سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۹

قسمت 32 را نگاه می کردم .

امروز نتایج خوبی گرفتم درآمد م را نسبت به 3 ماه قبل مقایسه کردم و متوجه شدم افزایش داشته است و کلا امروز روز خوبی داشتم با اشخاصی که روبرو می شدم همه خوب بودند و جواب می دادند . البته نه این که اتفاق عجیبی بیفتد بلکه من حس می کنم خوب رفتار کردن بقیه توجهات حتی یک لطف کوچکشان به تو بدون این که حتی درخواست کنی نشانه های خوبی از خداوند است و زندگی طبیعی همین است . جایی که کارها درست پیش نمی رود انجا اتفاقا عجیب و طبیعی نیست .

بنابراین از نظر من روال زندگی خانواده عباس منش خیل طبیعی و عادی است اتفاقات کوچک و نشانه های کوچک مثل همانی که زندگی همه امان رخ می دهد . اگر این طور فکر کنیم شگفت زده نمی شویم اگر منتظر نشانه های خوب باشیم.

امروز به تفاوت های افکار و اندیشه ها و سلیقه ها و اعتقادات انسان ها فکر می کردم و اینکه خدا گفته خودش در قیامت به این اختلافات رسیدگی می کند . پس منظورش این است که نیازی نیست ما قضاوت کنیم یا اعتقادات و باورهای خودمان را درست بدانم و انتظار داشته باشیم بقیه مثل ما باشند یا حتی احترام را در این بدانیم که کوچکترها حرف بزرگترها را تایید کنند .اصلا داوری کار ما نیست آن هم قرار است در روز قیامت انجام شود نه در این دنیا . بعد فکر کردم این تفاوت ها و تنوع باعث گسترش جهان شده است اگر مثلا یک نوع ماشین بود و سلیقه ها یکی بود این همه پیشرفت تکامل در ماشین ها نداشتیم در همه موارد زندگی . پس اختلافات به گسترش جهان کمک می کند . البته منظورم تعامل و اختلافات کوچک است نه حالا اختلاف نظر های اساسی در باورها.

اتفاقا خوشم آمد آقای عباس منش و خانم شایسته هم با هم اختلاف نظر کمی دارند به این دلیلی که نوشتم .قبلا فکر می کردم خب عباس منش استاد خانم شایسته است شاید خیلی حرف ها و تاثیرات و انتخابهایش به خاطر این احترام استادی بوده است . اما بعد که فرکانس ها و احساساتشان را بیشتر درک کردم متوجه شدم خیر خود خانم شایسته این سبک زندگی را دوست داشته و انتخاب کرده است یعنی کلا منظورم این است که شخصیت مستقلی دارد نه این که وابسته باشد و هم مداری آنها را کنار هم قرار داده است .

گاهی تصاویر و فایل ها را می بینم و نقاط مشترک پیدا می کنم و سعی می کنم به خوبی ها توجه کنم و می بینم این فایل یک ارتباطی با من دارد . مثلا آبشار نیاگارا برایم خیلی معنی داشت. من اشتراک هایی با احساساتم پیدا می کنم و می نویسم و درک می کنم چرا آنها را می بینم .