سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۲

به نام رب تتها خالق و مالک و فرمانروای دنیاااااااا.

به نا خدایی که من رو خالق زندگی خودم قرار داده..

خدایی که توانایی بهم داده که زندگیم رو هر جور بخوام درست کنم،هر کسی رو بخوام دور و برم قرار بدم،هر چیزی رو بخوام داشته باشمم..

خدایی رو همه آنچه در آسمان هاو زمینه مسخر من قرار داده..

خدایی که هر چه بیشتر باورش کنیممممممم،بیشتر برامون خدایی میکنه..

خدایااا عاشقتمممم..

سلام بر همگییی..

میخوام تو این قسمت داستان هدایت زیبای دیروزمو بنویسم که بماند به یادگار//

دیروز ما خیلی اتفاقی هدایت شدیم به مزرعه مون،جایی که من بارها رفته بودم،ولی چندان بهم خوش نگذشته بود،به چند دلیل..

یکی اینکه فقط زمین ما نبود،مال همه عموهامم اونجاست و اکثرا اونام منفی نگر و غرغرون و همیشه باعث شده بهمون اونجا خوش نگذره..

دوم اینکه من چون همش یا تو گذشته زندگی میکردم یا به فکر آینده،هیچ وقت از اونجا لذت نمیبردم،در لحظه نبودممم،

سوم اینکه گرمای خورشید باعث سردردم میشده..

واسه همین من کلا از رفتن به اونجا خوشم نمیومد،تا اینکع دیروز گفتم میرم حتمااا بهم خوش میگذره من این مدت روی خودم کار کردن برم نتیجه شو ببینم..

خدا رو شکر اونجا خلوت بووود،بعنی همه عموهام اونجا نبودن،خب این یک نکته مثبت که قرار نیست امرووز حرف منفی زیادی رد و بدل بشه،حالا من میگفتنم حتما هستن چون امکان نداشت جمعه ایی باشه و اونا اونجا نباشن،ولییی شدددد،

و حالااا بریم سراغ اتفاقات زیبایییی که برام رخ داد..

همون اول راه که از ماشین پیاده شدیم یهویی آب بارانی با یه نظم زیبااا میپاشید روو صورتمونن،یهوو به خواهر م گفتمم واااوووو،فواره های تو سفر به دور آمریکاااا..هووورااا،همه فرار میکردن،من دلم میخواست مثل اون بچه ها اجازه بدم این آب خیسم کنههه،یعنی دقیقاا انگار اون فواره ها بووود،

یه کم نشستیم گفتیم بریم یه سرک به اطراف بکشیم،یهوو خوردیم به پروانه زییبااااا.. دنبالش میکردمم،یادد مریم جوون تو باغ پروانه ها افتادممم..هوووراااا بازممم سفر به دور آمریککککا..

بعد اینکه استاد یهو متوجه شدیم اون رودخانه ای که از آب برف ایجاد میشه و فقط دو ماه اول بهار آب داره و بقیه ماها خشکه،هنوز آب داشت..

رفتیم اونجاا دقیقااااا صحنه ش مثل اون رودخانه ی زیبا نشنال پارک اسموکی مونت بوود که گفتنین شما رو یاد ایران میندازههه..

واااای سنگای داخل آب همون جوری بودنن،پاکی و زلالییی آب…

واااااو چقدددر زیبااااا بودددد خداااااا،باز به خواهر م گفتم سفر به دور آمریکاااا..

یهووویی زدیم تو آبوو هرچقدر گفتن لباساتون خیس میشه و ..من گفتم بزار خیس بشههه،مهم لذت بردنه،یهوو یاد اون خیس شدن لباستون زیر آبشار نیاگارا افتاددددممم..بازم گفتممم واوووو سفر به دور آمریکاااا..

بعد یهوو متوجه شدم من و برادر زادم که پسر ۱۱ ساله ست،دوتایی توی آب داریم بازی میکنیمممم و لذت میبریممم،یهو یاد مریم جون و لیوای ۱۱ ساله افتادم که دوتایی رفته بودن تو رودخونه پردایس و داشتن لذت میبردن از اون طبیعت و ماهی میگرفتن..با خودممم گفتممم واووووو زندگی در بهشتتتت..

بعد دیدم از تو ساحل برام یه چوب دراز پرت کردن گفتن بگیر دستت باشهه..من دستم گرفتم و چند قدم تو آب داشتم حرکت میکردم یهوو یاد عصای موسی مریم جوون افتادمم،گفتمممم وااااوووو زندگی در بهشتتتت..

بعد وقتی تو اب بودیم متوجه شدم یکی از عموهام با خانواده ش اومدن،دیدم اونا دارن همون لحظه اول ارتعاش منفی میفرستن،خبر خوبش این بود که نمیومدن تو آب…

منم که با برادر زاده م بودم،به نوعی کنارش بودم که تو آب تنها نباشه،پس لازم نبود برم پیششونن..

بعد که از آب بیرون اومدیم،خواهررم اونجا بودد،گفتم ما نمیریم پیش بقیه اینجا میمونیم تا لباسامون خشک بشههه،بخدددا خیلی هدایتی ما ایده رفتن تو آب به ذهنمون رسید انگار خدا میخواست که ما خیس بشیم و بعد اونجا بمونیم که نریم پیش ارتعاش منفیاااا..

نزدیک یک ساعت بود فکر کمنممم،توی ساحل موندیم و روی ماسه من دراز کشیده بووودم،واااو خدااا حالا لذت دراز کشیدن توی ساحل و شنیدن صدای آبو داشتممم تجربه میکردم،با خودممم گفتم دوست دارم به جایی هدایت بشممم که بتونم همیشههه اینکارو انجام بدمممم…یاد وقتایی افتادم که مریم گلی از استخرای روباز فیلم میگرفت و خیلیا کنار ساحل دراز کشیده بودن و آفتاب میگرفتننن،با خوودم گفتممممم بازم سفر به دور آمریکاا

استتتاد یه صحنه ی فوق العاده پیش اومدد،اینکههه زمانی که همه رفته بودننن و فقط من و خواهرم کنار آب مونده بودیم و داشتیم شکگزاری و مراقبه میکردیمم یهوووی تعدادی پرستوی زیبااا اومده بودن کنار آب و با عشققق خودشونو به آب نزدیک میکردن و باز اوووج میگرفتنننن..

واای استاااادد اصلا انگار ما رو نمیدیدن،حتیی داشتن به صورتای ما هم برخورد میکردننن،نمیدونم چرا حس میکردم ما چون تو اون لحظه ارتعاشمون بالا بووود،اونا اینجوری شده بووودن،اصلا انگاار ما حل شده بوودیم و جسم فیزیکیمون برای چند لحظه ناپدید شده بود از جلوی چشم اوناا که اینکارو میکردنن،خداای مننن اینقدددر زیبا بوووودن،به عمرمم من این حرکاتو از هیچ پرنده ایی ندیدمممم،شایدم دقت نکردم تا الاننن..

خداای منن دقیقا لذتتتو عشق و حالووو میتونستممم توی پروازشوننن درک کنممممم..

خددداای من اینقددر زیبااا بود که حد نداشتتت..

وقتی اونااا اینقدر بهمون نزدیک شده بودن،یاد اون قسمت افتادم که کلی مرغ دریایی کنارتون جمع شده بودن و باز هممم سفر به دوور آمریکاااا..

استادد واقعااا ارتعاش بالا توسط سایر جانداران هم به شدت احساس میشه و اونا رو به وجد میاارههههه..

خلاصه اینکه از اون طبیعت زیبا کلی لذت بردیم و مراقبه کردیممم،صدای آاااب دیوانه کننده بوووووود،چشمامو بسته بودم و فقط داشتمممم از صدای طبیعت لذت میبردمم،صدای پرستوهااا،صدای جیرجیرکاا،صداای آب،گرمای ملایم خورشید توی صورتمممم..متوجه شدم اصلاااا گرمااای خورشید دیگه اذیتم نمیکنه،بلکه لذت بخش شده بود برام..

وااااااااااو خدای من دیوانه کننده بووود،

بعد که دیگه خشک شدیم،و خواستیم که برم پیش بقیههه،دیدم خورشیدد داره غرووب میکنههه،نزدیک غرووب بوود دیگههه..

گفتممم واوووووووووو،سفر به دور آمریکا و زندکی در بهشتت..

وقتی رفتیم توی جمع ککه چایی بخوریم،دیدم عموم یه مشعل خفن از اون مشعلای شمااا دستشه منتهی این کپسولش کوچکتر بووود،خندیدم توی دلم گفتممم واووو زندگی در بهشتتت..

موقع برگشتم توی جاده متوجه شدممم برای اولین باره که من موقع گوش دادن به آهنگای عاشقانه یاد یه شخص خاص نمیوفتم و فقط یاد خدااااا میوفتمممم،تو دلمممممممم تحسین کردم خودموو به خاطر این تغییر زیبامم..

خیلیییی خوووووووووووووب بوووووود،خدای من،اولین بار بووود تونستم اینقدر لذت ببرم توی مزرعه موون..

من دیروووز نسخه ایی کوچک از این سفرای زیبامون رو تجربه کردمممممممم ،عالییی بوووووود،چقددر این قدرت توجه عالیهههه..

چقدر عالیههه که ما داریممم توجه همون رووو آکاهانه روی چیزای خوب میزاریم تا از جنس همونا رو به زندگیمون بیاریممممم..

عاشقتونم استاااد..

ممنونم..

خواستمم این اتفاقات زیبا رو توی این بخش از سفر نامه م بنویسیمممم،که بماند به یادگار و دستی هم از دستان خدا باشم برای دوستان عزیزم که به قدرت توجه ایمان بیارن..

در پناه خدا هر روزتون عالیتر و بهتر از دیروزتون باشه

به نام رب تنها مالک وفرمانروای دنیاااا..

الهه ی خداییی من،من عاشقتممممممممممممم..

عاشقتمممم عزیز دلممممم..

عاشق خودت و رب زیبات

عاشق خودت و دنیای پر عشقت..

عاشق خودت و نتیجه هات..

خواهرررر قشنگم که میدونمممم خیلیلللیییییییی زیبابییییییییییی خیلیییییییییییی…زیباتر از تمام گلهایییی دنیاااااااا

من دارمممممممم عشق میکنم برات..

من دارم ذوق میکنم از اجابت خواسته هات

حقته جان دلممم

نوش جونت باشههههههه اجابت خواسته هاتتتت..

نوش جووووووونت باشههه ،چون شما عشق دلمممممممم وصلی به خودش…جواب این وصل رو داره با اجابت خواسته هات بهت میده خواهرممم..

عاشقتمممم منننن بی نظیرترین الهه دنیاااااااااااااااا

در پناه خودش هر روزت عالی تر وبهتر از دیروزت باشههه