سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

1381 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زمرد آبی گفته:
    مدت عضویت: 2439 روز

    سلام استاد عزیزم و شایسته عزیزم??

    ببخش که کلمه خانم رو اول اسمت نذاشتم واین چیزی از خانمی وکمالاتت کم نمی کنه اینقدر توی این مدت توی دل من خودتو جا کردی خودتی ومتواضعانه برخورد می کنی که انگار صمیمی ترین دوستمی بعد از مدتها شما اولین زنی هستید که تونستم اینقدر باهاش در خودم احساس نزدیکی کنم(البته از باورهای غلط خودم بوده که منو ترسونده بود از صمیمی شدن باخانمها)

    خیلی دلم می خواد این حد از اعتمادت به مردم از یادت بگیرم می دونم که در جوابم می خوای بگی من به خدا اعتماد می کنم واون خوبیهای اون طرف رو از وجودش بیرون میکشه و برای من به نمایش می زاره میکشه(خداکنه منم در روابطم اینقدر به خدا اعتماد کنم)

    اما حرف استادم(مسابقه)

    با شنیدن این حرف نجواهای ذهنیم شروع شدچون از رقابت با دیگران می ترسم وسریع خودم ورو بازنده می دونم

    شرکت نکنی هااااا آخه می خوای چی بنویسی

    مگه نمی بینی بچه ها تو سایت چطوری می نویسن ؟؟!!!اصلااا نگاه تو قابل مقایسه با اوناست؟؟؟!!

    اونا دورها رو خریدن اینقدر تمرین کردن چشماشون عین یه لیزر قوی شده- (واقعا اینو از ته دل می گفتم بدون ذرهای حسادت فقط از وجد این نگاه که اینقدر با شکوه می بینید)- تو بچه کلاس اولی آخه می خوای با کی رقابت کنی????

    بعدشم اصلا مگه تو میای سایت فایلا رو می بینی نظر می زاری به خاطر نظر دیگرانه که بگن خوبه یانه؟

    وحالا جوابهای من???

    ۱.تو مسابقه شرکت می کنم چون می خوام عزت نفسم بره بالا ودیگه از رقابت کردن با دیگران نترسم

    ۲.تو مسابقه شرکت می کنم تا یاد بگیرم وقت رقابت نگاه به حریفم نکنم و توجه وتمرکزم روی کار خودم باشه

    ۳.تو مسابقه شرکت می کنم حتی اگرمثل بچه های کلاس اولی خرچنگ قورباغه بنویسم

    ۴.توی مسابقه شرکت می کنم تا بهترین چیزایی رو که بلدم به نمایش بزارم بدون اینکه نگران نتیجه باشم

    ۵.نه نظر دیگران برام نیست که در مورد نوشتم چی میگن ولی مسلما وقتی حرفه ای ها تشویقت کنن وبهت بگن عالی بودی بیشتر خودتو باور می کنی ونیروی مضاعفی می گیری

    درست عین همون بچه کلاس اولی که دنبال مهر هزار آفرین معلمشه

    الان منم دقیقا می خوام هزار آفرین بگیرم?????باز شروع کردن این(ذهن)?فقط هزار آفرینننن ???دیگه هم صحبت نباشه??

    پس میگم چشم استاد ?وپیش به سوی دیدن کلیپها??همین الان دارم غش وضعف میرم برای زیر آبشار رفتن????

    دوستتون دارم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      محمد صادق امام بخش زاده گفته:
      مدت عضویت: 2218 روز

      سلام دوست عزیزم، شما تنها نیستی و اکثرا دچار نجواها میشیم که به خاطر ورودی های بد گذشته هست. فقط باید یادبگیریم چطور از پس این نجواها بربیایم. اولین نگاه من نسبت به نجواها اینه که از حضورش آگاه میشم و قدرتی که از بد کردن احساسون داره به یاد میارم و دست ک نمیگیرمش و میگم باید از همین جلو درستش کنم و بعد بهش میگم تو دروغگو هستی و همیشه بهم دروغ گفتی و خلاقیتش رو در ایجاد این افکار جور واجور تحسین میکنم، بعد شروع میکنم به تکرار نگاهی که بهم آرامش میده. این کلیت درک من در مورد برخورد با نجواهاست که خواستم با دوستانم به اشتراک بگذارم.

      و اما نگاهی که به من آرامش میده اینه که به خودم میگم این یک مسابقه بین الان خودت و دیروز خودت هست نه مسابقه با دیگران. اصلا ما مسابقه با دیگران نداریم، وقتی توجهمون رو روی زیبایی ها میزاریم – طبق قانون بدون تغییر جهان با تحسین زیبایی های جهان و هدایت چشم و زبان و گوش و قلممون به سمت زیبایی ها – و تغییری که داریم در وجودمون ایجاد میکنیم، تغییری که داریم در زندگیمون اجراش میکنیم نه فقط از طریق این مسابقه بلکه از طریق تجاربی که هم اساس با کانون توجهمون تجربه میکنیم جهان بهمون پاداش میده. به قول استاد مگه مسابقه هایی که من میزارم بازنده داره؟ همه تو این مسابقه برنده هستن. من فقط با دیروز خودم مسابقه میدم نه با دیگران، و سعی میکنم موفقیت دیگران در تغییراتی که در خودشون ایجاد کردند رو تحسین کنم. خدایاشکرت. سپاسگزاربه خاطر کامنت زیبات دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زمرد آبی گفته:
        مدت عضویت: 2439 روز

        سلام محمد امام بخش عزیز

        وقتی دیدم ایمیل از طرف شماست با چه ذوقی اومد م ببینم چی نوشتید??

        آخه دیدگاهتون رو خیلی دوست دارم و از کامنتاتون و نوع نگاهتون خیلی چیز یادمیگیرم??

        پس اول ممنونم که کامنت من رو خوندید وبیشتر ممنونم که برام دیدگاه گذاشتید??

        چه ایده جالبی دارید برای مقابله با نجواهای ذهنی با این تکنیک همون اول خلاءصلاحش می کنید??

        ومنم حتما این روش امتحان می کنم فکر کنم خیلی موثر باشه??

        واما مطلب دوم که فرمودید

        با خوندن این حرف انگار یک سنگ خیلی خییلی بزرگ وسنگین رو از جلوی راه من برداشتید

        هر چند این جمله رو شنیده بودم و در زندگیم سعیم براین بوده که انجامش بدم ولی تا وقتی موفقم تا پای یه نفر دیگه در میون نباشه??

        وقتی اسم مسابقه پیش بیاد انگار کلا همه چیز یادم میره ??

        ممنونم که اینقدر زیبا دوباره موضوع رو برام توضیح دادید

        این نوشتتون رو هر روز می خونم تا دیگه برای همیشه یادم بمونه رقابتی وجود نداره

        و من فقط باید سعی در بهتر شدن خودم داشته باشم

        ممنون میشم اگر بعد از این هم نکته ای رو دید بدردم می خوره بهم گوشزد کنید

        این جمله استاد خیلی دوست دارم تقدیمتون می کنم

        در پناه الله یکتا شاد ،پیروز و سعادتمند در دنیا وآخرت باشید?????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ليلا كيايی گفته:
      مدت عضویت: 2920 روز

      سلام و درود به دوست عزیزم زمردآبی رنگ مورد علاقه خودم?

      تو همیشه در پیشگاه خداوند یک برنده هستی چه قبلا و چه الان و چه بعدها???

      خداروشکر برای وجود دوستان پرانرژی و انگیزه بخشم در این دنیای زیبا?

      شاد و راضی و پرروزی باشید همیشه????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهرا آبلو گفته:
      مدت عضویت: 3044 روز

      عزیزززززم آفرین به شهامتت آفرین منم دقیقا همین حسو داشتم که شما داشتی ولی منم شرکت کردم تا خودمو بیشتر باور کنم این یه موفیقته چه برنده بشم و چه نه در هر صورت برنده ام?چون دارم یاد میگرم دقیقتر نگاه کنم و خودمو باور کنم عالی بود دوست من ⁦⁩⁦⁩⁦⁩⁦⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    طاهره نورانی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2472 روز

    من هم سلام میگم به استاد مهربون و خانم شایسته عزیز، راستش تمام قسمتهای سفرنامه فوق العاده بود ولی من عاشق همین قسمت سی و دوم شدم با اینکه میدونم این قسمت توی مسابقه نیست ولیییی چون من یه مشکل بزرگ خودم رو توی این فایل پیدا کردم دوست دارم اینجا بنویسم هم برای خودم هم شاید برای دیگران مفید باشه و اون اینکه من فایل های سفرنامه رو که میدیدم متوجه شدم که استاد یه جورایی همراه خانم شایسته نیستن تو تهیه فیلم ها مخصوصا توی اون قسمته که داشتن روی اون میز با کشیدن قلم روی کاغذ با مایک نقاشی میکشیدن (تصویر تو ذهنم هست ولی جزییات کدوم قسمت و بقیه نیست) چون استاد به خانم شایسته میگفتن بریم عزیزم یا تموم عزیزم دقیقا جملش یادم نیست. حالا میخوام این رو بگم که چقدر فرق بین من و خانم شایسته و چقدر خانم شایسته با خودش در صلح است و واقعا چه باور عمیقی داره به قوانین جهان هستی. چون اگه من بودم چقدررررر ناراحت میشدم با خودم میگفتم حالا ببینا من اینقدر همراهم اینقدر مثلا استاد میخواد کاری بکنه یا هر چیزی من پایه ام ولی حالا من از یه کاری خوشم میاد اون همراهی نمیکنه با اینکه من همه ی مسیولیت هام رو انجام میدم و اینجور حرفای مزخرف، بعد برای تا اخر عمر فکر میکردم من باید از کاری که دوست دارم دست بکشم یا با درگیری و دلخونی و یا یواشکی انجام بدهم متاسفانه، و حالا ببین خانم شایسته رو اون بدون داشتن این احساسات بد بدون درگیری بدون خودخوری فقط با عشق ورزیدن به کاری که عاشقشه با کنترل ذهن بااستفاده از فرصت ها به کاری که دوست داشت ادامه داد تا حتی استاد رو که فکر میکنم مرد فوق العاده باهوش و اسان گیری نسبت به بقیه نیست(البته به نظر من) با خودش همراه کرد حالا میفهم چقدر من نفهمیدم قانون رو چقدر خواستم حقم رو از بقیه بگیرم چقدر با احساسات بد خودم مانع رسیدن خودم به خواسته ام شدم و چقدر تفاوت است بین من و مریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3672 روز

    سلام به خانواده صمیمی خودم

    همونطور که استاد گفتن که بشینیم و از اول فایلهای سفرنامه رو ببینیم، منم اینکارو کردم و چقدر قشنگی ها و چیزهای جدیدی رو دیدم که دفعه قبل ندیده بودم و متوجه نکاتی شدم که دفعه قبل نشده بودم.یه جاهایی از این سفر با خودم گفتم که محمد تو جایزت رو گرفتی.جایزت دیدن دوباره این فایلها و تقویت باورهای جدیدت بودن.جایزت اون حس ذوقی بود که موقع دیدن این فایلها داشتی و اون خنده ی روی لبات.جایزت یاد گرفتن تمرکز روی نکات مثبت و صدق بالحسنی بود.جایزت همین که برای آسانی آسان شدی.جایزت اینکه یاد گرفتی از زندگیت لذت ببری و اونو موکول به زمان رسیدن به خواسته نکنی.

    تمام قسمتای این سفر قشنگ بودن و کلی درس داشتن برای من ولی قسمت ۲۶ واسه من یه جور دیگه معنا پیدا کرد.

    من تازه فهمیدم که چقدر توی این سالهای اخیر یه سری لذتها رو منع کردم که وقتی به جایی رسیدم برم و لذت ببرم.یعنی خودمم نمیدونستم و اینقدر باور کمبود در پوست و گوشت و استخونم نفوذ کرده بود و من داشتم رفتارش میکردم و با خودم فکر میکردم کار کردم روش و تغییر کرده.وقتی نشونه های این باور رو در خودم دیدم فهمیدم که اصلا درک درستی از فراوانی نداشتم و همچنین توی رفتارم هم تغییرات رو ایجاد نکردم و یه سری عادتا و به قول دوستمون همون شرطی شدگی های قبلی رو داشتم.الان میفهمم که استاد وقتی میگفت اگه به فراوانی اعتقاد داری باید تو زندگیت ببینیش یعنی چی.چون وقتی فراوانی رو باور داری زندگی سراسر نمود فراوانی و لذت و راحت رسیدن به خواسته هست.

    حالا ارتباطش با قسمت ۲۶ برای من این بود که میدیدم استاد چطور داره از زندگی ، با تمام وجودش لذت میبره بدون نگرانی از آینده و وابستگی به خواسته هاش که مثلا بگه نه سفر رو کوتاه کنیم که دیر میشه واسه فلان خواسته یا بهمان خواسته.نه حرصی هست واسه دیدن زیبایی ها نه طمعی هست از اینکه یه موقعیت زیبا از دست بره چون همه چی هست بینهایت هم هست.بینهایت فرصت بینهایت موقعیت بینهایت نعمت هست و هرروز هم این نعمتها و فرصتها و موقعیت ها برای من بیشتر و بیشتر میشه.خداوند رزاقه خداوند وهاب.اون از وجود خودش به من این فراوانی رو میده و منو بهره مند میکنه و همین خداوند من رو در زمان درست مکان درست قرار میده و از این زیبایی ها بهره مند میشم.

    اون ذوقی که توی صدا استاد مایک و خاله مریم عزیز هستش و اون رفتار پر از شور و اشتیاقشون، این پیام رو به من میرسونه که چقدر رها هستن و دارن از زندگیشون لذت میبرن.لذتی که من اصلا فراموش کرده بودمش و یادم رفته بود که اصلا تجربه هرچیزی رو به خاطر لذتش میخوام.اصلا هدف من لذت بردن از زندگیه.

    خب این تغییر بزرگ از یه جایی از این سفر آغاز شد و هرروز که کار کردم و توی عملم هم لحاظش کردم دیدم که چقدر اتفاقات تغییر کرد.مهمتر از همه اینکه عجله رو از وجودم کمتر کرد و من تونستم تمرکز بالایی رو شروع کنم روی کارم چون این باور که بدو بدو وگرنه دیر میشه تمام میشه، باعث شده بود که حتی تمرکز درست و حسابی هم روی کارم نزارم و نتیجه اون چیزی نباشه که من میخوام.

    وقتی که استاد گفتن بشینید از اول فایلها رو ببینید، من تصمیم گرفتم که اینکارو انجام بدم و جایزه من همین که این تصمیم رو گرفتم بدون هیچ وابستگی به جایزه و به خودم گفتم بشین تا آخر ببین و اینکاری که میکنی جهان چنان جایزه ای میده بهت که نه تنها دوره های استاد بلکه هرچیزی که خواستی در این جهان بهت عطا میشه.

    قسمت ۲۶ به من نشون داد که وقتی از زندگیم لذت ببرم و فراوانی رو به صورت عملی باور کنم، خداوند چنان زندگیم رو غرق در فراوانی میکنه که حتی با دیدن اینهمه زیبایی قبلش ، من به جایی هدایت بشم که زیباییش قلبم رو به وجد میاره و با خودم میگم این زیباترین جایی هست که توی عمرم دیدم.باز میرم جلوتر میگم این زیباترین جایی هست که دیدم و همینطور خداوند خودش و فراوانی هایش رو بیشتر و بیشتر به من نشون میده.

    این قسمت بهم نشون داد که ما آدما مثل آب آزادیم.این آب سفر خودش رو شاید از اقیانوس آرام شروع کرده و تبدیل به ابر شده و روی کوهی باریده و برف شده و توی تابستون آب شده و وارد جریان این رود زیبا شده و بدون احساس هیچگونه محدودیتی راه خودش رو ادامه داده و به هرجایی که خواسته سرک کشیده.همینطور هم ادامه میده و کل جهانو میگرده.این داستان بهم اینو گفت که اگر خواهان چیزی هست مثل این آب باش.این آب سفرش رو از یه جایی شروع کرده مهم نیست کجا شاید اقیانوس آرام ولی حرکت کرده و به لایق بودن خودش در مورد تجربه جاهای مختلف فکر نمیکنه چون اصلا همین که هست و جریان داره یعنی لایقشه.یعنی به سمتش هدایت میشه.تو هم بدون اینو و بدون اینو که مثل تمام آدمایی که دارن این زیبایی ها رو تجربه میکنن تو هم میتونی و لایقش هستی چون بی انتهاست این نعمت ها و مثل این آب که همیشه راه خودش رو پیدا میکنه تو هم راه خودت رو به سمتشون پیدا خواهی کرد.وقتی از زندگیت لذت ببری و تصدیق کنی این حسن ها رو و شکرگزار باشی، اونوقت آسان میشی برای آسانی ها و خیلی راحت به این نعمتها میرسی.

    خدا رو شکر میکنم بابت تمام نعمت هاش.چند روز قبل اینکه این مسابقه گذاشته بشه حسی بهم گفت بشین دوباره از اول شروع کن به دیدن این فایلها و شروع کردم به دیدن ولی کند و وقتی شما مسابقه گذاشتید گفتم این یه نشونس که باید اینا رو پشت سرهم ببینم و اینکار انجام شد و چقدر حسش عالی بود و چقدر به من شوق داد و همچنین یاد داد که چطور مثل زمان بچگیم از زندگیم لذت ببرم بدون وابستگی به چیزی و از چیزای کوچیک و بزرگ به شوق بیام و به این شکل از ته قلبم شکرگزارشون باشم.الانم قبل گذاشتن کامنت فایل ۲۶ رو دیدم و چقدر حس خوب گرفتم و سر شوق آمدم.

    بابت تمام این نعمتها خدا رو شاکرم.

    عاشقتونم خانواده صمیمی عباس منش

    شاد و سالم و ثروتمند باشید و از زندگیتون لذت ببرید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2871 روز

    سلام به همگی…..

    ازاونجایی که این مسیر به من می آ موزه که چگونه هرروزخودمو نزدیکتربه اون وجه مقدسم کنم تابه خوشبختی بیشتری دست پیداکنم…

    یعنی ازهمونجایی که درهرمرحله ای اززندگی هستم لذت ببرم وشروع کنم به عمل به اهدافم،،،ثروت،شکرگزاری،یه مرورکنم به مدتهای قبل ومتوجه بشم که خدایاشکرت چقدرپیشرفت کرده ام چقدرتغییر درمن ایجادشده چه لذتهاومسیرهای عالی تجربه کردم چقدربه اعتمادبنفسم افزوده شده دراین مسیرکمی درآیینه وسط ماشین عقب رونگاه میکنم اما جلوی من«آینده» چقدرشیشه جلوبزرگتر ونگاهم وسیع تره وکمک بیشتری درمسیربه من میکنه،،،،،،،

    وقتی من ازهمین اول مسیرلذت ببرم خیلی راحتتر به اهدافم میرسم وبعدغصه نمیخورم که ای کاش اون همه لحظات زندگی روبرای خودم تلخ کرده باشم،،اما بجاش زندگی درلحظه زندگی درزمان حال باعشق،،

    زندگی یعنی مسیرنه مقصد،،،بارسیدن به هرزیبایی باتجربه کردنش یعنی ریشه دواندن شکرگذاری بیشتر در وجودت،،درک این مباحث وسفرنامه در زندگیت چیزهایی روباتمام وجود خواستن وباورسازی مداوم این موقع است که شعرزیبای حافظ رو میفهمی

    تانگردی آشنازین پرده چیزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش…

    وقتی نقشه های زندگیت رودرذهنت میکشی میگی خدایا چقدر مارا معمارهای بینظیری خلق کرده ای..

    این سفر نامه خودش یه دوره آموزشی ست به من میگه چقدرزیبایی وایده وپتانسیل های بیکران وعظیمی وجود داره دروجود ما که بابکارگرفتنشون غیرقابل تصوره که زبان گوش تجربه لامسه گفتگو ازگفتنش قاصره….

    وتصویرهایی مثل لم دادن استاد برای تدوین فایلها خودش یه باورقدرتمند کننده ست میگه ثروت وموفقیت باعشقه نه تقلا….

    مثلادریافت یه پیام خوب ازمریم عزیز آخریکی ازفایلها میگه من درفیلم برداری خیلی حرفه ای نیستم اما براتون فایل آماده میکنم این یعنی درشروع کارحرفه ای بودن واستعداد داشتن مهم نیست بلکه ایمان مهمه….

    این مسیر به من می آموزه که وقتی به اهدافت میرسی ودرمسیردرست ادامه میدی باعث میشی تعداد زیادی ازهم آدمهای دیگه هم به اهدافشون برسن…

    به استناد جمله طلایی انیشتین بدنبال موفقیت نباشید دنبال بارارزش بودن باشید

    همیشه میگم خدایا اگه عباسمنش هم نبود تو مارو ازخیلی مسیرهای دیگری هدایت میکردی اما ممنونم ازطریق چنین استادی که وحشی ترین عاقل دنیاست روزی تصمیم گرفته وبرشیطان درونش پافشاری کرده وخود راتسلیم پروردگار تابرسرنوشت خودچیره شود تاخداوند ازطریق این آدم مارا به اشاعه توحید وریشه ای کهن امانهالی نورا درما بیدار کند وابلاغی سرشاراز توحید وقله ای آسمان خراش را در مسیر ما سبزکند

    واین پلیدی های قدیمی بیشتر بادبخورد وزیباتربشوند….

    پیام این سفربه من میگه زیبایی های رو دریافت کن بدون زحمت بلکه با باورهای درست به همه جای جهان سفرکن بدون حرکت خاص…آموزش بیین بدون هزینه های زیاد…پرسیدن سوال درهر جنبه ای…

    باجمعیت عظیمی ازسراسر جهان معاشرت کن بدون نزدیکی فیزیکی،،،هم فرکانسی،،،،

    خداوند همه جا مثل سایه همرامه

    خداوند روعبادت کن بدون فرمت خاص فارغ از هردین،مذهب،قومیت و……..

    رهبری که شونه به شونه باماست بدون نیازمند تشکرات لازم

    وادار کردن مون به سوالات زندگیمون اما بدون ماخذه…

    باسبک زندگیش بااون مغناطیس قدرتمندش باعث بشه هرفردی که درنزدیکی اوقرار بگیرد باعث احاطه شدن خوشبختی درزندگیش بشود..

    عباسمنش بهترین دست خداوندنیست بلکه یکی ازبهترینهاست….

    مایادمیگیرم که باهربار عملکرد درزندگی بلافاصله برگردیم به اتاق فرمان«باورهای ذهن»دگه نسازیم یه خودآگاه ناآگاه بلکه بسازیم یه ناخودآگاه باخدا….

    وبرعکس قبلا دگه جرات فکرکردن به کوچک هارونداشته باشیم بلکه فقط عظیم بخواهییم

    خدایا شکرت اززمان عضویتم دراین مسیر چقدر الهامات دریافت کردم که دارم بهشون عمل میکنم البته سعی میکنم…

    واقعا همراه شدن بااین مسیر ساده انجام دادن کارها ،ساده ثروت ساختن،،جانبینی توحیدی داشتن،،حقیقت درسادگی،،همه اینهارو درک میکنی و تازه میفهمی بهشت چیه،،،خداکیه،،خودت کی هستی،،

    معنا ومفهوم علم ثروت مانند علم محاسبات ریاضی رومیفهمی…

    تفاوت پول درزندگی قارون…..وثروت درزندگی سلیمان رومیفهمی،،

    تفاوت پول و ثروت،،،تفاوت ثروتمندی وطمع ورزی تفاوت شرک وتوحید،،تفاوت شرک و اعراض،،

    میفهمی خداو زندگی سازموسیقی ست کافیه فقط شروع به آموختن نت ها بشی تو دیگر هرروز آوازهای زیباتری سرمیزنی..

    میفهمی چگونه تخیلات رو منطقی کنی…

    میفهمی خداوند بهت میگه حتی اگه درک نمیکنی حتی اگه الان منو باورنداری فقط کافیه بخواهی من راهو بهت نشون میدم…

    خداوند میگه شمارودوست دارم نه باقلبتون چونکه روزی می استد نه باذهنتون چونکه شایدروزی دیوانه شوید بلکه باروحتون چونکه جاودانه وازجنس خودمه…

    ای بنده من تو به این دنیا نیامده ای که بی سروصدا هم برگردی……

    اصلا درک خداوند وزیبایی ها متفاوته باخیلی ازباورهای پیشینیان ….

    این مسیر وسفرنامه به من میگه هرروز ازخودت ردپابجا بذار تاکمک کننده برای زیبایی های بیشتر دراین جهان باشی به من می آموزه معجزات درذهن بقیه درزندگی تو منطقی رخ دادنه…

    به من می آموزه نیاز به زورزدن نیست فقط کافیه لنز دوربین کانون توجه ات رو به روی زیبایی ها تنظیم کنی نه در جاهای عجیب ودر دوردست بلکه در نزدیکترین جا رگ گردن درقلبت در روحت چونکه خداوند دررگ گردن جاریست به قلبت تا روح تورا به خودش وصل نگه دارد…

    جالبه وقتی بعد از کلی زیبایی ونتایج استاد میگه این تازه شروع کاره…

    هردوره ای دفترچه راهنما داره استاد خودش یه دفترچه راهنمای زندگیست…

    اصلا درک مفاهیم و آگاهی های قاصر از گفتن خیلی چیزها خداوند چگونه وچقدر عاشقانه صدای مارو میشنود….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    سعیده مروتی گفته:
    مدت عضویت: 2283 روز

    سلااام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل و تمام دوستان هم فرکانسیم

    من از شروع سفرتوون تا پایانشو دوست داشتم این سفرتوون من و به یاد سفر بزرگی که هممون تو راه داریم انداخت

    همیشه با یه ترسی راجع بهش می تونستم صحبت کنم ولی الان دیگه نه

    شما سفر کردین به سمت ناشناخته ها،به سمت زیبایی ها،به سمت تکامل و آگاهی بیشتر و هر لحظه به سطح بالاتری از همه اونها دست پیدا کردین ،بهتره بگم پیدا کردیم چون ما هم همراهتوون بودیم،باهاتون سفر کردیم و با همسو شدن با خدای مهربان زیبایی های بیشتری رو بهموون نشوون می داد

    الان دیگه می دونم سفر اصلی ما که بعد مرگ آغاز میشه هم در صورت همسویی با خدای مهربانم رفتن ورسیدن به سطح بالاتر از آگاهیه ،رشد و تکامل بیشتر و لذت بردن بیشتره ،دیدن چیزهای قشنگ تره

    چقدر دیدم و نسبت به سفر آخرت عوض کردین

    چقدر حس خوبی دارم ،همیشه از ناشناخته های پشت سفرم ابدیم می ترسیدم ولی الان دیگه می دونم ناشناخته ها می تونن زیباتر از حد تصور مونم باشن و ازشوون با همه وجوود لذت ببریم

    ممنوون بابت این حس عالی که به من دادین ?????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  6. -
    مسعود پورتیموری گفته:
    مدت عضویت: 3097 روز

    بسی عشق دیدم در این روز سی

    و هر بار گفتم تو هم گر بخواهی، رسی

    بدیدم دو تا بلبل خوش اَدا

    یکی بود سید، یکی خوش نوا

    یکی گُل، چو مریم که شایسته است

    یکی سیْد حسینی که بایسته است

    یکی پشت دوربین، یکی رو به آن

    پراکنده کردند لَذَت، بَرِ این و آن

    وهمراه بود آن دو را مایک جان

    دلش پاک، قلبش چو رود روان

    به خود گفتم ای مرد شاعر ببین

    که دنیای ما هست، چون و چنین

    ببین رقص پرواز پروانه ها

    ببین اشک شوقت چو دیوانه ها

    ببین این همه نعمت و عشق و شور

    ببین رفتن بی هدف، بی عبور

    ببین مردمِ عاشقِ خنده رو

    ببین خوان نعمت به هر سمت و سو

    ببین جنگلِ پر صدا غرق نور

    ببین رود ثروت به دریای دور

    ببین شوق رفتن به یک رستوران

    چگونه تواند شدن بی کران

    ببین قلبهای گره خورده با دست دوست

    ببین شادی لحظه های دو دوست

    ببین آبشاری که بی انتهاست

    ببین این سفرها چقدر بی ریاست

    ببین و ببین و ببین و ببین

    همه آنِ تو، تو، آن را ببین

    همان که در این راه پر عشق شور

    بچیند برایت همه رنگ و نور

    همان قادر بی شریک عزیز

    همان روح دنیای بالا و ریز

    تو را میبرد با صدای دلت

    همانجا رسیدی، همان منزلت

    چو پای تو در راهِ جان باز شد

    سفر کو به کو تازه آغاز شد

    چو رفتی و پایت به ره باز شد

    جهان پیش چشمان تو ناز شد

    به هر منزلی میرسی، هست اوست

    به هرجا روی جانِ دل، هست دوست

    همه خلق او در ره تو به سِلم

    زمین، آسمان، عشق، دریای علم

    خدایا بگردان جهانش بکام

    که کرده است او اسب افکار رام

    قلب من باز شد و کلمات در قالب شعر فوق بیرون اومدن و به قسمتی از زندگی سفرنامه تبدیل شدن.

    نمیدونم چی شد یه دفعه وسط صحبت‌های استاد وقتی فهمیدم 30 جلسه از سفرنامه گذشته این بیت شاعر بزرگ فردوسی اومد به ذهنم ک میگفت، بسی رنج بردم در این سال سی… یه چیزی بهم گفت بنویس، گفتم: بسی عشق کردم در این روز سی، و خندم گرفت هی کلمات کنار هم چیده میشدن و یکی دو بیت ساخته میشد، دوباره بر میگشتم مثل مجسمه ساز سنگتراشی که بعد از هر بار خراش دادن سنگ اونو پاک میکنه و نتیجه کارشو میبینه، برمیگشتم از اول میخوندم شاخ و برگ اضافشو میزدم و مثل یه نهال با مراقبت کامل، کم کم و رفته رفته تبدیل شد به یه درخت.

    نفهمیدم چقدر زمان روش گذاشتم ولی تا نصفه شب طول کشید، الان که صبح شده و این متن رو برای توضیحات بهش اضاف کردم و ارسالش کردم.

    چندباری هم قبلا شعر گفته بودم ولی تا به حال انقدر از خوندن شعر خودم لذت نبرده بودم.

    بیشتر از صدبار خوندمش و خیلی بیشتر از اون لذت بردم.

    امیدوارم شما هم همین حس رو داشته باشید.

    تقدیم به قلبهای مهربان و صمیمی تمامی اعضای خانواده بزرگ و دوست داشتنی عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    بهنام وحیدیان گفته:
    مدت عضویت: 2205 روز

    سلام به خانواده صمیمی و دوست داشتنی

    اول از همه ۱۰۰۰ تا تشکر از خانم شایسته نازنین بابت ایده و تلاششون.

    راستش سوال سختیه!

    ۳۱ قسمت عشق دو جانبه در هر نوع ارتباط رو مشاهده کردن خیلی حس لذت بخشیه. عشق دو جانبه بین دو همسر، بین پدر و فرزند، بین دو شهروند. اینا چیزایی هستش که همه ما ها در طول این ۳۱ قسمت شاهدش بودیم. ولی سوال خیلی به جایی بود چون باعث شد که هممون یک بار دیگه مرور کنیم.

    اگه بخوام یکی از قسمت ها رو به عنوان گل سر سبد این مجموعه انتخاب کنم، من به شخصه با قسمت سوم خیلی کیف کردم. انگار از بهشتی که همیشه تو ذهنم بوده فیلم برداری شده و روی سایت آپلود شده.

    خیلی برام الهام بخش هستش و به من گوش زد میکنه که زندگی میتونه در این حد خوب و از همه جهات کامل باشه، این که میشه از خواب بیدار شد لذت برد، از غذا، از طبیعت، از روابط، از اطرافیان و هر آنچه در جهان اطراف میگذره تمام وقت لذت برد.

    خیلی دوست دارم که بتونم احساسم رو با نوشتن به شما منتقل کنم. اگه بدونید من چه ذوقی میکنم وقتی آدمایی مثل استاد و خانم شایسته و میکی رو میبینم! راستش من تو آلمان زندگی میکنم و شکر خدا هر روز با اینجور آدما در ارتباطم ولی به قول خود استاد که همیشه میگه، منم واقعاً به این حد زندگی در همه جهات کامل ندیدم.

    تو این قسمت کاملا حس میکنم که چقدر میشه به اصلی که ازش اومدیم نزدیک بشیم و واقعاً احساساتمون مثل یه نوزاد باشه. مثل وقتی که استاد داره صبح با اون عشق، آهنگ سیاوش رو میخونه، میرقصه و انرژیشو به پسرش و همسرش منتقل میکنه، یا مثل خانم شایسته که به آدمای اطراف و طبیعت اطراف انقدر نگاه عاشقانه و ریز بینانه ای داره و براش جذابیت فوق العاده ای داره.

    شاید تو این قسمت نه استاد و نه خانم شایسته اشاره ای حتی به این مسئله نکنن ولی با چشم میشه دید که چقدر دلشون قرص از خداست و بی هیچ نگرانی تو مسائل کوچک و بزرگ روزمره با اشتیاق زائد الوصفی اجازه هدایت شدن رو میدن و نشانه ها را دنبال میکنند و در عین حال لذت میبرن.

    در پایان یه دنیا ممنونم ازتون که انقدر راحتین و خودتونید، اینه که باعث میشه آدم واقعاً حس کنه که پیشتونه. شاید باورتون نشه من چند بار وسط فایل ها باهاتون حرف زدم و بعد یهو به خودم اومدم و دیدم که دارم با تلویزیون فایل رو میبینم و اونجا نیستم.

    امیدوارم شاد و سرزنده باشید و هر چه بیشتر خوش بگذرونید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    الهام محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2924 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان خوبم.

    استاد وقتی سوال مسابقه رو مطرح کردید من بلافاصله ذهنم رفت سراغ قسمت 26 سفر به دور آمریکا که توش زیر آبشار نیاگارا رفته بودید.

    بعید میدونم انسانی در جهان پیدا بشه که نتونه زیبایی این آبشار بی نظیر و اون رنگین کمان زیبا رو تحسین کنه. اما دلیل انتخاب من زیبایی هایی که تو این فایل دیدم نیست. دلیل انتخاب من اتفاقی بود که با دیدن اون فایل در درون من افتاد و باعث شد که بتونم برای اولین بار تقریبا بدون هیچ حس حسرت و حسادتی اون زیبایی ها رو تحسین کنم.

    به خاطر همین به جای پرداختن به زیبایی هایی که تو اون فایل دیدم میخوام در مورد اتفاقات زیبایی که تو وجودم افتاد صحبت کنم که البته ریشه تو همون زیبایی هایی داره که تو اون قسمت به تصویر کشیده شد.

    استاد شما بارها تو فایل هاتون گفتید که به خاطر اینکه تو یه منطقه خشک بزرگ شدید همیشه دوست داشتید که تو یه منطقه خوش آب و هوا و سرسبز زندگی کنید. حتی تو یکی از فایل هاتون گفتید که موقع مهاجرت به آمریکا سرچ کردید تا یه منطقه سرسبز رو پیدا کنید و به فلوریدا هدایت شدید که پر از سرسبزی و رودخونه هست. قطعا به خاطر همینه که انقدر از قرار گرفتن زیر آبشار و گردش با جت اسکی لذت میبرید.

    وقتی کامنت های زیر فایل هایی که قبلا با جت اسکی گرفته بودید یا همین فایل آبشار نیاگارا که توش خیس شده بودید رو میخوندم میدیدم که خیلی از بچه ها نوشته بودن که ما حتی برخورد قطرات آب به صورتمون رو حس میکردیم و انگار که ما هم زیر آبشار رفته بودیم و …

    اما من هیچ وقت حس مشابهی رو موقع دیدن چنین فایل هایی که تو فضای آب و رودخونه بود نداشتم. واقعا از زیبایی ها لذت میبردم و تحسینشون میکردم اما نمیتونستم خودم رو اونجا تصور کنم و همون جنس لذتی رو تجربه کنم که دوستان دیگه تجربه میکردن.

    اوایل فکر میکردم که ایراد از منه که نمیتونم خوب تجسم کنم. همش خودم رو سرزنش میکردم که چرا نمیتونم به اندازه دیگران روی نکات مثبت تمرکز کنم. اما با دیدن فایل قسمت 26 و فایل های بعدی مربوط به آبشار نیاگارا (مخصوصاً اون قسمت سوار شدن شما به کشتی) متوجه شدم که من به اندازه دیگران از دیدن آب لذت نمیبرم چون به اندازه استاد و بچه های دیگه آب رو دوست ندارم.

    من چند ماه پیش همراه با دو تا از عزیزانم تو یه کشور بسیار زیبا سوار یه کشتی کروز شدم و حدود دو ساعت روی آب بودیم و مناظر اطراف هم فوق العاده زیبا بودن. اما من به اندازه بقیه مسافران کشتی که کلی ذوق کرده بودن و عکس و فیلم میگرفتن ذوق نکرده بودم. نهایت سعیم رو میکردم که روی نکات مثبت تمرکز کنم اما هر کار کردم نتونستم به اندازه اونها لذت ببرم.

    با دیدن فایل های آبشار نیاگارا دوباره اون صحنه برام تداعی شد و یه لحظه خودم رو تو اون کشتی ای که استاد سوار شده بودن تصور کردم و دیدم که اگه من بودم سوار اون کشتی نمیشدم. نه به خاطر اینکه زیبایی اون آبشار عظیم تحسین برانگیز و مسحورکننده نیست، نه به خاطر اینکه هنوز تو زمینه تمرکز روی نکات مثبت و زندگی در لحظه پیشرفتی نکردم، صرفا به خاطر اینکه من به اندازه استاد آب رو دوست ندارم.

    شاید اگه من جای استاد بودم همون خیس شدن زیر آبشار برام کافی بود و به جای کشتی سوار شدن یه تفریح دیگه رو انتخاب میکردم.

    دقیقا این حس رو زمانی که به یه منطقه ساحلی نزدیک پارادایس رفته بودید هم داشتم. اونجا هم وقتی سوار اون کشتی کروز شدید تا دلفین ها رو تماشا کنید من پیش خودم گفتم اگر اونجا بودم یه تفریح دیگه رو انتخاب میکردم.

    همونطور که گفتم اوایل خودم رو به خاطر این نگاه خیلی سرزنش میکردم اما دیگه با این سفرنامه مطمئن شدم که دلیلی نداره من به زور بخوام به اندازه یه نفر دیگه از یه تجربه یکسان لذت ببرم، حالا این تجربه میتونه سوار شدن به کشتی باشه، سفر با RV باشه، سرمایه گذاری تو حوزه املاک باشه و …

    به نظرم این اصلا به معنی لذت نبردن از زندگی و ناسپاسی و تمرکز روی نازیبایی ها و زندگی نکردن در لحظه نیست. این فقط یه ترجیح زیباست که از تفاوت ها و علایق فردی ما نشات میگیره. دقیقا همونطور که استاد هوای خوب و سرسبزی فلوریدا رو به ایالت های دیگه آمریکا ترجیح دادن. این به این معنی نیست که استاد نمیتونن از مناطق دیگه لذت ببرن. بحث فقط بحث انتخاب گزینه ای هست که لذت بیشتری بهشون میده.

    من فکر میکنم که همه ما باید وجودمون رو به دیدن و تحسین زیبایی هایی مثل «خانه آبشار» عادت بدیم اما هیچ ایرادی نداره اگه به اندازه خانم شایسته که بک گراند معماری دارن ازش لذت نبریم و تو top list زیباترین مکان هایی که دیدیم قرارش ندیم.

    اصلا همین تفاوت در منشا لذت برای افراد مختلفه که جهان رو انقدر زیبا و متنوع کرده. اگه قرار بود همه از چیزهای مشابه لذت ببرن و بدون توجه به علایق «خودشون» دنبال تجربیاتی برن که به «دیگران» احساس خوبی میده، دیگه این همه شغل و فعالیت مختلف تو جهان نبود. همه هم تو یه نقطه جهان جمع میشدن و این همه امکانات تو مناطق مختلف جهان به وجود نمیومد. اصلا جهان تو ابعاد مختلف رشد نمیکرد.

    اگر همه عاشق دریا بودن، این همه تورهای صحرانوردی به وجود میومد؟ اگه همه عاشق سفر به اعماق اقیانوس ها بودن، آیا کسی به سفر به فضا فکر میکرد؟ اگر یکی مثل راجر فدرر دوست داشتنی میخواست از مارادونا تقلید کنه و خودش رو مجبور کنه که به اندازه اون از فوتبال لذت ببره، آیا ما الان چنین اسطوره ای رو تو ورزش تنیس داشتیم؟

    اگر فدرر از انجام و تماشای فوتبال به اندازه مسی لذت نبره، آیا میتونیم بگیم که ایراد از فدرر هست که توانایی تمرکز روی نکات مثبت و دیدن و تحسین زیبایی ها رو نداره؟ موضوع فقط اینه که تنیس بیشتر فدرر رو به وجد میاره.

    به نظرم پذیرفتن و تحسین این تفاوت هاست که فوتبالیستی مثل دیوید بکهام رو به تماشای مسابقات ویمبلدون میکشونه و یه هنرپیشه رو به تماشای مسابقات بسکتبال NBA. بدون کمترین حس حسرت و حسادتی.

    درسته من از آب به اندازه استاد لذت نمیبرم و قطرات آب رو روی صورتم حس نمیکنم اما به جاش وقتی استاد رو در حالت تدریس میبینم بند بند وجودم پر از یه حس لذت وصف ناپذیر میشه چون من عاشق تدریسم. مطمئنم تجسم خودم در حال تدریس رشته مورد علاقم با تمام جزئیاتش همون لذتی رو به من میده که دوستان عزیز دیگم موقع تجسم برخورد قطرات آب به صورتشون تجربه میکنن… شاید هم بیشتر.

    از نظر من انسان ها درخت هایی هستن که به کودهای متفاوتی برای رشد نیاز دارن. کود هر کسی ممکنه برای خودش عالی باشه اما ممکنه درخت یه نفر دیگه رو خشک کنه.

    کود یه نفر ممکنه سفر باشه، کود یه نفر مثل من ممکنه تدریس باشه، کود یه نفر ممکنه اجرای کنسرت باشه، کود یه نفر ممکنه ساعت ها نشستن پشت صفحه شطرنج باشه، کود یه نفر ممکنه رمان نوشتن تو تنهایی باشه، کود یه نفر ممکنه نقاشی باشه، کود یه نفر ممکنه جراحی تو اتاق عمل باشه، کود یه نفر ممکنه کار تو آتش نشانی باشه، کود یه نفر ممکنه سر و کله زدن با فرمول های ریاضی باشه، کود یه نفر ممکنه نشستن پشت دار قالی باشه، کود یه نفر ممکنه کد نوشتن شبانه روزی باشه و …

    میشه خودمون و خدای خودمون رو تو سفر پیدا کنیم یا تو تیغ جراحی یا صفحه شطرنج یا دار قالی.

    هر چقدر زودتر کود مناسب خودمون رو پیدا کنیم میتونیم به جای اینکه یه درخت خشکیده بشیم به زیباتر شدن جهان کمک کنیم…

    استاد و خانم شایسته عزیز… یک دنیا سپاس به خاطر این سفرنامه فوق العاده. درسته ما نمود ظاهری این سفرنامه و حرکت شما از یه ایالت به ایالت دیگه رو بیشتر میبینیم اما به نظرم دلیل اینکه این سفر برای شما و ما انقدر لذت بخش و آگاهی بخشه اینه که این سفر بیشتر از اینکه سفری به دور آمریکا باشه سفر به درون خودتونه برای شناخت بیشتر خودتون و قوانین زیبای خداوند… وگرنه من انسان هایی رو (مثل گذشته خودم) دیدم که کیلومترها سفر کردن اما یه قدم به خودشون و حقیقت نزدیک تر نشدن و برعکس انسان هایی رو دیدم که از پشت میز اتاقشون یا مثل استیون هاوکینگ از ویلچرشون سفرها کردن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      علی رضا بهرامی گفته:
      مدت عضویت: 3765 روز

      سلام براستادمحمدی گرامی

      ازالان استاد صداتون کردم چون بااین درک بالایی که ازشمادیدم یقین دارم که میتوانیدشاگردهای زیادی راتربیت کرده وبه درجه اعلی موفقیت برسونید

      من هم جاهایی ازسفرنامه نمی تونستم بااون تصاویر ارتباط بسیارخوبی برقرارکنم ووقتیکه نظردوستان ومیخوندم که ازدیدن همون تصاویرلذت میبردند باخودم میگفتم پس چرا من نمی تونم این زیبایی که دوستان بهش اشاره میکنند وتجربه کنم اماالان که پیام شماروخواندم متوجه شدم که من فقط علائق ام باسایردوستان متفاوته وهمونقدری که دوستان ازدیدن آب های روان لذت بردندمن هم ازسرسبزی استیت پارک هابه وجد میومدم چون من عاشق طبیعت وسرسبزی ام

      ممنون که آگاهی های بی نظیرتون وبامابه اشتراک گذاشتید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        الهام محمدی گفته:
        مدت عضویت: 2924 روز

        سلام آقای بهرامی عزیز. ممنون از لطفتون. خوشحالم که کامنتم براتون مفید بوده. همونطور که شما هم اشاره کردید، بحث فقط بحث تفاوت در علایق هست، دقیقا مثل تفاوت در میزان علاقه استاد و خانم شایسته به فیلمبرداری حین سفر. براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      صائمه ث گفته:
      مدت عضویت: 2874 روز

      مرسی الهام عزیز بخاطر این کلام زیبات ، انگار یه تلنگری به من بود و در واقع چیزهایی گفتی که خودم هم بهش اعتقاد داشتم ولی انگار تا حالا نمیخواستم بهش خوب فکر کنم.

      بهترینها رو برات آرزو میکنم ????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      یوسف احمدی فرد گفته:
      مدت عضویت: 2523 روز

      سلام خانم محمدی عزیز”

      کلی لذت بردم از کامنت زیباتون و چقدر قشنگ مسئله علایق رو باز کردیت و دقیق توضیح دادیت، بله طبق فرموده شما علایق متفاوتن و به نظرم مهمترین کار ما اینه که ببینیم چه چیزی رو دوست داریم و همون رو ادامه بدیم، من احساس میکنم به این مرحله رسیدن لذت بخش ترین اتفاق ممکن در عالمه. به شخصه هم عشقم آموزش دادنه و حتی تو تجسم ثروت هم خودمو میبینم که دارم به یه عده آموزش میدم و میگم به فلان ثروت رسیدم و ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3720 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلام به استاد خوب و مهربون وشاد و پرانرژیم .

    سلام به خواهر زیبا و دوست داشتنی و فعال خودم مریم عزیز .

    سلام به بچه هایی که هر روز در حال رشد کردن در مسیر یکتاپرستی هستن .

    اینجا همه چی بوی خدا میده .همه از خوبیها از زیباییها ,از محبت ها ,از آرامش ها حرف میزنن .

    مگه صفات خدا غیر اینهاست ? خدا میگه من مهربونم ,من بخشنده ام ,من زیبام ,من قدرتمندم ,و تمام صفاتش رو داره تو ما بچه های این سایت قرار میده .

    ما تلاش میکنیم شاد باشیم ,دروغ نگیم ,تهمت نزنیم ,غیبت نکنیم چرا که این کارها ما رو تو حال بد قرار میده .پس ما داریم دقیقا به گفته های خدا و قرآن عمل میکنیم .

    استاد اول از خدا بعد از شما و عزیز دلتو سپاسگزارم که به همین راحتی آموزه های خداوند رو به ما آموختید .واقعا راست که خود شناسی همون خد شناسی ….

    وقتی به گذشته فکر میکنم که چقدر زور میزدم که خدا رو بشناسم ,قرآن رو بفهمم و آروم باشم و در آخر میدیم که دقیقا تمام کارهایی که بر اساس باورهای غلطم انجام میدادم منو هروز غمگین تر و نا آروم تر میکرد .

    چقدر نمازهای مستحب ,چقدر روزه های قضا ,نمازهای شب ,یه مدت چادر سر میکردم ,یه مدت خسته و عصبی میشدم میزاشتم کنار,معمولی میگشتم .

    و همیشه ته قلبم میگفتم خدایا چرا من اینطوریم ?چرا درگیرم ? چرا دوگانه رفتار میکنم ? کدوم درسته ? منو هدایت کن …..

    از وقتی با استاد و این بچه های نازنین آشنا شدم .خدا برام نرم و لطیف شده ?

    همون مهربونی که خودش تو قرآن گفته .خدا برام زیباییهای اطرافم شده ,خدا برام سلامتیم و همسر خوب وبچه های فوق العادم شده .خدا برام پدرو مادر مهربونم شده ,

    خانم شایسته باید بگم از کدوم قسمت سفرنامه بیشتر لذت بردم ?

    مگه میشه جدا کرد و گفت فلان قسمت ?

    منی که با شما لحظه به لحظه دارم شادو سرمست زندگی میکنم .منی که تو هر قسمت سفرنامه احساس میکنم جزیی از خانواده شما هستم با شما میچرخم ,میخوردم ,ازتماشای زیباییها لذت میبرم چطور بگم که کدوم قسمت بهتر ??

    من از این سفرنامه یاد گرفتم که باید ساده زندگی کنم ,ساده بپوشم ,آرایش نکنم و خودم باشم ,ساده و راحت و سریع غذا درست کنم ,از کوچکترین اتفاق اونقدر شاد بشم و بلند بلند بخندم .از دیدن یه آهو ذوق کنم و با صدای بلند جیغ بزنم خدایاااااا شکرت ..

    از دیدن مردم فقط به نکات مثبتشون توجه کنم و به راحتی دعوتشون رو بپذریم و برم منزلشون .پس من تو هر لحظه خودم رو رها و آزاد احساس میکنم که هدایت خدا رو به راحتی تو هر کاری لمس میکنم .من دارم یاد میگیرم که روحم رو به پرواز در بیارم .نچسبم به هیچ چیز و هیچ کس .بزار هدایت خدا منو به صراط مستقیم دعوت کنه .راه کسانی که به راحتی آب خوردن نعمت های فراوون دریافت کردن .

    لحظه هایی که کنار آبشار نیاگارا گذروندید و اون آهنگ زیبایی که رو قسمتها گذاشتید روح منو پرواز میداد و اونقدر حال دلم خوب بود ,با شما میخندیم ,با شما اون پله ها رو بالا میرفتم .و احساس میکردم خنکی وتندی آب رو که به صورتم میخورد .عظمت خداوند ,زیبایی خداوند ,بخشندگی خداوند در سفرنامه بیداد میکنه .انگار میگه ای کسانی به دنبال خدا هستید ببینید و ایمان بیاورید .اینجا صراط مستقیم ,اینجا همون راه آسونس که شما رو راه به بهشت میرسونه .بیایید و لذت ببرید .

    من تازه تو چهل سالگیم متولد شدم و تاتی تاتی کنان دارم راه میوفتم .دارم خندیدن واقعی و از ته دل بودن رو یاد میگیرم .دارم مثل بچه ها رها بودن رو یاد میگیرم و باورهای قشنگم هر روز داره از من یه آدم دیگه میسازه .میخوام وقتی کاملا با گذشتم فرق کردم یه جشن تولد بگیرم و بگم که حالا شدم اشرف مخلوقات ,حالا شدم تکه ای از خدا ,حالا شدم اون آدم که سالها گمش کرده بودم و الان پیداش کردم ,

    احساس اون پرنده ای رو دارم که لب یه قله ی بلند وایستاده و آماده پرواز…..

    میخوام با این سفرنامه و قدم ها برسم به نوک اون قله و مثل اون پرنده با تمام رهایی و شادی شروع به پرواز کنم .مثل استادم که زندگیش واقعا شبیه پرواز کردن به هرجا که دلش بخواد میره .آزاد و رها در هر زمان و مکان .

    ایمان دارم که میاد اون روزی که منم با تمام وجودم لذت این پرواز رو درک کنم .?

    عاشق همتونم .

    خدایاااااااااا صد هزار مرتبه شکرت برای همه چی……….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  10. -
    مریم رضوی گفته:
    مدت عضویت: 3537 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیرم.

    در مورد سوال مسابقه..

    استاد تک تک فایلهای سفرنامه شدن مثل بچه های ما و هموش عالی بودن …

    به قول مریم جان خداوند بوده که تصاویر رو ضبط کرده و تدوین کرده..

    همه جای این تصاویر هدایت بوده..

    زیبایی بوده..

    لذت بردن از زندگی بوده..

    زندگی به سبک شخصی بوده..

    این فایلهای سفرنامه نموده واقعی حرفهای شما در واقعیت زندگی تون بود..

    شما تمام حرفهاتون رو زندگی میکنید..

    دانسته هاتون رو نفسسسس می کشید و با اگاهی هاتون عشق بازی میکنید..

    یک اتصال عمیق و یک جریان جاری در تمام لحظات زندگی تون..

    واقعا چطور میشه بین این همه فایل که تو همه ش هدایت بوده…زیبایی بوده‌..بگی کدوم بهتر بود!

    وقتی تو غذا درست کردن ساده ی شما این همه درس هست…

    وقتی تو حل مسئله های کوچیک شما این همه اگاهی هست..

    تمام این سفر نامه هر بار منو به عمق وجودم برد..

    هر بار بهم تلنگر زد..

    وقتی خودتو عمیقا و با توکل بسپری به دستان خداوند و نجواهارو ساکت کنی وو جسارت به خرج بدی ادمها و شرایط هستن که به سراغ شما میان و نیازی نیست تو بری سراغشون.

    به قول استاد عزیزم محمد بود که خداوند رو انتخاب کرد نه خدا محمد رو..

    شما تو تک تک این فایلها خداوند و یکتا پرستی رو فریاد زدید…

    واقعا چطور میشه گفت در کدوم فایل شما یکتا پرست تر بودید..

    سکان زندگی تون رو رها کردید و به دستان خداوند اعتماد کردید..

    فایلهای سفرنامه مثل یه درس عمیقه یکتاپرستیِ …

    میخواد بگه پیچیدش نکن..

    همه چیز سادس..

    همه چیز زیبا میشه وقتی زیبا ببینی..

    یک جریانی از هماهنگی در علاقه و عشق مریم جان…

    دست به دوربین شدنش..

    سفر بدور امریکا..

    بارون و و ابشار وو اهوو و کتی و هزاران هزار دست خداوند که در این هماهنگی بی نقص در جریانه..

    وقتی یاد میگیری میشه از خوردن یه تخم مرغ لذت برد یک حس عمیقی از ارامش به عمق جانت نفوذ میکنه ‌ه کنترل کردن خشم ت راحت تر میشه برات..

    ادمها دوست داشتنی تر میشن ..

    و لذت بردن از زندگی برات راحت تر میشه..

    فقط یک تصویر ساده از خوردن یک تخم مرغ با لذت..

    دنبال چی میگردیم…

    خدا همینجاست..

    تو این تصاویر..

    تو آبشار نیاگارا..

    تو قهوه داغی که با عشق درست میشه..

    تو کامنت من و تو…

    فقط کافیه به بودن در مسیر ادامه بدیم..

    تا هر روز خداوندرو بیشتر لمس کنیم و اجازه بدیم جهان کارهارو برامون انجام بده..

    کدوم فایل سفرنامه رو میشه جدا کرد از بهترینها..

    کدوم بهترین رو میشه از یه بهترین دیگه جدا کرد….

    ما برای درسی که شما از سفرنامه به ما دادید چقدر باید ازمون و خطا میکردیم..

    کجا انقدر عشققق بدون وابستگی رو میشه دید..

    کجا میشه رابطه عاشقانه و بدون وابستگی رو با فرزند دید..

    چند نفر ادم رو میشناسی که خدا برای زندگی شون برنامه ریزی میکنه

    کجای جهان دیدی که با درست کردن یک قهوه ساده،یک تخم مرغ ساده درس یکتا پرستی بهت بدن..

    کجا دیدی که یه ادم با جسارت کاری رو که هیچ وقت انجام نداده برای بار اول انجام میده و خدا براش مهندسی میکنه اون کارو..

    کجا دیدیم!

    کسی رو میشناسی که نگاهش به خداوند و جهان انقدر عمیق باشه؟

    کسی رو میشناسی که جلوی دوربین انقدر راحت باشه وو حرف و قضاوت دیگران انقدر براش بی اهمیت باشه؟

    خانواده ای که در اوج هماهنگی با هم دارن از زندگی لذت میبرن..

    بنظر من این سفر هزاران هزار برابر از یک سفر از پیش تعیین شده جلوتره..

    چون خداوند هدایت گره..

    چون باوره زمان درست و مکان درست هدایت گره…

    اینو بگم استاد..

    شما شکل فکر کردن منو تغییر دادی‌.

    شکل غذا پختن منو تغییر دادید..

    نگاهم به همسرم رو..

    نگاهم به زیبایی هارو..

    نگاهم رو به داشته هام و لذت بردن از اونها تغییر دادید..

    من این روزها فقط نگاه میکنمممم…

    من شدم نگاه..نگاه به نکات مثبتی که سالهای سال نمی دیدمشون..

    من شدم سکوت…

    سکوتی که سالهای سال بی دلیل شکسته میشد..

    من شدم ادمی که مثل گذشته خشم نمی گیره..

    با گذشت تر شدم…

    گذشتن از غرورم خیلی برام راحت شده..

    موضوعات برام حاشیه ای شدن و من حس میکنم موضوعی مهم تر از خودم و زندگی کردن این اگاهی ها برام وجود نداره..

    این روزها من محدودیتهای ذهنم شکسته شده..

    این روزها من خیلی شجاع ترم..

    حس میکنم چیزی نیست که نشه یاد گرفت..

    خودم رو دعوت میکنم به چالش های جدید و نتونستنهارو در ذهنم میشکنم..

    این روزها بیشتر خودمم…بیشتر در آغوش خداوندم..

    این روزها عاشق ترم..

    عاشق زمین،عاشق خونه مستاجری ام،عاشق هوای گرم تابستون،

    عاشق اکسیژنی شدم که سالها بابتش یکبار هم سپاسگزار خداوند نبودم..

    من این روزها درگیره عاشقانه های خودمم با خودم و درون و اصل خودم…

    فایلهای سفرنامه یک اصلِ…

    اصلِ یکتاپرستی..

    اصلِ نترسیدن..

    اصلِ نچسبیدن…

    اصلِ رها شدن…

    سفرنامه اصلِ منو تو بود که حالا وقتش بود از دوربین مریم جان به صحنه بیاد و منو و تورو برگردونه به اصل مون…

    اینجا کامنتها ،تصاویر،ادمها،فرکانسها،اصل اصل اند..

    سالها تو فرعیات بودیم و امروز خودمون رو مقایسه کنیم با گذشته مون و میبینیم این درک ناقص ما از اصل مارو چقدر متفاوت کرده از اون ادم سابق..

    سفرنامه دست منو گرفت تو هر قسمت برد به اصل کیهانی خودم و بهم یاداور شد که من تکه ای از پروردگارم که جهان مسخر منه .هر قسمت از سفرنامه بخش کامل نشده تکامل من رو کامل کرد…من با لحظه به لحظه سفرنامه رشد کردم و تمام سفرنامه بخش های کامل شده ی هم دیگه ن که تو هر کدومشون میشه دنیا دنیا اگاهی و باور پیدا کرد..

    باید سفر رو از درون آغاز کنیم …باید شروع کنیم…جهان برای ما کرنش میکنه…

    فقط کافیه باور کنم و عمل کنم…

    ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      زهرا آبلو گفته:
      مدت عضویت: 3044 روز

      دوست خوبم سلام بسیار بسیار لذت بردم از کامنت زیباتون و سراسر برای من یاد آوری آگاهی های ناب بود مخصوصا اونجا که از قول استاد گفتین محمد خدارو انتخاب کرد و اینجا که وقتی خودتو عمیقا و با توکل بسپری به دستان خداوند و نجواهارو ساکت کنی وو جسارت به خرج بدی ادمها و شرایط هستن که به سراغ شما میان و نیازی نیست تو بری سراغشون

      عالی بود که ذهن منو آروم کرد که لازم به تلاش نیست شرایط میاد سراغت به شرط ایمان و عمل سپاسگزار دوست خوبم ??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: