم آهنگ میخونی و میرخصی فوق العاده زیبا میشی و از جدی بودن خیلی بهتره استاد خیلی دلنشین تر میشی و انرژی خیلی خوبی بهمون میده متفاوت بودن تون ??? حمید هستم از زاهدان تو فایل هات همیشه میشنوم که میگین زاهدان شهر محرومی هستش میخواستم بگم منم از همون شهر هستم و به زودی بعد از چالش ها براتون کامنت میذارم و الان به لطف خدای قشنگ ام من در کشور چین یک تاجر فوق العاده هستم با سن کمی که دارم و دارم برنامه ریزی می‌کنم تجارت خودم رو به امریکا هم برسونم یه روزی میام و میبینمت ? ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مهناز میلانی گفته:
    مدت عضویت: 2397 روز

    سلام به مریم جان عزیزم و استاد پرانرژی و بی نظیرم و مایک دوست داشتنی..بازم کلی قشنگی و زیبایی تو این قسمت دیدم و کلی ذوق مرگ شدم و لذت بردم خدایا صد هزار مرتبه شکرت که این اگاهیها و عشق رو توسط یکی از دستان مهربون تو دارم بدست میارم هر روز بیشتر از روز قبل..

    خیلی عالی بود دست گلت درد نکنه مریم جان خدا قوت ???

    خوندن و لاو ترکوندن استاد خیلی عالی بود همیشه شاد و عشقولانه بمانید..نقاشیها هم که خیلی زیبا بود تو بچگیامون اینکارو رو سکه ها انجام میدادیم آخر دفترای مشقمون خیلی کیف داشت???

    در کل ممنون که مارو همسفر خودتون کردین و ما رو به عالم تصویر سازی میبرید و حس میکنیم که اونجا هستیم و واقعی داریم میبینیم همه سفر رو..

    خوش و سلامت بمانید و بیشتر و بیشتر لذت ببرید و لذت ببریم..

    منتظر فایل خوشگل بعدیتون هستم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فهیمه گفته:
    مدت عضویت: 2332 روز

    ارزوی سلامتی دارم برای شما خانواده ی دوست داشتنی…

    باورتون میشه بهم الهام شد که قسمت ششم سفرتونو تو سایت گذاشتید…

    خیلی خوشحالم….

    عاشق صحبت های شیرین مریم جان هستم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 3025 روز

    سلاااام سلام وای خدا چقدر خوش گذشت امروز خانم شایسته جان استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که به ما کمک میکنید همانطور که خانم شایسته تو فایل گفتن ذهن زیبا حاصل کنترل کانون توجه ماست و ذهن مارو به سمت زیبایی ها هدایت میکنید خدایا شکرت آنقدر محوتماشای زیبایی ها شدم که خودمو اونجا حس کردم وقتی از روی پل زیر اون درختانی سبز رد شدیم پریدم و بادستم زدم به اون برگای درخت چه لذتی داشت خدایا شکرت به قول استاد عاشقتم تو کامنت یکی از دوستان خواندم که گفت ماهم گوجه داریم اینجا کلم بروکلی داریم درخت داریم با خودم گفتم درسته تو منطقه ما یه عالمه درخت های زیبا هست که من تا همین چند روز پیش نمیدیدمشون یه عالمه پرنده خوشگل هست یه عالمه زیبایی هست اما من تا وقتی اینارو نبینم و ازشون لذت نبردم چطور انتظار دارم جهان منو به سمت زیبایی های بیشتر هدایت کنه خدایا سپاسگزارم که به همین راحتی داری کمکم میکنی که کانون توجه ام رو کنترل کنم و زیبایی ها رو ببینم خدایا شکرت دیگه مثل قبل منتظر نتیجه نیستم که الان دارم به نکات مثبت نگاه میکنم پس کو نتیجه الان میگم توجه میکنم به زیبایی و شکرگزاری برای اینکه حالم خوبتر بشه دریچه های قلبم باز بشه لذت میبرم از دیدن بچهام از دیدن همسرم کوچه و خیابون مرغ مینا مون که حرف میزنه صدای گنجشکها و هر صدایی و منظره ای که اطرافم هست حالمو خوب می‌کنه خدارو شکر میکنم که یه گوشی دارم که میتونم خیلی راحت کنترل رهنمود به سمت مثبت ببرم آگاه بشم و رشد کنم و بفهمم که من خلیفه خدا بر روی زمینم و خداوند از روح خودش در من دمیده پس لایق بینهایت فراوانی و ثروتم پس حتما من هم قدرت اینو دارم که بگم باش و موجود باشه به شرط توکل و ایمان و کنترل ذهن در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشید عاشقتونم استاد عزیزم و خانمم شایسته نازنین و همه اعضا خانواده عزیزم ??⁦⁩⁦⁩⁦⁩??????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مریم قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2645 روز

    سلام و وقت خوش میگم به خانواده دوست داشتنیم

    مریم جان بی نهایت سپاسگزارم از این به اشتراک گذاشتن هاتون

    بعد از دیدن چند فایل فکر میکردم که تکراری بشه اما هر بار که شروع به دیدن هر قسمت سفرنامه میکنم ، دوست دارم بازم ادامه بدم

    انگار هر بار بعد از دیدن هر قسمت تو قسمت بعدی جزئیات بیشتری به چشمم میخوره!

    عالیه این گشتن و آگاهانه توجه کردن به دیدن زیبایی ها

    مثال بزنم؟

    مثلا اولش یه جنگل بززززرگ میدیدم با درختای سر به فلک کشیده اما الان تنوع برگهای درختان و طیف رنگ سبز که فوق العاده و بی نظیره

    حسی که از دیدن این طبیعت زیبا به آدم دست میده گفتنی نیست

    وقتی استاد گفتند که اونجا ملک شخصی هست مغزم داشت سوت میکشید که چه آدم خوش فکری میتونه صاحب چنین فضایی باشه!

    و چقدر ثروتمند شدن هر فرد میتونه باعث گسترش جهان و منفعت رسوندن به افراد دیگه بشه (به این موضوع اولین بار تو اون فایل که پارکینگ wal mart رو نشون دادین توجه کردم که یکی مثل سام والتون تونسته)

    انگار امریکا پر هست از آدم های ثروتمند خوش فکر

    خداروشکر میکنم که افکار غلط ما از ثروت داره با همین فایل های به ظاهر ساده میشکنه٫٫٫

    ما رو واقعا همسفر خودتون کردین و بابت این سخاوتمندی باز هم سپاسگزارم ازتون٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زهرا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 2383 روز

    سلام استاد و خانم شایسته گلم خیلی لذت بردم ?آن نور خورشید زیبا و که رنگ طلایی یش روی درختان افتاده بود و آن سر سبزی و صدای دل نشین استاد و تمیزی آن قسمتی که پرندگان بودند و حیوانات و خیلی زیبا معرفی و از چه کشوری بودند خیلی عالی است همه چیز خدایا سپاس گذارم من هم عاشق این فراوانی هستم. متشکرم از شما که ما را شریک خودتان کرده اید برای دیدن این همه فراوانی ???و خدا را صد هزار بار شکر هنوز کسانی هستند که دوست دارند شاد باشند و سپاس گذار باشند من خیلی خوش حال هستم که استادم خوشحال است و سپاس گذار است . خدایا خوش حالی استادم هروز بیشتر و بیشتر باشد .?آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سید محمد مهاجر گفته:
    مدت عضویت: 2780 روز

    چند نکته در باب خداوند:

    اول اینکه خداوند یک مفهوم بسیار انتزاعی است که آنرا باید کشف کرد, مثل بسیاری مفاهیم دیگر که حتی به مراتب از مفهوم خداوند کمتر انتزاعی هستند. خدایی که کشف نشده باشد نمی تواند برای ما خدایی کند. خدا باید چه در بیرون و چه بهتر که در درون ما کشف شود. هر نوع آموزشی که تلاش کند خدا را برای ما به تصویر بکشد محکوم به شکست است. خدا را نمی توان آموزش داد. شاید بتوان پیشنهاداتی به هر شخص ارائه کرد برای اینکه خداوند را در درون خودش کشف کند, مثلا اینکه چطور دنبال خدا بگرد, چطور جستجو کن, چطور او را کشف کن. اما اینکه خدا چنین است و چنان است و یا توصیف خدا در قالب چند گزاره یا عبارت فلسفی نمی تواند باعث تولید باورهای مناسبی در مورد خداوند بشود, چون چنین خدای آموخته شده ای معمولا کشف نشده, عَرَض است, عاریتی است, نامعتبر و بی قدرت است, روح ندارد, خشک و خشن و نچسب است, معنادار نیست, درک نشده, فهم نشده و در یک کلام کشف نشده.

    اساسا ذهنیات ما را همان مواردی تشکیل می دهند که کشف شان کرده ایم. ما بر اساس چیزی تصمیم می گیریم و عمل می کنیم که فهم کرده باشیم و هر گزاره ای را شنیده باشیم اما درک و کشفش نکرده باشیم, به همان میزانِ نفهمیده شدن در زندگی ما کم اثر و بی تأثیر است.

    خدا باید در درون هر فرد یافته شود, در واقع هر فرد خودش باید به تنهایی به دنبال آن بگردد و آن را بیابد. آن یافته هر چقدر هم که مضحک باشد بهتر از خدای متعالی فیلسوفانه ایست که کشف نشده و صرفا از درون کتاب ها و کلاس ها و کارگاه های خداشناسی آموخته شده باشد (داستان موسی و شبان و کارامد بودن خدایی که شبان عامی آنرا در درون خود یافته بود, یا حدیث نبوی که می فرماید علیکم بدین العجائز: بر شما باد به دین پیرزنان که خدایی غیرفیلسوفانه اما درک شده و کارامد دارند…)

    در این شکی نیست که هر کس خودش هم باید خدایی که یافته را هر چه بهتر و بهتر کند و به خدای بهتری برسد, اما حقیقتا آموزش اگر در فرایند اکتشاف این خداوند خللی ایجاد بکند بهتر است که اساسا نباشد, هر چقدر هم که فیلسوفانه و منطقی و حساب شده به نظر برسد.

    تصور کنید می خواهید یک شیء مثل مداد را که مخاطب شما هرگز آنرا ندیده و هیچ -دقیقا هیچ- تصویری از آن در ذهن ندارد را بگونه ای با کلمات برای او توضیح دهید که باعث شود او با این کلمات شما, تصویری هر چند مجازی در ذهنش از مداد بسازد تا بتواند به یک درک حداقلی از آن برسد. احتمالا شما هم تأیید می کنید که این تصویر مجازی تولید شده از کلمات شما, احتمالا کمکی به او نخواهد کرد جز یک سرگرمی کلامی چند دقیقه ای. او نه فهم کاملی از مداد پیدا خواهد کرد و نه مداد از این پس در زندگی او نقشی بر عهده خواهد داشت. اما اگر همین شخص یک مداد شکسته یا له شده را از نزدیک ببیند و آنرا زیر و رو کند, همین تصویر حداقلی اولیه در ذهن او به مراتب اثرگذارتر و کارامدتر خواهد بود تا ساعت ها منبر و توضیح و کتاب و مطالعه در باب چیستی مداد و هندسه آن و جنس و ساختار آن و…

    پس سعی کنیم به فرزندانمان کمک کنیم خدا را کشف کنند. این فرایند کشف کردن تبعاتی هم دارد:

    اولا چون همه چیز به او بستگی دارد, صبر ما بسیار در این مسئله مهم است. شما نمی توانید فرایند اکتشاف او را خیلی تسریع کنید, چون همه چیز به او و اراده او و حوصله او و تکامل او بر می گردد.

    دوم اینکه شما به دنیای درون او راه ندارید آنچنانکه هیچ کس به دنیای درون هیچ کس دیگر راه ندارد. کوچک بودن و طفولیت فرزند شما به این معنی نیست که شما به سادگی می فهمید در ذهن او چه می گذرد. ذهن او همانقدر محصور و شخصی و غیرقابل نفوذ است که ذهن و دنیای درون شما.

    سومین نکته در این باب این است که از آنجا که فرایند کشف کردن خدا یک فرایند بی انتهاست و همه ما هر روز می توانیم خدای بهتر و بهتری کشف کنیم, پس گزاره های ما در مورد خداوند باید گزاره های سلبی باشد نه ایجابی. شاید این تنها موضعی است که سلبی صحبت کردن بهتر از ایجابی صحبت کردن باشد. ما بیش از اینکه بگوییم خدا چه چیزی هست, باید بگوییم خدا چه چیز یا چیزهایی نیست. فرایند منزه کردن خدا از آنچه کشف کرده ایم یک فرایند بی انتهاست. در واقع خدایی که هر کدام از ما می پرستیم چیزی جز یک بت ذهنی نیست چرا که به اندازه کافی از تعینات پاک و منزه نشده است.

    در سلبی صحبت کردن در مورد خداوند فقط باید به این نکته توجه کنیم که ما نباید خدای کسی را بشکنیم یا نفی کنیم. فرایند صحبت کردن در مورد خداوند باید آنقدر به ظرافت انجام شود که خدای کسی آسیب نبیند (آنچنانکه در داستان موسی و شبان اتفاق افتاد) مگر اینکه منجر به یافتن خدای بهتری بشود. در واقع مسئله این است که خدا این چیزی که تو کشف کرده ای هست, اما در واقع خدا خیلی بیش از این است پس باز هم بگرد و کشف کن و خدا را بهتر و بیشتر پیدا کن.

    شاید این آیه از قرآن را بتوان نه یک آیه عاشقانه, که حتی یک آیه توحید ذات دانست که: اگر از تو در باره من سوال کردند بگو من «نزدیکم»

    خداوند حتی از نظر فلسفی, همان است که «نزدیک است» و چه چیزی به تو نزدیک ترین است؟

    اصلا تو چه هستی و نزدیکی به تو دقیقا به معنای نزدیکی به کدام قسمت از وجود توست؟ به جسم تو؟ جان تو؟ ذهن تو؟ عمق تو؟ کانون تو؟ خدا آن است که از کانون تو هم به تو نزدیک تر است. خدا تویی! و خدا درون توست, چون نزدیک است, خدا از هر آنچه بیرون توست به تو نزدیک تر است, خدا حتی از درون تو هم به تو نزدیک تر است. پس خدا تویی! خدا آن درون مکنون توست, خود آن خداست و خدا همان است. ولی برای رسیدن به او باید بتوانی از همه توهمات و حجاب های میانی افکار و ادراکات و مدل های ذهنی خودساخته و محیط ساخته ات خلاص شوی تا بتوانی خدا را و خودت را یکجا مشاهده کنی.

    عموما آنچه ما به عنوان خدا در ذهن داریم, ملغمه ایست از آنچه دیگران خدا می خوانند و می دانند. ما هر چه بیشتر و بیشتر خداوند را درک کنیم, کمتر و کمتر می توانیم شنیده هامان در مورد خدا را قرقره کنیم و زبان مان از توصیف خداوند بیشتر و بیشتر بند می آید.

    هر چه در این مسیر بیشتر و بیشتر پیش برویم, بیشتر و بیشتر می توانیم بگوییم خدا چه چیزهایی نیست, اما به همان میزان کمتر و کمتر می توانیم بگوییم خدا دقیقا چه چیزی هست.

    هر چه خدا را بیشتر و بیشتر کشف کنیم, بیشتر آنرا حس می کنیم, بیشتر آنرا می چشیم, بیشتر آنرا می فهمیم و کمتر از او سخن می گوییم چون آنچه از خدا در ذهن مان داریم کمتر و کمتر تصویری است, کمتر و کمتر متعین است, کمتر و کمتر جسمانی است, مفهومی تر است, عمیق تر است, انتزاعی تر است. ما معمولا خدا را در ناحیه ای از ذهن مان می یابیم که حتی خودمان هم کمتر به آن نواحی ذهن مان نفوذ کرده بودیم, چه برسد به اینکه بتوانیم آن نواحی نهانگاهی ذهن مان را برای دیگران و در قالب کلمات توصیف هم بکنیم.

    هر چه بیشتر و بیشتر خدا را کشف می کنیم, خدا بیشتر و بیشتر در زندگی ما اثرگذار و تعیین کننده می شود. خدایی که فهمش کرده ایم, بیشتر می تواند به ما کمک کند, به ما پاسخ دهد, ما را در راه رسیدن به اهداف مان یاری کند, خواسته هامان را بیشتر برآورده می کند. پاسخ مان را می دهد. خدای فلسفی صرفا ملغمه ای از کلمات و لغات است. خشک و بی روح و خیالی است. وجود ندارد. سرگرمی است. سرکاری است. کاری از او بر نمی آید. کوچک و حقیر است. ناکارامد است. لج در آور است. نمی توان به او تکیه کرد. در مواقع خاص که به او نیاز داری خبری از او نیست. مثل بت است. سنگی و فیزیکی است. شکستنی است. تو بیشتر مراقب اویی تا او مراقب تو. بیش از اینکه او تکیه گاه تو باشد, تو او را همه جا به دنبال خود می کشی.

    نگاه توحیدی و یکتاپرستی علاوه بر اینکه باور به وجود داشتن نیرویی, انرژی ای, موجودی, چیزی فراتر از ما را در خود دارد یک خاصیت منحصر به فرد دیگر هم دارد و آن اینکه نگاه انسان را کانونی می کند, یکتا می کند, متمرکز می کند. در واقع به ما می گوید که ما اساسا با یک نیرو یا موجود فراگیر و یک جریان انرژی طرف هستیم. همه چیز یکی است. گویی تو خودت را و میز و کامپیوترت را و خانه ات را و همسرت را و زمین را و زمان را و مردم را و… همه را یکی می بینی. وقتی با رئیست سخن می گویی گویا با خودت و با خدای خودت سخن می گویی و لاجرم چیزی دریافت می کنی که خدای درون ذهن تو از عهده آن بر می آید.

    خدا در نظر تو موجودی حقیر و خسیس و گیر بده و لجباز و سختگیر است یا موجودی شیرین و گوارا و سخاوتمند و بزرگ و مستغنی؟ تو از رئیست, از همسرت, از زندگی, از جهان و از کائنات همانی را دریافت می کنی که خدای تو لایق آن است, همانی که از عهده خدای تو بر می آید. آیا خدای تو اسیر توهمات و منطق و انگاره های ذهنی توست؟ آیا خدای تو کسی مثل خود تو اسیر ماده و سبب ها و اسباب هاست؟ یا خدای تو برای خوشبخت کردن تو میلیاردها روش و مسیر و اسباب و علل در اختیار دارد؟

    اگر جهان از نظر تو منطقی است, خدای تو هم منطقی است و لاجرم زندگی تو هم در بند منطق و قیود و اسباب است.

    اگر خدای تو سخاوتمند و بزرگ است, اسباب به دست اوست, من حیث لا یحتسب و بغیر حساب است, پس زندگی هم برای تو به همان شکل است.

    منطقِ ذهن قفسی است که ادراک ما را در همان نقطه ای که هستیم, زمینگیر می کند. منطق شما چیست؟ چه چیزی از نظر شما منطقی و چه چیزی غیر منطقی است؟ چطور استدلال می کنید؟ چطور نگاه می کنید؟ رویکرد عقلانی از نظر شما چیست؟ هر چه که هست شما اسیر آن نوع نگاه و آن منطق و آن عقلانیت خاص هستید. به این فکر کنید که اگر پدیده ها واقعا غیرمنطقی باشند چه؟ اگر استفاده از منطق در تحلیل پدیده ها و زندگی غیر منطقی باشد چه؟ به این فکر کنید که شما خیلی مسائل را, خیلی از افکار را, خیلی از واقعیت ها را نمی فهمید, نمی بینید و نمی دانید چون با منطق شما اساسا نمی توان آنها را دید, دانست و فهمید. بعضی وقت ها از قفس منطقی ذهن تان درآیید و خدای بهتری برای خودتان بسازید. خدا را از آنچه در ذهن تان ساخته اید منزه کنید. حتی از آنچه فقها و فلاسفه و حکما گفته اند, حتی از همه تعیناتی که به اسم دین و حدیث و روایت در ذهن تان ساخته شده بود. خدای بهتری بسازید و مدتی او را بپرستید. ببینید که چطور دنیا و کائنات مطابق خدای متعالی تری که در ذهن تان ساخته اید با شما رفتار خواهد کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه صفری گفته:
      مدت عضویت: 1949 روز

      اقای مهاجر عالی بود….!! چقدر درست!! لیاقت هزاران ستاره رو دارید که هم این همه وقت گذاشتید برای ما نوشتید هم اینکه انقد عمیق و ناب و فوق العاده… پیامتونو میذارم توی ذخیره هام تا بعدا بهش بربخورم و هی بخونمش. واقعا تا حالا به این فکر نکرده بودم فلسفه ساختن از خدا مث اینه که به کسی که مداد ندیده مدادو توصیف کنی… واقعا یه درک مجازیه…. و چون فهمیده نمیشه به همون میزان هم تو زندگی تاثیر نداره.. ولی وقتی حتی مداد شکسته رو ببینی و دست بزنی به همون اندازه درک میشه و اثر گذار توی زندگی. فوق العاده بود. ممنون نعمت خدا. ممنون روح خدا:)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 2092 روز

      سلام دوست ارجمندم آقای مهاجر عزیز

      چقدر زیبا و پر مغز نوشتید

      به فکر فرو رفتم واقعا

      درگیر این نوشته هات شدم

      باید بارها و بارها بخونمش

      مثال شما از مداد هم خیلی جالب بود.

      “خدا آن است که از کانون تو هم به تو نزدیک تر است. خدا تویی! و خدا درون توست, چون نزدیک است, خدا از هر آنچه بیرون توست به تو نزدیک تر است, خدا حتی از درون تو هم به تو نزدیک تر است. پس خدا تویی! خدا آن درون مکنون توست, خود آن خداست و خدا همان است. ولی برای رسیدن به او باید بتوانی از همه توهمات و حجاب های میانی افکار و ادراکات و مدل های ذهنی خودساخته و محیط ساخته ات خلاص شوی تا بتوانی خدا را و خودت را یکجا مشاهده کنی”

      ممنونم از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: