سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۹

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار آوا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

من توی این فایل چند تا موضوع رو فهمیدم و آگاهی های تازه پیدا کردم. پس یکی از خواسته های امروزم توی تمرین ستاره قطبی که دستیابی به آگاهی تازه و یادگیری، تیک خورد. من نکات مثبت از دید خودم رو براتون لیست می‌کنم و بی صبرانه منتظرم تا نکات مثبت از دید شما رو هم بدونم. چون دوستانی که توی مدار بالاتر هستند‌، طرز نگاهشون متفاوت تره و چشم آدم رو به چیزهای تازه تری باز میکنه و این برای من جذابه و باعث میشه دنیا رو از زاویه تازه تر و مدارهای متفاوت‌تر هم ببینم و به این شیوه‌، همه‌مون آماده صعود به مدارهای بالاتر بشیم

۱. اول از همه این تصاویر‌،  ثروت و فراوانی و ایده و خلاقیت رو به یاد من آورد و منو امیدوار کرد و باور قدرتمند‌کننده‌ای که  برام ساخت این بود که: جنگ جهانی دوم مربوط به سال ۱۹۳۹ بوده و این زیر دریایی برای اون سال ها بوده. یعنی یک آدم خلاقی با باورها و ایده های خوب همچین وسیله ای با این تکنولوژی ساخته‌، مطمئنا به ذهن یک آدم اومده و بعد به صورت تیمی به اجرا در اومده.

یکم دقت کردم دیدم ما تو گذشته آدمهایی داشتیم که خیلی باورهای درستی داشتند و ناخودآگاه فکرم رفت سمت منار جنبان اصفهان. چقدر خلاق بودن آدم هایی که این ایده ها به ذهنشون اومده،اونم توی زمانی که دنیا به اندازه امروز پیشرفت نکرده بود، این آثار رو از خودشون به جا گذاشتند و چقدر درس بزرگیه برای من که شرایط و عوامل بیرونی هیچ تاثیری توی زندگی من ندارن اگر واقعا از ته دلم بخوام کاری رو انجام بدم.

۲. برام جالب بود که آدم هایی که توی این زیر دریایی بودن با اینکه تو جنگ بودن ولی عکس گرفتن از خودشون اونم با لبخند و لذتهای کوچیکشون رو داشتند. یعنی اینجوری نبوده که بگن: بابا بیخیال توی این اوضاع جنگ عکس چه صیغه ایه.

۳. با دیدن فایلهای سفرنامه من یادگرفتم که‌ کلید دعوت لذتها و زیبایی های بیشتر به زندگی، لذت بردن از هرچیز کوچیک و ساده ست و هرچند تکراری.این راز خوشبختی در همه ابعاد هست. ولی گاهی توی بعضی فایل ها وقتی میدیدم که از اتفاقاتی دارن لذت میبرن که‌ برای من اصلا جالب نمیاد‌، از خودم ایراد میگرفتم و میگفتم حتما مشکل از منه. ولی امروز با جمله ای که استاد گفتن که اون زیر احساس خفگی داشتن و من هم اینطور بودم، فهمیدم بابا این آدمم از یک چیزایی یا یک شرایطی ممکنه لذتی نبره و این طبیعیه.

یاد حرف ایشون توی کشف قوانین افتادم که میگفت: من از اول هرکاری رو که مجبور باشم انجام بدم به شکلی انجام میدم که ازش لذت ببرم. درسی که من امروز گرفتم اینه که:

دلیل نمیشه ادم از همه چیز لذت ببره و قرار نیست هرچیزی که بقیه ازش لذت میبرن تو هم به زور خودتو شبیه اونها کنی و بگی منم دارم لذت میبرم. روحیه آدم ها با هم متفاوته و اصلا این تفاوته که باعث پیشرفت جهان میشه. اگر این تفاوت توی آدم ها نبود که دنیا کلا یک شکل میموند چون همه احساس رضایت داشتن. قرار نیست من مثلا شبیه استاد باشم تا بشم آدم موفق.

من میتونم فرمول و اصل و اساسی که از ایشون یاد گرفتم رو تو مسیر خواسته های خودم به کار بگیرم تا آدم موفقی بشم. بنابراین هرچند که خواسته‌ها و علائق متفاوتی دارم‌، اما موفق و خوشحال هستم. چون احساس خوب‌، تعیین کننده است نه شباهت داشتن علائق و خواسته‌های تو به علائق و خواسته‌های آدمهای موفق. این یعنی زندگی به سبک شخصی. قرار نیست اگر ایشون با گفتنِ عزیز دلم احساسشو ابراز میکنه‌، منم احساسمو به عزیزانم با این کلمه ابراز کنم. این ادم با این کلمه حس خوبی داره شاید من با کلمه دیگه ای حس خوبی داشته باشم. 

یاد گرفتم که‌، ما حق انتخاب داریم و خوبه که توهر زمینه ای تجربه پیدا کنیم‌، ولی این دلیل نمیشه وقتی یک جایی رو تجربه کردیم و لذتی که باید رو نبردیم دوباره انتخابش کنیم. بلکه ما تجربه می‌کنیم و می‌گذریم و ظرف وجودمون بزرگتر می‌شه و آماده‌ی برداشتن قدم‌های بعدی.

دلیل نمیشه من خودمو شبیه دیگرانی کنم که موفق هستن. من باید توی باورهای قدرتمندکننده از دیگران تقلید کنم نه توی علائق و سلیقه ها. قرار نیست اگر از کسی چیزی یاد میگیریم ازش بت درست کنیم. من هیچوقت دوست ندارم شبیه کسی باشم و واقعا دوست دارم سبک زندگی خودمو داشته باشم و الان فهمیدم این کاملا درسته. پس من میتونم چیزی که دوست ندارم رو انتخاب نکنم ، ولی اگر مجبور به انجام کاری هستم سعی کنم اون و با حس خوب همراهش کنم که از اون لحظه لذت ببرم برای دعوت لذت های بیشتر.

وقتی که خانم شایسته از پله ها اومد بالا و رنگ آسمون و دیدم یه نفس عمیق کشیدم و حالم عوض شد. انگار من اونجا بودم وفهمیدم بابا تو رو هرکاری بکنن عاشق طبیعتی و جاهایی که آزادی کامل داری و دوست داری با زیبایی هایی که توسط خدا خلق شده زندگی کنی، تا اینکه با دست سازه های انسان ها، و این اصلا اشکال نیست و شخصیت هرکسی متفاوته.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۹
    224MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

259 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «احسون» در این صفحه: 2
  1. -
    احسون گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    بشر چه کارها که نکرده .

    ماشینهای زمینی ، ماشینهای هوایی (هواپیما ، هلیکوپتر و …) ، ماشینهای زیر دریایی ، ماشینهای دریایی (کشتی) ، خونه های ماشینی (Rv) ، فضا پیماها ، بناهای زیر زمینی ، بناکردن روی مریخ و ماه و غیره .

    از عمق زمین تا اوج آسمان.

    ” و سخرنالکم ما فی السماوات و ما فی الارض”

    “هرآنچه را در آسمانها و زمین هست به تسخیر شما درآوردیم.”

    انسان آمده برای آباد کردن . برای ساختن بهشتی زمینی. برای اینکه از هرچیز خام یک گوهر ناب زیبا و کاربردی بسازه و مثل خدا خلق کنه تا خدا جلوه ی خودش را در انسان و مخلوقات انسان ببینه و بازهم تکرار کند :

    “انی اعلم مالا تعلمون ”

    ” من چیزی می دانم که شما نمی دانید ”

    و باز هم به خودش تبریک بگوید که :

    ” فتبارک الله احسن الخالقین”

    خدا چیزی خلق کرده که حالا خودش می تونه خلق کنه .

    و حالا این انسان داره حتی به سمتی میره که ساخته های دستش خودشون بتونن خلق کننده باشن .

    انسان هربار جلوه های بیشتری از خدای درونش رو رو می کنه .

    بشر داره با تکنولوژی هوش مصنوعی

    ( artificial intelligence ) بجایی میرسه که دیگه خود این مخلوقات بتونن فکر کنن و خلق کنن و واکنش نشون بدن ؛ همونطور که خدا انسان رو اینطور خلق کرده . پس واقعا حد نهایی قدرت آفرینش انسان کجاست ؟!

    اوایل فکر می کردم مثلا این همه رشته های مهندسی برای چیه آخه. اصلا به چه دردی می خوره مثلا معماری و عمران .

    آخه باورهای اشتباه و نجواهای شیطانی می گفتن که :

    پسر ! اینجا دنیاست . همه رفتنی ان ! … چرا این انسانها دارن هرچی بناهای بزرگتر و مجلل تر و گرون تر و محکم تر می سازن ؟ … فکر کردن تا آخر اینجا می مونن ؟

    این همه قر و فر و تزیینات و دکوراسیون و نماکاری های مختلف که چی ؟ …

    تازه اصلا تو فقط میری برای پولدارها می تونی همچین کاری کنی . اصلا که چی بشه ؟ … فقط برای زندگی اشرافی پولدارها ؟ … شاه ها رو ندیدی ؟ …

    نمی بینی که چه کاخ ها ساخته بودن و یک آن از دنیا رفتن ؟ … چی موند ازشون .

    این همه ماشین های پرزرق و برق و تکنولوژی برای چی ؟ … همین تکنولوژی لعنتی آدم ها رو دور کرده از خدا دیگه .

    و چه ها که نمی کند نگاه و باور اشتباه و ناآگاهی از قوانین غیبی !

    حالا می دونم که اصلا وظیفه ی انسان همین ساختن و آباد کردن و کاشتن و آفریدن هست

    . انسان باید تا می تونه خدای درونش رو ، این گوهر ناب خلاقیت و اگاهی رو بروز بده و شکوفا کنه.

    باید مثل خدا بشه . خلق کنه . هم در بیرون خودش کاری کنه و بیافریند و پیشرفت کنه هم درون خودش تا ویژگی های الهی پیدا کنه.

    از درون و بیرونش باید رنگ خدایی بگیره. از درونش و بیرونش مظهر صفات و اسما الهی بشه.

    انسان تر بشه . انسان تر شدن و انسانیت همان خداتر شدن هست .

    حالا می دونم که تکنولوژی و مهندسی و دستاوردهای علمی همه از سمت خداست .

    حالا می دونم که تو اگر خودت رو از درونت خوب ساخته باشی ، علم و تکنولوژی نه تنها تو را از خدا دور نمی کنه بلکه نزدیک ترت هم می کنه ؛ وقتی اهل تفکر و اندیشه باشی .

    تازه مگه قراره همه ی اینها رو همین ها که زنده اند استفاده کنن ؟ …

    بقول ملک الشعرای بهار که

    دگران کاشتند و ما خوردیم ؛ ما بکاریم و دگران بخورند :

    شاه انوشیروان به موسم دی

    رفت بیرون ز شهر بهر شکار

    در سر راه دید مزرعه‌ای

    که در آن بود مردم بسیار

    اندر آن دشت “پیرمردی” دید

    که گذشته است عمر او ز “نود”

    دانهٔ جوز در زمین می‌کاشت

    که به فصل بهار سبز شود

    گفت کسری به پیرمرد حریص

    که: «چرا حرص می‌زنی چندین؟

    پایهای تو بر “لب گور ” است.

    تو کنون جوز می‌کنی به زمین

    جوز “ده سال” عمر می‌خواهد

    که قوی گردد و به بار آید

    تو که بعد از “دو روز” خواهی مرد

    گردکان کشتنت چه کار آید؟

    مرد دهقان به شاه کسری گفت:

    مردم از کاشتن زیان نبرند

    “دگران کاشتند و ما خوردیم

    ما بکاریم و دیگران بخورند”

    باید مثل این پیرمرد نود ساله نهال گردو بکاریم!

    نگیم نود سالمه ! … کجای این گردو به من می رسه .

    خود گردو شاید نرسه ولی اثرات این درخت گردو و انرژی ای که در بدن هر فردی تولید می کنه و کیفی که می کنه و لذتی که می بره بخواهی و نخواهی به روح اون پیرمرد می رسه .

    در واقع اون پیرمرد زنده هست چون همه ی ما روح هستیم . او تنها بدن فیزیکیش رو از دست داده و نمی تونه در ابعاد فیزیکی این جهان کاری انجام بده . ولی آثار نیکی که حتی در نود سالگی انجام داده بهش می رسه هنوز !

    حالا بهتر شد !

    حالا بهتر می فهمم چه کیفی می کنه ادیسون با برقی که اختراع کرده . چقدر خیر بهش می رسه.

    حالا می فهمم هرکس هر ذره ای که بانی امر خیر و ماندگاری در هر بعد و زمینه ای شده باشه هنوز می تونه از دستاوردهاش استفاده کنه و جریانی از خیر و برکت و ثروت و انرژی مثبت رو برای خودش و دیگران تا ابد ایجاد کنه .

    حالا می فهمم که اینجا هر تلاشی کنی و هر حرکتی بزنی اثرش از بین نمیره و تو زندگی بقیه باقی می مونه

    بعضیا کارایی می کنیم و بانی چیزهایی میشیم که شرش و لعنتش سالهای سال و شاید تا بشر هست روی زمین می مونه و آثارش اونور به ما برمی گرده و تمامی نداره عذابش

    و بعضیامونم کارهایی می کنیم و بانی چیزی میشیم که آثار گفتار و رفتار و تلاش و آفرینش هامون و هرچیزی که از ما بیرون اومده و بروز داده شده تا ابد برامون سود ده هست و بجای لعنت ، رحمت رو برامون به ارمغان خواهد آورد و اون هم ادامه دار و جاری خواهد بود.

    مثل اون گردویی که هر کی بخوره میگه خدا بیامرزه و رحمت کنه هرکی این درخت گردو رو اینجا کاشت . حتی اگه نگه هم خود به خود آثار اون گردو در هر بعدی که استفاده بشه به اون پیرمرد میرسه.

    گاهی که به نجواهای ذهن گوش میدم و درحالت خودآگاهی نیستم افکاری میاد که میگن :

    ” خراب کردی. خوب عمل نکردی . باید خیلی بهتر از این بود وضعیتت الان . دیگه نمیشه . دیگه دیره . زندگی عالی ای می تونستی داشته باشی ولی این زندگی اونی نیست که می خواستی . سالهای گذشتت که دیگه بر نمی گرده . حالا هم که مثل اولش نمیشه که . حالا مجبوری تا آخر عمرت در همین سطح بمونی و …” و از این دست افکار .

    ولی وقتی بزرگتر فکر می کنم و بقول اونوریا

    big picture خلقت رو می بینم و ذهنم باز تر و وسیع تر میشه و zoom out می کنم به بیرون ، اونوقت با خودم میگم شاید این سالها برنمی گرده و شاید اصلا به هرحال اون کیفیتی که من می خواستم طی نشد و الان فلان سال از عمرم رفته یا فلان شانس و فلان کار و فلان کس رو از دست دادم ؛ … ولی اصل کاری هنوز مونده !

    اگر پیرمرد نود ساله هنوز می تونه در دقیقه نود گل بزنه چرا منی که هنوز جوونترم دست نجونبونم ؟ …

    چرا فقط فکر کنم زندگی همین سالهایی بود که رفته و اصلا فقط خودمم و فقط این دنیاست ؟ …

    آره ! اینجا باید لذت برد و زندگی خوبی داشت ! ولی شاید برای اونهایی که فکر می کنن تا حالا زندگی خوبی نداشتن این یه انگیزه باشه که حداقل کارهایی بکنن و تلاششون رو کنن که اثراتی از خودشون بجا بذارن که همیشگی باشه و از این به بعد و تا ابدشون رو بسازن!

    هرکسی شاید براش اتفاقاتی بیفته که فکر کنه زندگی دیگه براش زیبا نیست یا اونی که باید می شد نشد و نیست و شایدم فکر کنه دیگه نمیشه .

    شاید کسی عزیزترین کسش مرده ،

    شاید کسی عزیز ترین آرزوش رو از دست داده ،

    شاید کسی طلاق گرفته ،

    شاید کسی نتونسته ازدواج کنه و مجرد مونده ،

    شاید کسی نتونست دانشگاهی که می خواد بره و مدرک مورد نظرش رو بگیره ،

    شاید کسی دختر یا پسر مورد علاقش رو از دست داده

    شاید کسی به شغل دلخواهش نرسیده ،

    شاید کسی قطع نخاع و فلج شده

    و …

    خلاصه اینکه یه چیزهایی رو احساس می کنه دیره یا نشده و نمیشه دیگه اونی که باید بشه و رد شده ازش و احساس بدی داره و توش گیر کرده باشه .

    ولی تحت هر شرایطی هنوز می تونه کارهای بسیاری بکنه !

    چون اصل کاری مونده . اونور مونده .

    می تونه تا وقتی زنده هست هنوز کارهای بزرگی بکنه و هم خودش و هم دیگران از آثارش بهره مند بشن و تازه اثارش حتی بعد ترک این بعد براش بمونه.

    اصلا واقعا پیرمرد نود ساله چه انگیزه ای برای کاشتن نهال گردویی می تونه داشته باشه که ده ساله دیگه تازه بار میده ؛ اگر فقط نگاهش به خودش و این دنیاش باشه ؟

    حرف های قشنگ و اثرگذارت می تونه زندگی یک فرد و نسل اون فرد رو تحت تاثیر قرار بده ، کارها و اعمالت و رفتارت هم همینطور ، آفریده ها و مخلوقات و تولیدات و آثارت هم همینطور .

    خطاب به خودم میگم :

    شاید بعضی سالها گذشته . شاید تو بنا به دلایل مختلفی نتونستی اونقدری که می خواستی خوب باشی و خوب زندگی کنی . به هر دلیلی اصلا ! ..ولی هنوز فرصت داری.

    اگه زنده ای فقط و با هر شرایطی که داری فرصت داری.

    بیا کاری کن . بیا و دست کم نگیر همین کامنتی که اصلا می ذاری.

    همین کامنت شاید اثراتی روی کسی بذاره و زندگیش رو قشنگ کنه . شاید تصمیمی بگیره و زندگیش رو تغییر بده . این تغییر روی زندگی اطرافیان و فرزندانش اثر می ذاره . شاید یه کامنت یک نسل رو نجات بده !!!

    همونطور که دانشمندان میگن طبق اثر پروانه اگر پروانه ای در توکیو بال بزنه شاید باعث طوفانی در نیویورک بشه!

    پس جهانی که اینهمه هر حرفی و حرکتی اثرگذاره و اینطور همه چی به هم چفت و بست هست رو چرا دست کم می گیری؟!

    چرا دست کم می گیری یه حرف کوتاه قشنگی رو که می تونی از روی محبت به کسی بزنی و شاید اون حرف زندکی اون فرد رو تحت تاثیر بذاره ؟…

    چرا دست کم می گیری فقط یک کار کوچیکی رو که اگر تو درست سعی کنی انجامش بدی ؟ … چرا دست کم می گیری اگر فقط مثلا یک عمل خیر کوچکی که می تونی بکنی ؟ …

    و برعکسش رو هم دست کم نگیر . حرفای نامناسبی که ممکنه بزنی و روح و روان فردی رو اثر بدی روش بذاری و یک نسل شاید خراب بشه ، کار بدی که ممکنه بکنی و آثارش تا نسل ها و بعد مرگت ادامه پیدا کنه .

    پس لازمم نیست تو حتما ادیسون باشی و برق اختراع کنی ! تو می تونی با هرکار کوچکی اثر خوب بذاری .

    اصلا بخواهی و نخواهی تمام گفتار و رفتار تو و حتی افکار تو داره اثرش رو می ذاره .

    هر لحظه از خودت بپرس که من دارم چی از خودم بجا می ذارم ؟ … خوبه یا بده ؟ …

    چقدر می تونه این حرف یا رفتار بظاهر کوچک من اثراتش ادامه دار بشه با بزرگ و بزرگتر بشه .

    میگن این دنیا مثل دومینوئه … اولی رو که میزنی همینطور ادامه پیدا می کنه و یه روزی تو همین زندگی یا اون زندگی می بینی که یه چیز بزرگی بهت برگشته .

    یک چیزی که ظاهرش شاید اصلا تو رو بیاد اون کاری که کردی نندازه . شاید نتونی بفهمی. ولی اثر اون کارت در طول زمان خواهد بود .

    همونطور که یه بذر رو تو دل خاک میکاری و میری برای خودت و سالها بعد بر می گردی و بهت میگن این درخت بزرگ رو می بینی ؟ … این رو تو کاشتی !

    یا خود آفرینش آدم !… اول فقط یه نطفه هست ولی در طول زمان و طی تکاملش تبدیل به انسان میشه .

    هر حرف و عمل تو هم مثل یه نطفه و بذره . شاید این دنیا حتی تا آخر عمرت حتی نتونی بفهمی دقیقا چه اثری گذاشتی ولی اونور حتما می فهمی .

    فکرش رو کن مثلا ادیسون لامپ روشن کرد ولی الان چقدر ذوق می کنه که می بینه تمام زمین و دستاورد ها از حرکتش شکل گرفتن و بذری که اون کاشته تبدیل به جنگلی انبوه و پر برکت از چراغ ها و دستاوردهای الکتریسیته شده .

    فکر کن گردویی که پیرمرد نود ساله کاشته چقدرها رو سیر کرده و در عملکرد خوب بدنی و ذهنی چقدر ها اثر گذاشته و مطمئنا به اندازه مثقالی هم که یه حرف یا رفتار و عملکرد ما در زندگی کسی اثر گذاشته باشه محاسبه میشه و برمی گرده به روح ما .

    ” و من یعمل مثقال ذره شرا یره … و من یعمل مثقال ذره خیره یره ”

    به اندازه ذره ای ناچیز عمل خیر و شر آثار خودش رو داره ولی تو اونو خواهی دید.

    گاهی جرقه ای در جنگل کل جنگل رو آتیش می زنه . پس فردا به تو میگن این جنگل سوخته کار توئه . ولی تو میگی من همچین کاری نکردم و یا کار کوچکی که فردا می بینی میگن کار توئه .

    ولی تو یادت نمیاد .

    مثلا بهت میگن بخاطر اون انرژی و تشویقی که تو در کودکی این فرد بهش کردی اون مثلا انگیزه گرفت و تلاش کرد و حالا فرزندانشم موفق اند و مثلا دانشمند و مخترع شده اند و تو در همه اینها سهیمی.

    پس بیاییم و دنیا رو دست کم نگیریم . خودمون رو دست کم نگیریم .

    ما هنوز می تونیم با هر شرایطی اثر گذار باشیم .

    بخواهیم و نخواهیم اثر گذاریم .

    حتی منفعل بودن و هیچ کاری نکردن ما خودش عملیه و اثر گذاره .

    بنظرم یکی از مراحل بالای آگاهی اینه که فکر کنیم این حرفی که می خوام بزنم و این کاری که می خوام کنم در طول نسل ها و گذشت زمان چه اثر شر یا خیری می تونه داشته باشه ؟

    بقول قرآن که میگه کسی که این راز رو می فهمه اونوقت برای کارهای خیر سعی می کنه پیشتاز باشه و پیش قدم و سبقت بگیره .

    سعی می کنه همیشه آثار خیر و مثبت از خودش بجا بذاره و پیش قدم باشه در کار خیر و صالح.

    کسی که برای بجای گذاشتن آثار خوب از خودش مثل یه گلزن ششدانگ و فرصت طلب از هر موقعیتی گل می زنه .

    مثل اون پیرمرد نود ساله که تو دقیقه نود عمرش با کاشت نهال گردو داشت گل می زد !

    ” والسابقون السابقون اولئک المقربون”

    نکته جالبش اینه که وقتی ما کاری خیر انجام میدیم اگر استفاده ی بدی از اون بشه تقصیر ما نخواهد بود .

    اگر از دستاورد علمی اینشتین بمب اتمی ساخته میشه و بر سر ناکازاکی و هیروشیما ریخته میشه تقصیر اون نیست . تقصیر کسیه که بد استفاده کرده. ولی هر نیروگاه تولید برق و هر استفاده خوبی از انرژی هسته ای حتما خیرش به روح اینشتین میرسه .

    هرکسی برای اولین بار چاقو درست کرده آثار خوب استفاده از چاقو تا ابد به او میرسه . حتی چاقوهایی که شاید هیچ ربطی در ظاهر به چاقویی که اون انسان اولیه درست کرده نداشته باشه و نسخه های خیلی بهتر و آپگرید شده ترش باشن.

    ولی هر استفاده نامناسب از چاقو به اون فرد برنمی گرده چون نیتش از اول بد نبوده .

    آره. این دنیا هوشمندتر از اونیه که ما فکر می کنیم. این قوانین هستن حتی اگه باورشون نکنیم .

    برای همینه قرآن میگه : ” الذین یومنون بالغیب”

    همین زیر دریایی ! … چقدرها براش زحمت کشیدن و خلقش کردن. اگر نیتشون خیر بوده اینکه استفاده ی بدی شده به اونها برنمی گرده . همه چیز بستگی به نیت افراد داره .

    ” الاعمال بالنیات”

    ولی باز هم می بینیم که اونها کاشتن و امروز استاد و خانم شایسته می تونن برن نگاه کنن و لذت ببرن . این هم نوعی اثر هست .

    در کل اکثر آدما حواسشون نیست!

    ” واکثرهم لایعلمون”

    حواسمون نیست که هر حرکت کوچکی و نیتی که از اون حرکت داریم چقدر می تونه اثر سو و شر یا خیر و مثبتی در جهان بذاره که حتی پس از مرگمون هم ادامه پیدا کنه .

    مثلا کسی که اون موبایل رو ساخته ، اون لباس هایی که تن استاد هست ، اون ماشینی که اونها رو به اینجا رسونده ، اون نرم افزار ویرایشگر رو تولید کرده ، همه و همه آثار خیر این فایلی که استاد و خانم شایسته ضبط کردن سهیم میشن .

    آره این زندگی و حکمت هاش و حساب کتابهاش فراتر از چیزیه که ما بتونیم حساب کنیم .

    حکمت همه چی رو شاید نتونیم متوجه بشیم .

    ولی می تونیم حالا بفهمیم که چنین قوانینی و حساب و کتابی هست و آثار هرچیزی از ما به بیرون بهمون به زندگی خیلیا اثر میذاره و به خودمون هم برمیگرده.

    پس بیاییم آثار خوب بذاریم و هیچ حرف و حرکتی رودست کم نگیریم .

    حالا می فهمم چرا خدا میگه حتی “اف” به پدر و مادرت نگو .

    “بالوالدین احسانا و لا تقل لهما اف”

    شاید شاید حتی فقط یه حرکت چهره ما مثل یه اخم و رو ترش کردن و یه اف گفتن مثلا از یه کودک یه جنایتکار بسازه یا کسی رو به سمت خودکشی یا افسردگی ببره یا دلش رو بشکنه.

    حتی فرکانس و حال کسی رو خوب یا خراب کردن به ما برمی گرده.

    بنظر میاد پدر و مادر بخاطر حقی که برگردن ما دارن برای کائنات امتیاز ویژه ای دارن و آثار هرحرکت ما نسبت به اونا زودتر و بزرگتر به ما برگرده . و چقدر هم خدا حساسیت رو برامون باز کرده که حتی یه اخم و اف کردن اثر داره .

    در آخر هم نکته ای به ذهنم اومد .

    اینکه باید جور دیگه ای دید. باید اهل تفکر بود . باید مو ندید و پیچش مو رو دید .نباید گفت خب اینکه یه زیردریاییه فقط . این قسمت که چیزی نداشت ! …

    نه! باید تفکر کرد!

    این زیردریایی چه پیامی داره ؟

    اصلا چقدر جالبه خود زیر دریایی ؟

    اصلا چطور این زیردریایی رو ساختن!

    و وقتی شما شروع به تفکر می کنی کم کم می بینی افکار و الهامات جدید از از راه می رسن و در های آگاهی باز میشن!

    بقول عطار نیشابوری :

    ” تو پای به راه در نه هیچ مپرس . خود راه بگویدت که چون باید رفت”

    خودم هم هیچوقت فکر نمی کردم از زیر دریایی این قوانین برام کشف و روشن بشن ولی وقتی شروع می کنم به تفکر و نوشتن خودش میاد و هربار درهای جدیدی باز میشن و اطلاعات پراکنده قبلیم سرهم بندی میشن و تازه درک می کنم فلان چیزی که می دونستم حالا واقعا معناش چی بوده و چرا اینطور گفته شده.

    برای خودم یه درس بزرگ دیگه هم داشته :

    اینکه کارهای دیگه هم که می ترسی و فکر می کنی نمی تونی رو هم تو برو جلو شروع کن ، تفکر کن ، بجو و مطمئن باش بهت الهام میشه و راه میفتی کم کم . این رو استاد بارها گفتن ولی تازه حالا درکش کردم .

    خدا رو شکر میکنم بخاطر این سایت که مطمئنا اثرات بسیار خوبی برای استاد و خانم شایسته و هرکس که درش سهیم بوده دارد و خواهد داشت و خدا رو شکر که برای من و سایر دوستان هم چنین فرصتی بوجود آورده . به امید روزهایی که من و سایر دوستان هم بتونیم کارهایی کنیم که برای خودمون و بقیه آثار مثبت و سود ده ابدی و صالح و خیر در پی داشته باشه ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    احسون گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    سلام آوای عزیز

    بسیار کامنت جالبی بود .

    مخصوصا اونجا که گفتی ما آگاهانه شرایط زندگیمونو انتخاب می کنیم و حتی سال و دوره تولدمونو . و اینکه انتخاب کردم که جنگ نباشه و اینها فکرم رو مشغول کرده . برام قابل درک نیست. مگه کسی هم دوست داره تو دوره ای باشه که توش جنگ باشه ؟ … اینها رو من متوجه نشدم . ممنون میشم اگر وقت کردی لطف کنی و یه توضیحی بدی . سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: