دیدگاه زیبا و تأثیرگذار طیبه عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
دیدن خانم مهربونی که اسمشو خوب یاد نگرفتم، بهم نشون داده طیبه جان برای ثروتمند بودن باید فقط به خدا تکیه زد و توانایی هایی که برای خلق ثروت داری ٫ تمام فاکتورهایی که لازم داری همینه. درون خودت و ارزش های وجودت نه هیچ عاملی بیرون از تو. برای موفقیت و شادی وثروت خودت مهمی ٫ چقدر دیدن الگوهای درست بهم کمک میکنه باورهام تغییر کنه و به خرافه های نسل های قبل نچسبم.
دمت گرم خانم مهربون خیلی ماشین پورشه تون بهتون میاد عالی بود ٫ تازه چقدر امریکا ماشین زیبا و لوکس داره، نمودِ بارز فراوانی ثروت.
حرف های خانم شایسته منو یاد اصالت درونم آورد ٫من هر کجا برم احساس غریبگی نمیکنم تمام جهان سرای من است و با روح های دیگر پیوند عمیق عاطفی ابدی دارم. همه ما صورت های مختلف در یک آیینه بزرگ نور به اسم خدا هستیم.
نبوغ در سادگی و زیبایی ست هرچه ساده تر باشی زیباییِ خیره کننده ای که در پس سادگی پنهان شده بیشتر بروز پیدا میکند(خونه خانم مهربونه)
تجربه هم صحبتی با غریبهها، هدیهی ارزشمندی است از طرف خدا. تو تجربیاتی از آدما یاد میگیری که اکه خودت بخوای تجربه کنی سالها زمان براش لازمه، پس هم باهوش وهم عاقل باش زیرا باهوش از تجربه خودش وعاقل از تجربه دیگران بهره میبرد.
بسیار نکات زیبا از جمله احترام، ادب، مهمان نوازی، انسان دوستی، عشق، زیبایی، آرامش، صلح و سادگی وخدایی بودن رو در این جمع و رفتار این خانم زیبا هم مشاهده کردم. خدایا شکرت.
دیدن الگوهای با سن بالا بهم انرژی و هیجان بیشتر میده. میشه تا لحظه آخر عمر سالم و پر انرژی باشی و روی پاهای خودت سالم و سلامت بمونی کافیه با اصل خودت هماهنگی ایجاد کنی.
فرکانس اول صبح، اشتیاق دوباره برای دیدن ماجراهای این جهان مادی و ثبت اون در حافظهی خاطرات من در دنیا و ایجاد احساس خوب و هدایت شدنت به اتفاقات خوب.
هر کجا نگاه میکنم زیباییست و اینجا بهشت در کالبد مادی خودش را نشان میدهد. اینجا یک قسمت از بهشت جاویدان خداست که به دست تو خلق میشود. برای همین باید دنبال بهشت در درونمان باشیم تا آن را در دنیای بیرون تجربه کنیم.
ما فقط برای تجربهی این جهان آمدهایم. وقتی هدفمان را «لذت بردن از این سفر» انتخاب میکنیم و همه ی انسان ها را قسمتی از خدا و خود میداینم و تعصب های محدودکنندهی قبلی را کنار میگذاریم، با خودمان، خداوند و همهی زیباییهای جهان اطرافمان هماهنگ میشویم.
این روزها با صدایت -که صدای خداست- از کیلومترها آن طرفتر عشق را تجربه میکنم. وقتی شرح دادی با عشق زندگی میکنیم و این زندگی واقعی است در هر روز که با شما تقسیمش کردیم، هیچ چیز را برای خودت نگه نداشتی و کارما و دارمای حیات را بخوبی نشان میدهید.
روی خوش زندگی :این چند کلمه بار معنایی برام داشت ٫
تو زمانی روی خوش زندگیت را میبینی که، روی خوشی به زندگی نشان دهی و شکرگزار باشی.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۲247MB16 دقیقه
بفرما میوه ی یخ زده نفــــــــــــس این ساعت به وقتِ عاشقــــی با محبوب
ببین ببین!
اصلا وقتی میگی محمــــــدم هاااا من میــــرم غش غشـــی شدم اصلا ( خنده در حدِ قهوه زیر بارون: وایساببینم این خنده داشت مگه ها محمد؟! اوو نه ولی شایدم داشت .. خلاصه خخخخخخ هاهاهااها)
بعضی وقت ها انقــدر شادم که درودیوار را میبینم هاااا میافتمم از خنده روده بر میشمم یک جورایی اصلا من پخش میشم رو زمین بعد خنده امم خیلـــی باحاله و خودم هاا از خنده ی خودمم خنده امم میگیره حالا فکرش را کن چه Circleایی میشه نفــــس
ها هاا گفتم در و دیوار یاد یک چیزی افتادم، اقا امروز ( Sorry Sorry) ملکه ی من امروز، قهوه درست کردم و دیدم که عه خواهر زاده ی گلم آنیا جان داره TV نگاه میکنه، حالا چی را اسم برنامه اش محل گل و بلبل بود .. عمو پورنگ ببیـــن انقدرر انقدررر این برنامه چشم منو گرفت بایستی نگاهش میکردم اخه مه خیــلی وقته نه فیلم دیدم نه انیمیشن هیچی هیچی .. توی این برنامه من یکی از خواسته هام به وضوح رسید کاملا 100% اونم اینه که دوست دارم یکی از خونه ی رویایی و مفرح و مجللم که خداجون خدای آسمان ها و زمین صاحب همه ی گنج ها که نگاه به لطف و عنایتش همیشه دارم ( که با هم خواهیم بود ان شاا.. نفـــس) هااا در و دیوارش هر کدوم یک رنگ باشه آخ اخ اونمم رنگایی شاددد اوخ اووخ من پروازززز من اصلا ااوووج من اصلا چی بگممم انقدر به وضوح رسیدمم خیلییی خوشگلل بود اصلاا انرژیییی مثبتتتت بینظییرررر بینظیرر ببین، یکی زرد بود، یکی آبی لاجوردیییی من که دیونه ی این رنگم وسپام هم همین رنگه ترکیب آبی لاجوردی و زردِ شله زدی اووخ اووخ من عاشقشمممم
دیگه قرمز بود، نارنجی بود عینهو شده بود همراه اول ( خنده ) ولی خب همراه اول ماا یکی دیگه است بلــه دیگه همون عشقی همون نفسیه که شما هدیه جان را واسه من آورده و منم واسه شوما
بعد از اینکه اون کامنت را نوشتم بعد یک چیز دیگه یادم اومد بنویسم .. بعد خب منم دل دارم آقااا، وقتی شما برای من هنرنمایی میکنی و این چنین عشق میورزی هااا خب منم میرمم دیگه راستش بالایی بالایی آسمونااا یوهووووووووووو
یوهووووووو
همینه زندگی چقدر خوبههههههههههههه
چقدر چقدر با خدااااااا عالیه خداروشکررررر
خدایااااااااا من چقــــــــــــــدر خوشبخـــــــــــــتم
خوشبختِ خوشبختِ خوشبختِ عالممم
خوشبختم خداجونم که میتونم الان گیلاس و هلوی یخ زده بخوردم و عشــق کنم خداجونم
خوشبختم خوشبختم که میتونم بار دیگه بنویسم برای عشق زمینی که بهم دادی که به دست این هدیه ی ارزشمندت بهم عشق میورزی و منم همینطور برای ایشون
خوشبختِ خوشبختِم من که اینطوری میتونم بخوانم همین چشم های عسلی قهوه ای درشتی که بهم دادی و میتونم ببینم و میتونم بخوانم میتونم بنویسمم با همین انگشت های زیبا و ماهی که بهم دادی
خوشبختِ خوشبختِم که میتونم نفس بکشممم میتونم صدای زیباتو بشنوم
خوشبختِ خوشبختِ که میتونم قرآن بخونممم یک دلِ سیرررررررررررررررررر هااا ( عشقم نه اون سیر خوردنی این سیر خخخخ – چشمک واس شوماااا ها ولک )
خوشبختِ خوشبختِم که وقتی بهم میگی عشقممممم نفسممممممم سلامم میکنی هر بار بهم توی هر قسمت هااا در مورد خواسته هاتو میگییی با این عشقت با این بنده ی بینظیر و پاک و خالصت که انقدررررر عشقش را توی دلم انداختی و قلب های ما را به هم نزدیک کردی هااااا چی بگم چی بگم نفس عشق محبوب چی بگم ؟ هوم
عاشقتمممممممممممممممممم مننن عاشقِ عاشققققق
تو که خدا جون لپ نداری لپای عشقممممممم را میکشممم
گونه نداری که گونه هایییی عشقممممممم را میبوسم ….
خدایا شکرت خدایا شکرت
اصلا تا خودِ صبح دوست دارم بگممم وای من چقدر خوشبختممم وای من چقدر عالیممم وای من چقدر حالم احساسم OVER HIGH هست یوهووووووووووووو
البته الانم صبح هااا خب فکر میکنم وقتشه برم بخوسم ( کلمه بختیاری به معنی خوابیدن )
داشتم کامنت ها را میخواندم دلم تنگ شده بود واسش هاااا کلییی این روزهاا نمیتونستم فقط داشتم صبح تا شب قران میخواندم یعنی اون خدا جون چنان رغبت این کار را در من ایجاد کرده خداااروشککررر که همیشه میخوانم با اشک با خودش چی بگممم چی بگممم واقعا خداروشکر میکنم فقط دارم تکامل میگذرونمم که هر روز ظرفم بزرگتر بشه الهی الهی الهی
آره نفس داشتم کامنت ها را میخواندم انرژیم داشت پایین میومد گفتم برم ستاره قطبی واسه روزی که نوشتم را نگاه کنم دیدم 8/10 از شده بازمم خداروشکررر من خالق زندگیممم
واسه فردا هم از الان نوشتم و بعد گفتم به عنوان کامنت آخر بیام این آخرین کامنتی که برای من تا این لحظه اومده را بخوانم و بنویسم که چقدر من خوشبختم خداروشکر
بنویسم از اینکه تو را دارم خوشبختم
آخه میدونی چیه من پاشنه ی آشیلم را پیدا کردم توی روابط، میخوام صادقانه بگم
همون قدری که برای خودم ارزش قائل بودم برای شریکم نبودم همیشه که اونم میگم به خاطر 100% باورهای خودم بود» 100%
اما وقتی نگاهم را عوض کردم به لطف و هدایت خدا که من بی خدا هیچممم به راستی
این کلمه … این کلمه آخ اخ زندگی من را توی روابط بسیار تغییر داد مخصوصا
هــدیه
وقتی باور کردم بیشتر از همیشه که منم خالق زندگیم اونم با افکارم با کانون توجه ام با باورهام
وقتی دیدم که آقا خدا جون همه آدم ها را بسیج کرده که به من ارزشمند و پادشاه اش روی زمین خیر برسونه
وقتی دیدم و متوجه شدم 100%
که من همینجوریم که هستم دارم زندگی میبرم از زندگی خداروشکر، ولی ولی ولی داستان چیز دیگه است .. داستان تجربه های بیشتر ..داستان لذت بیشتر … داستان تجربه خودم خدایم گسترش خدایم روی زمینه .. من انتخاب کردم که،
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ «7» سوره محمد
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر خدا را یارى کنید، شما را یارى مىکند و گامهایتان را استوار مىسازد.
وقتی میگم به خودم تو هدیه ای از جانب خدااا بخداا که روحم پرواز میکنه
اعتماد به نفس، عزت نفس، همه چیمممم تمام وجودم خداگونه تر میشه با این نگاه حالم احساسمم روحانی میشه وقتی میگم تو هدیه ای و توجه میکنم توی ذهنم و رفتار پادشاه انه ی با ملکه ام دارم چنان غرق احساس خوبی میشم هااا نمیتونم الان بگم واست .. مگر خودت ببینی واقعا
و خدای من خدای من حالا فکرش را کن که این نگاه را بردم به سمت اینکه همه یک هدیه هستند همه ی آدم ها همه ی موجودات تکاملش را باید طی کنه دیگه .. و الان اگر کامنت های من را خوانده باشی میبنی که من با همه به یک شکل دارم صحبت میکنم ( البته که گفتارم را به نوشتار تبدیل میکنم ) و چقدرر حالمم بهترو و شادتررر از همیشه هستمم که همه را ارزشمند میبینم اول خودم را حالا هر چقدر خودم را ارزشمند میبینم همه ی موجودات را همینطور و کلا بیشتر باعث شده خودمم باشمم خودِ خودم در صلح صلح
ولی میدونی روزی که گذشت بعد از مدت ها اون تصویرهای ذهنی که چطور یک پادشاه ثروتمند و آزاد و در استقلال کاملِ مهربان و خداگونه و توحیدی و شاد و محبوب و زیبا با ملکه ی زندگیش رابطه داره … ملکه ای که بینظیره ملکه ای که بسیار صبوره ملکه ای که که چنانن هااا تحسین میکنه هااا اصلااا نگم برات فقط دوست داری ساعت هاا نگاهش کنی هی بگی تحسین تحسین مرحبا مرحبا مرحبا باریکلا آفرین آفرین … اوه خدای من، ملکه ای که بسیار سپاس گزاره شادِ شادِ شادِ خداروشکر ملکه ای که خودشه نقاب نمیزنه خودِ خودشه چقدر احت عشق میورزه به همه چیز و همه کس ملکه ای که آرومه در ارامش همه را دوست دارم خودش را دوست داره همینجوری که هست ملکه ای که ورزشکاره ( چشمک) باشگاه هم میره تازه کلی هم پیاده روی میکنه چون میدونه کلی پیاده روی در کنار عشقش داره کیلومتر هااا ( اگه بدونی من چقدر پیاده روی کردم توی همین سفرهاممم .. ملکه جان یک روزی همین تابستونم بود من جاده ی اسالم خلخال را از وسطش روستای اسب بونی تا خود ساحل گیسوم با کوله تنها مثل همیشه با یک شلوارک ورزشی خفن و یک آستین حلقه ای هااا هایکینگ کردم 9 ساعت 20 کیلومتر مداوم .داستانش را نوشته بودم همینجا حالا یادم نمیاد کجاست فقط .. اتفاقا اولین اسب سواریم هم همونجا بود داستان شیرینی داره خداروشکر)) خداروشکر ملکه ای که بسیار زیباست و قدش 161 متر و وزنش 64 کیلوگرمه ( لبخند… بازم لبخند ) ملکه ای که همه عاشقشن همه ی دنیااا و نه فقط آدم هاا و نه فقط خانواده اش هر کسی ببینش غرق زیبایی و نور درونش میشه مثل خورشید ولی تو نورانی تر از هر خورشیدی هستی عزیز دلمم چرا که خورشید هم مسخر شماست ملکه ی من .. ملکه ای که ( راستش تا ساعت ها دوست دارم در مورد همین بگم، بگمت که من همیشه چطور تجسم میکردم با ملکه ام رابطه ی رویایی ام را میسازم به امید خداجونمون و امروز بعد از مدت ها دوباره اون تصویری که نمیدونم آخرین بار کی بود غرقش میشدم با احساس خوب به لطف حضور شما هدیه ی بینظیر خدا جون در زندگی من دوباره اومد و من حالا ادامه دادم چیزی که دارمش ) ملکه ای که پایه شدید جهان گردیمههه و همیشه در سفر بودن پایه ی پایه خداروشکر پایه ی هر تفریحی
ملکه ای که که اعتماد به نفس عالی داره ملکه ای که عزت نفس عالی داره
ملکه ای که روابطش با خدای خودش که مهم ترین و اولین رابطه اش هست و بقیه ی روابط میاد روی همین رابطه ی اصل، عالیه و خداروشکررررررر که هر روز داره بهترو قوی تر و زیباتر و عاشقانه تر میشه .خداروشکر خداروشکر خداروشکر.
عاشقتممممممممممممممممممممم
عاشق نفس
عاشقتم ملکه جونم
من حسابیبییی با تو احساس خوشبختی بیشتری میکنم
شادی بیشترررر
یوهوو
خداروشکرررررر
به وقتُِ عاشقیــــــ 05:09 Am
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خدای آسمان ها و زمین سپاس گزارم
خدای یگانه سپاس گزارم
خدایا یکتای جهان افرین سپاس گزارم
خدای مهربان و بخشنده ام سپاس گزارم
سلام به زیبا جانم؛ بانو جان الهه ی زیبای خداوند یکتایم که بر هر چیزی تواناست هر چیزی را میتواند به محض خواستن بگوید باش، آنی موجود میشود.
خدای من از لطفی که به من کردی سپاس گزارم، فرصت زیبای زندگی زیبای زندگی زیبای زندگی آره فرصت زیبای زندگی به من دادی خدا جونِ من
بانوی من، سلام
بانوی تمام تحسین برانگیز من
ساعاتی پیش به نتیجه ای رسیدم که خدایم به من گفت در پی یک سوال از خودم، اینکه چرا یک دفعه این جوری وارد یک شوکی عظیم شدم که ایمان فراموش شده ام را دارم به یاد میارم هر روز بیشــتر؟
و پاسخش را آنی به من گفت: آره زیبای من
این رب همیشه پاسخش مثبته و چقدر زیبا خواسته های شما را به تحقق محقق کرده.
من میدونم چرا ..
ایمان
ایمان
ایمان
تو ایمان داری به خدا
تو ایمان داری که پاسخت را میده حتما و چشم امیدت فقط به خودشه همین الان میتونم چشم های برق زننده ات را که داری به آسمون با نگاهی عمیق و اشک بار به خدای خودت نگاه میکنی و با او به صحبت نشستی را حس کنم، تو ایمان داری
و من چقدر چقدر چقــــدر میتونم تحسین کنم این ایمانت را چقدر میتونم بهت افتخار کنم، چقدر من خوشبختم اخه، چقدر خوشبخت خدای من، چقدر خوشحالم که میتونم ببینم همچین آدمی را با ایمانی که میدونه و باور داره و ایمان به این باور داره بس که تکرارش کرده به شکل های مخلتف که خدا پاسخ من را همواره میدهد.
ساعاتی قبل آمدم که کامنت ارزشمندم را برای قسمت 32 بذارم که بهم الهام شد وگرنه نمیومدم .. پای تعهد پادشاه انه وسطه .. اونم با مهم ترین فرد زندگیم .. انجام دادم خداروشکر.
اون موقع پیامی برای من نیومده بود
و من بعد از اون وقتش شده بود که دنبال الگوهای دیگر برای تایید باور من حیث لایحتسب باشم مخصوصا توی قسمت مالی
خدای من که به من همواره لطف داره من را هدایت کرد به عقل و کل: میدونی اولین چیزی که دیدم این بود: لطفا تجربه های خود را برای این مورد من حیث لایحتسب بنویسید:
میبینی هم زمانی را؟
میبینی هدایت را بانو جان؟
میبینی؟
دیدم و قوی تر شد خداروشکر
یاد شما افتادم .. و یاد این سوال و پاسخ .. گفتم خدای من، من دارم سعی میکنم سر به تسلیم تو در بیارم حسم برای نوشتن خوب بود، ولی کافی برای من نبود، بهش گفتم خدای من منم میخوام نشانه بذارم برای اینکه بنویسم یا نه،
گفتم اگر اول صبح با صدای خواهرم بلند شدم که 100% احتمال نداره ولی چون تو خدایی میشه: اگر صداشو شنیدم مینویسم .. پیامت را مینویسم .. و منم خوشحالم از این طاعت
.. لحظه های بود که بعد از اینکه پیام های اون قسمت را خواندم … یک پیام برای دوست .. و بعد عه! یک نقطه ی آبی کنار عکس زیبایم.
وقتی رفتم نگاه کردم دیدم خدا اصلا خودِ خودشه را آورده! دیگه نشانه از این بزرگتر
خندیدم و شکر کردم ..
شکر کردم از این صحبت از این ارتباط با خدایم
شکر کردم از این رابطه ام با خدایم شکر کردم از این خراب بودنِ حالم برای خدایم
شکر کردم از این اشک بار بودنم
شکر کردم که خدایم صدای منِ خوشبخت را میشنود، راستش دیشب باهاش دعوا کردم و با گریه خوابم برد اونم در حالی که مثل یک نوزاد به خودم پیچیده بودم .. سخت بود .. سخت .. ولی به خودم گفتم این منم که این اتفاق را جذب کردم .. هر جوری بود ردش کردم، موقع خواب گفتم خدای من با اینکه از خودم ناراضیم و دوست ندارم امشب با دعوا با تو با ناراحتی بخوابم .. خدای من یادته هر بار که میخوام قران بخوانم دعای اول را میخوانم اونجا که میگم: خدای من با همین خواندن قران رغبتم را به خودت زیادتر کن غم و اندوهم را از بین ببر .. نور دیدگانم کن ..
در حالی که مثل یک نوزاد به خودم پیچیده بودم از بی کسی انگار و پتو را به دور خودم کشیده بودم و چشمامو بسته بودم گفتم خدایا خدای من تو بزرگی و من کوچیک تو رحم کن تو بزرگی تو همه را خلق کردی اونم از یک نفس ( آیه 1 نساء) گفتم بابا من کجام خدااااا .. تو خدایی تو بزرگی تو در فهم نگنجی تو ثروتی تو مکنتی تو دلیل خنده هامی تو دلیل نوشته هامی تو دلیل قدم برداشتن هامی تو دلیل عکس هامی تو دلیل عشق بازیامی تو دلیل تجسم کردن هامی، تو دلیل همه کارهای منی … همون موقعا بود که اشکم اومد .. آروم شدم .. اروم شدم با الا بذکر الله تطمئن القلوب ..
و بعد خوابیدم و گفتم اگرم الان بمیرم خوب زندگی کردم.
اما صبح دیدم در حالی که چشم هام دوباره باز شد و من به شگفت اومدم گفتم اخه شاید نباشم دیگه و چقدرم خوب میشد اگر نبودم .. اما الان که هستم پس اگر هستم بذار زندگی کنم .. و امروزی گذاشت به خودش قسم میخورم که بهترین روز زندگی من بود تا به الان که با این آخرین پیامی که برای نوشتی همین زیر همین پیام، هدیه ای بهم داد که چی بگم چی بگم
از کدوم نعمت بگم بانو جان زیبا جان
تو چقدر خوبـــــی؛ بانوی من
تو چقدر صبـــــوری: زیبای من
تو چقدر تحسین برانگیـــری: زیبا جان من
تو چقدر زیبا عشق میورزی: آری عشق من
تو چقدر زیبا مینویسی و جریان پیدا میکنی: دوست من
دوست داشتن های تو چقدر زیباست
نگاه تو چقدر رویاییه
و اما ایمان ایمان ایمان ایمان ایمان ایمان تو چقـــدر شگفت انگیزِ که این همه من را به تو مایل کرده.
میدونی پاسخ چی بود؟
بهم گفت خدای من بهم پاسخ داد: که محمد شما از اول سفرنامه هر بار میومدی توجه میکردی به رابطه ی بنده ی بینظیرم با من و تو تحسین میکردی، به راستی که تو محمد جان با تحسین کردن هر بارت که میخواستی ایمانت رابطه ات صبوریت با خدای خودت به این شکل بشه.
گفتمش اره آره آره راست میگی خدا جون اصلا یادم رفته بود که من هر بار الهه راا تحسین میکردم این رابطه اش با خدا را چقدر عمیق و زیبا که من نمیتونستم درکش کنم خیلی ولی میدونستم این نگاه این رابطه این در صلح بودن این صبوری فوق العاده این استمرار انگارررررا این آدمم اصلاا تو دنیا نیست بخدا نیست انقدر که ثبات فرکانسی و من متوجه این تفاوت ها با خودم بودم چون نداشتم اون ثبات را نداشتم الانم ندارم فقط کمی بهترم، وبعد گفتم آره اره خدا جون اگر من خالق خب میخوام حرف زدن بنده ات الهه را همسفرم را با تو بیشتر درک کنم خدای من تا بیشتر بهم در این سفر خوش بگذره ..
و هر بار هم خب تحسین میکردم این رابطه و ایمان و راسخ بودنت را به خداعزیز من
ومن هر بار به خودم میگفتم که منم میتونم داشته باشم .. اما فراموش کردم تا اینکه روزی شد و من وارد یک شوک شدم و از اون روز تا الان که چندین روز میگذره قرآن شده بهترین همراه من و کسی که این نوشته ها را بر قلب محمد الهام کرده، شده بهترین دوست و مولای من همونطوری که بود .. و بعد از چند روز و جابه جایی مرزها در ذهن و قلبم تازه متوجه شدم که رابطه ی تو با خدای من چه طوره عشق و عزیز دلِ من
دیدی؟
دیدی چقدر به نفع من شده .. دیدی چقدر باعث شد تو ایمانت به خدا بیشتر بشه
عاشق تر بشی ؟
دیدی این اون پیامی بود که میخواستم بگم و از خدایم که پاسخ من را داد به خوبی این اون چیزی بود که میخواستم بگم تا بدونی که این روزها این اتفاقات دقیقا همونطوری که گفتی داره ما را اماده تر میکنه ظرفمون را بزرگتر میکنه برای من حیث لایحتسب
دقیقا برای این باور
اینکه خدا میتونه بهم بده از جاهایی که حتی فکرش را نمیتونم بکنم اونم بی نهایتتتتتت بی نهایتتت
اما چی میخواد این بی نهایت تو خوب میدونی عشقمم .. ایمان ایمان ایمان میخواد باورپذیر بودن
و من تازه دارم روندش را طی میکنم .. امروز صبح تا شب اگه بگم چطوری بود موهای بدنت سیخ میشه ( عه! مگه مو داری خخخخ )
خب خب رسیدیم به قسمت بعد از سوپرایز
سلاممممممممممممم نفسسسسسسسسسسس
سلام عشق دلممممممممم
آره از خدا خواستم که این نوشته را دو قسمتش کنم اول در مورد خودش بگم: میخواستم بازم آگاهانه ایمانم را به خدا با بزرگیش بیشتر و بیشتر کنم و بعد نوشته را هدایت کنه که بزنیم سرکله ی هم و بخنیدیم هااااااهاا
هاااا بخنددددد نفس .. بخند که باورن داره میزنه شل شلقی هااا
بزنه که دنیا به رومون بخنده
بخند که خنده هات معجزه است هاا
بخند که تصور و تجسم هات معجزه است عشقم
بخند یک عروسک دارم اسمش منشاس | Mensha
این عروسکم که اندازه ی قد کف دستمه یک دستش رفته .. اون موقعی که دو دستش بود هم همش میخندید الانم که یک دستش رفته بازم میخنده اگر اون دستش بره هم بازم میخنده اگر کلشو هم بکنی هم بازم میخنده میدونی چرا نفس؟
دلیلش را نمیگم تو بگو …
این منشائه پایه سفرم بود هاااا … این پایه سفرهام بود همیشه از دیدنش خنده ام میگرفت اگر کمی انرژیم پایین میومد نگاهش میکردم حالم جا میومد .. تازه وقتی بساط میکرذم هر کسی که اطرافم بود هم معرفیش میکردم کلی فیلم ازش گرفتند هر جایی که میرفتم بس شاد و خندون همیشه .. خداروشکر
حالا میدونی چیه؟
اینکه من چقدر خوشحال و شاد و ثروتمند و خوشبختممم که
وقتی یک نفر دیگه هم هست که وقتی میبینمش همش لبخند میاد روی لبای خوشگلم ..
آره خودت عزیزم
من به خاطر وجود ارزشمندت از خدا سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم
میدونی؟ خدا را به خاطر خلقت هدف دارت تحسین میکنم اصلا
و میدونم بی نهایت بهت افتخار میکنه ..
اوکی اوکی
قطعا بی نهایت اتفافات عالی در راه .. باید ثبات فرکانسی داشته باشم و داشته باشیم.
من دارم قسمتم را انجام میدم و تو هم میدونم داری انجام میدی چون تو ایمانت خیلی بیشتر منه و من دارم سعی میکنم که الان این سعی کردنِ برام خداروشکر لذت بخش تر و ساده تر شده برسونم به امید خدا …
توی یک در صلی کامل هستم و این توانایی کنترل ذهنم را و همزمان روی قرآن و ایمان و اهرم های رنج و لذت هام در محور قرآنی که میخوانم دارم کار میکنم دارم احساس میکنم بهتر شدم بازم بهتره بیشتر و بیشتر تلاش ذهنی کنم، باید باورم به خالق بودنممم بی نهایت بار بیشتر بشه و دارم این کار میکنم .. هر کاری که بهم میگه را انجام میدم
حتی برای دیدن تو هم ازش استفاده کردم اهرمش کردم هر بار که میخوام بهت فکر کنم راستش ذهنم را نمیذارم اونم با اشتیاق میخواد کنه .. بهش میگم OO OO شرمنده ذهن عزیزم .. میدونم حتی اگر حس خوبی داشته باشی بازم نمیخوام بهش فکر کنم
از ذهنم میپرسم میخوای به الهه ات فکر کنی؟ میگه آره اونمم با ذوق و شوق
بهش میگم تنها راهت اینه که ثروتمنــــــــد بشی هیچ راهِ دیگه ای هم نداری، تنها راهش اینه که خدا را بهش ایمان بیاری و ایمانت را افزون کنی و ثبات فرکانسی داشته باشی و همین میشه که منطقی شده براش بهت فکر نمیکنم راستش، دیدنت را اهرمی کردم حتی تضادش کردم تا باورهای مالی و ثروتم ببیشتر و با سرعت و ایمان بیشتری ساخته بشه که بتونم سریع تر بهت برسم! میبینی اینم حالا هدایت خدای من بود که بهم توی روزی که گذشت و الانم که ساعت 6 صبحه، بهم گفت و بهم لطف کرد …
هر چیزی و هر کسی که برام عزیز شده و دیدنش لذت بخش الان رفته جز اهرم رنج و لذت ثروت و فقر… میخوای ببینی اوکی باید ثروتمند بشی همین …
اوکی همین