دیدگاه زیبا و تأثیرگزار «فریدون عزیز» -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
مریم جان شایسته، ایمان آوردم به آغاز فصلی پر از برکت و سخاوت. فصلی که هر غیرممکنی را در نظرم ممکن مینمایاند. شما نمیدونی با این فایل چه کردی با قلب من؛ قلبم باز شد، پُر شد از عشقی ناب به تمام آنچه چشمام میتونه ببینه و وجودم میتونه درک کنه و نمیدونم چرا احساس میکنم نفس هام به شماره افتاد.
باورت میشه تو رویا، من رو بُردی!
احساس کردم خودم اونجام و هنوز هم قلبم ضربانش برنگشته.
چرا اونجوری رفتی توی اون گل؟!
از پشت دوربینت چی میبینی؟!
میدونم که من یک هزارمش رو هم نمیبینم. اگه عمری باقی باشه، سالها بعد میام این سفرنامه رو میبینم. شاید اونوقت بفهمم حکمت این کارت رو که، از یک مسافرت فیلمی ساختی که تو هالیوود باید میلیاردی خرج میکردن تا اینجوری تاثیر بذاره.
یه پیشنهادی بهت میدم خواهر نازنینم. بعد از پایان این سفر حتما این فایلها رو تدوین کن. یه هیولایی بشه که اگه فکر کنی چیزی نمیشه باید بگم که: سخت در اشتباهی.
بهترین، بی نظیرترین، عالی ترین قسمت تا اینجا بود… چه حس خوبی داشتی! آخه اینقدر زندگی ساده است؟!، یعنی قدرت هدایت تا این حدّه! پس من، تسلیمِ تسلیمِ تسلیمم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۹162MB11 دقیقه
نمیدونم کی هستی که داری این متنو میخونی، شاید بعدا عه خودم باشی ولی من مامورم بنویسم اینو هرچقدر زمان بگیره.
فکر کن یه مورچه ای، تو با مورچه هیچ فرقی نداری، همین مورچه ای که الان تو اتاق من داره جلوم راه میره، یا اون مورچه ای که تو طبیعت داره راه میره، تو ورودی های دهنتو حذف کنی میبینی هیچ فرقی نداری با یه مورچه،
اگه برای تو درختان بزرگر هستن برای مورچه ها هم اون گل های کوچیک مثل درخت میمونم برای ما،
اگه جلوی تو کوه ها هستن، جلوی اون مورچه هم سنگریزه های کوچولو از نظر ما هستن که برای مورچه مثل کوه میمونن،
اگه تو نهایت وسعت دیدی که میتونی ببینی تا ته کوچه یا از بالای پشت بوم خونتون تا آخر شهر هستش، اون مورچه هم نهایت دیدش، تا چندین متر جلوتره، یا اگه بره روی بلندی به اندازه ی ته شهر رو بتونه ببینه،
اگه تو نمیدونی فردا چه خبره مورچه هم نمیدونه.
اگه تو نمیدونی چرا این مسعله اومده تو زندگیت اون مورچه هم نمیدونه چرا یه ساقه ی تنومنده گل افتاده جلوش و مسیرشو سد کرده.
اگه تو نمیدونی اتفاقات به ظاهر بد چرا میوفته اون مورچه ها نمیدونه چرا بعضی اوقات یه سنگ بزرگ میاد جلوش،
میبینی شبیهیم.
فکر کن یه مورچه باید یه مسیری رو بره تا برسه به لونه اش مثلاً هدفش اون اونس باشه، والان یه فاصله ای داره باهاش، اون نمیدونه چه مسیری بره خوبه، اون نمیدونه، اون هیچی نمیدونه، حالا خودتو بذار جای خدایی که داره از بالا نگاه میکنه، فکر کن یه محوطه ای هست که مورچه ها هستن و تو داری از بالا میبینیشون، همه ی سنگریزه ها، لونه، مورچه، تمام مسیرها، چاله ها، دره ها همه چیو میبینی از بالا و این توانایی رو داری که اون لونه رو برداری بذاری جلوی مورچه، یا مورچه رو بلند کنی بذاری دم لونش، یا یه جت ببندی به مورچه بگی برو سمت هدفت با سرعت جت، یا برعکس یه جت ببندی به لونش اونو بفرستی سمت مورچه، و یا حتی هر دو، ینی خیلی قدرت داری، حتی میتونی از زیر زمین تونل بزنی که راهش کوتاه تر بشه، یا هر راه سریعی که فکر میکنید ینی این توانایی رو داری، حالا فکر کن اون مورچه داره مسیرشو میاد تا برسه به لونش به هدفش، تو از خود اون بیشتر دلت میخواد که برسه به لونش چون جهان رشد پیدا میکنه با حرکتش، با الهام بخش بونش، اینکه چرا دوست دوست داری جهان رشد کنه رو من نمیشنوم الان مدارم پایینه ولی اینو میدونی که با حرکت اون رشد میکنه جهان، خودشم خیلی لذت میبرع،
خب، حالا داری از بالا میبینی، که کدوم مسیر بهترین مسیره براش، اگه اون مورچه حرکت نکنه هیچوقت نمیرسه به هدفش، اگه باوران درست باشه تو اون لونه رو بلند میکنی و به اندازه باوران میاری سمتش ینی خواستشو نزدیکش میکنی، اگه خودشم با تمرکز حرکت کنه خودشم بلند میکنی و میبری سمت لونش، اگه تمرکزشش کم بشه مسیرش دورتر میشه، اگه باوران ضعیف بشه مسیرش کند تر میشه و اصن از مسیر خارج میشه، تو داری از بالا میبینی همه چیو،
حالا فکر کن داری میاد مورچه هه میخوره به یه تضاد، میخوره به یه سنگریزه، حالا تو داری از بالا میبینی تا که اگه ادامه بده بعدش مسیر همواره، هدایتش میکنی قلبشو آروم میکنی باهاش حرف میزنی، اون ب هدایت عمل میکنه و مسیری که بهش میگی رو میره، و بعدش میبینم که چقدر مسیر عالی بوده، ولی اون مورچه توکل کرده، عمل کرد به الهامش، ایمان داره که میرسه به لونش. نترسید از موانعی که به خاطر فرکانس های خودش اومده بود نه اینکه تو بخوای مثلاً امتحانش کنید یا بخوای اذیتش کنی اتفاقا تو میخواستی اون از بهترین مسیر بیاد چون هرچقدر اون سریعتر رو راحت تر بیاد به نفع توسعه به نفع جهان توعه اصن از خداته.
