سفر به دور آمریکا | قسمت 102

دوست عزیزم مهدی جان بهت تبریک میگم که تونستی از قوانین به نفع خودت استفاده کنی و نتیجه بگیری من شادیتو و اون لحظه شوقتو تحسین میکنم من توجه و تمرکزتورو این فایلها و ارزشمند دونستن اونا و عمل به اونا رو هم تحسین میکنم وقتی میدیدم بچها نتیجه میگیرن حس

ترس سراغم میامد حس شک اگه نشه چی من عمل کنم و نشه و من عمل نمیکردم و وقتیم میکردم منتظر موفقیته نبودم بیشتر نگران بودم در کل هیچی به هیچی ولی الان شما گفتی که دیدم عمل استادو انجام دادم و نتیجه گرفتم ینی حرکت کردی با تردید ولی توکل همه چیزو درست کرد من این شجاعتتم تحسین میکنم این ایمانتو به غیب این امید به رحمت خدا رو تحسین میکنم به قول استاد این ایمان فعال حرکت در دل ترسها رو تحسین میکنم میخوام بگم منم تو روابط تضاد دارم کلی تا دلت بخواد ?و رویایی شیرین در این مورد دارم و الان که شماام از روابط گفتید وونوفقیتاتون خوشحال شدم راستش شکم میدونید چی بود اینکه مگه میشه به این سادگی به خواستمون برسیم انقد این شکم زیاد بود که اوایل متوجه نبودم و کلی نتیجه گرفتم و یه جایی رسیدم گفتم اخه چجوری اینطوری شد من که کاری نکردم و شکام شروع شدسوالات فلسفی زیاد شد من درگیر اینا شدم و یه جورایی از هدف اصلیم درک قانون فاصله گرفتم اینم بگم من الان اعتماد به نفسم و عزت نفسم پایینه به حرفای حتی خوبی که میزنم شک میکنم خودم خودمو باور ندارم که این حرفم خوبه یا بد این عملم چطوره خیلی خودمو قضاوت و مقایسه و سرزنش میکنم و الان که دارم این متنو مینویسم میگم الان شما میگید این حرفاش خلوص نداره و صداقت نداره از فرکانسش معلومه همش فکر میکنم وقتی میخوام از یه نفر تعریف کنم دارم الکی میگم یا طرف میگه داره الکی تعریف میکنه بخاطر جلب توجه میگه دوست خوبم شما که تو روابط نتیجه گرفتی این افکار و عملمو چطور درست کنم چطور خودمو باور کنم چطور و چه باور خوبی از خودم بسازم چون این حسم خیلی رو روابط تاثیر گذاشته همشم ترس دارم بقیه بفهمن من به چی فکر میکنم یا خواستم چیه از اونا اینو نمیتونم انکار کنم که توجه و تحسینو میخوام ولی اینکه بقیه بفهمن نگرانم میکنه اینکه بفهمن میخوام دوستم داشته باشن و اعمال منو ناشی از این بدونن یا یه ادم متظاهر و بی احساس که کسی رو نمیخواد ممنون میشم اگه راهکاری داری منو راهنمایی کنی نگا حتی الان که من دارم ازت سوال میپرسم یهوصدایی تو ذهنم منو اینطوری میخونه میگه تو داری تظاهر میکنی به ندونستن و نااگاهی و با چاپلوسی میخوای فقط به هدفت برسی تو با این رفتارت میخوای نظر طرفو جلب کنی این حسیه که من واقعا به خودم دارم ولی اصلا دوسش ندارم این حس موجب شده بقیه رو بهتر از خودم بدونم و همینطور موجب این شده تمرکزم روی فایلها زیاد نباشه چون این قضاوته همش اذیتم میکنه و این مورد که اگه من فایلو نگاه کنم و پیام فایلو نفهمم همش میگم من نمیدونم استاد چی میگن باید چیکار کنم من بارها این توجه به نکات مثبتو شنیدما ولی به درک و شنیده و دیده خودم اطمینان ندارم همش فکر میکنم بقیه بهتر از من فهمیدن پس اجرا گردن و نتیجه گرفتن ولی من چی من نمیفهمم اصلا باید چیکار کنم باور کنید کلی اگاهی دارم کلی ازاین قوانینو نوشتم ولی همش فکر میکنم من خوب نهمیدم یه جایی درست نیست یا میگم به این سادگی مگه میشه و همش میگم درست میشه امروز نه فردا و این روزا میانو میرن انگار من همش چیزی کم دارم ودر پی اینا استرس و اصظراب میگیرم و میگن خیلی دیر شد اون همه نوشتم کاری نکردم و اینطوری عزت نفسم کم شده ودر پایان ازت سپاسگزارم بابت کامنت که موجب شد یکم بیشتر فکر کنم به اعمالم و اینا رو همه این حرفا پشت هم میومد و من نوشتم انگار کسی بگه بدون فکر به قول استاد وهمه ما بچها خدای دروننم شاید داره میکه و من مینویسم ازت ممنون میشم اگه راهکاری داری منو راهنمایی کنی در پناه الله یکتا باشی دوست خوبم .