دیدگاه زیبا و تأثیرگذار عشرت عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
درس بزرگی که برای من داشت این بود که استاد و پسرشون تنها رفته بودند آبشار نیاگارا و خانم شایسته مونده بود و مشغول انجام وظایف خودش.
من همیشه فکر میکردم یکی از نشانههای داشتن رابطه ی عاشقانه و خوب یعنی اینکه همه جا با هم باشیم اما دیدم که چه باور اشتباهی بوده و این که خانم شایسته ی عزیز چقدر با خودشون در صلح هستن. اگر من بودم میدونم که حسادت میکردم به این که من نرفتم و اونها تنهایی با هم عکس گرفتند. این درس بزرگی بود که گرفتم.
اون شدت صلحی که شماها باخودتون دارید منو حیرت زده کرده، اون لذتی که از دیدن آبشار بردید منو حیرت زده کرده و بیشتر درک میکنم که وقتی درست مقابل زیباییها ایستادیم اما نمیتونیم همون لذتی رو که باید، ببریم، یعنی هنوز خیلی راه مونده تا با خودمون در صلح واقعی باشیم.
کیفیت دوربین که نگو وای نگو ،منم وقتایی که توجه به نکات مثبتم عالیه و از قوانین دور نمیشم واقعا روی کیفیت دوربینمم تاثیر گذاره. کاش امکان گذاشتن عکس بود تا منم عکس زیبایهای اطرافم رو میگذاشتم که قبلاً نمیدیدمشون و بعد از اشنایی با شماها تونستم ببینمشون.
یه چیز دیگه که متوجه شدم قبلا میگفتم عشق واقعی این هست که فقط برای طرف مقابلت از کلمه عاشقتم استفاده کنی. اما دقت کردم استاد از این کلمه زیاد استفاده میکنه، هم برای عشقش هم برای مخاطباش و همین موضوع به من یاد داد که، بی توقع دوست داشتن و در صلح بودن با خودت یعنی همین. یعنی عشق ورزیدن به همه چیز. استاد بی توقع به همه ما عشق میورزه و عشقش رو ابراز میکنه و انتظار و نیازی به بازگشت دوست داشتنی که ابراز کرده، نداره. بی نیازه بی نیازه و با خودش در صلحه.
اون سلام کردن استاد به بازدید کنندگان از ابشار، نکته ی جالبی بود برام. چون همیشه وقتی میریم جایی شبیه به این جاها و همسر عزیزم به غریبهها سلام میکنه، من میگم چرا الکی به کسی که نمیشناسی سلام میکنی چقد ماشین باورام زنگ زده!
ولی نکته مهم اینجاست که خدا عاشق من بوده که من رو به این مسیر هدایت کرده. خدایا شکرت. یه حسی بهم گفت بنویس و صدای قلبمو گوش دادم و الان که نوشتم باورای محدودکنندهام رو شناختم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۵186MB13 دقیقه
سلام به انسان هایی که هر لحظه در حال اثبات قدرت آیات قرآن هستند بر زمین ؛ همان آیاتی که می گویند زمین و هرآنچه در آن هست در تسخیر انسان است ؛ خدایا هرچه کردم نتوانستم نوشتن را به تأخیر بیندازم …..
به دنبال کلمه میگردم ، به دنبال یک چیزی که بتوانم با آن قلبم را به تحریر بکشم و ذهنم را به تصویر …. اما پیدا نمی کنم ، واژه ی « زیبا » برای آنچه من دیدم کم است ، من اینهمه زیبایی ، اینهمه آب ، اینهمه جریان ، اینهمه شدت ، اینهمه جریان ، اینهمه رویش و زایش ، اینهمه سرسبزی ، اینهمه نماد رشد و زندگی را ندیده بودم ، دلم می خواهد فعلا این سفر در همانجا متوقف شود و من را در آن بهشت برین ، در آن فردوس زمینی غرق کند ؛ وعده خداوند حق است ؛ او چنان به عهدش وفادار است که تکه ای از بهشتش را در زمین گسترانیده است و من چه خوشبختم که فارغ از اینکه الان چه هستم و کجا هستم افتخار یافتم که چشم هایم را به دیدن این قطعه ناب ، روشن کنم ، خدای من!!! نمیتوانم از هیچ صحنه ای بدون مکث گذر کنم ، قدم هایم میروند اما چشم هایم می مانند تا محو آنهمه زیبایی شوند ، محو شکوه و عظمت آبهای بیکرانی که هریک به شکلی خاص از گوشه ای جاری شده اند و انگار فقط میخواهند به زمینیان بگویند اندکی در کار جهان تأمل کنید ، انگار اینهمه زیبایی فقط برای تفکر است ، من خودم را در تمام مدت این فیلم می دیدم که فارغ از آدمها ، در گوشه ای نشسته و فکر میکنم ، حتی هوای نیاگارا را با نفس های عمیقم به وجود می کشیدم ….
هرچه در این سفر بیشتر پیش میروم ، خودم را برای « داشتن » لایق تر میبینم و امروز برای اولین بار در تمام زندگیم خودم را لایق دارا شدن تمام آفریده های خدا حس کردم ؛ موضوع این است که کمتر کسی حاضر میشود فردایش را بهتر از امروز به تصویر بکشد و این به دو دلیل است : یا تصویری از فردای بهتری ندارد و زیباتر از آنچه تا کنون دیده را نمی تواند تصور کند یا عمدا چشمهایش را می بندد که مجبور به گسترش ظرف لیاقتش نشود ، گاهی انقدر شدت این احساس نالایقی زیاد است که انسان از اینکه ظرف وجودش را بواسطه ارزشمندی اش برای دریافت خوشبختی و نعمت گسترش دهد می ترسد ، که مبادا ظرفیت اینهمه خوشبخت بودن را نداشته باشد و در آن همه زیبایی گیر کند و نداند با خوان نعمتش چکار کند و مدام از خود بپرسد که به چه دلیل و بر چه اساسی به من داده شد !!! و با بروز این احساس ، نعمت ها تبدیل به شاخه هایی مزاحم شوند که برای رهایی از دست آنها تمامشان را ارّه کند تا به وضعیت پیشین برگردد و در جایگاه قبلی اش احساس آرامش کند ، آرامشی کاذب که آرامش را در بی حرکتی و سکون معنا می کند ….
و دستاورد بی نظیر من از این سفرنامه این است که نیروی هر قسمت از آن ، بخشی از وجودم را بیدار میکند و به من حس ارزشمندی میدهد که من هم میتوانم بی هیچ مانعی ، بخشی از آن پدیده خوشبخت و جای تک تک آن آدم های شاد باشم …. به جرأت میگویم که با دیدن این قسمت ، تحولی عظیم در اهداف من پدیدار خواهد شد ….سپاسگزارم