سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۰ - صفحه 45

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی نازی کلیشمی گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    به نام خدای وهابی که رب من است.

    سلام سلام به همه‌ی بچه های سفرنامه

    سلام به استاد عزیزم،مریم جون و مایک.

    توی این بخش از سفر ما مسئله حل کردیم و ظرف وجودمون رو بزرگ کردیم. با حل این مسائل خوباوریمون رشد کرد و الان میتونیم مسائل بزرگتری رو هم از پسش بربیایم. خاصیت حل مسائل و گرفتن نتایج همینه. به ما ایمان میده که خالق هستیم. پای حرکت میشه. باورهای خوبی نسبت به توانایی هامون ایجاد می‌کنه. با مایک آتیش روشن کردیم درحالی که همه ی چوب ها خیس بودند. چه باران رحمتی بارید. الهی صد هزاران بار شکر که این حجم از فراوانی در جهان وجود داره. خدایا شکرت که توی سفرمون با این باران رحمت هم فرکانس شدیم. الهی شکرت. استاد خوب بهمون گوشزد کرد که باید ادامه بدیم. وقتی ادامه بدیم جهان راهکارها رو برامون می‌فرسته. هدایت میشیم که براحتی به خواسته مون برسیم. شاید الان راه رو ندونیم اما اگر ادامه بدیم راه باز میشه.

    من ادامه میدم…..

    من ادامه میدم…..

    من ادامه میدم…..

    من ادامه میدم…..

    من ادامه میدم…..

    این سمت منه و خداوند وعده داده که سمت خودش رو انجام میده. یه قدم به سمت حل مسائل برم اون ده قدم مسائل من رو آسون می‌کنه. به شرطی که حتی زمانی که ایده خاصی ندارم، لااقل ناامید از درگاه الهی نباشم. چیزی که به قلبم میرسه رو حتی اگر خیلی پیش و پا افتاده باشه اجرا کنم. قدم بردارم تا راه یابم. توی دل کار ایده ها میاد. تا قدم اول رو برندارم قدم دوم گفته نمی شه. باید که راهی شویم و خودمون رو بالا بکشیم. چه آتشی به پا کردیم. آفرین میگم به مایک که ادامه داد. برامون آتیش روشن کرد. مریم عزیز هم که کارها رو توی غذا درست کردن هر روز ساده تر می کنه و ایده های جدید رو تست می‌کنه. این ساده کردن دائمی باعث شده تا دوره قانون سلامتی آفریده بشه و چقدر کار من و همه ی افرادی که استفاده کردن در تمام ابعاد زندگی ساده تر شده. الهی شکرت. خدایا شکرت که آسان می‌کنی بندگانت رو برای آسانی ها. الهی صد هزاران مرتبه شکرت.

    استاد هم مسئله چراغ های راهنما و ترمز یدک کش اتوبوس که حامل سانتافه است رو حل کرد.یوتوپ معدن هر آموزشی است و چقدر فوق العاده است. الهی شکرت. با جستجو ساده میتونی به راحتی مسائلت رو حل کنی، کلی اطلاعات راجب هر مهارتی پیدا کنی. الهی شکرت. چقدر کارها ساده شده. چقدر جهان مون وسعت پیدا کرده. الهی شکرت. آفرین استاد. تحسینت میکنم. چقدر خوب حلش کردی.

    بازم ممنونم ازت استاد بابت کنسرت سر صبح که این آهنگ زیبا از سیاوش قمیشی رو با این احساس عالی باز اجرا کردی. ایول. آفرین. دمت گرم.

    بذار آدما بدونن

    میشه بیهوده نپوسید

    میشه خورشید شد و تابید

    میشه آسمونو بوسید.

    خدایا صد هزاران مرتبه شکرت.

    مریم جون مرسی که ما رو همراه کردی. بابت نوشته های زیبات توی متن فایل ها هم بی نهایت سپاسگزارم. کسی که سفر می‌کنه از مسائلش بزرگتر شده. نگران مسائلی نیست که ممکنه در مسیر باهاش روبرو بشه. اون بسیار متوکله و جهان در برابر این حجم از شجاعت کرنش می‌کنه و به سمت حل مسائل هدایتش می‌کنه. زیباست. دمت گرم.

    استاد جون سپاسگزارم که این اتوبوس مسافرتی و ابزارهای با کیفیت رو خریدی تا در سفر راحت باشیم. الهی شکرت.

    خدانگهدار

    در پناه الله یکتا شاد، سالم و ثروتمند باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حاتم خُرم گفته:
    مدت عضویت: 661 روز

    بنام خدای رزاق

    سلام‌به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و مایک عزیزم

    خداروشکر میکنم بابت اینکه امشب اومدم و نشستم و تمرکزی دارم رو جلسات 12 قدم و عزت نفس کار میکنم و با فایل های اجرای توجید در عمل و سریال سفر به دور امریکا و باهاشون میکس کردم که انقد امشب انرژیم بالا رفته خوابم نممیبره

    اینکه تو خود پای در راه بنوه هیچ مپرس که خود را بگویید که چون باید کرد

    اره استاد همش همینه که ما باید دست ب عمل بشیم تا راه ها مسیر ها هدایتی و الهامی به ما گفته بشه و ادامه دادن باعث نتیجه میشه خداروشکرت واقعا چه زیبا ب مایک گفتید که ادامه بده ی راهی براش پیدا کن

    و اما زیبایی های این فایل

    خداروشکر بابت این طبیعت تمیزو بکر که هواش عالیه و اکسیژنشم عالیه و بوی رطوبت هستش

    خدایاشکرت بابت استقلال مالی. مکانی و زمانی استاد

    خدایاشکرت بابت اتوبوس آر وی بسیار بزرگ و زیبا که فول امکاناته

    خدایاشکرت بابت آزادی لباس استاد و مایک عزیز که هر لباسی که دوس دارن میپوشن

    خدایاشکرت بابت اینترنت که استاد هدایت شد به یوتیوب که اون فایل و. ببینه و کاررش و راه بندازه

    خدایاشکرت بابت این کباب مرغی که استاد اینا نوش جان کردن

    خدایاشکرت بابت اتیش زیبا. عالی که مایک درست کرد و اخرسر هم استاد شعله ور ترش کرد

    خدایاشکرت بابت این رابطه ی عاطفی استاد و مریم خاتم که سرشار از عشق و ادب و احترام و اعتماد و صداقته

    خدایاشکرت بابت ارتباط زیبای استاد و مریم خانم با مایک خدایاشکرت

    خدایاشکرت بابت این استیت پارک عالی. و فوقالعاده

    خدایاشکرت بابت این موزیک خوندن استاد و لذت بردن از موزیک که چند باری هست ایتجا میبینمش و موزیک میخونع

    خدایاشکرت بابت فیلم برداری مریم خانم برای اینکه ما این صحنه های زیبا رو ببینیم

    خدایاشکرت بابت این جعبه ابزار استاد و این حعبه های بزرگ اتوبوس که همه چی توش جا میشه

    خدایاشکرت بابت تمیزی این استیت پارک

    خدایاشکرت بابت این منقل های ثابتی که توی این پارک هستش تا مردم به راحتی اتیش روشن کنن

    خدایاشکرت که روز به روز زندگی داره اسون و اسون تر میشع

    رد پا از حاتم شگفت انگیزو فوقالعاده و بینظیرو خلاق

    1403.11.19

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1386 روز

    سلاااام

    سلام به چشای زیباتون

    سلااااام به قلبای مهربونتون

    چیه!

    تعجب کردین از این همه انرژی!!!

    وقتی برید تو ددددله شده کوردا، وقتی بری سنندج تهش میشی این!!!

    سلام به همه کوردا!

    حقیقتش من با شنیدنه اسمه کورد 2 تا ویژگی میاد تو ذهنم

    یکی صداقتشون

    یکی غیرتشون!!!

    بیاین تا بببگم چی شسشد امروز!!!

    طبق فرمایش ژینا جان،نشونه که چه عرض کنم،فریاد خدارو دریافت کردم که باید بیام سنندج!

    چرا!؟

    خودمم نمیدونم راستش!!!

    بریم ا امه ی کامنت بهتون میگم.

    صبح ساعت 9 شهر زیبای همدان رو ترک کردم و رفتم لاله جین!!!

    شهر سفال دنیا!!!

    رفتم تو کارگاهشون اما چون جمعه بود کلی هم شب قبلش برف بارید کار نمیکردن،یه چیزه خیلی خوبی که از استاد عباسمنش یادگرفتم تو مسافرتم اینه ‌که برای اینکه خدمتی کرده باشم به اون شهر، حتی شده کم،اما خرید میکنم از اونجا.

    رفتم و دوتا کاسه ی خیییییلی خوشکله آبی لاجوردی و سبز کله غازی واسه خورشت خریدم با یه لیوان

    همه از جنس سفال و بییینهایت زیبا!!!

    طرحی که روی لیوانمه اینقدر قشنگه که خوده پیرمرده فروشنده‌ گفت نقش هلی برجسته ی این کار،مثله قالی بافی روش کار شده،قلم کاری شده است!

    بعد از دیدنه لالجین،رفتم غار علیصدر،بزرگترین غار آبی جهان!

    من چیزی از زیبایی های غار نمیگم خودتون تو اینترنت سرچ کنید تا ببینید زیبا آفرینی خداوند رو!

    بعد از غار علیصدر ده دقیقه نشستم و با دلفین حرف زدم،گفتم این 3،2 روز رو ‌جا برم!؟

    چون تقریبا همه جای همدان رو گشتم!

    یاده کامنت ژینا افتادم که گفت بیا سنندج سر بزن اما نمیدونم چرا مقاومت داشتم،هی استان‌های اطراف رو نگاه میکردم دیدم سنندج زده حدودا 2 ساعت و نیم فاصله داره اما بازم راضی نمی‌شدم که بیام ،یعنی میخواستم حرفه قلبم رو به یه طرف دیگه تغییر بدم و لرستان و ایلام و …رو نگاه کردم و جاهای دیدنی و مسافت و …تا اینکه خداروشاهد میگیرم ددددققققیییییقققققاااااا حس کردم خدا با محکمی و تندی بهم تشر زد و گفت

    مگه بهت نمیگم برو سنندج!؟!؟!

    دوباره رفتم و نگاه کردم مسافت سنندج تا اونجایی که بودم دیدم زده 2 ساعت و 40 دقیقه!

    خداروشاهد می‌گیرم انگار اون 2 ساعت و 40 دقیقه واسم 40 دقیقه شد!

    با نهایت قاطعیت تسلیم خدا شدم و کمربندم و بستم و به دلفین گفتم بسم الله

    بریم ببینیم خدا چی میخواد بگه!!!

    ای رب العالمین!

    تو شاهد باش که نهایت حساسیت رو دد کلام و کامنتهام بخرج میدم که کلامی رو حتی به اشتباه ننویسم چه برسه به چیزی خارج از واقعیت بنویسم!!!

    آقا دلفین رو رووووندم چون نگران بودم که نکنه جاده یخ بزنه ،دلفین هم زنجیر چرخ نداشت خلاصه روندم و روندم و تو مسیر یه خواسته‌ ای از خدا خواستم که تو سنندج واسم اتفاق بیوفته که نمیشه اینجا بگم،اما در نهایت گفتم خدایا!!!

    من تسلیم تو شدم و اومدم سنندج تو هم نشونم بدم آنچه که خوبه نشونم بده!

    به الله قسم کمتر از 10 دقیقه از حرفم نگذشته بود و 20 کیلومتری سنندج بودم دیدم تمااامه جاده انگار که یه موضوعی پیش اومده باشه بییییینهایت ماشین دو طرف جاده پارک بودن،کمی نگران شدم گفتم نکنه تصادف شده یا نه شایدم پلیس راهه!

    آقا یه صحنه ای دیدم که یه خدای واحد فقط یک جمله با صدای بلند گفتم:

    یاااااا خخخخدااااااا

    تصور کن !!!

    چیزی حدوده چند صصصد ماشین دوطرف جاده پارک کرده باشن

    چند صد نفر با تیوپ تو کوه با تیوپ زن و دختر و پیر و جوون دارن سرسره بازی میکنن یییعنی جاده ی مواصلاتی بینه استانی رو بسته بودن!!!

    شاید بگی سرسره بازی چه ربطی داره به بستنه جاده!!!

    بیا جلو تر بهت میگم!!!

    وقتی دیدم چند صصصد نفر با کاپشن و لباسای تیره تو سفیدی برف کوه دارن عشششق میکنن دلفین رو گذاشتم کنار جاده و داشتم میرفتم که به جمعشون بپیوندم که دیدم 40،50تا پسر جوون سیستمه صوتی گذاشتن و جلو ماشینارو میگیرن و دست تو دست دارن با آهنگه کوردی میرقصن،اگه هم مسافرای اون ماشینه کمی لبخند می‌زد و روی خوش نشون میداد با چفیه ی قرمز واسش رقص اختصاصی میرفتن!!!

    این زیبا ترین ترافیکی بود که من دیدم!!!

    یه یکی گفتم اینجا کجاست!؟

    گفت

    صلوات آباد!!!

    رفتم که از نزدیک کنارشون باشم و رقصون رو ببینم ،وقتی یکیشون دید دارم با ذوق نگاهشون میکنم داشت میرقصید و یه نگام کرد،لبخند زد،دستشو دراز کرد سمتم !

    یعنی بیا دستمو بگیر تو هم باهام برقص!!!

    منم مثله کسی که از خداش باشه رفتم دستشو گرفتم و شروع کردم به رقصیدن!!!!

    اما نمیدونم چرا همممه ی اونا اشتباه میرقصیدن!!!

    اصلا شبیه من نمیرقصیدن، ولی دیگه چکنم که شاگرد استاد عباسمنشم،واسه همین از اشتباهشون چشم پوشی میکردم و باهاشون میرقصیدم گاهی هم نظم صفشون بهم میخورد!!

    آخه خیییییلی سخت بود 40 نفر که اشتباه میرقصن رو با خودت هماهنگ کنی،ولی من تلاشمو میکردم به هرحال!!!

    بعد از اینکه نا امید شدم از یادگیری رقصشون،رفتم تو جمع سرسره بازها!!!

    خدای من!

    میتونی باور کنی چقققدر با همدیگه مهربون بودن!!؟!؟؟

    مثلا اگه میدیدن یکی میخواد سرسره بازی کنه اما سرعت نداره هلش میدادن تا دور بگیره و لذت ببره!

    یا اینکه اگه کسی مسیرش منحرف میشد و میخواست بره سمته دره ،بقیه کنترل میکردن و هدایتش میکردن !

    یه عده آتیش درست کردن و من رفتم کنار آتیش و عشششق کردم،جالبه کلی باهام کوردی حرف میزدن منم میگفتم اصلا متوجه نمیشم چی میگید!!!

    و بنده خدا به زبونه فارسی برگردون میکرد حرفاشو.

    می‌دیدی مثلا طرف با تیوپ با سرعت خیییییلی بالا دور می‌گرفت و وقتی به یکی نزدیک میشد و میخواست بزنه زیرش ،از دور بلند بلند داد میزد

    وچووووو

    وچچووووو

    (یعنی برو کنااااار)

    اما متأسفانه کمی دیر میشد و یهو میدی یکی تو هوا داره ملق میزنه!!!

    بخدا یکی زد زیر یکی!!!

    به خدا قسم میخورم عیینه چیزی که دیدم رو میگم

    یکی ایییینقدر با سرعت زیاد زد زیر طرف که بخدا پسره تو هوا یه دور کامل خورد!!!

    رفتم یه سمته دیگه داشتم با علاقه به عشق بازی و لذت بردنه بقیه لذت می‌بردم دیدم یه آقایی اومد کنارم یه تیوپ بزرگ هم داشت نگام کرد و به کوردی یه چیزی بهم گفت، گفتم من کوردی متوجه نمیشم!!

    گفت میخوای سوار تیوپ بشی!!

    منم کیییف کردم گفتم آره!

    اما چجور برم که آسیب نبینم!!؟؟

    گفت بیا با همدیگه میریم!

    (میتونی تصور کنی این همه عشق رو!؟)

    طرف کللللی مسیر رو پیاده اومده بالا ،بعد بدونه اینکه تو کلامی حرف بزنی،و حتی بخدا من اصلا داشتم یه جای دیگه رو نگاه میکردم بهم گفت بیا با تیوپ برو دور بزن!!!)

    خلاصه دونفره نشستیم سوار تیوپ و دوووووور گرفتیم اونم چون میخواست بیشتر بهم حال بده پاشو میزد رو برفا و برفا مثله آب پاش می‌پاشید تو صورتم و کییییف کردم !!!

    یه جا خیلی سرعت گرفتیم دوتا دختر تو مسیرمون بودن نزدیک بود بزنیم زیرشون من خواستم بگم بریییید کنااااار، دیدم تا بخوام ابن جمله رو بگم طرف رو لنگ کردم رفته!!!

    منم داد زدم ببببلللند بلند

    گفتم

    وووچووووو

    ووووچچچووووو

    تو همون سرعت و شرایط نامساعد پسره که جفتم سوار تیوپ بود بود وچو اشتباهه بگو لچووو

    من گفتم

    للچوووووو

    للچوووووو

    بعد رفتن کنار!

    یعنی فرق بینه مرگ و زندگیشون بینه تفاوته (و،با، ل)بود!!!!

    عاااح خدایا خیلی دوست دارم میدونستی!؟!؟!

    بچه ها یادتونه تو سفرم به کاشان رفتم خروجی شهر و گفتم همه داشتن سرسره بازی میکردن!؟!!؟

    یادتونه گفتم من با کفشام سرسره بازی می‌کردم و وسیله ای نداشتم!؟

    خداشاهده میگیرم از همون روز تو دلم بود و دوست داشتم که سرسره بازی با تیوپ رو تجربه کنم و خدا برام انجامش داد!

    بدونه اینکه من تلاشی کنم!،

    حتی بدونه اینکه از کسی درخواست کنم!!!!

    حتی بدونه اینکه تیوپ کرایه کنم!

    میدونی چی میگم!؟

    میخوام بگم ما کافیه خواسته مون رو اعلام کنیم نمیخواد خودمون زور بزنیم یا تلاش کنیم ‌که بدستش بیاریم!!!

    خلاصه بعد از تیوپ بازی دوباره رفتم به جمع بچه های راه بند و رقصان اضافه شدم!!!

    خداروشاهد میگیرم می‌دیدی دستام تو جیبی کاپشنم بود،یهو کناریت دستشو حلقه می‌کرد تو دستت و یییهو میبردت تو صف و یهو به خودت میومدی می‌دیدی سرچوپی هستی!!!!

    بچه ها اینکه میگم جاده بستن منظورم مثله این راه بستن های چند دقیقه ای مثله عروسیا نبود ها!!!!

    بخخخدا تریلی بود که با بار 1 ساعت تو ترافیک بود!!!

    یییعنی می‌دیدی پلیش راهنمایی رانندگی، پلیس نیرو انتظامی میومد که مجابشون کنه که آقا راهو نبندین اما مگه حرفشون میشدن!!!!

    بعد می‌دیدی مثلا یکی از همونا میگفت بچه ها راهو باز کنید یییییهو هممممه میرفتن کنار!!!!

    یعنی اختیار تردد جاده دسته بچه ها بود نه راهنمایی رانندگی!!

    من که از گشنگی ضعف بودم دو کاسه نخود حرفه ای نوشت جججانم کردم و لذت بردم!!!

    آی سیر دلللللم کوردی رقصیدم!!!

    دقیقا از همون رقصا که شونه هامون رو تند تند بالا پایین میکنیم!!!

    خدایا عاشقتم

    من معتقدم خدا یه رگه کوردی داره که اینقده خوبه!!!

    بعد از دو،سه ساعت بزن و بکوب برقص سرسره بازی از صلوات آباد غروب شد اومدم که برم سمته سنندج اما بعد از طونلها مگه میشد اون چراغای سنندج و اون کوهای برفی رو که با ابر پوشیده شده بودن رو نادیده گرفت!!!

    ایستادم و عکس و فیلم گرفتم عشششق کردم .

    شاید باورتون نشه اما اوله کامنتم یادتونه نوشتم 2،3 روز وقتم خالیه!؟

    امه در حین کامنت نوشتنم باهام تماس گرفتن و شرایطی پیش اومد که احتمالا باید 4،5 روز مهمون سنندجی ها باشم.

    خدایا تو مواظبم باش و تو هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 111 رای:
    • -
      ژینا صالحی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      سلاااااام به پسر خدا

      سلاااام ابراهیم جان حالت خوبه؟

      خییییلی خوشحال شدم که اومدی سنندج ، امیدوارم کلی تجربه های قشنگ‌ اینجا داشته باشی

      ببین به مناسب ورودت امروز چنااااان برفی بارید که امسال اصلا سابقه نداشت و همش تو دلم میگفتم احتمالا خدا به مناسبت ورود ابراهیم این برفو بارونده و کامنتت رو که خوندم دیدم بله ! درست حدس زدم:)

      خیلی خوش اومدی

      انشالله در زمان و مکان مناسب بتونم ببینمت

      در پناه الله باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        ابراهیم خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1386 روز

        مدت عضویت: 1225 روز

        بسم‌الله الرحمن الرحیم

        سلام خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته و دوستان نازنینم.

        دیروز طرفای ظهر بود که رفتم کوه آبیدر و خیلی ها اومده بودن برف بازی و سرسره بازی.

        من واقعیتش خیییییلی سرمایی هستم و حتی دستمم به برفا نمیزدم اما همه با انواع و اقسام وسیله اومده بودن سرسره بازی رو برفا

        یکی با تیوپ

        یکی با پلاستیک

        یکی با کیسه زباله

        یکی با کفی ماشین

        هرکی به جور لذت می‌برد.

        یه دختر خیلی خوشکله نازی بود که با مامانش اومده بود و بنده خدا مامانش سختش بود که محکم هلش بده که سر بخوره اون دختره بچه هم دوست داشت خیلی با سرعت سر بخوره تا پایین.

        من گفته بودم که ،یکی از لذت هام ،دادنه لذت بردن و خندیدن و شوق کردنه دیگرانه.

        من به مامانش گفتم بزار من هلش میدم.

        اینقدر محکم هلش دادم و اینقدر با سرعت رفت که مامانه از ترس گفت :

        یا الله!!!

        (وقتی خودشون میگن یا الله با لهجه ی خیلی قشنگ و غلیظی میگن)

        اما خوده دختره کییییف کرده بود و بدو بدو دوباره اومد بالا که من هلش بدم،اما مامانش میگفت نه تورو خدا خسته میشید!

        دستتون درد نکنه!

        زحمت افتادین!

        (حالا نمیدونم بخاطر دخترش که محکم هلش میدادم بود یا واقعا تو فکر من بود!)

        گفتم نه من خودم دوست دارم ببینم بچه ها بهشون خوش میگذره!

        خلاصه اونجا من شده بودم مسئول هل دادنه بچه ها!!!

        یه عمو عمویی راه افتاد اونجا و همه از من میخواستن که هلشون بدم

        منم از خدا خواسته،اما هرچی تلاش کردم نتونستم یکیشون رو بندازم تو دره!

        خلاصه بعد از کلی حال کردن رفتم بالا تر که آدمای هم سن خودم بودن!!!

        لطفا اگه حتی علاقه ای به سرسره بازی ندارین حداقل برید سرسره بازی بقیه رو نگاه کنین!!!

        اینننننقدر من خندیدم!

        اینقدر خندیدم !!!

        که صدای خنده ام تو همه فیلما هست!

        مثلا می‌دیدی یه آقایی بود حدودا 50 سالش بود،رو به سراشیبی ایستاده بود،یه بچه‌ی 7،8ساله از بالا سر میخورد و از کناره اون آقاهه رد میشد بعد با کف دستش میزد زیر پای اون مرده!!!

        اون مرده هم که نمیدونست از کجا خورده تا میخواست به خودش بیاد بووووم با کمر میخورد رو زمین!!!

        اینقدر از این زدن زیر همدیگه فیلم گرفتم که دیدنشون کلی حالمو خوب میکنه!

        البته افتادنشون چیزی نبود که آسیب ببینن!!

        بعد از لذت بردن از دیدنه سرسره بازیه بقیه،دو ساعتی با دلفین تو شهر چرخیدم و از رانندگی تو سربالایی و سرازیری با گوش دادنه آهنگ های مسیح و آرش لذت بردم،بعدش رفتم آرایشگاه و وقتی اون آقا فهمید مسافرم ،گفت از شما 50 تمن کمتر میگیرم منم کلی تشکر کردم و اومدم خونه.

        روز بعدش رفتم پل معلق!!!

        طول پل 330 متر!

        ارتفاع تا زمین 88 متر!

        برا اینکه بدونی 88 متر چقدر بلنده یه نگاه به سقف بالای سرت کن!

        ارتفاع سقف بالای سرت در بلند ترین حالت ممکن 3 متره!!!

        اومدم که برم روی پل دیدم یه پسر 15،14 ساله داده برمیگرده از روی پل و وقتی من رفتم روی پل دیدم پشت سرم داده میاد!

        گفتم رفتی تا آخر و برگشتی!؟

        گفت نه !

        میترسم برم.

        گفتم ترس نداره که!!!

        بیا

        پشت سر خودم بیا

        کمی مقاومت می‌کرد

        خیلی ترسیده بود تازه اوله پل بود و هرچی بری جلو تر شکم پل و خمیدگی پل بیشتر میشه و خییلی بیشتر تکون میخوره و بیشتر زیر پات رو خالی میبینی!

        بهش گفتم من پل های خیلی خطرناکی رفتم ،نگاه کن به سیم بکسل ها!

        چقدر به همدیگه نزدیکن!!!

        تو فقط زمانی میوفتی که خودت از عمد بخوای خودتو بندازی!!!

        کم کم بهم اعتماد کرد

        (سعی کردم به صورت منطقی ترس رو براش از بین ببرم و بهش شجاعت بدم و وقتی بهش گفتم من جلوی تو میرم ،این ایمان بهش دست داده بود که اتفاقی نمی‌افته و اینکه آدم همیشه به یک الگو نگاه کنه بینهایت میتونه کمکش کنه که حتی زمانی که می‌ترسه، زمانی که سختشه ولی عمل کنه و از اون الگو پیروی کنه !

        کم کم پشت سرم اومد و وقنی دید یه کم تکون های پل داره شدید میشه ترسید گفت من دیگه نمیام میترسم!

        بنده خدا با دوتا دستاش دوطرف سیم بکسل هارو گرفته بود و هم دستاش از سرما یخ زده هم میترسید، چون اونجا هم ارتفاع داشت و هم فضا باز بود دما طرفای صفر درجه بود،یه برف ریزی هم می‌بارید!

        بعد دیدم نه فایده نداره باید دست بزارم روی نقطه ضعف کوردها!!!

        یه خانمی با یه آقایی از روبرومون داشتن از روی پل برمیگشتن، بهش گفتم می‌ترسی بیای!؟

        گفت آره من برمیگردم

        گفتن اون خانمه رو نگاه کن!

        ما که از اون خانمه کمتر نیستیم !

        من میرم تو اگه می‌ترسی برگرد

        و پشتمون کردم بهش و شروع کردم به راه رفتن دیدم یهو گفت

        باشه میام اما برگشتنی از پایین میام، از روی پل برنمیگردم برگشتم نگاش کردم ،گفتم بزن قدش!!!

        محکم دستشو زد به دستمو رفتیم.

        رسیدیم وسطای پل یه کم ترسناک بود واسش گفتم همینجا وایسا ازت عکس بگیرم

        چندتا عکس ازش گرفتم،یه عکس دونفره هم با گوشی خودم ازش گرفتم و بهش گفتم زیر پات رو نگاه نکن،سرگیجه میگیری،جلوتو نگاه کن

        (تو عکسش اینننقدر اخمو بود که قشنگ معلوم بود کلی فوش و بو و بیراه داشت بهم میگفت تو دلشو و میگفت تو از کجا پیداش شد لعنتی!!!)

        اما منی که دستام تو جیب کاپشنم بود و راحت قدم میزدم روی پل چوبی معلق کم کم این شجاعت هم بهش انتقال داده شد،تا اینکه رسیدیم آخر پل،یه تخته چوبی بود 3،4دقیقه نشستیم روی تخته و باهاش حرف زدم و بهش فهموندم که چچچقدر قدرتمنده!

        بهش گفتم خیلی از هم سن و سال‌های تو جرأت ندارن بیان اینجا اما تو خیلی مرد هستی و شجاع هستی که یا اینکه میترسیدی!

        اما اومدی!

        دمت گرم!

        بنده خدا دستاش یخ زده بود از سرما ،بهش گفتم دستاتو بهم بده تا دستاتو گرم کنم دستاشو کف دستامو کلی تند تند روی پشت و روی دستاش کشوندم تا دستاش گرم شد،چهره ی سرما سوخته ای داشت ،گفت من روستایی ام.

        بعدش میدونی چی شد!؟

        گوشیش زنگ خورد خانواده اش گفتن بیا میخوایم بریم و بعدش بلند شد گفت من باید برم گفتم باشه برو، تو از زیر پل از پله ها میری!؟

        با یک قاطعیت و جسارتی و اطمینانی گفت نه!

        از همین جا که اومدم برمیگردم.

        تو مسیر برگشتن گفت الان دیگه نمیترسم و بهش گفتم یه کاری بهت بگم انجام میدی!؟

        گفت چی!‌

        گفتم دستاتو مثله من بزار تو جیبت و سیم بکسل هارو نگیر.

        گفت باشه

        و تا آخر مسیر همونی که جرأت قدم برداشتن تا 2 متری پل رو نداشت همون مسیر دستاش تو جیبش بود و روی پل قدم میزد!!!

        خدارو شکرت

        خداروخیلی شکرت

        میدونی !

        اینکه بتونم اینقدر با آدما تو هر سنی ارتباط برقرار کنم این لطف و نعمت خداونده.

        به قوله خدا تو قرآن میگه که:

        هر خیری به شما می‌رسد از طرف خداست!!!

        بعد از پل برگشتم و دیدم یه زن و شوهری با دختر 7،8سالشون دارن برف بازی میکنن!

        رفتم ایستادم پیشه مرده،گفت تا جوونی بگرد،من 40 سالمه اگه 2 میلیارد بهم بدن بگن برو خارج از کشور، هیچ ذوق و حوصله ای ندارم الانم با اسرار بچه ام اومدم

        تو این صحبت‌ها با آدمای جامعه است که آدم تفاوت خودشو متوجه میشه با بقیه!!!

        تفاوت تأثیر این فایل ها!

        تغییر نگرش به اتفاقات زندگی!

        این آقا بخاطر اختلافش با برادراش روی ارث و میراث میگفت 10 سال از عمرم در تنش گذشت!!!

        اینجاهاست که حرفه استاد عباسمنش معنی پیدا میکنه که میگه

        تو رو جانانه عزیزتون نتایج رو فقط تو پول نبینید!!!

        حاله خوب رو چقدر میتونید بخرید!

        روابط خوب

        سلامتی

        خواب آرام رو چقدر میتونید با پول بخرید!!!

        خدارو خیلی شکرت.

        خدارو خیلی شکرت.

        الان که دارم این کامنت رو مینویسم ساعت 5 عصره و تا یکی دو ساعت دیگه سنندج رو به مقصد کرمانشاه به لطف و رحمت خدای واحد ترک میکنم.

        من مسافرت های زیا ی رفتم اما نمیدونم چرا یه حسه دلتنگی نسبت به اینجا دارم

        اما از خدا میخوام همینجا این قول رو بهم بده که به زودی برگردم اینجا و در یک فصل متفاوت ،سنندج و روستاهای پلکانی و آبشارها ی حیرت انگیزش رو ببینم.

        از قلبم از مردم سنندج تشکر میکنم و از صمیم قلبم وظیفه خودم دونستم که هدیه ی کوچیکی از طرف خودم به همه ی مردم خوش قلبه سنندج تقدیم کنم و از خانم ژینا صالحی میخوام که هدیه ای که خریدم واسه مردم عزیز سنندج رو تحویل بگیرن و به صاحب اون رستوران گفتم که یک دوستی میاد و این امانتی رو از شما میگیره با فلان مشخصات.

        من این هدیه رو امروز صبح خریدم و به امانت دادم به کافه رستوان ژیوان،روبروی کافه رستوران پاتشا ،هست

        این کافه رستوران کمی پایین تر از فلکه اوراز سمته چپ سر جاده اصلی میشه.

        چیزی که من از مردم سنندج دیدم مردمی هستن با همون شخصیت و تفکر سنتی و ساده که این باعث میشه خیلی راحت تر و بی پرده بشه ارتباط برقرار کرد.

        با قلبم دوستون دارم

        با قلبم دوستون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      بهار حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1325 روز

      سلام ب استاد عزیزم استاد عباس منش مرسی که این مسیر الهی ادامه دادید مرسی برای این سایت بهشتی سلام خانوم شایسته عزیز سپاسگزارم بابت سریال زندگی در بهشت مرسی بابت سریال سفر ب دور آمریکا ممنونم من از شماها سپاسگزارم سپاسگزارمعبودم که منو هدایت کرد ب این سایت بهشتی سلام به دوستهای نازنینم از همینجا از تک تکتون تشکر میکنم بابت تموم کامنت ها ردپاهایی که بجا میزارید که پراز درس نکات مثبت و سلام ب داداش ابراهیم گل مرسی که می‌نویسی چقدر من کامنتهات دوست دارم چقدر از شما من دارم یاد میگیرم درس زندگی رو خیلی خیلی خوش اومدی ب دیار کردستان کردها خیلی خونگرم با معرفتن مهمون نواز کردها کافیه ی بهانه برای شادی کردن پیدا کنن بزن بکوب برقص .اگه فک کردی کرد نیستم سخت در اشتباهی بله منم کردهستم کرد کرمانشاه داداش ابراهیم نمیدونم سردشت رفتی یانه سردشت زیبا من اسمش گذاشتم بهشت البته هر چهار فصلش زیبایی خیره کننده ای داره ولی اگه یکبار تصمیم ب سفر داشتی اونم سردشت زیبا حتما اوایل اردیبهشت برو خلاصه برادر گلم بهت حسابی خوش بگذره این کامنت وظیفه خودم دونستم که ی تشکر حسابی از شما کنم بابت فعالیتتون و کامنت های زیبایی که مینویسد از خدا می‌خوام منم در مداری قرار بگیرم که بیام ردپاهام در این سایت بهشتی ثبت کنم .بارالها تو خود آگاهی هرزمان که هدایت میشم سمت کامنت این برادر عزیزم دعای که بر زبانم جاری داداش گلم رو به عزیزدلش برسون عزیز دلی که لایق داداش گلم اونم راحت آسان در بهترین زمان مکان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم دوستداشتنی گفته:
      مدت عضویت: 1933 روز

      سلام آقا ابراهیم

      الهیی که همیشه تنتون سلامت دلتون خوش جیباتون پراز پول همیشه به سفر گردش وتفریح وشادی باشین

      یه چیزی رو دقت کردم من کامنتهای بچه هایی رو که درک وآگاهیشون از قانون وشناخت خداوند بیشتر شده رو وقتی دنبال میکنم میبینم که چقدر همتون قشنگ مینویسید چقدر قشنگ همه چیو با جزئیات تعریف میکنید انگار اصلا دارم یه کتاب میخونم

      مخصوصا شما که تو نوشته هاتون حالت طنز هم داره هم یاد میگیریم هم کلی میخندیدم خودمو تو منطقه هایی که میگین تصور میکنم

      وجالب اینجاس که اینقدر خوب مینوسید که شروع به نوشتن کتاب هم بچه ها کردن

      و خیلی برام جالب بود قابل تحسین از این تسلط بچه ها روی نوشتن

      از هم درک و آگاهی که پیدا کردین

      خدا دلتون رو شاد کنه با خوندن پیامتون کلی خندیدم

      الله نگهدارتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      منا و امید گفته:
      مدت عضویت: 1615 روز

      سلام به برادر عزیزم اقا ابرهیم

      داداش خیلی خوش امدی صفا اوردی به شهر زیبامون

      چقدر خوشحال شدم هدایت شدی به سنندج

      امیدوار چند روزی که مهمون مردم ما هستید خیلی بهتون خوش بگذره

      ببین چقدر خدا دوست داره که برف امسال سنندج رسیدی و لذت بردی

      چقدر خندیدم از گفتن اشتباه کلمه لاچو

      مردم ما برای شادی کردن همیشه اماده ن مثلا روز و شبهای برفی ابیدر و گردنه صلوات اباد و بقیه جاها همین طوریه که شما دیدی

      بساط رقص کوردی و چایی آتیشی و خنده و… همیشه برپاست

      ابراهیم عزیز توی یه کامنت دیگه چند وقت پیش گفته بودی میخوای بیای کوردستان رو ببینی برات اونجاهم نوشتم ولی خوب کامنت پرید منم بازم ننوشتم گفتم حتما تباید ارسال میشده اون زمان

      امیدوار در زمان و مکان مناسب هم رو ببینم

      خواهر کورد شما مُنا جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    کبری صباحی گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    بنام قادر مطلق وتوانا بنام خالق چشمان زیبام که بمن موهبت دیدن بخشیده تا جهان زیباشو ببینم ولذت ببرم..

    سلام به عزیزای دلم استاد ومریم جون ومایک مهربان..

    ماامروز درایالت زیبای نورث کَرولاینادرنشنال پارک اِسموکی مونتِن هستیم اگر اسمشو اشتباه نگفته باشم.. بازم یه حیات جدید وهمسایه های جدید..

    استاد جان با یه مشکل مواجه شدن که ویدیو هایی هم دیدن ودرصدد حل مشکل هستن..چون سفر بابه تعویق انداختن بیگانه هست.. سفرباحساب کتاب کردن وتصمیم نگرفتن بیگانه هس.. سفربافرارکردن از مسئله بیگانه است..سفرباتصمیم گرفتن واجرانکردن بیگانه است.. پس به هرمشکلی که برخوردیم باید درجا حلش کنیم وایمان داشته باشیم که حل میشه چون خاصیت سفر اینه که اگه به مسئله ای برخوردکنی به طرز معجزه آسا راه حل هارو به سمتت روانه میکنه چون قانون جهان اینه که دربرابر شجاعان راهی جز کرنش نداره…. استاد هم از اون آدم هایی هس که کم نمیاره…

    ازاون طرف هم آتیش مایک عزیز به دلیل خیسی چوب ها از بارونی که باریده به مشکل برخورده..

    میریم وادامه ماجرارو به روایت تصویر از دوربین مریم جون میبینیم….

    خدای من شکرتتتتت چه بارونی داره میباره خدای من صدهزارمرتبه شکرت به برکت آروی نازنین مااز توی اتاق از پنجره نظاره گر بارون زیبا هستیم خدای من شکرت بارون چه شدتی داره اینا همه ثروت وجواهر هس که میباره.. خدایاشکرت…

    خدایاشکرت بعدازتموم شدن بارون آرامش خاصی تمام فضارو پرکرده واینجا استادومیبینیم که باتمرکز لیزری دست به اچار شدن ومایک ومیبینیم که با خبرهای خوش داره میاد.. گویا تونسته آتیش رو تاحدی مدیریت کنه واستاد تشویقش میکنه که وقتی ناامید نشی وادامه بدی راه حل هاپیدا میشه واقعا همینطوره وقتی ادامه بدی خداوند راه حل هارو بهت میگه.. وخداروشکر بالاخره با تلاش وادامه دادن، مایک،، موفقیت رواز آن خودش کرد باسندومدرک مشهود.. ایشون موفقیت شون روباسپاسگزاری از تکنولوژی اعلام کردند..

    استاد هم به این نتیجه میرسن که کاردالی وببرن پشت اتوبوس واونجا تستش کنن البته قبلش یه تبلیغ از جعبه ابزارشون وابزارمیلواکی داریم که خیلی خیلی مورد تایید استاد هست..

    میریم برای تست اول ترمز وامتحان میکنیم وبعد راهنمای چپ وراهنمای راست و…… job done

    همه چی اوکی شد خداروشکر…

    درسهایی که امروز از مریم جون یادگرفتیم…

    قرارنیست تو زندگیمون هیچ مسئله ای نباشه بلکه قراره ما از مسائلمون بزرگتر باشیم. ماباتوانایی حل مسئله وارداین جهان شدیم باید یادمون بمونه که هرمسئله ای که باهاش برخوردمیکنیم اومده تامارورشد بده تاتوانایی ای رو تو وجودمون بیدار کنه که تااون لحظه ازش بی خبر بودیم. هرمسئله که حل میکنیم ظرف وجودمونو بزرگتر میکنه اعتماد به نفسمون رو افزایش میده ومارواماده برداشتن قدمهای بزرگتری میکنه….خدایاشکرت امروز هم باکلی اتفاقات زیبا تموم شد وبرای زیباتر شدن سفرمون خودمونو مهمان میکنیم به شنیدن آهنگ های درخواستی استاد عزیز…

    واوووو چه اهنگی هم اومد اهنگی که استاد کلی باهاش خاطره داره.. خدایاشکرت بابت لذت بردن وذوق کردن مایک بخاطر مسخره بازیهای بابای نازنینش… خدایا شکرت هرچقدر این رابطه فوق العاده رو تحسین کنیم بازم کمه… خدایاصدهزارمرتبه شکرت بخاطر اینکه امروز هم با استاد ومریم جون هدایت شدیم به یه مکان جادویی وافسانه ای دیگه…

    ادامه سفرمیبینمتون…………

    درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2866 روز

    به نام خدا

    قسمت دهم سفر به دور امریکا

    سلام به استادعباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    ناامیدبودم از رسیدن به هدفم حسم گفت بیا قسمت بعدی را ببین

    اینکه گفتید ادامه بدید ناامید نشید اینکه گفتید اگر راه حلی ندارید باید ادامه بدین این یه نشونه بود برام که ناامید نباشم

    بالاخره یه راهی پیدا میشه

    کی وقتی ناامید نشم فکر نکنم کار تموم شده بلکه به مسیرم ادامه 6 ماه این مسیر متعهد بمونم 6 ماه بع تغذیه افکارم و خوراک ذهنم اهمیت بدم 6 ماه به تغذیه ذهنم اهمیت بدم بعد اونوقت تصمیم بگیرم

    به مسیرم ادامه بدم و متعهد بمونم.

    چه زیبا مایک میشینه و به خوندن شما نگاه میکنه گاهی با هنرنمایی شما میخنده و نگاهش محو خوندن شماست

    چه زیبا بود این همکاری خانم شایسته و استاد

    خانم شایسته همزمان که داشت فیلم میگرفت با بیسیم به استاد راهنمایی میداد

    چقدر این درختان بلند سربه فلک کشیده

    خدایاشکرت به خاطر این همه سرسبزی کشور امریکا

    ما از ایالت جورجیا به یه ایالت جدید رفتیم

    یه صبحانه مفصل خوشمزه

    استاد این اعتماد به نفس و عزت نفس شما رو توی خوندن و هنرنمایی تحسین میکنم این نتیجه تغییر باورهاتون تازه هزاران هزاز نفر این فایل احتمالا دیدن یا در اینده میبینند

    این صبر در خانواده شما تحسین میکنم

    خانم شایسته رو که عاشق فیلم گرفتن و توی متن هر قسمت نکات خیلی مهم یاداوری میکنه که با تکرار انها در مدار عمل بهشون کم کم قرار میگیرم با تقویت ایمانم

    گاهی وسط موضوعی که دارم توجه میکنم به نکات مثبت یهو یاد خانم شایسته و حرفهاش میوفتم اینقدر این ورودیها رو استمرار میبخشم تا قسمتی از شخصیتم بشه

    با ایمان مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محسن زارع گفته:
    مدت عضویت: 2871 روز

    سلام سلام

    امروز از خدا خواستم به من کمک کنه و این فایل شد نشونه من خیلی دلسرد بودم توی زندگیم داشتم سقوط ازاد رو تجربه میکردم مسایل زندگیم هر روز زیاد تر میشدن حس نا امیدی زیادی بر من مستولی شده بود گفتم خدیا من دیگه تسلیمم تسلیم تسلیم گفتم خدایا کار برای من به جایی رسیده که مثل مادر حضرت اسماعیل شده نه راه پس دارم نه راه پیش خودت بهم کمک کن نور امیدی بفرست و گزینه دریافت نشانه رو زدم اولش توی فایل دیدم من اصلا به زیبایی های اطرافم توجه نمیکنم اصلا شاکر نیستم اصلا خودمو از دید دیگران نمیبینم شاید همینی که الان من هستم ارزوی خیلی ها باشه با حسرت حتی اول فایل همش صحبت از زیبایی ها بود و این ناشکریه اومد سراغم که عه دیدی همین ؟ چیه به زیبایی ها توجه کن که چی ؟ که با کمی صبر پیام فایل ادامه دادن و نا امید نشدن پیدا کردن راه حل و اینکه اگر من این مساله رو حل کنم به مدار بالا تر به ظرف بزرگتر میرسم اصلا الان این همون جایی که من باید باشم جای درستش اینجاست جا نزنم و ادامه بدم الله مع الصابرین راه باز میشه راه باز میشه راه باز میشه اگر من ادامه بدم اگر من بگم باشه الان اینه بعدا با برداشتن قدم های بعد همه چی درست میشه مسیر هموار تر میشه برای خودم وکاری که میکنم احساس ارزشمندی و لیاقت بکنم خودمو با الان کسی مقایسه نکنم اگر ضعفی در من هست روی خودم کار کنم و خودمو قوی تر و ضعفمو از بین ببرم و امیدوارانه تر پیش برم ا

    از امکاناتم استفاده لازم رو ببرم با هرچی که دارم دست به کار بشم و قدم های بعدی خودش به من گفته خواهد شد

    خدایا شکرت به خا طر این فایل زیبا با این همه اگاهی که مقداریشو من درک کردم

    در فرجام هم از استاد عزیزم و خانم شایسته سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهیار ضیائی گفته:
    مدت عضویت: 3337 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر

    صبح به خیر و خدارو شکر که یه روز دیگه توی این سفر رویایی شروع شد

    خداااااای من چقدرررررر این بارون رحمت زیباست و دیدنش و شنیدن صداش و ریختن قطرات بارون روی برگ ها دیدنیه و آدم از دیدنش سیر نمیشه خدارو صد هزار مرتبه شکر خداوند فراوانیش رو از بی نهایت طریق روی سرمون می بارونه

    خدارو صد هزار مرتبه شکر واقعا برای نعمت یوتیوب و اینترنت که میشه ازش هر چیزی رو یاد گرفت

    استاد حرف بی نظیری میزنن که من باید همیشه یادم بمونه

    «اگر بشود موفقیت بزرگیست»

    همیشه باید یادم بمونه که هر کاری که میتونم انجامش بدم یه موفقیت بزرگه و از صبح دقت کنم به کارهایی که انجام میدم و به خودم احساس موفقیت بدم

    اگر با این دید به موفقیت ها و دستاورد هام نگاه کنم از صبح تا شب احساس موفقیت دارم

    وقتی سر صبح چند تا کامنت می خونم، موفق شدم این کار رو بکنم

    وقتی سناریوم رو هر روز صبح مینویسم، موفق شدم این کار رو بکنم

    وقتی برای این ویدیو کامنت میذارم، موفق شدم این کار رو بکنم

    وقتی سر صبح یه قهوه درست میکنم و می خورم موفق شدم این کار رو بکنم

    «اگر آدم ادامه بده 100 درصد به موفقیت میرسه»

    یه نکته جالب اینه که آدم می خواد به صورت ناخودآگاه ارزش موفقیت هاش رو بیاره پایین

    مثلا مایک وقتی آتیش رو روشن میکنه میگه کارتن ها همه تلاششون رو کردن و استاد میگن بلاخره تو ایده اش رو دادی نه کارتن ها و این چیزیه که باید یادمون بمونه که آقا من تونستم موفقیت رو کسب کنم و باید به خودم بگم این موفقیت بزرگیه

    باید موفقیت هام رو دائما به خودم یادآوری کنم و بهشون توجه کنم چه کوچیک چه بزرگ

    به چی داری توجه می کنی؟ از جنس همون داری وارد زندگیت می کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهدی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 357 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته گرامی و مهربون

    خوش بحال استاد که دو تا آدم فوق العاده داره تو زندگیش،تحسین میکنم مایک و خانوم شایسته رو

    واقعأ از ته قلبم شما هارو دوستدارم

    چه بارون زیبایی

    چه هوای خوبی

    این فایل رو دقیقأ زمانی دارم نگاه میکنم که تو روستامون بارون زده و هوا خیلی عالیه

    این هم زمانی برام خیلی جالب بود

    ویه اتفاقی که برام خیلی جالبتر بود همین نکته مهم فایل که حل مسائلی بود که باهاشون مواجه میشیم

    من موسیقی کار میکنم

    یه آهنگی استادم به عنوان درس بهم داده بود که باید گوش میکردم و خودم روی سازم اجراش میکردم یعنی استادم هیچ نتی از اون آهنگ بهم نداده بود و گفته بود که برو گوش کن و هرچیزیو که شنیدی روی سازت پیاده کن تا آهنگ تکمیل بشه

    اونایی که موسیقی کار کردن خب می‌دونن که اینکار کار آسونی نیست

    اولش خیلی نگران بودم و ترس داشتم

    اما گفتم میرم تو دلش بلاخره درش میارم

    با ادامه دادن و دست نکشیدن از کار اتفاقی که افتاد این بود که بلاخره تونستم نصف آهنگ رو در بیارم!!نگران نصف بعدیشم نیستم چون تکرار همون قسمت اول هسش خ خ خخخخخخ

    و چه قدر این کار امروزم بهم انگیزه داد

    چقدر انرژی گرفتم

    و چقدر خوشحال تر شدم

    و کلید موفقیتم این بود که فقط ادامه دادم

    و نزاشتم ترس هام منو دلسرد کنن

    هر کاری یا مسئله ای که باهاش مواجه میشویم

    بنظرم از همین الگو استفاده کنیم بلاخره حل میشه.

    این ماجرا برام خیلی جالب بود دوستداشتم باهاشون به اشتراک بزارم

    از خانوم شایسته خیلی خیلی تشکر میکنم بابت توضیحات خوبی که توی فایل دادن

    به امید روز های بهتر و بهتر

    شاد شاد باشید و سلامت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 555 روز

    سلام استاد قشنگم

    چقدر لذت بردم از خواندن آوازتون

    چقدر حالم خوب شد برای هر کاری که ب مشکل بر خوردم دنبال حل مسئله باشم حالم خیلی خوب شد خدایا سپاس گزارم خدا جون

    خدایا شکرت همیشه بهترین وقت . بهترین فایل برام میزاری خدایا شکرت الان وقتش استاد جونم خیلی خوشحالم

    ی اتفاق قشنگ برام افتاده باید برات میگفتم

    من دقیقا ی سال پیش با آموزه های شما جلو رفتم و هدفم تاسیس آموزشگاهم بود استاد جونم دقیقا یکسال رسیدم و هدف دوممم که الان داره اشکم در میاد رفتن در گروه آزمونگران بود الان دقیقا یکسال ی روز که من پول دستم اومده تا برم تو گروه آزمونگران خدای من . من آرزو ب هدفم رسیدم استاد نمیدونم چم شده اشکام کنترل نداره بغض خوشحالی نمیدونی چ حالیم استاد بلا خره توانستم استاد مطمعن بودم میرسم و الان رسیدم همیشه دنبال راه حل بودم امروز هم ب دنبال راه حل بودم استاد خدا رو شکر میبینمت تو گروهت فعالم خدایا شکرت که حالم خوبه خدایا شکرت هدایت شدم و صدای هدایتم خیلی بلنده خدایا عاشقتم خدایا تو خیلی مهربونی دوستت دارم که چنین استادی سر مسیر من قرار دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مجتبی شجاع گفته:
    مدت عضویت: 1069 روز

    بنام خداوند بینهایت مهربان هدایتگر و حمایتگر

    سلام بر استاد بسیار عزیز و جااااااااااانم

    و سلام به خانم شایسته بزرگوار و زحمتکش

    و سلام به همه دوستان و همسفران این زندگی زیبا.

    فراااااااااااوان سپاس خدای بینهایت عزیزم رو برای خلق این حجم بینهایت از زیبایی و زیبایی و زیبایی و فراوانی.

    بی نهایت شکر و مدح میکنم فرمانروای جهان و هفت آسمان را قادر مطلق بی انتهای بی انتها

    مالک آسمانها و زمینها حی و القیوم.

    بی نهایت سپاس و تحسین میکنم نور آسمانها و زمین را خالق دلها و احساسات رحمن و رحیم.

    سپاس و تحسین فراوان استاد عزیزم برای هدایت جانانه تشنگان هدایت.

    الحق و النصاف که به بهترین شکل تعبیر آییه«فَإِذَا سَوَّیتُهُ و نَفَختُ فِیهِ مِن رُّوحِی…

    هستین.

    از خداوند منان برای شما سلامت سعادت ثروت عزت قدرت شادی عشق و موفقیت فراوان خواستارم.

    خدا را بی نهایت شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: