فرمول «تغییر»، فرمول جالب و البته سادهای است. نیازی به کوه جابهجا کردن نیست. نیازی به شق القمر کردن نیست. بلکه موضوع فقط، پسگرفتن سکّان کشتی زندگی از دست عادتهای قدیمیای است که زندگی را تبدیل به یک چرخهی تکراری و کسل کننده کرده. برای شروع، کافی است عینک توجه به ناخواستهها را از چشمانمان برداریم تا قادر به دیدن زیباییها و نعمتهایی بشویم که همین حالا در زندگیمان وجود دارد.
قادر به تشخیص زیباییهای خانهمان، محلهمان، شهر و کشورمان بشویم و با توجه کردن به آنها، اقرار به آنها و لذت بردن از آنها، ظرف وجودمان را آمادهی دریافت نعمتهای بیشتر کنیم و وارد مدارهای بالاتری شویم که نعمت های بیشتری وجود دارد.
چراکه برای داشتن شرایط بهتر و نعمتهای بیشتر، باید ظرف بهتر و بزرگتری آماده کنیم و تشخیص نعمتهای کنونیمان و سپاسگزاری به خاطر آنهاست که ظرفمان را رشد میدهد و به قول قرآن لئن شکرتم لاَزیدنّکم میشویم.
تغییر به سادگی وقتی رخ میدهد که با فراغ بال، به استقبال ماجراهای جدید میرویم. آدمهای جدیدی را ملاقات میکنیم، از زیر سلطهی شیوههای همیشگیمان بیرون میآییم و شیوههای جدید را برای انجام کارها امتحان میکنیم. برای پخت غذایمان ادویه متفاوتی امتحان میکنیم و به هر شکلی که شده، روزمرگی را از زندگی دور میکنیم و به این وسیله وجودمان را آمادهی ورود به دل ناشناختهها و تجربهی آنها میکنیم.
هرچه ناشناختههای بیشتری را امتحان کنیم، بیشتر پی میبریم که نه تنها ترسناک نبود، بلکه به ما فرصت تجربهای شگفت انگیز بخشید.
با هر بار انجام یک کار جدید و تجربهی یک ناشناختهی دیگر، تواناییهای بیشتری را در وجودمان بیدار میکنیم که بخشِ دیگری از عزت نفسمان را میسازد و آرام آرام «ترس از تغییر»، از وجودمان رخت برمیبندد و طعم زیبای امتحان شیوههای جدید، در وجودمان نهادینه میشود.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۱185MB12 دقیقه
خدایا شکرت
مرگ پایان زندگی نیست
مرگ وصل شدن به دنیایی است که ما هم نمی دو.نیم چه جوری و به چه شکلی هسش
پس باید قدر خودمون رو بدونیم و قدر عزیزانمون رو بدونیم
……………………….
در شهر ما که خیلی به مردگان بیشتر اهمیت می دن تا زنده ها
یعنی وقتی یه نفر مرد حالا برای این بیمار ی کمتر شد
ولی قبلا برای اون مرده چند روز و چند شب شام و ناهار می دان
خود بچه ها ی اون مرحوم یا هر کسی که خرج می کرد هم موذب بود ولی می گفتن رسمه دیگه رسمه
حالا برای دیگران که خرج می کردن بقیه هم باید همون کار رو می کردن
به نام خدای هدایتگر ما
………………….
اگر بتونم عزت نفس خودم رو بالا و بالاتر ببرم هدایت میشم به سمت آدمهایی که اونام از این ویژگیها دارن بدون اینکه من پشت سر هم بخوام
وقتی با خودم در صلح هستم وقتی خودم رو دوست دارم هدایت میشم به سمت آدمایی که اونام خودشون خیلی دوست دارن امید به آینده دارن
وقتی استاد جان رو دیدم توی خیابون با اون خانم چه رابطه ی صمیمی برقرار کرد خیلی لذت بردم و کیف کردم
با خانم غریبه ای که اصلا همدیگرو نمی شناختن ……فارغ از نگاه دیگران ….فارغ از اینکه بقیه چی میگن ..
اگه این ببینه اگه اون ببینه ووووهزاران هزار باور مخرب و فکر مخرب دیگه
خدایا شکرت برای دیدن این قسمت از سفرنامه
همین شکرگزار ی خودش هدایت کننده به مسیر بهتر و عالیتره