سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۵ - صفحه 4

408 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زمرد آبی گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    سلام

    من تا نصفه فایل دیدم نتم قطع شد

    ولی الان که اومدم دوست دارم قبل ازدیدن بقیه فایل بنویسم

    اول که حس دیدن فایل عین فایلهای رایگانی که می ذاشتید توی سایت بود

    یه شادی ته دلم بود وبا جون ودل شروع به گوش دادن فایل کردم

    چشمم افتاد به موتور ونوشته روی دیوار

    اوه رسیدن خونه(حس آرامش)

    استاد از قضاوتها گفتید

    از اینکه درپی کنترل دیگرانیم

    از اینکه این دو ویژگی نمی زاره رشد کنیم

    چقدر این دو ویژگی در من عمیق بودخواسته وناخواسته چقدر دیگران رو قضاوت می کردم

    چقدر می خواستم مثل من فکر کنن مثل من عمل کنند وگرنه کلا ازشون دور میشدم

    خدا رو شکر که دارم آگاهانه تمرین می کنم که بهتر بشم

    خدا رو شکر که بازم این مطلب رو تکرار کردید

    و باعث شدید من دوباره به خودم نگاهی بندازم ببینم من چه کردم؟!من چطوریم؟!

    وباز هم دیدم با اینکه از خودم مواظبت می کنم ولی بعضی افراد رو ناخواسته قضاوت کردم وخواستم مثل من فکر کنن

    چقدر عالیه که درآمریکا مردم اینقدر به هم احترام می ذارن وچقدر عالیه که هرکس با هر دین ومذهب وعقیدهای هر رنگ پوستی ارزشمنده

    ممنونم استاد عزیزم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Shirin گفته:
    مدت عضویت: 2243 روز

    سلام استاد خوبیها

    واقعا همون طوری که شما گفتین بود من از لحظه به لحظه ش لذت بردم و بادیدن این مناظر و دیدن آدمایی که پر از انرژی مثبت هستن باور نمی کنید چقدر اشک ریختم و خدا رو شکر کردم گفتم خدایا مگه داریم مگه می شه ببینید پس یعنی آدم بخواد می شه ،می شه طوری باشه که مثل همه نباشه فارغ از حرف و نگاه دیگرون زندگی کرد حتی توی کشور خودم کاری نداشته باشم که چطوری نگاهم می کنه چی بهم می گه دیروز با آقای دکتری صحبت می کردم با وجود تحصیلات بالا و خیلی خیلی بیشتر از من حداقل تجربه کاری و زندگی داشتن البته بدون توجه ام به گفته هاش فقط شنیدم و اجبارا باید گوش می دادم ولی بدون کوچکترین تاثیری از حرفاش توی وجودم چون اون حرف می زد من خواسته ها و باور م رو راجع مورد بحث با نگاه خودم فکر می کردم اومدم بیرون خندم گرفت از نگاهش اصلا باوراش یه جوری بود شاید مثل قبلا من خوشحال شدم و خدا رو هزاران بار شکرکردم که من اینطوری نیستم خیلی دلم میخواست بهش بگم و متقاعدش کنم اشتباه می کنه ولی یاد گرفتم اینجا کاری نداشته باشم و سعی نکنم درگیر باشم با افکار دیگرون چون هرچی من مقاومت کنم اون هم به تبع بیشتر این کار رو می کنه پس کاری نداشتم چون دائم توی ذهن خودم توی مسیر برگشتم با خودم با فکرم حال می کردم و لذت می بردم فقط براش دعا کردم امیدورام انسان خوبی باشه برای خالقش همین و آدم باشه و بهتر زندگی کنه و دلم میخواد و با همه وجودم سعی می کنم به خودم نه به کسی ثابت کنم البته دلم میخواد همه اونایی که الان منو می بینن میخندن بهم می شنون نظرمو می خندن و از سکوتم برداشت تسلیم شدنم رو میکنند نشون بدم و امیدورام خدای بزرگم هم بهم کمک کنه چون خانوادم هم همین دیدگاه رودارن مثل همه مردم دنیا بچه ها تغییر باور این بتن سخت فولادی که از اشتباهات گذشته خودمون خواسته یا نا خواسته برای خودمون ساختیم سخته ولی شدنیه من معنی با خودم توی صلح بودن رو تازه متوجه شدم انگار به خدا وارد یه تونل بزرگ پر از آگاهی شدم قلبم تند تند می زنه نمی تونم حتی چشمامو ببندم ولی ذوق زده ام پر از شورم خدایا شکرت پروردگارم شکرت ممنونم من تازه این آدما رو دیدم خدایا وجوددارن امروز اگه هرچی ببینم باور می کنم هست وجود داره شکرت

    ممنونم امیدورام لحظه هاتون پر از آگاهی های ناب باشه خدا جونم تو چقدر ماهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    محمد اسماعیل یزدان پناه گفته:
    مدت عضویت: 2290 روز

    سلام وسپاس فراوان بابت این فایل که مثل همیشه عای والهی هست والهاماتی فوق العاده است از طرف خداوند که من را برنامه ریزی میکنه و در صلح وارامش قرارم داده وجالب به نکته های بسیار ظریف اما کاملا موثر اشاره کردید که فکر من را ازاد میکنه از هر محدودیتی و قدرت فکرم را برروی خواسته هایم قرار میده بخودم که نگاه کردم همون یک مقدار کم هم که درگیر این موارد بودم باعث شد تا با صلابت و با قدرت فکرم را تغییر بدم وقدرت عمل را در دست بگیرم وچقدر این باور ازادی دیدگاه ارامش بخش هست و برای من مانند وحی منزلی عمل کرد وباوجودم در هماهنگی کامل قرار گرفت خداوند را شاکرم بابت این اتفاقات عالی ومنتظر هدایت بعدی خداوند هستم خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2460 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته

    من هنوز وارد دوره ی ۱۲ قدم نشدم و نمیدونم چکاپ فرکانسی این دوره به چه صورته اما میخوام بگم که شنیدن صحبتهای شما در این ویدیو برای من مثل یک چکاپ فرکانسی بود! چکاپی که خوشحالم کرد و آخرش گفتم: خدا رو شکر. چون نتیجه ی چکاپم مثبت بود :)

    من بارها گفتم که امریکا کشور مورد علاقه ی منه و وقتی شما دلیل هدایت شدنتون به امریکا رو توضیح دادید، یک لبخند بزرگ نشست روی صورتم چون من هم با وجود اینکه مثل همه ی هم سن و سالهام در بچگی سر صف توی مدرسه داد زدم« مرگ بر …» خوشبختانه اثری روی من نذاشت و من همیشه نسبت به امریکا حس خوبی داشتم، حتی زمانی که هنوز کشور مورد علاقه ام نبود. این نشونه ی خوبیه. خدارو شکر

    سالها پیش وقتی نوجوان بودم با وجود اینکه گوشت دوست ندارم، گیاهخواران رو مسخره میکردم و بهشون میگفتم: غیرمنطقی. بعدها وقتی صحبتهای چند گیاهخوار رو اول در اینستاگرم و بعد رودر رو شنیدم، متوجه شدم که اشتباه میکردم. من فهمیدم که اونها هم برای رژیم غذایی شون و سبک زندگی گیاهخواری دلایل زیادی دارن که اتفاقا منطقی به نظر میرسه یا دست کم، میشه بهشون فکر کرد و قابل بررسی هستن. از اون موقع به بعد دیگه هیچ گیاهخواری رو مسخره نکردم با اینکه خودم گیاهخوار نیستم. این نشونه ی خوبیه. خدا رو شکر

    سالها پیش وقتی نوجوان بودم اگر مردی یک تار موی من رو میدید، با اینکه روسری رو دوست نداشتم، احساس گناه شدیدی میکردم و حتی دوستان بسیار خوبی داشتم که فقط به دلیل اینکه موهاشون از روسری بیرون زده بود، با اونها قطع ارتباط کردم. بعدها درباره ی حجاب تحقیق کردم، فکر کردم و الان پوشش من با اون موقع متفاوته. الان دوستانی دارم که چادری هستن، دوستانی دارم که بدنشون رو کامل میپوشونن و موهاشون معلومه. دوستانی دارم که کاملا بی حجاب هستن و من با همه شون خاطرات خوب دارم. همه شون آدمهای خوبی هستن و ما به هم احترام میذاریم. این نشونه ی خوبیه. خدا رو شکر

    من در جامعه ی شیعه بزرگ شدم و تصور میکردم که همه ی باورها و رفتارهای ما درست و همه ی باورهای اهل سنت نادرسته، تا اینکه کمی بزرگ شدم، با سنی ها از نزدیک رو به رو شدم، خودم رو جای اونها گذاشتم و از زاویه ی دید اونها به بعضی مسائل نگاه کردم و فهمیدم اونها هم برای بعضی از باورهاشون دلایلی دارن که میشه بهشون فکر کرد. میشه بررسی کرد و میشه ازشون چیزی یاد گرفت. در مواردی به این نتیجه رسیدم که حق با اونهاست. حالا خاطرات کم اما خوبی با مردم اهل سنت دارم و دیگه اونها رو سراسر خطاکار نمیبینم، با اینکه خودم سنی نیستم. این نشونه ی خوبیه. خدا رو شکر

    از بچگی به من گفته شد که بهترین طبقه ی بهشت مال مسلمانان هست. همیشه یک گوشه ای از ذهنم با این باور در تضاد بود و نمیپذیرفت که فقط «ما خوبیم»! سالها گذشت. یک روز یک همکلاسی جدید، بدون اینکه من رو بشناسه، در اولین روزهایی که با هم کلاس داشتیم به من گفت: من خدا رو باور ندارم ولی اینو نمیتونم به کسی بگم. حس کردم که به تو میتونم بگم. (شاید انرژی مثبتی از طرف من دریافت کرده بود! نمیدونم.) من حرفش رو شنیدم و با وجود اینکه حرفهای عجیبی درباره ی قرآن زد، فقط نظر خودم رو گفتم و سعی نکردم به زور مسلمونش کنم. دختر خوبی بود و ما چند ترم با هم بودیم. هیچوقت بین ما درگیری لفظی نشد. همیشه با احترام با هم حرف میزدیم و مدتها بعد فهمیدم که خدا رو باور کرده. بدون زور زدن، بدون جر و بحث. نیاز نبود من دوستم رو تشویق به باور کردن خدا بکنم. فقط میدونستم که اون دشمنی با ما نداره و فقط دنبال درک کردن حقیقته و نشانه اش هم اینکه روی باورش تعصب نداشت و نهایتا خدا رو باور کرد. علاوه بر این، من تجربه ی دوستی و ارتباط با مسیحی ها، زرتشتی ها و یهودی ها رو هم دارم و در همه ی موارد احترام و لبخند دیدم. اینها نشونه ی خوبیه. خدا رو شکر

    سالها پیش وقتی نوجوان بودم اگر چیزی درباره ی اقلیت های جنسی میشنیدم چهره ام رو در هم میریختم و چندشم میشد. سالها بعد درباره ی اونها مطالعه کردم، خودم رو در تصوراتم جای اونها گذاشتم. تصور کردم که شاید من هم با همون شرایط به دنیا می اومدم، اونوقت چی؟ به خودم گفتم اگر اونها بیمارن( البته در حال حاضر علم اونها رو بیمار نمیدونه) چرا من باید یک بیمار رو مسخره کنم یا فکر کنم میره جهنم؟ اگر اونها بیمار نیستن و واقعا همونطور متولد شدن و نمیتونن تغییرش بدن، پس چرا من باید فکر کنم اونها به خاطر چیزی که نمیتونن تغییرش بدن جهنمی هستن؟ اصلا به من چه که اونها به بهشت میرن یا جهنم؟ مگر زندگی خصوصی اونها به من ربط داره؟ مگر من قاضی جهانم؟ به همون اندازه که اونها ممکنه برای ما عجیب باشن، ما هم برای اونها عجیبیم. فهمیدم که زندگی شخصی اونها به من آسیبی نمیزنه و به من ربط نداره. فهمیدم که نیاز نیست من همه ی مردم دنیا رو کاملا درک بکنم یا باهاشون موافق باشم. پس با وجود اینکه اونها رو درک نمیکنم، مقاومت ذهنی ام درموردشون کمتر شده، قضاوتهای منفی ذهنم کمتر شده. مسخره شون نمیکنم و اینها نشونه ی خوبیه(صلح با مردم). خدا رو شکر

    چند سال پیش یک همکلاسی اهل افغانستان داشتم و آدم بسیار محترمی بود. این نشونه ی خوبیه. نشون میده من نسبت به اکثریت جامعه باورهای مثبت تری درباره ی مردم افغانستان دارم وگرنه جهان چنین کسی رو به من نشون نمیداد. خدا رو شکر

    هنوز جا داره که تعصباتم کمرنگتر بشن اما الان خوشحالم. چکاپ فرکانسی موفقی داشتم. خدا رو شکر

    ممنونم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      فریدون گفته:
      مدت عضویت: 2283 روز

      چقدر شما با خودتون رفیق هستید.

      برای همین همه مدل آدم با نژاد ومذهب رو جذب کردید.

      اصلا چیزی به اسم دشمن وجود نداره.ما خودمون دشمن رو میسازیم.

      وقتی اینقدر همه چیز رو خوب ببینید و با علم و استدلال منطقی بتونی عقایدت رو بیان کنی و اصراری بر صحت اعتقاداتت نداشته باشی مگه دیوانه است کسی سر جنگ با تو داشته باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سعیده حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2498 روز

    سلام به بنده نامبر وان خد که دستی شده واسه ما و من ممنون دارشم/ مریم جون و همه دوستان

    استاد رسیدن بخیر.. من اخر نفهمیدم شما دقیقا الان کجایید؟ در سفر یامنزل :)) امیدوارم هرجا هستید خوش و خررم عالی باشید..

    استاد این فایلتون خییلیی باحال بوود..

    اول بخاطر اینکه همین دیشب بود بادوستم راجع بشما صحبت شد بعداز دیدن یه کلیپ ادیت شده یک دقیقه ای تو پیجش از شما… بهش گفتم اگه بدونی چقددد دلم واسه استاد تنگ شده که چی … حتی شنیدن صدای استاد همین چند ثانیه منو بوجد اورد… واقعا دلم تنگ شده واسه دوباره وارد شدنم به دوازده قدم و شنیدم اموزه هاتون… چون خیلی وقت هست که فایل های ازین قبیل ازتون نشنیده بودم طولانی و اموزشی(البته ک همین سفرنامه ام پراز اموزش بود) ولی دلم تنگ شده بود بهرحال…

    عاششقتونم اصلا بغض کردم و اشک ریختم وقتی دیدمتون و یاد حرف دیشبم بدوستم درمورد دلتنگیم افتادم و امروز خدا پاسخم رو داد شما اینجوری فایل گذاشتید…

    دوم بخاطر اینکه… خیلی جالب بود اخه همین یکی دوروز اخیر که بین من و همسرم حرف و تبادل هست بین رفتنش به ترکیه (چون بهش پیشنهاد کاری شده اونجا تو حوزه کار خودش) و ما فقط منتظر هدایت هستیم واسه رفتن یا نرفتن.. بعد اون امروز گفت راستش حس خوبی ندارم واسه رفتن به ترکیه واسه کار ولی نظر مساعدی واسه اقامت و زندگی داره.. گفت حس خوبی ندارم چون حس یه فرد مهاجر بهم دست میده که اومده ایران برای کار(شاید منظورش نظرمنفی دیگران درموردشون هست نمیدونم)(دوستان بدون هیچ توهین و جسارتی به دوستان مهاجرمون دارم مینویسم).. ما خودمون هم دوست مهاجر داریم ها و واقعا هم باهاشون مشکلی نداریم و قدمشون بروی چشم… ولی خب با دیدن این فایل و حرفای استاد اینقدر جرقه خورد تو ذهنم که چی…. گفتم حتما بذارم این فایل رو مهدی هم ببینه..باهم مجدد فکر و تبادل نظر کنیم.. و اینکه متوجه بشیم ما تازمانی ک درمورد سایر مهاجرین نظر کاملا مثبتی نداشته باشیم, نظرمون درمورد مهاجرت مثبت نیست و خودمونم به هرجای دیگه هم مهاجرت کنیم ازین نظره دیگران درمورد خودمون مستثنا نیستیم.. خییلی تلنگر بود این فایل… فقط یه چیزی استاد یکمم تاثیر حرف های اطرفیان درمورد مهاجرین روی نظر ماسایه انداخته دیگه و نظر مارو شکل داده یا پررنگ تر کرده.. و لی بهرحال تصمیم گیرنده نهایی خود ماهستیم در مورد مسائل و نظر و برخوردمون..

    که دیدن این فایل واقعا عالیی بودد روشن کننده راه…ممنون ازتون..

    امیدوارم بی قضاوت یادبگیریم زندگی کنیم و کیف کنیم…

    خداروشکر ک امروزم باین شکل خودشو بهم نشون داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    احسان چیانی گفته:
    مدت عضویت: 2614 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته مهربان

    به حدی با این فایل فوق العاده ارتباط برقرار کردم که احساسم به بالاترین درجه رسید .

    استاد جان پیش خودم داشتم فکر میکردم چرا اون جایه پارک اروی به شما تعلق گرفت ؟ چرا به شهره آمیش ها هدایت شدید ؟ چرا اون آقا متخصص میاد و پله اروی را درست میکنه؟ چرا اون قطعه افزایش سرعت اینترنت را باز یه متخصص این کاره نصبش میکنه؟چراچراچراچرا؟

    البته صدها چرایه دیگرم وجود دارد که به این دوچرا ؟؟میپردازم ،آقا در جایی که باید 1 الی 2 سال منتظر باشی ،استاد عباس منش میرسه خیلی طبیعی خیلی عادی اروی را اسکان میدهند بچه های گروه قبلا توضیح دادن ولی برای من واقعا مثل یه باور قدرتمند عمل میکنه که آقا احسان به خدا اجازه بده کارهات را انجام بدهد .

    دوم چرا استاد به این شهر امیش ها هدایت شدند؟

    خوب از نظره من که فقط یه دلیل داره و اونم اینه همین فایل 45 که چقدر استاد به زیبایی توضیح دادن ،ظبط این فایل دلیل بودن استاد در شهر امیش ها است و انتقال آن به زیباترین شکل ممکن به بچه های گروه عباس منش است.

    میخوام مثل استاد عباس منش اجازه بدهم که خداوند کارهایم را انجام دهد و از سره را خدا کنار بروم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2621 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته

    به به چه صبحانه خوشمزه

    جای ما خالی استاد من هرموقع صحبت های شما را گوش میدم قلبم پر از امید میشه.

    انشا الله که در پناه الله یکتا شاد و موفق و سالم و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فرشته جمیلی گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    سلام استاد

    بسیار سپاسگزارم بابت توضیحاتی که در مورد اقوام ودلایل پیشرفت ملل مختلف دادید.

    واقعا” تعصب و برحق بودن مطلق، و اینکه به دیگران تکلیف کنیم که یابا ماباش یا ،برمایی! دریچه بسیاری از روشن بینی هایی که باعث پیشرفت ما میشه رو به روی ما بسته.

    درسته که دیدگاهها باهم متفاوته ولی گفتگوی ادیان، ملتها و تمدنها راه بسیار سالمیه برای گشودن دریچه ی افکارمان به جهان.

    قانون دیاپازونها برای من ملاک واقعی برای وجود فرکانسیه که از خودمون ارتعاش میدیم و بی شک افکار ما افکاری شبیه مارو جذب میکنه.

    دوستان

    مسائل دینی هر ملتی بالاخص مساله ی حجاب (شدیداً) بستگی به قوانین قانونگداران کشورهاداره.

    ایکاش کمی تاریخ رو ورق میزدیم تا شرع رو با قانون اشتباه نمیگرفتیم.

    حجاب برای هر قومی مفهوم خاص خودشو داره. همانطورکه بانوی شالیکار شمالی برداشتش ازحجاب ،با زن آفریقایی مسلمان در کشور اروپایی فرق داره…

    همه ی ما مختاریم. واقعا اگر از خودمون سوال کنیم چرا اینجا اومدیم و دلیل موندنمون تو سایت عباسمنش چیه، دیگه تو لخت بودن کسی تو فیلمهای سفرنامه، از اینکه چرا فلان شخص خودشونو تو فیلم نشون نمیده، یا….نمی موندیم!

    واقعا چرا اینجاییم؟؟

    اگه دلایلمون برای خودمون قابل قبوله که هیچ اگر نیست بریم!

    یا راه دیگه اینه که، چشمامونو ببندیم و گوشامونو دوبرابر باز کنیم…یا هر پیشنهاد دیگه ای که میتونیم برای خودمون داشته باشیم.

    اگه به هر دلیلی اومدیم رشد کنیم، اگه فک میکنیم یه نفر حرفی برای گفتن برامون داره، ترا به خدا یکم آزاد منشانه تر با خودمون برخورد کنیم.

    باور کنید اندیشه های ما نزد خداوندملاک واقع میشه نه رنگ مو و سایز لباسهامون.

    حالا اگه فکر میکنیم با رعایت مسائل شرع دینمون(هردینی)حالمون بهتره خوب رعایت کنیم، و با کسانی هم باشیم که در محدوده ی فرکانسی ما هستند. اگرنه ، بریم! مسیرمونو عوض کنیم!

    بجای بهانه و ایراد و تلاش برای اعمال نظر، با اندکی تامل، راهمونو کج کنیم و مسیرمو تعییر بدیم. واقعا شاید جای ما اینجایی که هستیم نیست.

    تعلل چرا؟؟

    بیاییم برای یکبار جور دیگه ای به مسایل نگاه کنیم.به اون زن و شوهر کانادایی تومرز کانادا و آمریکا..جور دیگه ای نگاه کنیم.

    و به معجزه ی چشم فندقی فکر کنیم..

    به تعویض پله های آر وی..

    به مناظری که شاید نمیتونستیم تو عمرمون حتی یکبار هم ببینیمشون

    به ابشار نیاگارا

    به صلح…

    به دوستی..

    بیاییم به نقاط مشترکمون توجه کنیم

    دور ازسیاستهای مردان جنگ در آنسوی مرزها!

    دیده بگشا ای برادر..! ….

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فریدون گفته:
      مدت عضویت: 2283 روز

      دل نوشته تون نکات خیلی آموزنده ای داشت.

      مخصوصا این جمله تاثیر گذار:

      بجای بهانه و ایراد و تلاش برای اعمال نظر، با اندکی تامل، راهمونو کج کنیم و مسیرمو تعییر بدیم. واقعا شاید جای ما اینجایی که هستیم نیست.

      واقعا تعلل چرا

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: