سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۱

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

خدا رو شکر می کنم برای وجود چنین سایتی که‌، دوتا آدم شبیه به هم و در عین حال مکمل هم نماینده و هم راهبر یک خانواده‌ از انسان هایی شده‌اند که‌، درطلب کردن حقیقتند و جویای هدایت به خواسته‌های‌شان.

به جرات می‌گم ‌، ماجراهای این سفرنامه‌، زیباترین‌، پربازده ترین‌‌، پر معناترین و آموزنده ترین سریال مستندی هست که در زندگی‌ام دیده‌ام. چقدر احساس شباهت می کنم با استاد‌، شباهت در به دنبال کشف قوانین بودن‌ و ساختن زندگی‌ِ دلخواهم. عاشق آدم های شهودی و با احساس هستم‌، 

چقدرعاشق اینم که خانم شایسته دارن عین زندگی رو بدون آرایش و پیرایش‌ و بدون  نمایش فیلم می گیرن. واقعا خود خودتون هستین .

چقدر حس خوبی دارم بخاطر این قضیه و چقدر این صداقت و روراستی باعث میشه ذهن من بهونه های کمتری داشته باشه و کمتر بتونه در من تردید ایجاد کنه.  چقدر راحت تر می تونم باورهای خالص تر و قدرتمند کننده تری بسازم و ارتباط بین آگاهی‌ها رو پیدا کنم‌ وقتی‌ در بطن تجربیاتتون حضور دارم. 

خوش به سعادتتون که شدین نماینده ی نگاه آدمهایی که راه سعادت و خوشبختی و حقیقت رو طلب کردن. چقدر دوست دارم نگاه عاشقانه و ساده و کودکانه ی استاد به شما رو .

خانم شایسته قشنگ معلومه که‌ شعور و ناخودآگاه شما وصله به شعور و خواسته های ما و شما انگار واقعا دریافت می کنین ما چی می خواهیم. اون دفعه گفتم کاش نیاگارا رو از تو کشتی و در جریان رودخونه فیلم می گرفتین و دیدم قسمت بعدش همین کار رو کردین؛ بدون اینکه من تو کامنت ازتون خواسته باشم. یا وقتی رفتین خونه آبشار‌، انگار واقعا خودم رفته بودم. پس از اون قضیه ایمانم به این مسیر بیشتر شد  و سعی کردم همیشه کامنت بذارم.

این سفرنامه داره‌، بطور بنیادین باورهای ما را تغییر‌ میده و خواسته‌های ما رو مشخص می‌کنه و ما رو به سمت خواسته‌هامون هدایت می‌کنه؛ حتی اگه خودمونم متوجهش نباشیم. حق با استاد هست. واقعا دیدن این سبک زندگی در تمام جنبه هاش‌، داره خواسته های من رو روشن و روشن تر می کنه هر دفعه. خانم شایسته واقعا خدا خیرتون بده که سعی می کنین مو به مو مارو هم شریک لذت هاتون کنین. چقدر حرف استاد دلنشین بود و من رو به فکر فرو برد که گفتن:

«برای همه اتفاق میفته و فقط بعضیا جلوش رو می گیرن (با مقاومتهای ذهنشون) و یکسری ها دقت نمی کنن و نمی بینن (چون کانون تمرکز و توجهشون جای دیگه هست)»

و چقدر باز هم جالب گفتن که‌:

«فرکانس هر سه تای ما مثل همه و جهان نمی تونه سه تا آدم غیر هم فرکانس رو در زمان طولانی پیش هم نگهداره و اجازه‌ی تجربه‌ی اتفاقات مشترکی به اونها بده»

اینا داره بهم میگه‌، اگر دارم همپای شما در سفرنامه میام‌، یعنی منم هم فرکانسم و مهم‌تر از همه‌، از وقتی شروع به نظر نوشتن کردم‌، یعنی مدار بالاتری رو هم رفتم بالا. چون واقعا مثلا به دوستام میگم بیا ببین این ماجرا رو‌، ولی می بینم که براشون مهم نیست و اصلا توی یه دنیای متفاوت زندگی می‌کنند. تازه  یادگرفتم که با قانون هماهنگ بشم و اصراری بهشون نکنم. چون تو فرکانسش نیستن و نمی‌تونن اونچه رو ببینن که من می‌بینم.

الان واقعا می دونم که روح من از خداست و باید ذهنم و بدنم رو در خدمت و اختیار این روح در بیارم و خودم آگاهانه سکّان زندگیم رو به دست بگیرم و ارباب ذهنم بشم  و نذارم ذهنم هرجا دلش خواست بره و بشه لانه ی شیاطین و منفی بینی و منفی گرایی و نذارم بدنم هرطور خواست رفتار کنه و سست و منفعل و بی حال باشه.

سریع‌ترین پاداش این تلاش هم‌، دیدن این سفرنامه‌‌، سپس بیشتر موندن در احساس بهتر‌‌ به همراه واضح‌تر شدن خواسته‌هام و ارسال فرکانس خواسته‌هام و دوباره رسیدن به احساسی بهتر هست و اگر به اندازه‌ی کافی توی این احساس و این کنترل ذهن بمونم‌، این احساس به شکل کیفیت بهتر‌، به همه‌ی جنبه‌های زندگی‌ام سرک می‌کشه‌، تا جایی که دیگه نخواهم توانست به شیوه‌ی دیگه‌ای زندگی کنم.

هر روز دارم بهتر ذهنم رو کنترل می کنم و اون ناخودآگاه منفی شرطی شده ی شیطان زده رو میندازم تو قفس و بی محلی می کنم به غرغر ها و نق زدن هاش و حرفها و برداشت ها و قضاوت های منفیش و کار خودم رو می کنم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۱
    247MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

568 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «کتیبا» در این صفحه: 6
  1. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2351 روز

    0

    _

    1. پیشنهاد چاپ کتاب 25 سال پیش بدون اینکه من قصد و هدف و برنامه ای داشته باشم اصلا به کسی چیزی بگم یا کسی بدونه خدا بدون درخواست من اجابت کرده بود. ( یکی از همکلاسی های دبیرستانم اتفاقی یه تیکه از شعرامو گوشه یکی، از کتابام دید و خیلی خوشش امده بود و اصرار اینکه یکی از آشناهاش انتشارات داره و گفت کتاب شعر یکی از دوستاشم که اصلا جالب نبوده چاپ کرد شعرای تو که خیلی عالی تر هستند دفترت را بده ببرم برای چاپ .. حتی چند بار به خونمون زنگ زد ولی من رد کردم…

    چون من اون روزها شعرها را برای آرام کردن دل خودم می نوشتم و اصلا خجالت میکشیدم کس دیگه ای شعرای منو ببینه و بخونه…

    بعدشم وقتی نتایج کنکور آمد و من رشته دلخواهم قبول نشدم اون دفتر شعرها را پاره کردم چون احساس کردم اونا تمرکز منو گرفتند و باعث شدند رشته دلخواهم قبول نشم.

    خدایا شکرت

    2. خدایا شکرت شکرت امروز اجی سایه گفت درامد پرنیان از حقوق من هم بیشتر شده خدایا شکرت

    3. خدایا شکرت پرنیان عزیزم کفش مارک و لباس های گرانقیمت می پوشد.

    4. خدای عزیزم شکرت یاس زیبایم کلاس نقاشی و کلاس قران میره و عاشق پذیرایی کردن تو روضه ها ست.

    5. خدای عزیزم شکرت برای طاهای سرتق فسقلی خودم خدایا شکرت این فسقلی اینقد غرور مثبت داره خدایا شکرت فسقلی من زیر بار حرف زور هیچکس نمی ره خدایا شکرت

    6. خدایا شکرت برای مامان و بابا و یاس و طاها سوغاتی های ساده ای که دوست داشتند گرفتم.

    7. خدایاشکرت بچه های دایی هام این همه با شعور و با عزت نفس هستد. خدایا شکرت

    8. خدایا شکرت همه عزیزانم از همه لحاظ از من بهترند و از پس حل مسائل زندگی شون بر می آیند. خدایا شکرت

    خدایا شکرت بعد از این همه بالا و پایین شدن ها منو به کلاس واقعی عشق رسوندی

    خدایا شکرت که تو هستی و ما را بی صاحب رها نکردی خدایا شکرت

    خدایا شکرت ستاره های دورغین و مجازی زندگی ام را پاک کردی تا با دنبال کردن ستاره های واقعی زندگی ام هدایت را پیدا کنم و به سلامت به سرچشمه عشق برسم

    سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

    آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

    .

    .

    .

    دوس دیدمش خرم و خندان قدح و باده به دست

    گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد

    …..

    سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد

    وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

    گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

    مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش

    کاو به تأییدِ نظر حلّ‌ِ معمّا می‌کرد

    دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست

    واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟

    گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

    بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود

    او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

    این‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجا

    سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد

    گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند

    جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

    فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید

    دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

    گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست

    گفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کرد

    … . … ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2351 روز

      کتیبا گفته:

      16 مهر 1403 در 20:01

      مدت عضویت: 2063 روز

      اشکال نداره همش 6 و 8 میزنی

      خجالت نکش از خودت

      خدا حتی 6 و 8 و توهمات ذهنی ات را می تواند تبدیل به یک شعر زیبای عاشقانه کند

      خداوند می تواند از حتی از 6 و 8 زدن های ذهنی ات زیباترین سرود عاشقانه جهان را بسراید

      خدایا وقتی باهات قهرم.

      خوب بلدی کی رو واسطه کنی

      تنها کسی که راهشو بلده و می تونه حال منو خوب کنه ،

      تنها کسی که بلده منو از ته دل بخندونه

      تنها معلم رقصی که بلده بدون نت منو برقرصونه

      تنها کولبری که بلده بار سنگین منو از مرز رد کنه

      تنها راه بلدی که بلده منو به صراط مستقیم برگردونه تویی تو خدا

      1. کل سیستم حمل و نقل، تاکسی رانی و اتوبوس رانی و اسنپ و کانتینری و ریلی و هواپیمایی جهان دست توئه. همه راننده ها نیروهای زیر مجموعه و تحت مدیریت و کنترل تو هستند و دارند برای تو کار می کنند..

      2. تمام نقاط خانه و تمام کوچه پس کوچه های خلوت شهر و کوه و جنگل و دریا و رودخانه توسط یگان های ویژه الهی و دوربین های امنیتی تو حفاظت می شود. و تو می توانی در امنیت و ارامش کامل بدون هیچ و ترس و نگرانی در ساحل زیبای زندگی عشقبازی با من را تجربه کنی.

      چرا ره به ره با من قهر میکنی و تهدید می کنی ازت جدا میشم و از خانه عشق تو برای همیشه می روم

      1. من نبودم هزار بار گذاشتم توی مسابقه کشتی منو شکست بدی کمرم را خاک کنی کتکم بزنی تا احساس پیروزی را تجربه کنی.

      2. من نبودم که هر کسی بهت یه نگاه چپ کرد غیرتی شدم و باهش دعوا و کتک کاری کردم.

      3. من نبودم که کل سرمایه مو به نامت زدم و و بهت خونه مو دادم قفسه‌ و ویترین مغازه مو دادم و گفتم به سلیقه خودت همه محصولاتت را بچین و بفروش حتی بهت حقوق هم میدم.

      4. من نبودم که برای اولین بار تو رو فروشگاه رشد بردم تا خیل مشتاقان اونجا را ببینی و خودکار 12 رنگ و پاکن برای یاس زیبا از یه فروشگاه لوکس با قیمت عالی بجای خرید از دستفروش ها انجام بدی

      5. من بودم که بهت پیشنهاد دوستی دادم و گفتم نمیخای خوشبختت کنم.

      6. من بودم در سوپری محله با بستنی سبز یخ در بهشتی گفتم میخای بری دریاکنار.

      7. من بودم که به همه ماشین ها ایست دادم

      8. من بودن که همه چراغها رو برات سبز کردم

      9. من بودم که با چراغ سبز بهت چشمک زدم

      10. من بودم که همه دستفروش ها را جمع کردم و مسیر پیاده رو رو برات بار کردم

      11. من بودم که در گلستان به همه ماشین ها ایست دادم و تو به سمت ساحل رساندم

      سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

      آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

      بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:

      دیدگاه شما در انتظار تایید است.پاسخ

      -سمیه مالمیر گفته:

      18 شهریور 1403 در 17:48

      مدت عضویت: 504 روز

      خدای عشق خدای محبت بی پایان هرچه دارم ازآن توست.

      سلام عزیزای من که واقعا ازته دلم دوستتون دارم استاد جان مریم جونم ومایک شیرین

      سلام به همراهان سفر به زیباییها

      خداروشکر میکنم که بازهم دیدم ,,عشق دوانسان را

      واقعا این قسمت از سریال برایم فوق العاده زیبا بود چقدر لذت بردم که انسانها چه زیبا بهم می‌توانند عشق بدهند چقدر زیبا استاد به کلمه کلمه مریم جون توجه می‌کنه من دراین سریال مریم جون رومثل همسر یک پیامبر دیدم که رسالتش اینه که از پیام آور زمان ما لحظه لحظه فیلم بگیره مریم جون بی نهایت بخاطر این زمان وانرژی که می‌گذارید ازتون سپاسگزارم بینهایت دوستتون دارم ممنون که هر لحظه با بالا رفتن آگاهیهاتون باعث رشد وآگاهی ما هم میشوید ….وقتی که استاد به مریم گفتن عاشقتم نفس…من رفتم سراغ قانون توجه به خواسته ها و همون لحظه گفتم منم می‌خوام همسرم بمن اینو با همین احساس زیبا بگه ……استاد خیلی خیلی سپاسگزارم که عشقتون رو خالصانه نشان میدهید بدون هیچگونه مقاومتی ……

      مریم جون منم ازتاریکی شب میترسم تاریکی باعث میشه از درخت‌هایی که زیبا هستن بترسم ازآبی که حیات بخشه بترسم چون از دریا وقتی که شب میشه میترسم شما میگین وقتی استاد کنارتون باشه از هیچی نمیترسین این یعنی اینکه قوی بودن ایمان استاد …..آدمهایی هستن که از تاریکی نمیترسن بنظرم ایمان قوی دارن

      چقدر صحبت هاتون دراین لحظه که خیلی راحت دراتاق خواب آروی خوابید ید برام لذت بخش بود همه جا میروین ودرآخر در یک اتاق آرام و فضای تمیز می‌خوابید چقدر این ثروت لذت بخشه چقدر ارزودارم برای مسافرت رفتن همچین آروی داشته باشم ….خدایا شکرت

      چقدر حالم خوب شد که هم فرکانس شدم با استاد ومیتوانم این سریالها رو به وقتش ببینم

      امروز خداروشکر کارهایم را به هدایت خدا سپردم کاربانکی داشتم خیلی راحت وسریع انجام شد کارمدرسه ی پسرم بود وهمش نگران بودم نکنه مدیر با درخواستم موافقت نکنه که خیلی راحت درخواستم رو انجام داد جریان اینه …..

      پسر10ساله ام با یکی از هم کلاسی های کلاس دومش خیلی بهم وابسته هستن و پارسال هم با اصرار ما هم کلاس شدن وامسال هم زودتر رفتم که اینها رو دریک کلاس بزارن وخداروشکرمدیر موافقت کرد البته دوست ندارم وابسته باشه ولی یه سنیه که نمی‌فهمه وقبول نمیکنه بخاطر همین پیگیر شدم .خداوند اونجا هر لحظه کنارم بود بجای من حرف میزد وفقط ازخدا خواستم تا این درخواستم پذیرفته شود …خدایا ممنونم ازت

      ودرآخر …..

      خدای منبع ثروت وزیبایی منم ازت می‌خوام این مسافرتها این جریان عشق واین ماشینها وامکانات زیبا وراحت

      خدایا شکرت بینهایت شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:

      پاسخ

      -مریم غدیری گفته:

      16 شهریور 1403 در 10:52

      مدت عضویت: 3487 روز

      درود درود درود

      به استادمان و بانویش

      به همه ی هم فرکانسی ها

      چقدر در این لحظه به این فایل نیاز داشتم. من و دوستم صحرا برای خودمان یک گروه عزت نفس داریم و 3 سال و 4 ماهه که هر هفته جلسه داریم با استفاده از موارد عزت نفس که استاد در دوره توضیح داده اند. الان توی گروه صحرا این فایل را فرستاد و خیلی خیلی حال خوبی گرفتم با دیدنش. چون مدتیه در شرایط خاصی هستم.دارم روی ترسهام کار میکنم. منم ترس از تاریکی دارم. 2 روز در هفته یه مسیری هست انتهای خیابان ملاصدرا تا برسم ایستگاه اتوبوس، خیلی خیلی تاریکه.

      چند روز پیش این ایده آمد که از این کلاه نوری ها بگیرم. اما الان که فایل را دیدم گفتم نه نه، من باید به این ترس غلبه کنم. مگه من نمیگم خدا هوامو داره پس چرا بترسم. یادم افتاد 3 شهریور شب با دوستم رفتیم دارآباد. به یه جایی رسیدیم و من گفتم خیلی میترسم جلوتر نریم. دوستم عصبانی گفت: برای همین میگم دنبال این روانشناسی زرد نرو، اینجاهاس که خودشو نشون میده، باید بر ترست غلبه کنی. البته بعدش بهم گفت خودش هم ترسیده بوده.

      استاد خیلی مونده به درکی که شما از جهان دارید برسم. ولی تا همین جا هم راضیم که بهتر دارم میفهمم عملکردم بر چه اساسیه.

      ممنون از صحرا که دستی شد از دستان خدا برای رشدم. و ممنون از خانم شایسته برای این فایل فوق‌العاده.

      ممنون از مدیر فنی سایت که جهش شماره گذاشتن و برای اینکه به این فایل برسم مسیرم آسان تر بود.

      به امید دیدارتان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:

      پاسخ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2351 روز

    خدایا من عاشقتم………….???

    زمینی که خداوند برای من آفریده بود بسیار زیبا و قشنگ بود مانند بهشت..من خیلی خوشحال بودم که برای رفتن به زمین انتخاب شده بودم …. آنقدر از آمدن به زمین هیجان زده بودم که چراغ هدایتی که خداوند توشه راهم کرده بود تا در شبهای سرد و سیاه زمین هدایتگرم باشد را هنگام ورود به زمین گم کردم وقتی در شبی به زمین رسیدم خیلی ترسیدم همه جا تاریک بود … من از گلهای زیبا و پرندگان و شاخه های درختان میوه می ترسیدم من از صدای چهچهه بلبل می ترسیدم من حتی از خودم هم می ترسیدم از ترس گوشه ای کز کرده بودم …. گریه می کردم ….خدا به دنبالم آمد تا آرامم کند دستم را گرفت تا راهبرم شود ولی من در تاریکی شب او را نشناختم به صورتش چنگ زدم و از دست او گریختم ….ولی او از من دست نکشید بازهم به دنبالم دوید می خواست به من کمک کند ولی من آنقدر ترسیده بودم که به او سنگ میزدم… بازهم خدا از من نرنجید و مرا رها نکرد ….خدا نزدیکتر شد مرا در آغوش گرفت تا در چاه عمیقی که در روبرویم نمی دیدم نیفتم ولی من وحشت زده و نا امید بودم…. در گوشم نجوا کرد نترس من همیشه در کنارت هستم من خدا هستم… من مایوس و خسته از وحشت و گریز خشمگین فریاد زدم وعده بهشت زمینی ات فریب بود با او ستیز کردم حتی به صورتش سیلی زدم … اما باز هم مرا رها نکرد…. من در جدال و ستیز و قهر بودم با خدا…تا اینکه خداوند ستارگانش را فرا خواند و من چاهی عمیق و سیاه را دیدم و خدایی را دیدم که برای نجات من از سقوط با تمام عشقش راهم را سد کرده بود و خود را سپر کرده بود … خورشید که سر رسید زیبایی های زمینی که پیشاپیش مشتاقش بودم را دیدم … آنگاه آینه ای به من داد تا خودم را جلوه زیبای او را پیدا کنم و عاشقش شدم…خدایا کمک کن همیشه عشق زیبای تو را ببینم ? خدایا کمک کن دیگر در تاریکی نمانم ? خدایا کمک کن دیگر از تو گریزان نباشم … خدایا کمک کن در آغوش امن و مهربان تو بمانم?خدایا شکرت? ممنون استاد عزیز که ستاره راهمان شدی …مریم مهربان خیلی دوست دارم مرسی که توهم یکی از ستاره های زیبای راهمان شدی…..????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2351 روز

      فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلینَ [76]

      هنگامى‌که [تاریکى] شب او را فرا گرفت، ستاره‌اى را مشاهده کرد؛ گفت: «این پروردگار من است»؟! امّا هنگامى‌که غروب کرد، گفت: «غروب‌کنندگان را دوست ندارم».

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2351 روز

    خدایا من عاشقتم… خدایی که این همه زیبایی و این آدمایی با این همه نگاه زیبا بین و عاشق آفریده… یعنی خودش چقد زیبا و عاشقه…. استاد عباسمنش چقد شما شجاع و زیبا و عاشق رنگ خدا هستین مریم جان چقد عشق وجودتان شما و دنیا رو قشنگ کرده…. زمینی که خداوند برای من آفریده بود بسیار زیبا و قشنگ بود مانند بهشت..من خیلی خوشحال بودم که انتخاب شدم برای فرود بر زمین …. آنقدر برای رسیدن به زمین هیجان زده بودم که چراغ هدایتی که خداوند برایم فراهم کرده بود تا در شبهای سرد و سیاه زمین هدایتگر باشد را موقع فرود گم کردم وقتی در شب به زمین رسیدم خیلی ترسیده بودم همه جا تاریک بود … من از گلهای زیبا و پرندگان و شاخه های درختان میوه می ترسیدم من از صدای چهچهه بلبل هم می ترسیدم از ترس گوشه ای کز کرده بودم فقط گریه می کردم ….خدا به دنبالم آمد تا نترسم دستم را گرفت تا راهبرم شود ولی من در تاریکی او را نشماختم به صورتش چنگ زدم و از او گریختم ولی او از من دست بردار نبود بازهم به دنبالم دوید می خواست به من کمک کند ولی من ترسیده بودم به او سنگ زدم… بازهم خدا از من نرنجید خدا می خاست مرا در آغوش بگیرد تا در چاه عمیقی که در روبرویم بود نیفتم ولی من از او ترسان و گریزان بودم… از این رو خداوند ستارگانش را فرستاد تا از سقوط در امان بمانم … خورشید را فرستاد تا زیبایی های زمینی که پیشاپیش مشتاقش بودم را ببینم … آینه ای فرستاد تا جلوه زیبای خودش را در آینه ببینم خدایا کمک همیشه تو را ببینم و از آینه نگریزم. .. خدایا شکرت? ممنون استاد عزیز که ستاره راهمان شدی …مریم مهربان خیلی دوست دارم مرسی…..????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2351 روز

      فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿76﴾پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (76)

      فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿77﴾و چون ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است آنگاه چون ناپدید شد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (77)

      فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿78﴾پس چون خورشید را برآمده دید گفت این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامى که افول کرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شریک مى‏ سازید بیزارم (78)

      إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿79﴾من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (79)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: