سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۹

بسیار عالی و زیبا لحضه های خوش زندگی و سفر ایا چیزی جز سپاسگذاری شاملش میشود دیدن دوستان و هم زبانان خود نعمتی میباشد که چهره انشان گشوده و لبهایش را به شادی و خنده باز میکند و حکایت کوه به کوه نمیرسید و ادم به ادم میرسد را در ذهن تداعی میکند و این ارتباط زیبا و انرژی قشنگ که ما بین شما ردو بدل شد خود نشانه وجود معجزه و ارامش در هر کشور برایتان میباشد که دل را به ارامش میرساند درست زمانی که شاید اصلا تصورش هم نبود از زیبایی گلها سبزی چمنها و قشنگی درختان و اب زیبا چیزی جز شادی و ارامش دیده نمیشود از خداوند عزیز و مهربان میخواهم که من را مانند این دوست عزیز با استاد در کشوری به این زیبایی روبرو گرداند و از نزدیک ملاقاتی با ایشان و فرزندشان که نگاهش اوج صداقت و ارامش و یادگیری و همسر گرامی که تمام لذتهای خود را برای ما در جریان و دیدمان میگدارد داشته باشم من زمانی که صحبتهای استاد را در دل شب و سکوت زیبای ان در اتاقم گوش میدهم و با ایشان به سفر میروم فقط از اعناق وجودم طلب بهترین روزهارا در کنار خانواده ام در یک جای دور از اینجا با یک دنیا ارامش و ثروت معنوی و مادی خواهانم دلم بارها گواه میدهد و حسش میکنم که من میتوانم زمان را میبینم که به ارزوهایم و رویاهایم خواهم رسید نیرویی بی کران در من اوج میزند و هنوز سر از خاک بیرون نزده اما احساس رشد و تکامل را دارم و فقط بدنبال جوانه زدن هستم و یقین دارم که این جوانه را پرورش خواهم داد و رشدش را و قوی شدنش را و محکم شدن ریشه اش را خواهم دید هر بار که صحبتهای استاد را گوش میدهم نوری در دلم و وجودم روشن میشود و من را به رویاهایم نزدیکتر میکند چون بارها حسش کرده ام و لمسش کرده ام و به قدرت لایتنهایش ایمان دارم و باورش دارم و از او در تمام مراحل زندگیم تشکر کرده ام و سجده شکر به پا داشته ام در دل شب تنها دوستم اوست که کنارم با من نشسته و از نورش به من ارزانی داشته و قلبم را در دل شب به اوج ارامش و لدت رسانده و من در بزرگترین ازمایش زندگیم موفق و سر بلند شده ام چون او مرا دوست داشته و دارد چهار سال پیش درست زمانی که فرزندم را از دست دادم لحصه های بسیار سخت را فقط با کمک خودش دکر میگفتم روزهای سخت یک بار اعاراص نکردم چون خود را در مقابل عظمتش کوچک و ناتوان میدیدم و همواره سوالم از یگانه پروردگار عشق و اگاهی این بود که مرا خیلی دوست داشتی که با این ازمایشت روبرو کردی و امتحانم کردی من در دوچیز با استاد یکی هستم یک از دست دادن فرزند زیبایم و دیگری سپاسگداری استاد و من که هردو سالها میگوییم خدایا صد هزار مرتبه شکر زمانی که به صحبتهای ایشان گوش فرا میدهم تک تک احساسهای درونیم را گیر میاورم که با استاد یکی میباشد و شاید بهتر است بگویم هم فرکانس با ایشان هستم من هم روزهای سخت را در قشم کار میکردم برای بهتر زندگی کردن درست زمانی که اهی در بساط نداشتیم و همسرم ور شکسته شده بود من از خداوند کمک خواستم و سر از ان سرزمین گرم با افتاب سوزانش در اوردم این سختیها برای من شدند نقطعه عطف زندگی و معجزه وار با استاد گرامی اشنا شدم و راه را گیر اورده ام و سپاسگزارم از پروردگار خوبان که این جاده به سوی یکتا پرستی و نور را به من ارزانی داشته و خدا را صدهزار مرتبه شکر میکنم و درونم و احساسم به ایشان و عمل کردشان و کردارشان و مرامشان واللخصوص صداقت کلامشان من را بعد از چند سال از دست دادن فرزندم از افسردگی و بی انگیزگی و رها کردن کار در قشم به خود اورده و زندگی و فکرهای زیبا و انکیزه های بالا را در من مجدد زنده کرده است و شاکر پروردگارم و بودن استاد عباس منش هستم و امیدم را به خداوند هرگز از دست نخاهم داد و یقین دارم که به رویاهایم خواهم رسید چون اینبار خداوند خود خواسته که بهشتهای زیبایش را ببینم و بخواهم و دخترم را دعا کنم تا او در کنار پروردگار در دنیای جاودانه و من فعلا در این دنیا مجدد ارامش را تجربه کنم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم