سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۷

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

آخه چطور میشه این همه درس و نکته ای که تو همین فایلهای به ظاهر کوتاه و ۱۰ دقیقه‌ای هست‌ رو ندید یا به سادگی از کنارشون گذشت. وقتی توی هر بخش از این سفر‌، پای خوندن نظرات همسفرا می‌شینم‌، می‌بینم که چقدر بچه ها نکات و درس های زیادی رو از دل این ۱۰ دقیقه‌ها بیرون کشیدند. نکاتی که از چشم خیلی‌هامون پنهان مونده.

اون جلسه ای که استاد و خانم شایسته گفتن برین ۳۰ جلسه قبل سفرنامه رو ببینین که کدوم بهتره ، من با خودم گفتم این دلیل خوبیه که برم تمام اون سی جلسه رو ببینم و ریز به ریز نکاتش رو بنویسم . در ظاهر سی تا جلسه نهایتا یک ربع ساعت و تازه کمتر از اون هم هست.

اما وقتی شروع به نگاه دقیق و ریزبینانه به فایلهای سفرنامه کردم‌، فهمیدم من نهایتا  قادرم هر روز ۴ قسمت از سفر به دور آمریکا رو ببینم و تجزیه تحلیل کنم. دیدم که ذهن شرطی شده ی من‌، مقاومت بسیاری در برابر خیلی از موضوعات داره که در این فایلها می‌دیدم و واقعا حس کردم چقدر سنگینه آگاهی های جدید.

تا امروز توانسته‌‌ام نصف فایلها رو بنویسم و تجزیه و تحلیل کنم و وقتی که ۳۰ جلسه آماده بشه‌، تجاربم رو با دوستان به اشتراک خواهم گذاشت تا اولا خودم نکات مثبت رو مرور کنم و هم اینکه دوستانی که در مدار این آگاهی‌ها هستند‌، از این تجارب بهره ببرند. چون در نهایت هرچقدر به رشد جهان کمک کنیم‌، خودمون رشد می‌کنیم. این قانونشه.

اینها رو گفتم که‌، بدونیم همین ۱۰ دقیقه‌ها‌، چقدر سرشار از آگاهی و باورهای قدرتمندکننده است که لازمه هر بخش‌، چندین بار بازبینی بشه.

بریم سراغ این جلسه و نکاتش :

خب نکته اول اینکه استاد راحت هرچی بخواد تقریبا سفارش میده . این یعنی آزادی واقعا. این یعنی ثروت.  پس بخواه که به ثروت برسی. وقتی بی پول باشی که نمیشه. باید سعی کنی ثروتمند بشی. پس جستجوگر این باش که چطوری از راه درست ثروتمند بشم؟ همین سوال و خواستن برای ثروتمند شدن تو رو هدایت می کنه به سمت راه هاش!

دیگه اینکه بازم آمازون! ببین که چقدر راحت حتی توی استیت پارک هم که باشی و در حال سفر محصول رو بهت می رسونن.

اول اینکه خود ایده ی آمازون و اون داستان جف بزوس و تکاملی که براش طی کرده خودش کلی آموزنده هست و بعد اینکه ببین چقدر برای مشتری ارزش قائله و به معنای واقعی در خدمت مشتری هست و خب طبیعی هست که چنین ایده ای و چنین پشتکاری و تداومش و طی کردن تکاملش و اهمیت دادن به مشتریان و اینکه توش همه چی هم پیدا میشه باید هم جف بزوس رو جزء ثروتمندترین های جهان کنه دیگه.

نکته دیگه اینکه استاد بخاطر چیزی که بهش یاد دادن بسیار تشکر و قدردانی می کنه. برای کوچکترین راهنمایی و خیری که بهمون میرسه قدردان و سپاسگزار باشیم (قطع سیم خاردار و … با چاقو ارتشی)

نکته دیگه اینکه حتی روی یک چاقو با یک تغییر کوچیک میشه کلی به ارزش اون چیز افزود. و این افزودن و آپگرید کردن یک وسیله خودش از روش های خلاقیت و نوآوریه و خودش به نسبت یک چاقوی معمولی می تونه یه اختراع جدید حساب بشه. خلاقیت و اختراع و نوآوری صرفا یک چیز عجیب و غریب و پیچیده نیست. این خودش درسه بزرگیه اگر ما تیزبین باشیم. فکر کن با یه تغییر کوچیک و کم و زیاد کردن یه سوراخ یا زائده و ضامن کلی ارزش افزوده به اون چاقو اضافه شده و کلی نیاز متفاوت و بیشتر رو برطرف می کنه و مشتری های خودش رو خواهد داشت و این خودش یه درسه واقعا که ما هم شاید بتونیم با یکسری تغییرات کوچکی پیشرفت های بزرگی رقم بزنیم و ثروت بزرگی رقم بزنیم. یعنی می خوام بگم خودش درس خلاقیت و بیزینس هست حتی.

حالا می رسیم به معرفی برند garmin که برام خیلی جالب بود . بازم با یک برند جدید آشنا شدم. شرکتی که داره روی دستگاه های موقعیت یاب و جی پی اس در زمین و هوا و دریا و ورزش و هرجایی خدمات ارائه میده. مطمئنم مطالعه همین برند هم کلی درس توش خواهد بود. اتفاقا همیشه برام جای سوال بود راندن یک تریلی خیلی کار سختیه و تازه شاید کار استاد از جنبه هایی سخت تر هم باشه چون اون ماشین هم پشتش وصله و یکسره نیست و توی پیچ ها بازی میفته . با خودم می گفتم خب اون گوگل مپ یا سایجیک نمی تونه همه چی رو بگه. مثلا همین چیرهایی که خود استاد گفتن. پیچ های خیلی شدید که مناسب راندن RV و ماشین پشتش نیست، یا پلی که وزن رو شاید تحمل نکنه، یا راهی که شاید مناسب سایز این وسیله نباشه، یا همون ارتفاع و گیر کردن به تونل و پل هوایی و اینها.

خیلی جالبه که واقعا یکسری ها هستن که دارن توی هر زمینه ای می بینن چه مسئله ای وجود داره و چطور می تونن مسئله ی اون عده رو (اینجا راننده های تریلی و وسایل نقلیه طویل و عریض و سنگین) رو حل کنن و هم خدمتی کرده باشن و هم ثروتی خلق می کنن. این واسه خودم یه درس میشه که واقعا یه فایلی باز کنم یا دفترچه ای که مسائلی که هست رو کشف کنم یا ببینم آیا کسی براش راهی ارائه داده یا نه؟ و آیا من می تونم راه جدید یا بهتری رو ارا‌ئه بدم که کار رو باز از این هم راحت‌تر و دلپذیرتر بکنه؟!

نکته ی دیگه اینکه استاد همیشه داره خودش وارد عمل میشه چه موارد کوچکتر و چه بزرگتر و نگران نیست و سعیش رو می کنه که خودش بتونه سرهم کنه یا تعمیر کنه و حالا تهش اینه که نتونه ولی لااقل تلاشش رو کرده و تازه خدا هدایتش می کنه و شخص مناسب رو برای کمک بهش می فرسته اگه گیر کنه. و وقتی بتونه هم که کلی به اعتماد به نفس و احساس لیاقت داشتنت افزوده میشه.

در آخرم که آهنگ حبیب عزیز که امیدوارم روحش در آرامش باشه. اما مضمون شعر خیلی نکته داره :

یه درخت اقاقیای خشک و بی برگ میون کویر داغی بود. ولی تو ذهنش همیشه خیالپردازی می کرد و خودش رو توی یه باغ سرسبز تصور می کرد. تو آسمون ها سیر می کرد برای خودش. چشماش رو بسته بود و داشت تصور می کرد که تموم شاخ و برگاش پر شده از گل های اقاقیای سفید رنگ. تو همین تجسمات و فکر و خیال های زیبا بود که دوتا کبوتر نشستن روی شاخه هاش. اولی گفت بارونم که بباره ها کار از کار این درخت پیر و خشکیده گذشته. فایده نداره براش. دومی هم گفت آره یادش بخیر قدیما خیلی خوب بود و اینجا کویر نبود و پر از درخت و سرسبزی و پرنده ها و رود و اینها بود. خلاصه این دوتا می پرن ولی حرفاشون یاد این درخت می مونه. حرفاشون اثر خودش رو می ذاره و باورها و رویا پردازی های اون درخت پیر رو خراب می کنه و بخاطر همین حرفها اون درخت هنوزم تو اون کویره و بخاطر فرکانس های منفی و دست برداشتن از امید و تجسم های قشنگ هیچوقت دیگه بارون رو جذب نکرد و هنوزم تو کویر مونده.

پس این آهنگ و ماجراش خیلی درس داره .

خیلی از ما ها شاید در ظاهر امیدی نداریم. شرایطمون مثل کویر باشه و هیچ نشانه ای نباشه . شاید حتی احساس کنیم از ما گذشته و سنمون بالا رفته و دیگه فایده نداره. شاید اما هنوز داریم به هرحال رویاپردازی می کنیم و آرزوهای قشنگی داریم و امیدی ته دلمون هست ولی کسایی دور و برمون باشن که میگن آخه تو که دیگه شانسی نداری. بی خیال شو. از تو گذشته. بشه هم که دیگه مثل اولش نمیشه. اون موقع ها یادته چقدر خوب بود. اون موقع ها حالش رو می داد. جوون بودی و شرایط مهیا. الان اولا نمیشه و بشه هم بدردت نمی خوره. یا سنی ازت گذشته.خلاصه اینکه باید حواسمون به منفی گویان و باورخراب کنندگان بیرونی و درونی و وسوسه هاشون باشه. باید آگاهانه کانون توجه‌مون و ذهنمون رو کنترل کنیم تا نجواهاشون‌، ناخودآگاهمون رو برنامه‌ریزی نکنه و امیدهامون رو ناامید نکنه و رویاهامون رو خراب نکنه. هرچند که ظاهر کلاغ و کرکس رو نداشته باشن و دوست و آشنا باشن و عین کبوتر بنظر بیان.

به قول دوره کشف قوانین زندگی‌، ترمزهای گاز نما نباشند که هی پامون رو روش فشار بدیم و بگیم چرا ماشین زندگیمون حرکت نمی‌کنه؟!

نزدیک به ۲ ساعت روی این فایل ۱۳ دقیقه ای وقت گذاشتم و فقط ۳ بار اون رو بازبینی کردم تا نکته‌ای رو از قلم نندازم. با ذره بین دنبال ردپای قوانین گشتم و بارها نوشته‌ام رو ویرایش کردم و با شما به اشتراک گذاشتم تا هم برای خودم اینجا بمونه و هم برای دیگران و خیرش بهم برسه انشا الله.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۷
    190MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

351 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «بانو قدرتمند» در این صفحه: 1
  1. -
    بانو قدرتمند گفته:
    مدت عضویت: 2326 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه همسفر هایی بی نظیرم

    با دوست عزیزم موافق هستم این فایل 10تا20 دقیقه ای دنیایی منو عوض کرده

    من از صبح تا شب داشتم کارمیکردم باهمسرم مثل سه تا مرد کار میکردم بعضی روزها 15کیلومتر به خاطرشغلم پیاده روی داشتم شب عید که به19 نیم کیلومتر رسیده بود به خدا میتونم به جرعت بگم این درآمد به ظاهرخوب فقط داشت زندگی روز مرگی وقصد وقرض هایی گذشته رو کاور می‌کرد همین همیشه میترسیدم کاری رو شروع کنم حتی از سایه خودم میترسیدم یکسال به ترسهام حمله داشتم اونقدر ریشه ای شده بود که حتی اون یکسال تمرینات هم جزعی از اون نتونسته بود درست کنه باز می‌رسیم تکامل تا شروع سفرنامه یادمه از ذوق اشک می‌ریختم یه حسی درون میگفت آتنا باور کن همه چیز با شروع این سفر برات درست میشه اون روز اول سفر بود که من مثل گذشته نبودم هم شرایط خرید نت داشتم هم گوشی عالی داشتم و هم به راحتی توی سیستم خونه میتونستم ببینم برام لذت دوچندان بود اینم بگم قبل از شروع سفر انگاری یه چیزی گم کرده بود انگاری بی هویت بودم یادمه حتی نمیدونستم دلم چی میخواد به خدا حتی نمیدونستم استعداد دارم تو چه زمینه ای خودم که سهله رسالت رو هم نمیدونستم و…. ??

    یادمه رسیدیم به جلسه 12 بود من دیگه با همه ترسهام که اگه الان کار نکنم بیچاره میشم بدبخت میشیم بچه‌ هام چی و کلی نجوایی دیگه کارم رو رها کردم و خودم شروع کردم متعهد تر از گذشته روی خودم کار کردن یادمه تا جلسه26یا27بود بین خواب و بیداری یه حسی مدام بهم گفت از اول شروع کن بنویس هر نکات مثبت فایل رو و من نشونه خواستم که شروع کنم که مسافرت تبریز برام مهیا شد شهری پراز ثروت و آدمهایی فوق العاده زیبا که خیلی خیلی راحت پل میسازن برام جالب تر شد چرا که من به اون سختی پول می‌ساختم اما تو تبریز مردم هاش صبح9تا10 مغازه هاباز میشد وتا5الی6 غروب بیشتر کار نمیکردن دنبال مشتری نمیدویدن و به همه احترام میزاشتن تمیز بود شهر و پراز ماشین لوکس برام جالب بود حتی بعضی مناطق بیشتر از تهران خودمون ماشین گرون قیمت داشت……

    اینا انگارداشت برام باور می‌ساخت تا اینکه آمدم تهران تصمیم گرفتم شروع کنم به تحلیل ریز بینانه فایل ها مسابقه گذاشت استاد عزیزم مریم جونم خیلی خوشحال شدم من شروع کردم ولی دلیل اینکه نمیتونستم زیاد پشت هم مدام کار کنم رو متوجه نمی‌شدم تا امروز متن دوست عزیزمون خوندم که آگاهی هایی سنگین باعث این میشد تنم خسته بشه واحساس خفگی کنم بعد ازچندساعت تمرین و نوشتن حتی میخواستم متن بذارم نمیتونستم فقط میخواستم یه چیزی نوشته باشم چراکه متن دفترم کجا دیدگاهم کجا نمی تونستم دیدگاه بزارم…

    اونقدر این فایلها برام باورهایی منفی می‌ریخت بیرون که من خودم مونده بودم اینا کجا بودن خوب دختر خوب چطوری میخواستی با این لج هایی ذهن که گندیدن بشه ثروت ساخت ??

    اونقدر فشار به جسم می آورد فکر میکردم همون 19 کیلومتر عید پیاده روی تند داشتم???….

    بددنم انگاری همیشه خسته بود من4ساعت کار میکنم رو باورهام 5ساعت میخوابم میگفتم یا من تنبل شدم یا حتی یه مسئله ای هست خدای من بهم گفت تو مشکل نداری آگاهی ها سنگینه……

    خداشکرت ??

    خدارو سپاسگزارم این فایلها رو گوش میدم میبینم صادقانه بگم راه مو پیدا کردم به امید الله یکتایکشنبه همین هفته استارت کار جدیدم میزنم از الله میخوام اونقدر پول بسازم که پکیج استاد بخرم دیشب وقتی روی یکی از ترمزها کار می‌کردم که استاد گفتن توی یکی از فایلها که به خدا فایل من حتی رایگانش، رایگان نیست من گذاشتم برای محدود کسانی که میخوان زندگی شون تغییر بدن نتایج بگیرم وبعد پکیج بخرند..

    دیشب میگفتم آتنا ببین این فایل رو آنقدر باید روی خودت کار کنی و انقلاب کنه درونت و همه وجودت که به سادگی پکیج بخری و ازشون نهایت استفاده روکنی پس خداوند الان در دسترست این پکیج سفرنامه گذاشته رایگان پس تلاش خودتو کن من منتظرنتایج تو هستم و تمام جهان اطرافت که میخوان بهت بگن در خدمتم سرور من در این افکار خوابیدم دیشب خواب استاد دیدم آنقدر واضح که باورم نمیشد کنار دریا نشسته بودی استاد و یه تخته سنگ زرد رنگ میز و صندلی درست کرده بودن خیلی زیبابود و بهم گفتی شروع کن با تعهد بیشتر رو خودت کار کن و منتطر نتایج ت هستم میخوام بیایی 12قدم با بچه ها همراه بشی تو پتانسیل شو داری بهت ایمان دارم بهم قول بده و کارت رو شروع کن فقط فقط از خدا کمک بگیر امسال با همه سالهاست فرق داره و باید دنیایی تو هم فرق کنه تو لیاقت شو داری بهترین شاگر من باشی خدایاشکرت??????????????????

    از صبح فقط تمرکزم گذاشتم روی اون7تا ورقA4که ترمز توشون نوشتم از اول سفرنامه و دارم اول ذهن ام سوال میکنیم بعد توجیه میکنم و بعد براش باورهایی قدرتمند می‌سازیم توی یکی از نظرات خوندم دم رو یکی یکی دارم قیچی میکنم بیام هم سفربچه هایی 12قدم باشم و آن شاالله فوق العاده وثروتمند باشم خدایاشکرت….

    کلی ایده برام آمده یه متنی هم درمورد همه ترمز هام بعد هر کدوم از آگاهی هایی که بعد هر فایل گرفتم مینویسم توکل به الله یکتا…

    اون آهنگ حبیب عزیز عالی بود منو برد تو گذشته خودم و تکوند خداروسپاسگزارم ?????

    ممنونم برای فایل بی نظیرت مریم عزیزم و صدای عالی که چقدر زیبا میخوندی منم تو مسافرت عاشق خوندن ترانه هستم ولذت میبرم کیف کردم تمام زیبایی ها گوارای وجودتون همسفرهای توحیدیم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: