ماجرای زندگی ما با سفری ماجراجویانه، از بُعد آگاهی به بُعد تجربهی جسمانی آغاز شد تا با تجربهی آگاهیِ خالص و نابی که هستیم هم ظرف وجودمان و هم جهان را رشد دهیم.
«ما»، زادهی سفر هستیم.
و اما درباره برنامه «سفر به دور آمریکا»، باید بگویم این سفر فقط جریان زندگی استاد عباسمنش نیست بلکه جریان زندگی ایل و تباری است که در پی تشخیص اصل از فرع اند. در پی خودشان بودن و سبک شخصیی خودشان را زیستن اند. آنهم در زمانهای که آدمها آنقدر درگیر حاشیههای جلب توجه شدهاند که فراموش کردهاند کی هستند و چرا وارد این تجربهی جسمانی شدهاند.
بازیگران قصهی «سفر به دور آمریکا»، خود واقعیشان هستند، بدون هیچ ماسک، ترس از قضاوت یا نیاز به تأییدِ دیگران. بازیگران این ماجرای واقعی، گلهای باغچهی بورلی، سرسبزی و زیباییِ بی انتهای طبیعت و جادهها، علائق آدمهایی که در قالب یک ساختمان یا کسب و کار هویدا شده و مهمتر از همه، نوشتههای روحنواز علی، رضا، سمیّه، زهرا، طیبه، حسین، شعر رهسپار و… هستند که، ابعاد وسیعتری از آنچه را متجلی ساختهاند که، پیشرفتهترین دوربین جهان قادر به ضبط و ثبتِ آن است.
بازیگرانی که نه به دلیل نَسَب خونی، بلکه به دلیل همفرکانسی و هممداری دور هم جمع شدهاند و این قصهی حقیقی را ساختهاند. این سفر، نمود عینیِ آگاهیهای خالص و نابی است که، در دورههای مختلف از استاد عباسمنش میشنویم.
در زمانهای که اکثریت، بر نکات منفیِ جهان اطرافشان تمرکز کردهاند، این سفر نمود عینیِ «صدّق بالحسنی» است و با زبان تصاویر به ما میآموزد، به جای همرنگ جماعت شدن، همرنگ اصل و اساسی بشویم با نام: احساس خوب = اتفاقات خوب
همرنگ اصلی شویم که میگوید: تمام اتفاقات زندگیات را فرکانسهایی میسازد که، دستپرودهی ورودیهای ذهنت و کانون توجهات است.
یعنی اگر بتوانی فیلتری با نام «تمرکز بر نکات مثبت و زیباییها» یا به قول قرآن صدق بالحسنی را در ذهنت نصب کنی، اگر به جای تلاش برای جلب رضایت آدمها، باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفرین بسازی، آنوقت آن باورها تو را بینیاز میکند از تقلا برای جلب رضایت آدمها و فرصتی به تو میبخشد تا ببینی خودت چی میخواهی و چه دوست داری.
این سفر برای من رابطهای به همپیوسته دارد با دوره ۱۲ قدم. اگر بخواهم این ارتباط را با زبان و کلمات انسانی بنویسم، اینچنین خواهم نگاشت:
۱۲ قدم، حکم همان دفترچهی راهنمایی را دارد که در بدو ورودمان به این جهان جسمانی، به ما داده شده تا خودمان، اصلمان و آگاهیهایی را به خاطر بیاوریم که به پشتوانهی آنها وارد این تجربهی جسمانی شدهایم.
۱۲ قدم، یک دفترچهی راهنماست از: تواناییهایی که داریم، امکانات جهانمان و شیوهی ورود به مدار این امکانات و استفاده از آنها. (درست مثل همان دفترچهی راهنمایی که هر وسیلهای مثل موبایل، جاروبرقی، یخچال و… به همراهش دارد و به ما نحوهی استفاده از امکان آن وسیله را توضیح میدهد)
و برنامهی سفر به دور آمریکا نیز، در حکم تصاویر (figures) آن دفترچه راهنماست، تا مفهوم و منظورِ توضیحات آن دفترچه برای مان واضح و آشکار شود و قادر شویم به شیوهای صحیح و بدون خطا و با لذت، آن امکانات را به خدمت بگیریم.
بعضیها هرگز از این دفترچه خبردار نمیشوند، بعضیها با اینکه دفترچه را میبینند، اما آنقدر به شیوههای قبلی چسبیدهاند و آنقدر از انجام کارها به شیوهی جدید میترسند که، هرگز آن دفترچه را نمیخوانند. در نتیجه بهرهای بسیار سطحی از آنهمه امکاناتی میبرند که آن وسیله میتوانست در اختیارشان قرار دهد. اما بعضیها خورهی جستجو، امتحان شیوههای جدید و یافتن امکانات بیشتری هستند- که ممکن است آن وسیله داشته باشد- در نتیجه زیر و بَمِ آن دفترچه را مو به مو و خط به خط میخوانند و تمام امکانات آن وسیله را به خدمت خود درمیآورند. جهان پاداشها و امکاناتش را برای این گروه ارزانی میدارد.
به شخصه تلاش میکنم با دوربین سفر به دور آمریکا، تمرینات ستارهی قطبیام را انجام دهم، به وسیلهی درک آگاهیها «چگونه فکر خدا را بخوانیم در قرآن»، آگاهانه تلاش میکنم به وسیلهی «صدق بالحسنی»، به مدارهای بالاتری هدایت شوم تا، طبق وعدهی «فسنیسره للیسری» خداوند، آسان بشوم برای آسانیها. تا ثروت، برکت، سلامتی و عشق، مشتاق همراهی با من بشود.
بنابراین به همه دوستانم که هنوز نمیدانند از کجا و چگونه وارد مسیری شوند که، امکانات جهان را به خدمتشان در میآورد، به نظر من، قدم اول دوره ۱۲ قدم، بهترین شروع است.
یک تمرین برای جهتدهیِ آگاهانه به کانون توجه
هدف این قسمت از برنامه سفر به دور آمریکا، تمرینی عملی است برای، تمرکز بر نکات مثبت و «صدق بالحسنی شدن».
سوال:
با دقت، برنامهی سفر به دور آمریکا را از اولین قسمت تا قسمت ۳۱ ام، مجدداً ببینید. سپس در بخش نظرات این صفحه، بنویسید:
کدام قسمت از «برنامه سفر به دور آمریکا»، برای شما جذابتر بود و با ریزبینی، دلایلی را توضیح دهید که، موجب شده آن قسمت برای شما زیباترین قسمت باشد.
درباره نوشتن چراییها سخاوت به خرج دهید و به این شیوه، چشم، گوش، زبان، قلم و در یک کلام، ظرف وجودتان را پذیرای زیباییها و برکتهای بیشتر نمایید.
ضمناً میتوانید علاوه بر این صفحه، نظر خود را در بخش نظرات آن قسمت از سفرنامه که انتخابتان بوده نیز، به عنوان ردپایتان، درج کنید. اما در نظر داشته باشید که فقط نظرات این صفحه در مسابقه، شرکت داده میشوند.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲55MB61 دقیقه
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲896MB61 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان، درود بر استاد، خانم شایسته و همه همسفران عزیز، امیدوارم عالی باشید و در مسیر خلق اگاهانه روزهای زندگی تون در حال رشد و پیشرفت باشید. به وضوح به یاد دارم که در شروع سفر تنها میدونستیم که قراره از مبدا شهر تمپا در ایالت فلوریدا با هدف اینکه هدایت بشیم به زیباییهای جهان هستی، سفر به دور امریکا را شروع کردیم، تنها میدونستیم قدم بعدی رفتن به ایالت جورجیاست، نه مسیر مشخص و از پیش تعریف شده ای داشتیم نه مقصدهای بعدی مشخص بود، ما تنها یک هدف واضح و مشخص داشتیم و تصمیم گرفته بودیم به نشانه و هدایت الهی گوش بدیم و عمل کنیم تا به گام های بعدی هدایت بشیم و مسیر رسیدن به خواسته مون گام به گام مشخص و ساخته بشه. از انجایی که کانون توجه و تمرکز مون را روی هر موضوعی بذاریم مصادیق اون موضوع را بیشتر به زندگی مون دعوت میکنیم و در زندگی روزمره بیشتر تجربه اش میکنیم، تو این سفر هم فقط به زیباییهای جهان هستی هدایت شدیم، طبیعت زیبا، بی نظیر و محسور کننده، نشانه های نعمت و فراوانی و ثروت، حتی ناخواسته ها و مسایلی که روزانه باهاش مواجه شدیم و پیشرفتها و تکنولوژیها و ابزار که اومدن تا ما مسایل را حل کنیم و قدم به قدم به خواسته مون نزدیک تر بشیم، وسیله تصفیه اب، امازون و ابزارهای بی نظیری که ازش خریداری شد برای حل مسایل، فروشگاهها، و…. یکی از تاثیرگذارترین قسمتهای سفر برای من قسمت چهاردهم بود، هدایت شدن به استیت پارکsmoky mountain، پارک ایالتی ایی که به قول استاد most visited ever هست، پارکی که امریکایی ها از ماهها و حتی سال قبل ان را رزرو می کنند تا بتوانند در ان اقامت داشته باشند و از زیباییهاش لذت ببرن، ولی با هدایت الهی ما فقط چند روز قبل ورود به این منطقه به طرز معجزه اسایی در ان جای خالی پیدا کردیم و تا سوم جولای اونجا اقامت داشتیم و معجزه اساترین هدایت الهی زمانی رخ داد که تصمیم گرفتیم برای جشن۴جولای و اینکه بیشتر به مایک خوش بگذره چند روز دیگه در این پارک بمونیم، ولی با یک ناخواسته مواجه شدیم اینکه جای خالی برای رزرو نبود، و تاثیرگذارترین رفتار شما زمانی بود که وقتی به دفتر رزرو پارک مراجعه کردید و مسئول مربوطه نبود، نه فحش دادید، نه داد و بیداد کردید ، نه…. بلکه خیلی ارام و خوشحال و سپاسگزار گفتید که چقدر خوب که مسئول مربوطه نبود چون ممکن بود ما را ناامید کنه، حتما قراره به مسیر بهتری برای تحقق خواسته مون هدایت بشیم، و هدایت الهی بود، به مدد تکنولوژی، وقتی برای اپلود سفرنامه رفته بودید از زبان خانم شایسته عزیز، هدایت الهی گفت که سایت پارک را چک کنید و در کمال ناباوری فقط یک جای خالی مخصوص ار -وی خالی شده بود و شما برای دو شب دیگه رزرو کردید و خواسته شما برای تجربه جشن چهارم جولای در این پارک ایالتی محقق شد و ما از لات بیست و هشت به لات بیست و یک نقل مکان کردیم، و یک جشن عالی و بی نظیر را تجربه کردیم و با سادگی و صفا و شیوه زندگی انسانهایی که با خودشون در صلح هستند، همراه شدیم و این باور در ما تقویت شد که میشه جور دیگری هم جشن گرفت و لذت برد، در نهایت سادگی، ارامش، بدون هیچ تشریفات و چشم و هم چشمی و ….. یک نکته دیگه که تو این سفر خیلی برای من تاثیرگذار بود این بود که در قسمت ششم شما هدایت شدین به مکانی که تحقق عینی رویای شما بود، مکانی که شما رویاش را داشتید و در سال ۱۹۵۲ توسط یک شخص ساخته و خلق شده بود، شما به اونجا هدایت شدین تا نمونه خلق شده رویاتون را ببینید و باورتون قوی تر بشه تا شما هم رویا تون را خلق کنید. این اتفاق برای خانوم شایسته هم افتاد در قسمت بیست و دو به دنبال برخورد با یک ناخواسته که تعویض باتری های آر-وی بود، شما با اون خانوم امریکایی و مادرشون اشنا شدین و نشانه شما را هدایت کرد تا خانوم شایسته عزیز مصاحبت با یک ادم کاملا غریبه را تجربه کنه، کلی لذت بردید و تجربه کسب کردید، حتی مادر پیر اون خانوم نمونه سبک متفاوتی از زندگی بود، با تمام کهولت سن خودش کارهای شخصی اش را انجام میداد و در تدارک برای تحقق رویاش یعنی سفر به دور امریکا بود، در حالیکه اکثر ادم های جامعه ما از سن ۶۰ یا ۷۰ سالگی نه تنها چشم انتظار پایان زندگی شون هستند و رویایی ندارند، بلکه محتاج فرزند و یا پرستارن تا کارهای شخصی شون را انجام بده، در قسمت بیست و یک مواجه شدن با خانواده ای که سگ شون روزهای پایانی عمرش را می گذروند و اونها بجای زانوی غم بغل کردن، از تک تک لحظه های با هم بودنشون لذت می بردن و بحای نشستن و غصه خوردن و التماس به خدا و جهان و … خیلی زیبا از لحظات زندگی لذت می بردن و حتی سگ شون را هم برای لذت بردن از تمام لحظات زنده بودنش همراهی می کردند. قسمت بیست و نه بار دیگر رویایی از رویاهای خانوم شایسته محقق شد، تصویر بنای معروف معماری قرن بیستم که سالها قبل در کتاب درسی شون دیده بودن، ایشون هدایت شدن تا اون بنا را از نزدیک لمس و درک کنند. علاوه بر همه اینها نشانه های فراوانی و ثروت در تمام این سفر موج میزنه، در قسمت هفتم، موزه پروانه ها در یک شهر بسیار کوچک، و کلی بازدید کننده از اقصا نقاط دنیا، در قسمت هشتم موزه کوکاکولا و صف های طولانی مردم از اقصا نقاط دنیا که با شادی و خوشحالی در صف ها ایستادن هم بهای مالی و هم بهای زمانی پرداخت میکنن تا از این موزه بازدید کنن، نه از گرانی بلیط می نالند نه از طویلی صف. همه خوشحالن و در حال لذت بردن، همینطور در قسمتهای بیست و هفت تا بیست و نهم، صفهای طولانی ادم هایی که برای بازدید زیباییهای ابشار نیاگارا امده اند، این الگو دوباره تکرار می شود، انسانهایی از کشورهای مختلف ولی هم فرکانس که در یک زمان مشخص در یک مکان مشخص گرد هم جمع شده اند و با پرداخت بهای مالی و زمانی از زیباییها و نعمتهای بی نظیر جهان هستی بهره می برند، و یک نکته کلیدی که در مورد خودم کشف کردم. در این چهار سال که عضو خانواده عباس منش شدم و با شرکت در دوره های استاد مثل روانشناسی ثروتها و کشف قوانین و راهنمای عملی و … در حال ساخت باورهای قدرتمند و پیدا کردن ترمزهای ذهنی ام هستم، کشف کردم که تعریف بخشش را اشتباه فهمیدم، من همیشه فکر می کردم که بخشش یعنی بخشی از مال یا زمان یا خدماتم را به رایگان در اختیار کسانی قرار دهم که به انها احتیاج دارند، و جالب اینجاست که من این کار را انجام میدادم وحتی توقع هم نداشتم که جهان ان را چند برابر کند و به من برگرداند، ولی همیشه بازخوردهای منفی می گرفتم، اخرین بار دو ماه پیش بود، وقتی می خواستم به خانه جدید نقل مکان کنم تصمیم گرفتم مبلمان، تخت و کلی وسایل نو خانه را به کسی که نیاز دارد بدهم، نگهبان مجموعه ای که در ان زندگی می کردم متوجه شد و امد تمام وسایل را دید و گفت همه را می خواهد و به انها نیاز دارد، من هم همه را به رایگان بهش بخشیدم و یک امانتی هم بهش دادم تا به همسایه مون بدهد. بعد از چند روز که همسایه مون برای دریافت امانتی پیش نگهبان مجموعه رفته بود، نگهبان کلی نالیده بود که همه وسایلی که به من دادند اشغال بود و من کلی پول ماشین دادم تا ببرم و …. و گفته بود که امانتی هم گم شده. دقیقا مطمین بودم که مفهوم بخشش را اشتباه فهمیدم و یقین پیدا کرده بودم که پنیر مفت فقط در تله موش پیدا میشه، برای همین خودم همیشه بهای هر کالا و خدماتی را تمام و کمال پرداخت می کردم، تا اینکه در قسمت هجدهم سفرنامه وقتی استاد مشغول پرداخت قبض غذا و انعام بودن مایک عزیز گفت که”یادته یک پیتزا خوردی صد دلار و اونقدر از کیفیت اش خوش ات اومد که صد دلار هم انعام دادی!” و دوباره در قسمت بیست و هفتم وقتی در پارکینگ دیوتی فری ماشین تون را پارک کردید برای قدردانی این نعمت جهان هستی برای خرید به فروشگاهش رفتید، دیگه تعریف بخشش را کاملا برای خودم اصلاح کردم. ببخش یعنی بهای هر کالا، خدمات، اموزش،….. بهای هر چیزی که جهان در اختیارت میذاره را با عشق پرداخت کنی، اون وقته که به توسعه جهان کمک کردی، برای همین جهان هم به توسعه تو کمک میکنه، ظرف ات را بزرگ تر میکنه، تا از نعمت و ثروت نامحدودی که برات هست بیشتر بتونی بهره ببری. خلاصه که اگر بخوام دونه دونه بگم نکات خییییلی زیادی هست ولی در یک کلام می تونم بگم که این سفرنامه به قول امریکایی ها مثل یک handbook هست، یک کتاب راهنمای عملی و گام به گام، که نشون میده چطور بصورت خیلی ساده و گام به گام با گوش دادن به هدایت الهی و رفتن به دنبال نشانه ها و عمل به قوانین ساده جهان هستی میشه خالق لحظه به لحظه زندگی روزانه بود، میشه بجای اینکه نقش یک قربانی را در زندگی داشته باشیم، اگاهانه فرمون زندگی را به دست بگیریم و حرکت کنیم به سمت خواسته هامون. حتی در قسمت سی و دوم وقتی استاد توضیح دادن که سفرنامه عشق و علاقه خانوم شایسته است و ایشون و مایک زیاد باهاش موافق نیستن چون محدودشون میکنه، من یاد قسمت چهارده افتادم، شما برای اپلود سفرنامه رفته بودید به اون مکان که اینترنت داشت و براساس هدایت الهی سایت رزرو پارک اسموکی را چک کردید و جای خالی پیدا شد و دو روز دیگه موندیم، هم جشن چهارم جولای را تجربه کردیم و هم کلی زیبایی و تجربیات عالی. و این برای من مفهوم این جمله بود که تمام ناخواسته ها، حتی تمام وقایع و اتفاقاتی که به ظاهر موافق میل و خواسته ما نیستند، امده اند تا ما را به خواسته هامون برسونند.
خلاصه که من فقط می تونم بگم که سپاسگزار خالق جهان هستی هستم بخاطر خلق اینهمه زیبایی،نعمت،ثروت و فراوانی، و اینکه من را هدایت کرد تا از طریق استاد عزیز جهان و قوانین اش را بهتر بشناسم، به واسطه عشق و علاقه خانوم شایسته عزیز و به مدد تکنولوژی و دوربین و موبایل و اینترنت و …. دور امریکا را سفر کنم، ببینم که چقدر همه جای دنیا زیباست و پر از صلح و صفا و زیبایی هست و با تمرکز بر همین زیباییها، نعمتها و ثروتها، روزانه مصادیق اش را بیشتر به زندگی خودم دعوت کنم، اگاهانه فرمون زندگی را در دست بگیرم و هر روز به کمک هدایت الهی لحظات و روزهایی را خلق کنم که خواسته های من هستند، حتی در برخورد با ناخواسته ها و مسایل روزانه بجای اینکه به زمین و زمان فحش بدم و عصبانی بشم و بهم بریزم، با خوشحالی ذهنم را مدیریت کنم و امیدوارنه خوشحال باشم که اخ جون این ناخواسته اومده تا من را یک قدم به خواسته ام نزدیک تر کنه، خدایا شکرت!. من واقعا سپاسگزار خداوند، استاد و خانوم شایسته عزیز هستم، امیدوارم در پناه الله یکتا، همواره سلامت، شاد، خوشبخت، موفق، ثروتمند و سعادتمند باشید، مشتاقانه منتظر ادامه سفر و دیدن زیباییها، نعمت، ثروت و فراوانی های بیشتر جهان هستی، محقق شدن رویاهای استاد، خانوم شایسته و مایک عزیز در این سفر هستم.