سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۳

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اندیشه عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

خیلی با خودم فکر کردم که چه چیز این سفر من را انقدر تحت تاثیر خودش قرار داده، مگر نه اینکه همه ما کم و بیش سفرهایی در طول زندگی داشته ایم پس چرا این سفر، اینقدر خاص شده که هر روز تشنه دیدن و تجربه قسمت دیگری از آن هستم و به این نتیجه رسیدم که مسافرین این سفر، آدم های خاصی هستند و در واقع این آدم ها هستند که پدیده ها و اتفاقات را خاص میکنند، یا بهتر بگم این آدم ها هستند که پدیده های زندگی خودشون را خلق میکنند، {پاندای بزرگ پرسید: “کدومش مهم‌تره، سفر یا مقصد؟” و اژدهای کوچک گفت: “همسفر…”🐼🐉}

مثلا شادی استاد در بدو ورود به نیویورک با دیدن تابلوی خوش آمدید به نیویورک برای من جالب بود چراکه هرگز در مسافرت های خودم و اطرافیانم چنین حدی و چنین جنسی از خوشحالی را ندیده بودم. آنچه من در سفرهایم و ورود به شهر مقصد تجربه کردم نهایتا این جمله بود که «آخیش بالاخره رسیدیم» یعنی دیدن تابلوی خوش آمدید بیان کننده یکجور رهایی از جاده و کلافگی های سفر تعریف شده است در حالیکه استاد درست مثل اینکه از بهشتی وارد بهشت دیگری می‌شود. نه تنها از رانندگی خسته نیست بلکه نیرویش برای روزهای خوبی که در شهر بوفالو خواهد داشت چند برابر میشود و با عشق دریا را به شریک لحظه هایش نشان میدهد و خانم شایسته آنقدر ذوق میکند که اگر میتوانست، دریا را بغل میکرد؛

و بعد دوربین می آید که دریا را ببلعد و صحنه تلاقی آسمان و دریا را شکار کند؛ خدای من، چه صحنه زیبایی! دریا چنان با آسمان یکی شده که آبی ها را نمیتوان از هم تشخیص داد و این زیبایی ناب، این پیام را به من می رساند که هیچ مرزی بین بالا و پایین وجود ندارد و انسانی که در مدار زیر صفر زندگی می کند میتواند، میتواند به اوج برسد، به شرطی که باور کند خالق آبی آسمان و آبی دریا یکیست و آن خداوندی ست که در همه جا جاریست و من یاد گرفتم که سفر مترادف با خستگی نیست، سفر مترادف با هزاران انگیزه ایست که نه تنها ریشه ی خسته بودن را خشک میکنند بلکه برگهای سبز امید را می رویاند و نوید صدها تجربه‌ی زیباتر را در آینده سر می‌دهد.

و بازهم استاد: باید پارو نزد وا داد؛ باید دل رو به دریا داد؛ خودش میبردت هرجا دلش خواست؛ به هرجا بُرد بدون ساحل همونجاست؛

این شعر زیبا و ساده، بیان کننده قانون است، قانونی که می گوید بی جهت دست و پا نزن، بدون ایمان حرکت نکن، هنر تو‌، توکل و سرسپردگی و وظیفه‌ی جهان‌، هدایت تو به مسیر نعمت‌ها و لذت‌های بیشتر است. رابطه استاد با مایک، یک رابطه فوق عالیست، جذابیت این رابطه و خلاقیت در عاطفه، قابل تقدیر است؛ استاد صبح ها با ترانه های درخواستی مایک، بیدارش میکنه و چه خواب از سر پراندن شیرینی، مایک خنده ش میگیره و صبح را با بهترین فرکانس شروع میکنه

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۳
    149MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

492 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «افشین خان» در این صفحه: 1
  1. -
    افشین خان گفته:
    مدت عضویت: 2867 روز

    به نام خدا. سلام به استاد عباس منش عزیز و همه ی دوستانی که دارن این پیام رو می خونند. الآن دوشنبه هفتم مرداد 98 هست و ساعت 4 صبح (به وقت ایران) که من شروع کردم این متن رو بنویسم. من تقریبا ساعت 1 خوابیدم و ساعت 3 بیدار شدم و یه حس قوی درونی همش میگفت این پیام رو بنویسم با این که خوابم می اومد و می خواستم بگیرم بخوابم ولی اینقدر به خودم گفتم که دیگه تصمیم گرفتم انجامش بدم و یه جورایی می خوام یه گوشه ای از داستان تکامل خودم و چیزهایی که توی دو سال گذشته درک کردم رو با شما به اشتراک بذارم. الآن دارم این متن رو توی یه دفتر با خودکار می نویسم تا بعدا توی سایت بذارم چون لپ تاپ و گوشی ندارم که باهاش تایپ کنم. به خودم گفتم کجا بنویسم؟ گفتم توی اون دفتر قدیمی می نویسم که آخرش چندتا صفحه ی خالی داره و حدود نیم ساعت داشتم یه سری نوشته هایی که با مداد نوشته بودم رو پاک می کردم ولی حس خوبی داشت سال ها بود که چیزی رو با مداد پاک کن پاک نکرده بودم. خلاصه بریم سر اصل داستان: کل این پیام عمل به گفته های درونیه که بهم میگه با این جمله ها شروع کنم:

    ” بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین”.

    همین دفتر که دارم این متن رو توش می نویسم مربوط به قواعد زبان عربیه که وقتی کلاس کنکور می رفتم نوشتم حدود ده سال پیش. میخوام درکی که از مفهوم این سوره از قرآن پیدا کردم رو به اشتراک بذارم که به نظرم کل داستان به صورت خلاصه و کاربردی گفته شده توی این سوره و خدا توی بقیه ی قرآن هم موضوع رو باز کرده و توضیح داده و مثال آورده و تکرار کرده و اینا. توی این سوره خداوند کل قضیه ی زندگی ما رو توضیح داده و مسیرهایی که می تونیم انتخاب کنیم و نتیجه اش چیه. به نظرم راه خوشبختی ابدی که همون توحید و یکتاپرستی هست (صراط مستقیم) و راه بدبختی رو خیلی ساده گفته. چیزی که گفته اینه که ای کسی که سپاس گذار و شکرگذار تو هستیم و تو قدرت و فرمانروای کل جهان ها هستی و مالک همه چیز و قدرت انجام هر کاری رو داری ما فقط و فقط از تو می خواهیم که ما رو به صراط مستقیم (راه پابرجا و دایمی و ثابت و بدون تغییر) هدایت کنی. “مستقیم” از مصدر استقامت هست که به نظرم به معنی ثابت و دایمی بودن هست (همون چیزی که استاد توی کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم توضیح دادن: قوانین کیهانی و انرژی که همیشه بوده و خواهد بود و هرگز تغییری نمیکنه و خطا و اشتباه و استثنا هم نداره) حالا این راه تنها راه خوشبختی و همون راهی هست که به ما نعمت های پایدار و همیشگی و ابدی میده. به نظرم خداوند توی این سوره آدم ها و مسیرشون رو دو دسته ی کلی تقسیم کرده (همون توحید و شرک)

    1 افرادی که به خاطر باورهای شرک آلود و توکل نکردن فقط به خدا و حساب کردن و حساب بردن از غیر خدا خودشون به خودشون ظلم می کنن و نعمت ها رو دریافت نمی کنن (الضالین).

    2 افرادی که به خاطر تقویت باورهای توحیدی نعمت ها رو دریافت می کنن (الذین انعمت علیهم). حالا اگه این افراد حواس شون نباشه و اشتباه کنن و اون تقویت کردن رو تکرار نکنن و فکر کنن که به خاطر خودشون بوده که اینا رو به دست آوردن و یا به خاطر مردم و دیگران بوده و خلاصه این نعمت ها رو از طرف غیر خدا بدونن “مغضوب” میشن و اون نعمت ها رو از دست میدن (غیر المغضوب علیهم).

    و درخواست ما از خدا اینه که ما رو به راه کسایی هدایت کنه که زندگی پر از نعمت خوشبختی دارن ولی غیر از اون هایی شون که به خاطر شریک قایل شدن برای خدا نعمت ها رو از خودشون می گیرن و برای همین قبل از “مغضوب علیهم” کلمه ی “غیر” اومده و قبل از “الضالین” گفته “لا” و برای هردوتاش “لا” به کار نرفته.

    خدایا شکرت. من که اصلا نه عربی بلدم نه متخصص هستم نه هیچی اینا فقط گفته میشد و من نوشتم.

    خیلی حالم خوبه الآن خدایا شکرت که توی این فضای فرکانسی قرار گرفتم. من دقیقا دو سال پیش با فایل ها ی استاد عباس منش آشنا شدم یکی از دوستام چندتا از فایل ها رو برام فرستاد البته از چندین ماه قبلش اسم عباس منش رو شنیده بودم از همکارهام اما تا اون موقع هنوز توی این مدار نبودم. از اون موقع بعد تا الآن خودم رو بستم به فایل های دانلودی استاد و همه ی فایل های رایگان استاد عباس منش رو بارها و بارها دیدم و گوش دادم. اما توی این دو سال تقریبا هیچ وقتی برای خوندن کامنت ها و کامنت نوشتن نذاشتم. امیدوارم این شروع مشارکت من توی کامنت های سایت باشه و همینطور شروع عمل کردن و به کار بستن این قوانین با تعهد و جدیت و استمرار. پریشب از فایل لایو شماره 1 به بعد رو دانلود کردم و شروع کردم به دیدن. انگار که همه ی چیزهایی که درک کرده بودم دوباره مرور و یادآوری شد و خیلی واضح تر و ملموس ترشد برام وقتی که فایل های سفرنامه ی امریکا رو دیدم (و اونی که خیلی بیشتر برام آموزنده و گیرا بود قسمت دهم سفر بود و لایو شماره 1). واقعا از استاد عباس منش و خانم شایسته ممنونم که این زیبایی ها و مطالب مفید و کاربردی رو به اشتراک میذارن. خدا رو شکر عالی هستن. این پیام شاید هم یادآوری به خودم باشه هم شرگذاری از خدا هم شروع تغییرات مثبت توی عملکرد من و هم ثبت کردن این جمله ها که بعدها این الهامات برام یادآوری بشه.

    من تابستان 96 که عضو سایت عباس منش شدم توی یه کسب و کاری بودم (و هنوزم هستم) و کارهایی باید انجام می دادم که به خاطر ترس ها و اعتماد به نفس پایین انجام نمی شد و اگه انجام می دادم ادامه نمی دادم و همون روز قطع می شد.البته ناگفته نماند که هنوزم همین ویژگی رو توی عملکردم دارم با این که درک و آگاهی ام با قبل از این که وارد این خانواده ی صمیمی بشم قابل مقایسه نیست و خیلی بهتر شده و نشونه ها و نتیجه های زیادی هم دیدم. اما هنوز به “اقدام کردن و ادامه دادنش” نرسیدم (همون ایمان بدون عمل که پاشنه ی آشیل منه). همون تابستون 96 که با این مباحث آشنا شدم از اون فضای کاری و بودن با همکارام که خیلی هم دوست دارم باهاشون باشم خودمو دور کردم که یه جورایی به خودم تعهد بدم که این ایده و این کارها رو انجام ندادم و تا فلان نقطه پیشرفت نکردم حق ندارم برگردم پیششون. اما باز هم کارها رو انجام نمی دادم و خودم رو گول می زدم که دارم روی باور هام کار می کنم و فایل های استاد عباس منش رو گوش می دادم یعنی به جای اقدام کردن ایده و چیزهایی که توی کارم باید انجام می دادم صبح تا شب فایل ها رو گوش می دادم و تکرار می کردم و البته بد هم نبود برام چون آروم آروم شناخت و درک من از دنیا و خداوند و قوانین و تمرکزم روی زیبایی ها بیشتر شد اما می تونست با عمل هم همراه باشه که نتیجه هام صدها برابر بیشتر از الآن باشه.

    یکی از چیزایی که از سریال سفر به دور امریکا خیلی برام جذابه و لذت بخش زبان انگلیسی هست و ضمنا یکی از خواسته هام هم داشتن همسری هست که اونم مثل من عاشق انگلیسی باشه و با هم انگلیسی حرف بزنیم و این فایل ها باورم در این مورد رو خیلی تقویت کرد. من از وقتی سن راهنمایی بودم به زبان علاقه مند شدم و واقعا لذت می برم از تمرین زبان و انگلیسی صحبت کردن و گوش دادن. من اصفهان بزرگ شدم و زندگی می کنم و همونطور که می دونین این شهر شاید توریستی ترین شهر ایران باشه یا حداقل توی دو سه تا شهر اول ایران. لحظه ی سال تحویل 97 ( که سال 97 می خواست شروع بشه) من رفتم میدون نقش جهان و خیلی هم شلوغ و پر مسافر بود و جای شما خالی شب خوبی بود و خوش گذشت. اون سال حدود ساعت 8 و 9 شب سال تحویل بود. داشتم با خدای خودم صحبت می کردم و لذت می بردم و مثل گذشته تعهدهام رو یادآوری می کردم و کار هایی که می خواستم بکنم و انجام نمی دادم.

    قبل از اون خیلی خیلی کم می رفتم اونجا و زیاد اهل بیرون رفتن و اینا نبودم. اما این شروع رفتن هرروزه ی من به میدون نقش جهان بود. بهار و تابستون و پاییز 97 تقریبا هرروز اون جا بودم. راستی اینم بگم که از همون سال 96 کم کم رفت و آمد با دوستان و فامیل و خانواده رو هم گذاشتم کنار و تلویزیون و موبایل و اینا و الآن هنوزم ادامه داره. یعنی در اصل به جای حل مسیله هام صورت مسیله رو پاک می کردم و به قول استاد عباس منش, آشغال ها رو زیر مبل می ذاشتم. البته توی بعضی از موارد خوب عمل می کردم اما توی بیشتر موارد عملکرد ضعیفی داشتم یا اصلا نداشتم. خلاصه توی تعطیلات عید 97 یه سری غرفه های مسابقه وبازی و مشاوره و روانپزشکی و اینا وسط میدون نقش جهان برگزار شده بود. یادمه با یکی از مشاورها صحبت کردم و درباره ی افزایش اعتماد به نفس و تعهد و راهکاری که می تونه بهم بده پرسیدم و این ایده رو بهم داد که مثلا تو که به زبان علاقه داری بیا این جا و به خودت بگو امروز با چندتا توریست خارجی هرکدوم پنج دقیقه صحبت میکنم و این کارو انجام بده و توی یک لیست هرروز بنویس و اینا. من همون رو هم انجام ندادم ولی هرروز می رفتم اونجا (برای این که کارهام رو عقب بندازم و به این هوا که دارم روی باورهام کار می کنم) و یکی دو هفته بعدش به صورت ناخواسته صحبت کردن با توریست ها رو شروع کردم. یادمه اون موقع نمی تونستم حتی چند دقیقه صحبت کنم با توریست ها با این که زبانم بد نبود و آروم آروم این کارو بیشتر انجام دادم و خیلی لذت بخش بود برام و در مورد مسایل مختلفی هم سوال می کردم و جواب های خیلی جالبی گرفتم و خلاصه خیلی چیزا یاد گرفتم و دیدگاهم وسیع تر شد از اون وقت تا حالا. با وجود همه ی اینا من همه ی وقتم رو می ذاشتم برای بودن با توریست ها و فایل های استاد عباس منش و خوندن مطالبی درباره ی کار خودم و دیدن فیلم های انگلیسی برای تمرین زبان. و اقداماتی که باید درباره ی کارم انجام بشه رو انجام نمی دادم. ضمنا من با دیدن و گوش دادن فایل های سایت و توجه به زیبایی ها و حذف بعضی چیزا از زندگیم (آدم ها و تلویزیون و بحث کردن و اینا) نتیجه ها و نشونه های خوبی هم گرفتم ولی خب نتیجه های خیلی بزرگ وقتی میان که آدم واقعا توی همه ی جنبه ها تغییر کنه نه فقط سطحی و کوچیک.

    چند مورد از نتیجه های عالی که گرفتم رو میگم براتون: یه بار یه اسکناس صد دلاری پیدا کردم و چندبارهم پول های کمتر (ده تومن و دو تومن و اینا). شروع کردم به این که توجه ام رو از روی چراغ قرمز بردارم و کم کم چراغ سبزها برام بیشتر و بیشتر شد تا جایی که بالای نود درصد مواقع چراغ برام سبزه (چه پیاده چه با ماشین) و الآن هم همین طوره. بارها و بارها توریست ها بهم هدیه های مختلفی دادن و بارها و بارها دعوتم کردن به رستوران و کافی شاپ و جای دیدنی اصفهان با هزینه ی خودشون. و خیلی چیزای دیگه…

    من با این که همه ی اینا می دیدم و لذت می بردم و می دونستم قانون چیه و باید چه کارهایی انجام بدم و نتیجه اش چیه ولی تعهد نداشتم به انجام تمرینات و کارهایی که باید بکنم. حتی در مورد تمرین هایی که استاد عباس منش میگن هم بیشترش رو انجام نمی دادم یا این که فقط یه بار انجام می دادم. توی این دو سال هم همش به خودم می گفتم که این کارو می کنم و اینجوری میشه و اینا و بعدش این دوره ی استاد عباس منش رو می خرم و و کار میکنم و اینا. هر بار که یه دوره ی آموزشی جدید رو میذاشتن روی سایت همین برنامه ها رو می ریختم ولی اقدام نمی کردم به اون برنامه و درباره ی کارم هم همین داستان بود بدون تعهد و اقدام عملی. و الآن هم همینجوری هستم هنوز ولی به امید خدا می خوام واقعا دیگه شروع کنم در همه ی جنبه ها روی خودم کار کنم و عمل کنم و تنها چیزی که لازمه همون تعهد و تکرار هرروز قدم های کوچکه (به قول استاد برای رسیدن به اهدافمون باید قدم های کوچیک ولی متوالی رو برداریم این راه رسیدن به هر هدفی هست).

    همین جمعه که داشتم فایل های جید استاد رو می دیدم (از لایو شماره یک به بعد) انگار همه ی این دو سال یادآوری شد و خیلی جدی تر و ساده تر و قابل درک تر شد برام. وقتی داشتم فایل های سفر به دور امریکا رو می دیدم انگار تازه قضیه رو گرفتم و دوزاری ام افتاد. من توی این دو سال تمرکزم بیشتر روی این بود که با حساسیت همه ی ورودی ها رو کنترل کنم و خیلیاز فیلم ها رو نبینم و آهنگ گوش ندم و با خیلی از افراد صحبت نکنم چون ممکنه باور منفی بهم بدن و برام خوب نباشه که اینو گوش بدم یا ببینم یا درباره اش صحبت کنم و به هوای این کار داشتم خودمو از لذت بردن از زندگی و انجام دادن کارهایی که دوستشون دارم محروم می کردم.

    وقتی دیدم شما دارید چطور زندگی می کنید توی زندگی واقعی تون و لذت می برید و روی خودتون هم کار می کنید و مسیله ها رو حل می کنید و از فرصت ها و ایده ها هم استفاده می کنید تازه قضیه رو گرفتم که بابا اصلا قرار نیست من خودم رو اینقدر اذیت کنم که مثلا می خوام خودمو از چیزای نامناسب جدا کنم. فهمیدم که من قرار نیست کار خدا رو انجام بدم که. من فقط باید از زندگیم لذت ببرم و حواسم به جنس ورودی های ذهنم و افکارم و صحبت هام و باورهام باشه و روی اونا کار کنم و روی حل کردن مسیله ها هم کار کنم. باید زندگی کنم و لذت ببرم و به روش و سبکی که ازش لذت می برم پیش برم و بقیه اش رو به خدا بسپارم که “کبوتر با کبوتر باز با باز” رو برام انجام بده.نیازی نیست اینقدر حساس باشم که حالا این آهنگ یا این فیلم که می خوام ببینم نکنه یه قسمتش برام مناسب نباشه و اینا. اصلا من وقتی روی خودم دارم کار می کنم و لذت می برم از زندگی ام به ورودی های خوب و اتفاقات خوب آدم های خوب و شرایط کاری خوب و همه ی چیزای خوب هدایت میشم و یادم اومد چقدر زیاد از این هدایت ها و اتفاقات خوب داشتم توی این مدت توی زندگیم. من سال ها قبل از آشنایی با سایت شما بعضی موقع ها کتاب هایی رو می خوندم درباره ی موفقیت و رویاپردازی و اهدافی داشتم برای خودم که باعث شد به این مسیر هدایت بشم.

    خیلی خوشحالم که توی این فرکانس و مدار قرار گرفتم و خدا رو شکر می کنم. من اینو وقتی خیلی خوب درک کردم که داشتم فایل های سفر به دور امریکا رو می دیدم که شما چقدر ساده و لذت بخش و راحت زندگی می کنین و سخت نمی گیرید برای چیزای بیرونی و فقط روی درون کار می کنین و قوانین رو دارین توی زندگی تون اجرا می کنین. اینقدر این فایل ها برام جذاب بود و حس خوبی بهم داد که الآن قلبم داره تندتر از دستم می نویسه واقعا.

    این رابطه ی خوبی که با پسرتون و خانم شایسته و آدما و خودتون دارین و این کارهای عملی که برای عمل بر اساس قانون و یاد دادن قوانین به پسرتون می کنین و مسایلی که خودتون حل می کنین و نوع زندگی که دارین رو خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم و واقعا لمس کردم و حس کردم که انگار خودم این زندگی رو دارم تجربه می کنم با این که هیچ وقت توی زندگیم این تجربه ها رو نداشتم توی خانواده ام و ندیدم بقیه داشته باشن ولی اینقدر از نظر فرکانسی واردش شدم که انگار دارم تجربه اش می کنم و خدا رو سپاس گذارم که منو هدایت کرد به این مداری که الآن توش هستم.

    این احساس باعث شده که یه انرژی فوق العاده بگیرم که که بخوام این زندگی رو خلق کنم واسه خودم و تجربه اش کنم.

    و اولین کاری که براش انجام دادم این بود که دیروز عصر رفتم سی و سه پل (اصفهان) و با یه شلوار ورزشی رفتم (واسه اولین بار بود که بیرون از خونه با اون لباس می رفتم) و خیلی راحت بودم و عالی بود. نشستم زیر پل و پاهام رو گذاشتم توی آب خیلی و لذتبخش بود جای شما خالی. و بعدش از این طرف پل رفتم اون طرف از توی آب. فوق العاده بود.

    راستی وقتی رفتم توی آب یه پدر و پسر که از آلمان اومده بودن (توریست بودن) من رو دیدن که می خوام برم اون ور رودخونه و انگار که اونها هم انگیزه گرفتن که بیان توی آب. باهاشون شروع کردم به صحبت کردن و خدا رو شکر هردوتاشون انگلیسی هم بلد بودن. خیلی لذت بردیم. ضمنا همون موقع هم خورشید داشت غروب می کرد و صحنه ی خیلی قشنگی بود.

    خدا رو شکر کردم که این همه زیبایی خلق کرده من می تونم ازشون لذت ببرم و کافیه بخوام که لذت ببرم و ببینم و با این کار نعمت ها و زیبایی ها توی زندگیم بیشتر میشه.

    از همه تون متشکرم دوستان که این پیام رو خوندید با این که طولانی بود امیدوارم براتون مفید باشه.

    از استاد عباس منش هم متشکرم که تجربه ها و راهکار هاشون رو آموزش میدن.

    جالبه من تا حالا فقط کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم” رو خریدم یعنی هیچ کدوم از محصولات رو نخریدم و کار نکردم و فقط با فایل های رایگان به درک و شناختی رسیدم که دقیقا می تونم این زندگی و نتایجی که شما دارید رو احساس کنم و ازش لذت ببرم با این که توی زندگیم هنوز اتفاق نیفتاده ولی خیلی باور پذیره برام و می تونم توی ذهنم ازش لذت ببرم. بی نهایت از خدای مهربونم ممنونم که من رو با قوانینش آشنا کرد . ضمنا دیشب چندتا آهنگ قشنگ هم دانلود کردم که بارها دیده بودمشون ولی تا حالا این کارو نکرده بودم. و یکی از اونا رو بیشتر از بقیه دوست داشتم که همین الآن هم داره پخش میشه و گوش می کنم. و موضوعش همین چیزیه که گفتم. “در لحظه باش و لذت ببر و انجام بده کارهایی که احساس خوبی بهت میدن.”

    If I had a choice, if I had no way, boy you know we’d do it, every single day

    If I had a wish, and if I had no way, boy you know we’d do, it every single day

    به شما هم پیشنهاد می کنم گوش بدید خیلی قشنگه:

    “Do it” song by Selena Gomez

    دوستتون دارم دوستان عزیزم. موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: