سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴

آنچه من از در این سفر شاهد آن هستم‌‌، تجربه‌ی دست‌های بی‌نهایتِ نیروی هدایت‌گری است که‌، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می‌دهد‌، به سمت زیبایی‌ها هدایت می‌کند‌‌، در لحظه‌، پارکهایی را برای‌مان رزرو می‌کند که‌ بقیه آدمها برای اقامت گزیدن در آنها -حداقل از ۶ ماه قبل- باید با برنامه ریزی قبلی آنجا را رزرو کرده باشند.

گاهی اوقات‌، ماجراهایی درست جلوی دوربینم رخ می‌دهد که‌، احساس می‌کنم همه چیز دست به دست هم داده و برنامه‌ریزی شده تا جلوی دوربین من رخ د‌هد و از ورای همه این تجربه‌ها‌، این پیام را به گوشم می‌رساند که:

دست‌های دیگری در کار است. دستهای توانمند نیرویی که مستقل و بی نیاز از قوانین محدودکننده‌ی آدمها‌ست.

نیرویی که اگر به او وصل شوی‌، اگر او را باور و انتخاب کنی‌ و جدّی بگیری، او نیز تو را انتخاب می‌کند و خواسته‌های قلبی‌ات را جدّی می‌گیرد.

اگر به او توجه کنی و در برابر برنامه‌اش سرسپرده باشی و به هیچ چیز-حتی زیبایی‌ها- نچسبی‌ و به قول قرآن‌، استعینوا بالصبر(رهایی) و صلوه(توجه به نکات مثبت هر لحظه) شوی‌، تو را در زمان مناسب‌، با اتقافات مناسب احاطه می‌کند و زیبایی‌هایی را به تو نشان می‌دهد که در هیچ منطق و استدلال ذهنی‌ای نمی‌تواند بگنجد.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴
    270MB
    14 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

412 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده سعیده حسینی» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده سعیده حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2988 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    بسیار سپاسگزارم از شما بابت فایلهایی که در اختیارمون میزارین و ما رو در خوشیهاتون شریک میکنید. وقتی استاد می گفتن چقدر معجزه آسا جا برای آر وی پیدا شد من خیلی ذوق کردم انگار برای خودم این اتفاق افتاده. یاد خودم افتادم که من با شوهرم پارسال رفتیم یه مسافرت طولانی به چند شهر ایران و یه مسافت زیادی رو سفر کردیم با پراید. عید بود و ما همیشه برای اسکان میریم توی مدارس. روز ۱۲ فروردین شده بود و دیگه اسکان مدارس تموم شده بود شب شده بود وما توی جاده بودیم به خدا گفتم خدایا خودت یه جای مناسب برامون پیدا کن که رسیدیم به یاسوج . ورودی شهر یه مسجد بود و موقع نماز بود رفتیم نماز خوندیم که بعدش شوهرم از آقایی پرسید مدارس امشب اسکان میدن یا نه آقای گفت نه و ما اومدیم سوار ماشین بشیم که اون آقا برگشت گفت توی مسجد یه اتاق خالی هست که تمام امکانات رو داره می تونید اینجا بمونید و ما متوجه شدیم ایشون سرایدار مسجد بودن و خیلیها همون چند لحظه ازش پرسیدن که اینجا اسکان نداره؟ که میگفت نه. و من به شوهرم گفتم این کار خداست که ما باید اینجا وایستیم و دقیقا با آقایی که نمیدونیم سرایداره صحبت کنیم و اون بین اینهمه مسافر فقط ما رو بپذیره با اینکه ما ازش جا نخواستیم و فقط یه سوال کردیم.

    خیلی به ما محبت کرد و از خونش برامون پتو و یه سری وسایل آورد خلاصه خیلی جای خوبی بود خداروشکر خیلی خوش گذشت . اگر اونجا پیدا نمیشد باید می رفتیم توی شهر خیلی می گشتیم تا جایی پیدا کنیم چون نمیخواستیم زیاد هزینه کنیم و خیلی هم خسته بودیم و شب شده بود و این لطف خدا بود که شامل حالمون شد. و من به این باور رسیدم که حتی غیر ممکن ها در نظر ما برای خدا خیییلی راحته فقط کافیه باورش کنیم و در هر لحظه فقط از اون کمک بخوایم. الهی به امید تو نه به امید خلق جهان.

    عاشقتم استاد و خانم شایسته گلم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: