https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-19.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-24 09:52:042024-08-14 16:47:26سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۲
436نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این فایل که بمب آگاهیه از هر ثانیه اش میشه نکته درآورد و درباره هرنکته اش میشه صفحه ها نوشت و نوشت و نوشت
اما من میخوام برای این که دنیا پر از انسانهای فوق العادس و دستای بی نظیر خدا همه جا هستن مثال بیارم که دوسه تا نزدیک تریناشو مینویسم و بیشتر و بیشتر یادم بمونه باید اعتماد کنم به نیرویی که کل دنیا رو در کنترل خودش داره .
همسرم تو تاریکی محض یه جاده خلوت در حال رانندگی بوده که متوجه غیر عادی کار کردن ماشین میشه ، گفت موقع پیاده شدن گفتم خدایا من هیچکیو تو این بیابون ندارم تو یه کاریش کن ، وقتی پیاده شدم حتی یه نفر هم رد نمیشد رفتم نگاه کردم دیدم فن شکسته افتاده و نمیشه اینجوری باهاش رفت و فقط هم با فن کار راه میوفته ، مستاصل نشستم کنار ماشین که چیکار کنم باید فلان ساعت برسم ، همون موقع یه ماشین رسید گفت مشکلی پیش اومده؟ گفتم آره اما کاری ازت ساخته نیس فن نیاز داره که طرف گفت اتفاقا من یه فن نو دارم تو ماشینم و بهم داد و گفت من باید برم عجله دارم و فقط تونستم ازش شمارشو بگیرم که هزینه فن رو بتونم بهش بدم … و همسرم تا دقایقی هنگ کرده بوده که یعنی چی! چجوری میشه ! یعنی چی ! چقد دقیق اخه! حتی بعد بستنش تا رسیدنش به مقصد هنوز درگیر چجوری ممکنه بوده !
(اینو به هرکی بگی فکر میکنه داستان تخیلی داری تعریف میکنی یا رویاپردازی میکنی)
مورد بعدی همین چند روز پیش بود که من رو موتور حس کردم گوشیم تو جیبم نیس و به همسرم گفتم ببین گوشیم افتاده و همسرم وایساد و بهت زده جفتمون فقط به هم نگاه میکردیم که چی شد چیکار کنیم ! به پشت سر که نگاه کردیم ماشینا با سرعت میومدن و احتمال سالم موندن گوشی در این جاده که انگار جنگ بود توش حتی یک صدم درصد هم نبود ، همسرم گفت فکر میکنی تو این جنگ دیگه گوشی برات مونده؟ گفتم مسلمه که نه ولی گوشیم برام خیلی مهمه باید پیداش کنم حتی لاشه اش رو و همسرم داشت میگفت که بیخیال دیگه بی فایدس و من هنوز توی شوک بودم که یه موتوری کنارمون وایستاد گفت چرا انقد تند میری داداش یکساعته دارم گاز میدم بهت نمیرسم!! همینجوری که برگشتم نگاش کنم دیدم اوه خدای من گوشی من تو دستشه چشمام از خوشحالی ستاره ای شد گفت من دقیقا رو یه دست اندازها پشت سرت بودم تا گوشی از جیبت افتاد من بلافاصله درحال حرکت از رو زمین زدمش ولی هرچی میومدم نمیرسیدم بهت ، شگفت زده بودم که خدا تا گوشیم افتاده بود برام گرفته بودش به همین راحتی ! انگار بهم میگفت من به همین سادگی هواتو دارما … اما من انگار از عمق وجودم دنبال زجر کشیدنم انگار !!! هربار تسلیم بودم هربار اعتماد کردم دیدم خدا چجوری لذتبخش کارامو میکنه چالشامو حل میکنه اما باز دوباره خودمو میندازم وسط معرکه منم منم میکنم باز میوفتم توی زجر و سختی !!! واقعا چرا خودمونو لایق آسونی و راحتی ولذت نمیدونیم!؟
این ماجرا رو وقتی برای خانوادم تعریف میکردم گفتن وا چرا از اینجور آدما نصیب ما نمیشه؟ هرچی آدم … نصیب ما میشه .
مورد بعدی این بود که همسرم داشت دنده عقب میرفت ولی تا من اومدم بهش هشدار بدم که اونجا لیزه و نرو و لیز میخوری دیگه دیر شده بود و رفت و ماشین سر خورد و رفت تو یه زمین ساده ولی خیس و گِلی و هرچی تقلا کرد نتونست بیاد بالا ، اولین ایده این بود یه سری چوب اونجا بود بریزه جلو چرخ ها بلکه بره روش و بیاد بالا ، همینکه رفت چوب بیاره یه نفر که ماشینش همونجا پارک بود پیاده شد و پرسید که چی شده بعد هم اومد شروع کرد کمک که اینا رو بریزن جلو چرخا بعدم گفت بیا زنجیر من دارم من میکشمت خیالت راحت ، حالا همسر من مقاومت میکرد که آخه پسر خوب تو با پراید میخوای اینو بکشی مگه از ماشینت سیری؟؟ و اونم اصرار میکرد که من انجامش میدم اگه مشکلی هم پیش اومد به عهده خودم ، من دلم میخواد واستون اینکارو انجام بدم !!! خدا میدونه چنان فشاری آورد به ماشینش که بوی صفحه کلاچش به شدت پیچیده بود تو فضا ولی مصمم شده بود انجامش بده درحالیکه نه ما رو میشناخت نه اصلا ما درخواستی حتی ازش کرده بودیم نه پول یا منفعتی بهش میرسید نه هزینه ای قبول کرد ، درواقع هییییچی ولی انگار که برادر عزیز دردونه اش به مشکل خورده باشه داشت تلاش میکرد و کمک میکرد و موفق هم شد و چقدر با محبت بود ، بعد از اونم ما بارها این صحنه رو با همسرم تحلیل کردیم با هیچ منطقی جور در نمیومد ! اصلا همسرم که برا کسی تعریف کرده بود یارو خندیده بود گفته بود چیزی زدی؟ من اگه داداشم همچین مشکلی داشته باشه من عمرا به ماشینم فشار بیارم بااینکه ماشینه من ده برابره اونه اونوقت میگی یارو الکی الکی اومد اینکارا رو کرد !؟
خدایا چقدر دستای تو همه جا و هرزمانی هستن تا کار ما رو پیش ببرن ، چقدر تو به راحتی برامون معجزه میکنی و چقدر ما به سادگی فراموش میکنیم .
واقعا که به میزانی که دربرابر خدا تسلیم تر باشیم چرخ دنده زندگی روان تره و به میزانی که روی خودمون یا هرچیز دیگه ای حساب کنیم همه چی سخت پیش میره تا جایی که بگم خدایا من تسلیمم تو بگو ، من نمیدونم تو بگو ، اونوقت دوباره تو غوغا میکنی خدای من ، این منم که باید «اجازه»بدم که هدایت بشم ، چطوری و چجوری رو رها کنم فقط «اجازه»بدم همین
ممنون ارزو جان ازین فکت های زیبا که با تعریف کردشون منطق ذهن مارو برای دریافت نعمتها محکم تر کردی و اینو با اتفاقاتی که برات افتاده به ذهن ما فهموندی که میشد که ما ساده شویم برای آسانی ها وقتی در مدارش قرار بگیریم و وقتی حالمونو خوب نگه داریم و ذهنمونو کنترل کنیم ،قطعا این نتایج یک کنترل ذهن و قرار گیری در مدار مناسب دریافت نعمت هاست و جز این نیست ،تبریک میگم به شما این راه و همیشه ادامه بدید امیدوارم که موفق باشید شما و خانواده زیباتون؛)
روز چهاردهم تمرکز و توجه بر روی زیبایی ها و فراوانیها،نعمت ها و ثروت های سفر به دور امریکا:
تحسین میکنم این دریاچه بسیار زیبا رو که آبش مثه آب بهشتمونه
تحسین میکنم رابطه پر از عشق و احترام استاد عباسمنش و مریم شایسته
تحسین میکنم این درختان زیبا رو که دور دریاچه رو احاطه کردن و زیبایی خاصی رو به دریاچه بخشیدن
تحسین میکنم این بچه هایی که دارن با داشته هاشون از این دریاچه زیبا نهایت لذت رومیبرند
تحسین میکنم پدر و مادرهای این بچه ها رو که آزادانه گذاشتن بچه هاشون لذت ببرند،بدون اینکه بترسند یا بخوان بچه ها رو تووی محدودیت نگه دارند،چون ایمان دارند یه نیروی هست که هر لحظه مراقب ومحافظ شونه
استاد واقعا این مردم امریکا چقدر خوبن،چقدر با ایمان هستند،همیشه میگم اکثریت مردم امریکا که من میبینم یکتاپرست به معنای واقعی هستند،چون هر کدومشون یه بهشت دارند و دارند تووش زندگی میکنند،از نتیجه ی زندگی شون آدم خیلی راحت میتونه درک کنه چقدر این آدم ها با خدا هستند،با خدا باش پادشاهی کن،اما میتونم با اطمینان بگم صددرصد پدر ومادرهایی که من تووی ایران دیدم و دارم میبینم،بچه هاشون رو تووی منگنه میزارن،نمیزارن بچه هاشون لذت ببرند که مبادا بلایی سرشون نیاد،خواهرای خودم که دیگه نمونه ی عینی هستن که همیشه جلوی چشمم هستن که چقدر بچه هاشون رو اذیت میکنند بخاطره ترسهای پوچی که دارند،همیشه میگفتم خدایا من نمیخوام وقتی بچه دار شدم شبیه خواهرام باشم،میخوام اعتماد کنم به تو و اونهارو به تو بسپارم،امیدوارم که بتونم نجواهای شیطان رو کنترل کنم و مادر خوبی برای فرزندان آینده م باشم
تحسین میکنم این اردک های بسیار و دوست داشتنی رو
تحسین میکنم استاد عباسمنش و خانم شایسته رو به جای تمرکز روی ناخواسته ها اومدن یه تنفسی به خودشون بدن بدون اینکه گیر بدن به اون مسئله تا خداوند اونها رو به راه حل های راحت تری هدایت کنه
تحسین میکنم موج زیبای روی آب دریاچه رو
تحسین میکنم آرامشی که دارم از این زیبایی ها دریافت میکنم
تحسین میکنم آزادی مالی،زمانی و مکانی رو
تحسین میکنم ثروت استاد عباسمنش رو
تحسین میکنم سایت امازون رو که از شیر مرغ تا جون امیزاد تووش پیدا میشه
تحسین میکنم استاد عباسمنش رو که اینقدر با خودش در صلحه نمیگه خب حالا که پولدارم برم یکیو بیارم درست کنه پله رو پولشو بدم،اونقدر با خودش در صلحه که همیشه خودش دست به عمل میشه برای حل کردن مسائلی که بهشون برمیخوره چون میدونه وقتی حل میکنه مسئله ایی چقدر احساس لیاقت و خودارزشمندیش بالا میره
تحسین میکنم استاد رو که هر لحظه خودشو با الله اکبر مجهز میکنه
تحسین میکنم عزت نفس و اعتماد به نفس استاد عباسمنش رو
تحسین میکنم همکاری تیمی استاد عباسمنش و خانم شایسته رو
تحسین میکنم آسمون زیبای خدا رو
تحسین میکنم صدای طبیعت رو
تحسین میکنم رابطه ی پدر فرزندی استاد عباسمنش و مایک عزیز رو
تحسین میکنم همکاری سه نفره اعضای سفر به دور امریکا رو
تحسین میکنم دوست عزیزمون رو که کلی غذاهای خوشمزه برامون آورده
تحسین میکنم توانایی دوستمون رو در آراسته کردن همه چیز
تحسین میکنم دوست خوش سلیقه مون
تحسین میکنم این استیت پارک زیبا رو
تحسین میکنم خانم شایسته و استاد عباسمنش رو که اینقدر رها و آزاد اومدن تا از زیبایی های اون استیت پارک لذت ببره تا خداوند اونهارو به راه حل آسون و راحتی هدایتشون کنه
تحسین میکنم این موزیک بسیار زیبا رو
تحسین میکنم احساس خوب این فایل زیبا رو
تحسین میکنم انعکاس آسمون تووی آب دریاچه رو که چقدر زیباست
تحسین میکنم این بچه های دوست داشتنی رو که آزادانه دارند از لحظاتشون لذت میبرند
تحسین میکنم هوای مطبوع و لذتبخش رو
تحسین میکنم حوله دلاری که چقدر من دوسش دارم
تحسین میکنم استاد رو که ثروت رو به خودش پیچونده
تحسین میکنم شادی و نشاطی که تووی این فایل هست
تحسین میکنم اینهمه زیبایی خدا رو
تحسین میکنم یک صبح دل انگیز دیگه در استیت پارک زیبا و ثروتمند
تحسین میکنم خدایی رو که هر لحظه هدایتگر ماست
خدای من،من دارم هر بار میبینم که استاد عباسمنش به مسئله ایی برمیخوره تو چقدر راحت خبره ترین دستاتو به سمتش هدایت میکنی،الله اکبر،چه کسی چنین نتیجه ایی میگیره؟کسی که به مسئله گیر نمیده،نمیگه وای بازم مشکل ما اومدیم سفر لذت ببریم کوفتمون شد این چه سفریه،یه بار اینترنت،یه بار پله،اه برگردیم خونه و به جای غر زدن میاد میگه این مسئله اومده منو رشد بده،اگه من این مسئله رو حل کنم چقدر به توانایی هام اضافه میشه،چقدر سفرمون لذتبخش تر میشه،چقدر احساس لیاقت و خودارزشمندیم بالا میره و میاد دست به آچار میشه،میبینه نمیشه بعد خیلی راحت به جای گیر دادن و عصبی شدن میاد میسپاره به خداوند و خداوند هم از راحتترین راهها با خبره ترین دستانش مسائل رو برای استاد حل میکنه،استاد چقدر همزمانی بین جلسات10،11،12 دوره روانشناسی ثروت و این فایل هست الله اکبر
تحسین میکنم استاد عباسمنش رو که خیلی راحت با غریبه ها ارتباط برقرار میکنه بدون اینک خجالت بکشه بگه نه اجازه ندم،زشته فلان و غیره،با ایمان میگه خداوند فرستاده و مسئله رو به دست خداوند میسپاره و راحت مسئله حل میشه،خدایا شکرت
تحسین اینهمه نعمت،ثروت و فراوانی رو
تحسین میکنم خدایی که هر روز داره به من میگه که اگه میخوای ثروتمند بشی باید روی باورهات کار کنی مسائل زندگیتو حل کنی تا آروم آروم لاجرم ثروت وارد زندگیت بشه
اینکه پله ی RV خراب میشه و استاد به خودش جرأت میده که بره سفارش بده و دست به آچار بشه یه دنیا حرفه خودش!
این یه خبره خوبیه که اگه آدم روی خودش ،روی نواقصش کار کنه قطعا شخصیتش تغییر میکنه.استاد به گفته خودشون اصلا رابطه ی خوبی با دست به آچار شدن نداشتن اما با کار کردن روی خودشون بقدری عزت نفسشون میره بالا که میگه من میرم که درستش کنم اگه هم خراب تر شد فدای سرم یه چیزی یاد میگیرم و تجربه ای میشه برام و این نشون از شجاعت ایشون داره، موضوع بعدی که توی این کارشون مشخصه بحثه توکل داشتن به خداوند و هدایت شدن توسط خداست.
وقتی کسی ایمان واقعی داشته باشه به هر چیزی اون موضوع اتفاق میوفته!
من خودم کسی بودم که نظر دیگران بشد برام مهم بود و همچنان هم هست!
کسی بودم که از بقیه تقلید میکردم و اصلا به این فکر نمیکردم که میشه اوضاع رو بهبود بخشید!
کسی بودم که اصلا به نظافت شخصیام اهمیت نمیدادم!
کسی بودم که نصفه و نیمه کارهارو رها میکردم
اما تو همین چهار تا موضوع که از مهمترین نواقصم بودن ،به لطف الله و استفاده از فایلهای زندگی در بهشت،سفر به دوره آمریکا، بخصوص دوره های احساس لیاقت و عزت نفس خیلی تو این 4مورد تغییر کردم !
مثلا:
در زمینه ی مهم بودنه نظر دیگران:
من تو محل کارم 32 نفر همکار دارم که همه تو یه اتفاق استراحت میکنیم و میخوابیم، البته شیفتی هستیم و فضای شرکت نسبتأ آلوده است!
من با اینکه از جدیدترین افراد هستم و4،3 نفر همه از من قدیمی تر هستن ،اما پیشنهاد دادم که فرش ها و رو فرشی ها باید شسته بشن و تشک های زیر پامون هم عوض بشه!
همین که جرأت کردم و اعتماد به نفس داشتم که جلوی همه ی همکارای قدیمیم همچنین نظری بدم این خودش کلی رشده برای منی که وقتی حرف میزدم از شدت کمبود عزت نفس خودم میخندیدم موقع حرف زدنم!
با این وجود چندتا از همکارام مخالفت کردن،اتفاقا افرادی مخالفت کردن که تو اتاق محل کار صاحب نظرن،قابل احترامن،بشدت اعتماد به نفس بالایی دارن و …
اما من یه نگاه به تصمیم نظری که دادم کردم،دیدم کارم کاااملا درسته و به خودم گفتم مهم نیست کسی که نظر میده کیه و چه جایگاهی داره!
مهم اینه که نظرش درسته یا نه!
من با جدیدت بیشتر پیگیر این موضوع شدم!
جوری شد که از 32 نفر همکارام، فقط 1 نفر مخالفت کرد اونم بخاطر جسارت من روی مسیر و تصمیم درستم همراه شد!
موضوع بعدی تو این قضیه این بود منی که به بهداشت شخصی ام اهمیت نمیدادم الآن به 32 نفر میگم باید شرایطی فراهم کنین که اتاق به بهداشتی و تمیز باشه!و این نشون از تغییراته من داره که دیگه نظر دیگران برام اهمیت نداره البته که خیلی جای کار دارم هنوز
یا اینکه از دیگران تقلید نمیکنم و میگم باید راهی باشه که شرایط بهتر بشه.
من تو فایل زندگی در بهشت دیدم که خانم شایسته و استاد،کلللا تخت خوابشون رو بخشیدن به لری، و تشک رو روی زمین گذاشتن و کلی جا باز شد،یا نرده های روی پل پارادایس رو همه رو بریدن!این یعنی یه نگاه کردن به محیط اطراف و تغییر اون!
من یه کمد خیلی کوچیک دارم تو محل کارم و همه بخاطر نداشتن جای وسایل تو کردنشون اذیتن!
من گفتم باید یه راه حلی باشه!
اومدم از این قلاب هایی که چسبی هستن زدم روی درب کمدم و کلاه ایمنی ام رو روی در کمد رو به داخل نصب کردم و کلی جا باز شد!
وقتی به همکارم نشون دادم کییفف کرد!
همین دوتا موضوع کلی اعتماد به نفسم رو بالا برد و کلی بهم نشون داد که دیدنه فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت چقدر میتونن تأثیر گزار باشن!
وقتی آدم به جایی میرسه که میسپره به خداوند قلبش آرومه!
یعنی دیگه نگران نیست به قوله استاد میگه من و خدا کارهارو تقسیم کردیم بینمون
عشق و حال و لذت بردن ماله من انجام کارها و مدیریت کردنشون ماله تو!
مهم اینه که من سهم خودم رو انجام بدم به قوله استاد، به چطورش فکر نکن!
جسارتتون رو و این تغییرات عالی ای که در شخصییتتون ایجاد کردید رو تحسین میکنم و بهتون تبریک میگم آفرین که به اقدامات استاد نگاه میکنید و ازش درس میگیرید و حواستون هست که خودتون رو بهبود ببخشید ،
و بخاطر همراه کردن اون 32 نفر با خودتون بدلیل عزت نفسی که داشتید و علاوه بودن در مدار دریافت نعمت ها هم بینهایت تحسینتون میکنم ، سپاسگزارم که این تجربیات ناب رو در اختیار ماهم قرار دادید تا ببینیم مصمم تر بشیم در تغییر خودمون و این باور بزرگ در ذهنمون ایجاد بشه که همه در حال بهبود شخصیت شون هستند ،
سپاسگزار خداوندم برای هدایت به این کامنت زیبا و وجود افراد زیبا در سایت
به جرات میتونم بگم قشنگ ترین و منطقی ترین راه برای باور سازی در من آیه های قرآنه و در کنار اون حرفهای استاده که هیچوقت تناقضی در اون ندیدم و حالا هم زندگی ایشون که گواه بر حرفهاشون هست
این جلسه خودش یک دوره کامل بود که همه شک ها و تردید هارو از ذهن نجوا گر میگیره
استاد اول خودش تلاش کرد مسئله رو حل کنه
بعد که نتونست رها کرد و فهمید کار بلد اصلی یکی دیگه ست باید اجازه بده هدایت بشه ،
واقعا ما در مقابل خدا چه حرفی برای گفتن داریم؟ چقدر وقتایی که میخوایم خودمون تنها مسائلمون رو حل کنیم چقدر بی پناه و بیچاره ایم ،
اگه استاد جای رها کردن پافشاری میکرد و ادامه میداد چه اتفاقی میفتاد؟ چه اعصاب خوردی و چه حس بدی برای خودش و عزیزانش و در آخر هم شامل هدایت خدا نمیشد …
ولی حالا تلاششو کرد ولی وقتی فهمید مسئله براش حل نمیشد رها کرد ، فضا برای حضور خدا باز کرد ، وقتی از خدا کمک میخوایم باید اجازه کمک هم بدیم چون ما صاحب زندگی خودمون هستیم ، ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است ، خدا اختیار رو دست ما داده ، باید واقعی نشون بدیم که باورش داریم و اجازه کمک بدیم فضا رو باز کنیم
استاد عزیز رفتن دنبال لذتشون چیزی که براش خلق شدیم ، اصلا شاید دلیل اون صبحونه هم همین بوده ، خدا بهش نشونه داده گفته ول کن کار تو نیست این کار منه تو بیا از صبحونه ای که برات چیدم لذت ببر و آب شیرین و ولرم رو برات آماده کردم بری عشق کنی ، این همه زیبایی و جمال خودمو نمایان کردم تو ببینی ، من بنده عاشق میخوام ، امروز رو برات حسابی تدارک دیدم به شرط رها کردن به شرط سپردن کارهات به من ، به شرط ایمان به من …
استاد هم گفت باشه چشم من تسلیم و رفت تو دل زیبایی ها و نعمتها لذت برد
و در آخر خداوند دست خودشو وارد عمل کرد ، مگه چند نفر تو دنیا هستن که بلدن پله ار وی رو درست کنن ؟ چقدر احتمال داشت یک متخصص این کار درست همونجا حضور پیدا کنه ، و اتفاقا آدم خوش قلب و مهربونی باشه و روحیه کمک کردن داشته باشه ، که اتفاقا به استاد بگه بیا اینور خودم کار رو درست میکنم
و استاد با خیال راحت نگاه کنه و خداوند با دستاش کارشو راه بندازه
خدای من این یک درس بزرگ بود ،درس توکل ، هدایت ، ایمان ، باور ، رهایی ، توحید و خدایی که بشدت کافیست …
خدایاشکرت
استاد دیدین دوربین خدا دست مریم جان چقدر کمک میکنه؟ دیدین چقدر برای ما مفید بوده؟ ممنون که مقاومت نکردین و اجازه دادین اینها رو با چشم خودمون ببینیم ، مریم عزیز ممنون که دست خدا میشی وقلب ما رو نورانی میکنی ، حالا ما دوتا استاد داریم ، مریم بانو و استاد عباسمنش…
یه نام خداوندی که وظیفه ی هدایت ما را به عهده گرفته است.
إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ
درود بر عاشقان حل مسائل
وااااایییی خدااااییی من فوق العاده بود . یعنی دمت گرم استاد که اینقدر میتونی خوب ذهنت رو کنترل کنی.. اولش استاد رفت پله رو خودش تعویض کنه و اینکارو کرد ولی پله برعکس کار میکرد و استاد تلاش کرد که درستش کنه ولی نتونست و بعد گفتش خب اوکی بذارم بسپرمش به خدا .. حالا چیکار کنیم ؟؟ اگه من بودم حتما غصه میخوزدم و میزدم توی سر خودم و به احتمال زیاد یه چند تا فحشم میدادم خخخخخخ.. ولی استاد گفتش که بچه هاااااا بریم لذت ببریم !!! بریم یه غذای خوشمزه بخوریم با تزیین دوست عزیزمون که خیلییییی غذا های خوشمزه میپزه وااااووو دهنم آب افتاد چون من خیلی سالاد اولویه دوست دارم.. و بعدش بازم استاد رفتش شنا کردن و اینا ..
با موزیک زیبای پورتو ریکو از 25 باند..
خیلی موزیکای 25 باند رو دوست دارم.. اون خانمه با دوست پسرش خیلی قشنگ اهنگ میخونن ..
وقتس استاد نتونست مسئله زو حل کنه وبه جای اینکه غر بزنه اون رو سپرد به خدا و رفتش لذت بردن .. من گفتمممممم من مطمئنم خدا یه دست کار بلد بزای استاد میفرسته !!!
چرا این حدس رو زدم ؟؟
افرین احتمالا درست حدس زدید.. یاد مسئله ی اینترنت RV افتادم که استاد مودم اینترنت وایرلس از شزکت verizon خریداری کردن و رفتن مودم رو وصل کنن و رقتن بالای RV ولی نتونستن مسئله زو حل کنن و اونجا هم استاد به جای اینکه غر بزنن ،، رفتن لذت بزدن و خداوند یکی از دستای کار بلدش یه نام آقای جیمز زو بزای ما فرستاد و آقای جیمز با اون سن و سالش چقدز پر کار بود و با عشق کار میکرد و میخواستن برن آر وی بخرن بزن مسافرت و آقای جیمز دستی از دستان خدا شدن و مسئله اینترنت آر وی رو حل کردن ..
اولا چقدر خوبه که استاد وقتی به یک مسئله ای برخوزد میکنن اول خودشون دست به کار میشن تا اون مسئله زو حل کنن و اگر موفق نشن ناامید نمیشن بلکه خیلی راحت به خدا میسپرنش و خپا هم خیلی سزیع جواب میده !! مثل آمازون که خیلی سزیع پکیج های پستی زو میفرسته !!
خدا هم همیشه سزیع الجوابه !!!
اینجا هم بزای مسئله آز وی استاد اول خودش دست به کار شد و بعد نتونست مسئله رو کامل حل کنه و بعد سپزدش به خدا واینجا من گفتم من مطمئنم خدا یه دست کار بلد زو بزای استاد میفرسته و همینم شد !!! و اینجا هم یه آقای مسن خیلی کار بلد به کمک استاد اومدن و مسئله حل شد..
به ایمان میگن اعتماد داشتن به خدا
اصلا الکی نیست که این امریکایی میگن
in god we trust
چون به نظزم همشون از این الگوی هدایت خداوند بزای حل مسائلشون استفاده میکنن !!! و اونا میدونن و باور دارن که خدا هدایتشون میکنه و دستش زو بزاشون میفرسته !!!
این ادما واقعا با عشق کاز میکنن حتی توی سن بالا هم با عشق کار میکنن و پر کار هستن و امیداور هستن و به خاطر همینه که اینقدر شاداب و سرحال هستن …. اصلا فکز نمیکردم این مکانیکه 80 سال سنش باشه !!! چقدزرررررر پر انرژی بود!! دمشون گزم بابا..
این کشوز زو کارافرینان ساختن .. این کشور زو کار افزینانی ساختن که با عشق کار میکنن !!
و به نظزم دلیل سرزندگی این کشوز اینه که همشون یا اکثرشون با عشق و جون و دل کار میکنن و از مسیر علایقشون لذت میبزن !!! دمشوم گزم ..
چه دریاچه ی زیبایی..
چه غذاهای خوشمزه ای..
چه غازهای باحالی.. جالبه چرا این کشوز همه ی غازاش یه شکلن !!
چه آهنگ قشنگی.. پورتو ریکو از 25 باند
اها اون حوله چه باحالللل بود اولش نمیدونستم حولش خخخخخ
آقا من دیگه به کارساز بودن خدا دومیلیون درصد معتقد بودم و بیشتر شدم…
چقدر قشنگ دستان خدا از راه میرسن…
و چقدر قشنگ استاد شرایط رو زمان بندی رو درک میکنه…
میفهمه الان که این لحظه کار سخت شده باس دس از کار کشید…
میفهمه الان وقته ناهاره باید کار سخت شده رو ول کرد…
میفهمه الان وقت آب تنی هست بی خیال کار سخت…
میفهمه الان دیگه وقت خوابه کار سخته باشه برای بعد…
این رها کردن کار سخت یعنی ایمان داشتن به باور کار باس راحت انجام بشه…
این یعنی باور داشتن به کمک از راه میرسه در زمان درستش…
این بعنی ایمان راسخ به خدا…
حاجی من دیگه برگ برام نمونده ک
برگام ریخت چقدر خفن کمک از راه رسید و خودش همه کارا انجام داد و حتی بدون این که اُجرت دستی بخواد…
این همون نگاه توحیدی به قوانین جهان هستیه…
این همون نتیجه اخلاص در بندگیه
و این همون وعده حق هدایت ارباب بودنه رب هست…
آقا منم یه چیز بگم از روزی ک باورم رو عوض کردم و گفتم من مردی هستم که کارا براش راحت انجام میشه اومدن برامون سر کار آسانسور وصل کردن…
قبل خیلی سخت بود از پله های نمیه ساخته ساختمان پنج طبقه رفت بالا..
همه غیر ممکن میدونسن که صاحب ملک چطور پول داده برای تکنسین آسانسور وصل کرده…
و من این رو نتیجه تغییر باور خودم میدونسم که شرایط باس برام راحت بشه که هر روز داره راحت و راحت تر میشه و من لبخند میزنم و میگم خدایا شکرت…من عاشقت هسم…
عرض سلام و ادب خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم.
خواستم بگم به یاد داشته باشیم که برکت در حرکته.
به یاد داشته باشیم “تو پای به راه در نه و از هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت”.
اگر استاد صبح اون روز حرکتش رو نمیکرد و زیر ماشین برای درست کردن پله آروی نمیرفت، شاید همسایهشون متوجه خراب بودن ماشین و کمک نیاز داشتن ایشون نمیشد؛ بنابراین رفتن ایشون زیر ماشین حرکتی بوده که برکت بخشیده و مکانیک پیدا شده.
همزمانی همسایه بودن یک مکانیک با ایشون یک معجزه است و خداروشکر بخاطر این امدادهای الهی.
من خودم هم سعی میکنم در شرایط مختلف حرکت بکنم، مثلا شاید یکی از خندهدارترین اونها این باشه که وقتی تاکسی گیرم نمیفته شروع به حرکت به سمت مقصد بهصورت پیاده میکنم که تو غالب مواقع سریع تاکسی پیدا میشه و اگر پیدا نشه هم مطمئن میشم که لازمه پیاده برم.
به نام خداوند مهربان سلام به استاد جان وخانم شایسته مهربان خدا رو هزاران بار شکر میکنم که یک قسمت زیبای دیگر رو دیدم به به عجب پارک زیبایی وسرشار از حس خوب دارد تمیز سر سبز درختان سبز خیلی جذاب واقعا دوستتون سنگ تمام گذاشت آفرین انشالله خداوند بهش برکت و ثروت بدهد این دوستا نعمت هستند عجب سالاد الویه باکلاس معلوم خیلی خوش صلیقه است تحسینش میکنم استاد جان این پیراهن هم خیلی بهت میاد عجب دریاچه تمیز و قشنگی دور برش درختان بزرگ و سر سبز چقدر ساحل دلنشیی دارد خیلی حس خوبی بهم داد استاد جان خوش بحالت توی همچنین رودخانه ای خوبی شنا میکنید حوله ای دلار هم خیلی پر انرژی بود دوباره دستان خداوند از راه رسید و مشکل پله ای اروی حل شد خدا رو بخاطر این انسانهای خوب سپاسگزارم چون استاد خودت در مدار مثبت هستی هدایت میشی به بهترین زمان و مکان و آدمهای مهربان خدایا شکرت بخاطر این قسمت جذاب
من هر روز سعی میکنم که در طول شبانه روز وقتی توخونه هستم ویا تومسیر بیرون تو تاکسی و یا پیاده روی چندتا از فایلهای صوتی 12 قدم رو گوش کنم، وگاهی شده 24 ساعت یا حتی چند روز فقط یک فایل از یک جلسه از یک قدم رو بارها وبارها گوش کردم، چون خیلی خیلی حالم رو خوب نگه میداشت، چون با تمام وجود حس میکنم مثلا همین یک جلسه داره دست میذاره الان رو نقطه ضعفهای من و در مقابلش داره بهم راهکار میده…
خدارو صدهزار مرتبه شکر که دوره 12 قدم جوری طرح ریزی شده که تو هر جلسه شما استاد عزیزم انقدر به موضوعات مختلف اشاره کردید و توش راهکار ارائه دادید که وقتی کسی 12 قدم رو درست کار کنه وبیارتش توی عمل، بدون شک می تونم قسم بخورم که به راحتی از پس حل مسائل زندگیش برمیاد و سوال بی جوابی توی هیچ حیطه ای توی ذهنش باقی نمی مونه….
از تغییر شخصیت گرفته، تا روابط، تا سلامتی، تا کسب وکار، تا معنوییت….خودشناسی ،خداشناسی، دیگر شناسی، جهان شناسی همه وهمه چیز رو این 12 قدم بی نظیر پوشش داده…
ولی مطلب مهمی که این وسط هست استمرار داشتن ومداومت به دیدن وگوش کردن فایلها وکامنت گذاشتن هست،چون این کارها باعث میشه کانون توجه ما روی خودمون باشه، یعنی روی افکار وگفتار و رفتارمون….
من بارها شده تواین 3و4 سالیکه تو برنامه هستم
فک کردم اوکی منکه قانون رو بلدم حتی اگر از سایت و کارکردن 12 قدم یه کم فاصله بگیرم اتفاق خاصی نمی افته…
اماااااا واقعا اتفاق خاصی میفته دوستان، شاید تجربه کرده باشید، وقتی از سایت واز این اگاهیها فاصله میگیرم، توی وجودمون خلاء ایجاد میشه کم کم و دقیقا هم به صورت کم کم ونه یکباره اون خلع رو همون باورها واگاهیهای ناقص ونادرست گذشته میاد پر میکنه…چطوری؟؟؟؟
مثلا یه کسی یه حرفی میزنه که ناخوشایند هست برامون، وقتی داریم رو خودمون کار می کنیم اینطوری هست که دارای درک متقابل هستیم مثلا می گیم حتما طرف مشکلی داشته ، یا حوصله نداشته، یا روز بدی رو تجربه کرده، یا شاید اصلا منظورش به من نبوده، یا حتی اگر بوده چشم پوشی می کنیم سکوت می کنیم، ودنبال این هستیم که چه چیز در درون خودمون رو تغییر بدیم که یا اصلا یا چیکار کنیم که این دست آدمها وموقعییت هارو کمتر تجربه کنیم!!
اماااا وقتی از اگاهی های این سایت و برنامه دور میشیم، برمیگردیم به تنظیمات کارخونه انگار!!!
میشیم همون آدم قبلی، کم صبر وتحمل، بی اعصاب وبی حوصله، که همه چیز رو به خودمون میگیریم،دنبال تلافی میریم تا جواب طرفو ندیم اروم نمیشیم، یا اینکه انقدر اون موضوع توی ذهنمون به گفتگوی ذهنی تبدیل میشه که دچار احساسات وافکار بدی میشیم و یه وقت می بینیم ساعتهاست داریم از درون حرص میخوریم…
دقیقا اینطوری اتفاق میفته که برمیگردیم ومیشیم مثل ادمهای عادی…
افکار ورفتار وگفتارمون کم کم میشه مثل قبل دوران نادانی وجهالتمون….
امروزداشتم قدم 8 جلسه ی 5 رو گوش میدادم که چطور وقتی مسئله ای برامون پیش میاد نخوایم که زور بزنیم تا تغییرش بدیم ویا کاری کنیم سریع اوضاع درست بشه، بلکه بذاریم بهش زمان بخوره، مثل مشکلات توی روابط…
یا سلامتی یا کار…..وحتی تو برقراری رابطه با خداوند…
استاد جانم شما همیشه میگید که وقتی تضادی پیش میاد که نمی تونید فعلا براش کاری انجام بدید، برید سراغ یه حرف دیگه یه کار دیگه یه مکان دیگه…..
وسعی کنید تمرکزتون رو بذارید روی دیدن زیبایی ها وخودتون رو با مسائل وشرایط مثبتی همسو کنید…
مثل داستان تعویض پله ی آروی تواین فایل…
چقدر چندبار بگم تو فایلاهای سفر به دور امریکا وسریال زندگی در بهشت دیدم که شما با یه چالشی روبرو شدید یه کم سعی کردید درستش کنید درست نشده رهاش کردید پاشدید رفتید سراغ گذاشتن تمرکزتون روی دیدن زیبایها و تفریح و خرید و….
شما جزء معدود کسانی هستید که حرف و عملتون یکی هست، هرچیزی رو که تو دوره هاتون آموزش دادید یا آموزش میدید، اونو با تک تک سلولهاتون توی زندگی شخصیتون بهش عمل کردید…
سریال سفر به دور امریکا وسریال زندگی در بهشت، یه مهر تاییدی هست روی اینکه شما چطور اونچه رو که آموزش میدید باهاش دارید زندگی می کنید…
پله آروی رو وصل کردید برعکس باز وبسته میشد، رهاش کردید رفتید سراغ کارای دیگه سراغ عوض حال وهواتون وتمرکز گذاشتید رو تفریح وعشق وحالتون..
از اینور دستان خداوند رسید و به وقتش پله آروی درست شد….
خیلی سخته توی روبرویی با تضاد یا مشکل یا مسئله ای ، آدم عجولی که همیشه با بی صبری میخواسته به خواسته اش برسه، همیشه گفته باید الان تمومش کنم، باید الان تکلیفم مشخص بشه، باید الان همه چیز خوب بشه و….کلا سخته برای ادمیکه رها کردن رو بلد نیست، اینجور موقعه ها رها کن و بی خیال شدن…
سخته که بخواد بگه حالا این موضوع این ادم این شرایط این مشکل رو ول کنم، بچسبم به کارای دیگه ی زندگیم، برم فکر وتوجه ام رو بذارم روی دیدن وتوجه به مثبت ها وزیبایی ها داشته، تا این مشکل هم حل بشه در زمان ومکان وشرایط درست….
اصلا بزرگترین دلیل موفقییت شما از نظر من همینه، اینکه یاد گرفتید نجنگید ورها کنید،واجازه بدید رود زندگی جریان خودش رو داشته باشه…
من بهش میگم ایمان وتقوا، یعنی اینکه وقتی مشکلی پیش بیاد بگی خیری درش هست،حتما باید درسهای زیادی بیاموزم، پس سعی نمی کنم با دندون وزور این گره رو باز کنم اجازه میدم با دل صبر، باز بشه ….
خدارو شکر خیلی تو این قضیه بهتر شدم، تو صبور ری کردن رو میگم ، صبوری به جای تحمل…
یه چیزی که با تمام وجودم تو شرایط بد وتضادی که پیش میاد میگم واروم میشم اینه که اینم تموم میشه اینم درست میشه مگه تا الان درست نشده، خصوصا وقتی سهم ونقش خودم رو تا جایی که میشده درست انجام داده بودم…
میگم خب باقیش سهم من نیست قرار ادمها واتفاقات وموقعییت هایی پیش بیاد که این اوضاع طبق برنامه ریز جهان هستی انجام بشه…
هیچ ادعایی ندارم که بگم من در اکثر موارد اینجوری هستم ولی خیلی بهتر شدم…
من یه وقتایی که با مسائل بزرگی برخورد می کنم سعی می کنم دیدم رو بهش عوض کنم وبه عنوان چشم سوم به قضیه نگاه کنم واز خودم همش سوال می کنم چرا میخوای سریع درستش کنی؟ از قضاوت چه کسی میترسی؟ دنبال تایید چه کسی هستی؟ میخوای چیو به کی ثابت کنی که انقدر بال بال میزنی، زور میزنی تقلا می کنی؟
وقتی این سوالات رو از خودم میپرسم و جواب رو اتفاقا میدونم وبه خودم ج میدم،می بینم اصلا موضوع حاد وخاصی وجود نداره، که بخوام بابتش حالا حرص بخورم ونگران باشم و ذهنم رو ساعتها درگیرش کنم…
واتفاقا وقتی به این درجه میرسم یا تضاد حل میشه یا به شکی خاص تغییر میکنه که باز در نهایت انگار اتفاق خاصی نیفتاده واین هم جز روند زندگی من یا بقیه بوده که باید باشه..
استاد جان من این جمله ی شمارو خیلی دوست دارم وهمیشه با خودم تکرار میکنم واتفاقا حالم خوب میشه…
اینکه به کسی یا چیزی در بیرون از خودتون یا در جهان کاری نداشته باشید، بیماری باید باشه ادم بد باید باشه مرگ باید باشه زشتی باید باشه،و …..این جهان به طور کلی تشکیل شده از بد وخوب، زشت وزیبا، شب و روز، گرم وسرد….
پس با چی باید بجنگم؟ چرا باید بجنگم؟ اجازه بدم جهان مسیر خودش رو بره…
من هستم که باید توی مسیر درست خودم باشم و وقتی دارم روی خودم کار می کنم وحسم خوبه دیگه هرچی پیش بیاد خیره….
خدا روصدهزار مرتبه شکر به خاطر این آگاهیها…
استاد مهربونم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که چراغی بودید وهستید در دل تاریکی های زندگیمون
«بسم الله الرحمن الرحیم»
سلام به همه ی اعضای خانواده م
خداروشکر که تونستم این قسمت پر از آگاهی رو ببینم
خداروشکر که تو مدار درک درس هاش بودم
خداااای من یه دنیا آگاهی توی همین یه قسمت هست
وقتی به یه چالش یا تضاد برمیخوریم بتونیم تو دل همون چالشم از زندگی لذت ببریم ، آهنگ بخونیم ، بریم دریاچه شنا کنیم ، غذای خوشمزه بخوریم
این مدار رو بهش میگن مدار آسانی
خدا جون میخوام که تو مدار آسانی باشم
میخوام از دل تضاد هام لذت ببرم
میخوام شاد باشم و در لحظه باشم
میخواد بهترین دستانت در بهترین زمان و مکان به کمکم بیان و مسائلم رو به آسانی حل کنن
میخوام غذای فوق العاده و خوشمزه رو واسم برسونی و لذت ببرم
میخوام آدم های فوق العاده رو به زندگیم دعوت کنی
میخوام من رو آسان کنی برای آسانی ها
به نام خدای یکتا
این فایل که بمب آگاهیه از هر ثانیه اش میشه نکته درآورد و درباره هرنکته اش میشه صفحه ها نوشت و نوشت و نوشت
اما من میخوام برای این که دنیا پر از انسانهای فوق العادس و دستای بی نظیر خدا همه جا هستن مثال بیارم که دوسه تا نزدیک تریناشو مینویسم و بیشتر و بیشتر یادم بمونه باید اعتماد کنم به نیرویی که کل دنیا رو در کنترل خودش داره .
همسرم تو تاریکی محض یه جاده خلوت در حال رانندگی بوده که متوجه غیر عادی کار کردن ماشین میشه ، گفت موقع پیاده شدن گفتم خدایا من هیچکیو تو این بیابون ندارم تو یه کاریش کن ، وقتی پیاده شدم حتی یه نفر هم رد نمیشد رفتم نگاه کردم دیدم فن شکسته افتاده و نمیشه اینجوری باهاش رفت و فقط هم با فن کار راه میوفته ، مستاصل نشستم کنار ماشین که چیکار کنم باید فلان ساعت برسم ، همون موقع یه ماشین رسید گفت مشکلی پیش اومده؟ گفتم آره اما کاری ازت ساخته نیس فن نیاز داره که طرف گفت اتفاقا من یه فن نو دارم تو ماشینم و بهم داد و گفت من باید برم عجله دارم و فقط تونستم ازش شمارشو بگیرم که هزینه فن رو بتونم بهش بدم … و همسرم تا دقایقی هنگ کرده بوده که یعنی چی! چجوری میشه ! یعنی چی ! چقد دقیق اخه! حتی بعد بستنش تا رسیدنش به مقصد هنوز درگیر چجوری ممکنه بوده !
(اینو به هرکی بگی فکر میکنه داستان تخیلی داری تعریف میکنی یا رویاپردازی میکنی)
مورد بعدی همین چند روز پیش بود که من رو موتور حس کردم گوشیم تو جیبم نیس و به همسرم گفتم ببین گوشیم افتاده و همسرم وایساد و بهت زده جفتمون فقط به هم نگاه میکردیم که چی شد چیکار کنیم ! به پشت سر که نگاه کردیم ماشینا با سرعت میومدن و احتمال سالم موندن گوشی در این جاده که انگار جنگ بود توش حتی یک صدم درصد هم نبود ، همسرم گفت فکر میکنی تو این جنگ دیگه گوشی برات مونده؟ گفتم مسلمه که نه ولی گوشیم برام خیلی مهمه باید پیداش کنم حتی لاشه اش رو و همسرم داشت میگفت که بیخیال دیگه بی فایدس و من هنوز توی شوک بودم که یه موتوری کنارمون وایستاد گفت چرا انقد تند میری داداش یکساعته دارم گاز میدم بهت نمیرسم!! همینجوری که برگشتم نگاش کنم دیدم اوه خدای من گوشی من تو دستشه چشمام از خوشحالی ستاره ای شد گفت من دقیقا رو یه دست اندازها پشت سرت بودم تا گوشی از جیبت افتاد من بلافاصله درحال حرکت از رو زمین زدمش ولی هرچی میومدم نمیرسیدم بهت ، شگفت زده بودم که خدا تا گوشیم افتاده بود برام گرفته بودش به همین راحتی ! انگار بهم میگفت من به همین سادگی هواتو دارما … اما من انگار از عمق وجودم دنبال زجر کشیدنم انگار !!! هربار تسلیم بودم هربار اعتماد کردم دیدم خدا چجوری لذتبخش کارامو میکنه چالشامو حل میکنه اما باز دوباره خودمو میندازم وسط معرکه منم منم میکنم باز میوفتم توی زجر و سختی !!! واقعا چرا خودمونو لایق آسونی و راحتی ولذت نمیدونیم!؟
این ماجرا رو وقتی برای خانوادم تعریف میکردم گفتن وا چرا از اینجور آدما نصیب ما نمیشه؟ هرچی آدم … نصیب ما میشه .
مورد بعدی این بود که همسرم داشت دنده عقب میرفت ولی تا من اومدم بهش هشدار بدم که اونجا لیزه و نرو و لیز میخوری دیگه دیر شده بود و رفت و ماشین سر خورد و رفت تو یه زمین ساده ولی خیس و گِلی و هرچی تقلا کرد نتونست بیاد بالا ، اولین ایده این بود یه سری چوب اونجا بود بریزه جلو چرخ ها بلکه بره روش و بیاد بالا ، همینکه رفت چوب بیاره یه نفر که ماشینش همونجا پارک بود پیاده شد و پرسید که چی شده بعد هم اومد شروع کرد کمک که اینا رو بریزن جلو چرخا بعدم گفت بیا زنجیر من دارم من میکشمت خیالت راحت ، حالا همسر من مقاومت میکرد که آخه پسر خوب تو با پراید میخوای اینو بکشی مگه از ماشینت سیری؟؟ و اونم اصرار میکرد که من انجامش میدم اگه مشکلی هم پیش اومد به عهده خودم ، من دلم میخواد واستون اینکارو انجام بدم !!! خدا میدونه چنان فشاری آورد به ماشینش که بوی صفحه کلاچش به شدت پیچیده بود تو فضا ولی مصمم شده بود انجامش بده درحالیکه نه ما رو میشناخت نه اصلا ما درخواستی حتی ازش کرده بودیم نه پول یا منفعتی بهش میرسید نه هزینه ای قبول کرد ، درواقع هییییچی ولی انگار که برادر عزیز دردونه اش به مشکل خورده باشه داشت تلاش میکرد و کمک میکرد و موفق هم شد و چقدر با محبت بود ، بعد از اونم ما بارها این صحنه رو با همسرم تحلیل کردیم با هیچ منطقی جور در نمیومد ! اصلا همسرم که برا کسی تعریف کرده بود یارو خندیده بود گفته بود چیزی زدی؟ من اگه داداشم همچین مشکلی داشته باشه من عمرا به ماشینم فشار بیارم بااینکه ماشینه من ده برابره اونه اونوقت میگی یارو الکی الکی اومد اینکارا رو کرد !؟
خدایا چقدر دستای تو همه جا و هرزمانی هستن تا کار ما رو پیش ببرن ، چقدر تو به راحتی برامون معجزه میکنی و چقدر ما به سادگی فراموش میکنیم .
واقعا که به میزانی که دربرابر خدا تسلیم تر باشیم چرخ دنده زندگی روان تره و به میزانی که روی خودمون یا هرچیز دیگه ای حساب کنیم همه چی سخت پیش میره تا جایی که بگم خدایا من تسلیمم تو بگو ، من نمیدونم تو بگو ، اونوقت دوباره تو غوغا میکنی خدای من ، این منم که باید «اجازه»بدم که هدایت بشم ، چطوری و چجوری رو رها کنم فقط «اجازه»بدم همین
خدایا شکررررت
سلام بهت آرزوی عزیزم
خییییلی لذت بردم از کامنتت
ازت ممنونم که اینا رو با قلبت نوشتی
ایده ی خیلی خوبی بهم دادی که منم بیام بنویسم کجا ها دستان خداوند از جایی که فکرشم نمیکردم به کمکم اومد
دقیقا مثل دستانی که به کمک شما اومدن
و مثل اون آقای مکانیکی که به کمک استاد اومد
بنویسیم تا ایمان بیاریم به تنها قدرت جهان ، به رب ، به الله یکتا
آرزوی عزیزم انشالله هر کجا هستی در پناه الله یکتا باشی و به همین آسانی و زیبایی ، دستان خداوند جهانت رو زیباتر و کارت رو آسانتر کنن؛)
ممنون ارزو جان ازین فکت های زیبا که با تعریف کردشون منطق ذهن مارو برای دریافت نعمتها محکم تر کردی و اینو با اتفاقاتی که برات افتاده به ذهن ما فهموندی که میشد که ما ساده شویم برای آسانی ها وقتی در مدارش قرار بگیریم و وقتی حالمونو خوب نگه داریم و ذهنمونو کنترل کنیم ،قطعا این نتایج یک کنترل ذهن و قرار گیری در مدار مناسب دریافت نعمت هاست و جز این نیست ،تبریک میگم به شما این راه و همیشه ادامه بدید امیدوارم که موفق باشید شما و خانواده زیباتون؛)
به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست
سلام به همه
روز چهاردهم تمرکز و توجه بر روی زیبایی ها و فراوانیها،نعمت ها و ثروت های سفر به دور امریکا:
تحسین میکنم این دریاچه بسیار زیبا رو که آبش مثه آب بهشتمونه
تحسین میکنم رابطه پر از عشق و احترام استاد عباسمنش و مریم شایسته
تحسین میکنم این درختان زیبا رو که دور دریاچه رو احاطه کردن و زیبایی خاصی رو به دریاچه بخشیدن
تحسین میکنم این بچه هایی که دارن با داشته هاشون از این دریاچه زیبا نهایت لذت رومیبرند
تحسین میکنم پدر و مادرهای این بچه ها رو که آزادانه گذاشتن بچه هاشون لذت ببرند،بدون اینکه بترسند یا بخوان بچه ها رو تووی محدودیت نگه دارند،چون ایمان دارند یه نیروی هست که هر لحظه مراقب ومحافظ شونه
استاد واقعا این مردم امریکا چقدر خوبن،چقدر با ایمان هستند،همیشه میگم اکثریت مردم امریکا که من میبینم یکتاپرست به معنای واقعی هستند،چون هر کدومشون یه بهشت دارند و دارند تووش زندگی میکنند،از نتیجه ی زندگی شون آدم خیلی راحت میتونه درک کنه چقدر این آدم ها با خدا هستند،با خدا باش پادشاهی کن،اما میتونم با اطمینان بگم صددرصد پدر ومادرهایی که من تووی ایران دیدم و دارم میبینم،بچه هاشون رو تووی منگنه میزارن،نمیزارن بچه هاشون لذت ببرند که مبادا بلایی سرشون نیاد،خواهرای خودم که دیگه نمونه ی عینی هستن که همیشه جلوی چشمم هستن که چقدر بچه هاشون رو اذیت میکنند بخاطره ترسهای پوچی که دارند،همیشه میگفتم خدایا من نمیخوام وقتی بچه دار شدم شبیه خواهرام باشم،میخوام اعتماد کنم به تو و اونهارو به تو بسپارم،امیدوارم که بتونم نجواهای شیطان رو کنترل کنم و مادر خوبی برای فرزندان آینده م باشم
تحسین میکنم این اردک های بسیار و دوست داشتنی رو
تحسین میکنم استاد عباسمنش و خانم شایسته رو به جای تمرکز روی ناخواسته ها اومدن یه تنفسی به خودشون بدن بدون اینکه گیر بدن به اون مسئله تا خداوند اونها رو به راه حل های راحت تری هدایت کنه
تحسین میکنم موج زیبای روی آب دریاچه رو
تحسین میکنم آرامشی که دارم از این زیبایی ها دریافت میکنم
تحسین میکنم آزادی مالی،زمانی و مکانی رو
تحسین میکنم ثروت استاد عباسمنش رو
تحسین میکنم سایت امازون رو که از شیر مرغ تا جون امیزاد تووش پیدا میشه
تحسین میکنم استاد عباسمنش رو که اینقدر با خودش در صلحه نمیگه خب حالا که پولدارم برم یکیو بیارم درست کنه پله رو پولشو بدم،اونقدر با خودش در صلحه که همیشه خودش دست به عمل میشه برای حل کردن مسائلی که بهشون برمیخوره چون میدونه وقتی حل میکنه مسئله ایی چقدر احساس لیاقت و خودارزشمندیش بالا میره
تحسین میکنم استاد رو که هر لحظه خودشو با الله اکبر مجهز میکنه
تحسین میکنم عزت نفس و اعتماد به نفس استاد عباسمنش رو
تحسین میکنم همکاری تیمی استاد عباسمنش و خانم شایسته رو
تحسین میکنم آسمون زیبای خدا رو
تحسین میکنم صدای طبیعت رو
تحسین میکنم رابطه ی پدر فرزندی استاد عباسمنش و مایک عزیز رو
تحسین میکنم همکاری سه نفره اعضای سفر به دور امریکا رو
تحسین میکنم نگاه زیبا خانم شایسته رو که اجازه میدن خداوند هدایتشون کنه
تحسین میکنم دوست عزیزمون رو که کلی غذاهای خوشمزه برامون آورده
تحسین میکنم توانایی دوستمون رو در آراسته کردن همه چیز
تحسین میکنم دوست خوش سلیقه مون
تحسین میکنم این استیت پارک زیبا رو
تحسین میکنم خانم شایسته و استاد عباسمنش رو که اینقدر رها و آزاد اومدن تا از زیبایی های اون استیت پارک لذت ببره تا خداوند اونهارو به راه حل آسون و راحتی هدایتشون کنه
تحسین میکنم این موزیک بسیار زیبا رو
تحسین میکنم احساس خوب این فایل زیبا رو
تحسین میکنم انعکاس آسمون تووی آب دریاچه رو که چقدر زیباست
تحسین میکنم این بچه های دوست داشتنی رو که آزادانه دارند از لحظاتشون لذت میبرند
تحسین میکنم هوای مطبوع و لذتبخش رو
تحسین میکنم حوله دلاری که چقدر من دوسش دارم
تحسین میکنم استاد رو که ثروت رو به خودش پیچونده
تحسین میکنم شادی و نشاطی که تووی این فایل هست
تحسین میکنم اینهمه زیبایی خدا رو
تحسین میکنم یک صبح دل انگیز دیگه در استیت پارک زیبا و ثروتمند
تحسین میکنم خدایی رو که هر لحظه هدایتگر ماست
خدای من،من دارم هر بار میبینم که استاد عباسمنش به مسئله ایی برمیخوره تو چقدر راحت خبره ترین دستاتو به سمتش هدایت میکنی،الله اکبر،چه کسی چنین نتیجه ایی میگیره؟کسی که به مسئله گیر نمیده،نمیگه وای بازم مشکل ما اومدیم سفر لذت ببریم کوفتمون شد این چه سفریه،یه بار اینترنت،یه بار پله،اه برگردیم خونه و به جای غر زدن میاد میگه این مسئله اومده منو رشد بده،اگه من این مسئله رو حل کنم چقدر به توانایی هام اضافه میشه،چقدر سفرمون لذتبخش تر میشه،چقدر احساس لیاقت و خودارزشمندیم بالا میره و میاد دست به آچار میشه،میبینه نمیشه بعد خیلی راحت به جای گیر دادن و عصبی شدن میاد میسپاره به خداوند و خداوند هم از راحتترین راهها با خبره ترین دستانش مسائل رو برای استاد حل میکنه،استاد چقدر همزمانی بین جلسات10،11،12 دوره روانشناسی ثروت و این فایل هست الله اکبر
تحسین میکنم استاد عباسمنش رو که خیلی راحت با غریبه ها ارتباط برقرار میکنه بدون اینک خجالت بکشه بگه نه اجازه ندم،زشته فلان و غیره،با ایمان میگه خداوند فرستاده و مسئله رو به دست خداوند میسپاره و راحت مسئله حل میشه،خدایا شکرت
تحسین اینهمه نعمت،ثروت و فراوانی رو
تحسین میکنم خدایی که هر روز داره به من میگه که اگه میخوای ثروتمند بشی باید روی باورهات کار کنی مسائل زندگیتو حل کنی تا آروم آروم لاجرم ثروت وارد زندگیت بشه
خدایا شکرت
دوستون دارم
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان گلم.
اینکه پله ی RV خراب میشه و استاد به خودش جرأت میده که بره سفارش بده و دست به آچار بشه یه دنیا حرفه خودش!
این یه خبره خوبیه که اگه آدم روی خودش ،روی نواقصش کار کنه قطعا شخصیتش تغییر میکنه.استاد به گفته خودشون اصلا رابطه ی خوبی با دست به آچار شدن نداشتن اما با کار کردن روی خودشون بقدری عزت نفسشون میره بالا که میگه من میرم که درستش کنم اگه هم خراب تر شد فدای سرم یه چیزی یاد میگیرم و تجربه ای میشه برام و این نشون از شجاعت ایشون داره، موضوع بعدی که توی این کارشون مشخصه بحثه توکل داشتن به خداوند و هدایت شدن توسط خداست.
وقتی کسی ایمان واقعی داشته باشه به هر چیزی اون موضوع اتفاق میوفته!
من خودم کسی بودم که نظر دیگران بشد برام مهم بود و همچنان هم هست!
کسی بودم که از بقیه تقلید میکردم و اصلا به این فکر نمیکردم که میشه اوضاع رو بهبود بخشید!
کسی بودم که اصلا به نظافت شخصیام اهمیت نمیدادم!
کسی بودم که نصفه و نیمه کارهارو رها میکردم
اما تو همین چهار تا موضوع که از مهمترین نواقصم بودن ،به لطف الله و استفاده از فایلهای زندگی در بهشت،سفر به دوره آمریکا، بخصوص دوره های احساس لیاقت و عزت نفس خیلی تو این 4مورد تغییر کردم !
مثلا:
در زمینه ی مهم بودنه نظر دیگران:
من تو محل کارم 32 نفر همکار دارم که همه تو یه اتفاق استراحت میکنیم و میخوابیم، البته شیفتی هستیم و فضای شرکت نسبتأ آلوده است!
من با اینکه از جدیدترین افراد هستم و4،3 نفر همه از من قدیمی تر هستن ،اما پیشنهاد دادم که فرش ها و رو فرشی ها باید شسته بشن و تشک های زیر پامون هم عوض بشه!
همین که جرأت کردم و اعتماد به نفس داشتم که جلوی همه ی همکارای قدیمیم همچنین نظری بدم این خودش کلی رشده برای منی که وقتی حرف میزدم از شدت کمبود عزت نفس خودم میخندیدم موقع حرف زدنم!
با این وجود چندتا از همکارام مخالفت کردن،اتفاقا افرادی مخالفت کردن که تو اتاق محل کار صاحب نظرن،قابل احترامن،بشدت اعتماد به نفس بالایی دارن و …
اما من یه نگاه به تصمیم نظری که دادم کردم،دیدم کارم کاااملا درسته و به خودم گفتم مهم نیست کسی که نظر میده کیه و چه جایگاهی داره!
مهم اینه که نظرش درسته یا نه!
من با جدیدت بیشتر پیگیر این موضوع شدم!
جوری شد که از 32 نفر همکارام، فقط 1 نفر مخالفت کرد اونم بخاطر جسارت من روی مسیر و تصمیم درستم همراه شد!
موضوع بعدی تو این قضیه این بود منی که به بهداشت شخصی ام اهمیت نمیدادم الآن به 32 نفر میگم باید شرایطی فراهم کنین که اتاق به بهداشتی و تمیز باشه!و این نشون از تغییراته من داره که دیگه نظر دیگران برام اهمیت نداره البته که خیلی جای کار دارم هنوز
یا اینکه از دیگران تقلید نمیکنم و میگم باید راهی باشه که شرایط بهتر بشه.
من تو فایل زندگی در بهشت دیدم که خانم شایسته و استاد،کلللا تخت خوابشون رو بخشیدن به لری، و تشک رو روی زمین گذاشتن و کلی جا باز شد،یا نرده های روی پل پارادایس رو همه رو بریدن!این یعنی یه نگاه کردن به محیط اطراف و تغییر اون!
من یه کمد خیلی کوچیک دارم تو محل کارم و همه بخاطر نداشتن جای وسایل تو کردنشون اذیتن!
من گفتم باید یه راه حلی باشه!
اومدم از این قلاب هایی که چسبی هستن زدم روی درب کمدم و کلاه ایمنی ام رو روی در کمد رو به داخل نصب کردم و کلی جا باز شد!
وقتی به همکارم نشون دادم کییفف کرد!
همین دوتا موضوع کلی اعتماد به نفسم رو بالا برد و کلی بهم نشون داد که دیدنه فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت چقدر میتونن تأثیر گزار باشن!
وقتی آدم به جایی میرسه که میسپره به خداوند قلبش آرومه!
یعنی دیگه نگران نیست به قوله استاد میگه من و خدا کارهارو تقسیم کردیم بینمون
عشق و حال و لذت بردن ماله من انجام کارها و مدیریت کردنشون ماله تو!
مهم اینه که من سهم خودم رو انجام بدم به قوله استاد، به چطورش فکر نکن!
به چطورش فکر کردی کارت تمومه!!!
افرین بهت ابراهیم جان
جسارتتون رو و این تغییرات عالی ای که در شخصییتتون ایجاد کردید رو تحسین میکنم و بهتون تبریک میگم آفرین که به اقدامات استاد نگاه میکنید و ازش درس میگیرید و حواستون هست که خودتون رو بهبود ببخشید ،
و بخاطر همراه کردن اون 32 نفر با خودتون بدلیل عزت نفسی که داشتید و علاوه بودن در مدار دریافت نعمت ها هم بینهایت تحسینتون میکنم ، سپاسگزارم که این تجربیات ناب رو در اختیار ماهم قرار دادید تا ببینیم مصمم تر بشیم در تغییر خودمون و این باور بزرگ در ذهنمون ایجاد بشه که همه در حال بهبود شخصیت شون هستند ،
سپاسگزار خداوندم برای هدایت به این کامنت زیبا و وجود افراد زیبا در سایت
؛)
یا حق
به نام خدا
أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
به جرات میتونم بگم قشنگ ترین و منطقی ترین راه برای باور سازی در من آیه های قرآنه و در کنار اون حرفهای استاده که هیچوقت تناقضی در اون ندیدم و حالا هم زندگی ایشون که گواه بر حرفهاشون هست
این جلسه خودش یک دوره کامل بود که همه شک ها و تردید هارو از ذهن نجوا گر میگیره
استاد اول خودش تلاش کرد مسئله رو حل کنه
بعد که نتونست رها کرد و فهمید کار بلد اصلی یکی دیگه ست باید اجازه بده هدایت بشه ،
واقعا ما در مقابل خدا چه حرفی برای گفتن داریم؟ چقدر وقتایی که میخوایم خودمون تنها مسائلمون رو حل کنیم چقدر بی پناه و بیچاره ایم ،
اگه استاد جای رها کردن پافشاری میکرد و ادامه میداد چه اتفاقی میفتاد؟ چه اعصاب خوردی و چه حس بدی برای خودش و عزیزانش و در آخر هم شامل هدایت خدا نمیشد …
ولی حالا تلاششو کرد ولی وقتی فهمید مسئله براش حل نمیشد رها کرد ، فضا برای حضور خدا باز کرد ، وقتی از خدا کمک میخوایم باید اجازه کمک هم بدیم چون ما صاحب زندگی خودمون هستیم ، ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است ، خدا اختیار رو دست ما داده ، باید واقعی نشون بدیم که باورش داریم و اجازه کمک بدیم فضا رو باز کنیم
استاد عزیز رفتن دنبال لذتشون چیزی که براش خلق شدیم ، اصلا شاید دلیل اون صبحونه هم همین بوده ، خدا بهش نشونه داده گفته ول کن کار تو نیست این کار منه تو بیا از صبحونه ای که برات چیدم لذت ببر و آب شیرین و ولرم رو برات آماده کردم بری عشق کنی ، این همه زیبایی و جمال خودمو نمایان کردم تو ببینی ، من بنده عاشق میخوام ، امروز رو برات حسابی تدارک دیدم به شرط رها کردن به شرط سپردن کارهات به من ، به شرط ایمان به من …
استاد هم گفت باشه چشم من تسلیم و رفت تو دل زیبایی ها و نعمتها لذت برد
و در آخر خداوند دست خودشو وارد عمل کرد ، مگه چند نفر تو دنیا هستن که بلدن پله ار وی رو درست کنن ؟ چقدر احتمال داشت یک متخصص این کار درست همونجا حضور پیدا کنه ، و اتفاقا آدم خوش قلب و مهربونی باشه و روحیه کمک کردن داشته باشه ، که اتفاقا به استاد بگه بیا اینور خودم کار رو درست میکنم
و استاد با خیال راحت نگاه کنه و خداوند با دستاش کارشو راه بندازه
خدای من این یک درس بزرگ بود ،درس توکل ، هدایت ، ایمان ، باور ، رهایی ، توحید و خدایی که بشدت کافیست …
خدایاشکرت
استاد دیدین دوربین خدا دست مریم جان چقدر کمک میکنه؟ دیدین چقدر برای ما مفید بوده؟ ممنون که مقاومت نکردین و اجازه دادین اینها رو با چشم خودمون ببینیم ، مریم عزیز ممنون که دست خدا میشی وقلب ما رو نورانی میکنی ، حالا ما دوتا استاد داریم ، مریم بانو و استاد عباسمنش…
یه نام خداوندی که وظیفه ی هدایت ما را به عهده گرفته است.
إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ
درود بر عاشقان حل مسائل
وااااایییی خدااااییی من فوق العاده بود . یعنی دمت گرم استاد که اینقدر میتونی خوب ذهنت رو کنترل کنی.. اولش استاد رفت پله رو خودش تعویض کنه و اینکارو کرد ولی پله برعکس کار میکرد و استاد تلاش کرد که درستش کنه ولی نتونست و بعد گفتش خب اوکی بذارم بسپرمش به خدا .. حالا چیکار کنیم ؟؟ اگه من بودم حتما غصه میخوزدم و میزدم توی سر خودم و به احتمال زیاد یه چند تا فحشم میدادم خخخخخخ.. ولی استاد گفتش که بچه هاااااا بریم لذت ببریم !!! بریم یه غذای خوشمزه بخوریم با تزیین دوست عزیزمون که خیلییییی غذا های خوشمزه میپزه وااااووو دهنم آب افتاد چون من خیلی سالاد اولویه دوست دارم.. و بعدش بازم استاد رفتش شنا کردن و اینا ..
با موزیک زیبای پورتو ریکو از 25 باند..
خیلی موزیکای 25 باند رو دوست دارم.. اون خانمه با دوست پسرش خیلی قشنگ اهنگ میخونن ..
وقتس استاد نتونست مسئله زو حل کنه وبه جای اینکه غر بزنه اون رو سپرد به خدا و رفتش لذت بردن .. من گفتمممممم من مطمئنم خدا یه دست کار بلد بزای استاد میفرسته !!!
چرا این حدس رو زدم ؟؟
افرین احتمالا درست حدس زدید.. یاد مسئله ی اینترنت RV افتادم که استاد مودم اینترنت وایرلس از شزکت verizon خریداری کردن و رفتن مودم رو وصل کنن و رقتن بالای RV ولی نتونستن مسئله زو حل کنن و اونجا هم استاد به جای اینکه غر بزنن ،، رفتن لذت بزدن و خداوند یکی از دستای کار بلدش یه نام آقای جیمز زو بزای ما فرستاد و آقای جیمز با اون سن و سالش چقدز پر کار بود و با عشق کار میکرد و میخواستن برن آر وی بخرن بزن مسافرت و آقای جیمز دستی از دستان خدا شدن و مسئله اینترنت آر وی رو حل کردن ..
اولا چقدر خوبه که استاد وقتی به یک مسئله ای برخوزد میکنن اول خودشون دست به کار میشن تا اون مسئله زو حل کنن و اگر موفق نشن ناامید نمیشن بلکه خیلی راحت به خدا میسپرنش و خپا هم خیلی سزیع جواب میده !! مثل آمازون که خیلی سزیع پکیج های پستی زو میفرسته !!
خدا هم همیشه سزیع الجوابه !!!
اینجا هم بزای مسئله آز وی استاد اول خودش دست به کار شد و بعد نتونست مسئله رو کامل حل کنه و بعد سپزدش به خدا واینجا من گفتم من مطمئنم خدا یه دست کار بلد زو بزای استاد میفرسته و همینم شد !!! و اینجا هم یه آقای مسن خیلی کار بلد به کمک استاد اومدن و مسئله حل شد..
به ایمان میگن اعتماد داشتن به خدا
اصلا الکی نیست که این امریکایی میگن
in god we trust
چون به نظزم همشون از این الگوی هدایت خداوند بزای حل مسائلشون استفاده میکنن !!! و اونا میدونن و باور دارن که خدا هدایتشون میکنه و دستش زو بزاشون میفرسته !!!
این ادما واقعا با عشق کاز میکنن حتی توی سن بالا هم با عشق کار میکنن و پر کار هستن و امیداور هستن و به خاطر همینه که اینقدر شاداب و سرحال هستن …. اصلا فکز نمیکردم این مکانیکه 80 سال سنش باشه !!! چقدزرررررر پر انرژی بود!! دمشون گزم بابا..
این کشوز زو کارافرینان ساختن .. این کشور زو کار افزینانی ساختن که با عشق کار میکنن !!
و به نظزم دلیل سرزندگی این کشوز اینه که همشون یا اکثرشون با عشق و جون و دل کار میکنن و از مسیر علایقشون لذت میبزن !!! دمشوم گزم ..
چه دریاچه ی زیبایی..
چه غذاهای خوشمزه ای..
چه غازهای باحالی.. جالبه چرا این کشوز همه ی غازاش یه شکلن !!
چه آهنگ قشنگی.. پورتو ریکو از 25 باند
اها اون حوله چه باحالللل بود اولش نمیدونستم حولش خخخخخ
کلید قسمت 42
in god we trust
خدایا شکزت
ای ماشاالله خدا قوووت
درود و عشق بر وارثین زمین…
حال احوالتون چطوره…
آقا من دیگه به کارساز بودن خدا دومیلیون درصد معتقد بودم و بیشتر شدم…
چقدر قشنگ دستان خدا از راه میرسن…
و چقدر قشنگ استاد شرایط رو زمان بندی رو درک میکنه…
میفهمه الان که این لحظه کار سخت شده باس دس از کار کشید…
میفهمه الان وقته ناهاره باید کار سخت شده رو ول کرد…
میفهمه الان وقت آب تنی هست بی خیال کار سخت…
میفهمه الان دیگه وقت خوابه کار سخته باشه برای بعد…
این رها کردن کار سخت یعنی ایمان داشتن به باور کار باس راحت انجام بشه…
این یعنی باور داشتن به کمک از راه میرسه در زمان درستش…
این بعنی ایمان راسخ به خدا…
حاجی من دیگه برگ برام نمونده ک
برگام ریخت چقدر خفن کمک از راه رسید و خودش همه کارا انجام داد و حتی بدون این که اُجرت دستی بخواد…
این همون نگاه توحیدی به قوانین جهان هستیه…
این همون نتیجه اخلاص در بندگیه
و این همون وعده حق هدایت ارباب بودنه رب هست…
آقا منم یه چیز بگم از روزی ک باورم رو عوض کردم و گفتم من مردی هستم که کارا براش راحت انجام میشه اومدن برامون سر کار آسانسور وصل کردن…
قبل خیلی سخت بود از پله های نمیه ساخته ساختمان پنج طبقه رفت بالا..
همه غیر ممکن میدونسن که صاحب ملک چطور پول داده برای تکنسین آسانسور وصل کرده…
و من این رو نتیجه تغییر باور خودم میدونسم که شرایط باس برام راحت بشه که هر روز داره راحت و راحت تر میشه و من لبخند میزنم و میگم خدایا شکرت…من عاشقت هسم…
و میدونم اونم در جوابم میگه منم… (:
دوستارتون سهند (:
عرض سلام و ادب خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم.
خواستم بگم به یاد داشته باشیم که برکت در حرکته.
به یاد داشته باشیم “تو پای به راه در نه و از هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت”.
اگر استاد صبح اون روز حرکتش رو نمیکرد و زیر ماشین برای درست کردن پله آروی نمیرفت، شاید همسایهشون متوجه خراب بودن ماشین و کمک نیاز داشتن ایشون نمیشد؛ بنابراین رفتن ایشون زیر ماشین حرکتی بوده که برکت بخشیده و مکانیک پیدا شده.
همزمانی همسایه بودن یک مکانیک با ایشون یک معجزه است و خداروشکر بخاطر این امدادهای الهی.
من خودم هم سعی میکنم در شرایط مختلف حرکت بکنم، مثلا شاید یکی از خندهدارترین اونها این باشه که وقتی تاکسی گیرم نمیفته شروع به حرکت به سمت مقصد بهصورت پیاده میکنم که تو غالب مواقع سریع تاکسی پیدا میشه و اگر پیدا نشه هم مطمئن میشم که لازمه پیاده برم.
در جوار رحمت پروردگار باشید…
به نام خداوند مهربان سلام به استاد جان وخانم شایسته مهربان خدا رو هزاران بار شکر میکنم که یک قسمت زیبای دیگر رو دیدم به به عجب پارک زیبایی وسرشار از حس خوب دارد تمیز سر سبز درختان سبز خیلی جذاب واقعا دوستتون سنگ تمام گذاشت آفرین انشالله خداوند بهش برکت و ثروت بدهد این دوستا نعمت هستند عجب سالاد الویه باکلاس معلوم خیلی خوش صلیقه است تحسینش میکنم استاد جان این پیراهن هم خیلی بهت میاد عجب دریاچه تمیز و قشنگی دور برش درختان بزرگ و سر سبز چقدر ساحل دلنشیی دارد خیلی حس خوبی بهم داد استاد جان خوش بحالت توی همچنین رودخانه ای خوبی شنا میکنید حوله ای دلار هم خیلی پر انرژی بود دوباره دستان خداوند از راه رسید و مشکل پله ای اروی حل شد خدا رو بخاطر این انسانهای خوب سپاسگزارم چون استاد خودت در مدار مثبت هستی هدایت میشی به بهترین زمان و مکان و آدمهای مهربان خدایا شکرت بخاطر این قسمت جذاب
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
من هر روز سعی میکنم که در طول شبانه روز وقتی توخونه هستم ویا تومسیر بیرون تو تاکسی و یا پیاده روی چندتا از فایلهای صوتی 12 قدم رو گوش کنم، وگاهی شده 24 ساعت یا حتی چند روز فقط یک فایل از یک جلسه از یک قدم رو بارها وبارها گوش کردم، چون خیلی خیلی حالم رو خوب نگه میداشت، چون با تمام وجود حس میکنم مثلا همین یک جلسه داره دست میذاره الان رو نقطه ضعفهای من و در مقابلش داره بهم راهکار میده…
خدارو صدهزار مرتبه شکر که دوره 12 قدم جوری طرح ریزی شده که تو هر جلسه شما استاد عزیزم انقدر به موضوعات مختلف اشاره کردید و توش راهکار ارائه دادید که وقتی کسی 12 قدم رو درست کار کنه وبیارتش توی عمل، بدون شک می تونم قسم بخورم که به راحتی از پس حل مسائل زندگیش برمیاد و سوال بی جوابی توی هیچ حیطه ای توی ذهنش باقی نمی مونه….
از تغییر شخصیت گرفته، تا روابط، تا سلامتی، تا کسب وکار، تا معنوییت….خودشناسی ،خداشناسی، دیگر شناسی، جهان شناسی همه وهمه چیز رو این 12 قدم بی نظیر پوشش داده…
ولی مطلب مهمی که این وسط هست استمرار داشتن ومداومت به دیدن وگوش کردن فایلها وکامنت گذاشتن هست،چون این کارها باعث میشه کانون توجه ما روی خودمون باشه، یعنی روی افکار وگفتار و رفتارمون….
من بارها شده تواین 3و4 سالیکه تو برنامه هستم
فک کردم اوکی منکه قانون رو بلدم حتی اگر از سایت و کارکردن 12 قدم یه کم فاصله بگیرم اتفاق خاصی نمی افته…
اماااااا واقعا اتفاق خاصی میفته دوستان، شاید تجربه کرده باشید، وقتی از سایت واز این اگاهیها فاصله میگیرم، توی وجودمون خلاء ایجاد میشه کم کم و دقیقا هم به صورت کم کم ونه یکباره اون خلع رو همون باورها واگاهیهای ناقص ونادرست گذشته میاد پر میکنه…چطوری؟؟؟؟
مثلا یه کسی یه حرفی میزنه که ناخوشایند هست برامون، وقتی داریم رو خودمون کار می کنیم اینطوری هست که دارای درک متقابل هستیم مثلا می گیم حتما طرف مشکلی داشته ، یا حوصله نداشته، یا روز بدی رو تجربه کرده، یا شاید اصلا منظورش به من نبوده، یا حتی اگر بوده چشم پوشی می کنیم سکوت می کنیم، ودنبال این هستیم که چه چیز در درون خودمون رو تغییر بدیم که یا اصلا یا چیکار کنیم که این دست آدمها وموقعییت هارو کمتر تجربه کنیم!!
اماااا وقتی از اگاهی های این سایت و برنامه دور میشیم، برمیگردیم به تنظیمات کارخونه انگار!!!
میشیم همون آدم قبلی، کم صبر وتحمل، بی اعصاب وبی حوصله، که همه چیز رو به خودمون میگیریم،دنبال تلافی میریم تا جواب طرفو ندیم اروم نمیشیم، یا اینکه انقدر اون موضوع توی ذهنمون به گفتگوی ذهنی تبدیل میشه که دچار احساسات وافکار بدی میشیم و یه وقت می بینیم ساعتهاست داریم از درون حرص میخوریم…
دقیقا اینطوری اتفاق میفته که برمیگردیم ومیشیم مثل ادمهای عادی…
افکار ورفتار وگفتارمون کم کم میشه مثل قبل دوران نادانی وجهالتمون….
امروزداشتم قدم 8 جلسه ی 5 رو گوش میدادم که چطور وقتی مسئله ای برامون پیش میاد نخوایم که زور بزنیم تا تغییرش بدیم ویا کاری کنیم سریع اوضاع درست بشه، بلکه بذاریم بهش زمان بخوره، مثل مشکلات توی روابط…
یا سلامتی یا کار…..وحتی تو برقراری رابطه با خداوند…
استاد جانم شما همیشه میگید که وقتی تضادی پیش میاد که نمی تونید فعلا براش کاری انجام بدید، برید سراغ یه حرف دیگه یه کار دیگه یه مکان دیگه…..
وسعی کنید تمرکزتون رو بذارید روی دیدن زیبایی ها وخودتون رو با مسائل وشرایط مثبتی همسو کنید…
مثل داستان تعویض پله ی آروی تواین فایل…
چقدر چندبار بگم تو فایلاهای سفر به دور امریکا وسریال زندگی در بهشت دیدم که شما با یه چالشی روبرو شدید یه کم سعی کردید درستش کنید درست نشده رهاش کردید پاشدید رفتید سراغ گذاشتن تمرکزتون روی دیدن زیبایها و تفریح و خرید و….
شما جزء معدود کسانی هستید که حرف و عملتون یکی هست، هرچیزی رو که تو دوره هاتون آموزش دادید یا آموزش میدید، اونو با تک تک سلولهاتون توی زندگی شخصیتون بهش عمل کردید…
سریال سفر به دور امریکا وسریال زندگی در بهشت، یه مهر تاییدی هست روی اینکه شما چطور اونچه رو که آموزش میدید باهاش دارید زندگی می کنید…
پله آروی رو وصل کردید برعکس باز وبسته میشد، رهاش کردید رفتید سراغ کارای دیگه سراغ عوض حال وهواتون وتمرکز گذاشتید رو تفریح وعشق وحالتون..
از اینور دستان خداوند رسید و به وقتش پله آروی درست شد….
خیلی سخته توی روبرویی با تضاد یا مشکل یا مسئله ای ، آدم عجولی که همیشه با بی صبری میخواسته به خواسته اش برسه، همیشه گفته باید الان تمومش کنم، باید الان تکلیفم مشخص بشه، باید الان همه چیز خوب بشه و….کلا سخته برای ادمیکه رها کردن رو بلد نیست، اینجور موقعه ها رها کن و بی خیال شدن…
سخته که بخواد بگه حالا این موضوع این ادم این شرایط این مشکل رو ول کنم، بچسبم به کارای دیگه ی زندگیم، برم فکر وتوجه ام رو بذارم روی دیدن وتوجه به مثبت ها وزیبایی ها داشته، تا این مشکل هم حل بشه در زمان ومکان وشرایط درست….
اصلا بزرگترین دلیل موفقییت شما از نظر من همینه، اینکه یاد گرفتید نجنگید ورها کنید،واجازه بدید رود زندگی جریان خودش رو داشته باشه…
من بهش میگم ایمان وتقوا، یعنی اینکه وقتی مشکلی پیش بیاد بگی خیری درش هست،حتما باید درسهای زیادی بیاموزم، پس سعی نمی کنم با دندون وزور این گره رو باز کنم اجازه میدم با دل صبر، باز بشه ….
خدارو شکر خیلی تو این قضیه بهتر شدم، تو صبور ری کردن رو میگم ، صبوری به جای تحمل…
یه چیزی که با تمام وجودم تو شرایط بد وتضادی که پیش میاد میگم واروم میشم اینه که اینم تموم میشه اینم درست میشه مگه تا الان درست نشده، خصوصا وقتی سهم ونقش خودم رو تا جایی که میشده درست انجام داده بودم…
میگم خب باقیش سهم من نیست قرار ادمها واتفاقات وموقعییت هایی پیش بیاد که این اوضاع طبق برنامه ریز جهان هستی انجام بشه…
هیچ ادعایی ندارم که بگم من در اکثر موارد اینجوری هستم ولی خیلی بهتر شدم…
من یه وقتایی که با مسائل بزرگی برخورد می کنم سعی می کنم دیدم رو بهش عوض کنم وبه عنوان چشم سوم به قضیه نگاه کنم واز خودم همش سوال می کنم چرا میخوای سریع درستش کنی؟ از قضاوت چه کسی میترسی؟ دنبال تایید چه کسی هستی؟ میخوای چیو به کی ثابت کنی که انقدر بال بال میزنی، زور میزنی تقلا می کنی؟
وقتی این سوالات رو از خودم میپرسم و جواب رو اتفاقا میدونم وبه خودم ج میدم،می بینم اصلا موضوع حاد وخاصی وجود نداره، که بخوام بابتش حالا حرص بخورم ونگران باشم و ذهنم رو ساعتها درگیرش کنم…
واتفاقا وقتی به این درجه میرسم یا تضاد حل میشه یا به شکی خاص تغییر میکنه که باز در نهایت انگار اتفاق خاصی نیفتاده واین هم جز روند زندگی من یا بقیه بوده که باید باشه..
استاد جان من این جمله ی شمارو خیلی دوست دارم وهمیشه با خودم تکرار میکنم واتفاقا حالم خوب میشه…
اینکه به کسی یا چیزی در بیرون از خودتون یا در جهان کاری نداشته باشید، بیماری باید باشه ادم بد باید باشه مرگ باید باشه زشتی باید باشه،و …..این جهان به طور کلی تشکیل شده از بد وخوب، زشت وزیبا، شب و روز، گرم وسرد….
پس با چی باید بجنگم؟ چرا باید بجنگم؟ اجازه بدم جهان مسیر خودش رو بره…
من هستم که باید توی مسیر درست خودم باشم و وقتی دارم روی خودم کار می کنم وحسم خوبه دیگه هرچی پیش بیاد خیره….
خدا روصدهزار مرتبه شکر به خاطر این آگاهیها…
استاد مهربونم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که چراغی بودید وهستید در دل تاریکی های زندگیمون