فقط فکر کن چه نیروییه که یه مورچه رو هدایت میکنه به سمت لونش،
بعد فکر کن چه نیروییه که دوتا مورچه رو هدایت میکنه به سمت لونه هاشون
بعدش به این فکر کن کهچه نیرویی سه تا مورچه رو هدایت میکنه سمت لونه هاشون
بعد به این فکر کن همون نیرویی که داره مورچه های پارک مارو هدایت میکنه سمت لونشون، و سمت غذایی که تو پارکه، همون نیرو داره مورچه رو هدایت میکنه به سمت یه دونه کشمش که افتاده تو اتاق من ینی نه تنها حواسش به اون مورچه های تو پارک هست بلکه حواسش به مورچه های خونه ما هم هست، بعد فکر کن اون این مورچه از کجا میدونن دقیقا تو اون نقطه ی خاص یه دونه کشمش افتاده که بعدش یه نیرویی اون هارو هدایت کنه، حالا اون نیرویی که یه مورچه رو هدایت میکنه به سمت رزق، چون با این هدایت داره گسترش میده جهان رو چقدر راحت میتونم منو هدایت کنه به لونم، به خواستم، چقدر راحت!!
اون مورچه زجر میکشه؟
اون مورچه نگران چیزیه؟
اون مورچه فقط عمل میکنه.
خدای من نمیگنجه برامم این آگاهی
آخه تو چی هستی که دااررررری یه مورچه هه رو هدایتتتت میکنی هدایتتتتتت چیهه اخههه
بابا یه مورچه ی دو میلیمترییی رو اینقدر دقیق هدایت میکنی هدایت میکنی هدایت میکنیییییی
، میگی الان برو چپ، الان برو راست، الان وایسا، الان برو اونور
بابااااااا یه چوبه خشک چی بهش جوون میده؟ کی بهش جوون میده
خودش رشد میکنه میاد بالاااا همینطوری خودشششش اخههه، الان موبایل من رو زمینه دارم تایپ میکنم الان من میخوام اینو بلند کنم ، بلندش کردم ، من ، ادیب، با دستام با انگشتانم این کارو کردم، خب تو چی هستی چه قدر قدرت داری که اون گل رو میکشی بالا، یه نیرویی هست دیگه که اون گل رو میکشه بالا، من که نمیتونم ، بقیه آدما هم نمیتونن، پس کی میتونه؟؟
کی میتونم اب درست کنهه؟؟
من از آدما بترسم؟؟ تویی که نفس دادی به همه میتونی هر لحظه بخوای بگیریش، تو قدرت داری، من توکلم به تو باشه هیچکس جلوم قدرت نداره،
هر کاری که یه آدم بتونه بکنه، خدا صد برابرشو بهتر انجام میده .
دوستون دارم️️
خدایا به من کمک کن همونطور که الان داشت خوابم میبرد و تو بهم گفتی بیام بنویسم و به یادم اوردی این صحنه ی امروز رو، همونطور که دفعه های پیش هم تو نوشتی به جای من یادم بمونه دلیل نوشتنمو، یادم بمونه که دلیل من از نوشتن اول اینه که خودم هر بار که میخونمشون ایمانم قویتر میشه مخصوصا زمانایی که نجوا خیلی فشار میاره بعدش همونطور که وقتی من دنبال یه نشونه ای یه امیدی یه احساس خوبم و میام تو سایت و تو منو هدایت میکنی به کامنت دوستان، مثل خیلی از موارد که هدایتم کردی به کامنت زدکارتیست، سپیده، خانم شایسته تو فایل دلیل اصلی موفقیت، و هزاران کامنت دیگه، همینطور اگه یه نفر با این امید اومد که تو هدایتش میکنی همونطور که الان به یادم انداختی بنویسم ، ببینه و ایمانش بیشتر بشه و ادامه بده.
استاد من داشت خوابم میبرد. که دقیقا صحنه امروز اومد جلوی چشمم بعد اومدم بنویسم دیدم یه رابطه ای هست مثل همیشه تو اعداد گوشیم و دیگه مطمعن شدم، ساعتم با تاریخ ارتباط داشت ، ساعت 0.31،تاریخ 30.1.
معجزه ای که عصای موسی کرد با معجزه ای که وقتی استاد بدون پارتی اومد تهران و دید یه کاغذ رو زمینه و هدایت شد به سمت سالن تفاهم فرقی نمیکنه با این اتفاق امروز من. لا اقل من سعی میکنم و از خدا میخوام کمک من کنه این تفاوت قاعل نشدن بینشون و ذوق کردنش رو هی به یادم بیاره و یادم نره مسیری که توش هستم مهمتر از خواسته ی اخر( جمله زدکارتیست عزیز که خیلی الهام بخش برای خودم).
امروز صبح بلند شدم کارامو کردم رفتم که نون بخرم اون لحظه ای که رسیدم فردی رو دیدم که یکی از ماموران شهرداری شهرک ما بود و اومده بود نون بخره و من برای اولین بار میدیمشون، همون موقع دیدی انگار یکی، یه چیزی، یه نیرویی نگاهتو زوم میکنه، توجهت رو جلب میکنه به یکی یا یه چیزی، انگار همونجا خدا توجهم جلب کرد بهش و گفت چهرشو خوب به یاد داشته باش، ایشون نون خرید و رفت و منم نون خریدمو برگشتم خونه. همه چیز یه اتفاق ساده هست تا الان که همیشه و هر لحظه رخ میده برای همه.
ظهر خواستم بیرون یه کاری داشتم ماشینو روشن کردم شروع کردم به حرکت، اواسط مسیرم از جلوی ساختمان شهرداری رد شدم،
الله اکبر چه نیروییه اخه که این کارو میکنه،
دقیقا همون لحظه ای که داشتم رد میشدم همون مرده رو دیدم کنار ماشینش،
اخه چه نیروییه که دقیقا همون لحظه ای که من دارم رد میشم مثلا اونو هدایت کرده باشه که اونم بیاد جلوی من و همدیگرو تو اون لحظه خاص ببینیم؟ یعنی اگه من خودم میخواستم هماهنگ کنم که من فلان ساعت اونجام توام بیا عمرا عمرا نمیشد به این دقت رخ بده.
تا اینجای معجزه زیاد رخ میده برام ولی از اینجا به بعدش دیگه اصن من فقط میگم تسلیمم اقا تسلیم.
استاد اینم تموم شد اومدم خونه عصر خواستم برم دنبال خواهرم روشن کردم ماشینو برم دنبالش اواسط راه دوباره همون لحظه ای که من داشتم رد میشدم از جلوی ساختمونشون دیدمش
من واقعا شوک شدم واقعا شوک شدم اصن چند ثانیه خیره فقط نگاه میکردم درست نگاه کرده باشم
اره ادیب، اون نیرویی که اینقدر دقیق مثل اب خوردن داره هدایت میکنه همه چیو و اگاهه به همه چی، و همین الان به قلبت انداخت که بنویسی، همون نیرویی که یه اهو رو تو جنگل وحشی استاد هدایت میکنه به حایی مه دور از گزند همه حیوانات وحشی با خیال راحت بچه شو به دنیا بیاره، همون نیرویی که برای اون اهو بهترین علوفه و غذا رو و بهترین مکان رو و بهترین زمان رو فراهم میکنه برای به دنیا اوردن بچه اش، و بعد هدایت میکنه بچه شو به سمت حیات، نه به خاطر اینکه دلش میسوزه، اون نیرو که اصن احساس نداره، چون با این کارش داره به نفع خودش مار میکنه، چون با این کارش جهان گسترش پیدا میکنع، همون نیرو از تو هم حمایت میکنه، همونطور که از اون اهوهه بیشتر میخواد که بچه اش در نهایت ارامش و اسایش و راحتی به دنیا بیاد چون تو مسیر خداونده این حرکت، همون نیرو بهترین شرایط رو، راحتترین مسیر رو، زیباترین مسیر رو برای تو هم در نظر میگیره وقتی تو مسیر رشد جهانی.
وقتی از یه حیوان این حد از حمایت رو میکنه و حمایت میکنه و هدایت میکنع و خودش همه کارها و میکنه، تو که اشرف مخلوقاتی، برای تو چی کار میتونه بکنه و میکنه اگه بهش احازه بدی؟
هر ایده ای هر حرکتی هر چیزی تو این مسیر باشه مورد حمایت سیستمه.
استاد عباسمنش عاشقتم به خدا
هانم شایسته خیلی دوستت دارم
اون شبی که هدایت شدم به کامنت شما تو فایل دلیل اصلی موفقیت تو زندگی چیه اون شب احساس کردم چندین لول مدارم رشد کرد، و اول فکر کردم به اون جملاتی که نوشته بودین که استاد گفته بود خیلی برام سنگین بود هنوزم هست فقط سعی میکنم یه اپسیلن بیارم تو زندگیم اونارو
خدایا شکرت️
استاد میخوام ستاره قطبیمو اینجا بنویسم، الان، همین الان که کار خونمون تموم شد.
میدونی خیلی باحاله این خدا به خدا استاد من فقط سوال میپرسم ازش و اونم جواب میده جواب میده جواب میده و چه خالی میده این پرسش و پاسخ چه حس خوبی داره
استاد همین الان کامنت دو هفته پیشمو خوندم خودم خیلی حسم عالیم بهتر شد خداروصد هزار مرتبه شکر.
اصن همین که مینویسم و شاید یکی بخونه، و اینکه خودم هدایت بشم به کامنت خودم خودش به نعمته اینکه اینجا ثبت میشهون من زیاد برنمیگردم دفتر ستاره قطبیمو بخونم ولی سایت یه دقیقه گلا میتونم ببینم چی نوشتم.
استاد اینایی که مینویسم رو نمیگم باور دارم ولی خیلی تلاش میکنم که بیشتر نهادینه کنم به خدا قشنگمیفهمم تاثیرشو.
استاد توحید همه چیزه همه چیز، بعضی موقع ها اسم الله رو میبینم هرچی زور میزنم چیزی نمیاد تو ذهنم از درکش فقط میبینم اسمشو همونجا میفهمم که اوه دارم اشتباه میرم و اصن دوس ندارم این حسو ولی وقتی فقط اسمشومیبینم و اروم میشم میفهمم که یه کارایی هرچند کوچیک کردم همین که میبینمش اروم میشم فقط اسمشو ها فقط همین اسم الله، و میبینم که تنها با یاد خودش قلب ها اروم مییگره.
خیلی معجزات داره میوفته هر روز و من نمیخوام ساده بگذرم چون هیچفرقی نمیکنه بین یه اتفاق کوچیک یا کولاک کردن در جهان چون همون خدایی که اون اتفاقت به ظاهر کوچیک رو انجام میده که از نظر من معجزاتیه در حد دریا شکافتن و حتی بالاتر، همون خدا همه کارهای دیگرو میکنه.
استاد اول بگم یادته قبلا گفتم 3 بار خوابتو دیدم ولی اصن نتونستم نزدیکتم بشم نمیدونم به خاطر خجالت بود یا عدم اعتماد به نفس یا اینکه شاید چون حرفی برای گفتن نداشتم، ولی هر روز که میگذره اصن احساس میکنم بیشتر لحظه شکاری میکنم که با هم هم صحبت بشیم، میفهمم دقیقا چه احساسی داره .
استاد اینایی که الان مینویسم فقط تا امشب تو ذهنم بوده و نتیجه غوغا میکنه اگه فردا مرور نکنم و کار نکنم روی خودم و همینطور روزهای بعدی شرایط تغییر میکنه ولی خداروشکر میدونم این قانون رو پس دست خودمه میخوام چجوری باشه روزهای بعدم ولی الان مهمه همین الان.
استاد من پدرم چندین سال با یه فردی مسعله مالی داشتن و یه خونه دست اون فرد بود که ملکما بود در اصل و هیچموقع درست نمیشد کارشون به خدا من میفهمم تا من روی خودم کار کردم خدا مثل. اب خوردن فقط تو یک هفته کاری کرد که خونرو خالی کردن و تحویل دادن، بعد به بابام میگن به نظرت چی شد که این اتفاق افتاد، میگه نمیدونم ولی من میدونم و شاکرم از این قدرت .
این خدایی که من میگم کیه؟
خب چند تا سوال میپرسم از خودم برای اینکه یادم بمونه:
ادیب کی تورو اورد تو این سایت پر برکت؟ خدا
ادیب کی به تو اعتماد به نفس داد که از کسی نترسی و جلوی همه با قدرت باشی؟ صحبت های استاد؟ صد در صد! صحبت های استادو کی بهش میگه بگه؟ خدا
استاد کی به ایلان ماسک پول داده؟ مشتریان خودروهای تسلا؟ اوکی، خب اون مشتریان رو کی فرستاده که بخرن ازش؟ خدا
الان شما ازش ماشین خریدی کی هدایتت کرد بخری؟ خدا
خدایی که هماهنگبا قرکانس های جفتتون،
ادیب کی به رونالدو توپ طلاهارو داده؟ خودش کرفته؟ خب اوکی، داستان زندگیشو به خودم میگم تکرار کنم، یه روز تو یه تیم جوانان بوده میان تست بگیرن ازشون میگن که هرکی بیشتر گل بزنه انتخاب میشه برای فلان تیم که رده بالاتر بوده بعد رونالدو با دوستش مهاجم بوده جفتشون 3تا گل میزنن دقیقه اخر یه موقعیت میشه که دوستش میتونسته گل کنه و انتخاب بشه ولی پاس میده به رونالدو بزنه بعد میزنه رونالدوو انتخاب میشع، بعد ازش میپرسن چرا پاس دادی؟ میگه من میدونستم عشق رونالدوبیشتر تز من بود و اون لیاقتشو داشت و … ،
ادیب خدا توسر اون انداخت که اینمارو کنه برای رونالدو بقیش قصه هستش.
پس اعتبار همه نوفقیت های رونالدو به خداست
ادیب کی به مسی توپ طلاهارو دادع؟ خدا
بابا مسی که بچگی داشت میمرد به خاطر هورمون و اینا اون مرده رو کی فرستاد که روی دستمال کاغذی باهاش قرارداد بنویسه؟ خدا،
خدا خدا خدا خدا خدا
اعتبار همش به خداست
.
نجوا میگه برو بخواب ولش کن ولی من دوست دارم بنویسم
دارم عشق بازی میکنم با خدا شاید یه روزیم یکی بخونه اونم یه حس خوبی بگیره ولی از همه چی مهمتر این احساس خودمه که الان دارم.
خدا، من فقط میخوام تورو داشته باشم
تو برای من بسی
استاد من هیچ ادعایی ندارم اصن تچفقط میخوام هر روز توحیدی تر باشم میدونم فقط اونه که میتونه همه کار برام بکنه
نه اینکه بقیه نخوان، نههه!! بحث اینه بقیه اصن توانایی ندارن که کاری بکنن
امروز ط پایین بودم تو ساختمونمون ، یه سگ هست مراقب خونه پایین هستش خونه همسایمون که بعد به خودم گفتم خدایا
البته شاید قشنگ نباشه این جمله ولی تو ذهنم گفتم دیگه، گفتم وقتی یه سری افراد دلشون با داشتن یه سگ اروم میشه که مثلا مراقبشونه، این درک، این باور که تو قدرت بی نهایتی و مراقب منی و محافظ منی
فقط همین درک چند؟ چند میلیارد دلار؟
بعد گفتم خودمم جای اونا بودم قبلا اچشاید همینکار یا بالاتر رو میکردما ولی نکتش این احساس الانم بود این حس ارامش،
اسناد به خدا بعضی موقع ها واقعا برام عادی میشه معجزات ولی. نمیخوام اینطوری باشه
دیدم ستاره اومده بغل اسمم خوشحال شدم بعد رفتم کامنتشو خوندم ببینم چیه دیدم مثلا فعالیت و کیفیت کامنت و اینا یهتر میشه ستاره میاد و اینا فقط 3 ثانیه خوشحال بودم استاد بعدش یه حس بی تفاوتی اومد سمتم گفتم چه فایده من اصن 5ستاره 10ستاره وقتی عمل نکنم وقتی فقط قشنگ بنویسم که چی بشه. به خودم گفتم من فقط وظیفم اینه روی خودم کار کنم بقیش پاداش طبیعیه
استاد خداروشکر که اینجام
خداروشکر که اینجام
خداروشکر که اینجام0
استاد فکر کن اون کسی که میاد خونرو خالی کنه باهاش صحبت میکنم میگه که ارهه ما یه کارخونه داریم دارن افرادی نون میبرن و کسب و کار خوبی داریم و من فقط چقدر لذت کیبردم که این قدر جهان داره پاسخ میده وقتی من دارم روی باورهای ثروتساز قدم دوم جلسه 4 با قدرتی که همیشه میتونه خیلی خیلی بهتر باشه کار میکنم این نشانه هارو میبینم
استاد میرم نونوایی شاطر میگه تو که لباس فروشی داشتی بیا یه سری لباسه ببر بفروش بعدا پولشو بده اصن بدون اینکه بدونه به خدا من خودم مونده بودم این از کحا میدونست اصن.
استاد امشب نشانه امروزم چند برابرکردن درامد بود اونجا که تو فایل 3 میگی دارم یه ویلای خفن که تو گهان تکه میسازم به خدا گل از گلم شکفت اصن شکفته شدم، این همون ادیبیه که وقتی موفقیت یا ثروت یکی دیگرو میدید حسادت میکردا
خداروصدهزار مرتبه شکر
چه حالی میده تغییر شخصیت و بهبود داعمی و بهبود داعمی و بهلود دائمی که من خیلی میعله دارم توش.
چندتا از معجزاتی که راحت نمیگذرم ازشو بکم، دارم میرم بیرون از خونمون دقیقا همون لحظه ای که که در خونمون رو باز میکنم پیرعموم رو میلینم که داره میره ط بالا، بعد من میرم بیرون کار هامو انجام میدم دقیقا همون لحظه ای که کلید میندازم درو باز کنم میبینم داره میره پایین ، یعنی چه نیرویی اینقدر دقیق و همزمان میچینه که اگه من خودم میخواستم هماهنگ کنم باهاش که مثلا فلان ساعت و دقیقخ فلان جا باش که من میخوام از در بیام بیرون تورو ببینم بعد دقیقا من میرم بیرون کارامو میکنم بعد که اومدم هم دقیقا همون لحظه اونجا بتش، اصن میشه همچین چیزی؟؟ عمراا، خب من توکل به همین نیروعه که این قدرت رو داره ، البته تو حرف توکل دارم تو عمل فقط به خودم میتونم ثابت کنم وگرنه هرچی بگم که فرقی نداره و نتایج مشخص میکنه دیکه
ایتاد این جملتو خیلی دوست دارم چه تو جلسه 10 راهنما هچعملی چه فایل توحید عملی 4، این باورتو یعنی که من هرچی که تو این زنگیم دارم فقط به هاطر این باوره که من فقط و فقط خدارو دارم و اون منو میبینه و به حرف من گوش میده و میسازع اون چیزی رو که من با فرکانسام میسازم، این بوده نگاهم به کسی نبوده برام کاری کنع،
استاد من خیلی چک و لقد خوردماا خیلیی ولی خیلی خوشحالم که خدا اینقدر منو دوست داشت که این کارارو باهام کرد که فقط خودشو باور کنم هرچند من یه سر سوزن باورش نکردم زندکیمو احساسمو متحول کرده و هرچی که همین الان دارم به خلطر اونه هر چی هست
ازت ممنونم که شناسوندی این اله رو تا همین خد به من و من تشنه بهتر درک کردنم️
استاد باورت میشه، باورت میشه من که باورم نمیشه، انگار کل دنیا به کارخونه هستش تمام فرشته ها تمام آدما دارن با سرعت و انرژی فوقالعاده بالا کار میکنم بهتر داره میریزه بیرون از دودکش کارخونه خدا داره مدیریت میکنه بعد من دارم خال میکنم و جام داره گسترش پیدا میکنه بعد من لذت میبرم به خدا الان به حسی شبیه این دارم تو اون فایل چه عاملی اصل هستش برای ل موفقیت اونجا که میگی این حسی داری که خدا به فرشته های میگه ببینید بنده ی منو چه قدر داره غوغا میکنه من الان به همچین حسی دارم
خیلی نجوا دارم که توی بابت حالت که چی دیسک اومدم بنویسم اخر نوشتم استاد باورت میشه هرروز داره بهتر میشه واقعا این خیلی ذوق دارم پریشب با اشک نوشتم الان با ذوق
همین الان نجوا میگه پاشو بابا این کارا چیه مینویسی برو سراغ یه کار دیگه به خدا همین الان احساسم گفت فقط بنویس این اصل داستان این اصل فرکانس این قویترین روش ارسال فرکانس حتی از تجسم بالاتر بعد اصن نگران وقت تلاش
ایتاد فقط فکر کن من الان تهران قرار بود برم کرج بعد این گرفتم،اینو جلوی در بود من آماده که برم،چی میشه چه نیروییه که دقیقا همون لحظه نه یک دقیقه بعد نه یک دقیقه قبل هدایت میکنه بابام رو که به من زنگ بزنه که حالا نیازی هم نیست لباس کرج اگه دوست داری ( ینی من خودم میلم بود وایسم ولی چون دارم این باورم رو میسازم که من همیشه در مکان مناسب و زمان مناسب هستم خواستم تسلیم باشم) بعد فکر کن دقیقا همون لحظه زنگ بزنه که نیام جلوی در،بنی اگه یک دقیقه دیگه دیرتر زنگ میخورد من الان تو راه بودم چه نیرویی چه قدرتی میتونه اینقدر دقیق بچینه اینقدر با دقت عمل کنه،ینی اون داره میلیون هر لحظه همه جارو کرج و تهران و بارسلونا را و امریکارو همه جارو زیر زمین روی زمین بعد خواهرم از حموم میاد بیرون میگه ادیب باورت میشه من الان به خدا گفتم خدایا ادیب نره کرج ! من همون لحظه اشکام میاد که چقدر دقیق به فرکانس همه پاسخ میده طوری میچینی که هماهنگ باشه با فرکانس همه،بابا من خودم به دوتا برنامههای روزانه خودمو میخوام بنویسم کلی فکر و زمان میذارم اون نیرویی که مثل اب خوردن این طوری میچینی خب دیگه چه قدرت های داره؟
استاد چه قدرتیه که به پرنده ابرو هدایت میکنه جلوی پنجره ما که برنج بخوره؟ بو میکشن خودشون؟ قوهی بویایی دارن! استاد به قول شما چه نیرویی که یه لاکپشت به روزه رو هدایت میکنه سمت آب؟ چه قدرتی؟ چه راهنایی؟ اونقت این نیرو چه توانایی داره؟ میتونه به من برنامه غذایی بده
استاد به خدا به من برنامه تمرین میده میگه یه ست فلان تمرینو کن، دیوار دیوار خونه رو شماره گذاری کن بعد من میرم تو یوتیوب میبینم یه تمرینی داره انجام می دهند دقیقا مثل من شماره گذاری کرده
خدایا شکرت که اینجام خلچیلی حس خوبی دارم
خیلی نجوا میاد که اوضاع خراب میشه اینقدر توجه نکن اونم به خاطر باور مخرب ریشه ای هستش که مثل نباید زیاد شاد باشی و ..
وی من میدونم که این نوشتم اصل داستان منطقیه دریایی از نعمت هر لحظه وارد زندگیم بشه.
استاد فکر کن صبر از خواب پا میشم میبینم مامان به بسته آورده میگم چیه میگم یه نفر قرار بود لباس هایی بیاره تحویل بده حالا داده اوردن
بعد من نگاه میکنم میبینم 11 تکه لباسی که ارزشمنده اومده چرا؟ چون فرکانس های ثروت سازی دارم ارسال میکنم و اون نیرو از 8ود من بیشتر میخواد که من بیشتر موفق و ثروتمندتر خوشبخت تر باشم، اسااد خدا از خود من بیشتر عجله داره اصن همرو بسیج کرده برای موفقیت و ثروتمندتر شدن من چون به نفع خودشه برا اون فرقی نمیکنه من هر مسیری برم خونه هدایت میکنه ولی داستان اینجاییم مسیر اون میلر گسترشه مسیر خلقه سمند و من با ثروتمند شدن این کار خدایی می کنم خدا از خودم بیشتر عجله داره که من سریعتر پولدار بشم برای همین هر روز ورودی مالی من داره بیشتر میشه هر لحظه داره اتفااچقاتی میوفته که پول بیشتر نعمتبیشتر وارد زندگی من بشه
استاد به خاطر همینه که من هی بیشتر الگو میبینم
فکر کن مامان من میگه اینا برای من عادیه میگم ینی چی مامان؟ میگه ارهع یه خانومی که کلا چندبار بیشتر با هم خرید و فروش نکرده بودیم اون هم قبلنا به من گفته که پول دارم میخوام باهاش کار کنی!؟ از بوشهر زنگ زده فکر کن اینو چه نیرویی میتونه به ذهن اون بندازه که بدون سفته و چک و ضمانت و هیچی پول بده به مامانم همین عملش برای من الهام بخشه کاری به هیچی دیگه ندارم!
استاد من خیلی دوستت دارم هر روز یک این نیرو چه قدرت های داره خیلی واسم لذت بخشی واقعا
الان هر کاری که یه آدم بتونه بکنه اونم میتونه این یه سر سوزن از توانایی هاشه، چرا؟ چون آدمرو کی خلق کرده؟ اون نیرو
کی بهش چشم داده؟ اون نیرو
می بهش گوش داده اون نیرو
می بهش مغز داده؟ اون نیرو
کی بهش دست و پا داده؟ مامان باباش؟ مامان باباشو کی اینکارا و کرده؟ اولین نفرو کی اینکارو کرده؟ اون نیرو
خب یه کور میتونه برای کسی چشم درست کنه؟ الان من میخوام به عروسک درست کنم اگه کوپر باشم از اول عمرم( نه اینکه مثلا دیده باشم بعد کور شده باشم)، خب این درحالی ندارم از هیچی که بخوام درست کنم پس اون نیرو میبینه
همینطور میشنوه
استاد اگه یه آدم به من وعده بده که من فلان کارو میکنم پس خدای من هم هر وعده ای داده باشه عملی میکنه همونطور که برای شما عملی کرده که بهت ثروت بسیار زید داده
اعتبار
شهرت موفقیت اعتبار عالی احساس عالی همه اینا تازه یه گوشه کوچیکیشه
مهمترین چیز احسااس لیاقت برای هم صحبتی باهاش
ان الله لایخلف الوعده
خدا خلف وعده نمیکنه
نکته میدونی چیه! اینکه آدما اصن نه که نخوام، نمیتونن کاری بکنن چون از یه ثانیه بعدشم خبر ندارن ولی خدایی من همیشه هست همیشه بوده
یکی میگفت اینو با دقت بخون گفتم چیو گفت:
اول همه قصه ها میگن:
یکی بود یکی نبود!
گفتم خب, گفت یکی بود، یکیم نبود
یکی بود یکیم نبود
یکی بود که یکیم نبود همه بود
یکی بود وقتی که هیچکی نبود استاد سنگینه واسم خیلی دوست دارم تکامل اگاهیهام رو بیشتر طی کنم
به خدا همین الان مامانم اومده میگه ادیب میگم چیهمیگه ینی چی؟ میگم چی،میگه یکی به من زنگ زده الان که پول دارم باهاش کار میکنی تا 200 میلیون تومن
من چی بگم به این خدا که نشانه میده بهم
استاد
استاد عباسمنش
استاد عباسمنش خیلی دوستت دارم، چون مرد عملی چون حرف نمیزنی استاد من 3بار خوابتو دیدم و عین سه بارشم تو خواب حتی نتونستم بهت نزدیک بشم با اینکه خیلی دوست داشتم
ولی الان لحظه شماری میکنم از نزدیک ببینمت در اغوش بگیرمت خیلی دوستت دارم خداروشکر بین این همه افراد تو این حوزه تو داخل و خارج کشور من تو مسیر شما اومدم و شما هم تو مسیر من خدارو شکر.
استاد از ساعتی جفت بگم برات یا نگم؟
استاد واقعا ساعتی که من میبینم یا اینکه به یه چی فکر میکنم همون لحظه زنگ میزنه طرف یا خواهرم فکر میکنه و رخ میده یا مثلا چراغ سبز میشه برام یا اینا با درآمد میلیاردی یا توپ طلا یا چیز دیگه فرقی میکنه؟
نه !
استاد من میخوام تو همین کامنت شمارو دعوت کنم به مراسمی که در پیش داریم
این کامنت بمونه اینجا سندش
هر روز شما و خانم شایسته رو میبینم تو اون مراسم و صندلیتون رو هم اوکی کردم.
استاد خیلی خوشتیپ شدی خیلی تحسینت میکنم خداروشکر که شما اینجوری شدی من میتونم یاد بگیرم و در زمان مناسبش استفاده کنم
استاد تو با پول داری گسترش میدی جهان رو خدا ازخودت بیشتر میخواد اینو
استاد شما با مهارتت
وااای استاد گریم گرفت داشتم مینوشتم ادامه جمله بالارو، طبقه بالای ما تولد پسرعمومه دارن موزیک میذارن یهو پسط صحبتم موزیکمورد علاقم پخش شد دیگه تحساسم کنف یکون شد
خدایا شکرت. این احساسم خیای ارزشمنده برام خیلی برام تلاش کردم تلاش ذهنی ،خیلی خیلی ، هر روز قویترش میکنم با کمک الله.
ادامه حرفمشما با مهارتت هم جهان رو گسترش میدی پس خدا از خودت بیشتر میخواد که شما سریعتر سمینارهای طوفانی برپا کنی و کارهاتو رشد بدی تا ابد این رونده
️
استاد نکنه معجزاتی که یه زمانی برام ارزو بوده حتی تو خواب هم نمیدیدم و الان هر روزه داره برام رخ میده برام عادی بشه؟
:(
نکنه این بهشتی که ساختیم یه خواب باشه؟
من شمارو میبینم میگم خدایا این همزمانی که تو زندگی من هر لحظه داری میاری خب همینا هست تو زندگی استاد هم ولی من شاید فقط یه توجه کوچیک کنم بهشون و تو دفتر ستاره قطبیم بنویسمش ولی استاد و خانم شایسته براش فایل اماده میکنن
استاد به خدا با اشک دارم مینویسم.
……… ….. ……..
صب خواهرم میبرم مدرسه وسط راه پسر همسایه بغلیمون جلومون ظاهر میشه خواهرم میگه عه فلانی چه اتفاقی اینجاست!
عصر میخوام برم بیارمش از مدرسه تا میام پایین میبینم همون پسره جلوم تو پارکه داره بازی میکنه!
چه نیروییه که اینقدر دقیق میچینه، یعنی یک دقیقه قبل از اینکه من، صبح با خواهرم اگه راه میوفتادیم یا مثلا اروم تر میرفتم یا هرچی دیگه خب نمیتونستیم ببینیم اون پسررو یا اینکه عصر اگه یک دقیقه من دیرتر میرفتم پایین یا اون پسره مثلا 10 متر اونورتر بازی میکرد یا هرچی دیگه ما نمیدیدم همو
چه نیرویی میتونه اینقدر دقیق بچینه؟
یعنی اگه من با اون پسره هماهنگ میکردیم که فلان ساعت فلان جا باشیم عمرا اینقدر دقیق نمیشد.
استاد خواهرمو میبرم مدرسه عصر که میخوام برگردونمش میبینم دقیقا همون لحظه که ما داریم سوار ماشین میشیم ماشین پستی که هر روز برای مادرم بسته پستی میاره اومده پشت سر ما و خواهرم میگه: عهه فلانی که هر روز میاد،
این عادیه اخه؟؟؟
این همه چیزه دیگه!
این یعنی همین خدایی که دقیقا همون لحظه ای که من دارم برمیدارم خواهرمو از مدرسه هدایت میکنه اون مرده رو که بیاد و من ببینمش طوری که اگه به هر طریقی یک دقیقه بعد میرفتم یا یک دقیقه قبل نمیدیمش، یا از اون دقیقتر، طوری بوینه که اون مامور پست یه مرسوله داشته باشه و دقیقا اون مرسولش برای خونه ای باشه که اون خونه هه دقیقا کنار مدرسه خواهرم باشه بعد دقیقا زمانی که خواهرم از مدرسه تعطیل میشه بیاد و بخواد اون بسته رو تحویل بده و با کمال تعجب خواهر من همیشه تا 2 باشه مدرسه و امروز استثناعا چون زبان داره بمونه تا 3 و من 3 برم و این صحنه رو ببینم
بعد این خدایی که اینکارو میکنه چه کارایه دیگه ای میتونه بکنه برای من؟
استاد من که اول راهم اینجوری دارم میمیرم
شما واقعا چجوری زنده ای
من زندکیم شده پر از این صحنه ها و اخساس میکنم عادی شده برامم
که هر موقع ساعت رو میبینم جفت باشه یا رند باشه یا یه رابطه ای باشه توش
احساس میکنم عادی شده برام که خدا باهام حرف میزنه
استاد خدا با من حرف میزنه من لایقشم
ولی نمیخوام عادی باشه برام
اینکه عا یه یه سوال دارم تو یه فایل دیگه هدایت میشم
اصن همش هدایته
استاد خیلی دوستت دارم که این خدارو داری به من میشناسونی ارزو میکنم همیشه بیشتر ذوق کنم برای این زندگیم و هر روز بهتر شم هر روز
️