این سفر برای من، فقط سفر به دل طبیعت یا دیدن مکانهای جدید و دنیاهای جدید نیست، بلکه سفری عمیقتر و معنویتر در درونم در حال وقوع است که، به من مهارت حضور در لحظه را میآموزد و مفهومی تازه درباره «زندگی پر زرق و برق» میسازد. زندگیای که « تجمّل» را احساس خوبی تعیین میکند که خودم تجربه میکنم، نه تأیید شدن توسط آدمهای دیگر.
سفر معلمی است که در هر لحظه به من یادآور میشود که «دست از به تعویق انداختن احساس خوب و موکول کردن آن به آیندهای نامعلوم بردارم»، تا سخاوت و برکتهای بیشتری را در هر لحظه دریافت کنم.
تا بتوانم بیش از اینها خودم باشم و به این شکل، بی خیالِ تراروزی نامرئی بشوم که مدام با آن، میزان کیفیت یا وسعت اتفاقات را میسنجم تا فقط زمانی شاد باشم و احساس خوبی داشته باشم که، فلان خواستهی چشم گیر و دهان پرکن، محقق شده باشد.
سرتاسر این سفر برایم یک معجزهی ناب است که «زندگی» در لحظه لحظهاش رخ میدهد. زیبایی و عشق در گوشهگوشهاش هویداست و برکت از در و دیوارش میبارد.
اگر بیشتر با خودم در صلح قرار بگیرم، اگر بتوانم این ذهن نجواگر را خاموش کنم، اگر پشتکار حیرتانگیزش در استخراج نکات منفی حتی از دل زیباترین لحظات را، صرفِ کشف نکات مثبت و زیباییهای هر لحظه نمایم، فقط خدا میداند که چقدر زیبایی پیدا کنم، چقدر عشق دریافت کنم و به چه مسیرهایی هدایت شوم که الان هیچ ایدهای برایشان ندارم.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD135MB10 دقیقه
به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم
وقتی داشتم این قسمت رو برای چندمین بار نگاه میکردم خیلی برام آشنا بود .ی کم که فکر کردم یادم اومد که من ی همچین صحنه هایی رو همین فروردین ماه اطراف روستای خودمون تجربه کرده بودم چون ما هم دقیقا در امتداد رشته کوه زاگرس هستیم و دقیقا طبیعتش مثل اینجا توی بهار دیوانه کننده میشه مخصوصا امسال که بارندگی ها هم زیاد بود و طبیعت فوق العاده زیبا شده بود
اونقدر علف ها رشد کرده بودن و همه جا سرسبز بود که من وقتی توشون راه میرفتم هم قدم خودم بودن و بعضی جاها هم اونقدر بلند شده بودن که توشون گم میشدم
وقتی ی مسافت طولانی رو رفتیم و از کشتزارهای سرسبز و صخره ها عبور کردیم رسیدیم به جایی که الان وقتی دارم فکرش رو میکنم انگار کپی همین جا توی فایل بود دقیقا ی رودخونه رد می شد از بین علفزارها صاف و زلال و شفاف و خنک با سنگ هایی شبیه به همین سنگ ها
و اطرافش رو تخته سنگ هایی بزرگی احاطه کرده بود که دامنه ی پایینیشون رو ی مخمل سبز رنگی پوشیده بود و ی نسیم خنکی هم میوزید و من به مدت نیم ساعت روی نوک تخته سنگ ها نشسته بودم و صدای استاد از گوشیم پخش میشد توی ی سکوت و آرامشی که فقط صدای پرنده ها می اومد
حتی الان هم که دارم به یادش میارم حسم خوب شد
کنار همون آب زلال ی آتیشی درست کردیم و ی چای آتیشی خوشمزه و بعدشم ی کباب زدیم بر بدن
چقدر حس زیبایی بود وقتی روی تخته سنگ های کنار رودخونه نشستم و کفش هام رو درآوردم و پاهام رو گذاشتم توی آب خنک رودخونه
جقدر حس زیبایی بود وقتی ظرف ها رو توی آب رودخونه میشتم
چقدر لذت بخش بود وقتی با خواهرزادم پابرهنه توی اون آب زلال راه میرفتم
چقدر هیجان داشت وقتی که داشتیم از ی رودخونه ی بزرگ عمیق اول صبح رد میشدیم آب سرد یخی که که فقط بخاطر سرماش از هیجان جیغ میکشیدیم و دست همدیگه رو گرفته بودیم که آب ما رو با خودش نبره
یادمه قبلنا وقتی بچه ها میگفتن با دیدن این سفر به جاهای مشابهی هدایت شدن من میگفتم خدایا میشه من رو هم هدایت کنی و الان وقتی این فایل رو دیدم متوجه شدم که این اتفاق برای من هم افتاد0 و تجربش کردم فقط مونده رفتن توی جنگل و کنار دریا که اونم با این تمرکزی که دوباره گذاشتم روی این سفرها و تجسمی که دارم میکنم ان شا الله اون رو هم تجربه میکنم
سواسگزارم استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز
با سلام. واقعا وقتی آدم اینهمه زیبایی و فراوانی و ثروت رو میبینه متوجه میشه که چقدر باورهایی که تو ذهنش راجع به کشور آمریکا شکل گرفته بود قبلا اشتباه و محدود کننده بوده! خدا رو شکر که استاد و گروهش به ما کمک میکنن که حقیقت رو بفهمیم و چشم بسته باورهای غلط رو نپذیریم. خدا یا شکرت برای اینهمه ثروت و فراوانی.سرسبزی اونجا، صدای آب، بیشیله بودن و راحت بودن آدمهاش واقعا کمک می کنه که خواسته ها در وجود ما شکل بگیرن مرسی استاد و خانم شایسته عزیز