دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زهره عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
مریم شایسته نازنین متشکرم برای اینهمه زیبایی که به تصویر میکشی . امروز وقتی داشتید اون دوست مهربان و خوش ذوق و باسلیقه و مهمون نواز رو تحسین میکردید، نمیدونم چرا ولی واقعا حس پرواز داشتم، درک کردم که اصلا هدف خلقت دقیقا همینه! دیدن زیبایی ها و نعمت ها و تحسینشون یعنی رو کردن به وجه الله، یعنی ذکر پروردگار و بهمین خاطر شگفتی آفرینه. چشیدم که آره توجه و تحسین زیبایی ها ما رو دائما به مدارهای بالاتری میبره که خواسته های بیشتری دردسترس ما هستند ولی اصلا خودِ این ستایش زیبایی، خودِ این لذت، نتیجه است! هدفه و بهشته!
صدایی در ذهنم میگفت:
«آخه تحسین دیزاین و شیرینی که گریه ی شوق نداره». دیوانه شدی مثل اینکه!
ولی تمام وجودم تصدیق میکرد که: چقدر خالصه این فرکانسِ تحسین؛ چقدر سرشار از عشق و مِهره؛ چقدر بی سهم و نصیب گذاشته نجواهای شیطان رو؛
بعد به این فکر کردم که، چقدر عالیه که من شاهد شکوفایی شما بودم. از اولین باری که یکی از مقالاتتون در سایت رو میخوندم و چون از خاطرات کودکی تون در کرمان گفته بودید، به اسمتون توجه کردم: “مریم شایسته”
بعد از استادیاری تون در جلسات دوره کشف قوانین زندگی و حالا این فایل های سفرنامه مافوق تصور عالی.
چند روز پیش داشتم فکر میکردم قبلنها که فقط صدای خانم شایسته در فایل ها بود و واقعا در ذهنیتم این بود که شما فقط متن بودید یا صدا!
الان سراسر تصویر بودید؛ سراسر عشق و زیبایی. در همین لحظه ها که فکر میکردم چقدر زیبا عمل تون به قانون رو به شکوفایی رسوندید, اون چایی های گلی شکوفا شدند.
خدایا سپاسگزارم برای هدایت به این آگاهی های ناب و بی نظیر.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD203MB15 دقیقه
سلام به استادهای نمونه در تمرکز بر زیباییها، سید عزیز و مریمجان
من عاشقتونم، واقعا عاشق اینهمه انرژی، ذوق و شوقتونم. من قبل آشنایی با این سایت، اصلا یه چیز معمولی هم میدم (مثلا یه زنبور که روی گل نشسته) کلی کیف میکردم، با آب و تاب درموردش حرف میزدم، طوری که انگار بزرگترین شاهکار خلقته. اطرافیانم ازین رفتارم تعجب میکردن و اکثرا که تایید نمیشدم و گاها هم مورد تمسخر قرار میگرفتم. ولی برام مهم نبود، من نمیتونستم ازین زیبایی کیفور نشم.
اصلا بذارید از حال الانم بگم استادجان، حال همین لحظه که دارم کامنت مینویسم:
الان که فصل بهاره، فصل بازشدن شکوفههای نارنجه، و منی که تو قطب بهارنارنج، شمال ایرانم. این روزها اینجا بهشته برای من، بهشت واقعی، من اصلا رو زمین راه نمیرم، تو هوام، دارم پرواز میکنم. همین الان که تو محلکارم هستم (بیمارستان) و باید ماسک رو صورتم باشه، چنتا پَر بهار نارنج گذاشتم تو ماسکم و تا ظهر غرق در لذت و شادی و بهشت زمینیام هستم. این کار هر روزمه تو این فصل. سالهای قبل که ماسک نمیپوشیدم اینکار برام مقدور نبود و الان از پوشیدن ماسک هم دارم لذت میبرم. الهی شکرت، الهی شکرت.
استادجانم اصلا شبها نمیدونید اینجا چه خبره، انگاری این بو تمام دنیا رو گرفته. دیشب مامانم حالش بد شد بحدی که مجبور شدم ببرمش بیمارستان و ساعت 2 نیمه شب که برگشتم، تو حیاط خونه که رسیدم با استشمام بوی بهار نارنج اصلا به رقص اومدم (تو حیاطمون و البته دو طرف کوچهمون درخت نارنج داریم). به خدا گفتم: “خداجونم من مطمئنم بهشت رو غرق همین بو کردی، این بو، بوی خود خودته. حالا اگر هم بهشتت مملو از بوی بهار نارنج نباشه، حتما حتما پر هست از عطرهای فوق دلنشین، اما خداجونم من ازت این بو رو میخوام، میخوام خودم این عطر را انتخاب کنم. اصلا ازت میخوام یه درخت نارنج بهم بدی که همیشه شکوفه داشته باشه، چون خودت فرمودی بهشت تا ابد و همیشه مملو از زیباییهاست و تمامی نداره. پس درخت نارنج منم میتونه همیشه شکوفهدار باشه. من عاشقتم با این خلقت زیبات.”
(البته تو پرانتز اینم بگم که بعد اینحرفا، بهخودم خندیدم و ازخودم پرسیدم ازکجا اینقدر مطمئنی که جات بهشته همچین درخواستی میکنی؟ و جواب گرفتم که عزیز دلم تو همین الانشم تو بهشت منی و چقدر که من ذوق کردم با این جواب، خودتون تصورش کنین)
بذارید اینم بگم که این فایل، نشانه روزم بوده و دیشب تو بیمارستان، تو شلوغی اورژانس (جایی که بخاطر بدحالی مامانم و نگرانی بابت حالش، میشد که آشفته و عصبی باشم)، زمانی که مامان داشت درمانش را میگرفت، زدم رو نشونهم و با این فایل، غرق در لذت شدم و لبخند به لبم آمد و نهایتا مامان با حال خوب به سرعت ترخیص شد.
استادجانم عاشقتونم، چون با دیدن ذوق کردن شما مریمجون، به چشم میبینم که آره آدمهایی هستند که مث خودمن، من دو رو برم کم این ویژگی رو دیده بودم. اما زیاد دیدم آدمهایی که از یه کاه کوه بسازن، اما دلم میخواست فردی که از یه گلبرگ گلستان بسازه ببینم، که به سمت شما هدایت شدم.
عاشقتونم. خیلی دوستون دارم و بینهایت با تکتک لحظاتی که در سریالهای شما میبینم عشق میکنم و همراه با شما لذت میبرم.
برا شما و همه دوستان این خونهی رویایی، تجربه بیکران زیباییها را از رب بلندمرتبه درخواست میکنم.
غرق زیباییها باشید.
معصومه عزیز، دختر خندان، چقدر از لبخندت، حس گرما و انرژی دریافت کردم. از متنت لذت بردم، اونجا که درمورد تضاد نوشتی… اتفاقا دو شب پیش به فایلی هدایت شدم که نهایتا به یک نتیجهگیری در رابطه با تضاد رسیدم و آنقدر ازین نتیجهگیریم لذت بردم و ذوق زده شدم که همون لحظه از یافتهام ویس ضبط کردم…
سوالهای اساسیای همیشه داشتم که استادجان میگفت تضاد میاد که تو رشد کنی اصلا یعنی چی؟ اصلا مگه میشه تضاد رو دوست داشت؟ کی دلش میخواد ناخواسته یا ناجالبها رو تجربه کنه؟ و…
خلاصه بگم اینه که تضاد دقیقا ابزاریه که تو رو مستقیم میبره سمت همون خواستهای که تو از خدا خواستی. یه بازی کامپیوتری رو تصور کن اگر میخوای بری مرحله بعد، باید غول این مرحله رو شکست بدی، تو خواستهات رفتن به مرحله بعد (یا مدار بالاتره)، پس برای این خواسته، تنها و تنها یک راه است و آن هم گذر ازین تضاد = شکستن غول این مرحله. حالا اینکه از هیبت غول این مرحله بترسم و جاخالی کنم، یا با توکل بهقدرت خدا و امید و اشتیاق برای رسیدن به خواستهم، با غول بجنگم انتخاب منه… و خیلی مثالهای دیگه میشه زد.
معصومه عزیز بازم ازت تشکر میکنم بابت آگاهیهایی که به اشتراک گذاشتی.
و اینجا متوجه شدم که من بدنبال پاسخم درباره تضاد بودم که خداوند قدرتمند و دانا، منو به فایلهایی با همین مضمون هدایت کرده.
الهی از تو سپاسگزارم