سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴

نوشته‌ی زیبا و تأثیر احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

اولا تشکر کنم از خانم شایسته و استاد که به ما این امکان رو میدن که با فرهنگ ها و نکات و اتفاقات جالبی که در اونجا هست آشنا بشیم و خدا رو شکر می کنم بخاطر تکنولوژی و اینترنت که چنین امکانی رو فراهم کرده .

می دونم بسیاری از هموطنان خودمون که شاید ساکن همون پنسیلوانیا و اوهایو هستن شاید هنوز اسم آمیش ها رو نشنیدن و شاید هرگز چیزی ازشون متوجه نشن ولی ما به برکت این سایت و محبت و نکته سنجی خانم شایسته و استاد عزیز می تونیم از همین ایران با چیزهای جالبی در دل آمریکا آشنا بشیم و امیدوارم خدا قوت و طول عمر بده بهتون و ما رو با چیزهای جالب تر بیشتری آشنا کنین .

همیشه دوست داشتم بتونم سفرهای بسیار برم، مسافرت کنم و آدم ها و فرهنگ ها و اتفاقات جدید رو ببینم و خیلی خوشحالم بابت اینکه اگر هنوز امکانش برام فراهم نشده ولی به مدد نگاه تیزبین خانم شایسته و دل مهربونشون و پشتیبانی و همراهی استاد عزیز با ایشون و با وجود اینترنت می تونم از راه دور حداقل تجربشون کنم . این خودش یعنی باید قدر تکنولوژی و اینترنت رو بدونم و سپاسگزارشون باشم و یادم باشه که کم نعمتی نیستن.

اما میرم سراغ نکات این فایل از اول :

اولین نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که چرا توی همچین دوره زمونه ای چنین انسان هایی هستند؟

اعتقادات مذهبی و اطرافیان و قضاوتشون چکار کرده با این آدم ها؟

مگه چه تناقضی هست بین استفاده از دستاوردهای علمی و فناورانه با آموزه های دینی؟

واقعا تو سر این آدم ها چی می گذره که استفاده از تکنولوژی رو و آسان گرفتن زندگی رو متناسب با گناه و جهنم رفتن می بینن و فکر می کنن باید همه چی در بدوی و اولیه ترین شکل ممکن باشه ؟

واقعا چکار می کنه نوع اعتقادات و باورها و جهان بینی یک انسان با اون آدم.

واقعا خود من چقدر از باورها و اعتقاداتی که توی کله ام هست رو از محیطم و پدر و مادرم و اطرافیانم و جامعه و مذهبم بهم تزریق کردن؟

واقعا چقدر از چیزهایی که توی سرم کردن، درسته؟

به این فکر می کنم ک خب هرکس با هر آیین و نگرش و اعتقاداتی فکر می کنه اونها درست ترین و شاید تنها ترین روش درست رو دارن زندگی می کنن . اگر آمیش ها فکر می کنن پاک ترین و بهترین بندگان هستن و اونها رهروان حقیقت اند و من هم همین فکر رو دارم و پیروان آیین های دیگه هم همین باور رو راجع به دین و اعتقاداتشون دارن پس حقیقت چیه؟

حقیقت بنظرم این میاد که انسان آزاده. آزاده تا جایی که به دیگران صدمه نمی زنه به سبک خودش زندگی کنه و انسان ها هم باید به انتخاب هم احترام بذارن. ما این حق رو نداریم که بگیم فقط اونچه من می فهمم درسته و من راه حقیقت رو پیدا کردم و فقط روشی که من میگم درسته. یک لحظه وقتی فکر می کنم که اگر مثلا حکومت آمریکا دست آمیش ها باشه و اونها بخوان به همه بگن از این به بعد آیین رسمی آمریکا آمیش هست و باید همه قوانین مارو رعایت کنن اصلا مو به تنم سیخ میشه.

فکر کن انتخاب و آزادی این همه مردم سلب میشه و نمی تونن سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و نمی تونن از دستاوردهای علمی استفاده کنن. یک سبک زندگی سخت و پر از کارهای فیزیکی.

واقعا باور و نگاه و ذهنیت های یک انسان همه چیزه. آشنایی با آمیش ها به من بیشتر از قبل ثابت کرد که باور و اعتقاد تو همه چیزه. نگاه تو، برداشت تو، تفسیر و قضاوت تو همه چیزه و تو طوری زندگی می کنی که درک کردی و باور کردی. 

نکته بعدی که به ذهنم رسید بحث “تعصب” هست. واقعا تعصب از کجا میاد؟

مطمئنا این آمیش ها روی دینشون و باورهاشون تعصب دارن. توی ترجمه همون آهنگ هم معلومه که خودشون و راهشون رو پاک ترین و بهترین راه می دونن. فقط خوبیشون اینه که واقعا زندگی خودشون رو می کنن و کاری به کار بقیه ندارن. برای همینم هست که تو آمریکا بهشون اجازه میدن زندگیشون رو کنن و خودشون باشن و مکتبشون هم اینه که به کسی هیچ اخم و ترش رویی حتی نکنن و این قابل تحسینه. 

واقعا اونچه از آمریکا برام خیلی قابل تحسینه وجود قانون شهروندی توی این کشوره. اینکه اونچه داره کشور رو اداره می کنه تعصبات دینی و مذهبی نیست. به مردمش تا جایی که میشه سعی می کنه متعصبانه و نژادی و مذهبی نگاه نکنه. شاید کشوری هست با نگاه سرمایه داری. ولی حداقل از نظر شخصی انسان ها تا جایی که مزاحمتی ایجاد نکنن و نگاهشون و اعتقاداتشون رو دیکته نکنن به کسی آزادن که سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و کسی هم حق توهین و مقابله و بی احترامی و آزار اونها رو نداره و قانون حقوق شهروندی برای همه هست و ازشون دفاع می کنه.

یکبار دیگه برای من ثابت شد که نباید تعصب داشت. نه روی جهان بینی و اعتقادات خودت، نه روی دین و مذهب خودت، نه روی نژاد و ژن خودت، نه روی شهر و محله و کشور خودت. تو می تونی اینها رو دوست داشته باشی و حتی بهشون افتخار کنی و ازشون جلوی بی حرمتی ها دفاع کنی ولی حق این رو نداری خودت و دوست داشتنیهات و اعتقاداتت رو به دیگران تحمیل کنی و ادعای بالاتر و بیشتر بودن و بیشتر فهمیدن از دیگران کنی و یا بخوای به دیگران توهین و بی حرمتی کنی. راز با آرامش زندگی کردن آمریکایی ها کنار همدیگه همین قانون شهروندی هست که هرکس می تونه اعتقاد و سبک زندگی خودش رو داشته باشه ولی کسی حق دیکته کردن نگاه خودش و یا بی حرمتی به نگاه و اعتقادات دیگران رو نداره.

قضیه آمیش ها به من درس دیگه ای داد. گاهی شاید تو اعتقادی داری و مطمئنی درسته و داری بهترین راه رو میری که اصلا مورد رضایت خداست. مورد رضایت ترین. ولی از کجا معلوم؟ … شاید اتفاقا اصلا داری خلاف مسیر آفرینش حرکت می کنی؟ … آیا تکنولوژی که از علم الهی میاد و برای راحتی زندگی انسان، فقط انسان رو از خدا دور می کنه و باعث گناهه؟ … با خودم میگم از این به بعد هر وقت تعصب پیدا کردی روی یه موضوع و اعتقادی یک آن به خودت بیا! … با خودت بگو نکنه یه درصد حتی ممکنه اشتباه می کنم؟ نکنه اینطور که من باور کردم اشتباه باشه؟ بر چه مبنایی دارم همچین فکری می کنم؟ ریشه اش از کجاست؟ بهم تحمیل شده یا خودم بهش رسیدم؟ و خیلی سوالات و بررسی های دیگه.

نکته دیگه و اما متفاوت اینکه همین الانشم نباید تعصب داشته باشم. یعنی قضاوت نکنم آمیش هارو. واقعا خب دارن اشتباه می کنن و باورهای اشتباهی دارن. ولی اما من جای یکی از اونها بودم تابحال؟ … اگر من هم در خانواده ای آمیش به دنیا اومده بودم چی؟ … مگه الان مسلمانی و شیعه بودن من رو خودم انتخاب کرده بودم؟ … پس کافیه به انتخابشون احترام بذارم و قضاوت نکنم و سعی نکنم نگاهم رو تحمیل کنم. فکرش رو کن مثلا یه آمیش بخواد از نگاه دین خودش من رو امر به معروف و نهی از منکر کنه و دائم بیاد باهام حرف بزنه و توضیح بده. گیر بده که مثلا حق نداری و نباید از تکنولوژی استفاده کنی؟ … پس همینطور که اون برای من آزار دهنده هست، توضیحات من به اونها هم همینطوره براشون. پس نباید حق دخالت به خودم بدم. ضمن اینکه درست مثل همون مثالی که خانم شایسته زدن از اون دختری که قیام کرد برای زندگی خودش و نپذیرفت هرچی بهش گفته بودن و تا دکترا ادامه داد، هرکس دیگه ای هم می تونه تعقل کنه و به اونچه باور داره عمل کنه و شجاعت لازمش رو داشته باشه که طوری که صحیح می دونه و بادرکی که بهش رسیده زندگی کنه و لازم نیست ما دخالت کنیم.

نکته دیگه اینکه میگن حتی چیز خوب رو از دشمنت هم که هست یاد بگیر. آنچه مشهوده آمیش ها انسان های خوبی هستن و آزارشون به کسی نمی رسه و مثل یک گروه مزاحم برای کسی نیستن و قدرت طلب هم نیستند و دارن زندگی خودشون رو می کنن. شاید هم بخاطر جمعیت کمشون باشه ولی به هرحال الان اینطورند. توی همون ترجمه آهنگ من نکات مثبتی به چشمم خورد. اینکه مثلا ب چهره همسرش توی زمین کشاورزی نگاه می کنه و صفا می کنه از صاف و ساده بودن همسرش. اینکه لذت می بره از دوشیدن شیر گاوها و شخم زدن زمین و غذا دادن به مرغ و خروس ها. اینکه یک زندگی مینیمالیستی و ساده دارن و بدور از تجملات و حرف و قضاوت مردم و برای دل و اعتقاد خودشون زندگی می کنن، اینکه کسی رو آزار نمیدن و اخلاقی زندگی می کنن واقعا نکات مثبت و آموزنده ای هست که میشه ازشون یاد گرفت. حتی گاهی دور شدن و کم کردن استفاده از تکنولوژی و آشتی با طبیعت و نزدیک شدن به سبک زندگی روستایی و وقت گذراندن بیشتر با خانواده چیز بدی نیست، منتهی آمیش ها توی این قضیه دچار تفریط هستن و افراط و تفریط توی هیچ چیز بنظر خوب نیست و هرچیزی بجای خود. ولی به هرحال همین آمیش ها و همین سبک زندگیشون هم نکات مثبت زیادی داره. اینقدر دارن در صلح با خودشون و بدور از اهمیت دادن به چیزهای بی ارزش و حرف دیگران سبک زندگی خودشون رو انجام میدن و این خودش ارزشمنده.

نکته دیگه درس صبوری و گذشت و احترام هست. خود آمیش ها انسان های بدی نیستن و آزارشون به کسی نمی رسه ولی بعضی کارهاشون با دنیای امروز نمیخونه. مثلا اینکه درشکه ای بیاد تو خیابون و ترافیک ایجاد کنه . ولی با این حال بازم می بینیم که اینقدر فهم و درک متقابل اونجا بالاست که بازهم احترام میذارن با صبوری، بخشش، بزرگواری و صبر و گذشت. چون میدونن که از عمد نمی کنن و قصد آزار ندارن و این نگاهشون و اعتقادشون هست.

یه چیز دیگه که تو ذهنم جرقه زد این بود که ببین ؟!… تو شاید تو ایرانی و غر می زنی که چرا مثلا آمریکا نیستم و ذهنت تو این قضیه اذیتت کنه یا مثلا میگه اونجا فقط میشه زندگی کرد و اونجا مهد امکانات و تکنولوژی و اینهاست و اینجا نمیشه و اینها. ولی ببین در دل همون امریکا کسایی هستن که حتی پشت کردن به این چیزها و حتی از برق هم استفاده نمی کنن و باز دارن چقدر از زندگیشون لذت می برن. اگر میخوای بری آمریکا هم بیشتر بخاطر همین قانون شهروندی و احترامی که به عقاید هم میذارن بخواه اونجا رو وگرنه می بینی که همونجاشم خیلیا مینیمالیستی و ساده زیستی رو انتخاب کردن. حتی در این حد!

وقتی استاد کتاب رو سمت دوربین گرفتن که روش نوشته بود عروسی آمیش ها سریع یک نکته ای رو یادم اومد. دوستی داشتم که با دختری آشنا و بهم بشدت علاقمند شده بودن و بخاطر تفاوت مذهبی خانواده ها که خانواده دختر اهل سنت بود و پسر زرتشتی حتی تهدید به قتلش کردن و این ازدواج سر نگرفت و هردو افسرده شدن و مجرد هستن و مشکلات زیادی پیدا کردن. الان هم دوستی دارم که بشدت بهم علاقه دارند ولی دختر از خانواده های مذهب اهل حق هست و پسر شیعه و دختر حتی جرات نداره که با خانواده اش مطرح کنه و میگه صد در صد جواب منفی هست و تازه ابروی خودم هم میره که چرا از چارچوب خانوادگی و سنت ما خارج شدی و فقط باید با اهل حق ازدواج کنی. حالا هردو موندن که چکار کنن. خلاصه اینکه کاش آدم ها آزاد بودن در همه جا و این تعصبات نبود. به هرحال همه ی ما انسانیم. چرا باید برای یک نسل و بجای اونها تصمیم گرفت. عنوان این کتاب من رو یاد این دوتا ماجرا انداخت.

نکته دیگه اینکه زندگی آمیش ها به من ثابت کرد هر زمانه ای ویژگی های خودش رو داره. نمی تونی خیلی متفاوت از زمانه باشی. بقول استاد باید خود رو آداپت کنی و کنار بیای. باید همگام زمانه در سطح جهان بود. باید با مناسبات حرکت کرد و بعضی چیزها دیگه اصلا غیر قابل اجتناب هست توی دنیای امروز. اونوقت بخوای اجتناب کنی وضعیت خنده داری پیدا می کنی. میگی تکنولوژی نباشه ولی مجبوری سوار درشکه بشی که خودش هم به هرحال در زمان خودش تکنولوژی محسوب می شده. اصلا خود چرخ یک اختراع بوده و خنده دار تر اینکه باید درشکت چراغ راهنما داشته باشه. یا از دوچرخه استفاده می کنی ولی خودت رو گول می زنی که اگه رکابش رو بردارم دیگه امروزی نیست. یا خودت رو فریب میدی که لباس های امروزی و با کیفیت پارچه ی امروزی می پوشم ولی دکمه نمی زنم. یا مغازه دارم و اجناست رو می فروشی ولی دستگاه کارت خوان که ته تکنولوژی هست رو داری. واقعا همراه نشدن با روند جهان و پیشرفتش محکوم به شکست هست و خب اگر هم پافشاری باشه یه همچین پارادوکس هایی دیده میشه که یه آدم می بینی زندگیش شده جمع تناقض ها و اعتقادات متناقض و مختلف. و بسیاری از آدم ها تو همین کشور خودمونم گیر کردن بین نگاه مذهبی و روشنفکری و تکنولوژی و پیشرفت و سنت و مدرنیته و دچار مشکلات روانی بسیاری شدن. با خودم گفتم یه بار بشین و سعی کن نگرش و اعتقاد خودت رو انتخاب کنی و تعادلی ایجاد کنی بین دیدگاه های ذهنیت که شبیه معجونی از چند چیز مختلف و متناقض شده. صد البته که این سایت و آموزه هاش تونسته یک سرهم بندی و تعادل و همسویی ایجاد کنه بین نگاه به موفقیت و شادی و قرآن و مذهب اسلام و ثروتمند شدن و تکنولوژی و دیگه از اون تناقضات خبری نیست و حالا آرامش بیشتری دارم و اینها رو مقابل هم نمی بینم.

و نکته آخر و شاید مهمترین نکته ای که گرفتم این بود که تو آزادی. تو آزادی تحقیق کنی و بقدر آنچه فهمیده ای عمل کنی. تو آزادی وقتی فهمیدی و درکت این بود که مسیری که تا بحال می رفتی اشتباه بوده بخوای مسیر جدیدی که درک کردی رو بری. اونچه جلوی تو رو گرفته باورهای منفی و اشتباهه توئه. باورهایی مخرب و دورکننده از چیزی که حس می کنی درسته ولی در لباس اعتقادات مذهبی و سنت ها و نژادپرستی ها و قوانین زمینی و یا من درآوردی. اگر چیزی روی می خوای که فکر می کنی درسته و حق طبیعیت هست و مخالف قوانین هستی و الهی هم نیست، باید شهامت و شجاعتش رو داشته باشی که بتونی بایستی . بتونی روی حرفت و نگاهت بایستی و آزاده باشی. حتی اگر شاید تهش ب قیمت جونت تموم بشه. محرم نزدیکه. خیلیا فقط لباس مشکی می پوشن و گریه و ماتم می گیرن ولی پیام حسین(ع) رو نگرفتن. حسین ایستاد روی چیزی که مطمئن بود حق هست و درست هست. اگر پس از تحقیق و تفکر و جستجو و بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدیم چیزی می خواهیم که حق هست، غیر الهی هم نیست و ظلم و ستم و آزار هم نمیده کسی رو و خواسته ی ما هم هست باید یاد بگیریم در مقابل قانون های من درآوردی و زمینی انسان ها و تعصبات بیجای دینی و رسم و رسوم های پوچ و نژاد پرستی و غیره و ناحق بایستیم و حق رو طلب کنیم و آزادگی رو.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴
    248MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

382 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد فتحی» در این صفحه: 14
  1. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3836 روز

    واو خیلی جالب بود که یکی از اهرم های لذتِ برای اینکه کامنت بنویسم را دیدم اینجا توی کامنت بینظیر شما: فاطمه جان

    وای خدای من خیلی باحاله تا حالا جایی ندیده بودمش اما اینجا و امروز دیدمش اینجا که نوشتی:

    شب کامنت مینویسی تا هم خودت لذت بیشتری ببری و هم این کار را بسیار ارزشمند و کارا میدونی و هم اینکه با نوشتن عزیزم مینویسی تا استاد جانم که صبح بلند میشن در حالی که اینجا توی ایران ظهر میشه مثل الان و آمریکا 9.5 ساعت قبل تر از این ساعتِ ایرانِ زیباست .. استادم بخونه و لذت ببره

    واقعا این نگاه تحسین برانگیز هااا بسیار بسیارر

    پس هم خود ارزشمندم را تحسین میکنم یوهوووو و هم شما را فاطمه جان، بزن قدش عشقم … عاشقتممم من آفرین به ذهن خلاق و ثروتمندی که داری. ای در صلح بودنت واقعا شگفت انگیز خداروشکر

    از خدا ممنونم به خاطر وجود ارزشمندت ( احساس میکنم داره خدا بهم میخنده در واقع لبخند میزنه از اینکه دارم مینویسم و الان که برای شما مینویسم عزیز دلم بیشتر و بیشتر ) خداروشکر به راستی هر چیزی دارم از خودش دارم من.

    خدایا شکرت به خاطر نعمتِ اختیاری که بهم داده شده .. آره واقعا یک عطاست و من سپاس گزار این عطام از خدای بینظیرم ..

    خوشحالم فاطمه جان به خاطر وجود ارزشمندت واقعا

    از خدا سپاس گزارم از خود خدا به خاطر خلقت بینظیرت سپاس گزارم و تحسینش میکنم خدااا راا

    شما را هم تحسین میکنم که با اراده و اختیارت الان اینجایی

    از اینکه یک روزی انتخاب کردی که بنویسی ممنونم، من دستت را میبوسم .. تا حالا هیچ وقت این را نمیتونستم بگم اما الان فرق کردم .. احساس میکنم افتاده تر شدم احساس میکنم که بیشتر هیچم .. هیچِ هیچ .. محمدی که هیچ قدرتی نداره و هر کاری که بخواد میتونه کنه بدون خداااا

    و اما با خدا میتونه پادشاهی کنه ..

    عاشقتم

    دوست دارم.

    برات خدا را بیشتر میخوام

    و دوست دارم که یک روزی ببینمت و لوپاتو بکشم و حسابی بغلت کنم و بگم که خیلی دوست دارم ..

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3836 روز

    به نام خدای هدایتگر ..

    نازنین جان دوست بینظیرِ من، تو یکی از بهترین دوست های شجاع دلِ من هستی … و من بهت خیلی افتخار میکنم درونت خدایی را میبنم که خیلی خوب درکش کردی و تو خودت خیلی شادی و رهایی واقعا و الان که دارم مینویسم احساس میکنم داری میخندی و یک لبخند شیرین به پهنای صورتِ ماهت که نور خورشید آنکارا روش میتابه به روش و زیباتر و شادتر و جوون تر از همیشه اش میکنه، آره یک لبخند شیرین به پهنای صورت ماهت وا شده .. و من عاشق تو و تمام وجود ارزشمندت هستم ..

    چند روز پیش نوشتی برای .. و من همون را میخوام به تو بگم عزیز دلم:

    ” عاشششششقتمم 😚😚😚😚😚😚😚😚😚😍😍😍😍🏡🏡🏡🏡🌲🌲☘🌿🌱🌵🌴🌳🌳🍈🍊🍊🍁🍊🍊🍁🍎🍇🍏🍑🍌 ”

    میبینمت … ( اموجیِ خنده و چشمک و زبونه دراز )

    از اینکه داری شاد زندگی میکنی و دنیا را جای شادتر داری تبدیل میکنی سپاس گزارم واقعا …

    برو بریم واسه DJ اهاا

    حالا خوشگلا باید برقصن خوشگلا باید برقصن … عاههه بیا وسط کاااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3836 روز

    حالِ عجیبی دارم …

    بسمِ نور السماوات و الارض ..

    مادرم 3 متر اون ور تره منه ..

    خواهر کوچکم که 7 سال از من بزرگتره روبه روی مادرم و روبه روی من..

    خواهرم با فرزندی که به دنیا آورده و الان 6 روزه اشه با خواهر جانش که 8 سالشه اینجان و دارن بچه را میخوابونن .. اونا هم کنارم هستن ..

    و من گوشه و کنج اتاق پای پی سی ..

    صبحم با دعای کمیل شروع شد .. بدنم میلرزید .. احساس میکردم چه فرکانسی دارم میفرستم ..

    از این ور روی باور ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست …

    از این ورم همین الان دو تا کامنت بینظیر بگم چی بگم؟!

    خودت بخون

    abasmanesh.com

    abasmanesh.com

    و بعد اینجا ..

    حس عجیبیه .. دوست دارم دوباره تنهای تنها باشم .. گاهی دوست دارم با جمع باشم ..

    ولی در هر صورت دوست دارم با خدای خودم باشم

    هر کجا … با هر قهوه و نوشیدنی .. در هر صورت با خدا با یاد خدا …

    هیچ راهی را نمیبینم جز اینکه ادامه بدیم …

    تو را قرآن ادامه بدیم …

    ما نوریم ..

    ادامه بدیم ..

    دست داشتی و نداشتی ادامه بده ..

    سفید و سیاه بودی ادامه بده ..

    بالا بری پایین بری بازم ادامه بده ..

    حسِ دوست داشتنی را دارم تجربه میکنم خداروشکر .. حالم خوبه .. احساسم خوبه …

    اینم میتونم که الان بزنم روی موجِ عمو حسن شپ پره که گیتارم را گذاشت واسم ..

    آره بریم بهشتِ نیما کلی خوش بگذرونیم ..

    ولی میدونی دیشب خدا چه درسی بهم داد؟

    دیشب دوستم از روسیه اومده بود .. و با هم رفتیم خونه ی دوستمون

    خلاصه هم من میخواستم رضا را ببینم هم نسیم و بنیامین را ببینم هم اونا ماا را خلاصه همه ی ما به خواسته امون رسیدیم .. ولی فقط چند لحظه کافی بود که من پُر بشم از دیدن ها ..

    میدونی بهم گفت که لحظه ی حال را لـــذتِ حال را به زمانِ رسیدن به خواسته ات هر چقدرم معنوی و مقدس باشه، واااا مگذذذارررر

    میخوام بگم همین که من الان به یادت میافتم و وقتی اسم عمو فریدونم میاد وقتی اسم لیلا میاد .. وقتی اسم هر دوست هم فرکانسی میاد همین که به یادش میافتم و سپاس گزاری میکنم به خاطر وجود ارزشمندش و .. اون اون اونننن دقیقاا لبخندمم که میاد .. اون لبخند تا بنا گوشم همین که میگم آره خدایا شکرت به خاطر این هم پاره ی ارزشمندم خدایا شکرت همین همین چطوری بگم! اووم همون لذت است .. همون لذت است .. همین را ادامه بدیم میشه میاد اون روزها هم میاد .. فرق مااا با نگاه اکثر جامعه همینه .. ما ایمان داریم به اون روز هااا به اون موعودها ما ایمان به غیب داریم .. چرا که همواره ما حالمون خوبِ .. تلاشمون نگاهمون زندگیمون همینه که بخوایم از هر کاری لذت ببریم از هر کاری لذت ببریم تا بیشتر بیشتر توی احساس خوب بمونیم

    دوستون دارممم دوست دوست دوست.

    بیا ادامه بدیم ..

    اما اما تسلیم تر از همیشه ی رب

    خودش فقط خودش، آقا فقط خودش .. بیا بیا ..

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3836 روز

    احسون عزیز امروز هدایت شدم به این قسمت تامل برانگیز

    بهترین حال و بهترین کامنت و بهترین خوراکی بود که در جواب درخواستم خدا میتونست تو این لحظه بهم بده, چقدررر عالی که وقت گذاشتی و زیبا درک کردی و زیبا نوشتی …

    من واقعا تحسینت میکنم

    خداروشکر به خاطر سایت به خاطر قوانین ثابت الهی سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم خدایااا

    خدایا شکرت به خاطر امریکای فوق العاده قانونمند با شهروندی فوق العاده اش

    و البته که چقدر راحت میشه مهاجرت کرد به این کشور ثروتمندترین و بزرگ با زباننی عالی و شیرین و مردمی فوق العاده با فرهنگ و ستوده … یوهوووو

    امریکا امریکاا امریکاا ما دارییم میاییم ما داریم میاییم ..

    دیدی چقدر راحت استاد جان و مریم و ماکی هدایت شدند برن امریکا .. دیدی .. یک زندگی چقدر میتونه زیبا باشه و متفاوت .. میبینیی انسانیت را .. اوهه خدای من شکرتت

    وقت قهوه رسیده بریم که یک قهوه بزنیم و بریم سر پست (سربازی)

    من باید شاد باشم

    من باید از داشته هام لذت ببرم

    منن باید بتوم خدا را در همه چیز و همه جا ببینم

    خداا خدااا خدااا تنها نیروی موجود در جهان …

    عاشقتممم

    عاشقتیمممم

    ربی تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا هدایت کن به راه راست به راه راستی که به آن ها نعمت روز افزون اعطا میکنی و نه گمراهان.

    امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: