سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۳ - صفحه 6

344 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یاسمن رضانیا گفته:
    مدت عضویت: 2403 روز

    سلااااام به عزیزای دلمم

    راسیتش دیدن کسای که به زبون دیگه ای صحبت میکنن و فهمیدن حرفاشون وااقعا بم احساس فوقلعاده ای میده عاشق زبووونشونم دلم میخواد فقط بشینن صحبت کنن هر چند که بعضی از حرفاشون رو نمیفهمم ی مدت که دارم روی زبان اینگلیسیم کار میکنم از موقع ای که با ای سفر همراه شدم دلمم میخواد زبانم فول بشه حتی ابجیمم میخوام بفرستم کلاس زباان ?

    چقدر خوبه که میتونید به راحتی با ادما روابط عالی داشته باشیدد و بخاطر فرکانس های عالیتون اوناهم این انرژی رو دریافت میکنن و میان به سمتتون و اینطور میشه که روابطی که ما میبینیم پر از درس میشه واسمون که بسیاری از دوستان بهش اشاره کردند ??

    خیلب خوشحالم که با همراه شدنم در این مسیر تغییرات بزرگی کردم که همه تو خونه بم میگن یاس تو خیلیی نصبت به قبل بهتر شدی انقدرر خوب شدی که اطرافیانتم گاهی حرفاشون مثل تو یا همش به قول عباسمنشی صحبت میکنن من از یک دختر ترسو به یک دختر شجاع البته ترس من در حدی بود که شبا نمیتونستم راحت بخوابم به دختر توحیدی تبدیل شدم که عاشق خدا شده و بخاطر عشق به اون از دل این ترس با ابراهیم خلیل اشنا شد و داره تلاش میکنه که به یک ابراهیم خدا شناس واقعی تبدیل بشه به کسی که خدا اونو دوست واقیش معرفی کرد و من تغییرات بسیاد زیادی داشتم این فقط میتونه یکی از این تغییرات بزرگی باشه که من سالها بخاطر کابوس میدیدم از همه چیز میترسیدم و به معنای واقعی پر از شرک بودم تو کامنتای قبلی ی اشاره ای کردم بش ولی دوست داشتم به استاو بگم که تغییراتم فوقلعاده شده یادمه من چ شبای که مسجد نمیدفتم یا ماهای که نماز شب میخوندم و شاید بگم فقط برای لحظه ای اروم میشدم وگرنه هیچ تاثیری نداشت دیگ داشتم کم کم به دنیای خدا به عادل بودنش شک میکردم اما به طرز جاالبی خدا منو به سمت بهشتتش رونه کرد این سایت بهشت واقعی که من رو که چ عرض کنم دنیای این همه ادم رو متحول کرد و چ تغییراتی که در نسل های اینده به وجود میاد بخاطر این توحیدی که استاد به راه انداخت به شیوه شخصی خودش با توجه به قوانین و اراده ای پولادین و باوره بی نظیری که منم ی مدت دارم تاثیرش رو تو انگیزه و انرژی برای بهتر شدن درک میکنم که زیبا زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی بشه

    من عاشق نوشتنم و همیشه دوست داشتم بتونم مثل یک نویسنده با قلم زیبا دیدگاهمرو راجب هر چیز با نگارشی قشنگ به نمایش بزارم بتونم احساستمرو با شعر بیان کنم یا زیبا وصف کنم ولییی هنوز نتونستم به اونجاها برسم برای زیبا نوشتن انشالله که روزی برسه بتونم با نوشتنم شوقی در دل همه دوستای گلم به خصوص استاد عزیزم ایجاد کنم و به زیبا ترین شکل ممکن بگم که چقدر متحول شدم و این خواسته ام از سفر به دور امریکا با نوشتن دیدگاهای دوستان عزیزم در من به وجود اومد بعضیا انقدر قشنگ توصیف کردن حال دلشونو که روح ادم هارو به پرواز در اوردن …?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الهام نجفی گفته:
    مدت عضویت: 2189 روز

    سلام به شما دوستان عزیزم…به شما که جمعتون جمعه ..واقعا من لذت میبرم از این همه هماهنگی که بین شما وجودداره…تمامی فایل های سفرتون رو نگاه کردم و تو همه فایل ها حس ارامش و به روال بودن امور برای من خیلی جالب بود،..همه جا قشنگه همه چیز قشنگه راستش به نظر من مقایسه زیبایی ها اصلا کار درستی نیست …هر چیزی زیبایی خودشو داره …ولی اون چیزی که از همه زیبا تره اینه که شما ها دقیقا روی ریل زندگی هستین و قشنگ توی مسیر افتادین و منحرف نمیشین …کاشکی ایران هم بیایین ..ازتون خواهش میکنم ایران‌هم تشریف بیارین و ی سمیناری داشته باشین تا کسایی مثل من که شمارو از نزدیک ندیدن ببینن خیلی تاثیر داره که ما شمارو هم ایران ببینیم و حضوری حرفهاتونو و انرژی تون رو دریافت کنیم ….استاد اتفاقا از روابط شما خیلی لذت بردم و این دقیقا پاشنه اشیل من هست…روابط خوبی ندارم و تمرکز کردم روی روابط شما…و ی خواهش دیگر اینکه اگر میشه توضیح بدین چطور جلوی وابستگی هامون رو تو روابط بگیریم و رها باشیم؟؟؟؟میدونم که از قانون فراوانی میگین ولی بحث من اینه که چطور به ی فرد نچسبیم …اخه داستان اینجاست که کسی که وابسته میشه میدون که ادمای زیادی هستن ولی فقط اون فرد رو میبینه …اگر میشه بهم عمیق تر این قضیه رو بگین…ممنون میشم استاد و خدارو شکر که شما هستین و ما رو اشنا کردین با قسمتهای مختلف امریکا و بخصوص زندگی خودتون که خیلی باور های منو نهادینه کرد…ممنونم ..سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    رئیس قبیله گفته:
    مدت عضویت: 3328 روز

    به نام خدا

    سپاسگزارم از خدا که فرصت داد در خدمت شما عزیزان باشم

    اولن از خدا سپاسگزارن که خدا من رو هدایت کرد به این مسیر

    دوما من ۳سال هست که با این قوانین اشنا شدم و جوری هدایت شدم که خودمم الان فکرشو میکنم تعجب میکنم از این کار خدا و درخواستی که ازش داشتم رو اجابت کرد

    راسش من علاقه چندانی به نظر خوندن و نظر نوشتن ندارم چون حالشو ندارم

    ینی با الهاماتم پیش میرم که اون بهم بگه چکار کنم و چی بنویسم الانم این نظر رو جوری مینویسم که حسم بهم میگه لطفا تمام توجه و تمرکزتون رو رو این نوشته ای که الان نوشتم واستون بزارید و با ارامش بخونید و حسش کنید تا بددونید چی میخوام بگم

    بزارید از شیوه و نحوه ی تمرین کردن و کار کردن و دادن ورودی های مناسب بهتون بگم که شما هم انجامش بدید

    من تقریبن از ۳سال پیش که عباس منش تمرینات رو میگفت که زیاد هم بودن ماشالله ،تمریناتم در این مورد بود که ورودی های مناسب بدید و برای خودمون توجه های اگاهانه بسازیم برای خودمون خوب من انجامشون میدادم و با ذوق شوق تمرین میکرردم هروز تو دفترهام یاداشت میکردم از خواسته هام از تضادها که حالا چی میخوام و کلی تمرین ها که خیلی زیاد هستن و انجام میدادم و انصافن با شوق و اشتیاق انجام میدادم و لذت میبردم و بعد انجام حجمه زیادی از تمرینات که تو هر دوره به شکلی بود انجام تمرینات که واقعا یه زمان دیگه خسته شدم و خودم رو رها نکرده بودم و هی مقاومت میکردم نسب به هدایت الهی و نشانه ها که میومدن ،و لذت نمیبردم و دیگه دیدم نتایج نمیان و اونچیزی که تو ذهنم ساخته بودم و بزرگ بود نیست و چیزهای کوچیک و نشانه های کوچیک میان دیگه خسته و تو فکر اینکه چی عیب داره و من باید چکار کنم و چجوری نتیجه بگیرم و یکی از خواسته هام این بود که معافیت رو جذب کنم و با کلی از ایده ها و حرکت ها معاف نشدم و مقاومت میکردم و با خودم مینوشتم که میشه فلان من میتونم مثبت فکر کن تو میتونی معاف بشی اینا و حرف مردم هم که میگفتن که اره بری بدبخت میشی و سخته پدرتو در میارن و تو یکی از دوره های عباس منش که روانشناسی ثروت بود با قانون رهایی اشنا شدم با این جمله که تو رودخونه خودت رو رها کن و پارو نزن هرکجا اشتباه باشه خوده قایق خودش راهو درست میکنه دست به پارو ها نزن

    اقا من هروز سپاسگزاری میکردم و میدیدم که نه معاف نمیشم و راهی نیست و باید چکار کنم و همون ماه ها بود که به اینکه خدا با من حرف میزنه داشتم با خودم تکرار میکردم که یه حسی گفت ولش کن بشین سپاسگزاری کن و انجام میدادم یهو مامانم از در اومد تو و گفت بیا برو خدمت سربازی فردا برو دفترچتو پست کن و منم مقاومت نکردم و با خدا تو دلم باهاش حرف زدم و گفتم که دیگه من تسلیم میرم انجامش میدم و حالا جالب اینجاست توی اون هفته ها خواب دیدم که رفتم خدمت و دارم کلی میخندم و دیگه رها کردم معافیت و نرفتن به خدمت رو و سره اینکه خدمت نمیرم کلی دعا کردم با خانواده و دوستان دعواهای فیزیکی و در عین حال خداوند داشته نشانه میداده و من رها نکرده بود و مقاومت های وحشت ناک

    این ها رو میگم اگه مثل منی و کاری میخوای شروع کنی و نمیشه چیزه دیگه داره میاد و اون میشه از اون لذت ببر و قبل انجامش با خودت روشون کار کن و هیچ کاری با بقیه نداشته باش

    ببینید بچه ها ممکنه بگید که اگه من برم فلان کارو بکنم محدود میشم یا دیگه نمیتونم فایل های عباس منش رو انجام بدم رو باورا نمیتونم کار کنم اینا همشون پوچن

    تو حرکت کن و کاری نداشته باش و حال کن با خودت

    خوده مسیر میزاره جلوت که خود به خود رو خودت کار کنی

    من تو اموزشی روخودم کار میکردم ینی در زمان استراحت که رژها میرفتم و خسته بعد حسم میگفت ول کن بخواب منم بددون مقاومت ول میکردم تمریناتو

