سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴

نوشته‌ی زیبا و تأثیر احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

اولا تشکر کنم از خانم شایسته و استاد که به ما این امکان رو میدن که با فرهنگ ها و نکات و اتفاقات جالبی که در اونجا هست آشنا بشیم و خدا رو شکر می کنم بخاطر تکنولوژی و اینترنت که چنین امکانی رو فراهم کرده .

می دونم بسیاری از هموطنان خودمون که شاید ساکن همون پنسیلوانیا و اوهایو هستن شاید هنوز اسم آمیش ها رو نشنیدن و شاید هرگز چیزی ازشون متوجه نشن ولی ما به برکت این سایت و محبت و نکته سنجی خانم شایسته و استاد عزیز می تونیم از همین ایران با چیزهای جالبی در دل آمریکا آشنا بشیم و امیدوارم خدا قوت و طول عمر بده بهتون و ما رو با چیزهای جالب تر بیشتری آشنا کنین .

همیشه دوست داشتم بتونم سفرهای بسیار برم، مسافرت کنم و آدم ها و فرهنگ ها و اتفاقات جدید رو ببینم و خیلی خوشحالم بابت اینکه اگر هنوز امکانش برام فراهم نشده ولی به مدد نگاه تیزبین خانم شایسته و دل مهربونشون و پشتیبانی و همراهی استاد عزیز با ایشون و با وجود اینترنت می تونم از راه دور حداقل تجربشون کنم . این خودش یعنی باید قدر تکنولوژی و اینترنت رو بدونم و سپاسگزارشون باشم و یادم باشه که کم نعمتی نیستن.

اما میرم سراغ نکات این فایل از اول :

اولین نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که چرا توی همچین دوره زمونه ای چنین انسان هایی هستند؟

اعتقادات مذهبی و اطرافیان و قضاوتشون چکار کرده با این آدم ها؟

مگه چه تناقضی هست بین استفاده از دستاوردهای علمی و فناورانه با آموزه های دینی؟

واقعا تو سر این آدم ها چی می گذره که استفاده از تکنولوژی رو و آسان گرفتن زندگی رو متناسب با گناه و جهنم رفتن می بینن و فکر می کنن باید همه چی در بدوی و اولیه ترین شکل ممکن باشه ؟

واقعا چکار می کنه نوع اعتقادات و باورها و جهان بینی یک انسان با اون آدم.

واقعا خود من چقدر از باورها و اعتقاداتی که توی کله ام هست رو از محیطم و پدر و مادرم و اطرافیانم و جامعه و مذهبم بهم تزریق کردن؟

واقعا چقدر از چیزهایی که توی سرم کردن، درسته؟

به این فکر می کنم ک خب هرکس با هر آیین و نگرش و اعتقاداتی فکر می کنه اونها درست ترین و شاید تنها ترین روش درست رو دارن زندگی می کنن . اگر آمیش ها فکر می کنن پاک ترین و بهترین بندگان هستن و اونها رهروان حقیقت اند و من هم همین فکر رو دارم و پیروان آیین های دیگه هم همین باور رو راجع به دین و اعتقاداتشون دارن پس حقیقت چیه؟

حقیقت بنظرم این میاد که انسان آزاده. آزاده تا جایی که به دیگران صدمه نمی زنه به سبک خودش زندگی کنه و انسان ها هم باید به انتخاب هم احترام بذارن. ما این حق رو نداریم که بگیم فقط اونچه من می فهمم درسته و من راه حقیقت رو پیدا کردم و فقط روشی که من میگم درسته. یک لحظه وقتی فکر می کنم که اگر مثلا حکومت آمریکا دست آمیش ها باشه و اونها بخوان به همه بگن از این به بعد آیین رسمی آمریکا آمیش هست و باید همه قوانین مارو رعایت کنن اصلا مو به تنم سیخ میشه.

فکر کن انتخاب و آزادی این همه مردم سلب میشه و نمی تونن سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و نمی تونن از دستاوردهای علمی استفاده کنن. یک سبک زندگی سخت و پر از کارهای فیزیکی.

واقعا باور و نگاه و ذهنیت های یک انسان همه چیزه. آشنایی با آمیش ها به من بیشتر از قبل ثابت کرد که باور و اعتقاد تو همه چیزه. نگاه تو، برداشت تو، تفسیر و قضاوت تو همه چیزه و تو طوری زندگی می کنی که درک کردی و باور کردی. 

نکته بعدی که به ذهنم رسید بحث “تعصب” هست. واقعا تعصب از کجا میاد؟

مطمئنا این آمیش ها روی دینشون و باورهاشون تعصب دارن. توی ترجمه همون آهنگ هم معلومه که خودشون و راهشون رو پاک ترین و بهترین راه می دونن. فقط خوبیشون اینه که واقعا زندگی خودشون رو می کنن و کاری به کار بقیه ندارن. برای همینم هست که تو آمریکا بهشون اجازه میدن زندگیشون رو کنن و خودشون باشن و مکتبشون هم اینه که به کسی هیچ اخم و ترش رویی حتی نکنن و این قابل تحسینه. 

واقعا اونچه از آمریکا برام خیلی قابل تحسینه وجود قانون شهروندی توی این کشوره. اینکه اونچه داره کشور رو اداره می کنه تعصبات دینی و مذهبی نیست. به مردمش تا جایی که میشه سعی می کنه متعصبانه و نژادی و مذهبی نگاه نکنه. شاید کشوری هست با نگاه سرمایه داری. ولی حداقل از نظر شخصی انسان ها تا جایی که مزاحمتی ایجاد نکنن و نگاهشون و اعتقاداتشون رو دیکته نکنن به کسی آزادن که سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و کسی هم حق توهین و مقابله و بی احترامی و آزار اونها رو نداره و قانون حقوق شهروندی برای همه هست و ازشون دفاع می کنه.

یکبار دیگه برای من ثابت شد که نباید تعصب داشت. نه روی جهان بینی و اعتقادات خودت، نه روی دین و مذهب خودت، نه روی نژاد و ژن خودت، نه روی شهر و محله و کشور خودت. تو می تونی اینها رو دوست داشته باشی و حتی بهشون افتخار کنی و ازشون جلوی بی حرمتی ها دفاع کنی ولی حق این رو نداری خودت و دوست داشتنیهات و اعتقاداتت رو به دیگران تحمیل کنی و ادعای بالاتر و بیشتر بودن و بیشتر فهمیدن از دیگران کنی و یا بخوای به دیگران توهین و بی حرمتی کنی. راز با آرامش زندگی کردن آمریکایی ها کنار همدیگه همین قانون شهروندی هست که هرکس می تونه اعتقاد و سبک زندگی خودش رو داشته باشه ولی کسی حق دیکته کردن نگاه خودش و یا بی حرمتی به نگاه و اعتقادات دیگران رو نداره.

قضیه آمیش ها به من درس دیگه ای داد. گاهی شاید تو اعتقادی داری و مطمئنی درسته و داری بهترین راه رو میری که اصلا مورد رضایت خداست. مورد رضایت ترین. ولی از کجا معلوم؟ … شاید اتفاقا اصلا داری خلاف مسیر آفرینش حرکت می کنی؟ … آیا تکنولوژی که از علم الهی میاد و برای راحتی زندگی انسان، فقط انسان رو از خدا دور می کنه و باعث گناهه؟ … با خودم میگم از این به بعد هر وقت تعصب پیدا کردی روی یه موضوع و اعتقادی یک آن به خودت بیا! … با خودت بگو نکنه یه درصد حتی ممکنه اشتباه می کنم؟ نکنه اینطور که من باور کردم اشتباه باشه؟ بر چه مبنایی دارم همچین فکری می کنم؟ ریشه اش از کجاست؟ بهم تحمیل شده یا خودم بهش رسیدم؟ و خیلی سوالات و بررسی های دیگه.

نکته دیگه و اما متفاوت اینکه همین الانشم نباید تعصب داشته باشم. یعنی قضاوت نکنم آمیش هارو. واقعا خب دارن اشتباه می کنن و باورهای اشتباهی دارن. ولی اما من جای یکی از اونها بودم تابحال؟ … اگر من هم در خانواده ای آمیش به دنیا اومده بودم چی؟ … مگه الان مسلمانی و شیعه بودن من رو خودم انتخاب کرده بودم؟ … پس کافیه به انتخابشون احترام بذارم و قضاوت نکنم و سعی نکنم نگاهم رو تحمیل کنم. فکرش رو کن مثلا یه آمیش بخواد از نگاه دین خودش من رو امر به معروف و نهی از منکر کنه و دائم بیاد باهام حرف بزنه و توضیح بده. گیر بده که مثلا حق نداری و نباید از تکنولوژی استفاده کنی؟ … پس همینطور که اون برای من آزار دهنده هست، توضیحات من به اونها هم همینطوره براشون. پس نباید حق دخالت به خودم بدم. ضمن اینکه درست مثل همون مثالی که خانم شایسته زدن از اون دختری که قیام کرد برای زندگی خودش و نپذیرفت هرچی بهش گفته بودن و تا دکترا ادامه داد، هرکس دیگه ای هم می تونه تعقل کنه و به اونچه باور داره عمل کنه و شجاعت لازمش رو داشته باشه که طوری که صحیح می دونه و بادرکی که بهش رسیده زندگی کنه و لازم نیست ما دخالت کنیم.

نکته دیگه اینکه میگن حتی چیز خوب رو از دشمنت هم که هست یاد بگیر. آنچه مشهوده آمیش ها انسان های خوبی هستن و آزارشون به کسی نمی رسه و مثل یک گروه مزاحم برای کسی نیستن و قدرت طلب هم نیستند و دارن زندگی خودشون رو می کنن. شاید هم بخاطر جمعیت کمشون باشه ولی به هرحال الان اینطورند. توی همون ترجمه آهنگ من نکات مثبتی به چشمم خورد. اینکه مثلا ب چهره همسرش توی زمین کشاورزی نگاه می کنه و صفا می کنه از صاف و ساده بودن همسرش. اینکه لذت می بره از دوشیدن شیر گاوها و شخم زدن زمین و غذا دادن به مرغ و خروس ها. اینکه یک زندگی مینیمالیستی و ساده دارن و بدور از تجملات و حرف و قضاوت مردم و برای دل و اعتقاد خودشون زندگی می کنن، اینکه کسی رو آزار نمیدن و اخلاقی زندگی می کنن واقعا نکات مثبت و آموزنده ای هست که میشه ازشون یاد گرفت. حتی گاهی دور شدن و کم کردن استفاده از تکنولوژی و آشتی با طبیعت و نزدیک شدن به سبک زندگی روستایی و وقت گذراندن بیشتر با خانواده چیز بدی نیست، منتهی آمیش ها توی این قضیه دچار تفریط هستن و افراط و تفریط توی هیچ چیز بنظر خوب نیست و هرچیزی بجای خود. ولی به هرحال همین آمیش ها و همین سبک زندگیشون هم نکات مثبت زیادی داره. اینقدر دارن در صلح با خودشون و بدور از اهمیت دادن به چیزهای بی ارزش و حرف دیگران سبک زندگی خودشون رو انجام میدن و این خودش ارزشمنده.

نکته دیگه درس صبوری و گذشت و احترام هست. خود آمیش ها انسان های بدی نیستن و آزارشون به کسی نمی رسه ولی بعضی کارهاشون با دنیای امروز نمیخونه. مثلا اینکه درشکه ای بیاد تو خیابون و ترافیک ایجاد کنه . ولی با این حال بازم می بینیم که اینقدر فهم و درک متقابل اونجا بالاست که بازهم احترام میذارن با صبوری، بخشش، بزرگواری و صبر و گذشت. چون میدونن که از عمد نمی کنن و قصد آزار ندارن و این نگاهشون و اعتقادشون هست.

یه چیز دیگه که تو ذهنم جرقه زد این بود که ببین ؟!… تو شاید تو ایرانی و غر می زنی که چرا مثلا آمریکا نیستم و ذهنت تو این قضیه اذیتت کنه یا مثلا میگه اونجا فقط میشه زندگی کرد و اونجا مهد امکانات و تکنولوژی و اینهاست و اینجا نمیشه و اینها. ولی ببین در دل همون امریکا کسایی هستن که حتی پشت کردن به این چیزها و حتی از برق هم استفاده نمی کنن و باز دارن چقدر از زندگیشون لذت می برن. اگر میخوای بری آمریکا هم بیشتر بخاطر همین قانون شهروندی و احترامی که به عقاید هم میذارن بخواه اونجا رو وگرنه می بینی که همونجاشم خیلیا مینیمالیستی و ساده زیستی رو انتخاب کردن. حتی در این حد!

وقتی استاد کتاب رو سمت دوربین گرفتن که روش نوشته بود عروسی آمیش ها سریع یک نکته ای رو یادم اومد. دوستی داشتم که با دختری آشنا و بهم بشدت علاقمند شده بودن و بخاطر تفاوت مذهبی خانواده ها که خانواده دختر اهل سنت بود و پسر زرتشتی حتی تهدید به قتلش کردن و این ازدواج سر نگرفت و هردو افسرده شدن و مجرد هستن و مشکلات زیادی پیدا کردن. الان هم دوستی دارم که بشدت بهم علاقه دارند ولی دختر از خانواده های مذهب اهل حق هست و پسر شیعه و دختر حتی جرات نداره که با خانواده اش مطرح کنه و میگه صد در صد جواب منفی هست و تازه ابروی خودم هم میره که چرا از چارچوب خانوادگی و سنت ما خارج شدی و فقط باید با اهل حق ازدواج کنی. حالا هردو موندن که چکار کنن. خلاصه اینکه کاش آدم ها آزاد بودن در همه جا و این تعصبات نبود. به هرحال همه ی ما انسانیم. چرا باید برای یک نسل و بجای اونها تصمیم گرفت. عنوان این کتاب من رو یاد این دوتا ماجرا انداخت.

نکته دیگه اینکه زندگی آمیش ها به من ثابت کرد هر زمانه ای ویژگی های خودش رو داره. نمی تونی خیلی متفاوت از زمانه باشی. بقول استاد باید خود رو آداپت کنی و کنار بیای. باید همگام زمانه در سطح جهان بود. باید با مناسبات حرکت کرد و بعضی چیزها دیگه اصلا غیر قابل اجتناب هست توی دنیای امروز. اونوقت بخوای اجتناب کنی وضعیت خنده داری پیدا می کنی. میگی تکنولوژی نباشه ولی مجبوری سوار درشکه بشی که خودش هم به هرحال در زمان خودش تکنولوژی محسوب می شده. اصلا خود چرخ یک اختراع بوده و خنده دار تر اینکه باید درشکت چراغ راهنما داشته باشه. یا از دوچرخه استفاده می کنی ولی خودت رو گول می زنی که اگه رکابش رو بردارم دیگه امروزی نیست. یا خودت رو فریب میدی که لباس های امروزی و با کیفیت پارچه ی امروزی می پوشم ولی دکمه نمی زنم. یا مغازه دارم و اجناست رو می فروشی ولی دستگاه کارت خوان که ته تکنولوژی هست رو داری. واقعا همراه نشدن با روند جهان و پیشرفتش محکوم به شکست هست و خب اگر هم پافشاری باشه یه همچین پارادوکس هایی دیده میشه که یه آدم می بینی زندگیش شده جمع تناقض ها و اعتقادات متناقض و مختلف. و بسیاری از آدم ها تو همین کشور خودمونم گیر کردن بین نگاه مذهبی و روشنفکری و تکنولوژی و پیشرفت و سنت و مدرنیته و دچار مشکلات روانی بسیاری شدن. با خودم گفتم یه بار بشین و سعی کن نگرش و اعتقاد خودت رو انتخاب کنی و تعادلی ایجاد کنی بین دیدگاه های ذهنیت که شبیه معجونی از چند چیز مختلف و متناقض شده. صد البته که این سایت و آموزه هاش تونسته یک سرهم بندی و تعادل و همسویی ایجاد کنه بین نگاه به موفقیت و شادی و قرآن و مذهب اسلام و ثروتمند شدن و تکنولوژی و دیگه از اون تناقضات خبری نیست و حالا آرامش بیشتری دارم و اینها رو مقابل هم نمی بینم.

و نکته آخر و شاید مهمترین نکته ای که گرفتم این بود که تو آزادی. تو آزادی تحقیق کنی و بقدر آنچه فهمیده ای عمل کنی. تو آزادی وقتی فهمیدی و درکت این بود که مسیری که تا بحال می رفتی اشتباه بوده بخوای مسیر جدیدی که درک کردی رو بری. اونچه جلوی تو رو گرفته باورهای منفی و اشتباهه توئه. باورهایی مخرب و دورکننده از چیزی که حس می کنی درسته ولی در لباس اعتقادات مذهبی و سنت ها و نژادپرستی ها و قوانین زمینی و یا من درآوردی. اگر چیزی روی می خوای که فکر می کنی درسته و حق طبیعیت هست و مخالف قوانین هستی و الهی هم نیست، باید شهامت و شجاعتش رو داشته باشی که بتونی بایستی . بتونی روی حرفت و نگاهت بایستی و آزاده باشی. حتی اگر شاید تهش ب قیمت جونت تموم بشه. محرم نزدیکه. خیلیا فقط لباس مشکی می پوشن و گریه و ماتم می گیرن ولی پیام حسین(ع) رو نگرفتن. حسین ایستاد روی چیزی که مطمئن بود حق هست و درست هست. اگر پس از تحقیق و تفکر و جستجو و بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدیم چیزی می خواهیم که حق هست، غیر الهی هم نیست و ظلم و ستم و آزار هم نمیده کسی رو و خواسته ی ما هم هست باید یاد بگیریم در مقابل قانون های من درآوردی و زمینی انسان ها و تعصبات بیجای دینی و رسم و رسوم های پوچ و نژاد پرستی و غیره و ناحق بایستیم و حق رو طلب کنیم و آزادگی رو.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴
    248MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

382 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد صادق امام بخش زاده» در این صفحه: 1
  1. -
    محمد صادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 2216 روز

    سلام به هم قدم های بی نظیر

    فضای سبز پشت سر استاد و این آب و هوای عالی ای که در ستیت پارک وجود داره فوق العاده هست، حضور و زندگی در طبیعت همیشه به آدم آرامش میده

    تاپ ارتشی دو تا خصوصیت خوب داره، یکی اینکه خنک تر و راحت تر میشی دوم اینکه خالکوبی که با عشق برات کشیدن پاک نمیشه

    نکته مثبت بعدی RV فوق العاده ای هست که غیرقابل تصور زندگی در ستیت پارک رو لذت بخش کرده، امکاناتی که بهمون میده، آرامشی که ایجاد میکنه، امنیتی که فراهم میکنه، و هر لذتی که توی سفر کردن هست با وجود این امکانات چند برابر میشه، خدا رو به خاطر همه ی این نعمت هایی که در جهان هست سپاسگزارم

    نکته جالب ماجرا اینه که برخورد استاد و مریم شایسته با آمیش هاست که اتفاقی نبوده بلکه نشونه های زیادی در گذشته اتفاق افتاده و کانون توجهشون بارها روی موضوع آمیش ها بوده پس حتما حضور من هم و دیدن این فایل هم اتفاقی نیست و درس هایی داره و آگاهی هایی داره که میتونم با یادگیریشون کانون توجه ام و زندگی آیندم رو بهتر بسازم

    خطوط و پوست درختی که کنار تصویر سمت چپ هست برای من جالبه، یا دیدن پوست یا بافت پارچه ها از نزدیک یا بافت دستمال کاغذی و .. رو من دوست دارم، یکی از کارهای مورد علاقه من بررسی همه چیز با میکروسکوپ بوده در گذشته و همیشه اینکار رو دوست داشتم و یکی از بهترین تجربه هام دیدن دم ماهی قرمز زنده زیر میکروسکوپ هست که باور نکردنی زیبا هست.. گلبول های قرمزی که دارن در رگ های سفیدش حرکت میکنن رو میتونی ببینی.. پنبه خیس میکنی و روی باله های ماهی میزاری و بعد میبریش زیر میکروسکوپ نوری و بعد میتونی این صحنه فوق العاده زیبا رو ببینی. واقعا زیباست

    تنوع دیدگاهی که در جهان وجود داره خیلی جالبه، واقعا ما همه ی اتفاقات زندگی و تجارب زندگیمون رو با دیدگاهمون بوجود میاریم. نتیجه یک سری نگاه باعث میشه افراد از مفید ترین ابزارهایی که بشر ساخته (تکنولوژی امروزی) استفاده نکنن، پس نکنه من هم توی زندگیم به خاطر نوع دیدگاه محدودی که دارم خودم رو از نعمت های خداوند محروم کرده باشم؟ به نظرم منم یک آمیش درونی دارم که اجازه نمیده نعمت های جهان رو ببینم

    نکته بعدی ای که این فایل برام داره که مهم نیست در چه کشوری زندگی میکنی، اگر نگاهت محدود باشه در مهد تکنولوژی جهان هم باشی قادر نیستی اونها رو ببینی و ازش استفاده کنی. پس همه چیز بر میگرده با کانون توجه و باورهای ما نه موقعیت مکانی ، در متن قسمت قبلی هم یکی از دوستان خوبمون اشاره کرده بودن که تغییر از محیط اطرافت شروع نمیشه از خودت شروع میشه. این درسته و راستِ

    یادمه خانم شایسته گفت من خیلی دوست دارم جهان رو از نگاه بقیه ببینم.. الان دارم میبینم که ایشون دوست داشته که جهان رو از نگاه آمیش ها ببینه و بعد جهان قدم به قدم هدایت کرده تا رسیده به این نقطه. اون کتاب آمیش ها و خانم ریچل عزیز و صحبت هایی که اون جا بررسی شده و حتی اینکه دو ماه پیش در مورد آمیش ها مطالعه میکردن خیلی جالبه که کانون توجه ما چطور داره ما رو هدایت میکنه.. پس هیچی مهم تر از کنترل کانون توجهمون و گذاشتنش روی چیزهای دلخواهمون نیست

    لباس های خانم های آمیش روی کتاب بسیار زیباست، هامونی قشنگی بین کلاه و اون لباسی که مثل پیشبند هست برقراره و اون آقایی که روی کتاب هست دقیقا موهاش همون جنس رنگ مویی هست که من دوست دارم، تنوع مو و پوست و فرهنگی که توی جهان هست خیلی زیباست

    وقتی استاد داشت در مورد سبک زندگی آمیش ها صحبت میکرد، به خودم گفتم من یک آمیش هستم. چرا؟‌ چون آمیش ها خیلی سفت و سخت به اعتقاداتشون چسبیدن و جلوی این همه نعمت خدا رو گرفتن و نمیخوان این اعتقادات رو عوض کنن بعد مجبورن این همه سختی و زجر و تحمل کنن.. حالا دقیقا اون اوضاع و احوال زندگی من هست. منم به یک عالمه اعتقادات و افکار و باورها به شدت محدود چسبیدم و تغییرشون نمیدم بعد مجبورم سختی و زجر رو تحمل کنم.. باید ذهنم رو شخم بزنم. دیگه باید صادق بود

    آره واقعا من تو این سفرنامه به این نتیجه رسیدم که مردم آمریکا، کشور آمریکا فوق العاده انسان های با فرهنگ، با ادب، مهربان، محترم، به همه چیز و همه کس احترام میزارن، منظم، تر و تمیز، در حال رشد و پیشرفت، مبانی خانوادگی عالی، شاد و اهل تفریح، سالم و سرزنده هستن، واقعا کشور فوق العاده ای هست با مردمی عالی

    نکته مثبت بعدی اینه که آمیش ها نه تنها موجودیت خودشون رو در این کشور دارن و دارن با صلح و صفا زندگی میکنن بلکه فروشگاه های خودشون رو هم دارن و محصولات خودشون رو هم ارائه میکن، ببینید این کشور چقدر بهشون فضا داده و بهشون احترام گذاشته و تازه خود آمیش ها چقدر فرکانس های درستی دارن که با این صلح هماهنگ هستن و چنین صلحی رو خلق کردن

    اینکه کیکهاشون رو باید تو صف باشی که بخری نشون دهنده اینه که فراوانی ثروت همه جا هست

    تو آمریکا حتی به اسب ها هم احترام میگذارن و براشون ارزش قائل هستن. لذت بردم که ایستگاه سقف دار براشون طراحی کردن.. عجب کشوری فوق العاده هست

    نکته ی جالب دیگه ای برای من هست اینه که من از بچگی به خاطر بعضی شرایط با ترس از زنبور بزرگ شدم، خیلی تمرین کردم و ترسم رو خیلی کم کردم و واقعا وقتی فکر میکنم میبینم پیشرفت خیلی بزرگی تو این موضوع کردم و این قسمت که استاد که زنبور میاد پیشش حالت عادی ای داشت و در نرفت برام جالب بود که زنبور ترسی نداره و کاری هم باهات نداره، هماهنگی این دو تا موضوع هم برام جالب بود، به نظرم زنبورها جز مفید ترین موجودات زنده ای هستن که تو جهان وجود دارن، عسل خوشمزه و البته بسیار متنوع تولید میکنن، گل و گیاه ها رو گرده افشانی میکنن و باعث تولید گل های بیشتر میشن، بسیار تمیز و منظم هستن اگر زندگیشون رو بررسی کنید میبینید که این حد از تروتمیز بودن و منظم بودن شگفت آوره، موم حرفه ای و مقوی تولید میکنن، و فوق العاده به پیشرفت جهان کمک کردن، خود من همیشه وقتی عسل استفاده میکنم یک عالمه انرژی میگیرم و نیرو برای انجام کارهای روزمرم و این به لطف حضور نعمت زنبور هاست. خدارو به خاطر حضورشون سپاسگزارم

    اینه کالسکه هاشون چراغ راهنما داره خیلی بامزست‌ :-D

    سفر کردن دو تا مزیت عالی داره، یکی اینکه روحت تازه میشه و بارت سبک میشه و انرژیت بیشتر میشه و ذهنت از بندها باز میشه، دوم اینکه میتونی یک عالمه تجربه زیبا و فرهنگ های متنوع رو تجربه کنی و دیدگاهت نسبت به زندگی وسعت پیدا میکنه

    نکته مثبت بعدی سبک جدید آموزشی در برنامه سفر به دور آمریکا هست که من دارم به تازگی احساسش میکنم که استاد همزمان که خودش داره رشد میکنه همین جریان رشد رو منتقل میکنه، ما همیشه سر کلاس و دانشگاه میرفتیم و استاد مثل یک ضبط صوت آگاهی هاش رو منتقل میکرد و خود استاد تقریبا ثابت بود و لذت و رشدی رو تجربه نمیکرد، اما در این سفرنامه ما داریم از جریانی که استاد و خانم شایسته ازش بهره میبرن و رشد میکنن تقریبا همزمان استفاده میکنیم و رشد میکنیم

    خانم شایسته به خاطر فیلم برداری و تدوین و مشارکتی که در سفرنامه دارید سپاسگزارم

    اینکه اون خانم آمیش خودش رو از جوی که توش بزرگ شده جدا میکنه و به روش خودش و به سمت خواسته های خودش حرکت میکنه نشون میده در هر شرایطی میشه جور دیگه ای فکر کرد و نتیجه گرفت حتی اگر کل قبیله هم باهات موافق نباشن میشه انجامش داد و اینکه نه تنها میشه انجامش داد بلکه میشه تا دکترا هم رفت اونم در دانشگاه ستنفورد!

    یک نکته مثبت دیگه ای وجود داره این هست که خیلی از ماها فکر میکنیم فقط جایی که ما توش بزرگ شدیم از این نوع تفکرات وجود داره پس «جبر جغرافیایی هست» اما حتی در امریکا وهمه نوع تفکراتی وجود داره و این نشون میده وقتی یک شرایط یکسان در همه جای جهان هست و افرادی هستند که موفق شدن با وجود تفکرات متفاوتی که وجود داشته، پس شرایط محیطی ارتباطی به موفق شدن نداره بلکه نوع نگاه هست که عامل اصلیه، نوع نگاه مشترک بین تمامی افراد موفق منظورم افرادی نیست که فقط جایگاه بالایی دارن بلکه منظورم افرادی هست که نه تنها جایگاه بالایی دارن بلکه شاد و خوشحال و سرزنده و خوشبخت هستند، نکته مشترک بین این افراد احترام به تفکرات و سبک زندگی های متنوع هست، در طی این سفرنامه دارم شروع میکنم به همین کار که بیشتر بتونم احترام بزارم به سبک شخصی افراد

    یک نکته جالب، خانمی که دقیقه ۱۳:۰۳ میبینید رو دیروز من دقیقا یکی مثل ایشون رو تو خیابون دیدم، یا کانون توجه! حتی خالکوبی ای که این خانم داره هم جالب توجه هست

    شیرینی هایی که بهشون هدایت شدیم در فروشگاه محلی اینجا هم هست

    دقیقه ۱۳:۴۶ موتور استاده که :)))

    حتی راک عقابی ها هم قبلا تو سفرنامه دیده بودیم

    فضای سرسبز فوق العاده

    خیلی بامزست که دوچرخه پایدون نداره، عجب سبک زندگی های عجیبی وجود داره!

    کلاهی که من سرم میزارم جنسشون شبیه همین کلاه هایی هست که آمیش ها دارن، فقط ماله من کابوی طور هست :-D

    این قسمت از برنامه سفر به دور آمریکا تعریف آزادی رو برای من دوباره معنا کرد، من قبلا میگفتم آزادی یعنی هر چی که هستی رو بروز بدی، اما در اعماق وجودم میگفتم خب یک نفر با پوشش و حجاب میگرده یک نفر بدون این پوشش ها، اما الان که دارم نوع جدیدی از پوشش رو میبینم متوجه میشم عمق آزادی در آمریکا بیشتر از تصورات من بوده، اینجا آزادی واقعی هست، با هر نوع اعتقادی هستی میتونی همون باشی، آزادی خیلی واقعی تر و عمیق تری در آمریکا داره اجرا میشه

    چقدر اسبک هاشونو کالسکه هاشون خوشکل هست

    خونه های آمریکایی رو خیلی دوست دارم، کلبه طور بودنشون و شیرونی داشتنشون خیلی عالیه و اینکه همیشه خونه هاشون با هم فاصله داره چقدر به راحتی بیشتر کمک میکنه

    من دوست دارم کالسکه سواری رو تجربه کنم

    i love you santa fe :)

    درختچه های قرمز در کنار درختچه های سبز۷ تنوع آفرینش بی نظیره

    حتی آمیش ها هم به ما اعضای سفرنامه و خانم شایسته لبخند میزنن، Like

    پیغام تصویر آخر فایل تغییر کرده: اگر متعهدانه به آموزشهای استاد باور داشته باشید و در زندگیتان به صورت عملی آنها را اجرا کنید جریانی از سلامتی و نعمت و ثروت و خوشبختی وارد زندگیتان میشود این قانون است. در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: