نوشته زیبای عباسعلی عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
– خانم شایسته عزیز، اون لحظه ای که شما و اون دختر بچه چشم تو چشم شدید، به خاطر نیاز اون دختره به تایید شدن و تشویق شدن بوده، چون احتمالا اونجوری که باید توسط پدربزرگ و مادر بزرگش تایید نمیشده و مدام نصحیت میشنیده، چشم دختر بچه که به شما میوفته پیش خودش میگه: اوه اوه اوه این خودشه! اصل جنسه! این همون hyper-admirer (اَبَر تحسین کننده) هست که میخواستم. اون احتمالا هاله ی بزرگ و زیبایی که دور شما در اثر تحسین کردن بی نهایت همه چیز ایجاد شده رو دیده و مجذوب شما شده.
اون لحظه ای که دختره میگه من که تا به حال ندیدم کسی کمپر مثلثی داشته باشه، مادر بزرگش با دستش اشاره میکنه و میگه یکی دیگه هم اونجاست، دختره یه لحظه به خانم شایسته نگاه میکنه و یه لحظه نگرانی تو چهرش دیده میشه و یه قدم عقب میکشه و احتمالا پیش خودش فکر میکنه نکنه الان دست از تحسین من برداره و بره سراغ اون کمپر مثلثی دیگه و بعد به مادر بزرگش میگه میدونم ولی این نازه، و سرشو پایین میندازه. اما بعدش خانم شایسته که به قانون مسلطه وارد گفتگو میشه و به صورت تاکیدی به دختره میگه حق با توئه خیلــــــــــــــی نــــــــــــــازه و بعدش که خانم شایسته میگه تو خیلی توی توضیح دادن خوبی، دختره خوشحال میشه و با سرش تایید میکنه و میره میگرده که ببینه چه چیزهای بیشتری رو برای توضیح دادن پیدا میکنه و بعد چراغ و فن و اسپری رو توضیح میده.
بعد از دیدن این صحنه من یاد این شعر مولانا افتادم
ور نباشی مستحق شرح و گفت / ناطقهٔ ناطق ترا دید و بخفت
هر چه رویید از پی محتاج رست / تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید / از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود / هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود / هر کجا کشتیست آب آنجا رود
– نکته ی جالب دیگه ای که برام وجود داشت این بود که ابتدایی که میخواستید وارد triangel camper بشید به اون دختر بچه زیبا گفتید if you want! you can explain me every thing ، بهش نگفتید explain me your best things و دختر کوچولوی زیبای داستان ما بعد از اینکه 2 تا میز و 2 تا تخته خواب رو توضیح میده، پنجره ی سمت در وروی رو نشون میده و میگه ما اینو نمیخوایم و بعد میره با آرامش رو تخت دارز میکشه و اون پنجره ی خونه ای شکلو نشون میده و میگه and then, we like this window, the best, because its shape like a house انگار با این حرفش میخواد معنی خوشبختی رو به ما یاد بده و بگه که خوشبتی یعنی لذت بردن از چیزهای کوچیک در زندگی، تا ما بهتر معنی اون جمله ای که رو تی شرت استاد نوشته شده رو درک کنیم Happiness is enjoying little things in life
خانم شایسته گفتند یکی از ویژگی مثبت مایک اینه که آدم شادیه و هیجان زده درمورد اتفاقات اطرافش هست، خوب که به این حرف فکر کردم به این نتیجه رسیدم که علت شاد بودن بچه ها و نوجوان ها (اون دختر زیبا و مایک) اینه که همیشه از چیزهای کوچیک لذت میبرند و این یه فرمول عالی برای شاد بودن هست. مثلا یادمه گفتید مایک عاشق slide out کردن آر وی هست و از این کار لذت میبره.
بعدش به عنوان به تمرین منم رفتم تمام چیزهای که تو اتاقم بود رو برای خودم توضیح دادم و حین توضیح دادن حواسمو جمع کردم و دقت میکردم از چه چیزهایی بیشتر خوشم میاد و چه حسی نسبت به اونا دارم و اونا روتحسین کردم و اینجوری امروز کلی احساس خوشبختی کردم، بعدش این ایده به ذهنم رسید که از این به بعد به چیزهای کوچیکی که احساسی نسبت بهشون نداشتم جوری نگاه کنم و باوری رو درموردشون بسازم که مِنبَعد با دیدنشون احساس خوشبختی بیشتری کنم. دوستان پیشنهاد میکنم شما هم این تمرین رو انجاد بدید تا درک کنید به چه احساس خوبی میرسید.
– نکته ی آموزنده دیگه ای که وجود داشت این بود که خانم شایسته توضیح داد که مایک قبل از اینکه بره با دیگران ارتباط برقرار کنه، از استاد مشورت و نصحیت میگیره که چیکار کنه. یه جا خود مایک هم گفت که چه جالب من خودم هم به صورت پیش فرض این کار رو میکردم (یعنی استاد بهش چیزی نگفته بوده). اگه حرفهای استاد و مایک رو کنار هم بذاریم به این نتیجه میرسیم که استاد تا وقتی مایک ازش کمک نخواسته هیچ تلاش برای تغییر اون نداشته و این قانون که ما قادر به تغییر هیچ کس نیستیم حتی عزیزترین کسانمان، رو به عینه میبینیم که استاد خودش رعایت میکنه.
– خانم شایسته گفتند یکی از نکات مثبت مایک اینه که خیلی سریع با دیگران ارتباط برقرار میکنه، به نظر من باوجود اینکه این یکی از توانایی های مایک هست ولی این توانایی در اثر تحسین های استاد و شما و همچنین باورهای استاد درمورد نگران نبودن برای ارتباط قرار کردن مایک با دیگران بوده. مثلا اونجایی که مایک رفت با اون خانواده ارتباط برقرار کنه استاد دنبالش نرفت و نگران نبود که یه وقت دیگران بهش آسیب بزنند اما به نظر میرسید اون مادر بزرگه نگران نوه ش بود و با وجود اینکه به نظر میرسید زانوش مشکل داره وسختشه از پله آر وی بیاد بالا ولی این سختی رو به جان خرید چون احتمالا باورهای نامناسبی داشته و نگران بوده. اونجا که استاد داشت به مایک نصحیت میکرد و مایک گفت چه جالب اینها رو خودم به صورت پیش فرض انجام میدادم استاد تحسینش کرد و نزد تو بُرجکش ولی اون مادر بزرگه وقتی نوه ش گفت من تا به حال ندیدم کسی کمپر مثلثی داشته باشه، مادر بزرگش زد تو بُرجکش و گفت اون طرف زمین بازی هم یک کمپر مثلثی شکل هست که بعد خانم شایسته فضا رو عوض کرد و تحسینش کرد بچه رو.
– تو نظرات قبلیم گفته بودم که یکی از خوبی های این سفر اینه که خانواده های زیادی تو سفر میبینیم و تو این قسمت هم دیدیم که نظام خانواده اونقدر تو اون کشور جریان داره که حتی پدر و مادر بزرگ ها با نوه هاشون باهم به مسافرت میرند.
– نکته جالب دیگه این بود که تو این قسمت هم پرچم آمریکا رو دیدم که خانواده ها کنار کمپ هاشون بر افراشته کرده بودند، دلیلش رو نمیدونم چیه ولی حدس میزنم این آدما خیلی کشورشون رو دوست دارند.
– تو این سفر دیدیم که مایک داره تو حل مسائل توانایی پیدا میکنه و تکامل خودشو طی میکنه، تو این قسمت وقتی استاد داشت نصیحتش میکرد به استاد گفت “جالبه! من از کجا سوال کردن و کمک گرفتن از دیگران رو برای شروع برقراری ارتباط میدونستم” وقتی این حرفو گفت ذهنم کشیده شد به یکی از تیشرت هاش در قسمت های اول که روش نوشته بود HUSTLE، هاستل به معنی “خود هل دهنده یا اَبَرمستقل یا توقف ناپذیر (Unstoppable) هست”
در دنیای استارتاپ کلمه HUSTLE زیاد به کار میره. Hustle یعنی خودتون خودتونو هل بدهید! کسی که این ویژگی رو داره تحت هیچ شرایطی تسلیم نمیشه، به هیچکی برای دست یابی به رویاهایش هم محتاج نیست. کسانی که این ویژگی رو دارند هیچوقت منتظر درس استاد نیستند، خودشان بدنبال آن میروند. میخوام بگم صفت HUSTLE چقدر داره برازنده مایک میشه.
– یه چیز جالب دیگه این بود که استاد اونقدر تو این سفر از آهنگ های سیاوش قمیشی پخش کرد و خوند که تو این قسمت بدل سیاوش قمیشی رو دیدم. پدر بزرگه شبیه سیاوش قمیشی بود.
اگه بخوام چیزهایی که تو این قسمت یادگرفتیم رو جمع بندی کنم میتونم بگم که؛
فرمول شادیِ بی قید و شرط اینه که از چیزهای کوچیک تو زندگیمون لذت بریم و برای پایداری این شادی باید چیزهای کوچیکی که خودمون و دیگران ازش لذت می بریم رو تحسین و تایید کنیم. وقتی این شاد بودن پایدار شد و در احساس خوب پایدار ماندیم، توانایی های بالقوه ای که داریم بالفعل میشه و چنان عزت نفسی میگیرم که قادر خواهیم بود در کمترین زمان ممکن با دیگران ارتباط برقرار کنیم و همدیگه رو از تجربه های عمیق لحظات شادی که داشتیم آگاه کنیم.
اما یادمون باشه، اولا اینکه، پایدار بودن این شادی رو منوط به تایید دیگران نکینم و اونو با تحسین شادی های خودمون پایدار کنیم و ثانیا اینکه حواسمون باشه که، ما توانایی تغییر دیگران و شاد کردن دائمی اونها رو نداریم چون نقطه ی شروع شاد بودن اینه که خودشون بتونن چیز کوچیکی رو پیدا کنند که ازش لذت ببرند. اگه نتونن چیز کوچکی رو برای لذت بردن و شاد شدن پیدا کنند، ما هم نمیتونیم اونا رو تحسین و تایید کنیم و تغییری رخ نیمده.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۳129MB8 دقیقه
به نام خدا
سپاسگزارم از خدا که فرصت داد در خدمت شما عزیزان باشم
اولن از خدا سپاسگزارن که خدا من رو هدایت کرد به این مسیر
دوما من ۳سال هست که با این قوانین اشنا شدم و جوری هدایت شدم که خودمم الان فکرشو میکنم تعجب میکنم از این کار خدا و درخواستی که ازش داشتم رو اجابت کرد
راسش من علاقه چندانی به نظر خوندن و نظر نوشتن ندارم چون حالشو ندارم
ینی با الهاماتم پیش میرم که اون بهم بگه چکار کنم و چی بنویسم الانم این نظر رو جوری مینویسم که حسم بهم میگه لطفا تمام توجه و تمرکزتون رو رو این نوشته ای که الان نوشتم واستون بزارید و با ارامش بخونید و حسش کنید تا بددونید چی میخوام بگم
بزارید از شیوه و نحوه ی تمرین کردن و کار کردن و دادن ورودی های مناسب بهتون بگم که شما هم انجامش بدید
من تقریبن از ۳سال پیش که عباس منش تمرینات رو میگفت که زیاد هم بودن ماشالله ،تمریناتم در این مورد بود که ورودی های مناسب بدید و برای خودمون توجه های اگاهانه بسازیم برای خودمون خوب من انجامشون میدادم و با ذوق شوق تمرین میکرردم هروز تو دفترهام یاداشت میکردم از خواسته هام از تضادها که حالا چی میخوام و کلی تمرین ها که خیلی زیاد هستن و انجام میدادم و انصافن با شوق و اشتیاق انجام میدادم و لذت میبردم و بعد انجام حجمه زیادی از تمرینات که تو هر دوره به شکلی بود انجام تمرینات که واقعا یه زمان دیگه خسته شدم و خودم رو رها نکرده بودم و هی مقاومت میکردم نسب به هدایت الهی و نشانه ها که میومدن ،و لذت نمیبردم و دیگه دیدم نتایج نمیان و اونچیزی که تو ذهنم ساخته بودم و بزرگ بود نیست و چیزهای کوچیک و نشانه های کوچیک میان دیگه خسته و تو فکر اینکه چی عیب داره و من باید چکار کنم و چجوری نتیجه بگیرم و یکی از خواسته هام این بود که معافیت رو جذب کنم و با کلی از ایده ها و حرکت ها معاف نشدم و مقاومت میکردم و با خودم مینوشتم که میشه فلان من میتونم مثبت فکر کن تو میتونی معاف بشی اینا و حرف مردم هم که میگفتن که اره بری بدبخت میشی و سخته پدرتو در میارن و تو یکی از دوره های عباس منش که روانشناسی ثروت بود با قانون رهایی اشنا شدم با این جمله که تو رودخونه خودت رو رها کن و پارو نزن هرکجا اشتباه باشه خوده قایق خودش راهو درست میکنه دست به پارو ها نزن
اقا من هروز سپاسگزاری میکردم و میدیدم که نه معاف نمیشم و راهی نیست و باید چکار کنم و همون ماه ها بود که به اینکه خدا با من حرف میزنه داشتم با خودم تکرار میکردم که یه حسی گفت ولش کن بشین سپاسگزاری کن و انجام میدادم یهو مامانم از در اومد تو و گفت بیا برو خدمت سربازی فردا برو دفترچتو پست کن و منم مقاومت نکردم و با خدا تو دلم باهاش حرف زدم و گفتم که دیگه من تسلیم میرم انجامش میدم و حالا جالب اینجاست توی اون هفته ها خواب دیدم که رفتم خدمت و دارم کلی میخندم و دیگه رها کردم معافیت و نرفتن به خدمت رو و سره اینکه خدمت نمیرم کلی دعا کردم با خانواده و دوستان دعواهای فیزیکی و در عین حال خداوند داشته نشانه میداده و من رها نکرده بود و مقاومت های وحشت ناک
این ها رو میگم اگه مثل منی و کاری میخوای شروع کنی و نمیشه چیزه دیگه داره میاد و اون میشه از اون لذت ببر و قبل انجامش با خودت روشون کار کن و هیچ کاری با بقیه نداشته باش
ببینید بچه ها ممکنه بگید که اگه من برم فلان کارو بکنم محدود میشم یا دیگه نمیتونم فایل های عباس منش رو انجام بدم رو باورا نمیتونم کار کنم اینا همشون پوچن
تو حرکت کن و کاری نداشته باش و حال کن با خودت
خوده مسیر میزاره جلوت که خود به خود رو خودت کار کنی
من تو اموزشی روخودم کار میکردم ینی در زمان استراحت که رژها میرفتم و خسته بعد حسم میگفت ول کن بخواب منم بددون مقاومت ول میکردم تمریناتو
یا مثلا دوستام از مشکلات خدمت و بدبختی ها محدودیت حرف میزدن ولی من تجسم های اخره شب رو تو تخت خودم انجام میدادم و هدایت میشدم به ادم هایی که چقدر خوب و عالی بودن
ینی تو اموزشی از کله ایران ادم میاد ولی من تو پادگانی افتادم که بینهایت ادم های درست و مهدبان مثل خودم پر انرژی و خندان باهم افتاریم کناره هم
خلاصه تقسیم شدیم البته من تجسم میکردم که ویژگی هایی که اونجا قراره خدمت کنم چجوری باشه و وقتی جواب اومد و رفتم اونجا رو دیدم ینی سخت بود واسم ولی یه حسی گفت به توجه ها و تمرکزت ادامه بده من ادامه دادم و انتقالی ام جور شد من تو جزیره خدمتم افتاد ینی سخت ترین مکان ولی این ظاهره قضیه بود درون من داشتم به اون چیزی که میخواستم هدایت میشدم و حسی بهم گفت انتقالی بگیر تا بریم یه جا بهتر که دوست داری از سرباز ها و سردار ها سوال میکردم که سرباز ها میگفتن نمیشه کاره حظرته فیله سخته اینا اشنا میخواد پارتی میخواد ولی انتقالی من تو ماه دوم جورشد و افتادم تو مهمونسرا اوخ اوخخخ انقدر خوش گذشت انقدر ازاد و راحت بودیم ولی سختی داشتا به قول عباس منش سختی داره قسمتی از مسیره ولی باید ادامه بدی و به خواسته هات توجه کنی اره حقوقش خیلی خوب بود ینی کلی لباس کفش زیور الات و خوراکی برای خودم میخرم اصن خیلی خوش گذشت حالا این نتیجه عمل کردن به قانونه رهایی و حال خوب وتوجه به خواسته و الهامات و عمل کردن انصافن ترسهامو میزاشتم زیره پا و حرکت میکردم
ینی همه میگفتن بابا سردار جوابتو رو هم نمیده تو رو فلانم حساب نمیکنه ولی او لحظه انقدر مهربون و عاشقانه من رو تحویل گرفت اصن من رو نمیشناخت اصن من رو ندیده بود و امضا کرد نامه انتقالی ام رو و فقط گفتم خدایا شکرت همش کاره تو بود و اگه داری این متن من رو میخونی تو هدایت شدی و حرفی از خدا هست تو این متن که میخواد بهت بگه و اگه سوالی در این مورد و یا هر سوالی که بهتون الهام شده ازم بپرسید و من عاشقانه و کامل و با وسواسیه تمام که جزعیات رو هم بهتون بگم میگم خوب بریم سراغ این فصل دور دور تو امریکا که بهترین دوره هست برای من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و تا قسمت ۳۲ دیدمش و الان مسابقه گذاشتید و من هم حال نوشتن و هم وقت نوشتن رو دارم که اینم حتما هدایتی هست بای من و شما بچه ها و از خانم شایسته تشکر میکنم بابت این که باورها ی خودشم میگه راستی((شیوه ی کار کردنم اینجوریه دیگه ویس برای خودم ظبط نمیکنم خودم رو خسته نمیکنم تو پارک تو هوای گرم وقت نمگزرونم بشینم ۴ ساعت جملات مثبت رو تکرار کنم اخه حسم بهم گفته این روشو ول کنم این کارو قبل خدمت انجام میدادم و با هیچی حرف نمیزدم و اخبار نگاه نمیکردم و مقاومت میکردم و سریع فایلها ی مثبت رو گوش میکردم و فایل های که واسه خودم ساخته بودم رو همچنین ولی این کار اشتباه بود با خانواده پدر مادر داداشام حرف نمیزدم میگفتم اینا منفین من مثبتم هیچ اهنگی گوش نمیکردم ینی اینکارو میکردم که به خواسته هام برسم حتی تو خونه نمیموندم که صدای اخبار اذیتم نکنه حرف مردم تو تاکسی با راننده ساکت مینشستم و حرف نمیزدم و تا اینکه رفتم خدمت و این داستان ویس خودم رو ضبط کنم کاملا از برنامه ی زندگیم حذف شد و این هدایت الهی بود واقعا و حتی الانم عباس منش بگه من بهش عمل نمیکنم تا الهام بشا بهم یا حسو حالشو داشته باشم اخه هدایت الهی این بود از مشکلات نترس منفی ها نترس همشون قسمتی از مسیرن و واقعا همینطوره الان ۶۱ماه خدمت تموم شده و راحت تو تاکسی میشینم که رانندش اهل عشق و حاله اهنگرو زیاد میکنیم میرقصیم دیت میزنیم از همه چیز های منفی و مثبت حرف میرنیم و میخندیم و همین که کرایه رو میدم پیشه خودم میگم خدایا رهایی چه خوبه و من رو به خواستههام رسوند الان حالم خوب شده شادم این هم تجربه ی استفادع از قانون رهایی و ول کردن ))))انقدر غرق نوشتن شدم که مسابقه رو یادم رفت خخخخخ خدایا شکرت که یادم دادی و هدایتم کردی چجوری از قانونت استفاده کنم راستی بچها من وقتی قسمتی از فایل عباس منش و خانم شایسته رو میبینم سریع تو نات پد گوشیم دفتر یادداشت مینویسم و وقتایی که حسو حالم بده میخونم و الهامات شروع میکنند به حرکت کردن میگه به اون زنگ بزنم اینو بخورم اینجا برم فلان فیلمو ببینم
ینی اون دوستایی که به ظاهر منفی بودن وقتی من میرم کنارشون و به خدا میگم که این دسته تو امروز رو هم بگذرون یهو باهاش میگم بخندم که ۱ساعت بعد یا همون لحظه میگه برو لباس بپوش بریم فلانجا عروسیه یا همین ادم که میگفتم و بهش زنگ نمیزدم قبلا میگفتم من باید رو خودم کار کنم این ادم مدارش فرق میکنه بعد از اینگه قسمت ۳۰ رو دیدم و داشتم رو باورام کار میکردم یهو گفت بریم فلانجا کنسرت هست مال همشهریامونه مفتی رفتیم و چقدر خوش گذشت و رقصیدیم ببینید شما باید مقاوت نکنید و نترسید رو باوراتون کار کنید و حتما بعدش الهامات میگن چ کار کنید
همین همش همینه لذت ببرید اگر اوله مسیر هستید پس خیلی راه دارید تا به این چیزایی که من میگم بهتون ایمان بیارید و تکرارش کنید الان شیوه ی کار کردنم اینجوریه که یه فایل میبینم و در مورد الهامات و جملاتی که بهم قدرت میده و ترس هامو میگیره و شجاعت میده رو درجا مینویسم تو گوشیم و خیلی راحت و اسون و به صرفه تر
قسمت اول بهم یاد که رها باشم و از هر لحظه زندگیم لذت ببرم نگران نباشم _چیزی که جالبه اینکه جملاتی که خانم شایسته میگه مثل این که تمپا میریم و خدا هدایتمون میکنه من هموجا همون لحظه رو pausمیکنم و تو دفتر یادداشت گوشیم مینویسم
که فایل اول حرفی از خانم شایسته تمپا هدایت میشیم و من با خودم میگم برای فلان موضوع هدایت میشم برای خونه دار شدن هدایت میشم و حسم و قلبم اروم میشه و دقیقا صدای الهامات رو میشنوم که خدا داره میگه اره درسته
و منم این جملات رو به این عنوان به ذهنم میگم که ببین اینا هدایت میشن منم هدایت میشم و دقیقا مثل اون حرفی که اقای عباس منش تو یه فایلی گفتن که فقط برای ذهنتون دلیل و منطق بیارید تا بهتر باور کنه و یادتون باشه شما باورهاتون بهتر میشه تا وقتی که دارید ورودی ها خوب و کارهای ذهنی رو بهتر میکنید و ولش کنید همه چیز بدتر میشه
خوب بریم سراغ ادامه این فایل و کار کردن های ذهنی من و اونجا که اقای عباس منش میگه میریم توکل بر خدا واقعا هی بیشتر باورهای توحیدی ام رو باز تگرار میکنم تو گوشیم واسه خودم دلیل میارم که اونجا تو زندگیم حرکت کردم نتیجه گرفتم حالا برای بدست اوردن فلان خواسته بازم کمکم میکنه
و یه چیزه جالب اینکه رفتار های خانم شایسته خیلی خوب و به دل نشینه و پیشه خودم ویژگی های مثبت که انقدر کارهای شخصی و لذت ها رو با خودشون و اطرافیانشون گفتگو میکنه و حرف میزنه من برای خودم این مثال رو اوردم که ببین دختر ها و خانم هایی هستند که انقدر منظم با شخصیت تمیز مرتب و با صدای زیبا هستند و منم میتونم چنین خانمی داشته باشم که چنین ویژگی هایی داشته باشه
و اونجاهایی که وقتی عباس منش میخونه من دارم پشته گوشی میرقصم و تو دلم قوقایی برپاست و سپاسگزاری میکنم
پایان قسمت اول .
_
شروع قسمت دوم
در قسمت دوم خانم شایسته در مورد پارک و رجیستری کردن صحبت میکنند و اقای عباس منش تو rv پشت فرمون هستند و این دقیقا چیزی هست که من میخوام و برای ارامش ذهنی ام اینکه بهم نریزم و بگم چرا تو این شرایط و تو این جاده نیستم میگم هدایت میشم ارام ارام خدا هدایتم میکنه
و میگم من الان دارم امادگی پیدا میکنم که وقتی به امریکا سفر کردم با اشناییتی که دارم و اطلاعاتی که در مورد این جاهای امریکا دارم راحت بدون ترس و نگرانی میتونم سفر کنم
در مورد rv هم یه چیزی یاد گرفتم اینکه به خودم گفتم ک چه جالب الان من این rvرو میبینم و وقتی که خواستم rvبخرم بگم که اپشن slideoutهم داشته باشه واین ایده ی خوبیه به نظره من
و این که از بیسیم استفاده کنیم برای اسلایت اویت کردن واقعا فکره جالبیه
و چیز جالب که بین عباس منش و مایک میبینم همش اینکه جملات خودمونی و راحتن باهم و میگن و برای جملات و رفتارهای جالبشون از هم تشکر میکنند اینکه بعده اسلاید اویت کردن اقای عباس منش به مایک میگه خدا قوت واقعا کلی میخندم و میگم ببین اینجور بچه هایی هم میتونم داشته باشم که باهاشون بگم بخندم لذت ها باهاشون ببرم
و راحتیه عباس منش رو میبینم با خودم و با دوربین و اطرافیانش و این خیلی عالیه و لذت ها میبرم از این تصاویر
واقعا گفتن این جملات عباس منش که میگه من عاشقتم رو من برای خودم تکرار میکنم و میگم هروقت با دوست دخترم یا زنم خواستم احساساتم رو بروز بدم خیلی راحت میگم من عاشقتم بدون اینکه فکرای دیگه ای بکنم
اتیش روشن کردن مایک واقعا برای من جالب و هیجان انگیز بود واقعا عالی بود و وقتی که میبینم که مایک راحت بددن هیچ فیلتری که دوربین روش میاد حرف میزنه و احساساتش رو بیان میکنه و بدون اینکه کلاس بزاره یا خجالت بکشه
و تو این صحنه که مایک برای تست اتیش روشن کردن دوربین روش میره و میبینم که موهاشو رنگ کرده واقعا خوشحال میشم و میگم عه بببین با خودش حال کرده و موهاشو رنگ کرده چه خوب چه بچه ی جالب و پر انرژی هست و با ارامش رفتار میکنه خدارو شکر
و در صحنه ی بعدی خانم شایسته رو میبینم که میاد تو اتاق و میگه که اقای عباس منش داره فایل هارو تدوین میکنه و واقعا میگم که این فیلم برداری اصلا سانسور و کات نداره و این عالیه و خیلی تو وجودم خوشحال شد و ذوق زده شدم
و تو صحنه ی فیلم برداری از غذا پختن چه ایده های گرفتم از این گذاشتن مرغ تو فوم الومینیومی واقعا خدایا شکرت
وتیشرت مایک که عکسه دلار امریکاست واقعا واسم عالی و جالب بود الهی شکرت و اتیش روشن کردن هم واسم جالب و قشنگ بود
و جالب تر از همه این بود که جای اتیش روشن کردن خیلی جدا و ازاد بود و به درختا حتی اسیبی وارد نمیکرد
و یه تصویره جالبی که هدایت شد این بود که رفتار سنجابک با غذا خوردنش و این صحنه رو هیچ وقت فکر نمیکردم بشه دید واقعا جالب و بینظیر بود
و تصاویری از دریاچه رو میبینم که واقعا به خودم میگم ببین چه جاهای جالبی میشه رفت و دید و هست
و نکته ای که خانم شایسته باید بدون اینکه فیلم برداری از این شرایط داره راه مارو راحت تر و مسیر و راه رسیدن رو پر سرعت تر میکنه الهی شکرت
و گفتن احساساته این خانم واقعا قابل درک و احساسه
و جالب اینجاست که خانم شایسته در مورد وردی هایی میگه وه باعث میشه به ما پای حرکت بده و در مورد چیزهایی ببینیم و گوش کنیم که به ما امید و قدرت میده و ایمان میده تا به جلو حرکت کنیم
و ما به احساس خوب برسیم
پایان قسمت دوم
ربم ازت سپاسگزارم که هدایتم کردی??
ممنون ک کامنت من رو خوندید از شما دوست گرامی سپاسگزارم