سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۷

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سجاد عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

این سفر برای من‌، تکنیک جالبی است برای تشخیص زیبایی‌های زندگی و شروع لذت بردن و احساس خوب داشتن‌، از همان جایی که هستی‌‌ و نعمت‌هایی که همین حالا داری. این سفر برای من تجلی آگاهی‌های روانشناسی ثروت هست‌. همان آگاهی‌هایی که ذهن تو را درتمام ابعاد زندگی ثروتمند می‌کنه و  اجراشون اونقدر آزادی مالی و زمانی بهت می‌ده تا‌ به هرکجا که اراده میکنی سفرکنی وجهان زیبای خداوند رو بیشتر تجربه کنی و لذت ببری…

این سفر برای من‌ راهنمایی عملی برای دستیابی به رویاهاست که با زبان تصاویر توی گوشم فریاد می‌زنه‌، دستیابی به زیبایی‌هایی مثل نیاگارا‌، دستیابی به زندگی در مکانی زیبا مثل امریکا و به جاهایی که بهترین مکان، مردم، نعمتها، زیبایی ها، شرایط و…. داره‌، برای هر فردی امکان پذیر هست که‌، بتونه قوانین دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها و در زندگی اجرا کنه‌، این سفر مانند رویاهایی که رویا نیستند‌، بهم میگه  میشه این نعمتهای رویایی رو نه فقط در ذهن یا تصاویر‌، بلکه در واقعیت تجربه کرد. 

این سفر مانند ۱۲ قدم هست که با چگونه فکر خدا رو بخوانیم‌ در قرآن، بهم قوانین رو یاد می‌ده تا فکر خدا رو بخونم و بفهمم هر فرکانسی چه نتایجی رو رقم می‌زنه و احساس خوب = اتفاقات خوب چگونه کار می‌کنه و به چه شکل نعمت‌ها و دستان خدا رو به سمتمون میاره‌،

مانند عشق و مودت‌، بهم یاد می‌ده که کنار هم باشی‌ اما به همدیگه نچسبی‌، اینقدر باخودت در صلح باشی که بعضی جاها استاد بدون مریم جانه اما مریم جان داره باعشق فراوان فایل تدوین می‌کنه.

مانند عزت نفس  بهم یاد می‌ده که به خودی خود‌، وجودت رو با ارزش و با لیاقت بدونی. قضاوت نکنی.

این سفر برای من نمود عینی جلسه ۶ دوره جهان‌بینی توحیدی هست که می‌گه: میشه چنین شرایطی از عشق‌، آرامش‌، ثروت‌، سلامتی و نعمت رو برای خودت بسازی‌، فقط به وسیله کنترل ذهنت.

مثل کشف قوانین زندگی بهم نشون می‌ده که: میشه شرایط دلخواه رو برای خودت فراهم کنی نه با تقلا بلکه با برداشتن پات از روی ترمز.

مانند دوازده قدم، همینجور باگوش کردن به قلبت‌، هدیت خداوند رو بپذیری و اجازه بدی خداوند در یک فرایند تکاملی و آرام آرام بدون عجله ونگرانی‌، از مسیری لذت بخش تو رو به سمت شرایط دلخواهت هدایت کنه و قدم به قدم کیفیت زندگیت رو افزایش بده و مدارت رو بالاتر ببره.

این سفرنامه‌ نمود عینی تمام آگاهی‌ هایی است که در دوره‌ها شنیده‌ام. این سفر به من نحوه‌ی اجرای آن آگاهی‌ها را عملا می‌آموزه و بهمون میگه که عباس‌منشی زندگی کنیم  و به غیر از عینک زیبایی‌ بین و زیبایی جو، عینک دیگه ای بر چشمانمون نزنیم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۷
    184MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

328 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم درویشی» در این صفحه: 1
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2884 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز و مایک عزیز

    قسمت بیستو هفتم- سفر به دور امریکا

    جریان خروشان و قدرتمند این رود اونقدر زیاد بود که منو یاد دریا انداخت واقعا عظمتی بود بود برای خودش، اما بذار فلش بک بزنم عقب عقب تر

    توی جاده و بارندگی با این شدت استاد خانم شایسته و مایک چه کنترل ذهنی میخواااااد لعنتی من میفهمم

    اون وقت داری فیلم میگیری و بارندگی هم بشدت داره میباره که جلوت چیزی نمیبینی یهو یه شاخه درختم میوفته روی شیشه ماشین

    واقعا کنترل ذهن و ارامش محض در اون از زندگی استاد دیدم اصلا این تیکه از قسمت27 باید نشست بارها دید و فکر کرد و نگاه کرد که چجور میشه یه همچین کنترلی روی ذهن و جسمت داشته باشه

    چجور میشه در این حد در این شرایط اینجور عمل کرد

    حتی مایکم واکنشش از ترس نبود

    یه سکانس بسیار کوتاه از تمام دوره هاتون بود

    یه سکانس بود از اینکه چرا دلیل نتایج شما فرق میکنه

    امروز صبح با خانوادم و یکی از اقوام رفتیم توی طبیعت و من چقدر قشنگ میدیدم استرس و ترس رو که وقتی که تو رو میگیره اگر کسی هم راه درست به تو بگه تو نمیشنوی

    خدایاشکرت امروز جوجه کباب ذغالی زدم با گوجه واقعاااااا خوشمزه و سرسبزی و سرسبزی.. چقدر بهبهان سرسبز بود چقدر این شهر و اطرافش سرسبز بود خدایاشکرت

    امروز توی راه رفت یه رودی دیدم یادم افتاد بچه بودم عید میشد 12 فروردین خانوادگی چندتا ماشین میرفتیم کنار یه رود اب بازی و شنا بعد ناهار

    وقتی اون رود دیدم گفتم کاش میشد برگشتن میومدیم کنارش ولی میدونستم نمیشه چون تا میخواستیم برگردیم میدونستم شب میشه و ما باید برمیگرشتیم تا این که رسیدیم نزدیک سد مارون و یه جایی زیر درخت وایستادیم که کنارش رود بود

    منم به کلم زد که برو پایین یه شیب خاصی ام داشت همون لحظه یه چیزی گفت برو بگو میخوای بری گفتم نه بریمم میدونستم بگم احتمال زیاد منو میترسونن و روی من تأثیر میذاره پس دلیل نداره چون یه جورایی فهمیده بودم ادمهای اطرافم با ترس دارن زندگی میکنن اصلا با ترس میخوان همه چیو حتی ادمها رو کنترل کننن خلاصه رفتم پایین نشستم پاهام گذاشتم توی اب بعدش رفتم سراغش جاهای با عمق تر تر تا زانو شلوار کشیدم بالا دقیقا تا زانو میومد حتی بیشتر چون شدت اب زیاد بود تووی پیچ خاصی بود

    اونجا کلی عکس و فیلم گرفتم اب خوردم

    بقیه که می‌ترسیدن سرما بخورن یا نمیتونستن بیان پایین منم گفتم کاری نداشته باش هرچی میخوای انجا بده

    کلی جای هرکسی که دوس داشت پاهام در اب شفاف و بسیار سرد بود بعد رفتم یه جای کم عمق تر و تونستم تا وسط رود برم و عکس بگیرم

    توی این بین میخواستیم چای درست کنیم پدرم از یه اقاییی نزدیکمون اتش زا درخواست کرد بعد با خودم ببین از بس از دیشبش گفتی این چوبا با اتش زا زود تر اتیش میگیره که اخرش اتش زا اومد

    از اون اقایی که سعی داشت به من و پسر داییم کمک کنه بتونیم بشکه رو پر اب کنیم ممنونم، خودم ایدم اجرا کردم زودتر اب پر کردم ولی از اون اقا تشکر کردم که دوست داشت بگه چجوری،، منم بخاطر اینکه از این حس کمک کردن ناامید نشه و حس بی ارزشی نگیره بهش گفتم ممنون که سعی کردین بهمون کمک کنید

    اونجا که بودیم سمت مخالفمون سه زن بودن که اونا هام کباب داشتن و من دیدم ماشینشون شاسی بلند مشکی اصلااا حض کردم حاجیییی پشماممم، اقا منم دلم خواست سفر سه تایی دخترونه با ماشین شاسی بلند :)))امین اصلا من همش به یه بهونه میخواستم نگاهشون کنم

    خوبه درک کنم اینو به خودم میگم چون اونجا متوجه شدم

    اینکه بعضی نگاها میتونه خیلی خوب باشه

    بعضی موقع خیره شدن ها دلیلش اینکه ما تا اون موقع فکر نمیکردیم این اتفاق شدنیه و میشه.. برای من این نگاه کردنا اینجوری بود این خیره شدنم واقعا خیره شدم لحظاتی چون نمیخواستم که تابلو باشه با فاصله خیره میشدم

    تازه دید زدم ببینم مردی هم هست نه نبوووود حاجییی پشماممم

    منم جوجه کباب میخوام با دوتا از دوستای دخترم و ماشین شاسی بلند

    البته اینم بگم که جوجه کبابم روی زغال یکی از خواسته هام بود که به راحتی اتفاق افتاد

    قبلا من میخواستمش ولی داشتم خودم به زحمت مینداختم خداروشکر بقیه کارش راه انداختن

    وای من عاشق نخلستون و نخلم دلم میخواد یه روزی برم یه نخلستون بزرگ

    با اینکه اطرافم هست ولی هیچ جوره نشده برم شایدم چون درخواستش تاحالا نداده بودم

    یه جایی شبیه نخلستون های ابپخش یا دشتستان یا آبادان یا اهواز شایدم همین ماهشهر

    تازه یه دسته گل، گل نرگسم خریدیم و من بوش خیلی دوس دارم

    با مزرعه ی کلزا کلی عکس گرفتیم

    کنار خوردیم

    اش دوغ خوردم

    پسر داییم موقع سوار شدن برگشت سمت ماشین گفت دیدی اون شورلت اسمشم گفت اولش ک بود ولی دقیق یادم نیست

    منم گفت اررررره دیدم این همونی بود که موقع پایین اومدن از سد داشت میومد بالا چه سریع برگشت پشمام

    توی راه نمایشگاه ماشین میدیدم ماشین های خارجی مخصوصا رنگ قرمز که من خیلی دوست دارم ماشینم قرمز باشه

    خدایاشکرت بخاطر همه زیبایی ها همینطور لباس راحتی که هدایت شدم پوشیدمش که بیرون راحت باشم..

    تازه یه چیزی ام بهم الهام کردی یادم انداختی که دلیل یکسری سفرهای بدی که داشتم سالها پیش این بود که میخواستم دیگران عین خودم بکنم در صورتی که من با اینکار دارم ازادیشون میگیرم البته خیلی جای این دارم که این موضوع درک کنم باور و عمل کنم

    دوسستون دارم

    با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: