سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۰

ما با توانایی حل مسئله متولد شده‌ایم. ما وارد این جهان شده‌ایم تا با حل مسائلی که با آنها مواجه می‌شویم‌، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل آماده‌ی دریافت برکت‌های بیشتر بشویم.

هر مسئله‌ای که با آن مواجه می‌شویم‌، فرصت شگفت‌انگیزی است برای فعال کردن توانایی‌ای در وجودمان‌، که  تا آن لحظه از آن بی‌خبر بوده‌ایم. هر مسئله‌ای که حل می‌کنیم‌، احساس لیاقتی به ما می‌بخشد تا خودمان و توانایی‌های‌مان را بیشتر باور کنیم و جسارتی در وجودمان شکل می‌دهد که‌، ما را آماده‌ی برداشتن قدم‌های بزرگتر و حل مسائل اساسی‌تر می‌نماید.

این اصل و اساسِ داستان زندگی است. “سرعت رشد ما و سرعت طی شدن تکامل ما‌، به اندازه‌ی جسارتی است که برای نماندن در یک مسئله و قدم برداشتن برای حل اساسی آن‌، به خرج می‌دهیم”.

پس می‌توانیم بگویم‌، «سفر» به مسیر تکاملی‌ِ زندگی‌‌مان، سرعت می‌بخشد. زیرا وقتی پا در سفر می‌گذاری‌، یعنی به اندازه‌ی کافی متوکل شده‌ای. یعنی به اندازه‌ی کافی به خداوند و هدایت‌های او اعتماد داری. یعنی باورکرده‌ای که جهان ما:

«هر کجا مشکل جواب آنجا  رود،  و  هر کجا کشتیست آب آنجا رود»‌، است.

قانون جهان ما‌، «آب کم جو، تشنگی آور بدست،    تا بجوشد آبت از بالا و پست‌»، است.

و در یک کلام‌ یعنی‌، به اندازه‌ی کافی از مسائل‌ات بزرگتر شده‌ای. یعنی نگران مسائلی که ممکن است با آنها مواجه شوی‌، نیستی.

«سفر» فرصت شگفت‌انگیزی است برای جسور شدن و قدم برداشتن برای هر مسئله‌ی کوچک و بزرگی که ممکن است با آنها مواجه شوی و سپس ظرف وجودت را رشد دادن. چون سفر یعنی به سرعت تصمیم گرفتن و اقدام کردن. چون:

«سفر»‌، با «به تعویق انداختن» بیگانه است.

«سفر»‌، با «حساب و کتاب کردن و تصمیم نگرفتن»‌، بیگانه است

«سفر»‌، با «فرار کردن از مسائل»‌، بیگانه است

«سفر»‌، با «تصمیم گرفتن و اجرا نکردن»‌، بیگانه است

اما «خاصیت جادویی سفر» این است که‌، حتی اگر به مسئله‌ای برخورد کنی‌، به طرزی معجزه آسا‌، راه حل‌ها را به سمت‌ات روانه می‌کند. چون قانون جهان این است که‌، در برابر شجاعان‌، راهی جز کرنش ندارد.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۰
    220MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده آقایاری شیخ نشین» در این صفحه: 1
  1. -
    سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
    مدت عضویت: 2001 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه همسفر های عزیزم

    من مریم شایسته هستم، همسفر شما در برنامه سفر به دور امریکا :))))

    چقدر این صدا برامون شیرین و خاطره انگیزه :))) هر بار این صدا رو بشنونم باز برام تکراری نمیشه…چون میدونم در ادامه اش قراره یه داستان جالبی ببینم که تمامش تمرکز بر خوبی هاست…میدونم قراره پشت سرش فیلمی رو ببینم از مستند زندگی استادم و مریم عزیز که با همه چیزی که هرجای دیگه دیده میشه فرق داره…گاهی انقدر این جهان مجازی و دیدگاه های اینجا با بقیه دنیا فرق داره که من میگم خدایا شاید ما اشتباه میکنیم!!!!! هر فیلمی میبینم…پای صحبت هر کی میشینم…حتی کسانی که خیلی دستاوردهای بزرگی توی زندگیشون داشتن این حد از باور های خوب توشون وجود نداره…این حد از تمرکز روی زیبایی و خوبی وجود نداره….واقعا چه اتفاقی افتاد که خداوند این لطف رو به من داشت که بعد از سالها به من اجازه بده چشمانم این ها رو ببینه و گوش هام اینها رو بشنوه و به ذهنم چنین ورودی هایی بدم؟ چی شد که من محرم شدم برای شنیدن حقایقی از جهان که نمیدونم از میلیون ها آدمی که روی زمین زندگی کردن بودن و رفتن..کسانی که هستن و بی نهایت آدمهایی که بعدا میان…من هدایت شدم به این سایت؟؟؟؟؟ واقعا ماها که اعضای این سایت هستیم و همسفر شدیم با این سایت باید خیلی به خودمون افتخار کنیم….ما حتما جستجوگر چیزی بودیم و چیزی رو مصرانه میخواستیم که هدایت شدیم….و خداوند خیییییلی خیییییییییییییییییییلی به ما رزق بی حساب داده که ما اینجاییم…….خیلی هامون واقعا ممکنه ندونیم که این چقدر بزرگه…این چه افتخاریه…من خودم امروز که فکر میکردم و داشتم تصویر چهره استاد رو میدیدم یادم افتاد اون روزهای اولی که صدای استاد رو توی بریده هایی از فایلهای ایشون توی تلگرام شنیدم که حتی نمیدونستم اون فایل ها متعلق به چه شخصی هست چنان هیجانی پیدا کرده بودم…یادمه چه شور و هیجانی داشتم…و یادمه که انگار فکر میکردم اینها یه گنجی هستن که ممکنه از دستم برن مدام توی گوشم بودن و در هر حالی بهشون گوش میدادم وسعی میکردم به هیچ کس چیزی نگم…انگار اگه به بقیه بگم ازم میگیرن….نمیدونم چی فکر میکردم اما دوست نداشتم اصلا کسی این صداها رو بشنوه…امروز داشتم فکر میکردم که آیا من اون شور و شوق اولیه رو که انگار گنج بزرگی بهم دادن رو دارم؟؟؟؟ به خدا قسم که ندارم!!! و این خیلی برام تعجب آور بود….که من اون موقع فقط چند تیکه فایل بریده بریده از استاد بدون نام کشف کرده بودم اونقدر ذوق زده بود که فکر میکردم اون فایل ها جواب تمام سوالاتم هستن که مدام گوششون میدادم…اما الان این حجم از آگاهی توی این سایت هست اما من وقتی میام سایت رو باز میکنم خبری از اون شوق اولیه نیست…چرا؟؟؟؟ الان که فکر میکنم میبینم این کار شیطانه که نعمتهای زندگی رو هر چقدر بزرگ برامون کمرنگ و عادی میکنه…وقتی فکر کردم دیدم من وقتی که شبها میام داشته هام و اتفاقات خوب روزم رو مرور کنم گاهی خیلی باید فکر کنم…یعنی خیلی برام عجیبه ولی اولش ذهنم میگه خیلی روز عادی بود…یعنی این خیلی رخ میده…بعد من بهش نهیب میزنم…و دوباره باید کلی براش دلیل بیارم تا این ذهن تازه یادش بیاد که همین که امروز نعمت زندگی داشتیم عادی نیست…این عالیه که ما یک روز دیگه زندگی کردیم…این عالیه که ما سلامت بودیم…این عالیه که من با پاهای خودم از رختخواب نرم و گرم اومدم بیرون…نیازی به کسی نداشتم که بیاد نظافت منو انجام بده…این عالیه که تمام اعضای بدن من بدون اینکه من بهشون بگم همشون درست کار میکنن…این عالیه که نیازی نیست من مراقب قلبم باشم یا صبح ها به شارژ بزنمش تا کار کنه…ضربانش خودش تنظیم میشه…نگران نیستم اگه یه چیزی رو بیش از اندازه بخورم نکنه ورم کنم نکنه اون ماده توی بدنم رسوب کنه…انقدر دقیق ورود و خروج هرچیزی رو کنترل میکنه که اصلا نیازی به من نیست….این عالیه که این همه از خدا عمر گرفتم…35 سال…و هیچ وقت نشده که قلبم دلش نخواد نزنه و من نیاز داشته باشم که بهش بگم یا بررسی اش کنم که چه مشکلی داره کار نمیکنه…هیچ سرویس خاصی نمیخواد بدنم…این عالیه که من از اینهمه امکانات بهره میبرم…از آب گرم وسرد فراوان…حمام و دسشویی و روشویی عالی…گرم…هر وقت دوست داشته باشم میرم حموم….همیشه انرژی برای پخت غذا و گرم کردن مواد هست….یخچال خونه ام همیشه داره درست کار میکنه و مواد اولیه رو عالی و سرد نگه میداره تا خراب نشن…اینترنت دارم…گوشی و لپ تاپ به این خوبی دارم…اینهمه چیز اطرافم هست که هر کدومشون مسئله ای ازم رو حل میکنن…همین دیروز پام به لبه یه چیزی گیر کرد توی کوچه داشتم می افتادم اما تعادلم رو حفظ کردم همون لحظه یه ماشین با سرعت اومد داخل پیچ بدون کم کردن سرعت…من یه لحظه تصور کردم اگه سیستم تعادلی بدن من انقدر دقیق کار نمیکرد و من می افتادم اون ماشین از روم رد میشد…و یاد این افتادم که خداوند تا این سن چجوری منو از این همه خطر حفظ کرده یه خط بهم نیافتاده…خدایا واقعا چجوری میتونم ازت تشکر کنم…که این جوری حافظ من هستی….چه کسی از تو بهتر میتونه منو حفظ کنه؟؟؟ همین که تابحال به خاطر سهل انگاری من خطی به کسی نافتاده آیا میشه من این رو شکر بگم؟؟؟ اصلا در توانم هست؟؟؟ یعنی یک روز میگذره به شب میرسه یه خط به من نمیافته…شکر از خدا نه به کسی بدهکار شدم…نه به کسی بدی کردم (حداقل به صورت خواسته)…این همه آدمه عالی و دوست داشتنی وارد زندگی من شدن…اینهمه آدم به من اعتباری رو دادن که فقط از آن خدای منه…و من اصلا کاری براشون نکردم…رزق خداوند به بی نهایت شکل وارد زندگی من شده….

    تازه همه اینا رو میذارم کنار این حقیقت که الله مهربانم اینقدر لطف داره که به ما دو کلید بی نظیر اما بسیار ساده در قرآن یاد داده برای اینکه نعمتهای بیشتری رو دریافت کنیم و مشتاقانه میخواد تا ما به سادگی نعمتها رو دریافت کنیم

    1. شکرگزاری

    2. توبه و طلب بخشش برای گناهان

    که هر چقدر این دو کار رو بیشتر انجام میدم، اولین اتفاقی که می افته احساسم بهتر میشه…یعنی میفهمم که چرا خداوند روی این دو اصل انقدر تاکید کرده…چرا دلیل قدرت داوود و سلیمان رو توبه کننده بودن اونها میدونه…ولی باز توی این دو کار کم کاری میکنم…حالا میفهمم که چرا انقدر شیطان ذهنم تلاش داره که نعمتهام رو برام عادی کنه…داشته هام رو معمولی و بی ارزش نشون بده….چون اگه من ارزش اونا رو بدونم و قدرشناس اونها باشم هر روز به اندازه ای که فرکانس شکرگزاری و توبه رو ارسال کنم هر روز مدارم بالاتر میره…و هر روز نعمتهای بیشتری دریافت میکنم….خدای عزیزم چقدر بخشنده ای…چقدر دوست دارم هر روز بنده شکرگزارتری برای شما باشم…و چقدر دیدن این سریال ها کمکم میکنه که به احساس شکرگزاری عمیق تری برسم…چقدر این سریال های زیبا…حتی اگه هر قسمتش رو صد بار ببینم باز بهم حس خوبی میده…هنوز هر بار وقتی خانم شایسته با صدای شیرین اش داره در مورد یک زیبایی حرف میزنه اشک منو در میاره…هر بار ببینمش این حس رو دارم…انقدر که این آدم زیبابینی و شکرگزاری جزئی از وجودش شده…و چقدر استاد عزیزم و بانو شایسته استادان خوبی برای تمرین شکرگزاری هستن…فارغ از اینکه اصلا نعمتی وارد زندگی من میشه یا خیر…وقتی میرم توی فرکانس ناسپاسی از خودم بدم میاد…و میدونم که این درست نیست…من باید هر روز زندگی ام با ذوق از خواب بیدار بشم و از اولین ساعات روز با عشق زندگی کنم و از هر لحظه ام لذت ببرم…من باید انقدر شکرگزاری رو ادامه بدم…انقدر این سریالها رو ببینم که مثل باب اسفنجی هر روز که بیدار میشم به خدا بگم: ” خدایا شکرت…آخ جون امروز!!! روز مورد علاقه من!!!!” و فارغ از اینکه کجا هستم باور کنم که من میتونم همراه با خدای خودم بهترین اتفاقات رو خلق کنم :)))

    همین که خدا هست برام کافیه :)))

    >>>>>>>>>>>>

    سپاسگزارم از آفرینندگان این مجموعه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: