سفر به دور آمریکا | قسمت ۷

من بارها در کتابها درباره پروسه‌ی تولد یک پروانه خوانده بودم. اینکه چگونه اول یک کرم از دل تخم بیرون می‌آید‌، با خوردن برگ‌های توت وزنش را صدها برابر افزایش می‌دهد‌، سپس یک پیله به دور خود می‌تند و در پیله به اندازه کافی منتظر می‌ماند تا بالهایش برای پرواز‌، ساخته شود.

اما وقتی برای اولین بار‌ از نزدیک همین ماجرایی را دیدم که جزئیاتش را بارها در کتابها خوانده بودم‌، قدرت خداوند  و نظم دقیق سیستمی را درک کردم که بر جهان مقرر نموده است.

الان که قانون را بهتر می‌دانم‌، مشاهده‌ی همان زیبایی‌ها و ماجرا‌هایی که همیشه در کنارم رخ داده و در دسترسم بوده‌، حکم نمایشنامه‌ای را دارد که سناریویش همان آگاهی‌هایی است که‌، از استاد عباس‌منش درباره قوانین زندگی می‌آموزم.

به عنوان مثال‌، هیچ چیز دقیق‌تر و واضح‌تر از مشاهده‌ی چرخه‌ی زندگی پروانه‌ها‌، نمی‌توانست برایم آنچه را به تصویر بکشد که‌، در دوره روانشناسی ثروت 1 درباره قانون تکامل و ضرورت طی کردن پروسه‌ی تکاملی درباره‌ی همه چیز‌، آموخته‌ام:

اینکه‌، چگونه یک کرم که زیبایی خاصی ندارد‌‌، با صبر و طی کردن تکاملش‌، به پروانه‌ای تبدیل می‌شود که زیبایی‌اش چشم‌های هر بیننده‌ای را می‌نوازد و هر فرد سختیگری را به تحسین وا می‌دارد. حین فیلم برداری‌، یک پروانه متولد شد‌، بالهایش هنوز خیس و چروکیده بود و نمی‌توانست پرواز کند. اما آن پروانه‌ی تازه متولد شده‌، هیچ عجله‌ای برای پرواز نداشت. یاد حرف‌های استاد عباس‌منش در دوره جهان‌بینی توحیدی افتادم که‌:

ما نمی‌توانیم و نباید تلاش کنیم تا یک شبه‌، یک اتفاق بزرگ را رقم بزنیم‌، نباید انتظار داشته باشیم باورهای شرکت آلودی که در طی سالها شکل گرفته‌، یک شبه و با دیدن یک فایل‌، توحیدی شود و سریعاً اوضاع مالی‌، وضعیت سلامتی و … را تغییر دهد.

چون خود را وارد مسیری پر از رنج و زجر و بدون نتیجه می‌کنیم. چون جهان به ما اجازه نمی‌دهد که خلاف قوانینش عمل کنیم. بلکه باید صبر داشته باشیم. به قول قرآن‌، از صبر(به معنای تکامل) و صلاه (به معنای توجه بر نکات مثبت‌ و نعمت‌هایی که همین حالا داریم‌ و سپاسگزاری به خاطر آنها)‌، برای هدایت شدن کمک بگیریم.

باید با توجه و تمرکز بر نکات مثبت و زیبایی‌های محیطی که با آن احاطه شده‌ایم‌، آرام آرام باورهایی بسازیم که ما را به مسیرهای باکیفیت‌تر هدایت می‌کند.

وقتی دست از مسابقه دادن با دیگران برمی‌داریم و به جای تلاش برای مورد توجه واقع شدن یا تأیید شدن توسط دیگران‌، هدف را  فقط طی کردن مسیر مورد علاقه‌مان انتخاب می‌کنیم‌، آنوقت نه تنها از مسیر زندگی‌مان لذت می‌بریم‌، بلکه با برداشتن قدم‌های کوچک اما پیوسته‌، دستاوردهای بزرگی می‌سازیم‌. این یعنی طی شدن تکامل.

با هم ماجراهای این بخش از  سفر را ببینیم و یادمان باشد  کار ما این است که‌، ساده گرفتن همه چیز و تمرکز بر نکات مثبت هر لحظه‌ قدرتی دارد که‌، از جزئی‌ترین لحظات زندگی‌‌، برایمان شادی‌های بزرگی خلق می‌سازد.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    170MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه صفری» در این صفحه: 3
  1. -
    فاطمه صفری گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    وای عالی گفتین خدااا… من همچین کامنتی میخواستم پر از حال خوب و ایمان!!! معرکه این اگه میشد هزارتا لایک میدادم دقیق خوندمش همشووو😍😍😍 خدا در همه حال با ماست… خدا ماییم. امشب خبر قشنگی بهم داده شد…منم هرروز یادآوری می‌کنم به خودم که خدا هرچی بخوای رو بهت میده و الان با تمام وجودم حس می‌کنم خواسته‌م قراره اتفاق بیفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    فاطمه صفری گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    سلام عززززیزم. منم دقیقا اینطوری بودم! یعنی می‌گفتم ای خدا خسته شدم آرزوم اینه خدا، که یه خونه مستقل داشته باشم تا راحت باشم ولی الان از لحظه لحظه‌ی بودن با خانوادم لذت می‌برم. عمدا از مژه‌های زیبای مادرم و درشت بودن چشماش،لب‌های نازکش تعریف می‌کنم. صداش می‌کنم زیبا خانوم یا عشق خانوم. موهای مشکیش رو ناز می‌کنم. به بابام هم می‌گم بابای خوشگلم. میدونی چرا بعضیا حسرت می‌خورن؛ چون می‌فهمن چه چیزهای رو ندیدن. به چه چیزهایی توجه نکردن. ولی من دیدم و بابت تک تکش ابراز خوشحالی می‌کنم. الانم اینجور نیست که بگم منو خانوادم هم فکریم هااا نه. اصن هم فکر نیستیم ولی من انقدر ما‌ه‌ها و ماه‌ها در صلح خودمو رسوندم که بهم احترام می‌ذاریم. قراره به زودی از نظر مالی هم عالی بشم و پول پارو کنم ولی نمی خوام خونمو جدا کنم… به قول تو تا نعمتی وجود داره می‌خوام ازش لذت ببرم. می خوام از خندشون هنوزم دلم ریسه بره. می‌خوام همه‌ی زمانی که بابام پولشو لازم داشت ولی سخاوتمندانه بهمون بخشیدش، ایندفعه من کاری کنم که به اون هم خوش بگذره، لباسای شیک واسش بخرم، رستوران‌های سنتی با کلاس ببرمش، بلیط کربلا واسش بگیرم. من خودم زیاد شیفته و عاشق زیارت نیستم ولی خوشم میاد. یبار به صورت تمام قسط با کاروان و هواپیما قرار بود بریم کربلا. بابا فهمید کارت واکسن کرونای یکیمون اشکال داره. خدا شاهده رنگ از صورتش پرید رنگش زرد شده بود اصن. در صورتیکه من می‌گفتم اوکیه برمی‌گردیم. تازه خوشحالم بودم که تو تهران قراره دوستمو بیش‌تر ببینم😂. ینی انقدر با هم تفاوت داریم. ولی یاد گرفتیم بهم احترام بذاریم. واسه همین می‌گم بلیط هواپیمای سفر کربلا دوس دارم بگیرم که دوباره راحت بره😍 لذت بردن از لحظه‌ها یعنی همین…. وگرنه اگه خونمو جدا کنم لذتی نداره. کافیه آدم از نظر مالی مستقل بشه هروقت داش خواست پا میشه میره سفر یا پارک و از تنهایی لذت می‌بره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه صفری گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    سلام شمسی جون خوبی؟؟ واییی عجبب به نکته‌ای اشاره کردی! به خدا همینه. من عاشق فیلم بودم. اخه فکر کن بشینی تو خونه ولی توی گوشیت فیلم ببینی و بری یه دنیای دیگههه. چقد هیجان انگیزه! ولی هم زمان یه حس ناراحتی داشتم. چون به قول استاد آزمندیان یبار گفت ذهن آدم مث یه بچس که بمب اتم دستشه. هرچیو باور می‌کنه و این توانایی رو داره که همه چی رو تغییر بده. حالا فکر کن چی قوی تر از تصاویر متحرکی که توی فیلم می‌بینیم؟ قشنگ میره توی مخ آدم. واقعا هم مث بچست. وقتی صحنه غمگین می‌بینه باور می‌کنه. وقتی صحنه خوشحالی میبینه لبخند میاره رو لبمون. با این که فقط فیلمه‌ها! بعد میدیدم استاد عباس منش اصن تلوزیون زیاد استفاده نمی‌کنند‌. بعد منم دقیییقا مث تو بودم عاشق فیلم بودم. حتی به فکرم زد عاقا حداقل برو فیلم انگیزشی ببین. ولی ذهنم می‌گفت وااقعا فکر کردی فیلم انگیزشی هم همش ورودی درست میده؟! ورودی فقر و اینا نمیده؟ محاله. دقیقا دیدم الان در مورد فیلم انگیزشی خیلی جالب گفتی. تنها راهش اینه که تمام وجودت بفهمه و درک کنه ضرر تماشای فیلم‌ها رو. بعد بعضی زوج‌های آمریکایی رو توی یوتوب میدیدم مثل Sam و Jess که عاشق هم بودن و چندتای دیگه. می‌گفتم اینا چجوری انقد عاشق همن. بعد ذهنم می‌گفت قطععا ورودیشون و باورشون درست بوده که همو پیدا کردن حالا تو هی بشین فیلم ببین! خلاصه زیاد هم به خودم سخت نگرفتم تا درونم قبول کنه و الانننن مدت طولانیههه که فیلم ندیدم. راستش خیلی هم خوشحالم. وقتمو با چیزای دیگه پر می‌کنم. والا به خدا. وقتی با چشمام دیدم که ورودی مهمه‌. چرا ورودی بد وارد کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: