سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۶

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار طیبه عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

این سفر نامه رو باید یه کانال مجزایی براش درست کرد که‌ به جای کانال‌هایی مثل کانال آی فیلم ایران که همش سریال های عهد دقیانوس و بدرد نخور رو هی تکرار می‌کنه‌، این قسمت ها رو تکرار کنه و بگیم آخ جون سفر دور امریکا شروع شد.

من برام سوال شده تو ایران این قدر میان سریال هایی که سالهاست تولید شده رو براشون هزاران بار تکرار میکنه خسته نمیشن‌، اما تمرکز روی خوبی و زیبایی و فایل های پر از انرژی مثبت رو بخوان ببینید وتکرار کنند‌، سختشونه!؟

غیر اینه که ذهن آدمها پر از ترس و نگرانی‌های و منفی بافی هاست و زود این ها رو می‌پذیره‌، ولی بخواد به بالاترین اتفاقات خوب توجه کنه ذهنش اونو مسخره می‌کنه.

هر اتفاقی که داره به زندگی‌مون جذب میشه‌، حاصل باورهای غالب ماست. باورهایی که از جامعه به ما رسیده و در ناخودآگاه‌مون نهادینه شده. یعنی از چیزهایی باور ساختیم و قبولشون کردیم که حتی از نظر منطق هم ایراد دارن اگر بشینیم درست بهشون فکر کنیم و حالا فکرش رو کنید اگر  این ذهنه آگاهانه کنترل بشه‌، اگر پای تصاویر باورسازی مثل این سفرنامه بشینه و اگر توجه‌اشُ روی اینهمه زیبایی بذاره که سفر به دور آمریکا داره برامون خلق می‌کنه‌:

چه درهایی برامون باز میشه؛ چه خوشبختی ها، چه ثروت‌های مادی و معنوی و چه روابط زیبا و باشکوه؛

سفر به دور آمریکا‌، مثل یک کارخانه‌ی باور قدرتمندکننده ساز‌، با به تصویر کشیدن زیبایی‌ها‌ و نکات مثبت حتی از دل ساده‌ترین و در دسترس‌ترین چیزها‌ داره طبیعی زندگی کردن رو برامون به تصویر می‌کشه‌، کنترل ذهن رو یاد می‌ده و ذهنمون رو شخم می‌زنه تا برای یک کاشت و برداشت عالی آماده‌اش کنه.

چقدر خوبه همیشه شما به زیبایی ها دقت دارید و اونها رو هم عیناً به جهان میگید و ارسال میکنید؛ چقدر زود با آدمها دوست میشید و ارتباط قلبی میگیرید؛ چقدر خوب بود صدای صوت زدن اون اقا چقدر خوب بود سادگی و زیبایی تصاویر خدا؛ چقدر خوبه خانم ها با یه راحتی تمام فوتبال بازی کنند زندگی به سبک خودت بی ارزش کردن نگاه دیگران تو مغزم. چقدر خوب شناخت که ایرانی هستید.

چند بار ی به من گفته شده بود که لهجه دارم و البته عاشق لهجه م شدم. با این تفاوت که اگه منِ قبلی بود، خودم رو از اینکه شهرستانی هستم کم ارزش میدونستم ولی من امروز نه تنها ناراحت نیستم، بلکه خوشحالم و از اینکه دارم روی خودم کار میکنم، اتفاقا لهجه داشتن جزو نکات مثبت من شده و افتخار میکنم به وجود خودم و جاایکه توش بزرگ شدم. یادم باشه لباس محلی کرمانشاهی بدوزم اومدم آمریکا بپوشم یه دل سیر بگردم باهاش خیلی دوست داشتم حرکت اون آقا و که کلا ه مردم عزیز افغان رو‌پوشیده بود اکه ما بودیم که عزیز دل برات نگم بهتره.

خدای من بین قانون جذب و خالق بودن خودت ناخودآگاه این خانم زیبا و مهربان رنگ چشم دخترشو انتخاب کرد. وای چه فرشته ماهی هست موهاش چه بافتنی زیبایی داره. خانم چه خوش هیکل بود منم می‌خوام بچه دار شدم، بعدش هم اندامم به همین زیبایی باشه. خیلی بهتر البته.

این خانم و آقا هر دو تو کار شادی و هنر بودن. آفرین جذب شما چه می‌کنه هر  چی آدم درجه یک هست‌، میاد به سمتتون. این خانواده‌، با ماشین معمولی و یه چادر اومدن استیت پارک و گردش‌ اما خیلی از ماها همش منتظریم شرایط عالی بشه‌، بعداً بریم تفریح و لذت. این برام خیلی درس داشت.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۶
    152MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

405 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 3
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ ﴿5٩﴾

    و اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به ایشان عطا کرده اند، خشنود می شدند و می گفتند: خدا ما را بس است؛ خدا و پیامبرش به زودی از فضل و احسان خود به ما عطا می کنند [و] ما فقط به سوی خدا مایل و علاقمندیم

    =======================================================================================

    نشانه ی امروز من به تاریخ 17/3/1403

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم،سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من

    الهی که حال دلتون عالیِ عالیِ عالی باشه.

    استاد نشانه ی روزانه برای من،حکم عصای موسی رو داره،یک دلگرمی برای شروع هر روز من،یکی از هزاران دست الله برای هدایت من و رگلاژ کردن مسیر توحیدیم.

    کاملا میدونم چرا این فایل امروز نشانه ی من شد،چون من دیشب رو با دلتنگی دست و پنجه نرم میکردم و تنها کاری تونستم برای کنترل ذهنم بکنم،خوابیدن بود،واقعا از پس اون حجم از احساسات نمیتونستم بربیام،خداروشکر برای نعمت خواب و خاموشیِ مغز و پرواز روح …

    امروز خداوند باز هم از گلوی استاد با من صحبت کرد که سعیده اگر بتونی تو شرایط کنونی از زندگیت لذت ببری،وارد مدار لذت ها و آسانی ها و خوشبختی های بیشتر میشی،این قانونشه،نمیتونه جور دیگه ای باشه.

    احساس بد مثل آتیشه،با هردلیلی دستت رو بکنی توی آتیش میسوزی،مهم نیست به چه دلایل موجهی،احساس ناراحتی داری،باید بدونی این احساس نتنها بهت کمکی نمیکنه که اوضاع رو بدتر میکنه.

    خداروصدهزارمرتبه شکر که انقدر خوب روی خودم کار کردم،اینجور مواقع میتونم یک جوری از فشار ذهن فرار کنم وگرنه اگر حواست نباشه و بزاری کار خودش رو بکنه،یک جوری پیش میره که دیگه قشنگ احساس میکنی تحت یک فشار نامرئی هستی که داره استخونات رو له میکنه!

    برای همین با گوش دادن سوره ی حدید و سوره ی سجده و دیدن نشانه م،دوباره دستمو گذاشتم روی زانوم و با یک یا الله بلند شدم و تونستم از فرکانس ناامیدی و دلتنگی و وعده های کمبود شیطان برسم به مدار شکرگزاری

    دفترم رو باز کردم و نوشتم و نوشتم و نوشتم…

    خدایا شکرت که نعمت شکرگزاری بهمون عطا کردی،سر راست ترین راه برای وصل شدن بهت،وای ازون لحظه که دستای خدا رو دورت احساس میکنی که محکم بغلت کرده و میگه :

    الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ

    آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.

    چشمِ سر میگه پس کو اون باغ هایی که خدا بهت وعده داده؟شیطان ذهن میگه به این دلیل،به این دلیل اوضاع بدتر میشه.

    اما قلبم میگه:

    چشمِ دل باز کن که جان بینی،آنچه نادیدنیست،آن بینی

    قرآن میگه :

    وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ

    اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما پاداش الله برای کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام می‌دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی‌کنند.»

    صبر،صبر،صبر

    ایمان،ایمان،ایمان

    توکل،توکل،توکل

    به قول استاد تو جلسه 4 قدم5:هرچیزی از دین و مذهب شنیدید بریزید دور!اینجاها ایمان خودشو نشون میده!که تو بگی من مدت هاست حالم خوبه و دارم روی خودم کار میکنم،پس هر اتفاقی برام بیفته خیره!من باید ایمانمو نشون بدم،من باید توکلم رو نشون بدم و بعد درها باز میشه

    بار اولی که به دنبال الهامم اومدم کیش و هیچی نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته،فقط 3 روز موندم و این 3 روز بچه ها 300 بار بهم زنگ زدند و گریه کردند که کی برمیگردی،انقدر گریه کرده بودن که وقتی برگشتم چشم هاشون پف کرده بود،الان 17 روزه از هم جدا شدیم،به الله قسم حتی یکبار نه گریه کردند،نه پرسیدن کی میای؟نه کسی رو اذیت کردن نه بی قراری کردن…

    کی این بچه هارو آروم نگه داشته؟

    کی میتونست اصلا این کار رو بکنه؟

    خدای مهربونتر از مادرم،جان من فدای تو و تموم مهربونیت هات،وای برمن اگر احساسات مادرانه،ضعف انسانیم،تنهایی هام و نجواهای شیطان من رو لحظه ای از عشق و نور تو جدا کنه و اتصالم ازت قطع بشه…

    تو جانِ منی خدا،جان به معنی جان.

    گفتی بیا اومدم،گفتی تنها بیا گفتم چشم،گفتی کارت اینه گفتم چشم

    بگو بمیر من برات میمیرم،چه مرگی قشنگتر از درآغوش تو مردن؟

    کدوم مادر و فرزندی تا ابد در کنار هم موندن؟کی میدونه فردا صبح زنده ست یا نه؟

    الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

    کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مى‌گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى‌گردیم.»

    من مال توام،نیلا نیکا هم مال توان،پدر و مادر و ….همه و همه و همه …

    مرگ یک اجباره اما من نمیخوام به اجبار بمیرم،من مرگ با عزت و با اختیار رو ترجیح میدم.

    پس صبر میکنم،صبر میکنم،صبر میکنم.

    خدایا از شر شیطان وهمزات شیطان که قسم خورده من رو از سپاسگزاری تو دربیاره،به خودت پناه میارم که تنها پناه عالمی.

    ازت سپاسگزارم برای تموم این زیبایی ها،این خوشبختی ها،برای جهانم که سرشار از انسان های شایسته شده،برای این مدار آسونی ها،برای زندگی در این جزیره ی زیبای توحیدی،برای این همه ثروت و نعمت و فراوانی ازت ممنونم خدا.

    =======================================================================================

    در راستای نوشتن از خوبی ها و زیبایی ها و آسونی ها و تمرکز بر نکات مثبت،امروز سومین روزی که من صبح هم سرکار نمیرم!فقط عصر ها اونم دوسه ساعت…میرم تو فروشگاه میشینم و مشغول مطالعه ی کاری،قرآن یا کامنت های سایتم،گاهی با صاحب مغازه که یک خانم ثروتمند و توحیدی به صحبت میشینم،فضای خنک و خوش بو و دلنشین و پر از آرامش…یک فروشگاه هم کنارمون هست همیشه آهنگ های شاد میزاره میتونی باهاش بشکن هم بزنی.

    هربار میرم سرکار محو زیبایی های خیابون و مراکز تجاری و ماشین های لاکچری میشم و تموم تصاویری که توی سریال سفر به دورآمریکا دیدم به یادم میاد.

    برخلاف تموم شهرهایی که توش زندگی کردم یا توی سفر دیدم،توی کیش طبیعی اینکه خیابون پر از ماشین فورد،جوک،شرکت کیا،لندکروز و کلی ماشین انگلیسی و آلمانی که من نمیشناسم باشه!یعنی شما اگر اینجا پراید و تیبا و پژو ببینی تعجب میکنی!ثروت داشتن طبیعیه،لاکچری زندگی کردن طبیعیه،ماشین خارجی خوب داشتن طبیعیه نه هیچ چیز دیگه.

    فارغ ازینکه حجاب خوبه یا بد،اینجا انقدر آزادی هست که اگر توی خیابون کسی رو ببینی چادر پوشیده تعجب میکنی!اینجا طبیعی اینکه با بلوز شلوار بیایی بیرون،بدون شال و روسری باشی،دامن کوتاه پات باشه و حتی من دیگه صحنه هایی دیدم که گفتم یا اکثریت امام زاده ها این دیگه اصلا بدون لباس اومده!!!برخلاف هرچیزی که توی عمرم دیدم،اینجا محدودیت حجاب غیرطبیعیه،و آزادی طبیعیه.

    اینجا دیدن خوشبختی و شادی و عشق و عاشقی طبیعیه،زوج های بینهایت در صلح باهم،مهربون،دست در دست هم میبینی که از کنار هم بودن دارند لذت میبرند.

    اینجا آدم ها همه چیز رو باهم دارند.

    عشق،سلامتی،ثروت،ماشین لاکچری و ….

    الان بیشتر باور میکنم حرفای استاد رو که میگفت طبیعیش اینکه ما خوشبخت،ثروتمند،با لذت و عاشقانه زندگی کنیم!هرچیزی غیر ازین غیرطبیعیه!هرکدوم ازین هارو نداری بگرد ببین مشکل از کجاست!

    ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی

    وی آینهٔ جمال شاهی که تویی

    بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    =======================================================================================

    یک خلاصه از مکالمه ی امروز خودم و مدیرعامل عزیز و شریف و توحیدیم بنویسم و رد پای 17 خرداد 1403 رو به پایان برسونم.

    ایشون با من تماس گرفتن و صداشون نمیومد،من قطع کردم و بلافاصله باهاشون تماس گرفتم ولی اومدیم پشت خط هم و تماس برقرار نشد ومن دوباره تماس گرفتم و ایشون بعد سلام بلافاصله گفتند ببین یک قانونی هست بین مکالمه ی دونفر!

    سریع ذهن من گفت آخ آخ ببین کجا گند زدی توی صحبت هات!!

    بعد ایشون ادامه داد که هروقت من زنگ زدم و هرمشکلی برای تماس پیش اومد،اجازه بده خودم دوباره باهات تماس بگیرم،نیاز نیست سریع زنگ بزنی!

    نجوای ذهنم تبدیل شد به لبخند آرامش… :) گفتم چشم.حتما

    موضوع اول صحبتشون این بود که یک وقتایی آدم ها حواسشون به جایگاهشون نیست،این به معنی غرور نیست،این به معنی خودباوریه،میخوام بدونی چه جایگاه مهمی داری و حواست باشه این دیسیپلین حفظ بشه،شما نماینده ی این شرکتی و حتی کارت از من و همکارت مهم تره،شما نوک این پیکان سه نفره ای،یک فاصله ای باید همیشه بین تو و مشتری و فروشنده باشه،فروشنده باید بدونه حتی اگر یک روزی خواستی کمکش کنی یک جنس رو جابه جا کنه،این تویی که داری بهش لطف میکنی و نه هیچ چیز دیگه،همیشه حواست باشه که در عین اینکه ارتباط دوستانه با فروشنده ها داری،ارزش و احترام جایگاهت توی ذهنشون حفظ بشه .

    موضوع دوم لباس فرم شرکت بود،ایشون گفتن میخوام با داشتن لباس فرم جایگاه شما در فروشگاه ها حفظ بشه،و بدونن شما نماینده ی این شرکتی،ولی مهمه که طرح و رنگش طبق سلیقه شما باشه ضمن اینکه خواسته های شرکت هم لحاظ بشه،میتونی بگردی آماده پیدا کنی میتونی بری یک پارچه ی نفیس انتخاب کنی و بدی بهترین خیاط برات بدوزه،نگران هزینه ش هم نباش همه ش با شرکته،درنهایت یک آرم خیلی کوچیک از شرکت روی یقه ی لباست چاپ میشه،خیلی کوچیک که شمارو اذیت نکنه!

    دو دست هم بگیر که نگران بشور بپوشش نباشی،این لباس فرم هم به شما امنیت و احترام میده هم وقتی در طول یکسال شما با این لباس توی فروشگاه ها دیده بشی،دیگه هرکسی شمارو توی مرکز تجاری،یا میکامال،یا پردیس و یا هرجای دیگه ببینه یادش میمونه شما نماینده ی مایی.

    و اما موضوع سوم که نقطه ی عطف ماجرا بود من بهشون گفتم امروز صبح هم فروشگاه بسته بود و من نرفتم سرکار،هرچند توی خونه دارم مطالعه کاری میکنم اما بازم اگر جایی کاری هست یا کمکی از دست من برمیاد بهم بگید لطفا…

    استاد میدونی جواب مدیرعاملم چی بود؟

    ایشون گفتن من اینو دارم چند بار ازت میشنوم

    انتظار داشتم با توجه به صحبت هایی که قبلا باهم داشتیم،کاملا متوجه شده باشی ولی خب مثل اینکه لازمه یکبار دیگه بهت بگم.

    استاد اینجا من دوباره مضطرب شدم،که مدیرعاملم چی میخواد بهم بگه و ایشون ادامه دادن:

    ببین خانم شهریاری،اصلا نیاز نیست به من بگی رفتی سرکار یا نرفتی،یا تو خونه داری مطالعه میکنی،این اضطراب هارو از خودت بگیر،اصلا من ازت میخوام وقت سرکار نمیری،به جای مطالعه ی کاری،فقط لذت ببری،الان که خونه ای فقط لذت ببر!

    آرامش شما برای من از هرچیزی مهم تره!چه الان چه در طول سال…این شمایی که تصمیم میگیری چه ساعتی بری سرکار،چه ساعتی برگردی،این شمایی که میتونی وقتت رو خوب مدیریت کنی،این شمایی که میدونی چطور بازدهی کاریت بالاتر میره،پس دیگه این نگرانی ها رو از خودت بگیر و هرکاری که برای آرامشت لازم هست انجام بده،شما وقتی برای شرکت میتونی مفید واقع بشی که آرامش داشته باشی.

    استاد جان؟منو یادته؟

    من همون شاگرد شمالی پرستارتم که توی ICU و اورژانس کودکان کار میکردم!!!

    استاد اوضاع داره به صورت بنیادین عوض میشه،استاد درها از جایی باز شد که به عقل جن هم نمیرسید.

    این نتیجه ی استمرار و کنترل ذهن و تمرکز روی دوره های شما بود…و این تازه اولشه…

    من باید یادم بمونه از چه مسیری حرکت کردم و با تغییر باورهام و تغییر رفتارهام به این نتیجه رسیدم و مسیر درست رو ادامه بدم و ادامه بدم و ادامه بدم …

    مثل خود شما که با این همه نتیجه،هنوز دارید با عشق روی خودتون کار میکنید.

    خداوند به صبر و استقامت ما در مسیر توحید عملی بباره وکمکمون کنه که مسیر سعادت دنیا و آخرت رو گم نکنیم.

    رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

    پروردگارا، به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و بر شکست کافران یاری فرما.

    رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

    پروردگارا! دل هایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودی منحرف مکن، و از سوی خود رحمتی برما ببخش؛ زیرا تو بسیار بخشنده ای.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 171 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    سلام به برادر عزیزم آقا رسول

    سلام و سلامتی و نور و عشق و‌رحمت الله به قلب سلیم و روح توحیدی عزیزتون

    بینهایت ازتون سپاسگزارم که در حق خواهرتون لطف کردید و‌برام نوشتید،خداوند به قلب من گواهه چقدر من از خوندن نقطه های آبی پر از نور خدا میشم.

    یکی از اولین ویژگی هایی که توی شغل درخواستیم نوشته بودم این بود که به گسترش جهان توحیدی کمک کنه و هربار وقتی میخونم یک عزیزی از یک رد پای من،ایمانش به مسیر بیشتر شده،اون لحظه احساس میکنم تموم دنیارو بهم دادند و تموم نگرانی ها و اضطراب ها و فشارهای ذهنیم ازم گرفته میشه و ایمان و‌استقامتم برای ادامه ی مسیر بیشتر و بیشتر میشه.

    ازتون سپاسگزارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون.

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازتون.

    قلبِ فراوانِ فراوان از جنوب ایران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    سلام به برادر عزیزِ توحیدی راه دور من ،محمدحسین جان

    سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت و مودت الله رو از روشنی قلبم برات میفرستم الهی که در بهترین زمان و مکان به قلبت بشینه.

    عذرخواهی عمیق قلبیم رو برات میفرستم پیچیده در گرما وشرجی جنوب،میدونم که باور می‌کنی که مدام گوشه ای از ذهنم مشغول شما بود که محمد حسین ازت سوال پرسید و تو هنوز جواب ندادی ،بارها و بارها این صدا رو شنیدم و هربار منتظر زمان مناسبش بودم تا خداوند اجازه ی پاسخ دادن رو بهم عطا کنه.

    به حقیقت تموم نقطه‌ی های آبی برای من حکم نوری از سمت پروردگار منند و میان که گوشه ای از قلب من رو روشن کنند،همیشه دلم میخواد جواب بچه هارو با عشق بنویسم نه از روی صرفا تشکر کردن،برای همین احتیاج به زمان زیاد و قلب باز وروشن و فرکانس بالا دارم که میدونی تو شرایط فعلیم که در حال پاس کردن ایمانِ عملی ام واقعا پاسخ دادن به این حجم از عشق امکان پذیر نیست اما همیشه انگشتم رو با تموم احساس قلبیم،پای فایو استار میکوبم و بوس به کله شون میفرستم که انقدر همه اینجا خوبن …این غارحرا دقیقا تعبیر این آیه های قرآنه.

    لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا ﴿٢5﴾

    در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند، نه کلام گناه آلودی،

    إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿٢6﴾

    مگر سخنی که سلام است و سلام،

    ولی محمدحسین جان،یکسری از بچه ها هستند که اسم نمیبرم ولی مثل شما از همون روزهای اولی که من یک جوجه توحیدی بودم که قدم به قدم داشتم قانون رو یاد می‌گرفتم با من همراه بودند ،و هنوز هم هستند اونا دیگه حکم خونواده ی من رو دارند و بیش از اندازه برام عزیزند,اتفاقا قبل از رسیدن نقطه‌ی آبیت داشتم تلگراف های شما و حمیدحنیف رو میخوندم وکلی لذت بردم ازین عشق توحیدی برادرانه تون و تحسینتون کردم و نتیجه ی این تحسین شد دریافت نقطه‌ی آبی پربرکتت …

    ازت بی نهایت سپاسگزارم برای این کامنت ارزشمندت و از خداوند برات بهترین بهترین هارو می‌خوام ،هرچی که دوست داری …اتفاقا وقتی توی کامنت هات خوندم به صنعت ماشین علاقه داری گفتم کیش خوراک محمدحسینه ،میتونم بگم ٩٠درصد ماشین هارو من نمی‌شناسم اصلا ،فقط زیباییشون تحسین میکنم،اتفاقا تو پارکینگ خونه ی جلویی همیشه یک فورد سفید پارک میشه و من همیشه از دیدنش لذت میبرم،یکبارم داشتم رد میشدم یک فوردماستنگ هیولای آبی رنگ دیدم انقدر قشنگ بود که برگشتم دوباره ازش عکس گرفتم …واقعا اینجا به صورت طبیعی ثروت و نعمت و فراوانیه،و هرجارو نگاه می‌کنی چشمت به زندگی ثروتمندا نوازش پیدا می‌کنه و تحسینشون می‌کنی که انقدر خدارو خوب شناختن و دنیاشون رو عالی ساختن .

    محمدحسین جان این تلگراف حاوی تشکر و قدردانی از محبتت هست و دعا میکنم در زمان بهتر و با فرکانس بالاتر و البته نتایج بیشتر بیام برات بنویسم آدم چه طوری می‌تونه به سمت پروردگارش مهاجرت کنه،خیلی به این سوالت فکر کردم ولی الان تنها جوابی که به ذهنم میرسه اینکه ابراهیم وقتی چشم بسته رفت تو دل آتیش به سمت پروردگارش مهاجرت کرد،مادر موسی ،موسی رو به سمت پروردگارش روی رود نیل هجرت داد،اسماعیل با هجرت به سمت پروردگارش جلوی چاقوی پدرش زانو زد و بهش گفت مأموریت رو انجام بده.

    میدونی ؟من میتونم در معنی مهاجرت به سمت رب یک جمله رو خلاصه بگم: چَشم گفتن های چِشم بسته.

    چِشم سرت رو ببندی و فرمون رو بدی دست دلت…

    و دقیقا وقتی که همه فکر میکنن دیوونه شدی و این کاری رو که کردی همون کاری که بدبختت می‌کنه ،خدا برات آتیش رو گلستان می‌کنه ،خدا بچه ت رو می‌بره تو قصر فرعون که تو ناز و نعمت بزرگ شه،خدا نتنها از قربانی شدن نجاتت میده که بهت رسالت پیامبری میده…

    وَاذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ ۖ وَکُلٌّ مِنَ الْأَخْیَارِ ﴿ص4٨﴾

    و اسماعیل والیسع وذوالکفل را یاد کن و همه از نیکان‌‌‌اند.

    هَٰذَا ذِکْرٌ ۚ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ ﴿ص4٩﴾

    این [سرگذشت‌‌‌‌‌های سازنده] یادآوری و پند است؛ و بی‌تردید برای پرهیزکاران بازگشت گاه نیکویی خواهد بود.

    خیلی دلم میخواد برات بیشتر بنویسم اما احتیاج به زمان دارم تا اینجارو دوباره استیبل کنم و بعد به فعالیت توی سایت برگردم به امید خدا.

    تکامل ،تکامل خیلی مهمه محمدحسین،اگر تکامل طی نکنی از مسیر لذت نمیبری،استاد میگه صبر به معنی ثبات فرکانسیه،باید تکاملت رو طی کنی و به یک ثبات فرکانسی جدید برسی اونوقت پاداش ها از همه طرف میرسه و این نیازمند یک کنترل ذهن قوی،توجه به داشته ها و البته داشتن یک رد پا از قبل و چکاب فرکانسی قبلیه تا همیشه یادت بمونه از کجا به اینجا رسیدی و مسیر درست رو ادامه بدی.

    ازت ممنونم برای تموم نقطه‌ی های آبی پربرکتت،ممنونم که برخلاف مسیر جامعه حرکت می‌کنی روی خودت کار می‌کنی ،قلبت رو سلیم نگه داشتی و هر روز تلاش می‌کنی توحیدی تر از روز قبلت باشی،اینو یادت نره هیچ وقت،توحید بزرگترین سرمایه ی زندگی ماست که با آموزش های استاد به دستش آوردیم و این نعمت رو اکثر جامعه ندارنش…

    توحید و توحید و توحید،عشقی که بزرگترین سرمایه ی زندگی من شد.

    به امید دریافت یک تلگراف پرنور دیگه ای ازت ،به دستان قدرتمند الله یکتا میپسپارمت،به امید دیدارت در سالن پرواز های ورودی کیش در بهترین زمان و‌مکان.

    قلبِ فراوان از خواهرت در جزیره ی زیبای توحیدی کیش به هرجای دنیا که هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 85 رای: