سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲

ماجرای زندگی‌ ما‌ با سفری ماجراجویانه‌، از بُعد آگاهی به بُعد تجربه‌ی جسمانی آغاز شد تا‌‌ با تجربه‌ی آگاهی‌ِ خالص و نابی که هستیم‌ هم ظرف وجودمان و هم جهان را رشد دهیم.

«ما»‌، زاده‌ی سفر هستیم.
و اما درباره برنامه «سفر به دور آمریکا»‌‌، باید بگویم این سفر فقط جریان زندگی استاد عباس‌منش‌ نیست بلکه جریان زندگی ایل و تباری است که‌ در پی تشخیص اصل از فرع اند.  در پی خودشان بودن و سبک شخصی‌ی خودشان را زیستن‌ اند. آنهم در زمانه‌ای که‌ آدمها آنقدر درگیر حاشیه‌های جلب توجه شده‌اند که‌ فراموش‌ کرده‌اند کی هستند و چرا وارد این تجربه‌ی جسمانی شده‌اند.

بازیگران قصه‌ی «سفر به دور آمریکا»‌، خود واقعی‌شان هستند‌، بدون هیچ ماسک‌، ترس از قضاوت یا نیاز به تأییدِ دیگران. بازیگران این ماجرای واقعی‌، گلهای باغچه‌ی بورلی‌، سرسبزی و زیبایی‌ِ بی انتهای طبیعت و جاده‌ها‌، علائق آدمهایی که در قالب یک ساختما‌ن یا کسب و کار هویدا شده و مهم‌تر از همه‌، نوشته‌های روح‌نواز علی‌‌، رضا‌، سمیّه‌، زهرا‌، طیبه‌، حسین‌‌، شعر رهسپار و… هستند که‌، ابعاد وسیع‌تری از آنچه را متجلی ساخته‌اند که‌، پیشرفته‌ترین دوربین جهان قادر به ضبط و ثبتِ آن است.

بازیگرانی که نه به دلیل نَسَب خونی‌، بلکه به دلیل هم‌فرکانسی‌ و هم‌مداری دور هم جمع‌ شده‌اند و این قصه‌ی حقیقی را ساخته‌اند. این سفر‌، نمود عینیِ آگاهی‌های خالص و نابی است که‌، در دوره‌های مختلف از استاد عباس‌منش می‌شنویم.

در زمانه‌ای که اکثریت‌، بر نکات منفی‌ِ جهان اطراف‌شان تمرکز کرده‌اند‌، این سفر نمود عینیِ «صدّق بالحسنی»‌ است و با زبان تصاویر‌ به ما می‌آموزد‌، به جای همرنگ جماعت شدن‌، همرنگ اصل و اساسی بشویم با نام: احساس خوب = اتفاقات خوب‌

همرنگ اصلی شویم که می‌گوید: تمام اتفاقات زندگی‌ات را فرکانس‌هایی می‌سازد که‌، دست‌پروده‌ی ورودی‌های ذهنت و کانون توجه‌ات است.

یعنی اگر بتوانی فیلتری با نام «تمرکز بر نکات مثبت و زیبایی‌ها»‌ یا به قول قرآن‌ صدق‌ بالحسنی را  در ذهنت نصب کنی‌، اگر به جای تلاش برای جلب رضایت آدمها‌، باورهای قدرتمندکننده و ثروت‌آفرین بسازی، آنوقت‌ آن باورها تو را بی‌نیاز می‌کند از تقلا برای جلب رضایت آدمها و فرصتی به تو می‌بخشد تا ببینی خودت چی می‌خواهی و چه دوست داری.

این سفر برای من رابطه‌ای به هم‌پیوسته دارد با دوره ۱۲ قدم. اگر بخواهم این ارتباط را با زبان و کلمات انسانی‌ بنویسم‌، اینچنین خواهم نگاشت:

۱۲ قدم‌، حکم همان دفترچه‌ی راهنمایی را دارد که در بدو ورودمان به این جهان جسمانی‌، به ما داده شده تا خودمان‌، اصل‌مان و آگاهی‌هایی را به خاطر بیاوریم که به پشتوانه‌‌ی آنها وارد این تجربه‌ی جسمانی شده‌ایم.

۱۲ قدم‌، یک دفترچه‌ی راهنماست از‌:  توانایی‌هایی که داریم‌، امکانات جهان‌مان و شیوه‌ی ورود به مدار این امکانات و استفاده از آنها. (درست مثل همان دفترچه‌ی راهنمایی که هر وسیله‌ای مثل موبایل‌، جاروبرقی‌‌، یخچال و… به همراهش دارد و به ما نحوه‌ی استفاده از امکان آن وسیله را توضیح می‌دهد)

و برنامه‌ی سفر به دور آمریکا نیز‌، در حکم تصاویر (figures) آن دفترچه راهنماست، تا مفهوم و منظورِ توضیحات آن دفترچه برای مان واضح و آشکار شود و قادر شویم به شیوه‌‌ای صحیح و بدون خطا‌ و با لذت‌، آن امکانات را به خدمت بگیریم.

بعضی‌ها هرگز از این دفترچه خبردار نمی‌شوند‌، بعضی‌ها با اینکه دفترچه را می‌بینند‌، اما آنقدر به شیوه‌های قبلی چسبیده‌اند‌ و آنقدر از انجام کارها به شیوه‌ی جدید می‌ترسند که‌، هرگز آن دفترچه را نمی‌خوانند‌. در نتیجه بهره‌ای بسیار سطحی از آنهمه امکاناتی می‌برند که آن وسیله می‌توانست در اختیارشان قرار دهد. اما بعضی‌ها خوره‌ی جستجو‌، امتحان شیوه‌های جدید و یافتن امکانات بیشتری هستند- که ممکن است آن وسیله داشته باشد- در نتیجه زیر و بَمِ آن دفترچه را مو به مو و خط به خط می‌خوانند و تمام امکانات آن وسیله را به خدمت خود درمی‌آورند. جهان پاداش‌ها و امکاناتش را برای این گروه ارزانی می‌دارد.

به شخصه تلاش می‌کنم‌ با دوربین سفر به دور آمریکا‌، تمرینات ستاره‌ی قطبی‌ام را انجام دهم‌، به وسیله‌ی درک آگاهی‌ها «چگونه فکر خدا را بخوانیم در قرآن»‌، ‌ آگاهانه تلاش می‌کنم به وسیله‌ی «صدق بالحسنی»‌، به مدارهای بالاتری هدایت شوم تا‌، طبق وعده‌ی «فسنیسره للیسری» خداوند‌، آسان بشوم برای آسانی‌هاتا ثروت‌، برکت‌، سلامتی‌ و عشق، مشتاق  همراهی با من بشود.

بنابراین به همه دوستانم که هنوز نمی‌دانند از کجا و چگونه وارد مسیری شوند که‌، امکانات جهان را به خدمت‌شان در می‌آورد‌، به نظر من‌، قدم اول دوره ۱۲ قدم‌، بهترین شروع است.


یک تمرین برای جهت‌دهیِ آگاهانه به کانون توجه

هدف این قسمت از برنامه سفر به دور آمریکا‌، تمرینی عملی است برای‌، تمرکز بر نکات مثبت و «صدق بالحسنی شدن».

سوال:

با دقت، برنامه‌ی سفر به دور آمریکا را از اولین قسمت تا قسمت ۳۱ ام‌، مجدداً ببینید. سپس در بخش نظرات این صفحه‌، بنویسید:

کدام قسمت از «برنامه سفر به دور آمریکا»‌، برای شما جذاب‌تر بود و با ریزبینی‌، دلایلی را توضیح دهید که‌، موجب شده آن قسمت برای شما زیباترین قسمت باشد.

درباره نوشتن چرایی‌ها سخاوت به خرج دهید‌‌ و به این شیوه‌، چشم‌، گوش‌، زبان‌، قلم و در یک کلام‌، ظرف وجودتان را پذیرای زیبایی‌ها و برکت‌های بیشتر نمایید.

ضمناً می‌توانید علاوه بر این صفحه‌، نظر خود را در بخش نظرات آن قسمت از سفرنامه که انتخاب‌تان بوده نیز‌، به عنوان ردپای‌تان‌، درج کنید. اما در نظر داشته باشید که فقط نظرات این صفحه در مسابقه‌، شرکت داده می‌شوند.


منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲
    55MB
    61 دقیقه
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲
    896MB
    61 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1381 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اذر ارین کیا» در این صفحه: 1
  1. -
    اذر ارین کیا گفته:
    مدت عضویت: 2797 روز

    سلامی گرم وصمیمانه به استادعزیز وبانوی مهربان وپرازعشقم شایسته جان

    وقتی این پرسش در قالب یک مسابقه عنوان شد،من با خدا مشورت کردم..وگفتم خدایا تمام این سفرنامه سرشارازیادتو زیبایی و عشق و احساسی وصف ناشدنی ازاین عالم بی همتاست..انتخاب برگی ازاین دفتر برای من سخته…به من بگو چی بنویسم یا چی انتخاب کنم….،،وچقدر قشنگ خدا به من الهام کرد برای انتخابم.شایسته ی عزیزم ،قبل از آشنایی با این خانواده ی صمیمی،تقریبا سه سال پیش،من در شرایطی خاص و رویایی نوشته هایی رو از قلبم و احساس صادقانه ام بروی کاغذ اوردم با عناوینی دقیقا شبیه به المانهایی که در هرکدوم از برگهای این سفر احساس من رو برانگیخته کرده و گذاشته بودم که در زمان مناسب چاپ کنم…وقتی این سوال مطرح شد انقدر قشنگ خدا به من گفت بیا و نوشته هات و توی این صفحه بنویس فارغ ازاین که تایید بشه یا نشه..دیده بشه یا نشه…و برای هرقسمت سفرنامه اسمی روانتخاب کن با احساس قلبی و با عناوین نوشته هات هماهنگ کن ووقتی شروع به خوندن نوشته هام ودیدن قسمت به قسمت سفرنامه کردم دیدم وای خدای من..چقدر نوشته های عاشقانه ی من هماهنگه با این صحنه ها و زیبایی ها….. ….من این خلاقیت رو انجام دادم به الهاماتم گوش کردم و تقدیم میکنم به استاد عزیزم شما و تمام دوستانم دراین خانواده ی بی نظیر..

    قسمت اول (عنوان:سفر…

    به کدامین سفررفته ای که اینچنین دیدگان مرابه انتظارت واداشته ای؟ساعتهاست که به آسمان آبی خیالت خیره شده ام ولحظه شماری میکنم حضوردوباره ات را،دل من هرلحظه به هوای کویت پرمیکشدوباشنیدن هرنوایی چنان مرا به حرکت وامیداردکه حیران وسرگردان بسان درویشان خانه به دوش به اینسو وانسو پناه میبرم تاشاید نشانی ازتودراین وادی بیابم..نشانه ای ازعبورتوبرخیالم رادنبال میکنم تاحضورت را به عینه ببینم..آمدنت پیشاپیش برمن مبارک. )

    قسمت ۲(عنوان.،آهنگ صدا..

    صدای خوش آهنگ تو همانندنغمه ی دلپذیر پرندگان چنان شوروشوقی وصف ناپذیررابرایم هدیه میآوردکه به توصیف چنین حسی ابدا قادر نیستم.تلالو صوت دلنشینت همیشه برقلب من ماندگار)

    قسمت ۳(عنوان:نغمه..

    امروز که به نیت تو دست به قلم برده ام عاشقانه صدایت رادر همه ی وجودم به وضوح میشنوم..تپشهای قلبم چنان نغمه ای برایت میسرایندکه گویی دراین سراجزدلدادگان حضور ندارند..پذیرای وجود گرمشان درعالم خیال میشوم …وگوش به آهنگ ستایششان میسپارم… )

    (قسمت ۴:عنوان:عطرتو..

    مگرجزاین است که عطرتورایحه ی گلهای بهاری رازیرپاگذارده ووجودتوهرلحظه فصل بهاررابرایم تداعی میکند؟وچه نعمتی دل انگیزترازچنین حس و حال برای من..)

    (قسمت ۵:عنوان:لبخند

    چندصباحیست لبخندهای تصنعی بسیاردیده ام که مرا به خنده ای ازسراجبار نه ازته دل وادارساخته..بادیدن تو،چهره ام گلگون شدولبخندم واقعی وتوراتحسین میکنم که چنین شوروشعفی رادر من زنده کرده ای،وهم اینک درجای جای این طبیعت که قدم میگذارم به یمن وجودت خنده ی نباتات و جانداران راهم میبینم وحس میکنم وباانها میخندم وشادی آن لحظه راباتمام وجودهمراه بادعاهای همیشگیم نثاروجودت میکنم نازنینم. ..گمان مبرکه جزدیدن خنده ی تودراین جهان ارزویی دارم..چه سرمست وبیقرارم ازاین شادی توکه ارمغآنش برای من هم شادی مضاعف است)

    (قسمت ۶..عنوان:باران

    دراین لحظه که این جملات رابرایت مینگارم قطره های باران جامه ام را مرطوب کرده ومژگانم بسان مژگان چشمی که ازشوق معبوداشک رادرخودنمیتواند نگهدارد پرازنورانیت اجابت اسمان شده. تارهای ظریف گیسوانم همچون شاخه های نازک درختان دانه های باران را به زمین میافتند. دستانم به نیت دعاونیایش چنان ابشخورکبوتران پرازطعم باران گشته وسهم توقلبیست که این شگفتیهای آفرینش رانظاره گراست وبه یادت میتپدواگراین تپیدن نبودوصف چنین زیبایی هایی محال بود..قلب من تقدیم توباد)

    (قسمت ۷..عنوان:رویا

    دراین شب وروزهای فراق ازتو،چنان درخیالم ازخودبیخودشده ام وحضورسرسبزت را ماندگار میبینم که بیوقفه دست نیازبه سوی پروردگارم به نشان دعا بلند میکنم..تمنای چشمانم برای طلب تو به زیبایی ودرخشندگی ستارگانی ،میماند که زمینیان را به نظاره واداشته..اکنون که موج شکرگذاری دروجودم شعله افکنده بی وقفه حضورت رادر قلبم سپاس میگویم)

    (قسمت ۸:عنوان:رنگ سرخ

    ازپشت پنجره ی دلم شقایق سرخی خفته درخاک وجود،چه زیبا به من مینگردوبامن به زبان خودازعشق سخن میگوید.قطرات شبنم روی گلبرگش حاکی ازاشک ذوقیست که ازگذرتوازاین دیار خبرمیدهد.. )

    (قسمت ۹:عنوان:سنگ

    وجودپرمهرتوچنان دل سنگه کوههارانرم میکندکه من برخودمیبالم به چنین موهبتی..واگرکوههایی که درجوارتواندقدراین یگانه نعمت الهی را میدانستند،خوددرمقابل مهربانیت کرنش میکردندوسرتسلیم فرودمیاوردند..وجودت چون کوه استواروچون سنگ سرسخت ومقاوم وچون آب زلال و قدرتمند)

    (قسمت ۱۰:عنوان:امروز

    امروز روزی دگراست که بایادواندیشه اش به سرمیشودومراباخودبه سفری بیادماندنی دردیارعشق میبرد..سفری که تک تک دقایقش خبرازوصال یار میدهدوچهره ی مرا گلگون میکند..خاطرات حضورش وهم سفر همیشگی من دراین سرا،امیدودلی سرشارازصداقت آینه است )

    (قسمت ۱۱..عنوان:جشن وپای کوبی

    گرمای وجودت چنان شعله ی پرذرق وبرق اتش عشق،مرابه جشن وپای کوبی دراین دیار فرامیخاندوبی اختیار به نظاره اش وامیدارد..زیبایی نورش چنان نور خورشیدچشم هربیننده ای راازشوکت وعظمت خودبه تماشا وامیداردوهمگان راسیراب ازاین وجود بی همتایش میکند )

    (قسمت ۱۲؛عنوان:خاطره

    چه زیبا ست نظاره ی خاطرات باتوبودن ..چنان لذتی وصف ناپذیر به من هدیه میدهندوچنان شورو شعفی ازمرورشان برمن چیره میشود که ناخودآگاه فریاد میزنم خدایا…توراسپاس که قلبم بایادش اشک شوق میریزدوهیجانی وصف ناپذیرراباخود به دنبال میکشد.. عاشقانه خاطراتت را درقلبم برای همیشه وتاابدزنده نگه میدارم..)

    (قسمت۱۳:عنوان:اسب

    براستی چه صحنه ای زیباترازتاختن اسبان درطبیعتی بکر که دل هربیننده ای را مغشوش میسازدوانرا به تفکروامیدارد،،وزیباترازان حضور اسطوره ای چون تو برپشته ی این الطاف خداوندی..نجابت اصالت..ومهربانی تو

    چنان زنده وپویاست که دل هررمنده ای را بدست میاوردواورارام میسازد..تاختنت هزاران بارپرازصلابت…)

    (قسمت ۱۴:عنوان:زمان

    به کدامین سونگرم تایادت رالحظه به لحظه به نگارش کلماتم درآورم. .مگرجزاین است که برای تو مینویسم؟درتک تک ثانیه های عمرم تنها زمان ازدست رفته را لحظه های غفلت از نگاه تو میدانم …درودی بی پایان نثارت بادکه مرا به درس انسانیت فراخواندی… )

    (قسمت ۱۵،عنوان:اشتیاق

    دراین لحظه ای که یادتوبرتمام وجودم سایه افکنده بی صبرانه مشتاق دیدارروی توام..انگارتمام پرندگان بامن هم آواز شده اندوپیشاپیش نغمه ی حضورتورا مینوازند..چگونه توصیف کنم بیان وجودی را که ذره ذره اش بایادتو شعله ور میگردد ومرا به وادی بهشت رهنمون میسازد…)

    (قسمت ۶. .عنوان:پیچک

    گل پیچکی که از کنار پنجره ی اتاقم روبه آسمان رفته وسایه اش رابردیواردلم افکنده بیدرنگ حضورسبزتورادرذهن من تداعی میکند..گلبرگهایش با قطرات شبنم بهاری سبز گشته وبوی طراوتش همه جاراعطراگین کرده..حضوراین پیچک بلندقامت ،چنان تصویرتورابه ذهن من فرا میخاندکه خودلحظه ای ازاین شگفتی به تعجب سکوت کرده ام وفقط نظاره گر این شباهتم.دستان پیچک من گویی بردیواره ی دل اتاق من فرو رفته که ارزو دارم دستانت چنان او مرا درآغوش قلب خودبگیردوزمزمه ی حیات رابرایم زنده کند..وچه زیباست پیچک من که یادآور صلابت وثبات قدم توست. ..و هیچ طوفانی را یارای برکندنش ازاین دیوار نمیباشد. .استوارباد قامت تو درمقابل امواج سهمگین زندگی… ..)

    (قسمت ۱۷،،عنوان:سجده ی شکر

    دستهای مهربان خداوندرادراغوش پاکت احساس میکنم..چنان ازخودبیخودمیشوم که هرلحظه سجده ی شکردربرابرمعبودم بجا میآورم. .ردپای قدمهایت رادر قلبم باعطربهاری همراه میکنم وصمیمانه ترین دعاها رانثاروجودت… )

    (قسمت ۱۸:عنوان:صداقت

    من دلبستن رادیریست فراموش کرده بودم..بس نامردمان دیدم دراین شهر..قلب کودکانه ی من نفهمیدانسانهای به ظاهرانسان راومحبت کردوجفادید…دیدگانم بسان حوضه پرآب شکاف خورده،قطره قطره اشک وجودم را برزمین ریخت ولی دوباره سبزم کردوچون ریشه ی درخت صدساله قدرتمندم ساخت وتوای کسی که به صداقت وجودت اعتماد کرده ام. .بگذارباتو لذت درون..آرامش و عشق انسانی را تجربه کنم..)

    (قسمت ۱۹..عنوان:ردپا

    قدمهایی که بیادتوبرسنگفرش طبیعت گذارده ام چنان پابرجا ومحکم مانده که طوفانی عظیم هم یارای برکندنش را ندارد. .این چه قدرت ونیروییست که دروجودت نهادینه شده واینچنین پابرجا استواروبرقرار است؟؟وچه زیباست آشکار وزنده بودن هرگذری براین قدمگاه…مگرجزاین است که وجودت چنین موهبت زندگی رادر جای جای این جهان به وضوح آشکار میسازد..)

    (قسمت ۲۰..عنوان..آغوش محبت

    هرشب با خیال آغوش توبه خابی شیرین میروم به این امید تاکه فردا به دیدارتونائل شوم..اسطوره ی من.ارمغان آغوشت برای من امنیت آرامش صفاوپاکی دل است…گرمای وجودت رادورادور احساس میکنم..وهم راه با شعله هایش …جشنی میگیرم تازمستانم را بایادت آسانتر سپری گردان. .)

    قسمت ۲۱..عنوان:آرامش درون

    ارزو دارم لحظه ای رابا عشق وجودتو که هدیه اش برای من آرامش درون است بگذرانم وروزم را به شب برسانم….تمام لحظات خوش زندگی ام رادوست دارم با صحنه ای ازنمایش زیبایی های توهمراه کنم وبالذت بی نهایت سپری…. )

    (قسمت ۲۲..عنوان:بودن

    جشن شکرگذاری برای بودنت برپا میکنم وهمان را به نظاره ی چنین موهبتی دعوت مینمایم ..بودنت را تقدیر وستایش میکنم..بودنت را مینویسم وبه یادگار بردیواره ی قلبم میزنم.. .بودنت را صمیمانه درآغوش میکشم….بودنت را باشمع دلم روشن میکنم….وجشنت را با آن چراغانی. ….تقدیم به تو )

    (قسمت ۲۳،عنوان:زمزمه ی حیات

    چندیست که به وضوح زمزمه ی حیات را میشنوم..ووجودم از شنیدنش آرام میگیرد.وچه آرامشی برمن حکم فرما میشودوقلبم را ازعشق و دلدادگی سرمست .میکند. زمزمه ای که به یمن وجودت شروع به نواختن کردو درعنصروجودی من هاله ای از شورحیات را زنده کرد… و بیدرنگ میگویم که این ارمغان توست برای من ازطرف خالقی که هزاران بارسپاسم رادر سجده ی شکرش بجا میآورم. .)

    (قسمت ۲۴..عنوان:نورخورشید..

    چه زیباست تلالو نورخورشید وتابش آن روی چهره ی گندمگونت دراین لحظه واین مکان..قلبم برای شنیدن صدایت هرلحظه آهنگ تپیدنش گوش فلک راپرمیکند..وچشمانم هرسو تورا میجوید..بگذارنظاره گر باشم نورانیت وجودت را که اینچنین آرام وقرارازمن ربوده و مرا به کنج عذلت کشانده وچه گوشه نشینی که جزتصورنگاه تو مرا لذتی پایان ناپذیرتربرخودنمیبیند…من این خلوت پنهانی رااشکارا ستایش میکنم تا بدانی چنان وجودت را خاستارم که حاضرنیستم کوچکترین نوایی مراازیادتوبیرون برد..)

    (قسمت ۲۵.عنوان:رنگ وبوم

    امشب بارنگ تونقشی ماندگار بربوم سفیددلم کشیده ام..نقشی که تصویرتورادردیدگانم زنده میکند ومرا به وادی عشق ودلدادگی میکشاند. .قطرات رنگی که بردستانم فروریخته..را تبرک میدانم وبه فال نیکش میگیرم.امشب رنگین کمانی از مهربانی و محبت تو ترسیم میکنم وبا قطرات اشکم یادآور قوس قزح فصل بهار میشوم..)

    (قسمت ۲۶..عنوان:تقدیر

    تقدیر مرا باچه نوایی درعالم حیات سروده اند..دراسمان خیالم بی پروا قدم میزنم وبا خود نجواکنان نوایی از گفته های عاشقانه ی تورادر منظر حیات زمزمه میکنم… و میگویم. ..خدایا تقدیر مرا بایادش دراین دنیا چگونه سروده ای که اینچنین آهنگش مرغان آسمانت را به رقص و پایکوبی وامیدارد …دلم بیدرنگ بسویت پرمیکشدوتوراازمعبودطلب میکند. ستایش میکنم تقدیری را که با تو برای من درعالم وجود معنا بخشیده اند )

    (قسمت ۲۷..عنوان:جریان آب

    ارزو دارم جریان آب چشمه ساری شوم و ازکوی توبه آرامی عبورم. ..درخت تنومند وجودت را سیراب گردانم. .وبه نظاره ی شکوفه های بهاریت بنشینم.. آری. .آرزو دارم گردوغبار ازسرمنزل یار بشویم واولینی باشم که ندای بهاررابرایش به ارمغان میآورد. .وچه زیباست هاله ی .رنگین کمآنی که ازیمن وجودتوبراسمان دلم نقش بسته وحضورت را به تصور کشیده….و همه وهمه چه زیبا عشق تورا بیدرنگ در ذهن من تداعی میکند.. )

    (قسمت ۲۸..عنوان:رهگذر

    اگربرایت رهگذری بیش نیستم اجازه بده که ردپایی بماندازمن درسراپرده ی وجودت. ردپایی از مهربانی.. که انراباتمام وجودم نثارت میکنم و به تو میگویم…این یادگاری ازخودتوبرای من بود..ردپایی از عشق…که این عشق را تودردل من زنده کردی…وتوبه من توانایی نوشتن تمام احساسات ناخانده ی قلبم راداری. ..واین موهبت را به خود توتقدیم میکنم…..و ردپایی از احساس که آنرا باتمام وجود به پای تومیریزم وبه تو میگویم …که چه بس احساساتی که ازمن درخفقان ماند و به تمسخرگرفته شد وامروز باتو..با حضور پاک تو..دوباره متولدشد. . )

    (قسمت ۲۹..عنوان..گلدان گل

    گلی را که بایادتوو اشک وجودم سیراب کردم واکنون ریشه در قلبم دوانیده.به تومیسپارمش. ..وچه آفریده ای ازتوبرترو بالاتر دراین عالم….به تو میسپارمش که دراین ناملایمات دنیا تکیه گاهی محکمترازوجودتونمییابم برایش. ..قامت همچو سروت سایه بانیست سایه گسترکه ازامواج وتلاطمهای دنیا اورا مصون میداردش)

    (قسمت۳۰. .عنوان:یادگاری

    امشب برایت مینویسم یادگاری ازجنس گل ..به لطافت آفتاب. .نورانیت آسمان وزلال بودن آب. ..برایت مینویسم همراه باهوهوی پرندگان ورازونیاز شبانه قدسیان ..امشب باتودردلم به نجوا سخن خواهم گفت..ازشکوه پروانه هاوحضورستارگان. .امشب تقدس بی همتایت را جشن میگیرم وبرایت خواهم گفت از ناگفته های قلبم ووجودت برای آرامشم. . )

    (قسمت ۳۱..عنوان:سحر

    سحرگاهان موهبت بزرگیست که خداوند بیداریش را نصیب زنده دلان کرده…به رازونیاز بامعبود مینشینم..اشک چشمانم چنان باران بهاری یکسرفرو میریزد..دستانم را به نشان تمنا بلند میکنم…وبی اختیار نام شمارا بزبان میآورم. ..چنین لذتی را بایادتان پیوند میزنم…وبرایتان صمیمانه بهترینهاراازمعبودم طلب میکنم…واینچنین میگویم…خداوندادوست داشتنشان را دردلم همیشه ثابت نگهدار تادمی از دعای خیرم برایشان غافل نشوم …… )…..دوستدارشما. .اذر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: