سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۹

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار «فریدون عزیز» -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

مریم جان شایسته، ایمان آوردم به آغاز فصلی پر از برکت و سخاوت. فصلی که هر غیرممکنی را در نظرم ممکن می‌نمایاند. شما نمیدونی با این فایل چه کردی با قلب من؛ قلبم باز شد‌، پُر شد از عشقی ناب به تمام آنچه چشمام می‌تونه ببینه و وجودم می‌تونه درک کنه و نمی‌دونم چرا احساس می‌کنم نفس هام به شماره افتاد.

باورت میشه تو رویا‌، من رو بُردی!

احساس کردم خودم اونجام و هنوز هم قلبم ضربانش برنگشته.

چرا اونجوری رفتی توی اون گل؟!

از پشت دوربینت چی میبینی؟!

می‌دونم که من یک هزارمش رو هم نمی‌بینم. اگه عمری باقی باشه‌، سالها بعد میام این سفرنامه رو می‌بینم. شاید اونوقت بفهمم حکمت این کارت رو که‌، از یک مسافرت فیلمی ساختی که تو هالیوود باید میلیاردی خرج میکردن تا اینجوری تاثیر بذاره.

یه پیشنهادی بهت میدم خواهر نازنینم. بعد از پایان این سفر حتما این فایلها رو تدوین کن. یه هیولایی بشه که‌ اگه فکر کنی چیزی نمیشه باید بگم که: سخت در اشتباهی.

بهترین، بی نظیرترین، عالی ترین قسمت تا اینجا بود… چه حس خوبی داشتی! آخه اینقدر زندگی ساده است‌؟!، یعنی قدرت هدایت تا این حدّه! پس من‌، تسلیمِ تسلیمِ تسلیمم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۹
    162MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

414 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمدرضا ذوالفقاري» در این صفحه: 1
  1. -
    محمدرضا ذوالفقاري گفته:
    مدت عضویت: 3614 روز

    درود عزیزان دل

    یه چیزی که تو این سفرنامه واسه من خیلی تعجب اور بوده اینه که احساس میکنم خدا ادمای اون کشور رو بیشتر از ما دوست داره.هر چند که این تصور اصلا درست نیس چون همه ما به یک اندازه به تنها قدرت جهان نزدیک هستیم.

    ولی خب با دیدن این همه زیبایی و نعمت ادم ناخوداگاه این فکر میاد تو سرش که نکنه واقعا همینجوره…

    اما واقعیت اینه که اون ادما نسبت به ما فقط

    در مدار بهتری هستن

    شکرگزارترن

    با خودشون و اطرافیانشون بیشتر در صلحن

    سعی میکنن احساس بهتری داشته باشن و تحت هر شرایطی که بهشون حاکمه از زندگی لذت ببرن.

    پس طبیعتا نعمت بیشتری رو هم باید دریافت کنن…

    بهترین درسی که من تا امروز یادگرفتم اینه که بندگی و پرستش رب زبانی نیس شعاری نیس بلکه فرکانسیه…

    مثه ولتاژ برق که دیدنی نیس ولی توی مدار جریان داره و قدرتش میتونه کم و زیاد باشه…حالا این قدرت ولتاژ بینهایت زیاده بستگی داره که من یه اداپتور باشم و ۱۰ ولت دریافت کنم یا یه دکل فشار قوی و ۱۰ هزار ولت دریافت کنم…

    هر چقدر ولتاژ بیشتر نور و روشنایی بیشتر

    وقتی انقدر راحت میشه احساس خوبی داشت و به دیگرانم احساس خوب داد پس چرا اینطور نباشیم؟

    من میبینم استاد حتی یک ثانیه هم نیس که شاد نباشه…طرف رو تاحالا ندیده ولی انقدر باهاش گرم و صمیمی میشه و اون فردم همون لحظه طوری احساسای خوبش برانگیخته میشه و اون فضاهای عالی دوطرفه ایجاد میشه که انگار چندسال باهم صمیمی بودن…

    خب چی از این بهتر که با احساس خوبت نعمت بیشتری دریافت کنی و به گسترش دنیای خودت و دیگران کمک کنی…

    عبادت واقعی یعنی همین…

    چقدر قشنگه این باور…هرچه ثروتمند باشی نزد خدا عزیزتری…

    آخه وقتی من ثروتمند باشم یعنی کلی اتفاقات خوب تو بک گراند من بوده که الان ثروتمندم…

    اتفاقایی مثه احساس خوب داشتن و رها بودن

    احساس سپاسگزاری

    انفاق و بخشش و نچسبیدن و باور فراوانی

    اگه اینا تو بک گراند من بوده باشه من ثروتمندم پس نزد خدا عزیزترم…

    و وقتی ثروتمند میشی دوباره احساس خوبتر رهایی بیشتر سپاسگزارتر بخشش بیشتر برات رخ میده و دوباره ثروت بیشتر سراغت میاد و این تسلسل همینجور تا ابد میتونه ادامه پیدا کنه…

    بعداز چند سال نگاه میکنی میبینی خدای من دست چند نفرو تاحالا گرفتی و دستی شدی از دستان خدا واسه کمک به دیگران…

    به قول شاعر

    صدسال ره مسجد و میخانه بگیری

    عمرت به هدر رفته اگر دستی نگیری

    مثه استاد که دستی شد از دستان خداوند تا هممون به احساس خوب برسیم…

    من بعضی وقتا بعضی از دوستامو که فایلارو بهشون دادم و خیلی وقته ندیدمشون وقتی میبینمشون و میپرسم خب فایلا چطور بودن؟

    و اونا میگن که چه تغییراتی براشون رخ داده فقط میگم خدایا شکرت خدایا شکرت که من دستی شدم واسه کمک به این بنده ت…و چقدر احساس کمک به دیگران قشنگه و حال میده…

    بنظر من این سفرنامه یه دوره چند بعدیه … یعنی میشه واسه هر موضوعی ازش ایده گرفت…

    حالا غیر از زیباییاش تو بحث کسب و کار یا بحث ارتباطات و هر چیز دیگه میشه ازش ایده گرفت…و عمل کرد

    من خودم تاحالا کلی ایده به ذهنم رسیده واسه کسب و کار

    مثلا میشه اتاقک متحرک بسازی که بشه ببندیش به ماشین و توی مسافرتا ازش استفاده کنی واسه جای خواب…و خیلی چیزای دیگه…همچین چیزی من هنوز تو ایران ندیدم…

    سفرنامه رو ببینید و ازش لذت برید

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: