دیدگاه زیبا و تأثیرگذار طیبه عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
دیدن خانم مهربونی که اسمشو خوب یاد نگرفتم، بهم نشون داده طیبه جان برای ثروتمند بودن باید فقط به خدا تکیه زد و توانایی هایی که برای خلق ثروت داری ٫ تمام فاکتورهایی که لازم داری همینه. درون خودت و ارزش های وجودت نه هیچ عاملی بیرون از تو. برای موفقیت و شادی وثروت خودت مهمی ٫ چقدر دیدن الگوهای درست بهم کمک میکنه باورهام تغییر کنه و به خرافه های نسل های قبل نچسبم.
دمت گرم خانم مهربون خیلی ماشین پورشه تون بهتون میاد عالی بود ٫ تازه چقدر امریکا ماشین زیبا و لوکس داره، نمودِ بارز فراوانی ثروت.
حرف های خانم شایسته منو یاد اصالت درونم آورد ٫من هر کجا برم احساس غریبگی نمیکنم تمام جهان سرای من است و با روح های دیگر پیوند عمیق عاطفی ابدی دارم. همه ما صورت های مختلف در یک آیینه بزرگ نور به اسم خدا هستیم.
نبوغ در سادگی و زیبایی ست هرچه ساده تر باشی زیباییِ خیره کننده ای که در پس سادگی پنهان شده بیشتر بروز پیدا میکند(خونه خانم مهربونه)
تجربه هم صحبتی با غریبهها، هدیهی ارزشمندی است از طرف خدا. تو تجربیاتی از آدما یاد میگیری که اکه خودت بخوای تجربه کنی سالها زمان براش لازمه، پس هم باهوش وهم عاقل باش زیرا باهوش از تجربه خودش وعاقل از تجربه دیگران بهره میبرد.
بسیار نکات زیبا از جمله احترام، ادب، مهمان نوازی، انسان دوستی، عشق، زیبایی، آرامش، صلح و سادگی وخدایی بودن رو در این جمع و رفتار این خانم زیبا هم مشاهده کردم. خدایا شکرت.
دیدن الگوهای با سن بالا بهم انرژی و هیجان بیشتر میده. میشه تا لحظه آخر عمر سالم و پر انرژی باشی و روی پاهای خودت سالم و سلامت بمونی کافیه با اصل خودت هماهنگی ایجاد کنی.
فرکانس اول صبح، اشتیاق دوباره برای دیدن ماجراهای این جهان مادی و ثبت اون در حافظهی خاطرات من در دنیا و ایجاد احساس خوب و هدایت شدنت به اتفاقات خوب.
هر کجا نگاه میکنم زیباییست و اینجا بهشت در کالبد مادی خودش را نشان میدهد. اینجا یک قسمت از بهشت جاویدان خداست که به دست تو خلق میشود. برای همین باید دنبال بهشت در درونمان باشیم تا آن را در دنیای بیرون تجربه کنیم.
ما فقط برای تجربهی این جهان آمدهایم. وقتی هدفمان را «لذت بردن از این سفر» انتخاب میکنیم و همه ی انسان ها را قسمتی از خدا و خود میداینم و تعصب های محدودکنندهی قبلی را کنار میگذاریم، با خودمان، خداوند و همهی زیباییهای جهان اطرافمان هماهنگ میشویم.
این روزها با صدایت -که صدای خداست- از کیلومترها آن طرفتر عشق را تجربه میکنم. وقتی شرح دادی با عشق زندگی میکنیم و این زندگی واقعی است در هر روز که با شما تقسیمش کردیم، هیچ چیز را برای خودت نگه نداشتی و کارما و دارمای حیات را بخوبی نشان میدهید.
روی خوش زندگی :این چند کلمه بار معنایی برام داشت ٫
تو زمانی روی خوش زندگیت را میبینی که، روی خوشی به زندگی نشان دهی و شکرگزار باشی.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۲247MB16 دقیقه
سلام
خدای من ، هر قسمت عالی تر از قسمت قبلی میشه ، هیچوقت به آدم ها اینجوری نگاه نکرده بودم چون در ذهن من آدم های غریبه ، یک مشت مزاحم بودند که بالاجبار در زندگی ظاهر میشوند و دیر یا زود میروند و حذف میشوند ، یادمه تکیه کلام پدرم این بود « ما اصولا اهل رفت و شد نیستیم » و چقدر من از این جمله رنج میبردم چون روح حقیقت جوی من عاشق رفت و آمد و مراوده با انسان ها بود ، عاشق خلق لحظه های شاد ، حالا میفهمم که تمام کودکان مثل هم هستند ، همه سالم ، همه پاک ، همه عاشق زندگی ، آنها حتی در برابر ذهن منطقی بزرگتر ها مقاومت می کنند اما به مرور و در اثر شنیدن های تکراری ، تسلیم همان ذهن ها میشوند و منطق گسسته و بی نظم آنها را باور می کنند و یکی از اون منطق های غلط ، همین عدم احترام و دوست داشتن انسان ها بود ، پدر و مادر من حتی حوصله فامیل را هم نداشتند و اگر سالی یکبار کسی به خانه مان می آمد یا خودمان به خانه کسی می رفتیم بعدش بدگویی و ایراد گرفتن ها شروع میشد و آخرش هم به این نتیجه ختم میشد که ما خودمون از همه بهتریم ، فرهنگ مون بالاتره ، تمیز تریم ، فهمیده تریم ، و من همیشه از این حرفها و قضاوت آدم ها رنج میبردم ، همیشه خلوتی آرام و بی سر و صدا برای خودم داشتم ، همیشه آن آدم های پر از عیب را دوست داشتم و از اونها و سبک زندگی شون و جمع صمیمانه شون طرفداری میکردم و البته کتک هم میخوردم ، خانم شایسته عزیزم شاید باور نکنی که در تمام این دوسالی که با شما عزیزان آشنا شدم هم هرگز به این بُعد از وجودم نگاه نکرده بودم که بخاطر باورهایی که در کودکی در مورد روابط به من القا شده بود ، رشد نکرده بود و من یکی از عواملی که همیشه با خودم می گفتم چرا اونجور که میخوام پیشرفت نمیکنم ، چرا همیشه از یک جور افسردگی رنج میبرم ، چرا همیشه بعد از هر مهمانی یا قرار گرفتن در جمعی در دلم از بعضی حرکات آنها بدم می آید و چرا در خلوت خودم مشتاق دیدار آدم ها نیستم ؛ و امروز که شما به خانه خانم کتی رفتید و اون حرفهای زیبا را از زبان شما شنیدم که با شور و حرارت حرف میزدی انگار یکی پشتیبانم شد و به من اجازه ایجاد رابطه و اجازه ابراز علاقه به آدم ها را داد ، عین بچه ای شدم که مادرش بهش اجازه داد تو کوچه بره و با دوستهاش بازی کنه ، و شما تا الان چند باره که اجازه تجربه های قشنگ را برای من صادر کردی ، تجربه ها و کارهایی که انقدر از انجامشون منع شدم که باورم شده که واقعا زشت و ناپسند هستند …. وقتی انسان در مسیر مستقیم قرار میگیره آنچه لازمه بهش گفته بشه ، گفته میشه و حتما لازم بود که امروز من این حرفها را از زبان شما بشنوم و خوشبختانه ذهنم نه تنها مقاومت نکرد بلکه با ذوق و شوق فراوان اونها را پذیرفتم ….سپاسگزارم