سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴

آنچه من از در این سفر شاهد آن هستم‌‌، تجربه‌ی دست‌های بی‌نهایتِ نیروی هدایت‌گری است که‌، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می‌دهد‌، به سمت زیبایی‌ها هدایت می‌کند‌‌، در لحظه‌، پارکهایی را برای‌مان رزرو می‌کند که‌ بقیه آدمها برای اقامت گزیدن در آنها -حداقل از ۶ ماه قبل- باید با برنامه ریزی قبلی آنجا را رزرو کرده باشند.

گاهی اوقات‌، ماجراهایی درست جلوی دوربینم رخ می‌دهد که‌، احساس می‌کنم همه چیز دست به دست هم داده و برنامه‌ریزی شده تا جلوی دوربین من رخ د‌هد و از ورای همه این تجربه‌ها‌، این پیام را به گوشم می‌رساند که:

دست‌های دیگری در کار است. دستهای توانمند نیرویی که مستقل و بی نیاز از قوانین محدودکننده‌ی آدمها‌ست.

نیرویی که اگر به او وصل شوی‌، اگر او را باور و انتخاب کنی‌ و جدّی بگیری، او نیز تو را انتخاب می‌کند و خواسته‌های قلبی‌ات را جدّی می‌گیرد.

اگر به او توجه کنی و در برابر برنامه‌اش سرسپرده باشی و به هیچ چیز-حتی زیبایی‌ها- نچسبی‌ و به قول قرآن‌، استعینوا بالصبر(رهایی) و صلوه(توجه به نکات مثبت هر لحظه) شوی‌، تو را در زمان مناسب‌، با اتقافات مناسب احاطه می‌کند و زیبایی‌هایی را به تو نشان می‌دهد که در هیچ منطق و استدلال ذهنی‌ای نمی‌تواند بگنجد.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴
    270MB
    14 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

412 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا بشارتی» در این صفحه: 1
  1. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2421 روز

    سلام مریم جان عشق، سلام فرشته ی مهربون من، سلام به استاد خوشبخت وسعادتمند که همچین عزیزدلی داره، وسلام به پسر قدرتمند خودم، مایک عقاب نشان

    استاد گلم ومریم عزیزدلم، چقدرررررر حالم خوب شد از دیدن شادیه شما دونفر بخاطر معجزه ی رزرو جا برای اروی، انقدر خوشحال شدم وذوق کردم وحتی اشک شوق توچشمام حلقه زد انگاری این اتفاق زندگیه من بود، دیشب یه مهمونی داشتم که بخاطر یه سری از حرفاش کمی حالم بد بود، بعد نشستم فایل یک از قدم یک رو نگاه کردم اونم بعداز چهارماه و نیم، چقدرررررر به موقع به سمت این فایل هدایت شدم وفهمیدم که احساس بد امروزم به خاطر حرفای اون مهمون عزیزم بوده، بعد که مچ ذهنمو گرفتم سعی کردم با توجه کردن به یه سری چیزها اون هم آگاهانه حسمو بهتر کنم، همسرم بعداز ظهر خواب بود، آروم کنارش دراز کشیدم ودستشو گرفتم وبوسیدم واز خداوند کلی بخاطر سلامتی وحضورش سپاسگزاری کردم، بعد گوشیمو برداشتم سرچ کردم جاهای دیدنی وطبیعی نزدیک تهران! وااااااای مریم جان!

    خدااااا من! چقدر جاهای زیبا وحیرت انگیز دیدم بعد همسرم از ذوق من که دست خودم نبود وهمش بی اختیار باصدای بلند میگفتم خداجونم شکررررررررررت، چه جاهای قشنگییی،بیدار شد، اونم کنجکاوشد که ببینه داستان چیه ومن واسه چی انقدر دارم ذوق میکنم، بعدش گفت تا اینجاها بزن تو مپ ببین چقدر راهه!؟ منم گفتم باشه ودیدم به هرکدوم از این مکان‌های طبیعی وفوق العاده بخواهیم بریم کمتر از دوساعت توراهیم، بعد همسرم بایه نگاه عاشقانه ازم پرسید دوست داری تواین هفته بریم؟ منم تندی بغلش کردم گفتم آره عشقم آره خیلی دوست دارم، تو همین حال وهوا بودم یه دفعه تو واتسپ پیام اومد دیدم خواهرم برام چندتا عکس وفیلم فرستاده‌ ونوشته اینجا فیلبنده، خوراک تو واقا احسان! ???

    واااااااای مریم جان، جون من خودتم سرچ کن فیلبند ایران، ببین مناظرو! آخه خدای من! چطور این همزمانیها رخ میده، درست لحظه ای که من دارم سرچ میکنم وتصمیم میگیریم بزنیم به دل کوه ودشت وجنگل ورود، یه دفعه یه نفر بدون اینکه من در این مورد کلمه ای بهش بگم، جایی رو بهم معرفی میکنه که عقل از سرمن میپره، وبه قول خودت عشقم، دیوانه شدم دیوانه! به همسرم گفتم احسانم بیا ااااا اینااااااارو ببین، چقدرررررر قشنگهههههههه!

    یه برقی توچشماش دیدم که انگار دوست دخترشو دیده باشه! ???

    بعد گفت اول بریم همین جا، تلفنی ویلا رزرو کن واسه سه روز خیلی قشنگهههههههه، آخه منو همسرم هر دو عاشق جای خنک ومه آلود هستیم ودقیقا اینجا بالای ابرهاست وبام مازندران!

    عاشقتمممم خداجون، حالم خیلی خوب بود که یه دفعه وی پی ان وصل کردم دیدم اوهوع، مریم جونم فایل جدید گذاشتن! عاشقتمممم مریم خانمی،بانوی عشق ومهربانی، دیگه وقتی ذوق کردن استاد با ذوق کردن مریم بانو با ذوق کردم خودم ترکیب شد، چه ذوق تو ذوقی شده بود! ?????????انقدهههههه حالم خوبه که فقط دوستدارم فریاد بکشم برقصم….

    راستی اینو خطاب به مایک خوشگل ودوست داشتنی مینویسم…

    مایک من یه پسر شش ساله دارم که امسال میره کلاس اول، وقتی با تبلت بازی میکنه اگه صدبارم صداش کنم نمی‌فهمه، ونمیشنوه وحتی اگه تو حالت بازی یدونه قابلمه پر بهش غذا بدم منفجر میشه ولی حواسش نیست که بگه سیرشدم بسه، حتی چندبار انقده بهش موقع بازی غذا دادم که تهش ?

    ???????

    حالا مایک عزیزمن، توجه کن که چقدر، شمارو دوست داره که هروقت داره بازی میکنه وتوی فایلی مثل امروز شما شروع به صحبت کردن میکنی، تبلتشو پرت میکنه رو تختش، از اتاقش میپره بیرون، میپرسه مایکه؟!

    منم وقتی آنقدر عشق وعلاقشو به شما میبینم، چندین بار صحبت‌های شیرین شمارو براش پلی میکنم تا ببینه ولذت ببره ویه فایل برا‌ش ازشما دانلود کردم که واسه بچگیتونه ودارید کارتون تربو رو تفسیر میکنید انقدهههههه اون فایل روتماشا کرده که فکر کنم از حفظه، در صورتی که تو پیش دبستانی، پدرم درمیومد تا دوخط شعرو حفظ کنه، همیشه قصه ی شبونه ی من واسش اینه که براش تصویر سازی میکنم که ما رفتیم همسایه ی مایک شدیم وتو هرروز میری پیش مایک وازش چیزهای جدید وزیادی یاد میگیری، باهم میرید شنا ومایک هم تو رو خیلی دوست داره وبعدش کلی ازم میپرسه کی میریم پیش مایک ومنم بهش میگم هروقت خیلی خیلی خوشحال بتونیم زندگی کنیم، خدا همسایه بودن با مایک رو به ما جایزه میده، وبعد با لبخند گوشه ی لبش، چشماشو میبنده ومیدونم که شروع به تجسم شمارو میکنه، همون طور که استاد ومریم عزیز، الگو وقهرمان زندگیه من هستن، مایک پسر نازنینم، آریا هم شمارو قهرمان زندگیش میدونه وخیلی ازشما صحبت میکنه ودوستون داره، امیدوارم یه روزی شمارو از نزدیک ببینه، مطمئنا میبینه، چون باورهای کودکان، خیلی خالص تره، وقوی تره بخاطر همینم هرچی میخوان، زود بدست میارن، عاشقتمممم پسر انرژیک وفعال واکتیو من، سپاسگزارم که وقت گذاشتین ونوشته ی منو خوندین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: