نوشتهی زیبا و تأثیر احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
اولا تشکر کنم از خانم شایسته و استاد که به ما این امکان رو میدن که با فرهنگ ها و نکات و اتفاقات جالبی که در اونجا هست آشنا بشیم و خدا رو شکر می کنم بخاطر تکنولوژی و اینترنت که چنین امکانی رو فراهم کرده .
می دونم بسیاری از هموطنان خودمون که شاید ساکن همون پنسیلوانیا و اوهایو هستن شاید هنوز اسم آمیش ها رو نشنیدن و شاید هرگز چیزی ازشون متوجه نشن ولی ما به برکت این سایت و محبت و نکته سنجی خانم شایسته و استاد عزیز می تونیم از همین ایران با چیزهای جالبی در دل آمریکا آشنا بشیم و امیدوارم خدا قوت و طول عمر بده بهتون و ما رو با چیزهای جالب تر بیشتری آشنا کنین .
همیشه دوست داشتم بتونم سفرهای بسیار برم، مسافرت کنم و آدم ها و فرهنگ ها و اتفاقات جدید رو ببینم و خیلی خوشحالم بابت اینکه اگر هنوز امکانش برام فراهم نشده ولی به مدد نگاه تیزبین خانم شایسته و دل مهربونشون و پشتیبانی و همراهی استاد عزیز با ایشون و با وجود اینترنت می تونم از راه دور حداقل تجربشون کنم . این خودش یعنی باید قدر تکنولوژی و اینترنت رو بدونم و سپاسگزارشون باشم و یادم باشه که کم نعمتی نیستن.
اما میرم سراغ نکات این فایل از اول :
اولین نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که چرا توی همچین دوره زمونه ای چنین انسان هایی هستند؟
اعتقادات مذهبی و اطرافیان و قضاوتشون چکار کرده با این آدم ها؟
مگه چه تناقضی هست بین استفاده از دستاوردهای علمی و فناورانه با آموزه های دینی؟
واقعا تو سر این آدم ها چی می گذره که استفاده از تکنولوژی رو و آسان گرفتن زندگی رو متناسب با گناه و جهنم رفتن می بینن و فکر می کنن باید همه چی در بدوی و اولیه ترین شکل ممکن باشه ؟
واقعا چکار می کنه نوع اعتقادات و باورها و جهان بینی یک انسان با اون آدم.
واقعا خود من چقدر از باورها و اعتقاداتی که توی کله ام هست رو از محیطم و پدر و مادرم و اطرافیانم و جامعه و مذهبم بهم تزریق کردن؟
واقعا چقدر از چیزهایی که توی سرم کردن، درسته؟
به این فکر می کنم ک خب هرکس با هر آیین و نگرش و اعتقاداتی فکر می کنه اونها درست ترین و شاید تنها ترین روش درست رو دارن زندگی می کنن . اگر آمیش ها فکر می کنن پاک ترین و بهترین بندگان هستن و اونها رهروان حقیقت اند و من هم همین فکر رو دارم و پیروان آیین های دیگه هم همین باور رو راجع به دین و اعتقاداتشون دارن پس حقیقت چیه؟
حقیقت بنظرم این میاد که انسان آزاده. آزاده تا جایی که به دیگران صدمه نمی زنه به سبک خودش زندگی کنه و انسان ها هم باید به انتخاب هم احترام بذارن. ما این حق رو نداریم که بگیم فقط اونچه من می فهمم درسته و من راه حقیقت رو پیدا کردم و فقط روشی که من میگم درسته. یک لحظه وقتی فکر می کنم که اگر مثلا حکومت آمریکا دست آمیش ها باشه و اونها بخوان به همه بگن از این به بعد آیین رسمی آمریکا آمیش هست و باید همه قوانین مارو رعایت کنن اصلا مو به تنم سیخ میشه.
فکر کن انتخاب و آزادی این همه مردم سلب میشه و نمی تونن سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و نمی تونن از دستاوردهای علمی استفاده کنن. یک سبک زندگی سخت و پر از کارهای فیزیکی.
واقعا باور و نگاه و ذهنیت های یک انسان همه چیزه. آشنایی با آمیش ها به من بیشتر از قبل ثابت کرد که باور و اعتقاد تو همه چیزه. نگاه تو، برداشت تو، تفسیر و قضاوت تو همه چیزه و تو طوری زندگی می کنی که درک کردی و باور کردی.
نکته بعدی که به ذهنم رسید بحث “تعصب” هست. واقعا تعصب از کجا میاد؟
مطمئنا این آمیش ها روی دینشون و باورهاشون تعصب دارن. توی ترجمه همون آهنگ هم معلومه که خودشون و راهشون رو پاک ترین و بهترین راه می دونن. فقط خوبیشون اینه که واقعا زندگی خودشون رو می کنن و کاری به کار بقیه ندارن. برای همینم هست که تو آمریکا بهشون اجازه میدن زندگیشون رو کنن و خودشون باشن و مکتبشون هم اینه که به کسی هیچ اخم و ترش رویی حتی نکنن و این قابل تحسینه.
واقعا اونچه از آمریکا برام خیلی قابل تحسینه وجود قانون شهروندی توی این کشوره. اینکه اونچه داره کشور رو اداره می کنه تعصبات دینی و مذهبی نیست. به مردمش تا جایی که میشه سعی می کنه متعصبانه و نژادی و مذهبی نگاه نکنه. شاید کشوری هست با نگاه سرمایه داری. ولی حداقل از نظر شخصی انسان ها تا جایی که مزاحمتی ایجاد نکنن و نگاهشون و اعتقاداتشون رو دیکته نکنن به کسی آزادن که سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و کسی هم حق توهین و مقابله و بی احترامی و آزار اونها رو نداره و قانون حقوق شهروندی برای همه هست و ازشون دفاع می کنه.
یکبار دیگه برای من ثابت شد که نباید تعصب داشت. نه روی جهان بینی و اعتقادات خودت، نه روی دین و مذهب خودت، نه روی نژاد و ژن خودت، نه روی شهر و محله و کشور خودت. تو می تونی اینها رو دوست داشته باشی و حتی بهشون افتخار کنی و ازشون جلوی بی حرمتی ها دفاع کنی ولی حق این رو نداری خودت و دوست داشتنیهات و اعتقاداتت رو به دیگران تحمیل کنی و ادعای بالاتر و بیشتر بودن و بیشتر فهمیدن از دیگران کنی و یا بخوای به دیگران توهین و بی حرمتی کنی. راز با آرامش زندگی کردن آمریکایی ها کنار همدیگه همین قانون شهروندی هست که هرکس می تونه اعتقاد و سبک زندگی خودش رو داشته باشه ولی کسی حق دیکته کردن نگاه خودش و یا بی حرمتی به نگاه و اعتقادات دیگران رو نداره.
قضیه آمیش ها به من درس دیگه ای داد. گاهی شاید تو اعتقادی داری و مطمئنی درسته و داری بهترین راه رو میری که اصلا مورد رضایت خداست. مورد رضایت ترین. ولی از کجا معلوم؟ … شاید اتفاقا اصلا داری خلاف مسیر آفرینش حرکت می کنی؟ … آیا تکنولوژی که از علم الهی میاد و برای راحتی زندگی انسان، فقط انسان رو از خدا دور می کنه و باعث گناهه؟ … با خودم میگم از این به بعد هر وقت تعصب پیدا کردی روی یه موضوع و اعتقادی یک آن به خودت بیا! … با خودت بگو نکنه یه درصد حتی ممکنه اشتباه می کنم؟ نکنه اینطور که من باور کردم اشتباه باشه؟ بر چه مبنایی دارم همچین فکری می کنم؟ ریشه اش از کجاست؟ بهم تحمیل شده یا خودم بهش رسیدم؟ و خیلی سوالات و بررسی های دیگه.
نکته دیگه و اما متفاوت اینکه همین الانشم نباید تعصب داشته باشم. یعنی قضاوت نکنم آمیش هارو. واقعا خب دارن اشتباه می کنن و باورهای اشتباهی دارن. ولی اما من جای یکی از اونها بودم تابحال؟ … اگر من هم در خانواده ای آمیش به دنیا اومده بودم چی؟ … مگه الان مسلمانی و شیعه بودن من رو خودم انتخاب کرده بودم؟ … پس کافیه به انتخابشون احترام بذارم و قضاوت نکنم و سعی نکنم نگاهم رو تحمیل کنم. فکرش رو کن مثلا یه آمیش بخواد از نگاه دین خودش من رو امر به معروف و نهی از منکر کنه و دائم بیاد باهام حرف بزنه و توضیح بده. گیر بده که مثلا حق نداری و نباید از تکنولوژی استفاده کنی؟ … پس همینطور که اون برای من آزار دهنده هست، توضیحات من به اونها هم همینطوره براشون. پس نباید حق دخالت به خودم بدم. ضمن اینکه درست مثل همون مثالی که خانم شایسته زدن از اون دختری که قیام کرد برای زندگی خودش و نپذیرفت هرچی بهش گفته بودن و تا دکترا ادامه داد، هرکس دیگه ای هم می تونه تعقل کنه و به اونچه باور داره عمل کنه و شجاعت لازمش رو داشته باشه که طوری که صحیح می دونه و بادرکی که بهش رسیده زندگی کنه و لازم نیست ما دخالت کنیم.
نکته دیگه اینکه میگن حتی چیز خوب رو از دشمنت هم که هست یاد بگیر. آنچه مشهوده آمیش ها انسان های خوبی هستن و آزارشون به کسی نمی رسه و مثل یک گروه مزاحم برای کسی نیستن و قدرت طلب هم نیستند و دارن زندگی خودشون رو می کنن. شاید هم بخاطر جمعیت کمشون باشه ولی به هرحال الان اینطورند. توی همون ترجمه آهنگ من نکات مثبتی به چشمم خورد. اینکه مثلا ب چهره همسرش توی زمین کشاورزی نگاه می کنه و صفا می کنه از صاف و ساده بودن همسرش. اینکه لذت می بره از دوشیدن شیر گاوها و شخم زدن زمین و غذا دادن به مرغ و خروس ها. اینکه یک زندگی مینیمالیستی و ساده دارن و بدور از تجملات و حرف و قضاوت مردم و برای دل و اعتقاد خودشون زندگی می کنن، اینکه کسی رو آزار نمیدن و اخلاقی زندگی می کنن واقعا نکات مثبت و آموزنده ای هست که میشه ازشون یاد گرفت. حتی گاهی دور شدن و کم کردن استفاده از تکنولوژی و آشتی با طبیعت و نزدیک شدن به سبک زندگی روستایی و وقت گذراندن بیشتر با خانواده چیز بدی نیست، منتهی آمیش ها توی این قضیه دچار تفریط هستن و افراط و تفریط توی هیچ چیز بنظر خوب نیست و هرچیزی بجای خود. ولی به هرحال همین آمیش ها و همین سبک زندگیشون هم نکات مثبت زیادی داره. اینقدر دارن در صلح با خودشون و بدور از اهمیت دادن به چیزهای بی ارزش و حرف دیگران سبک زندگی خودشون رو انجام میدن و این خودش ارزشمنده.
نکته دیگه درس صبوری و گذشت و احترام هست. خود آمیش ها انسان های بدی نیستن و آزارشون به کسی نمی رسه ولی بعضی کارهاشون با دنیای امروز نمیخونه. مثلا اینکه درشکه ای بیاد تو خیابون و ترافیک ایجاد کنه . ولی با این حال بازم می بینیم که اینقدر فهم و درک متقابل اونجا بالاست که بازهم احترام میذارن با صبوری، بخشش، بزرگواری و صبر و گذشت. چون میدونن که از عمد نمی کنن و قصد آزار ندارن و این نگاهشون و اعتقادشون هست.
یه چیز دیگه که تو ذهنم جرقه زد این بود که ببین ؟!… تو شاید تو ایرانی و غر می زنی که چرا مثلا آمریکا نیستم و ذهنت تو این قضیه اذیتت کنه یا مثلا میگه اونجا فقط میشه زندگی کرد و اونجا مهد امکانات و تکنولوژی و اینهاست و اینجا نمیشه و اینها. ولی ببین در دل همون امریکا کسایی هستن که حتی پشت کردن به این چیزها و حتی از برق هم استفاده نمی کنن و باز دارن چقدر از زندگیشون لذت می برن. اگر میخوای بری آمریکا هم بیشتر بخاطر همین قانون شهروندی و احترامی که به عقاید هم میذارن بخواه اونجا رو وگرنه می بینی که همونجاشم خیلیا مینیمالیستی و ساده زیستی رو انتخاب کردن. حتی در این حد!
وقتی استاد کتاب رو سمت دوربین گرفتن که روش نوشته بود عروسی آمیش ها سریع یک نکته ای رو یادم اومد. دوستی داشتم که با دختری آشنا و بهم بشدت علاقمند شده بودن و بخاطر تفاوت مذهبی خانواده ها که خانواده دختر اهل سنت بود و پسر زرتشتی حتی تهدید به قتلش کردن و این ازدواج سر نگرفت و هردو افسرده شدن و مجرد هستن و مشکلات زیادی پیدا کردن. الان هم دوستی دارم که بشدت بهم علاقه دارند ولی دختر از خانواده های مذهب اهل حق هست و پسر شیعه و دختر حتی جرات نداره که با خانواده اش مطرح کنه و میگه صد در صد جواب منفی هست و تازه ابروی خودم هم میره که چرا از چارچوب خانوادگی و سنت ما خارج شدی و فقط باید با اهل حق ازدواج کنی. حالا هردو موندن که چکار کنن. خلاصه اینکه کاش آدم ها آزاد بودن در همه جا و این تعصبات نبود. به هرحال همه ی ما انسانیم. چرا باید برای یک نسل و بجای اونها تصمیم گرفت. عنوان این کتاب من رو یاد این دوتا ماجرا انداخت.
نکته دیگه اینکه زندگی آمیش ها به من ثابت کرد هر زمانه ای ویژگی های خودش رو داره. نمی تونی خیلی متفاوت از زمانه باشی. بقول استاد باید خود رو آداپت کنی و کنار بیای. باید همگام زمانه در سطح جهان بود. باید با مناسبات حرکت کرد و بعضی چیزها دیگه اصلا غیر قابل اجتناب هست توی دنیای امروز. اونوقت بخوای اجتناب کنی وضعیت خنده داری پیدا می کنی. میگی تکنولوژی نباشه ولی مجبوری سوار درشکه بشی که خودش هم به هرحال در زمان خودش تکنولوژی محسوب می شده. اصلا خود چرخ یک اختراع بوده و خنده دار تر اینکه باید درشکت چراغ راهنما داشته باشه. یا از دوچرخه استفاده می کنی ولی خودت رو گول می زنی که اگه رکابش رو بردارم دیگه امروزی نیست. یا خودت رو فریب میدی که لباس های امروزی و با کیفیت پارچه ی امروزی می پوشم ولی دکمه نمی زنم. یا مغازه دارم و اجناست رو می فروشی ولی دستگاه کارت خوان که ته تکنولوژی هست رو داری. واقعا همراه نشدن با روند جهان و پیشرفتش محکوم به شکست هست و خب اگر هم پافشاری باشه یه همچین پارادوکس هایی دیده میشه که یه آدم می بینی زندگیش شده جمع تناقض ها و اعتقادات متناقض و مختلف. و بسیاری از آدم ها تو همین کشور خودمونم گیر کردن بین نگاه مذهبی و روشنفکری و تکنولوژی و پیشرفت و سنت و مدرنیته و دچار مشکلات روانی بسیاری شدن. با خودم گفتم یه بار بشین و سعی کن نگرش و اعتقاد خودت رو انتخاب کنی و تعادلی ایجاد کنی بین دیدگاه های ذهنیت که شبیه معجونی از چند چیز مختلف و متناقض شده. صد البته که این سایت و آموزه هاش تونسته یک سرهم بندی و تعادل و همسویی ایجاد کنه بین نگاه به موفقیت و شادی و قرآن و مذهب اسلام و ثروتمند شدن و تکنولوژی و دیگه از اون تناقضات خبری نیست و حالا آرامش بیشتری دارم و اینها رو مقابل هم نمی بینم.
و نکته آخر و شاید مهمترین نکته ای که گرفتم این بود که تو آزادی. تو آزادی تحقیق کنی و بقدر آنچه فهمیده ای عمل کنی. تو آزادی وقتی فهمیدی و درکت این بود که مسیری که تا بحال می رفتی اشتباه بوده بخوای مسیر جدیدی که درک کردی رو بری. اونچه جلوی تو رو گرفته باورهای منفی و اشتباهه توئه. باورهایی مخرب و دورکننده از چیزی که حس می کنی درسته ولی در لباس اعتقادات مذهبی و سنت ها و نژادپرستی ها و قوانین زمینی و یا من درآوردی. اگر چیزی روی می خوای که فکر می کنی درسته و حق طبیعیت هست و مخالف قوانین هستی و الهی هم نیست، باید شهامت و شجاعتش رو داشته باشی که بتونی بایستی . بتونی روی حرفت و نگاهت بایستی و آزاده باشی. حتی اگر شاید تهش ب قیمت جونت تموم بشه. محرم نزدیکه. خیلیا فقط لباس مشکی می پوشن و گریه و ماتم می گیرن ولی پیام حسین(ع) رو نگرفتن. حسین ایستاد روی چیزی که مطمئن بود حق هست و درست هست. اگر پس از تحقیق و تفکر و جستجو و بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدیم چیزی می خواهیم که حق هست، غیر الهی هم نیست و ظلم و ستم و آزار هم نمیده کسی رو و خواسته ی ما هم هست باید یاد بگیریم در مقابل قانون های من درآوردی و زمینی انسان ها و تعصبات بیجای دینی و رسم و رسوم های پوچ و نژاد پرستی و غیره و ناحق بایستیم و حق رو طلب کنیم و آزادگی رو.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴248MB16 دقیقه
سلام به استاد عززززیزم
سلام به مریم جونم و مایک ک توی این قسمت یه کوچولو دیدمش…
خدا رو شکر بابت تمام زیبایی هایی ک این سفر نامه توی قاب تصویر از دوربین شما و توضیحات دلنشین و خنده های پر مهرتون به ما می رسه…
وقتی فایل رو دیدم اول از همه واقعا خنده ی شما این حس رو بهم منتقل می کنه ک انگار تمام دنیا دارن به زیبایی هرچه تمام تر می خندن…انگار دنیا داره می خنده …حس فوق العاده ایه…
چقدر درس و مطلب و آگاهی به شیوه ی تصاویر یاد می گیریم درست مثل همین جمله تون که انیشتن می گه مثال زدن تنها شیوه ی ِآموزش دادن ِ…
بعد ک کامنت ها میان انگار شبیه این می مونه ک یه عالمه پروانه رنگی رنگی توی یه فضای باز و گسترده و زیبا دارن پرواز می کنن شبیه اون باغ پروانه ها منتها در یه فضای باز….
واقعا از خوندن کامنت بچها لذت می برم و قدرت خداوند رو در اینکه چقدر ما رو متفاوت در عین حال هر کردم مون رو هوشمند و خلاق آفریده سپاس گزار می شم…
چقدر بچها با عشق کامنت می زارن و یه حس فوق العاده ای بهم دست می ده…می دونین استاد حسم اینه ک انگار ما هم داریم شبیه شما می شیم سخاوتمند…ثروتمند…
چه حس عالیه ک بچها واقعا صادقانه هرچی از دوره ها یاد می گیرن میان و به اشتراک می زارن و این هم تایید می کنه ک قانون برای همه یکیه و هم اینکه چقدر آموزش هاتون باورپذیرتر میشه…بقول شما توی دوره دوازده قدم تکلیفم با خودم روشن میشه…ایمان پیدا می کنم ک پام روی زمین محکمِ…
یه چیز دیگه من شب کامنت می زارم تا بشه صبح شما و بخونین و این فرکانس رو دریافت کردم ک هم من لذت می برم چون احساس می کنم کار ارزشمندیه اون چیزی ک فهمیدم رو بیام و صادقانه و در کمال فروتنی بنویسم و احساس ارزش و لیاقتم رو بالا ببرم و قانون رو برای خودم بهتر باز کنم و هم اینکه شما استاد عزیزتر از جانم ..(.ای کسی ک انتخاب کردی تا کلام خدا رو بیان کنی و بقول قرآن کیست سخاوتمند تر و والاتر از آنکه سخن خدا رو برای مردم بیان کنه…)
می خونین و لذت می برین…
خدایا شکرت چقدر ساده و صمیمی لذت ها رو می سازین …چقدر توی همین یه کار بنظر ساده درس های عمیقی هست…چه باورهایی ساخته میشه…
خدایا شکرت…
استاد محبوبم…. مریم جون شایسته ام…
واقعا هرچی بنویسم ازتون سپاس گزارم و شما بخونید کمه…واقعا کمه…
باز هم داستان توجه به نکات مثبت این فایل ک زیادن…مثل همیشه…
اما نکته ای ک خیلی خیلی خیلی توی ذهنم نه توی قلبم با دیدنش حس کردم این بود…چقدر این فرهنگ آمیش آمیخته با توحید بود چقدر من رو تکون داد ک فقط خودت باش روی هیچ کس حساب باز نکن آزاد و رها …حتی توی دوره ای ک همه یه جور دیگه زندگی می کنن …
اولش ذهن من هم مقاومت داشت و دنبال یعنی چی و اثبات و قضاوت ها بود…
اما واقعا توضیحات انتخاب شده رو ک خوندم دیدم بابا من کجای کارم؟؟؟
یکی دیگه از مطالبی ک واقعا درکش کردم و تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم داستان تشخیص اصل از فرع بود ک استاد توی دوازده قدم داره فریاد می زنه فریاد…
چقدر تاکیید کردن هاتون و این با احساس بودن و بازهم مدام تایید می کنید ک اصل قرآن چیه و فرع چیه…
اینکه آیه هایی می گین و باز می کنین ک کسانی ک تعقل نمی کنند آنها کرند و کورند …چقدر یاد جلسه قرآنی قدم دو افتادم و فهمیدم بابا اگه یکی از آمیش ها یکم فکر کنه می فهمه ک خود همون دوچرخه بدون رکاب اصلن یه تکنولوژیه…یا خیلی از تضادهایی ک دارن استفاده می کنن مثل دستگاه کارت خوان…
حالا می فهمم ک چرا این قدر قرآن روی فکر کردن تاکیید داره…
حالا می فهمم ک چقدر باورهای من ناخواسته درگیر همین افکار پوسیده نسل گذشته ام هست…
واقعا این فایل شد دلیل محکمی برای من ک هر حرفی رو بدون فکر کردن نپذیرم
درست مثل آیه سوره آل عمران ک شما توی قدم یک باز کردین و من اونجا گفتم بابا ای دل غافل عمری به غلط به اسم دین چ کارها کردم ک ته اش همیشه ته ذهنم رد می کردم و دنبال اصل بودم …دنبال سئوالهایی ک ذهنم می پرسید و من جوابی واسش نداشتم تازه از اهل فن هم می پرسیدم می گفتن تفسیرش اینه دلیلش فلان حرفیه ک فلان مرجع تقلید گفته و….
واقعا با دیدن این فایل به عمق ماجرا پی بردم ک وقتی فهم نباشه و فقط بنای زندگی ام روی تعصب و تقلید بدون فکر طی بشه ته اش چه فاجعه ای میشه…فرقی هم نداره ک یه جا مثل ایران باشی یا آمریکا….
تعصب این قدر محدودت می کنه این قدر خوار و کوچکت می کنه …
واقعا حالا می فهمم ک چرا لحن استاد یه جاهایی توی دورها میگه بهش فکر کنین
…بهش فکر کنین…یه جاهایی تند ک بابا اگه عقل ات رو نخای استفاده کنی و بخای مثل پدرانت بدون هیچ تغییری باورها و افکار اونها رو داشته باشی این تو هستی ک زیر چرخ دنده های جهان له میشی…انتخاب با ماست…
یه جا خوندم ک وقتی انسان می خاست بیاد زمین خدا بهش یه نعمت داد و اون هم نعمت اختیار بود و بهش گفت برو من هیچ وقت تو رو تنها نمی زارم تو هدایت می شی اما حق اتخاب با خود توست…تو مجهز به قدرت اراده و اختیار هستی…
استادم و نففففففففس استادم…
ممنونم ک با عشق با سخاوت با شور و علاقه ی زیاد برامون از تک تک زیبایی هایی ک توش زندگی می کنین فایل می زارین…
ممنونم استادم ک حتی از بعضی از زیبایی ها دل نمی کنین و توی اینستا برامون همون جا لحظه ای می زارین چون تا ما برسیم ۴۰یا ۵۰ قسمت بعد میشه اما شما دلتون نمیاد و همون جا سریع و داغ داغ برامون می زارین…
ممنونم ک این همه فضا برای لذت بردن ما ساختین
چون تلگرام همچنان فیلتره و اینستا سریع تمام این زیبایی ها رو نشر میده…
واقعا سپاس گزار خداوندم ک جهان رو با این میزان از آزادی با این میزان از اختیار و ارده آفریده و حتی با این حد از تکنولوژی به تسخیر ما درآورده…
استاد واقعا آموزش هاتون توی دوره ی دوازده قدم به حدی عالیه ک من اصلا دلم نمیاد برم قدم بعدی…واقعا باید چکار کنم این قدر ک جرعه جرعه و با لذت این آگاهی ها رو می بلعم می نوشم…واقعا خدا خیر و برکت زیادی به عمرتون بده و لبخند زیبا تون مثل همیشه پابرجا باشه…
صدای خنده ی خانم شایسته ی گل هم همیشه شنیده بشه و ان شاالله بزودی و با سیر تکاملی شون دیده بشه…
انشاالله تا دوازده قدم تموم نشده …شاید هم سوپرایز آخر دوره مون باشه…کسی چه می دونه????????????
سلام به همسفر این سفر زیبا…
ممنونم کامنت شما سرشار از شور،احساس،هیجان و احترام بود…
خدا رو شاکرم ک استاد عزیز دستی از دستهای مهربون خداوند شدن تا در این فضای خانوادگی و گرم و دوست داشتنی،فارغ از تعصبات جامعه یا هر باور غلطی این طور خالصانه و صادقانه ابراز عشق و محبت به یکدیگر رو داشته باشیم….
چون ما فراتر از قالب زن و مرد آفریده شده ایم…
چون صداقتی ک در ابراز محبت هست و مخصوصا در این سایت ک با نگاه توحیدی آمیخته است در هیچ کجای دنیا نمیشه پیدا کرد….
شاکرم بخاطر لطفی ک خداوند بمن داشت و من رو با خواست قلبی خودم عضو این خانواده ارزشمند کرد…
برای خودم هم جای سپاس گزاری داره وقتی متوجه شدم ک در قسمت اول این سفر نامه نوشته ی من انتخاب شد و در آخرین قسمت هم دوباره این دلنوشته ها ک اول برای خدای خوبم می نویسم چون خودش به دلم آرام و قرار می ده و به دستم کلمات رو انتخاب می کنه،و من فقط می نویسم این دلنوشته ها رو….
وقتی متوجه این موهبت خداوند شدم ک هم در اولین قسمت و هم در آخرین قسمت این متن ها ک حقیقتا از دلم برای استاد جانم و مریم عزیزم و بچهای سایت می نویسم ،انتخاب شد…
باور کنید ک به آنی به یاد این آیه از قرآن افتادم ک
او اول است و آخر….
او ظاهر است و باطن…
به شما از خود شما نزدیک تر است….
خدا در من است…
خدا با من است…
خدا برمن است….
خدا مالک من است….
و چه محبوبی زیباتر از خدا
ک جریان خیر الهی رو همیشه و در همه ی زمان ها و همه ی مکان ها و به همه ی افراد ،هدایت کامل خودش رو اجرا می کنه….
الهی هزاران هزار بار شکر برای این فضای توحیدی و آرامش بخش ک حتی ابراز علاقه هامون این قدر صاف و شفاف و بی ریا و کودکانه است….
این قدر کودک ک دوست داریم لُپ هم رو بکشیم ….
من ک وقتی کودکانه و پاک و معصوم می رم در آغوش همیشه امن خداوند ….هیچ زمانی برام گزرا نیست….
هیچ لحظه ای برام معنا نداره
در آرامش و سکوت و امنیت پاک خداوند دلنوازی می کنم
و شاکرم بخاطر حضور خدایی ک در قلبم احساسش می کنم…
در زبانم جاری اش می کنم…
در نوشته هام منعکس اش می کنم…
و …..همه جا برام او همه کسم میشه…و من و خدای من هیچ فاصله ای نداریم….
نه بعد مکان….نه بعد زمان …وصل شدن و هجرت کردن به سمت خدا….
الهی شکر برای تجربه های به این زیبایی روحانیت خداوند ک در هر کدوم از ما به یک شکل تجلی پیدا می کنه و حضورش رو ابراز می کنه
در پناه الله یکتا….
سالم،شااااد،ثروتمند و همیشه کودک پاک و بی ریا باشین…
چون فقط وقتی کودک می شیم شهامت ابراز وجود خود واقعی مون رو پیدا می کنیم
شهامت ابراز علاقه هامون رو در قالب کلمات پیدا می کنیم
دوستتون دارم از نگاه خدایی ک همه در پیشگاهش برابر و یکی هستیم ،همه از یک روح الهی آفریده شده ایم …..
دوستتون دارم به شکلی ک خداوند دوستتون داره….
زیبا،آرام ،گمنام….
🌷🌷🌷🌷🌷