سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۸

سلام استاد و خانم شایسته عزیزم

اینکه شما استاد وارد قلمرو ناشناخته ها میشوید برای من که خیلی وقته عادی شده ولی اینکه خانم شایسته دوربین را برد جایی که چراغ ماشین بسته میشه این دیگه صدها معنی داره ،که هر کسی از دید خودش چطور به دنیایه اطرافش نگاه میکنه ،اینکه استاد برای باره اول کل کاسه چراغ را باز کرد ولی برای باره دوم فقط لامپ جابجا کرد خودش جای فکر کردن داره ،میدونی استاد از زمانی با شما آشنا شدم دائمأ در حال انجام دادن کارها و پاداش دادن به خودتون هستید که اینم یعنی از این بیشتر ازین بیشتر ،ببین استاد به خدا ما داریم شما را نگاه میکنیم خیلی از کارهاتون فقط برای خودتون عادی شده ،خدا میدونه که چند صد هزار میلیون بار تکرار کردی که از یادت رفته و هر کدمشون جزویی از رفتارهای عادی زندگیتون قرار گرفته .

یه چیز میخواهم بگم استاد واقعا چقدر فوق العاده است که تموم آدم ها با لباس راحتی کوچیک بزرگ با هر رنگی با هر نژادی درکنار هم از زندگیشون لذت میبرن در کنار هم هستند اصلا کسی توجه نمیکنه که چه کسی چه لباسی پوشیده داره چکار میکنه همه فقط لذت میبرن به نظره من که فوق العادست بی نظیره ,اینکه استاد با چه شورشوقی از پسرشون عکس میگرفتن حتی میتونستم دل شوره استاد را وقتی مایکی در حال بالانس زدن بود را حس کنم ،حالا این خانم شایسته را نگاه کنید داره از بچه ای فیلم میگره که داره آب رودخانه را با قاشق کوچیکش میخوره و اصلأ اهمیت به تمیز یا نبودنش نمیده ، و چقدر به موقع موزیک توهی جان پخش شد واقعا میتونستم خودم را در کنارتون ببینم و لذت ببرم ، بعد از آب تنی چه دوش های باحالی گذاشتن که تویه فضایه باز استفاده کنن و وو اینکه استاد داره با پول خودش را خشک میکنه که خودش خیلی جای اندیشیدن داره .

استاد خیلی به اون تکیه کلامی که میگید فکر کردم منظورم قدم یک ؛جای که از نگرانی اومدید بیرون جایی که از نگرانی اومدید بیرون جایی که از نگرانی اومدید بیرون (جایه که باورها ساخته میشه ) خوب استاد من با اینکه کارم را در این سال عوض کردم ولی به دلایل امنیتی کشورمون دیگه فعالیت در کشور ایران را بسته اند ولی چی فکر میکنی استاد ناراحت شدم حالا یه کم اولش اره ولی بعد از خدا خواستم و اون از زبان شما با من حرف زد که آقا احسان تو برو از زندگیت لذت ببر و نگران هیچ چیز نباش ،استاد میدونم که باور میکنید دقیقا با تمرین ستاره قطبی اومدم جلو و شب گفتم پس خداجونم ایده دیگری بهم بده که دقیقا زمانی که چشمام باز شد اون ایده فوق العاده به ذهنم رسید ،حالا دیگه استاد من کارهام را میدم خدا انجام بده و عشق و حالا خودم میبرم .

استاد جان و خانم شایسته و مایک پرانرژی سپاس گزارم

سپاس