    یا مثلا دوستام از مشکلات خدمت و بدبختی ها محدودیت حرف میزدن ولی من تجسم های اخره شب رو تو تخت خودم انجام میدادم و هدایت میشدم به ادم هایی که چقدر خوب و عالی بودن

    ینی تو اموزشی از کله ایران ادم میاد ولی من تو پادگانی افتادم که بینهایت ادم های درست و مهدبان مثل خودم پر انرژی و خندان باهم افتاریم کناره هم

    خلاصه تقسیم شدیم البته من تجسم میکردم که ویژگی هایی که اونجا قراره خدمت کنم چجوری باشه و وقتی جواب اومد و رفتم اونجا رو دیدم ینی سخت بود واسم ولی یه حسی گفت به توجه ها و تمرکزت ادامه بده من ادامه دادم و انتقالی ام جور شد من تو جزیره خدمتم افتاد ینی سخت ترین مکان ولی این ظاهره قضیه بود درون من داشتم به اون چیزی که میخواستم هدایت میشدم و حسی بهم گفت انتقالی بگیر تا بریم یه جا بهتر که دوست داری از سرباز ها و سردار ها سوال میکردم که سرباز ها میگفتن نمیشه کاره حظرته فیله سخته اینا اشنا میخواد پارتی میخواد ولی انتقالی من تو ماه دوم جورشد و افتادم تو مهمونسرا اوخ اوخخخ انقدر خوش گذشت انقدر ازاد و راحت بودیم ولی سختی داشتا به قول عباس منش سختی داره قسمتی از مسیره ولی باید ادامه بدی و به خواسته هات توجه کنی اره حقوقش خیلی خوب بود ینی کلی لباس کفش زیور الات و خوراکی برای خودم میخرم اصن خیلی خوش گذشت حالا این نتیجه عمل کردن به قانونه رهایی و حال خوب وتوجه به خواسته و الهامات و عمل کردن انصافن ترسهامو میزاشتم زیره پا و حرکت میکردم

    ینی همه میگفتن بابا سردار جوابتو رو هم نمیده تو رو فلانم حساب نمیکنه ولی او لحظه انقدر مهربون و عاشقانه من رو تحویل گرفت اصن من رو نمیشناخت اصن من رو ندیده بود و امضا کرد نامه انتقالی ام رو و فقط گفتم خدایا شکرت همش کاره تو بود و اگه داری این متن من رو میخونی تو هدایت شدی و حرفی از خدا هست تو این متن که میخواد بهت بگه و اگه سوالی در این مورد و یا هر سوالی که بهتون الهام شده ازم بپرسید و من عاشقانه و کامل و با وسواسیه تمام که جزعیات رو هم بهتون بگم میگم خوب بریم سراغ این فصل دور دور تو امریکا که بهترین دوره هست برای من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و تا قسمت ۳۲ دیدمش و الان مسابقه گذاشتید و من هم حال نوشتن و هم وقت نوشتن رو دارم که اینم حتما هدایتی هست بای من و شما بچه ها و از خانم شایسته تشکر میکنم بابت این که باورها ی خودشم میگه راستی((شیوه ی کار کردنم اینجوریه دیگه ویس برای خودم ظبط نمیکنم خودم رو خسته نمیکنم تو پارک تو هوای گرم وقت نمگزرونم بشینم ۴ ساعت جملات مثبت رو تکرار کنم اخه حسم بهم گفته این روشو ول کنم این کارو قبل خدمت انجام میدادم و با هیچی حرف نمیزدم و اخبار نگاه نمیکردم و مقاومت میکردم و سریع فایلها ی مثبت رو گوش میکردم و فایل های که واسه خودم ساخته بودم رو همچنین ولی این کار اشتباه بود با خانواده پدر مادر داداشام حرف نمیزدم میگفتم اینا منفین من مثبتم هیچ اهنگی گوش نمیکردم ینی اینکارو میکردم که به خواسته هام برسم حتی تو خونه نمیموندم که صدای اخبار اذیتم نکنه حرف مردم تو تاکسی با راننده ساکت مینشستم و حرف نمیزدم و تا اینکه رفتم خدمت و این داستان ویس خودم رو ضبط کنم کاملا از برنامه ی زندگیم حذف شد و این هدایت الهی بود واقعا و حتی الانم عباس منش بگه من بهش عمل نمیکنم تا الهام بشا بهم یا حسو حالشو داشته باشم اخه هدایت الهی این بود از مشکلات نترس منفی ها نترس همشون قسمتی از مسیرن و واقعا همینطوره الان ۶۱ماه خدمت تموم شده و راحت تو تاکسی میشینم که رانندش اهل عشق و حاله اهنگرو زیاد میکنیم میرقصیم دیت میزنیم از همه چیز های منفی و مثبت حرف میرنیم و میخندیم و همین که کرایه رو میدم پیشه خودم میگم خدایا رهایی چه خوبه و من رو به خواستههام رسوند الان حالم خوب شده شادم این هم تجربه ی استفادع از قانون رهایی و ول کردن ))))انقدر غرق نوشتن شدم که مسابقه رو یادم رفت خخخخخ خدایا شکرت که یادم دادی و هدایتم کردی چجوری از قانونت استفاده کنم راستی بچها من وقتی قسمتی از فایل عباس منش و خانم شایسته رو میبینم سریع تو نات پد گوشیم دفتر یادداشت مینویسم و وقتایی که حسو حالم بده میخونم و الهامات شروع میکنند به حرکت کردن میگه به اون زنگ بزنم اینو بخورم اینجا برم فلان فیلمو ببینم

    ینی اون دوستایی که به ظاهر منفی بودن وقتی من میرم کنارشون و به خدا میگم که این دسته تو امروز رو هم بگذرون یهو باهاش میگم بخندم که ۱ساعت بعد یا همون لحظه میگه برو لباس بپوش بریم فلانجا عروسیه یا همین ادم که میگفتم و بهش زنگ نمیزدم قبلا میگفتم من باید رو خودم کار کنم این ادم مدارش فرق میکنه بعد از اینگه قسمت ۳۰ رو دیدم و داشتم رو باورام کار میکردم یهو گفت بریم فلانجا کنسرت هست مال همشهریامونه مفتی رفتیم و چقدر خوش گذشت و رقصیدیم ببینید شما باید مقاوت نکنید و نترسید رو باوراتون کار کنید و حتما بعدش الهامات میگن چ کار کنید

    همین همش همینه لذت ببرید اگر اوله مسیر هستید پس خیلی راه دارید تا به این چیزایی که من میگم بهتون ایمان بیارید و تکرارش کنید الان شیوه ی کار کردنم اینجوریه که یه فایل میبینم و در مورد الهامات و جملاتی که بهم قدرت میده و ترس هامو میگیره و شجاعت میده رو درجا مینویسم تو گوشیم و خیلی راحت و اسون و به صرفه تر

    قسمت اول بهم یاد که رها باشم و از هر لحظه زندگیم لذت ببرم نگران نباشم _چیزی که جالبه اینکه جملاتی که خانم شایسته میگه مثل این که تمپا میریم و خدا هدایتمون میکنه من هموجا همون لحظه رو pausمیکنم و تو دفتر یادداشت گوشیم مینویسم

    که فایل اول حرفی از خانم شایسته تمپا هدایت میشیم و من با خودم میگم برای فلان موضوع هدایت میشم برای خونه دار شدن هدایت میشم و حسم و قلبم اروم میشه و دقیقا صدای الهامات رو میشنوم که خدا داره میگه اره درسته

    و منم این جملات رو به این عنوان به ذهنم میگم که ببین اینا هدایت میشن منم هدایت میشم و دقیقا مثل اون حرفی که اقای عباس منش تو یه فایلی گفتن که فقط برای ذهنتون دلیل و منطق بیارید تا بهتر باور کنه و یادتون باشه شما باورهاتون بهتر میشه تا وقتی که دارید ورودی ها خوب و کارهای ذهنی رو بهتر میکنید و ولش کنید همه چیز بدتر میشه

    خوب بریم سراغ ادامه این فایل و کار کردن های ذهنی من و اونجا که اقای عباس منش میگه میریم توکل بر خدا واقعا هی بیشتر باورهای توحیدی ام رو باز تگرار میکنم تو گوشیم واسه خودم دلیل میارم که اونجا تو زندگیم حرکت کردم نتیجه گرفتم حالا برای بدست اوردن فلان خواسته بازم کمکم میکنه

    و یه چیزه جالب اینکه رفتار های خانم شایسته خیلی خوب و به دل نشینه و پیشه خودم ویژگی های مثبت که انقدر کارهای شخصی و لذت ها رو با خودشون و اطرافیانشون گفتگو میکنه و حرف میزنه من برای خودم این مثال رو اوردم که ببین دختر ها و خانم هایی هستند که انقدر منظم با شخصیت تمیز مرتب و با صدای زیبا هستند و منم میتونم چنین خانمی داشته باشم که چنین ویژگی هایی داشته باشه

    و اونجاهایی که وقتی عباس منش میخونه من دارم پشته گوشی میرقصم و تو دلم قوقایی برپاست و سپاسگزاری میکنم

    پایان قسمت اول .

    _

    شروع قسمت دوم

    در قسمت دوم خانم شایسته در مورد پارک و رجیستری کردن صحبت میکنند و اقای عباس منش تو rv پشت فرمون هستند و این دقیقا چیزی هست که من میخوام و برای ارامش ذهنی ام اینکه بهم نریزم و بگم چرا تو این شرایط و تو این جاده نیستم میگم هدایت میشم ارام ارام خدا هدایتم میکنه

    و میگم من الان دارم امادگی پیدا میکنم که وقتی به امریکا سفر کردم با اشناییتی که دارم و اطلاعاتی که در مورد این جاهای امریکا دارم راحت بدون ترس و نگرانی میتونم سفر کنم

    در مورد rv هم یه چیزی یاد گرفتم اینکه به خودم گفتم ک چه جالب الان من این rvرو میبینم و وقتی که خواستم rvبخرم بگم که اپشن slideoutهم داشته باشه واین ایده ی خوبیه به نظره من

    و این که از بیسیم استفاده کنیم برای اسلایت اویت کردن واقعا فکره جالبیه

    و چیز جالب که بین عباس منش و مایک میبینم همش اینکه جملات خودمونی و راحتن باهم و میگن و برای جملات و رفتارهای جالبشون از هم تشکر میکنند اینکه بعده اسلاید اویت کردن اقای عباس منش به مایک میگه خدا قوت واقعا کلی میخندم و میگم ببین اینجور بچه هایی هم میتونم داشته باشم که باهاشون بگم بخندم لذت ها باهاشون ببرم

    و راحتیه عباس منش رو میبینم با خودم و با دوربین و اطرافیانش و این خیلی عالیه و لذت ها میبرم از این تصاویر

    واقعا گفتن این جملات عباس منش که میگه من عاشقتم رو من برای خودم تکرار میکنم و میگم هروقت با دوست دخترم یا زنم خواستم احساساتم رو بروز بدم خیلی راحت میگم من عاشقتم بدون اینکه فکرای دیگه ای بکنم

    اتیش روشن کردن مایک واقعا برای من جالب و هیجان انگیز بود واقعا عالی بود و وقتی که میبینم که مایک راحت بددن هیچ فیلتری که دوربین روش میاد حرف میزنه و احساساتش رو بیان میکنه و بدون اینکه کلاس بزاره یا خجالت بکشه

    و تو این صحنه که مایک برای تست اتیش روشن کردن دوربین روش میره و میبینم که موهاشو رنگ کرده واقعا خوشحال میشم و میگم عه بببین با خودش حال کرده و موهاشو رنگ کرده چه خوب چه بچه ی جالب و پر انرژی هست و با ارامش رفتار میکنه خدارو شکر

    و در صحنه ی بعدی خانم شایسته رو میبینم که میاد تو اتاق و میگه که اقای عباس منش داره فایل هارو تدوین میکنه و واقعا میگم که این فیلم برداری اصلا سانسور و کات نداره و این عالیه و خیلی تو وجودم خوشحال شد و ذوق زده شدم

    و تو صحنه ی فیلم برداری از غذا پختن چه ایده های گرفتم از این گذاشتن مرغ تو فوم الومینیومی واقعا خدایا شکرت

    وتیشرت مایک که عکسه دلار امریکاست واقعا واسم عالی و جالب بود الهی شکرت و اتیش روشن کردن هم واسم جالب و قشنگ بود

    و جالب تر از همه این بود که جای اتیش روشن کردن خیلی جدا و ازاد بود و به درختا حتی اسیبی وارد نمیکرد

    و یه تصویره جالبی که هدایت شد این بود که رفتار سنجابک با غذا خوردنش و این صحنه رو هیچ وقت فکر نمیکردم بشه دید واقعا جالب و بینظیر بود

    و تصاویری از دریاچه رو میبینم که واقعا به خودم میگم ببین چه جاهای جالبی میشه رفت و دید و هست

    و نکته ای که خانم شایسته باید بدون اینکه فیلم برداری از این شرایط داره راه مارو راحت تر و مسیر و راه رسیدن رو پر سرعت تر میکنه الهی شکرت

    و گفتن احساساته این خانم واقعا قابل درک و احساسه

    و جالب اینجاست که خانم شایسته در مورد وردی هایی میگه وه باعث میشه به ما پای حرکت بده و در مورد چیزهایی ببینیم و گوش کنیم که به ما امید و قدرت میده و ایمان میده تا به جلو حرکت کنیم

    و ما به احساس خوب برسیم

    پایان قسمت دوم

    ربم ازت سپاسگزارم که هدایتم کردی??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      یاحق👩‍🏫🌸 گفته:
      مدت عضویت: 3002 روز

      سلام

      هی میخوام جواب بنویسم هی بیشتر به فکر فرو میرم و چیزای بیشتری متوجه میشم.

      بله درسته من هدایت شدم به این کامنت..دیشب یه مسئله ای پیش اومد برام و به خدای بزرگم گفتم که من فلان چیز رو میخوام لطفا جوابش و راه حلش رو بهم بگو و آروم شدم و خوابیدم..

      حالا امروز که اومدم سایت کامنت شما رو خوندم و گفتی که حتما هدایت شدین و یه جوابی براتون داره یهو انگار همه چی روشن شد و به وضوح خط به خط حرفهای شما مخاطبش من بودم.

      خدایا هزارمرتبه شکرت..

      من جوابم رو گرفتم از خدای سریع الاجابه

      سپاسگزارم

      شاد و ثروتمند باشی دوست عزیز?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سینا براری گفته:
      مدت عضویت: 2068 روز

      سلام به دست بسیار پاک خدا جونم آقای خوارزمی عزیز

      من واقعا الان معنای هدایت رو دارم بیشتر درک میکنم و خدای خودم رو بینهایت سپاسگذارم که منو به این کامنت زیبا هدایت کرد

      من نزدیک به سه ماهه تو شکم و اولش میخواستم برم خدمت ولی ترس ولم نمیکرد و دوروبریام از سختیش میگفتن و منو پشیمون کردن

      من نزدیک به یک ساله عادت دیر خوابیدن رو از خودم دور کرده بودم تا این مدت به خودم اومدم و دیدم باز تو دوراهیم تا اینکه دیشب بعد یک سال هر کاری کردم خوابم نبرد تا ساعت ۳ شب من بیدار بودم تا به مقاله ای از دوره ی عزت نفس استاد هدایت شدم و انگار خود خدا گفته بود که بیدار بمون تا همه بخوابن و بعد بهت میگم چیکار کنی و بعد دیدن مقاله قدرتی رو احساس کردم و همه ی ترس هام از بین رفت و انگار خدا بهم گفت فردا برو کار های خدمتو درست کن و برو و این سکوی پرتابی برای تو و بالا بردن مدار عزت نفست هست خلاصه امروز باز به شک افتادم تا اینکه این کامنتو کاملا هدایتی خوندم و انشاءالله به زودی هم بدون هیچ مقاومتی و با اوج رهایی و لذت میرم و ادامه میدم این مسیر بسیار زیبا رو

      با تمام وجودم خدا را هزاران بار شکر گذارم و عاشقشم

      و ممنون از دست پر مهر پروردگارم آقای خوارزمی عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    صغری فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 2196 روز

    سلام

    وقتی این نظر دوستمون رو میخوندم یاد یکی از ترمزهای ذهن خودم درمورد ثروت افتادم.شاید برای دیگران خنده دار باشه.

    من وقتی به ماشین عالی یا خونه عالی یا امثال این فکر میکردم فورا یاد فقیرا می افتادم

    مثلا وقتی یاد ماشین عالی می افتادم به خودم میگفتم به جای ماشین عالی میشه یه ماشین معمولی سوار شد و بقیه پولشو به فقرا داد .بقیه موارد هم همینطور

    پدر و مادر من افراد پولداری نیستن ولی خیلی بخشنده اند.تا حالا خساستی ندیدم.

    مامانم هر وقت نون خشکی میدید ناراحت میشد و کلا برای همه دعای خیر میکنه.

    ولی من حالا با آشنایی زندگی استاد خیلی دیدم عوض شده.من تازه با این خانواده آشنا شدم و میدونم که باید روی ذهن و باورهام خیلی کار کنم.خداروشکر در بعضی از زمینه ها هم باورهای درست دارم و خداروشکر میکنم از خانوادم و خدای مهربونم که حواسش همیشه به من بوده.

    من حالا متوجه شدم که اول باید به خودم و باورهام فکر کنم و مهمتر اینکه یه فرد ثروتمند بیشتر میتونه به دیگران کمک کنه تا یک فرد عادی.

    پولدار بودن فراموش کردن نیازمندا نیست .و بخشش همیشه شایسته است و افراد دارا میبخشند.پس دارا بودن اولین قدمه .

    خداروشکر میکنم این سفرنامه رو میبینم.

    مریم جون دعا میکنم همیشه با استاد و مایک لحظه های خوب و قشنگ رو بیشتر و بیشتر تجربه کنید.

    من هم شما رو تحسین میکنم که اینقدر مهربانید و پر از انرژی مثبت.

    خداروشکر میکنم که با شما آشنا شدم و همسفر شما شدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    امین دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 2552 روز

    به نام خدای مهربان

    خداقوت خدمت خانم شایسته عزیز و استاد عزیزمون

    خدایش تمام این فایل ها اموزش هست و پر از نکات ریز و کلیدی که افرادی که فقط توی این مدار و فرکانس هستند میتونند پی ببرند چقد تحسین کردن یه دختر بچه هر چقدر هم کم باشه میتونه روی عزت نفس و اعتماد به نفس اون دختر کمک کنه یا هر شخص دیگری نکته جالب اینجا بود که خانم شایسته از خودش شروع کرد برای ارتباط و مطمعنا اگه اول به سراغ اون دختر و کمپ مثلثیش نمیرفت محال ممکن بود اون دختر بیاد توی اروی چون اول اعتماد به نفسش ایجاد شد بعد اومد

    چقد ما میتونیم با تحسین کردن اینده بچه هامونو تغییر بدیم به سمت خوبی ها و موفقیت

    جالبه الان داشتم نظرات رو میخوندم بابام میگفت ماشین رو میاری تو پارکینگ در رو ببند چون اومدن چند شب پیش ماشین همسایه رو میخواستن بدزدن هه من با خودم گفتم ببین اینجاست که باورها داره کار خودشو میکنه منی که بعضی مواقع اصلا درای ماشینم یادم میره قفل کنم با خیال راحت میام و به خداوند میسپرم که مواظب اموالم باشه چون باور دارم افراد همه خوبن انسانها همه شریف هستند و اینجوری میتونیم تفاوت رو احساس کنیم خدایا شکرت

    اون کار استاد که داشت با مایک صحبت میکرد و مایک ازش راهنمایی میخواست چقد باحال به دلم نشت که روزگاری اینجوری میتونم با فرزندم صحبت کنم و جوری باور سازی کنم که خودش برای موفقیت به سمتش بره نه من بخوام تغییرش بدم

    در پناه الله یکتا شاد و موفق باشید

    ممنونم خانم شایسته دستتون رو میبوسم که اینجور صحنه ها رو برامون قیلم میگیرید و تمامش کمک میکنه به ساختن زندگی ایده ال برای همه ما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محراب هدایتی گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    سلام عرض میکنم خدمت شما استاد عزیز و اعضای محترم سایت

    یه نکته جالب که میخواستم بگم خداروشکر همه آدم هایی که در استیت پارک های مختلف همسایه های شما میشن خیلی دارای شور اشتیاق برای برقراری رابطه خوب با شما و خانم شایسته دارن و با این موضوع متوجه میشیم که شانس دخیل نیست که مثلا این دفع همسایه ها خوب بودن دفع بعدی معلوم نیست چی بشه و چقدر زیبا داره با زبان تصاویر به ما نشون داده میشه که فقط فرکانسه که دخیله تو کار باوره و اعتقاد به چیز های خوب و جالبه ،، خیلی واقعا اول از خداوند و بعد از شما متشکرم که این آگاهی ها رو به ما میرسونین و دارین نشون میدین که واقعا میشه جور فوق العاده ای زندگی کرد امیدوارم خداوند و نفسم شهامت انجام دادن به این اگاهی ها رو به من و بقیه اعضای دوست داشتنی سایت بده

    باز هم امیدوارم از سفرتون لذت هر چه تمام تر رو ببرید

    به امید دیدار شما در آمریکا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حسین کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2437 روز

    عشقی استاد!!!

    ممنون خانم شایسته عزیز که این اتفاقات زیبا رو برای ما به تصویر میکشید

    حرف زدن و وقت گذروندن با یه بچه کوچیک میتونه زیباتر از خیلی چیزهایِ دیگه باشه که در ظاهر، انجامشون کار مهم و خوبیه.

    خدا توی چیزهای ساده و زیبا خودشو بیشتر به من نشون میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سیمین گفته:
    مدت عضویت: 2433 روز

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته مهربان و فداکار خیلی سپاسگزارم این ویدیو واقعا برای ارتباطات بین والدین و فرزندان عالی بود .یه حس غریبی بهم دست داد .مخصوصا که ما مادرها فقط سعی داریم در حال دل سوزوندن و نصیحت کردن بچه ها باشیم و اصلا توجهی به نکات مثبت وسادیهاشون نداریم وهمیشه تمامی رفتارهاشون زیر ذره بین ماست و سعی میکنیم به اصطلاح بهشون جهت درست زندگی کردن رو بدیم و خودمونو بهشون با باورهامون که از گذشتگان دریافت کردیم تحمیل کنیم و همیشه درحال خرده گرفتن و بهتر کردنشونیم .ازتون ممنون که وافعا وقت میزارید و الگدهای درست ومناسب وبجارو بهمون میدید.الانکه فکرشو میکنم میببنم چقدرپسرم طفلکیرنج کشیده از همون طفولیت همش بهش درس اخلاق میدادم ومیگفتم تو یه مردی پس باید غیرت داشته باشی تو باید همیشه به همه مخصوصا کسانی که ازت بزرگترن حتی یه روز احترام بزاری تو باید همیشه از حق خودت بخاطر دیگران بگذری تو اصلا نباید جواب دیگران رو بدی باید سعی کنی اصلا باهیچکی درگیر نشی و اگه دیدی دعواشده اصلا دخالت نکنی .وحالا میفهمم چقدر تنها بوده وچقدر بغض کرده ومن نفهمیدم وبه اصطلاح خودم با دیدن ریزه کاریهاش چقدر حمایتش کردم وبا این رفتارم اعتماد بنفسشو گرفتم والان همه چیزهایی که میترسیدم رو جذب کردم .ولی استادو که میبینم و برخوردش رو با مایک جوان و بی تفاوتی هاش رو واعتماد کردنهاش به فرزندش رو میگم کاش منم ۱۰ سال پیش اینارو میدونستم و به بچه م بهای ازادی ومستقل زندگی کردن رو میدادم والان شاهد اینهمه تنش نبودم البته که هر روز با تغییر باورهام دارم بهتر میشم ولی الان دلم کباب شد واسش .امیدوارم بقیه ی اعضای خانواده اینو باتمام وجودشون درک کنن و الگو برداری صحیح برای روابطشون با فرزندانشون داشته باشند . استاد عزیزم ممنون که سختی لحظات فیلمبرداری رو تحمل کردید چون وقتی فکرشو میکنم واقعا خیلی دل میخواد که از تک تک لحظات زندگی ادم فیلمبر داری شه .خیلی سپاس برای اینهمه گذشتتون واقعا این سفرنامه ها برای من عبرت انگیز هستند من خیلی کم نظر میدم ولی وقتی هم که حال دلم خوب میشه سریع براتون مینویسم از نظرات زهراجان هم خیلی درس گرفتم ممنونم عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3490 روز

    سلام استاد وخانم شایسته عزیز :

    واقعا اون لحظه ای که گفتی ؛ به دست من نیست ومثل اینکه آن صحنه میگوید بدو گوشی بیار واز من فیلم یا عکس بگیر خیلی خوب درک میکنم . چقدر اون لحظه ها زیبا هستند و واقعا اشک انسان را جاری میکند .

    من این آگاهی ها را که دارم یا با خدای عزیزم صحبت میکنم در زندگیم به اجرا در می آورم

    مثلا میخواهیم برویم جایی یا مهمانی یا با کسانی برویم ( به جان هر دوی شما بعضی مواقع نمیتونم بنویسم همش میترسم بچه های سایت بگویند این آدم دیگه دروغ میگوید وکه البته این مسئله میدونم بیخودی است وامیوارم آنچه برایم رخ میدهد خدای عزیزم کمکم کند بتوانم به دور از هرگونه ریا بنویسم ) به دلم مراجعه میکنم وجواب را از او میخواهم وبعضی مواقع برای اینکه مقومت خانه را کم کنم نتیجه را در یک کاغذ مینویسم ومیرویم .

    بعد که به اون سفر رفتیم یا همراه اون آدمها رفتیم وبرگشتیم .برای خانواده عزیزم اون نوشته را میخوانم و خانواده می پرسن ؟ تواز کجا میدونستی که اینجوری میشه ؟ میگم خدا گفت .

    خدایا شکرت شکرت ای محبوب ؛

    اگر ترا باور کنیم وهر لحظه به یاد باور خودمان باشیم که او هر لحظه همه جا هست او هر لحظه آنقدر قدرتمند است که از همه چیز خبر دارد او همیشه همراه ماست . بابا خدا عوض نشده و آدمها عوض شدن . این خدا همان خدایه زمان محمد “ص” وعلی وموسی وعیسی ویوسف ونمرود و…. است این خدا همان خدایی است که دریا را باز کرد ……..

    اگر ازش مخلصانه وبدون شک وتردید وریا خواستی اگر قدرتش را باور کردی بعد ببین این خدا چکار برایت نمیکند .

    به خودش بعضی مواقع عین دیوانها وبچه کوچک ها اشکانم جاری میشود

    مثل امروز ؛ که صبح که خورشید طلوع کرد گفتم تشکر امروز هدیه توست سپاسگزارتم ببینم چگار میکنم ؟به ناگاه چشمم به خورشیدش اوفتاد گفتم ؛ خداجون ؛ مگر تو چقدر قدرت داری که یک سقفی به این بزرگی با این لامپ خاموش نشدنی بالای سرم گذاشتی . این حرارت خاموش نشدنی را چطور در این چراغ گذاشتی . ؟؟؟بعد میگویم ۱۰۰% برایش عزیز هستم که سقف به این بزرگی بالای سرم گذاشته وتزئینش هم کرده ویک لامپ بزرگ وخامش نشدنی هم برام گذاشته . صددرصد کاری ازم میخاد ؟/ صددرصد زیبایی ومهربانیت ودرخشندگیت باید از این خورشیدت بالاتر باشد . آره سید حسن گفت که خدا به همه کمک میکنه . تو هم خورشید مثل پروردگارت بدون چشم داشتی ، به همه میتابی . آره یا مثل اون سایه درخت ” بید مجنون ” که این بنده ات در قسمت ۳۳ گذاشته ، سایه اش را به همه ارزانی هدیه میدهد . وهیچ نمی پرسه که چه کسی اینجا هست واز سایه من استفاده میکنه ؟

    امروز خدا ؟؟ عزیزم جوابم را خوب دادی سپاسگزارتم

    به خونه ای رفتم ومیوه های ” بیو ” تابستانی جلوم گذاشت که از بویشان مست شدم همش میگفتم خداجون تشکر تشکر

    امروز دوباره ؛ سوپرایزم کردی شادی به قلبم دادی . دخترم در مسابقه ی دوی ۱۵۰۰ متری دانشجویان دانشگاهای علوم پزشکی کشور مقام دوم بدست آورد با دوماه تمرین .

    اینها همش لطف خاص تو بود که از دهان بنده ات عباسمنش به سوی من امد

    سپاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااسگزاااااااااااااااااااااااااااااااارتم جیگر

    امروز توگفتی به زینب مهربان کامنت کنم وتومیگفتی ومن تایپ کردم ودیدم که حرفهای تو “لایک ” گرفته …

    امروز حالم را تو عالی کردی . دخترم درمدرسه رتبه برتر شده ممتازترین دانش آموز شده با معدل ( ۱۹/۹۰ ) دیگر دختر دانشجویم رتبه یک دانشگاه وکشور شد

    الهی امروز تو حال مرا به بهترین حال تبدیل کردی . پس من نامردم که ، به حرفت گوش ندم

    آری دعای اول سال یادم آمد . حول حالنا علی احسن حال

    ای عزیز قرنها ای که الان به یقین رسیدم که : آنچه در زمین وآسمانها است ، ذکر تو میگوید

    تو امروز حال من وخانواده ام ودختر عزیزم را ؛ بهترین کردی ؛ پس من نامردترین آدم روی زمینم که جوانمرد تو نباشم به قول اون دوشرو که با هم زشت ترین کارها را کرده بودن . وقتی پیش قاضی میرن اون دوست وشریک جرمش میگوید ؛ این آقا هیچ کاری نکرده !!! همش من بودم ….

    واون مرد بعد از رهایی میفهمه این کار خدا بوده ومیگه خدایا تو این کارها را کردی که من متوجه بزرگی تو بشم پس از این لحظه نامردم که بنده ی تو نباشم

    عزیزم به قول نیک آچیچ اون مرد بی دست وپا که میکه ؛ خدایا ازت سپاسگزارم توبودی که به من دست وپا ندادی تا به این آگاهی برسم که برای اینکه ترا داشته باشم احتیاج به دست وپا ندارم ، بلکه باید باقلب خود به پیش تو آمد

    خداجون ؛ وقتی آدم داخل کانال تو می افتد تو چقدر خوبی وچقدر مهمان پذیری که با بهترینها از مهمانت ؛ پذیرایی میکنی

    عزیزم یادمه ؛ همه کارتو در دفتر سپاسگزاریم نوشتم که یادم نره

    آؤه وقتی داخل کانال خدا شدی ؛ هیچ خبری ، بویی ؛ یادی ؛ سخنی از شیطان نیست

    شکرت عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: