دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
با سپاس فراوان از فرمانروای هستی بخاطر دستان پر خیر و برکتش، بخاطر حضور خانواده عاشق عباس منش و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز.
من میخوام از شما تشکر کنم بخاطر تمام زحماتتون. راستش بعد از دیدن 47 قسمت از سفر نامه، من هنوز باور نکردم چه اتفاقی داره میافته و علامت “در حال بارگذاری” با سه تا نقطه متحرک در مغزم جریان زندگیمو تحت تاثیر قرار داده.
من اینجا توی شهر خودمون زندگی نمیکنم،من تو تمام لحظات سفرنامه تو تمام تصاویری که میبینم حضور دارم و دارم با عشق تو اون تصاویر زندگی میکنم.
خانم شایسته عزیز جا داره تشکر کنم از شما و تحسین کنم حسن انتخاب شما رو، واقعا وسط برنامه فراموش میکنم که دارم فایل های سفر نامه رو نگاه میکنم، انقدر که همه چیز ایده آل و بی نظیره، زاویه دوربین، مکس های مناسبی که دارید و میخواید نکته هایی رو به ما نشون بدید و زیبایی هایی رو برامون به نمایش بزارید.
واقعا باورم نمیشه که بهترین جاهای کشور مورد علاقمو دارم از دید الگوی مناسبم استاد عباس منش و کارگردانی زیبا پسند مشاهده میکنم.
تو همه قسمت ها طوری واقعیت زندگی رو برای ما نشون دادید که من با کمال میل سعی میکنم بپذیرمش و آگاهانه واقعیات موجود در ذهنمو فراموش کنم، چقدر دید خوب و زیبایی به ما هدیه کردین، چقدر برای من واضح تر شد که میشود بهتر و بهتر بود، چقدر برام قابل درک تر شد وقتی دیدم میشود به خدا نزدیک تر بود. واقعا ابعادی از زندگی رو برای ما به نمایش میزارید که تمام معادلات قبلی رو منسوخ میکنه و روحمون درگیر آزادی میشه که براش باور نکردنیه.
حالا من اینجا توی شهر خودمون فهمیده ام که چگونه زندگی کنم،فهمیده ام که اصل چیست و چطور میشود پله پله حرکت کرد، بزرگتر شد و تجربه کرد و تکامل درست را با دید توحیدی طی کرد.
تو دوره هایی که حضور دارم، از تو کتابایی که استاد معرفی کردند و از توی سفرنامه هزاران هزار آگاهی به من رسیده که دیگه نه میترسم و نه نگرانم و در واقع به لطف هدایت خداوند و دستان عاشق او به نسبتی از ایمان رسیده ام و از تنها ترسم که ترس رسیدن به پیری و ندانستن اصل زندگی بود اثری نیست.
توی این قسمت چقدر همه چیز تمیز و درست و اصولی بود. چقدر همه چیز واقعی بود و سر جای خودش بود. حاشیه ای در تصاویر وجود نداشت. من تو جامعه موسیقی ایران حضور داشتم و آگاهانه از موقعیت هایی دوری کردم و جدا شدم که اصلا توی این تصاویر ندیدم. در این تصاویر دیدم که واقعا هنر موسیقی به جایگاهی رسیده بود که کاملا مستقل شده و هیچ دخل و تصرفی در اون وجود نداشت و موسیقی راکاملا آزاد و رها دیدم خالی از هرگونه تعصب و سخت گیری.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۷158MB11 دقیقه
به نام الله
سلام به لیدر عزیزم و خانم شایسته عزیزم
من این فایل رو توی نشانه های روزم دیدم .
نمیدونم واقعا چی بگم فقط میخوام از خودم رد پا بذارم و به خودم یادآور بشم که ببین تو باید تسلیم مسیر باشی .
من همیشه فکر میکردم عاشق زبان انگلیسی هستم چون دوست داشتم مکالمه رو یاد بگیرم و هنوزم اینو میگم اما نکته ای که هست اینه که من نمیتونم تلاش کنم برای یادگیریش به معنی اینکه وقت بذارم برای یادگیریش چند روز پیش از بچه ها دیدم که نوشته بودن اگه تو حاضر نباشی برای کاری تمرینات و اقداماتی انجام بدی یعنی بهش علاقه ای نداری و این باعث شد به فکر فرو برم چون من از طرفی عاشق رقص و ورزش های فیتنس و ورزش های رزمی …. کلا هرچی که به تحرک و بدن ربط داشته باشه علاقه دارم . یه دوره تکواندو کار کردم و با اصرار خودم رفتم اما قبولی توی دانشگاه باعث شد دیگه پدرم اون اجازه رو نده که توی شهر دیگه باشگاه برم و ادامه بدم درحالیکه فقط باید آزمون میدادم و کمر قرمزم رو میگرفتم اما نشد . ولی از بچگی که یادم میاد همش در حال حرکتم خودمو ثابت و تنبل نشناختم اصلا . این فکر خیلی وقته به ذهنم زده چون نزدیک به 9 ماهه که دارم رقص زومبا کار میکنم و عجیب اینکه وقتی نگاه میکنم و بهش فکر میکنم من از ماه اول یا دوم بود آنقدر خوب حرکات رو میرفتم و زود یاد میگیرم که مربی میگفت باید تمامی آهنگ هارو باید در طی دو ماه همش رو یاد بگیرید و منم خوب پیش رفتم و تقریبا از ماه های سوم و چهارم مربی گاها مینشست و من جای مربی حرکات رو میرفتم و میگفتم و طبق سابقه ی تکواندو و نرمش ها داشتم اینو میدونستم که چه رقص و حرکاتی به کدوم قسمت بدن فشار میاره که اون قسمت درگیر بشه و بله دیگه دیروز بود گفتم خدایا خودت مسیر علایقم رو نشون بده مسیری که خودت میدونی مسیری هست که حاضرم براش کار کنم و وقت بذارم و امید هست توش حرفی واسه گفتن داشته باشم و حدس زدم که پیشنهاد خدا زبان باشه اما در کمال تعجب استاد فایل باشگاه شما رو که داشتید زمانی که تعهد دادید تو جلسات 12 قدم رو با الان مقایسه میکردید اومد که یادمه برای بار اول که دیدمش 4 بار یا 5 بار بدون اختیار هی پلی میکردم و نگاه میکردم و ذوق داشتم . خلاصه اون اومد نشانه و من وقتی دیدم نشانه رو گفتم چشم و افتادم به خواندن مطالب و اطلاعات جمع کردن درمورد انواع رقص و زومبا و …
اما تومخی که داشتم و دارم اینه که خانواده من عاشق این هستند که من مدرک دکترام رو بگیرم و تا ارشد به زور خوندم و با این کارم انگار دارم ناامیدشون میکنم چون فقط 4 سال مونده تا تموم شم .( اما علاقه ای ندارم پس نمیرم سراغش).این جواب این تومخی
تومخی بعدیم اینه که رقص جلوه ی خوبی تو جامعه نداره اینکه مربی رقص و فیتنس باشی مردم جور دیگه نگاه میکنن مخصوصا که همسرم و خانواده همسرم خیلی مذهبی هستن ( من باید مسیری که خدا بهم گفته رو هرچقدر هم برای عجیب و غیرمنطقی باشه از نظر مردم ادامه بدم و مطمعنم خدا راه هارو برام باز میکنه )
اینم جواب این تومخی
تو مخی بعدی اینه که من کلی کار امتحان کردم با اینکه فقط 25 سالمه درسم و مثل چی میخوندم شاگرد اول بودم و ادامه ندادم . زبان رو تموم کردم و تدریس کردم و ادامه ندادم و تکواندو که گفتم جریانش رو و یه دوره توی نت وورک کار کردم و به واسطه اون دوره های پوست و مو رفتم و رها کردم چون علایقم نبود و حرف مردم و پدر و مادرم اینکه هی کار و شغل عوض میکنه و خودش هم نمیدونه چی میخواد اما یه نکته که هست و هی به خودم میگم ( که من باید تسلیم باشم تا هدایت بشم نمیدونم واقعا این جزوی از مسیر هدایتم هست یا واقعا بهش علاقه دارم به قول خودتون استاد باید امتحان کنی و بدون عاشق کدوم کاری . حرکت کردن و اقدام کردن خیلی بهتر از نشستن و تفکر کردنه ) .
من باید تسلیم خدا باشم و قلبم رو باز بذارم تا هدایت بشم و من بهش ایمان دارم که بهترین هارو نصیب قلبم و روحم خواهد کرد .
ممنونم استاد بابت آموزه هاتون
به امید الله بار دیگه از ارتقا ها یا رشد هایی که داشتم میام و میگم