سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۹ - صفحه 8

سلام به شما سه نازنین و عاشقان خداوند

وای خدای من چقدر این سفرنامه بطور عجیبی باور من رو تکان داد یعنی چیزی که بطور واقعی به تصویر کشیده میشود وعینا معجزات و هروز انسان های بسیار بسیار خوب در مسیر شما قرار میگیرد واقعا بااین سفرنامه حق مطلب را ادا کردید و با چشم میبینیم که هرکسی فرکانس درست و مثبت به جهان ارسال میکند و بازخوردش اینچین زیبا رقم میخورد . وای این آرامش بهم میده اطمینان بهم میده که همه اتفاقات در دستان من هست و دست من در دست خداوند است این یعنی معجزه .خدایا اگر جهان اینچنین خلق شده یعنی سجده و شکر گذاری در هر لحظه از پروردگارم رب جهانیان بر من واجب میشود.که اینقدر درمورد انسان و هیچ موجود دیگری برای خلق زندگیش دستش راباز گذاشته که هرطور بنده اش دوست دارد زندگی کند . واقعا چه پرودگاری داریم .آفرین به این آفریننده بخشنده و مهربان .خدایا ازت سپاسگذاریم که این چنین جهان را باحال خلق کردی واقعا نگرانی دیگه معنی نداره واگر این موضوع رو درک کنیم که هرچقدر اطمیناااان واقعی و از اعماق وجود از خداوند برای تحقق خواسته را داشته باشیم و همچنین به حدی از آرامش و حس خوب و بیخیالی برسیم که خداوند اجابت میکند هرآنچه را بخواهیم و درک کنیم که سازوکار این جهان دارد بصورت فرکانسی باتوجه به باورهامون کار میکند آنوقت هست که خواسته بطور معجزه به قول استاد بوم بوم پشت سرهم وارد زندگیمون میشه چقدر دنیا میتواند لذت بخش باشد چقدر زندگی میتواند این چنین شیرین باشد آفرین براین آفریننده جهان هستی که جهان چنین خلق کرد.و ازخداوند میخوام که بتونم به درک بیشتر و اطمینان وآرامش و آسودگی خاطر واقعی نه به حرف برسم تا نتایجم بصورت آنچه میخواهم وارد زندگیم شود چقدر این آرامش بدون استرس خوبه.فقط کافیه باور کنیم واقعی واقعی نه فقط حرف قشنگ .خدایا دوست دارم من نمیدونم این چه حس خوبیه نسبت به خانم شایسته دارم انگار خواهر تنی و خونی من هست چون خیلی از رفتارهام شبیه به ایشون هست من از بچگی بسیار بسیار مثبت و خوشبین بودم و قتی که اصلا این باورها را نداشتم میگفتم چرا خداومن رو اینقدر دوست داره چرا اینقدر من خوشناسم کم کم فکرم و رفتارم از یه سنی شروع به تغیییر کرد که دوستم میگفت اگه فکر کنی خدا خیلی دوست داره شیطون میره تو جلدت و رفتار خواهر برادر. بچه های دانشگاه و محل کار میدیم من با همه فرق دارم پس این درست نیست باید رفتارم شبیه اونها باشه دوستم میگفت خیلی خونسرد و بی خیالی و باعثشد باخودم فکر کنم وقتی اکثر افراد ایچنین هستند از لحاظ خلق و خو رفتار و.. پس منم باید همرنگ جماعت باشم تا شکست نخورم ولی دیدیم از اون موقع به بعد شدم یه آدم بدشانس چون افکارم تغییر کرده بود. دیگه همه آدم ها که فکر میکردم خوبند شدند انسان حسود و اینکه میخوان به من ضربه بزنند خواستم بگم مراقب افکارمون باشیم .بعصی روزها که خواسته هامو صبح در دفترم مینویسم وشب میخونم یعنی خیلی باحاله میگم یعنی اینطوریه ??با این که هنوز حتی به یک درصد از ۱۰۰درصد از باور و اطمینان نرسیدم .