این سفر برای من:
- مشاهدهی عینیِ چگونگی همفرکانس شدن با زیباییهاست.
- تمرین عملیِ قرار گرفتن در زمان مناسب و در مکان مناسب.
این سفر با زبان ماجراهایی که گویی طراحی شده تا جلوی دوربینم رخ دهد، این پیغام را به گوشم میرساند که:
موضوعی مهمتر از مهارت در فیلمبرداری یا تجربه در ساختن مستند وجود دارد و آن «هماهنگی» است. هماهنگی با خودت، عشق و علاقهات و لذت بردن از کاری که در حال انجامش هستی.
به من میگوید: مهم نیست در حال انجام چه کاری هستی. مهم «احساسی است» که حین انجام آن کار تجربه میکنی. احساس تجربهی لذت از انجام کار مورد علاقهات.
این احساس، قدرتی دارد که تو را با نتیجهای هماهنگ می کند که به دنبالش هستی.
چنین جنسی از هماهنگی، تو را با زیباییهای جهان اطرافت همفرکانس میکند و به جای آنکه دنبال ماجراها بگردی، ماجراها را به سمت تو روانه میسازد:
آهویی زیباییاش را جلوی دوربین تو هویدا میکند،
در همان لحظه بارانی زیبا تو را همراهی میکند،
پرندهها سرمست این هماهنگی میشوند و آواز زیبایشان را تقدیمت میکنند و…
حقیقت این است که: این هماهنگی با خودت و عشق و علاقهات، از هر مهارت و تجربهای مهمتر است و بدست آوردنش جهادی اکبر و تعهدی عظیم را میطلبد.
این سفر بهترین استاد زندگیام است.
وقتی داشتم این فایل رو تدوین میکردم، در حال گوش دادن به این آهنگ زیبا نیز بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم اون رو تقدیم کنم به همه شما همسفرای عزیزم که با خوندن پیامها و نظراتتون قلبم آکنده از عشق و اشتیاق میشه تا فایلهای بیشتری رو آماده کنم.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۶190MB13 دقیقه
خدااااای من ، هر فایل از فایل قبلی زیباتر و جذاب تر ، این بار واقعا احساس راحتی کردم انگار تو خونه خودم بودم واقعا زندگی صمیمانه شما آدم را عاشق خونه و زندگی میکنه ، یاد حرفهای استاد توی جلسه سوم قانون آفرینش میفتم که در مورد تجسم صحبت میکرد و میگفت اگر تجسم درست انجام بشه ، با قدرتی که داره جسم را تحت تاثیر قرار میده و من تمام این 13 دقیقه با شما اونجا بودم و الان با اینکه ساعت نزدیک دو نصف شب هست انقدر سرحال و شادابم که انگار توی همون جنگل ها ، زیر همون بارون ، پشت شیشه آر وی مشغول تماشای اون آهو هستم یعنی دیدن هر قسمت از این فایل ها یک زاویه بسته از ذهن من را باز میکنه ، اقرار می کنم که در قسمت های اول سفر به دور آمریکا خیلی ذهنم مقاومت داشت ، نمیدونم چه احساسی داشتم ولی هرچی بود حس خوبی نبود ، حتی دلم نمی خواست کامنت بچه ها را که از مناظر تعریف میکردند بخونم ولی هرچه می گذشت من هم آرام تر و مشتاق تر شدم و مثل بچه ای که در جمع کودکان دیگر ابتدا غریبی میکنه ولی بعد کم کم اخم هاش باز میشه و لبخند میزنه و یواش یواش وارد جمع اونها و جزیی از اونها میشه ، من دقیقا همون بچه بودم ، بااینکه هرگز نسبت به حرفهای استاد در محصولات و فایلها مقاومتی نداشتم اما در برابر صحنه های زیبا و فیلم هایی که شما از جاهای مختلف می گرفتید مقاومت داشتم اما امروز مشتاق تر از پانزده قسمت قبل ، عاشقانه نگاه کردم و کیف کردم ، از مراحل طبخ غذا خیلی خوشم اومد و واقعا لذت بردم ، خودم هم عاشق غذا پختن هستم و دستپخت خوبی دارم طوریکه همسر و فرزندانم معمولا غذاهای جاهای دیگه را نمی پسندند چون مزه غذاهای من زیر زبونشون رفته (خخخخخخ) …. خانم شایسته جانم از اینکه هربار با نیروی عشق ، قلب ما را زنده میکنی سپاسگزارم … از اینکه ما را در تمام خوشی هات شریک میکنی سپاسگزارم … از اینکه اینهمه سخاوتمند هستی سپاسگزارم … خیلی خوب بود مررررررسی ….