هدایت و مهمتر از آن، اعتماد به جریان هدایت و سرسپردگی در مقابل آن، کلید این سفر و دلیل ماجراهای لذتبخشی است که بخش کوچکی از آن ضبط و با شما به اشتراک گذاشته میشود.
ما هیچ برنامهی از پیش تعیین شدهای برای این سفر نداریم.
همین حالا که در حال نوشتن این کلمات هستم، حتی نمیتوانم کوچکترین ایدهای درباره اتفاقات زیبایی داشته باشم که قرار است فردا تجربه کنیم. فقط ایمان دارم زیباییهایش بیش از آن است که بتواند در قوّهی تخیلم بگنجد، زیرا خداوند استاد برنامهریزی هاست.
ما فقط خودمان را به این جریان جاریِ خوشبختی سپردهایم و تمام سعیمان اجرای «رها بودن و تسلیم این جریان بودن» در عمل است.
تمام سعی ما این است که پاروها را کنار بگذاریم و اجازه دهیم این جریان خوشبختی، ما را به مسیرِ زیباییهای بیشتر هدایت کند. به نظر من تنها راهِ همراه شدن با این جریان هدایت، تشخیص نشانهها، اعتماد به آنها و همراه شدن با آنهاست.
چراکه زبانِ گفتگوی این جریان، «از طریق نشانههاست».
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳150MB10 دقیقه
به نام منبع عشق
سلام
در راستای تایید زیبایی ها من واااقعا رابطه خوشگل استاد و مریم رو تحسین میکنم. چقدر روابط قشنگند و همه باهم دوستند تو این فایل, رابطه زیبای استاد و مریم و مایکی, چیزی که یادمه اون اولها همیشه برام عجیب بود اینکه تنهایی سفر میکنند و لذت میبرند و این برام خیلی قابل تحسین بود چون وقتی ما میخواستیم بریم یه باغ ساده باید یه ایل دنبال هم میرفتیم ولی من چقدر لذتهای واقعی رو یاد گرفتم از همین سفر شما, مایکی که خودش از رودخونه اومد بیرون و استاد بهش گفتن خوش میگذره با جون و دل گفت عاااالیییی!! به نظر منم بچه ها انقدر با خودشون درصلحند که خودشون کنار خودشون خیلی بهشون خوش میگذره ولی نمیدونم چرا انقدر اصرار دارند نههه بچه باید دورش شلوغ باشه و گاهی مادر پدرا بچه ببشتر نمیخوان ولی بخاطر این باور اشتباه ک خیلیم میگن بچه گناه داره تنهاس براش خواهر برادر بیارید !!!! در صورتیکه هررر ادمی که با خودش در صلح باشه قطعا با تنهایی و خلوت و شلوغی و در هرحالتی خوشحاله و بچه ها انقدر با خودشون در صلحند مه قطعا تنهایی براشون سخت نیس!!
یه خاطره از بچگی خودم یادمه ما تقریبا هر روز یا یک روز در میون خونه باباجونم بودیم و تقریبا ده تا نوه و کلی خاله و همسن همم بودیم خیییلییی بهمون خوش میگذشت, یه بار یادمه مامانم دعوام کرد سر یه چیزی گفت دیگ نمیبرمت خونه باباجون بشین توخونه منم گفتم خیلی خوبه که میتونم به نقاشی کردنم برسم. خدایااااا هنوووز یادمه!!! خندم میگیره
میگم ببین ببیییین یه بچه چقدر باخودش خوشه و خوبه و البته ارتباطاتشم خوبه چون حالش خوبه
همش شد حال خوب درونی!!! چه واژه تکراری اما هربار درکش جدیده!!
دوستتون دارررمممم. خیلی زیاد
این همه زیبایی, این همه اسبهای زیبا مخصوصا اون سفیده که عاشقش شدم. من تا قبل سفرنامه اسب سوار نشده بودم ولی با دوسه بار ارزوی عمیقش یادمه منم به این تورها هدایت شدم چیزی که فکر میکردم اصلا ایران نیست حالام دوباره میخوام ,خیلی اسب دوست دارم این دفعه اسب سفید اوندفعه برا اسب سمند با یال و دم خوشگلش فرکانس فرستادم ایندفعه برا اسب سفید, یادمه اون روزی که اسب رو دیدم از نزدیک انقدر ذوق کردم که پسره بهم میگفت ببر برا خودت انقدر دوسش داری و یاد دوستم میفتم همیشه میگه انقدر ذوق میکنی طرفو خیلی ریز مجبور میکنی همونو برات بده خخخخ, الان ذوق من جهانو به کرنش در میاره, خوب خداییه واقعا
شاد باشید و پر انرژی