https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-12.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-18 07:25:042024-08-06 16:52:00سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۶
405نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام سلام و صد سلام به تمام دوستان و همسفران و مشابه تجربه کنندگان این سفرنامه
خدای من به جرئت میتونم بگم امروز فوق العاده ترین روز زندگیم بود بهترین و بالا ترین تجربیات و درک و عمقم از زندگی و در لحظه حال بودن رقم خورد
امروز بارون زیبا و ناز و نم نمی میبارید
رفتم تو حیاطمونو لذت و عشق و سپاسگزاری کردم
ساعت ها گذشت و بارون چند باری شروع و تمام شد و رعد برق قشنگی میزد
ساعت حول و هوش 5 و 5/30 مامانم گفت میخوام برم بیرون
اون موقع مثل وحی منزل یه چیزی بهم گفت باید بری و شرایطشو جور کرد
با عشق حاضر شدمو با وجود اماده تمرکز به نکات مثبت و زیبایی ها رفتم بیرون
از لحظه ای که در خونه رو باز کردم شادی و زیبایی و خدا و ارامش پشت سرهم برام اماده شد
نم نم لطیف بارون و خیابون ساکت و خیس و هوای مطبوع و نسیم لطیف و خنک
کتونی نو مو افتتاح کردم
با عشق با هر قدم لذت و تمرکز به زیبایی ها صدای شلپ و شلوپ راه رفتن و ماشینایی که از دور به گوش میرسید و بادی که چترمو تو هوا هدایت میکرد دیوانم کرده بود
من رو زمین نبودم
من تو دنیای زیبایی محصور شده بودم
نم نم بارون گونه هامو خیس میکرد و صداش منو عاشق خودش کرده بود و به قول مریم جان نقطه خطی میبارید
باد حس عجیب و متفاوتی داشت بهم عشق و بنیه حرکت میداد
راه رفتن با اون کفشا تو زمین نم دار و چاله های اب و نم نم بارون حس وصف ناپذیری داشت
رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به پارک
پارکی وسیع پر از طبیعت بکر
خدای من پیاده رو های پیچ دار خیس و مامان و خواهرم که با چتر کلی جلو تر من راه میرفتن و فرکانس هوا که از من ثبتشونو میخواست
راه رفتن روی چمنای خیس و نم بارون منو در شادی و عشق غرق کرده بود
صدای راه رفتن و جنس فرو پذیر چمنا درست مثل سفرنامه بود
تمام لحظات لذتبخش منو دعوت میکرد به در باره این زیبایی ها کامنت نوشتن
تجربه راه رفتن روی خاک نرم و لطیف نم دار
تجربه راه رفتن روی علف و نی زار
تجربه ازادانه هر طرف که میخواستم رفتن و لذت از ابرا
تجربه پرش و چرخش تو چاله های سطحی اب و تجربه ره رفتن تو سنگ ریزه های خیس و صدای بی نظیر و زیبایی و رنگ منحصر به فرد هر کدومشون
لذت ارامش و سکوت و خلوت بارب
زمزمه خدای من شکرت چقدر فوق العادس
حس قسمت 10 سفرنامه و حال و هوای بارونش مینداخت
راه رفتن و خندیدن و شادی و ازادانه لذت بردن و لبخند و زمزمه فارغ از فکر مردم و رهایی و دویدن و لذتی که من توش غرق بودم و پارک نبودم تو بهشت بودم
لذتی که با تمام سلولام به نکات مثبتش توجه میکردم و وصفش ما ورای واژگانه
از کنار رود و جوب و گوش سپردن به صدای رویایی اب و چهچه پرنده ها خدای من فرکانسی ماورای وصف واژگان داشت
اون موقع من داشتم پرواز میکردم و روحم متجلی شده بود گویی
و طبق قانون همون طور که محو لذت قدم زدن اسان و حس فوق العادش رو خاک نمدار و سنگ ریزه دار زمانی که بارون بند اومده بود و فقط تازگی هوا بود نا خود اگاه سرمو بالا اوردم و با قسمت 26 سفر نامه روبرو شدم
با تمام هنجرم فریاد زدم رنگین کمون رنگین کمون * داشتم اشک شوق میریختم شاید نمی دونم ولی دیوانه شدم صحنه های سفرنامه از جلوی چشمام عبور میکردمن برای دومسن بار بود تو کل زندگیم که رنگین کمونو از نزدیک میدیدم اولین بارمم گوشه ای ازشو تو حیاط اپارتمان خالم دیدم که خیلی کمرنگ بود
همیشه ارزو داشته مقابل کمانش باایستم
خدای من داشتم فریاد میزدم و مثل استاد میگفتم خدایا شکرت و تحسین و لذت
به گونه ای که هر کی اطرافم رد میشد منو با حیرت و تعجب نگاه میکرد ولی من مهم نبودن نظر و فکر بقیه رو در مورد خودم به حد اعلا رسوندم
خیره شده بودن و با خودم تجربه وصف نا پذیر قدم تو جاده نمدار و خاک نرم و چمنای منظم و کوتاه و صداشونو هوای محشر و نم بارون و ابرا و زیبایی ها و پیاده رو و پاکی و تمیزی ها رو مرور میکردم
رنگین کمون هر لحظه پر رنگ تر و واضح تر میشد و منو یاد قسمت 16 انداخت که مریم جان میخواستید فریاد بزنید و به همه بگید ببینن
من همون حس و حال دیدن اهو رو داشتم
زیبا ترین تجربه و حس و حال زندگیمو اون ساعات تجربه کردم
به معنای واقعی در لحظه حال و احساس عشق و سپاسگزاری و خلوت با رب بودم
خدای من پاهام نمی تونست حرکت کنه روح من تشنه این زیبایی ها بود انگار تمام قسمتای فورتاف جولای و بارونش و …. تمبم زیبایی ها جمع شدن تو این روز معرکه
خدایا شکرت من نمود عینی زیبایی و هدایت و روشن شدن قدم بعدی رو دریافتم حین لذت و تحسین بارون و تمام تجارب معرکم و حس و حالم و وجودم کی توانایی تجربه این همه احساس با هم بود و واژگان از توضیحش عاجزند به رنگین کمون هدایت شدم بعدش
مامانم گفت بریم یه جا بشینیم و ببینیمش
و راستی خدای من خدای من خدای من 2 تا رنگین کمون بود به خدا داشتم بال در میاوردم بالای این رنگین کمون پر رنگ حلالی نازک و رنگین بسته بود و حس فوق العاده ای داشت و حالا مفهوم حرف استادو که میگه وقتی این زیبایی هارو میبینم یاد شما میفتم و میخوام باهاتون به اشتراک بزارم رو درک میکنم انگار فرکانس سایت منو تو تمام لحظات به سمت خودش و نوشتن کامنت میکشید
و تازه من کمان رنگین کمونو کااااااااااااااااامل دیدم خدای من وسعتش چشمگیر بود
این تجارب چنان عمقی به زندگیم بخشید چنان فرکانس و تجلی ای در من به وجود اورد که نمیتونم واژه ای برای قدرتش به کار ببرم
خب داشتم میگفتم رفتیم نشستیم کجا؟ لب رودی که صدای بی نظیر اب موسیقی لحظاتمون بود البته بهش میگفتن جوب ولی زیبا تر و پاک تر و بزرگتر از یه جوب بود و فوق العاده خاص
نشستیم و از رنگین کمون لذت بریدم تا اینکه منو خدا هدایت کرد به قدم بعدی
خواهرم ازم خواست بریم ته رود که عمقش کمتره پاهاشو که گلی شده بشوره
رفتم و همون طور که داشتم اونجا هم رنگین کمونو میدیدم و سپاسگزاری میکردم دقیقا اون صحنه ای رو که خواهرم نوک انگشتای پاشو برد تو اب رو دیدم گفتم کیف داد گفت خیلی
فرکانس اب منو بدجوری به خودش کشید و یه کفش و جورابمو در اوردم که بزارم تو اب اما
لبه خیلی سرپایینی و بدجور بود تعادلم بهم خورد و انگار صحنه اهسته شد و تلپ افتاد تو اب البته نه کامل دستم نجاتم داد و در واقع یه پا و دستم تو اب و اون دوتای دیگه هوا بود
زانو هام داشت میلرزید و از طرفی خیلی با حال بود و کیف داد
رفتیم اونور تر که کنار مامانم بشینیم و رنگین کمونو ببینیم دیدم عه اینجا عمق اب بهتره
خدای من اونقدر طلایاب اب منو به سمت خودش میکشید که هیچ محدودیتی نه حرف مردم نه کثبیف شدن لباس بنفش یاسیم نه چطور بلند شم و هیچ چیزی حتی شرایطی که مامانم گفت نتونست متقاعد و جلودارم شه کفش و جورابامو در اوردم و نشستم لب دیوارش
خدای من نوک انگشتامو تو اب خنک گذاشتم و قسمت 9 رو برام تداعی کرد خنکی اب معرکه بود لذت و شلپ شلوپ و ابرای فوق العاده و به هر طرف که نگاه میکردم لذت و ابرای زیبا و متفاوت و غروب خورشیدو میدیم زبانم تماما شده بود شکر و سپاس
رنگین کمون اروم اروم محو و باهام خدا حافظی کرد
خنکی اب و نسیم خنک و پیوستن خواهرم بهم و لذت و صحبت از تمام زیبایی ها و تجارب و پریدن تو چاله های اب و دیودن تو بارون و خورشیدی که چشمامو نوازش میداد و ابرای پشمکی صورتی و سفید و عبور پرتوی های خارق العاده خورشید از بین ابرا و ادمایی که از کنارمون عبور و دستی به اب میزدن و نورطلایی و نارنجی و صورتی و دور کشی ابرا و لذت و موسیقی اب و شر شرش و شعر خوندن یه جور قشنگه هر کدوم یه جور نگاه ک دنیا پر از قشنگیه چشماتو واکن خوندن و تمرکز به نکات مثبت و لذت و ساعت ها شلپ شلوپ و بازی و قلقلک خزه ها و لذت بی انتها و احساسی که گوییرشد روحی و تجلی و صعود کردم به مدار ها و بعد های بالا گویی روح من تجلی یافته و جسم من فرارفته
خدای من شکرت
تجارب این روز هنوز تموم نشده
هر وقت از پشت بوممون غروبو و زیبایی رو میدیدم و لذت و تحسین میکردم با خودم میگفتم خدایا من جایی رو میخوام هیچ ساختمون و مانعی نباشه و من نیم دایره خورشید هنگام غروبو ببینم و هر بار لب دریا رو تجسم میکردم و این بار تمام غروبو با وضوح و چیرگی تمام دیدم تک تک ظات زیبا و طلایی و صورتی و نارنجی وزیبایی وصف نا پذیرشو نگاه کردم هنگامی که خنکای اب پاهامو و خنکای نسیم صورتمو و شر شر اب گوش هامو نوازش میداد
خدای من شکرت ازون دور یه قلعه مانندی میدیدم که همیشه ارزوی بالا رفتنشو مثل بقیه که میدیدم اون بالا اند داشتم اما هیچ وقت نمیتونستم برم چون مغزشون پر شدن بود از افکاری که میگفت اونجا ادمکای بد و خطر ناک و ……… هست و به منم انتقالشون میدادن
اما چون خانواده هارو اون بالا دیدم نظرم عوض شد
گفتم برم اون بالا و ذهنم شروع کرد به بهونه و محدودیت اوردن و سد ساختن ولی جلوشو گرفتمو بیان کردم و مامانم نمی دونم اون موقع چی گفت ولی اخری که از اب درومدم گفت باشه
خدای من این همون مامانی بود که در مورد اون ادما حرف میزدا!
خلاصه با چتر رفتم و خواهر و مامانمم اومدن
خب اون قلعه طور 2 بخش داشت
یه 10 تا پله میخورد میرسیدی به یه ارتفاع بعد یه کلبه گلی طور بود که بالا پشت بومش پله میخورد
هنگام نزدیک شدن به پله های بخش اول خدای من
ابشار دیدم نه به بزرگی نیاگارا یا خانه تاجر
یه ابشار که نه دو سه تا ابشار ریز و تمیز و فوق العاده زیبا صدای اب منو دیوانه کرده بود
مسیر ابو میدیدم که به 4 یا 5 تا رود ( که جوبه من به خاطر زیبایی و بزرگیش میگم رود) تقسیم و منتقل میشد
دقیقا مثل مدار ها که تو بعضاشون اب کمتر و کم عمق تر و تو بعضیا اب بیشتر و زیاد تری میرفت که تو بعضی مدارا ثروت هست تو بعضی مداره نیست ویا کمه و میزان بندی شده
چند ثانیه ای ایستادم و لذت بردم و تحسین و سپاسگزاری و بعد پله های بخش اولو رفتم بالا
خدای من چقدر رویایی و زیبا بود
ماهو نگاه کن خدای من
ادما اندازه شیر یا پلنگ شده بودن خدای من اب و ابشار و درختا و انگار نقشه کامل پارک رو میدیدم
ادمایی که نگاهم میکردن بهم احساس افتخار میدادن که به ترس ارتفاعم غلبه کردم چون پله هاش نرده نداشت
هوا فوق العاده و زیبایی و وسعت و اسمون بی انتها بود
تازه من موتور سوارایی رو دیدم که موتورای مورد علاه منو که صدا گاز ندارن و چرخ تپل دارن و دیدم و خواستم و لذت بردم و خواسته تازه در من ایجاد شد
دوچرخه سوارا رو دیدم و خواستم
بادبادک بازی رو دیدم و خواستم
و گفتم خدای من چقدر تنوع تفریح و لذت
میدونید چیزی که برام جالب بود این بود که من 100 ها بار این پارک اومدم و قدم زدم و زیر بارونم بودم حتی بار ها تول گرفتیم و وسیله برقی خفن سوار شدم و دوچرخه بازی کردمو اسکوتر و با دوستام بیرون رفتمو بستنی و کلی خوراکی و لازانیا و ساندویج هم خوردم ورزشم کردم و پیک نیکم رفتیم و دور خانواده گیم گرفتیم
اما چرا این بار که ساده بودن هیچ برنامه ریزی قبلی و بدون خوراکی و تفریحات بقیه موقع ها انقدر بهم خوش گذشته و بهترین و زیبا ترین تجربه زندگیم شده ؟
بعد فهمیدم هدایت رب
توانایی دیدن و تحسین و لذت از زیبایی ها و سپاسگزاری و نا محدودی و توحید وئ سپاسگزاری برای جسم و روح و ذهنی که فارغ از هر دغدغه ای میتونه لذت ببره و تمرین عزت نفس و نگای متفاوتم با عینک تمرکز به نکات مثبت و لذت از لحظه به جهانم و تحسین زیبایی ها انقدر معرکه و شاهکارش کرده
خب داشتم میگفتم بعد گفتم من میخوام برم اون رو پشت بوم بالا ی بالاو رفتم پله ها رسما ترسناک بودن ولی من با قدرت و شهامت پیش رفتم
بالا که رسیدم دلم هوری ریخت ولی اروم شد کسی نبود و من بودم و خدا ارتفاع ترسناک بود ولی زیبایی جازه ترس نمیداد شیب داشت اون بالا کمتر از شیروونی خدای من ادما اندازه گربه بودن چترمو دستامو باز میکردم و به نسیم میسپردم و لذت بردم این تجربه از اون ارتفاع ، نور دور دست شهر و صدای اب و ماشینای دور و ماه و اسمون و غلبه به ترسم عمق و وسعت خارق العاده ای به زندگیم بخشد و هی وجود و روح منو رشد بخشید
موقع پایین اومدن از پله های شیب دار بدون نرده با قدرت خودش غلبه به ترسام بود
و چقدر زیبا افراد با احترام تا پایین اومدنم صبر کردنو بعد اومدن بالاو چقدر محشر بود این تجربه
کنار ابشار قدم زدم و لذت بردم و یکمی نشستم و از صدای اب و بی انتهایی و هرگز نا ایستادنش و پاکی و زلالیش و فرود یا سقوطش که تازه اغازه زندگی و حرکت بود درس گرفتم و فرکانس اون بالا منو باز به سمت خودش کشید
رفتم بالا و دستامو باز کردم و لبه تر رفتم و لذت بردم و مامانمو صدا کردم با فریاد دور دست و بای بای کردمو به خلوت و صحبت با خودم و خدام پرداختم
گفتم ستایش همون طور که تو اینجا رو از دور دست دیدی و لذت بردی و خواستی و حرکت کردی و قدم قدم هدایت شدی و همین قدر ساده و زیبا و لذتبخش بودن رسیدن بهش
پس باور کن ثروتمند شدن و دستیابی به تمام اهدافت همیبن قدر ساده و نردیک و در دسترسه
تو همین حال و هوا ها یه کارخونه بود کلبه بود چی بود نمیدونم که انگار تا 2 دقیقه پیش اونجا نبود رو دیدم که عین خونه پارادایستون بود تمام دریاچه و درختا و افتادن تصویر داخلش جلوم متصور شدم و گفتم ببین ستایش امریکا و پارادایس به اندازه همین که شاید 1 یا 2 کیلو متر یا خیلی کمتر باهات فاصله داره فقط ادامه بده و در احساس عالی باش قطعا بهش میرسی
خدایا شکرت چقدر لذتبخش بود
اومدم پایین و لذت و شادی و سپاسگزاری و مرور تجربیاتی فوق العاده و متفاوت از بارونی تا رنگین کمونی و افتابی تا غروب و شب و مهتاب رو تجربه کردم
خدایا شکرت
گمونم فرکانس پاهام بود که منو به سمت رود کشون اخه کفش نو اولش پا رو میزنه و پاهام به استراحت حسابی نیاز داشتن خدایا شکرت
خدایا شکرت چه جسم پیشرفته و اورجینالی دارم که تجربه اینهمه حس و هوا و رطوبت و عشق و انرژی و دیدن اینهمه زیبایی هر گوشه اسمون و زمین و ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… رو باهم بهم میده
الهی صد هزار مرتبه شکر
خدایا شکرت تو راه برگشت لذتبخش بر عکس همیشه دلم نگرفته بود اصلا دیگه نمی دونم حس دل گرفتن چجوریه اخه مدتهاست تو شادی و احساس عالی و سپاسگزاری و توجه و تمرکز به نکات مثبت و نعمتهام البته خیلی بهتر از قبل اما هنوز خیلی باید بیشتر و عالی تر باشه خدایا شکرت
امروز باید تو تاریخ زندگیم به عنوان روزی سرشار از رشد مادی و معنوی و روحی و تجلی یافتن ثبت شه حس میکنم وارد مدار و دنیا و بعدجدید و متفاوتی از جهان خدا شدم
خدایا شکرت
معرکه ترین تجارب زندگیم بود و هر روز معرکه و شاهکار تر
خدایا شکرت چقدر درک عمیق و محشری داد به قانون تمام لحظاتم
به معنای واقعی از دم و باز دم و مراقبه لب رود و هر قدمم لذت بردم
الهی صد هزار مرتبه شکر ت برای اخبار و برکات و نعمات و اتفاقات عالی و تجارب خاص و ثروتها و فراوانی ها و نشانه های امروزم
خدایا شکرت
امریکا ببینیمتون
شاد و خوشبخت و ثروتمند باشید و حالتون ماورای وصف واژگان باشه
چه پارک زیباییه،خدایا،چه دنج و آروم و باصفاست،خدایا شکرت برای این طبیعت زیبا و سرسبز.
خدایا شکرت برای این مردم خوب و مهربان.
واقعا همین الان،اگر بادقت و چشم باااز به دوروبرمون نگاه کنیم،،نعمتهایی داریم که میتونیم لذت بییییینهایتی رو ببریم،،،
طبق قانون برای رسیدن به لذتهای بیشتر و نعمتها و امکانات بیشتر و بهتر،باید با همون داشته های الانمون،در همون مکانی که الان توش هستیم لذت ببریم و شاد باشیم،شکرگزار خداوند باشیم،تا به لذتهای بیشتری هدایت بشیم.
نکته خوبی که دیدم این بود که،استاد و خانم شایسته و مایک،انقدر که با خودشون در صلحند و انقدر که خودشون شادن،و انقدر که به نکات مثبت هر چیزی و هر انسانی توجه میکنن که،،دقیقا با کسانی دوست میشن که اولین آخر هفته ایه که شادن،خوشحالن،و هیچ استرس و نگرانی ندارن، یعنی دقیقا موقعی همدیگرو ملاقات میکنن که هر دو تاشون،در صلح با خودشونن،و شاد و خوشحالن.
خب خب اینم از “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” امروز من. به این فایل هدایت شدم.
چه پارک زیبایی. به به
وقتی اینو با پیکنیک رفتن های خودمون مقایسه می کنم خندم می گیره. ببین مردم اونجا چقدر راحتن. چقدر آزادی دارن. چقدر اعتماد به نفس دارن. تحسین برانگیزه.
هیچ تفاوتی بین خانوم و آقا نیست. واقعا نیست. خانوم ها هم می تونن نهایت لذت رو از تفریح و پیک نیک ببرن. اینجا که همه میدونیم یه طور دیگه س و نمیخوام بهش اشاره کنم و تمرکزم بره روی ناخواسته ها…
چقدر مردم خون گرم و با صفایی بودن. خیلی هم طنز و بامزه بودن .
همه شون هم چه فوتبالیست های تکنیکی بودن ! خیلی جالبه !
سلام به إستاد عزیزم و مریم مهربون و مایکل همیشه شاد
سلام به دوستان عزیزم
خدا روزسپاسگزارم بابت نشانه امروزم
چقدر من لا دیدن أین فایل کوتاه ولی بسیار تاثیر گذار انرژی گرفتم. خدایا سپاسگزارم
من همیشه سپاسگزار داشته هام هستم ولی انگار این فایل خواست چیزی رو به من درس بده. که آره سپاسگزار هستی ولی بیشتر باش و برای امکاناتی که داری لذت کافی رى ببر. ازشون برای آرامش و شاد زیستن خودت استفاده کن.
خدایا سپاسگزارم أز أین همه عشق، شادی، آرامش، محبت و لذت أز داشته ها هر چند کوچک ( توپ فوتبال) ، را امروز صبح به من نشان دادی. خدایا سپاسگزارم. خدای مهربانم دوستت دارم و مرسی.
نتیجه ی دیگه اینکه ثروتمند بودن خیلی خوبه و امکانات بیشتری در زندگی بهت میده ولی برای داشتن آن باید تکاملم وا طی کنم و لا لدت بردن أز داشته هام سپاسگزار خداوند باشم و لا دیدن نکات مثبت زندگیم، زندگیم رو هر روز بهتر أز دیروز بسازم. من مطمئن هستم بل توکل به خدای مهربانم و تلاش و درست کردن باورهای درست ، به ثروت بیکرانی دست خواهم یافت. آمین
مرسی أز مریم مهربون با به تصویر کشیدن این ساعات بسیار عالی ما رو هم در این شادی و نعمت خداوند شریک کرد. مرسی أز إستاد عزیز که انرژی مثبتشون در هر کجا که باشند، آنجا پر أز انرژی خواهد بود.
از وقتی این سریال و نگاه میکنم این خواسته در من بوجود اومده که برم سفر
و اینکه برم باشگاه ثبت نام کنم حال و هوام عوض بشه فرکانسم عوض بشه
من قبلا آدمی بود خیلی اهل تغییر و سفر و اینا نبودم ولی از وقتی این سریال و دارم نگاه میکنم واقعا عوض شدم امروز که بیرون بودم هوا سرد بود اما بازم ازین سرما ازین عوض شدن حال و هوام لذت بردم گرچه مدت زمان خیلی کمی بود ولی ارزش داشت و بعد متوجه شدم این خواسته ی دیروزم بود امروز تونستم نزدیک به اون حالو هوا باشم
ممنونم استاد عزیز خانم شایسته واقعا لذت بردم و میبرم ازین سفرنامه دیدگاهمون کلا عوض میشه باورهای جدیدی در ما شکل میگیره
سلام به استاد عباس منش عزیزم، مریم جانم، مایک زیبا و دوستان گلم
نکات مثبت این فایل زیبا و دوس داشتنی:
– به به چه خانواده خوبی، دارن در دل طبیعت فوتبال بازی میکنن. این خانواده کانادایی هستن، پدر و مادر به همراه دوتا دخترشون. یه ماشین خوشرنگ و زیبایی دارن، چادر هم زدن، لباسهاشون را هم شستن و انداختن روی بند، دو تا کلمن و صندلیو و یه عالمه وسایل و امکانات دارن.
– چه طبیعت زیبایی، درختها پر از برگهای سبزن. دیدن این طبیعت زیبا به آدم حس آرامش، جوانی و زنده بودن میده و چه کیفی میده روی این چمنهای پر شکوفه های گل فوتبال بازی کنی.
– مرد کانادایی چقدر جالب سوت میزنه، صدای سوتش خیلی قشنگه. شغل ایشون مجسمه سازی هست و شغل همسرش هم همون افرادی که مراسم عروسی و تولد و اینا را مدیریت میکنن. چقدر خانواده خوبی هستن، شاداب و پرانرژی، چقدر خودشون هستن، آزاد و رها. با همون امکاناتی که داشتن اومدن در دل طبیعت و لذت میبرن.
– چقدر من این خانواده را تحسین میکنم که با پاهای برهنه بر روی چمنها فوتبال بازی میکنن، بدون اینکه بترسن که یه سنگی یا چیزی به پاهاشون برخورد کنه، این نشون میده که این ادمها چقدر شجاع هستن و با خودشون در صلحن و به جریان هدایت وصل هستن و اعتمادبنفس بالایی دارن. یا همین راحتی و سادگیشون که با لباسهای خیلی ساده و راحت دارن از لحظه هاشون لذت میبرن بدون اینکه ذره ای نگاه یا قضاوت ادمها براشون مهم باشه.
– وای خدای من این دختر کوچولوی این خانواده چقدر ناز و قشنگه. چه چشمان خوشرنگ و زیبایی دارد، چشمان رنگ فندقی دارد. الهی موهاشو ببین چقدر خوشگل بافته. دختر بزرگشون هم خیلی زیباست، قدبلند و باصفا.
نکته ی جالبش اینکه این پدر و مادر مهربان و زیبا، رنگ چشم فرزندشون را خودشون جذب کردن، قبل از اینکه بچشون بدنیا بیاد اسمش را گذاشتن رنگ فندقی و بعد از تولد دیدن رنگ چشای بچشون رنگ فندقی هست و این قشنگ قانون جذب را نشون میده و اینکه ما میتونیم هر چیزی را که میخواهیم تو زندگیمون خلق کنیم.
– کلاه این اقای مهربون و خنده رو هم خیلی باحاله، دوست افغانیش در لندن بهش داده.
– استاد، مریم جان و مایک نازنین را تحسین میکنم که چقدر ساده ، راحت و سریع با این خانم و اقای کانادایی ارتباط برقرار کردن، باهاشون صمیمی شدن ، کلی خندیدن و لذت بردن.
ببین اهالی بهشت دور هم جمع شدن و از بودن در کنار هم عشق و حال میکنن.
– استاد، مریم جان و مایک را تحسین میکنم که همیشه در زمان و مکان مناسب هستن، جهان روی خوشش را به این بزرگواران نشون میده، با افرادی برخورد میکنن که بهترین وجهشون را به اینا نشون میدن، اون وجه گل و بلبل، شاد و مهربونشون. آدمهای هم فرکانس را جذب میکنن. همه عاشقشون میشن، چون استاد اینا با خودشون در صلحن، با جهان اطرافشون در صلحن.
– درس دیگه ای که از این فایل گرفتم اینکه ما باید در همین شرایطی که هستیم، از همین جایی که هستیم و با همین امکاناتی که داریم شروع کنیم به لذت بردن از زندگی تا طبق قانون هدایت بشیم به مسیرهای بهتر و بهتر، به شرایط بهتر و بهتر، به لذتهای بیشتر و بیشتر. انشالله
– آهنگ هم فوق العاده دلنشین و زیبا هست. بی نهایت ازتون سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید.
من درسی که ازاین کلیپ گرفتم این بود که این بود که زندگی مثل بازی فوتبال میمونه که امروز شما استاد با میکاییل بازی کردین اگر بازی بلد نباشی خیلی گل میخوری واگر خوب بلد نباشی کمتر گل میخوری مهم این است که بمونیم توبازی تا درس این بازی و بازی بعدی بهتر میشم یا کلاس او بازی رو بریم و اونقدر اون کلاس رو تکرار کنیم که بشه جزع ناخود اگاهمون مثل مسی بازی کن مورد علاقه من چون من فکر میکنم این بازیکن دریبلهایی که میزنه ناخود آگاه وچقدر زیبا این کار رو انجام میده وازشما استاد عزیز ممنونم که امروز خوب نقش بازی زندگی رو جلوی میکاییل انجام دادی که رعایتش نکردی که 1اگر دنیارودسته کم بگیری گل میخوری
2 اگر بازی دنیا رو بلد نباشی گل میخوری
3واگر ناامید بشی گل میخوری
4 ولی اگر بازی رو یاد بگیری دسته کم نگیریم
واز همه مهمتر توبازی باشی و ناامید نشوی مثل خیلی از بازیهای خوب دنیاکامیک میزنی و بازی رو میبریم
در پایان از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و خستگی ناپذیر ممنونم و سپاسگزار
استاد عزیز از طرف من میکاییل رو ببوس بهش بگو بینظیری
به نام خداوند رنگین کلام
سلام سلام و صد سلام به تمام دوستان و همسفران و مشابه تجربه کنندگان این سفرنامه
خدای من به جرئت میتونم بگم امروز فوق العاده ترین روز زندگیم بود بهترین و بالا ترین تجربیات و درک و عمقم از زندگی و در لحظه حال بودن رقم خورد
امروز بارون زیبا و ناز و نم نمی میبارید
رفتم تو حیاطمونو لذت و عشق و سپاسگزاری کردم
ساعت ها گذشت و بارون چند باری شروع و تمام شد و رعد برق قشنگی میزد
ساعت حول و هوش 5 و 5/30 مامانم گفت میخوام برم بیرون
اون موقع مثل وحی منزل یه چیزی بهم گفت باید بری و شرایطشو جور کرد
با عشق حاضر شدمو با وجود اماده تمرکز به نکات مثبت و زیبایی ها رفتم بیرون
از لحظه ای که در خونه رو باز کردم شادی و زیبایی و خدا و ارامش پشت سرهم برام اماده شد
نم نم لطیف بارون و خیابون ساکت و خیس و هوای مطبوع و نسیم لطیف و خنک
کتونی نو مو افتتاح کردم
با عشق با هر قدم لذت و تمرکز به زیبایی ها صدای شلپ و شلوپ راه رفتن و ماشینایی که از دور به گوش میرسید و بادی که چترمو تو هوا هدایت میکرد دیوانم کرده بود
من رو زمین نبودم
من تو دنیای زیبایی محصور شده بودم
نم نم بارون گونه هامو خیس میکرد و صداش منو عاشق خودش کرده بود و به قول مریم جان نقطه خطی میبارید
باد حس عجیب و متفاوتی داشت بهم عشق و بنیه حرکت میداد
راه رفتن با اون کفشا تو زمین نم دار و چاله های اب و نم نم بارون حس وصف ناپذیری داشت
رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به پارک
پارکی وسیع پر از طبیعت بکر
خدای من پیاده رو های پیچ دار خیس و مامان و خواهرم که با چتر کلی جلو تر من راه میرفتن و فرکانس هوا که از من ثبتشونو میخواست
راه رفتن روی چمنای خیس و نم بارون منو در شادی و عشق غرق کرده بود
صدای راه رفتن و جنس فرو پذیر چمنا درست مثل سفرنامه بود
تمام لحظات لذتبخش منو دعوت میکرد به در باره این زیبایی ها کامنت نوشتن
تجربه راه رفتن روی خاک نرم و لطیف نم دار
تجربه راه رفتن روی علف و نی زار
تجربه ازادانه هر طرف که میخواستم رفتن و لذت از ابرا
تجربه پرش و چرخش تو چاله های سطحی اب و تجربه ره رفتن تو سنگ ریزه های خیس و صدای بی نظیر و زیبایی و رنگ منحصر به فرد هر کدومشون
لذت ارامش و سکوت و خلوت بارب
زمزمه خدای من شکرت چقدر فوق العادس
حس قسمت 10 سفرنامه و حال و هوای بارونش مینداخت
راه رفتن و خندیدن و شادی و ازادانه لذت بردن و لبخند و زمزمه فارغ از فکر مردم و رهایی و دویدن و لذتی که من توش غرق بودم و پارک نبودم تو بهشت بودم
لذتی که با تمام سلولام به نکات مثبتش توجه میکردم و وصفش ما ورای واژگانه
از کنار رود و جوب و گوش سپردن به صدای رویایی اب و چهچه پرنده ها خدای من فرکانسی ماورای وصف واژگان داشت
اون موقع من داشتم پرواز میکردم و روحم متجلی شده بود گویی
و طبق قانون همون طور که محو لذت قدم زدن اسان و حس فوق العادش رو خاک نمدار و سنگ ریزه دار زمانی که بارون بند اومده بود و فقط تازگی هوا بود نا خود اگاه سرمو بالا اوردم و با قسمت 26 سفر نامه روبرو شدم
با تمام هنجرم فریاد زدم رنگین کمون رنگین کمون * داشتم اشک شوق میریختم شاید نمی دونم ولی دیوانه شدم صحنه های سفرنامه از جلوی چشمام عبور میکردمن برای دومسن بار بود تو کل زندگیم که رنگین کمونو از نزدیک میدیدم اولین بارمم گوشه ای ازشو تو حیاط اپارتمان خالم دیدم که خیلی کمرنگ بود
همیشه ارزو داشته مقابل کمانش باایستم
خدای من داشتم فریاد میزدم و مثل استاد میگفتم خدایا شکرت و تحسین و لذت
به گونه ای که هر کی اطرافم رد میشد منو با حیرت و تعجب نگاه میکرد ولی من مهم نبودن نظر و فکر بقیه رو در مورد خودم به حد اعلا رسوندم
خیره شده بودن و با خودم تجربه وصف نا پذیر قدم تو جاده نمدار و خاک نرم و چمنای منظم و کوتاه و صداشونو هوای محشر و نم بارون و ابرا و زیبایی ها و پیاده رو و پاکی و تمیزی ها رو مرور میکردم
رنگین کمون هر لحظه پر رنگ تر و واضح تر میشد و منو یاد قسمت 16 انداخت که مریم جان میخواستید فریاد بزنید و به همه بگید ببینن
من همون حس و حال دیدن اهو رو داشتم
زیبا ترین تجربه و حس و حال زندگیمو اون ساعات تجربه کردم
به معنای واقعی در لحظه حال و احساس عشق و سپاسگزاری و خلوت با رب بودم
خدای من پاهام نمی تونست حرکت کنه روح من تشنه این زیبایی ها بود انگار تمام قسمتای فورتاف جولای و بارونش و …. تمبم زیبایی ها جمع شدن تو این روز معرکه
خدایا شکرت من نمود عینی زیبایی و هدایت و روشن شدن قدم بعدی رو دریافتم حین لذت و تحسین بارون و تمام تجارب معرکم و حس و حالم و وجودم کی توانایی تجربه این همه احساس با هم بود و واژگان از توضیحش عاجزند به رنگین کمون هدایت شدم بعدش
مامانم گفت بریم یه جا بشینیم و ببینیمش
و راستی خدای من خدای من خدای من 2 تا رنگین کمون بود به خدا داشتم بال در میاوردم بالای این رنگین کمون پر رنگ حلالی نازک و رنگین بسته بود و حس فوق العاده ای داشت و حالا مفهوم حرف استادو که میگه وقتی این زیبایی هارو میبینم یاد شما میفتم و میخوام باهاتون به اشتراک بزارم رو درک میکنم انگار فرکانس سایت منو تو تمام لحظات به سمت خودش و نوشتن کامنت میکشید
و تازه من کمان رنگین کمونو کااااااااااااااااامل دیدم خدای من وسعتش چشمگیر بود
این تجارب چنان عمقی به زندگیم بخشید چنان فرکانس و تجلی ای در من به وجود اورد که نمیتونم واژه ای برای قدرتش به کار ببرم
خب داشتم میگفتم رفتیم نشستیم کجا؟ لب رودی که صدای بی نظیر اب موسیقی لحظاتمون بود البته بهش میگفتن جوب ولی زیبا تر و پاک تر و بزرگتر از یه جوب بود و فوق العاده خاص
نشستیم و از رنگین کمون لذت بریدم تا اینکه منو خدا هدایت کرد به قدم بعدی
خواهرم ازم خواست بریم ته رود که عمقش کمتره پاهاشو که گلی شده بشوره
رفتم و همون طور که داشتم اونجا هم رنگین کمونو میدیدم و سپاسگزاری میکردم دقیقا اون صحنه ای رو که خواهرم نوک انگشتای پاشو برد تو اب رو دیدم گفتم کیف داد گفت خیلی
فرکانس اب منو بدجوری به خودش کشید و یه کفش و جورابمو در اوردم که بزارم تو اب اما
لبه خیلی سرپایینی و بدجور بود تعادلم بهم خورد و انگار صحنه اهسته شد و تلپ افتاد تو اب البته نه کامل دستم نجاتم داد و در واقع یه پا و دستم تو اب و اون دوتای دیگه هوا بود
زانو هام داشت میلرزید و از طرفی خیلی با حال بود و کیف داد
رفتیم اونور تر که کنار مامانم بشینیم و رنگین کمونو ببینیم دیدم عه اینجا عمق اب بهتره
خدای من اونقدر طلایاب اب منو به سمت خودش میکشید که هیچ محدودیتی نه حرف مردم نه کثبیف شدن لباس بنفش یاسیم نه چطور بلند شم و هیچ چیزی حتی شرایطی که مامانم گفت نتونست متقاعد و جلودارم شه کفش و جورابامو در اوردم و نشستم لب دیوارش
خدای من نوک انگشتامو تو اب خنک گذاشتم و قسمت 9 رو برام تداعی کرد خنکی اب معرکه بود لذت و شلپ شلوپ و ابرای فوق العاده و به هر طرف که نگاه میکردم لذت و ابرای زیبا و متفاوت و غروب خورشیدو میدیم زبانم تماما شده بود شکر و سپاس
رنگین کمون اروم اروم محو و باهام خدا حافظی کرد
خنکی اب و نسیم خنک و پیوستن خواهرم بهم و لذت و صحبت از تمام زیبایی ها و تجارب و پریدن تو چاله های اب و دیودن تو بارون و خورشیدی که چشمامو نوازش میداد و ابرای پشمکی صورتی و سفید و عبور پرتوی های خارق العاده خورشید از بین ابرا و ادمایی که از کنارمون عبور و دستی به اب میزدن و نورطلایی و نارنجی و صورتی و دور کشی ابرا و لذت و موسیقی اب و شر شرش و شعر خوندن یه جور قشنگه هر کدوم یه جور نگاه ک دنیا پر از قشنگیه چشماتو واکن خوندن و تمرکز به نکات مثبت و لذت و ساعت ها شلپ شلوپ و بازی و قلقلک خزه ها و لذت بی انتها و احساسی که گوییرشد روحی و تجلی و صعود کردم به مدار ها و بعد های بالا گویی روح من تجلی یافته و جسم من فرارفته
خدای من شکرت
تجارب این روز هنوز تموم نشده
هر وقت از پشت بوممون غروبو و زیبایی رو میدیدم و لذت و تحسین میکردم با خودم میگفتم خدایا من جایی رو میخوام هیچ ساختمون و مانعی نباشه و من نیم دایره خورشید هنگام غروبو ببینم و هر بار لب دریا رو تجسم میکردم و این بار تمام غروبو با وضوح و چیرگی تمام دیدم تک تک ظات زیبا و طلایی و صورتی و نارنجی وزیبایی وصف نا پذیرشو نگاه کردم هنگامی که خنکای اب پاهامو و خنکای نسیم صورتمو و شر شر اب گوش هامو نوازش میداد
خدای من شکرت ازون دور یه قلعه مانندی میدیدم که همیشه ارزوی بالا رفتنشو مثل بقیه که میدیدم اون بالا اند داشتم اما هیچ وقت نمیتونستم برم چون مغزشون پر شدن بود از افکاری که میگفت اونجا ادمکای بد و خطر ناک و ……… هست و به منم انتقالشون میدادن
اما چون خانواده هارو اون بالا دیدم نظرم عوض شد
گفتم برم اون بالا و ذهنم شروع کرد به بهونه و محدودیت اوردن و سد ساختن ولی جلوشو گرفتمو بیان کردم و مامانم نمی دونم اون موقع چی گفت ولی اخری که از اب درومدم گفت باشه
خدای من این همون مامانی بود که در مورد اون ادما حرف میزدا!
خلاصه با چتر رفتم و خواهر و مامانمم اومدن
خب اون قلعه طور 2 بخش داشت
یه 10 تا پله میخورد میرسیدی به یه ارتفاع بعد یه کلبه گلی طور بود که بالا پشت بومش پله میخورد
هنگام نزدیک شدن به پله های بخش اول خدای من
ابشار دیدم نه به بزرگی نیاگارا یا خانه تاجر
یه ابشار که نه دو سه تا ابشار ریز و تمیز و فوق العاده زیبا صدای اب منو دیوانه کرده بود
مسیر ابو میدیدم که به 4 یا 5 تا رود ( که جوبه من به خاطر زیبایی و بزرگیش میگم رود) تقسیم و منتقل میشد
دقیقا مثل مدار ها که تو بعضاشون اب کمتر و کم عمق تر و تو بعضیا اب بیشتر و زیاد تری میرفت که تو بعضی مدارا ثروت هست تو بعضی مداره نیست ویا کمه و میزان بندی شده
چند ثانیه ای ایستادم و لذت بردم و تحسین و سپاسگزاری و بعد پله های بخش اولو رفتم بالا
خدای من چقدر رویایی و زیبا بود
ماهو نگاه کن خدای من
ادما اندازه شیر یا پلنگ شده بودن خدای من اب و ابشار و درختا و انگار نقشه کامل پارک رو میدیدم
ادمایی که نگاهم میکردن بهم احساس افتخار میدادن که به ترس ارتفاعم غلبه کردم چون پله هاش نرده نداشت
هوا فوق العاده و زیبایی و وسعت و اسمون بی انتها بود
تازه من موتور سوارایی رو دیدم که موتورای مورد علاه منو که صدا گاز ندارن و چرخ تپل دارن و دیدم و خواستم و لذت بردم و خواسته تازه در من ایجاد شد
دوچرخه سوارا رو دیدم و خواستم
بادبادک بازی رو دیدم و خواستم
و گفتم خدای من چقدر تنوع تفریح و لذت
میدونید چیزی که برام جالب بود این بود که من 100 ها بار این پارک اومدم و قدم زدم و زیر بارونم بودم حتی بار ها تول گرفتیم و وسیله برقی خفن سوار شدم و دوچرخه بازی کردمو اسکوتر و با دوستام بیرون رفتمو بستنی و کلی خوراکی و لازانیا و ساندویج هم خوردم ورزشم کردم و پیک نیکم رفتیم و دور خانواده گیم گرفتیم
اما چرا این بار که ساده بودن هیچ برنامه ریزی قبلی و بدون خوراکی و تفریحات بقیه موقع ها انقدر بهم خوش گذشته و بهترین و زیبا ترین تجربه زندگیم شده ؟
بعد فهمیدم هدایت رب
توانایی دیدن و تحسین و لذت از زیبایی ها و سپاسگزاری و نا محدودی و توحید وئ سپاسگزاری برای جسم و روح و ذهنی که فارغ از هر دغدغه ای میتونه لذت ببره و تمرین عزت نفس و نگای متفاوتم با عینک تمرکز به نکات مثبت و لذت از لحظه به جهانم و تحسین زیبایی ها انقدر معرکه و شاهکارش کرده
خب داشتم میگفتم بعد گفتم من میخوام برم اون رو پشت بوم بالا ی بالاو رفتم پله ها رسما ترسناک بودن ولی من با قدرت و شهامت پیش رفتم
بالا که رسیدم دلم هوری ریخت ولی اروم شد کسی نبود و من بودم و خدا ارتفاع ترسناک بود ولی زیبایی جازه ترس نمیداد شیب داشت اون بالا کمتر از شیروونی خدای من ادما اندازه گربه بودن چترمو دستامو باز میکردم و به نسیم میسپردم و لذت بردم این تجربه از اون ارتفاع ، نور دور دست شهر و صدای اب و ماشینای دور و ماه و اسمون و غلبه به ترسم عمق و وسعت خارق العاده ای به زندگیم بخشد و هی وجود و روح منو رشد بخشید
موقع پایین اومدن از پله های شیب دار بدون نرده با قدرت خودش غلبه به ترسام بود
و چقدر زیبا افراد با احترام تا پایین اومدنم صبر کردنو بعد اومدن بالاو چقدر محشر بود این تجربه
کنار ابشار قدم زدم و لذت بردم و یکمی نشستم و از صدای اب و بی انتهایی و هرگز نا ایستادنش و پاکی و زلالیش و فرود یا سقوطش که تازه اغازه زندگی و حرکت بود درس گرفتم و فرکانس اون بالا منو باز به سمت خودش کشید
رفتم بالا و دستامو باز کردم و لبه تر رفتم و لذت بردم و مامانمو صدا کردم با فریاد دور دست و بای بای کردمو به خلوت و صحبت با خودم و خدام پرداختم
گفتم ستایش همون طور که تو اینجا رو از دور دست دیدی و لذت بردی و خواستی و حرکت کردی و قدم قدم هدایت شدی و همین قدر ساده و زیبا و لذتبخش بودن رسیدن بهش
پس باور کن ثروتمند شدن و دستیابی به تمام اهدافت همیبن قدر ساده و نردیک و در دسترسه
تو همین حال و هوا ها یه کارخونه بود کلبه بود چی بود نمیدونم که انگار تا 2 دقیقه پیش اونجا نبود رو دیدم که عین خونه پارادایستون بود تمام دریاچه و درختا و افتادن تصویر داخلش جلوم متصور شدم و گفتم ببین ستایش امریکا و پارادایس به اندازه همین که شاید 1 یا 2 کیلو متر یا خیلی کمتر باهات فاصله داره فقط ادامه بده و در احساس عالی باش قطعا بهش میرسی
خدایا شکرت چقدر لذتبخش بود
اومدم پایین و لذت و شادی و سپاسگزاری و مرور تجربیاتی فوق العاده و متفاوت از بارونی تا رنگین کمونی و افتابی تا غروب و شب و مهتاب رو تجربه کردم
خدایا شکرت
گمونم فرکانس پاهام بود که منو به سمت رود کشون اخه کفش نو اولش پا رو میزنه و پاهام به استراحت حسابی نیاز داشتن خدایا شکرت
خدایا شکرت چه جسم پیشرفته و اورجینالی دارم که تجربه اینهمه حس و هوا و رطوبت و عشق و انرژی و دیدن اینهمه زیبایی هر گوشه اسمون و زمین و ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… رو باهم بهم میده
الهی صد هزار مرتبه شکر
خدایا شکرت تو راه برگشت لذتبخش بر عکس همیشه دلم نگرفته بود اصلا دیگه نمی دونم حس دل گرفتن چجوریه اخه مدتهاست تو شادی و احساس عالی و سپاسگزاری و توجه و تمرکز به نکات مثبت و نعمتهام البته خیلی بهتر از قبل اما هنوز خیلی باید بیشتر و عالی تر باشه خدایا شکرت
امروز باید تو تاریخ زندگیم به عنوان روزی سرشار از رشد مادی و معنوی و روحی و تجلی یافتن ثبت شه حس میکنم وارد مدار و دنیا و بعدجدید و متفاوتی از جهان خدا شدم
خدایا شکرت
معرکه ترین تجارب زندگیم بود و هر روز معرکه و شاهکار تر
خدایا شکرت چقدر درک عمیق و محشری داد به قانون تمام لحظاتم
به معنای واقعی از دم و باز دم و مراقبه لب رود و هر قدمم لذت بردم
الهی صد هزار مرتبه شکر ت برای اخبار و برکات و نعمات و اتفاقات عالی و تجارب خاص و ثروتها و فراوانی ها و نشانه های امروزم
خدایا شکرت
امریکا ببینیمتون
شاد و خوشبخت و ثروتمند باشید و حالتون ماورای وصف واژگان باشه
ستایش 13 ساله فوق العاده ثروتمند
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
به نام خدای مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
چه پارک زیباییه،خدایا،چه دنج و آروم و باصفاست،خدایا شکرت برای این طبیعت زیبا و سرسبز.
خدایا شکرت برای این مردم خوب و مهربان.
واقعا همین الان،اگر بادقت و چشم باااز به دوروبرمون نگاه کنیم،،نعمتهایی داریم که میتونیم لذت بییییینهایتی رو ببریم،،،
طبق قانون برای رسیدن به لذتهای بیشتر و نعمتها و امکانات بیشتر و بهتر،باید با همون داشته های الانمون،در همون مکانی که الان توش هستیم لذت ببریم و شاد باشیم،شکرگزار خداوند باشیم،تا به لذتهای بیشتری هدایت بشیم.
نکته خوبی که دیدم این بود که،استاد و خانم شایسته و مایک،انقدر که با خودشون در صلحند و انقدر که خودشون شادن،و انقدر که به نکات مثبت هر چیزی و هر انسانی توجه میکنن که،،دقیقا با کسانی دوست میشن که اولین آخر هفته ایه که شادن،خوشحالن،و هیچ استرس و نگرانی ندارن، یعنی دقیقا موقعی همدیگرو ملاقات میکنن که هر دو تاشون،در صلح با خودشونن،و شاد و خوشحالن.
خدایا شکرت برای این احساس خوب الانم.
ممنون برای تهیه فایلها
خدانگهدار.
سلام
خب خب اینم از “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” امروز من. به این فایل هدایت شدم.
چه پارک زیبایی. به به
وقتی اینو با پیکنیک رفتن های خودمون مقایسه می کنم خندم می گیره. ببین مردم اونجا چقدر راحتن. چقدر آزادی دارن. چقدر اعتماد به نفس دارن. تحسین برانگیزه.
هیچ تفاوتی بین خانوم و آقا نیست. واقعا نیست. خانوم ها هم می تونن نهایت لذت رو از تفریح و پیک نیک ببرن. اینجا که همه میدونیم یه طور دیگه س و نمیخوام بهش اشاره کنم و تمرکزم بره روی ناخواسته ها…
چقدر مردم خون گرم و با صفایی بودن. خیلی هم طنز و بامزه بودن .
همه شون هم چه فوتبالیست های تکنیکی بودن ! خیلی جالبه !
خدایا شکرت بخاطر اینهمه زیبایی.
سلام به إستاد عزیزم و مریم مهربون و مایکل همیشه شاد
سلام به دوستان عزیزم
خدا روزسپاسگزارم بابت نشانه امروزم
چقدر من لا دیدن أین فایل کوتاه ولی بسیار تاثیر گذار انرژی گرفتم. خدایا سپاسگزارم
من همیشه سپاسگزار داشته هام هستم ولی انگار این فایل خواست چیزی رو به من درس بده. که آره سپاسگزار هستی ولی بیشتر باش و برای امکاناتی که داری لذت کافی رى ببر. ازشون برای آرامش و شاد زیستن خودت استفاده کن.
خدایا سپاسگزارم أز أین همه عشق، شادی، آرامش، محبت و لذت أز داشته ها هر چند کوچک ( توپ فوتبال) ، را امروز صبح به من نشان دادی. خدایا سپاسگزارم. خدای مهربانم دوستت دارم و مرسی.
نتیجه ی دیگه اینکه ثروتمند بودن خیلی خوبه و امکانات بیشتری در زندگی بهت میده ولی برای داشتن آن باید تکاملم وا طی کنم و لا لدت بردن أز داشته هام سپاسگزار خداوند باشم و لا دیدن نکات مثبت زندگیم، زندگیم رو هر روز بهتر أز دیروز بسازم. من مطمئن هستم بل توکل به خدای مهربانم و تلاش و درست کردن باورهای درست ، به ثروت بیکرانی دست خواهم یافت. آمین
مرسی أز مریم مهربون با به تصویر کشیدن این ساعات بسیار عالی ما رو هم در این شادی و نعمت خداوند شریک کرد. مرسی أز إستاد عزیز که انرژی مثبتشون در هر کجا که باشند، آنجا پر أز انرژی خواهد بود.
دوستتون دارم و سپاسگزارم
شاد، سلامت و در پناه خدا🙏
بنام خدای بزرگ
از وقتی این سریال و نگاه میکنم این خواسته در من بوجود اومده که برم سفر
و اینکه برم باشگاه ثبت نام کنم حال و هوام عوض بشه فرکانسم عوض بشه
من قبلا آدمی بود خیلی اهل تغییر و سفر و اینا نبودم ولی از وقتی این سریال و دارم نگاه میکنم واقعا عوض شدم امروز که بیرون بودم هوا سرد بود اما بازم ازین سرما ازین عوض شدن حال و هوام لذت بردم گرچه مدت زمان خیلی کمی بود ولی ارزش داشت و بعد متوجه شدم این خواسته ی دیروزم بود امروز تونستم نزدیک به اون حالو هوا باشم
ممنونم استاد عزیز خانم شایسته واقعا لذت بردم و میبرم ازین سفرنامه دیدگاهمون کلا عوض میشه باورهای جدیدی در ما شکل میگیره
به امید بهترینها برای همه ی دوستان
در پناه حق
سلام بر خداوند عزیزم
با نام و یاد الله مهربان شروع میکنم کامنت خودم رو
سلام به تمامی دوستان گُلم در این قسمت از سریال
بریم سر اصل مطلب
دیدار با افراد کانادایی در مرز آمریکا و کانادا
بالاخره یکی رو دیدیم که تو آمریکا داره فوتبال بازی میکنه که بعد معلوم شد اونم کانادایی و قبلا تو انگلیس بوده و دوستان ایرانی زیادی داره😂😍
چه باحال که خانم و دختراش هم داشتن فوتبال بازی میکردن
از اول تا آخر این خانواده پوشش خیلی کیوت و باحالی داشتن
داستان اون دختر کوچیک که چشم فندقی بود هم خیلی جالب بود و نشان از قدرت خداوند و ایمان و آرامش اونها نسبت به خداوند بوده
خیلی پاسکاریشون خوب بود بازم میگم کاشکی منم بودم 😂🥲
و در نهایت میرسیم به کلاه افغانی که خیلی زیبا و ماندگار بود
اون استایل باوقار بودنش باعث میشه هیچوقت احساس کهنگی بهمون نده.
در پناه خدا شاد و پیروز باشیم همگی و فعلا بدرود.
عاشقتونم دوستان خوب و هم فرکانسیام🥰❤️
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیزم، مریم جانم، مایک زیبا و دوستان گلم
نکات مثبت این فایل زیبا و دوس داشتنی:
– به به چه خانواده خوبی، دارن در دل طبیعت فوتبال بازی میکنن. این خانواده کانادایی هستن، پدر و مادر به همراه دوتا دخترشون. یه ماشین خوشرنگ و زیبایی دارن، چادر هم زدن، لباسهاشون را هم شستن و انداختن روی بند، دو تا کلمن و صندلیو و یه عالمه وسایل و امکانات دارن.
– چه طبیعت زیبایی، درختها پر از برگهای سبزن. دیدن این طبیعت زیبا به آدم حس آرامش، جوانی و زنده بودن میده و چه کیفی میده روی این چمنهای پر شکوفه های گل فوتبال بازی کنی.
– مرد کانادایی چقدر جالب سوت میزنه، صدای سوتش خیلی قشنگه. شغل ایشون مجسمه سازی هست و شغل همسرش هم همون افرادی که مراسم عروسی و تولد و اینا را مدیریت میکنن. چقدر خانواده خوبی هستن، شاداب و پرانرژی، چقدر خودشون هستن، آزاد و رها. با همون امکاناتی که داشتن اومدن در دل طبیعت و لذت میبرن.
– چقدر من این خانواده را تحسین میکنم که با پاهای برهنه بر روی چمنها فوتبال بازی میکنن، بدون اینکه بترسن که یه سنگی یا چیزی به پاهاشون برخورد کنه، این نشون میده که این ادمها چقدر شجاع هستن و با خودشون در صلحن و به جریان هدایت وصل هستن و اعتمادبنفس بالایی دارن. یا همین راحتی و سادگیشون که با لباسهای خیلی ساده و راحت دارن از لحظه هاشون لذت میبرن بدون اینکه ذره ای نگاه یا قضاوت ادمها براشون مهم باشه.
– وای خدای من این دختر کوچولوی این خانواده چقدر ناز و قشنگه. چه چشمان خوشرنگ و زیبایی دارد، چشمان رنگ فندقی دارد. الهی موهاشو ببین چقدر خوشگل بافته. دختر بزرگشون هم خیلی زیباست، قدبلند و باصفا.
نکته ی جالبش اینکه این پدر و مادر مهربان و زیبا، رنگ چشم فرزندشون را خودشون جذب کردن، قبل از اینکه بچشون بدنیا بیاد اسمش را گذاشتن رنگ فندقی و بعد از تولد دیدن رنگ چشای بچشون رنگ فندقی هست و این قشنگ قانون جذب را نشون میده و اینکه ما میتونیم هر چیزی را که میخواهیم تو زندگیمون خلق کنیم.
– کلاه این اقای مهربون و خنده رو هم خیلی باحاله، دوست افغانیش در لندن بهش داده.
– استاد، مریم جان و مایک نازنین را تحسین میکنم که چقدر ساده ، راحت و سریع با این خانم و اقای کانادایی ارتباط برقرار کردن، باهاشون صمیمی شدن ، کلی خندیدن و لذت بردن.
ببین اهالی بهشت دور هم جمع شدن و از بودن در کنار هم عشق و حال میکنن.
– استاد، مریم جان و مایک را تحسین میکنم که همیشه در زمان و مکان مناسب هستن، جهان روی خوشش را به این بزرگواران نشون میده، با افرادی برخورد میکنن که بهترین وجهشون را به اینا نشون میدن، اون وجه گل و بلبل، شاد و مهربونشون. آدمهای هم فرکانس را جذب میکنن. همه عاشقشون میشن، چون استاد اینا با خودشون در صلحن، با جهان اطرافشون در صلحن.
– درس دیگه ای که از این فایل گرفتم اینکه ما باید در همین شرایطی که هستیم، از همین جایی که هستیم و با همین امکاناتی که داریم شروع کنیم به لذت بردن از زندگی تا طبق قانون هدایت بشیم به مسیرهای بهتر و بهتر، به شرایط بهتر و بهتر، به لذتهای بیشتر و بیشتر. انشالله
– آهنگ هم فوق العاده دلنشین و زیبا هست. بی نهایت ازتون سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید.
به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها
خدای مهربانم ،من عاشق جنگلهای اینچنینی با پوشش گلهای زیبا،هستم
چقدر این گلهای ریز و سفید قشنگ ،چمنهای یک دست و سبز ،
خدارو سپاسگزارم
بابت دیدن این چنین ،مناظر قشنگی ،که میبینم
استاد شما همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب هستید .
و این که شما همیشه با دیگران به خوبی ارتباط برقرار میکنید ،لذت میبرم .
چقدر این خانواده ،پر انرژی و شادهستن
خدا رو سپاسگزارم
به نام خدای مهربان.
سلام
من محمد فولادوند هستم
من درسی که ازاین کلیپ گرفتم این بود که این بود که زندگی مثل بازی فوتبال میمونه که امروز شما استاد با میکاییل بازی کردین اگر بازی بلد نباشی خیلی گل میخوری واگر خوب بلد نباشی کمتر گل میخوری مهم این است که بمونیم توبازی تا درس این بازی و بازی بعدی بهتر میشم یا کلاس او بازی رو بریم و اونقدر اون کلاس رو تکرار کنیم که بشه جزع ناخود اگاهمون مثل مسی بازی کن مورد علاقه من چون من فکر میکنم این بازیکن دریبلهایی که میزنه ناخود آگاه وچقدر زیبا این کار رو انجام میده وازشما استاد عزیز ممنونم که امروز خوب نقش بازی زندگی رو جلوی میکاییل انجام دادی که رعایتش نکردی که 1اگر دنیارودسته کم بگیری گل میخوری
2 اگر بازی دنیا رو بلد نباشی گل میخوری
3واگر ناامید بشی گل میخوری
4 ولی اگر بازی رو یاد بگیری دسته کم نگیریم
واز همه مهمتر توبازی باشی و ناامید نشوی مثل خیلی از بازیهای خوب دنیاکامیک میزنی و بازی رو میبریم
در پایان از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و خستگی ناپذیر ممنونم و سپاسگزار
استاد عزیز از طرف من میکاییل رو ببوس بهش بگو بینظیری
بنام خالق هستی بخش
سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته
سلام خدمت دوستان عزیزم
ابن ساده گرفتن در زندگی چقدر باحال است
اینکه بی توانی از همان چیز های ساده که داری لذتد بیبریم
اینجا فضایی بسیار لذت بخش و قشنگ بود
وقتی با خودت در صلح باشی با انسانهای مواجهه می سوی که آنها هم با خودشان در صلح است
و از ارتباط که برقرار می سازی لذت می بری
لحظات قشنگی را رقم می زنی
و از زندگی کردن با انسانها لذت می بری
چقدر خوب شما راحت و عالی ارتباط برقرار می سازید
چقدر این رفتار و حرکات و گرفتار شما برای مان درس های زندگی را می دهد
و این خانواده کانادایی چقدر خوب دارند از این امکانات ساده تری که دارند لذت می برند
سفر می کند تفریح می کند
منتظر این نیست که نه ما حالا فلان چیز ها را نداریم و قید سفر کردن را بزنیم
بلکه خلی خوب بار سفر را می بندد و در ابن چنین استیت پارک زیبا چادر می زند و لذت می برد
حتی لباس های شأن را شسته و اینجا داشتند باهم فوتبال بازی می کردند و لذت می بردند
چقدر خوب صمیمیت و محبت موج می زد
چقدر خوش برخورد و خوش رفتار بودند
این زوج در حالیکه شغل های متفاوت دارند
اما بازهم زمان می گذارد که سفر کند و لذت ببرید
منتظر نیست که شرایط ایده آل داشته باشد تا سفر کند
این چنین دیدگاه داشتن خلی خوب است
مانند من و امثال من نیست که منتظر باشد تا شرایط عالی شود و به نظرم هیچ وقت شرایط عالی نمی شود چون نگاه مان نگاه مناسب به زندگی و لذت بردن نیست
و این کلاه که تو سر این آقا بود اسمش در افغانستان پکول می گوید
و این کلاه در افغانستان طرفداران زیادی دارد
و در بخش های از مناطق افغانستان از این کلاه زیاد استفاده می شود
و ابن آقا چقدر خوب باد آوری می کند که بکدویت دارن از افغانستان که این کلاه را برایم داده است
و اینکه این آقا خلی خوب شناخت و تشخیص داد که شما ایرانی هستید
چون وقتی با آدمهای زیادی نشست و برخواست داشته باشی باشی راحت تر می توانی تشخیص دهدی
اینجا چقدر فضای باحال و لذت بخش بود
چقدر آب و هوای اینجا رویایی بود
چقدر اینجا پاکیزه و تمیز. مرتب بود .چقدر لذت بردم و تحسین کردم این همه زیبایی و اتفاقات خوب را
چقدر من دوست دارم ابن چنین فضاهای سرسبز و قشنگ را
استاد خوبم از شما بک جهان ممنون و سپاسگذارم
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم