سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۱

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اندیشه عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

شاید باور تون نشه که من از کجای این فایل بیشتر خوشم اومد ، اونجا که خانم شایسته موقعی که می‌خواست سوار تاکسی بشه دوربینش را خاموش نکرد و با دوربین سوار شد.  نمیدونم این حرکت اوج مهربونی و انگیزه ایشون برای کاریه که داره انجام میده، عشقش به همه ما  و به ذوق اینکه ما این صحنه ها را ببینیم دلش نمی خواد چیزی را از دست بده!
پاسخ من (مریم شایسته): «توی این لحظه‌ها‌، یک فرکانس‌، یک انر‌ژ‌‌ی یا بهتره بگم یک عشق ماورای تصور در حرکته. من اون رو لمس می‌کنم‌، توی ماجراش هستم و به گونه‌ای من و ذهنم و قلبم رو در بر می‌گیره که‌، نمی‌تونم دستم رو ببرم روی دکمه stop. دستام بهم این اجازه رو نمیدن، دوست دارن این انرژ‌‌ی تا جایی که راه داره‌، راهش رو بره و پیامش رو به گوش اونهایی که آماده‌ی دریافت هستن‌، برسونه»

و به شوق فردا که تو را خواهم دید، چشم به راه می مانم ….

خانم شایسته جانم تو میدونی که ما چقدر چشم به راه دیدن فیلم ها و فایلهایی که در حال ساختنشون هستی، هستیم …. بخدا من ذوق اون کودکی که درون تو فعال هست را میبینم و احساس شور و شعف تو را حس می کنم …. احساسی پاک که فقط به هدفش فکر می کنه، به چیدن صحنه ها کنار هم و ساختن یک فایل عالی برای فردایی دیگر ….

من خیلی دلم می خواست تاکسی ها و آژانس های آمریکا را ببینم. وقتی قرار شد ماشین بیاد شما را ببره گفتم کاش دوربین قطع نشه، من راننده آمریکایی را ببینم که چجوری مسافر را میبره، که دیدم و ذوق کردم. شاید چیز کوچیکی باشه ولی من دلم می خواست ببینم.

و یک چیز دیگه:

استاد عزیزم میبینی چجوری آمریکایی ها بهت خدمت میکنند، تو را با افتخار سوار ماشین هاشون می کنند و ازت درخواست میکنند که بهشون نمره بدی.

ناخودآگاه یاد بندرعباس و اون تاکسی دنده آرژانتینی افتادم. الان دارم گریه می کنم. لعنت به اشک هایی که بی موقع جاری میشند …. ولی من کوتاه نمیام …..

همش دارم تصورت میکنم توی اون تاکسی قدیمی که داشتی، چقدر مسافرکشی کردی، چقدر با اون تاکسیه ساختی و خیس عرق میشدی و از کجا به کجا رسیدی. خدایا قدرتت را شکر. یقین دارم اون مسافرهایی که شاید تنها یک بار سوار تاکسی تو شدند، الان آرزو دارند فقط یکبار دیگه تو را از نزدیک ببینند.

خدایا سپاس از اینکه بالاترین نعمت یعنی قدرت خلق زندگی را در اختیار بنده‌هات قرار دادی.

استاد عزیزم تو نماد کسی هستی که تونست پتانسیل قدرت را به جنبش در بیاره و از قدرت نهفته خودش زندگی باشکوهی درست کنه و حالا تو در بهترین جای دنیا سوار بهترین ماشین ها می شی. خدایا شکرت که بین تو و استاد، بین من و تو، بین تو و هیچ بنده ای، هیچ حائلی نیست و استاد اینو باورش کرد و قدم در راه گذاشت، راهی که اون را از تاکسی دنده آرژانتینی به بهترین ماشین های روز دنیا هدایت کرد …. انرژی گرفتم، عشق کردم …. دوباره گریه می کنم …. استاد عزیزم تو چه کردی … تو با موفقیت هایی که بدست آوردی، هم به خودت خدمت کردی، هم همه چیز را در ذهن من و هزاران نفر دیگر امکان پذیر کردی.

تو محکم ترین سدهای اذهان بسته را شکستی. مثل ابراهیم که بت ها را شکست. باور های غلط‌، همان خدایان ساختگی‌ هستند و تو با تبر ایمان‌‌، سرسپردگی و اعتماد به نیرویی که قانونش این هست که:

قدرت خلق اتفاقات زندگی‌ به ما داده شده‌، آنهم با باورها و فرکانس‌های خودمان‌، باورهای غلط ذهن های معلول را می شکنی و قدرت ذاتی آنها را به یادشان می آوری.

آگاهی هایی که با دیدن چهره استاد و دوربینی که در تاکسی از دست خانم شایسته نیفتاد، در این قسمت سفر، تداعی حقایقی بود که شاید خفته بودند یا شاید جرأت بیدار شدن و سلام به خورشید را نداشتند و من اکنون بیدار شدم، بیدار شدم و باور کردم.

نه اینکه از دیدن اون غاز های مهاجر غفلت کنم؛ نه اینکه آسمان برایم زیبا نباشد؛ نه اینکه جمله «خوش آمدید» در خاک آمریکا برایم جذاب نباشد؛ اما چهره استاد و دوربینی که عاشقانه فیلم میگیرد -و میدانم در آخر، کار خودش را میکند و همین دوربین من را روزی زیر و رو میکند،- برایم از همه چیز مقدس تر است.

 

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۱
    202MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

320 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    میخوام جمله ی اخر فایل رو اول کامنتم بنویسم

    in god we trust…مابه خدا باور داریم.

    مابه خدا اعتماد داریم.

    ما به خدا ایمان داریم.

    مابه خدا اعتقاد داریم.

    داشتم فکر میکردم چی میشه که این باور این اعتماد این ایمان در من کمرنگ یا پررنگ میشه..

    چرا بعضی وقتها انقدر بهش اعتماد وباور دارم که هر لحظه به یادش هستم وازش هدایت میخوام و بعضی اوقات مثل کسی که فقط بر خودش و اعتماد به خودش تکیه میکنه رفتار می کنم!!!

    واقعا چقدر تغییر دیدگاه وتغییر باورها می تونه کمک کننده باشه برای هرکسی که خواهان تغییرات مثبت در زندگیش هست.

    یک عمر خدا رو مثل یه آدم می دیدم مثل یه پادشاه یا سلطانی قدرتمند وزورگو!!!

    که من نه بنده بلکه برده ای بودم در برابر عظمت وقدرتش مفلس وبیچاره وبدبخت که فقط باید گوش به فرمان میبودم واگر غیر این میکردم دچار درد ورنج و مشقت وبدبختی میشدم..

    اخه من اختیاری از خودم نداشتم!!

    اون بود که منو خلق کرده بود و منو تو این زمان ومکان واین خانواده واین شرایط قرار داده بود..

    منو بیمار میکرد وگرفتار تا به پاش بیفتم وبهش التماس کنم تا اون بیماری وگرفتاریو ازم بگیره ونجاتم بده…

    واگر دست از پا خطا میکردم دیگه دچار عذاب الیمی میشدم که همون احساس گناه وترس از خشم وعذابش و انتقامش جوون منو میگرفت و شب وروزم تیره وتار بود!!!!

    واااای سیدحسین عباسمنش؛ آقاااا؛مهربان؛ باعشق دوستداشتنی، چطور از خدا واز خود شما تشکر کنم که بهم فهموندید که دارم راهو اشتباه میرم.

    دارم در مورد اونکه منو آفریده اشتباه فکر میکنم وباورهای غلطی نسبت بهش دارم.

    چطور از شما تشکر کنم که خالصانه مخلصانه خیلی ساده و آسون و صمیمی بهم فهموندی که من نباید مثل پدرانم مثل گذشتگانم باشم و دنبال رو عقاید وباورهای اونها باشم چون صد درصد اشتباهه؛ اشتباهه چون نتایج وبازخوردش منفی وغلطه …

    الهی ای پروردگار عرش عظیم چطور ازت سپاسگزاری کنم که منو از این راه وروش وطریق دلچسب و آسون و دوستداشتنی از گمراهی وشرک و ذلت آوردی به مسیر پر از آرامش وامنیت وخیر وخوشی ویکتاپرستی؟

    هنوز نمی تونم ادعا کنم که یکتاپرست هستم ومشرک نیستم.

    هنوز نمی تونم ادعا کنم من خداوند رو شریک لحظه به لحظه ی امورات وکارها وافکار وگفتار واعمالم می کنم وهر چی بهم میگه میگم چشم!!

    من نمی تونم ادعا کنم که من به خدا اعتماد کامل دارم ..

    چون هنوز گاهی پیش میاد که یادم میره..

    یادم میره خودم رو وخدایم رو …یادم میره چرا اومدم به این دنیا وهدفم از زندگی چیه…

    یادم میره که من قدرت کافی ندارم وبه تنهایی هیچی نیستم..

    در حدی که حتی با اپیکیشن مسیر ومقصدم رو هم مشخص کنم وصد درصد مطمعن باشم که در زمان مناسب در مکان مناسب هستم اگر بدون یاد ونامش این مسیر رو برم؛ بدون شک یا به سختی به مقصد میرسم واز مسیر لذت نمی برم یا کلا به مقصد نمی رسم!!

    هر جا که به یادش نباشم و ازش هدایت نخوام ، منه تنها چیکار می تونم بکنم؟

    اصلا کل گذشته ی من این شکلی بود دیگه؛ خدا فقط یه ذکر ویه اسم بود که هر وقت گندی میزدم وظلمی در حق خودم میکردم صداش میکردم.

    تازه با اعتماد به نفس کامل هم میرفتم سراغش می گفتم بیا ببین بنده هات چه بلایی سرم آوردن؟

    نیستی؟ خوابی؟ دیگه دوستم نداری؟ ولم کردی؟ وقت نداری به من رسیدگی کنی؟

    نکنه اصلا خودت خواستی که اینقدر اذییت بشم.

    واااای خدایا؛ چطور ازت سپاسگزار باشم که بهم فهموندی وبهم آموختی که جز من هیچکس بهم نمی تونه ظلمی بکنه…

    وهیچکس نمی تونه وقدرت بدبخت وخوشبخت کردن منو نداره…

    به قول شما استاد قشنگم منم فهمیده بودم که رو آدمها نمی تونم حساب کنم ولی اینکه روی خدا باید چطوری حساب باز کنم رو هم بلد نبودم.

    چون مسیر وراه رسیدن به خدا وشناختش رو هم بلد نبودم تا اینکه با لطف ورحمت خودش از طریق آموزشهای شما تونستم خدا رو تا حدود زیادی بشناسم..

    میگن میخوای یکیو بشناسی باهاش همسفر وهم سفره شو…..

    منم با دیدن سریالهای زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا وسریال تمرکز بر نکات مثبت، کم کم با خدا همسفر وهمسفره شدم تا تونستم بشناسمش..

    سخته توضیح دادنش!!

    باید اول ببینی بعد درک کنی بعد باورش کنی…

    اول با شما وتوی زندگی شما من خدا رو دیدم بعد با کنار هم گذاشتن اینهمه اتفاقات خوب و روان وراحت زندگی کردن شما کم کم تونستم درکش کنم و بعد با تقلید از نوع برخورد وسبک زندگی شما ا‌مدم ازش هدایت وکمک بخوام توی امورات زندگیم و خدا هم کم کم اندازه اعتمادم کارهام رو یکی یکی سرو سامون داد و نتایج مثبتی که در اموراتم حاصل میشد باعث شد باور کنم که خدای عباسمنش و مریم شایسته خدای منم هست خدای همه هست.

    فقط موقعه ای می تونم مورد لطف ورحمتش باشم که تمام اموراتم رو با علم براینکه من قدرت وتوانایی وبینش ودانش کافی ندارم باهاش شریک بشم وشراکتی زندگیم رو سروسامون بدم.

    خدا هم قربونش برم همیشه حاضر وآمادست، که بهش بگی بیا باهم انجامش بدیم!!

    میاد سریع و واضح قشنگ کارها رو سروسامون میده برات، جوریکه خودش بیشتر ذوق میکنه از اینکه من حس آرامش وامنیت وشادی ورضایت داشته باشم وزندگیم از هر جهت اوکی و ردیف باشه…

    ستاره قطبی، در دوره 12 قدم ومداومت در انجامش باعث شد وهنوزم باعث میشه که من باور ویقین داشته باشم که قدرتی مافوق توانایی وعقل وشعور من وجود داره، که اگر ازش بخوام هم کارهای منو وسهم منو انجام میده جوریکه من خیال کنم خودم درست انجامش دادم وذوق کنم وهم سهم خودش رو به درستی انجام میده..

    وچی از این قشنگتر؟

    من اگه یه بابای قدرتمند و پولدار یا یه همسر یا فرزند ویا دوست ویا رئیس یا پارتنر و…هر کسی رو در کنارم داشته باشم که بخواد کمک وحمایتم کنه هر چقدر هم که دوستم داشته باشه یه جا کم میاره یا میگه به من چه؟ خودت انجامش بده!

    میگه چقدر مراقبت باشم؟ چقدر بهت پول بدم؟

    چقدر کارهاتو انجام بدم؟

    ولی تنها خداست که بهترین وباعشق ترین سرپرست و بهترین صاحب اختیار هست…

    همونی که هم برای من خداست وهم برای همه.

    وهمه محتاج به او هستند..

    چقدر آسودگی خیال دارم از وقتی دارم توی این مسیر روی اعتماد و اعتقاد و باورم روی ایمان وتوکلم کار می کنم.

    استاد عزیزم مریم عزیزم بی نهایت سپاسگزارتون هستم که باعشق این سایت رو به لطف خدا راه اندازی کردید و هنوزم دارید به لطف خدا مستحکم وپابرجا حفظش می کنید تا ما یه جای امن ودنج برای صلاه برای خودشناسی وبه خود اومدن و خودمراقبتی و برای زندگی وبندگی کردن درست درمون داشته باشیم.

    خدا حفظتون کنه الهی در پناه امن خدا باشید همیشه وهر لحظه.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: