سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۹

تک تک زیبایی‌های این سفر‌، چیزی نیست جز «معجزه‌ی تمرکز بر نکات مثبت و در جستجوی دیدن زیبایی‌ها بودن».

هرچه به سمت زیبایی‌های بیشتری هدایت می‌شوم‌، ارتباط میان « مشتاق بودن برای دیدن زیبایی‌ها» و «احاطه شدن با ماجراهایی که دیوانه وار زیبا هستند» را‌، بیشتر درک می‌کنم.

«تمرکز بر زیبایی‌ها و یافتن نکات مثبت در هر چیزی» چنان جادوی عظیمی در خود دارد که‌،

آرام آرام‌، مس وجود‌مان را طلا می‌کند‌،

آرام آرام آدم دیگری از ما می‌سازد

آرام آرام ریشه‌های‌ اتصال به منبع‌مان را عمیق‌تر می‌کند و مدت زمان بیشتری ما را در این اتصال نگه می‌دارد.

آرام آرام درک‌مان را از همیشگی بودن نعمت‌ها‌، عمیق‌تر می‌کند و ترس و نگرانی‌های‌مان از کمبود را‌، محوتر می‌گرداند.

آرام آرام ذهن‌مان را به کنترل‌مان در می‌آورد‌. ظرف وجودمان را چنان رشد می‌دهد که «لاخوف علیهم و لایحزنون» می‌شویم و جسارت بیرون آمدن از زیر چتر باورهای محدودکننده را پیدا می‌کنیم.

آنوقت است که طراوت باران همیشگی نعمت‌ها را لمس می‌کنیم‌ و درهایی از خیر و برکت را به زندگی‌مان گشوده می‌بینیم و با شواهدی از فراوانی و نعمت احاطه می‌شویم که‌، با تمام وجودمان معجزه‌ی ماندن در احساس خوب را تصدیق می‌کنیم.

و دیگر نمی‌توانیم به شیوه‌ای جز تمرکز بر نکات مثبت و یافتن زیبایی‌ها‌، زندگی کنیم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۹
    160MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

474 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 1
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    به نام خدای زیبایی ها

    این سفر رو من شروع کردم به دیدن تا زیبایی هارو بیشتر ببینم و تحسین کنم اما یک فاصله زیادی افتاد بین قسمت های قبلی و این قسمت و من اهمیت توجه به زیبایی ها و احساس خوب رو یادم شده بود

    اما حالا که دوباره اومدم ببینم این سفر رو میبینم که چقدر دلم تنگ شده بود واسه این سفر…

    هنوز کامل این قسمت رو ندیدم ولی قبلش دلم گفت که کامنت بزارم

    یک نکته دیگه ایی که این سفر ها داره نوشته های خانم شایسته عزیز هست که منو واقعا به وجد میاره هرموقع میخونم چون دقیقا از داخل اون متن کلی نکات عملی درمیاد که همشون زندگی ساز هستند برای تک تک ماها و میتونه مارو به سمت سعادت ببره.

    درمورد کمالگرایی میخوام بنویسم.

    کمالگرایی چیزیه که متوجه شدم دوباره اومده سراغم و منو از قدم برداشتن برای کار مورد علاقم باز داشته و حرفش اینه: منتظر یک روز خوب باش منتظر یک موقعیت خوب باش برای شروع، اول فلان چیز و فلان چیز و درست کن بعد پیش برو

    و همین باعث شده من چندین و چند روز راکد بمونم و خب طبق قانون چیزی ثابت نمیمونه همه چیز یا بدتر میشه یا بهتر

    و من که یک مدت بدون کمالگرایی داشتم خوب پیش میرفتم به دلیل اینکه چندروز هیچ حرکتی نکردم الان بدتر از قبل شده همه چیز

    و باز دوباره شروع از اولش یک انرژی بسیار بسیار عظیمی رو ازم کمالگرایی گرفته

    ولی باید به خودم یاد آوری کنم که:

    مهم نیست چقدر عقب افتادی و…

    امروز یک قدم عملی بردار برای کاری که مدنظرت هست و یک بهبود انجام بده یک پیشرفت یک آموزش یک تایمی بزار تمرین کن و باز فردا به همین شیوه…

    اگر فقط و فقط به همین شیوه هرروز یک قدم مثبت بردارم خیلی پیشرفت میکنم توی کارم

    میدونی بقول استاد مردم جامعه 99 درصد معلولن تو اصن کار خاصی نمیخواد بکنی تو فقط هرروز توی بهبود باش هرروز توی بهتر شدن اصن نیازی نیست کمالگرایی به خرج بدم

    امروز هرآنچه که میتوانم رو انجام میدم اما نکتش همینه فقط انجام بده من هی میخوام یک تمرکز عجیب و غریبی بزارم یک برنامه ریزی خفنی بزارم یک شرایط خیلی درستی پیش بیاد تا بعدش قدم بردارم

    اما از امروز دیگه هرجور شده مهم نیست شرایطم چیه مهم نیست چقدر عقب افتادم اما امروز یک قدمی ک فکر میکنم درسته رو برمیدارم.

    این روند بهبود هرروزه است که مهمه

    یکی از ترمز هایی که باعث کمالگراییم شده اینه که میگم: یا روزی مثلا ده ساعت تمرکز بزار یا که اصلا بدرد نمیخوره شاید تک تک روزایی که هیچ کاری نکردم به همین دلیل بوده یعنی گفتم: خب امروز به فلان دلیل، بهمان دلیل که نمیتونم تمرکز صد در صد بزارم یا زمان زیادی بزارم باشه از فردا شروع میکنم با تمرکز کارارو شروع کنم و باز فردا بهانه اش رو جور میکردم

    یعنی ما امکان داره برای هرچیزی کمالگرایی به خرج بدیم

    حتی انجام تمارین مثلا خیلی به خودمون برای انجام تمرین ها در چیزای بیهوده سخت میگیریم مثلا میگیم حتما با یک نظم خیلی خاصی باید تمرین هارو انجام بدم حتما باید با کلمات قلمبه سلمبه تمرینام و بنویسم و..

    خیلی ها حتی برای کامنت گذاشتن هم کمالگرایی میکنن مثلا یک جایی هستند و میدونن که اقا الان تایمم بیکاره ولی میگن نه تا خونه نرفتم کامنت نمیزارم تا فلان تمرکز رو نداشته باشم کامنت نمیزارم

    یکی نیست بگه بابا تو یک کلمه هم بنویسی توی این تایم بیکارت بهتره تا هیچکاری نکنی

    حداقل اون به نام خدای اول کامنتت رو بنویس باشه بعد اگه دیدی نمیتونی ادامش رو تو خونه بنویس

    این کمالگرایی به شدت اذیت میکنه ادمو توی حس بسیار بدی امکان داره فرو ببره مارو و یک کار دیگه ایی که میکنه اینه که مارو بی حرکت نگه میداره

    این ذهنیت رو اگه بتونیم توی ذهنمون جابندازیم که: رقابتی درکار نیست اگر هرروز خودتو بهبود بدی اگر هر ایده ایی به ذهنت میاد سریع اجرا کنی و دنبال یک موقعیت وشرایط بهتر برای اجرا کردنش نباشی.

    ذهن من الان نجوا میکنه که: اینهمه داری کامنت مینویسی این همه داری فلان میکنی وقتتو الکی پس تمرین های دوره چی که باید تکمیل کنی، پس کار کردن روی فلان باور چی؟ و داره ذهن منو به مسابقه ایی بی پایان دعوت میکنه

    میدونی این اصل رو انگار باید بارها و بارها به خودم یادآوری کنم که: از مسیر لذت ببرم اگر دارم کامنت مینویسم با عشق کامنتم و بنویسم و با احساس خوب بنویسم وفقط و فقط توی همین کامنت نوشتن باشم.

    یکی دیگه از چیزایی که باعث کمالگرایی میشه اینه که ما میخوایم همه قدم هارو به یکباره برداریم مثلا میخوایم تو یک روز هم روی کمالگرایی کار کنیم هم روی باور هامون کار کنیم هم تمرین های دوره هارو انجام بدیم هم باید فلان کارو کنیم و همین باعث میشه هیچکدومشون رو اونجوری که باید انجام ندیم بنظر من این همه وظیفه مشخص کردن اشتباهه بنظرم اینکه بخوایم همه قدم هارو باهم ببینیم مغز مارو برای قدم برداشتن کند میکنه ولی اگر فقط روی یک قدم تمرکز بزاریم با این باور که وقتی این قدم رو برداشتم قدم بعدی بهم گفته میشه هم حس و حالمون بهتره هم قدم هارو با کیفیت ورمیداریم

    مثلا من امروز مشکل کمالگرایی رو فهمیدم

    خب میام روی همون تا جایی که میتونم امروز کار میکنم دیگه… نمیام بگم اقا امروز باید اقا مثلا ده تا فایل سفر ببینم و تمرین های دوره رو دوباره انجام بدم و… بجاش میگم خب من میخوام روی کمالگرایی کار کنم تمام خودمو میزارم و روش کار میکنم و وقتی ک فکر کردم به اندازه کافی که ذهنیتم رو تا حدودی درست کنه روش کار کردم بعد میرم قدم بعدی

    این عجله برای همه کار هارو کردن دوتاچیز رو امکان داره به وجود بیاره

    1. اولا چون کلی کار برای خودمون مشخص کردیم ولی چون امروز زمانشو احساس میکنیم نداریم پس از همش دست میکشیم یعنی میگم: من باید فلان کار و فلان کارو فلان کارو انحام بدم اما امروز باید برم فلانجا نمیرسم باشه فردا با تمرکز همشو انجام بدم ولی یکی نیست بگه پسر خوب خب تو یکیشو که میتونی کامل انجام بدی همونو انجام بده…

    فقط انجام بده

    باید بازم بنویسم درمورد کمالگرایی چون وقتی که کامنت میزارم فقط و فقط برای خودم میزارم برای اینکه پیچیدگی های ذهنیم رو توی قلم بیارم (یا همون کیبورد(: ) و انهارو ساده کنم

    این چیزی نیست که با یکبار دوبار کامنت گذاشتن حل بشه یاداوری روزانه لازمه

    این مبحثِ اینکه همه کارهارو میخوام به یکباره انجام بدم خیلی خیلی توی ذهن من پررنگه

    یعنی من به طرز عجیبی این پاشنه آشیل رو دارم

    یعنی تو ذهنم میگم اقا یک روز میشینم 15 ساعت زمان میزارم تا تهشو دربیارم ولی اگر روزی همچنین وقتی نداشتم هیچ غلطی نمیکنم

    و ازونجا که مغز همیشه دنبال بهونست هیچ روزی جور نمیشه که بخواد همچین حرکتی بزنم

    اما اگه به خودم بگم خب امروز نمیتونم 15 ساعت بزارم اما دوساعت توی فلان تایم میتونم براش وقت بزارم پس حداقل یک قدمشو میتونم بردارم پس چرا کمالگرایانه عمل کنم؟

    این سوال خیلی ارزشمنده که:

    امروز چه قدم عملی میتونم بردارم برای فلان موضوع

    مهم نیست قدم چقدر کوچیک باشه اما اینکه حتما برداشته بشه خیلی مهمه

    اقا من اصلا میگم فقط تو بشین وظایفت رو دسته بندی کن این خودش یک قدمِ

    بشین یک دونه مقاله راجع بهش بخون

    بشین یک مسئله کوچیک رو برای خودت حل کن

    بشین روی یکی از باورات کار کن/روی یکی از ترمز هات کار کن

    یعنی بارها شده که من به خودم گفتم نه! باشه یک روز که تونستم تمرکز صد در صد بزارم میشینم تمرکزی روی باورام کار میکنم.

    و هیچوقت هم اونروز نمیاد انگار دلم میخواد همه باورام رو یهویی خوب کنم همه ترمز هارو یهویی کار کنم روشون

    این جنس از کامنت هارو فقط برای خودم مینویسم دوست دارم اونقدر بنویسم که شکل فکر کردن مغزمم تغییر کنه به همین شکل

    تکرار، و تکرار

    اصلا جالبه یکی دیگه از موضوع هایی که کمالگرایی دارم همین تکراره

    یعنی دلم میخواد همه فایل هارو ببینم تا اینکه یک فایل رو به اندازه کافی تکرار کنم

    با اینکه میدونم اگر من فقط یک فایل رو تا حد خوبی درک کنم خیلی بهتره تا ده تا فایل رو همینطوری ببینم اما باز کمالگرایی میگه نه تو باید همشو باهم داشته باشی.

    من باید بدونم که همون فایل به اندازه کافی هست که بتونه زندگیم رو توی خیلی از ابعاد بهبود بده اما مغز میگه نه! تو تا همه فایل هارو نبینی و… چیزی نصیبت نمیشه

    هعی مغز میگه مثلا خب امروز ده بار فلان فایل رو دیدی. فایل جدید استاد چی پس! فایلای دوره چی پس! تمرین چی پس!

    اما من باید این سوال رو بکنم: آیا به اندازه ایی فایل رو دیدم که شکل فکر کردن مغزم تغییر کنه آیا به اندازه ایی دیدم که عملیش کنم ایا به اندازه دیدم که باورش کنم!

    حالا که این حرفا رو زدم انگار بار سنگینی از دوشم برداشتم چقدر نیاز بود این کامنت رو بزارم و الان میخوام برم فایل رو ببینم و زیبا هاشو توی دفترچم بنویسم(اولش ذهنم گفت نه اینکار وقت میبره ببین و فقط زبانی تحسین کن کلی کار داری و… اما مگه چخبره با کی داری مسابقه میدی؟) و کلی کیف کنم دیگه

    فعلا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: