دیدگاه زیبا و تأثیرگذار نگار عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
این سفرنامه، شکارچی زیباییها، لحظه های خوب و مواجه شدن با ماجراهایی است که دیدنش، هر ذهنی را به تحسین وار میدارد. شما با این چشمها و با این دوربین، یک تسبیح گوی واقعی خداوند هستید و من تحسینتون میکنم بی شمار بار.
استاد جانم از اینکه انقدر از یادگیری چیزهای جدید استقبال میکنید و رشد میکنید بی حساب سپاسگزارم. زبان جدید یاد گرفتید؛ ابزاری که هم زبانش غربیه است، هم خودش کاملا جدیده رو هم خودتون یاد گرفتید و هم ایمانِ استقبال از ناشناختهها رو در ما پروراندید؛ رانندگی با ماشین، موتور، جت اسکی، RV و الان هم هواپیما یاد گرفتید و تازه قوانین راهنمایی رانندگی در کشور دیگه رو هم یاد گرفتید؛ دمتون گرم که استقبال از تغییرات رو در ما میپرورانید؛
خدایا سپاسگزارم از تو به خاطر افریدن همچین بنده ای که حتی نگاه کردنِ چنین ایمان و جسارتی راستین در او، تواناییهای وجودمون رو بیدار میکنه و ما رو به قدم برداشتن به سمت ناشناختهها و رشد ظرف وجودمون وا میداره.
خانم شایسته شما چطور انقدر خوبی؟ انقدر آهنگات عالین؟ انقدر به همه چی به موقع میرسی انقدر همه چی به موقع بهت میرسه و انقدر به همه کارهات عالی میرسی و انجامشون میدی؟!
هوم به نظرم فهمیدم چطور!
چون وقتی اصل رو تمرکز بر زیباییها بگذاری، اصل رو بر تلاش برای «احساس خوب داشتن» و «در احساس خوب ماندن» بگذاری، هیچ وقت از چشم حمایت جهان و حمایت خدا پنهان نمیمونی. برای همین، هیچ وقت ناامید نمیشی، حتی برای یک لحظه. چون خداوند میشنوه درخواست های شما رو برای هدایت خودت و این دوربین- که نماینده نگاه یک ایل از آدمهای هدایت طلب هست- به سمت زیباییهای بیشتر؛ خداوند اجابت میکنه این درخواست های شما رو چون خداوند میبینه حمد و سپاس و فریادهای تحسین کننده ی شما رو در هر زیباییای که برامون توی این سفر به تصویر کشیدهاید؛
پس خداوند ارتشی از کائنات رو بسیج میکنه تا همه چیز برای شما به موقع باشه و در زمان مناسب در مکان مناسب باشه و زیباییها رو تنظیم میکنه تا جلوی دوربین شما رخ بده؛ چه در دل تاریکی شب که همه خوابن، چه در دل روشنایی روز که همه بیدارن؛
خداوند بیشک نجاتگر و هدایتگر شما و هر فردی است که تلاشش هماهنگ شدن با این اصل باشه؛ احساس خوب = اتفاقات خوب؛
خدای من چقدر ثروت؛ چقدر ماشین؛ چقدر RV؛ چقدر سبزینگی؛ چقدر آب؛ چقدر زیبایی؛ چقدر ابر که بی ستون بر سر ما برافراشته شدن؛ چقدر درخت؛ چقدر دوچرخه سوار و موتور سوار؛ چقدر همه آزاد و رها هستند؛
من عاشق این فضام. چه خونه های نمکی وسط این فضاهای زیباست. چقدر متراژ و فضای خونه ها و زمین ها بزرگه ماشالا. همه جا یه پا شماله واسه خودش؛ چه گاوهای خوشگلی و چه جاده خلوتی و چقدر خوب و به موقع به این سفر هدایت شدید؛
هماهنگی فوق العاده ای بین تابلوها، جاده، طبیعت، تکنولوژی و فضای انسان ساخت هستش؛ تازه تو ویزیتور سنتر جا واسه حیوانات خانگی هم در نظر گرفته بودن (PET EXERCISE CENTER) ماشالا به این همه ثروت و آسایش؛
خانم شایسته ماهم با همون وضوح صدای پرنده ها رو میشنویم خیالت تخت. خیلیییی خوب بود صداشون اما صدای شما وقتی ذوق کردین گفتین خدایا شکرت چه گل زیبایی اینجاست ببینید ببینید وقتی آدم به زیباییها توجه میکنه هدایت میشه…. عالی بود شدین یه پرنده ی دیگه تو همون فضا با این صدای قشنگ و پر ذوقتون.
چقدر فضای سرویس بهداشتی و … ماشالا تمیز بود، ایول واقعا. تازه یه چیز باحالی: وقتی شما با گوشی رفتین سمت خانم فروشنده دوتا مشتری قبلی دقیقا وقتی شما رسیدین کارشون تموم شد و رفتن و نوبت شما شد ک سوال کنید. باز به موقع بودین. بعد من دیدم که خانمه یه لحظه با تعجب به گوشی در دست شما نگاه کرد. بعد که شما درخواست قهوه کردین، یه لحظه کوتاه استاپ کرد بعد خیلی خوب جواب داد و گفت: «هم می تونی پول قهوه رو توی اون ظرف سفالی بزاری هم میتونی کارت بکشی پیش ما». بعدش هم پرسید کجا می خوایید برید و بعد کتابچه راهنماشو داد بهتون.
چقدر باحال که کسی بالا سر اون ظرف سفالی نبود و مردمم به هم اعتماد داشتن.
دمت گرم خانم شایسته که با چنین اعتماد به نفس و عزت نفس و احترامی با بقیه ارتباط برقرار میکنی و دوربین به دست میری جلو.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۲163MB11 دقیقه
بنام یگانه معبود هدایتگرم
سلام دردانه های خدا?
نمیدونم چی میخوام بنویسم فقط به احساسم گوش میدم،به ندای درونم…
استاد عزیزم این دو روز خیلی تضادها داشتم و از خدا میخواستم که بهم شجاعت وایمان بیشتری بده،توکل بیشتری بهم بده…
امروز اوج تضادهام بود یه لحظه کم اوردم ولی خدای هدایتگرو رحمانم مثل همیشه دستم رو گرفت…خدایاااشکرت
استاد عزیزم اومدم خونه ی مادرم که یکسری مدارک و وسیله رو جمع کنم و باز برگردم تهران و ان شاالله برم تو خونه ایی که خدا بهم هدیه داده این تضادها اینجا برام پیش اومد پدرم شروع به مخالفت وصحبت های همیشگیش کرد سریع هدفون رو گوشم گذاشتم و فایل توانایی کنترل ذهن رو گوش دادم باز اومد دنبالم اینبار رفتم حموم و تا وقتی پدرم خونه بود از حموم بیرون نیومدم شکرخدا احساسم رو خوب نگه داشتم..
بازم نجوا اومد اینبار از سردلتنگی و دلسوزی اخه داداش کوچیکم اومد گریه کرد که آجی بری من افسرده میشم دلم تنگ میشه…گریم گرفت،احساساتی شدم ولی شکرخدا خودم رو کنترل کردم و گفتم خدایا خانوادمو به خودت میسپارم…داداش کوچیکمو به خودت میسپارم خودت حافظشون باش…
خدایا شکرت که در لحظه جواب میدی
وقتی که اگاهانه ذهنم رو کنترل کردم رفتم حموم که ورودی هام کنترل شه…داداشم حرف میزد جانزدم و سر تصمیم موندم و خدا بهم پاسخ داد یه معجزه اتفاق افتاد که الان یک ساعته فقط دارم گریه میکنم و شکرگزاری میکنم…
خدایا شکرت…خدا تو خیلی خداییی خیلیییی…
استاد عزیزم امروز خدای رحمانم با زبون دوستم بهم گفت ببین استاد چه ایمانی داشت زمانی که فرزند دومش به خدا برگشت زمان خاکسپاری فرزندش دست خانومش رو گفت و رفت ویلای شمالش…استاد نمیدونی چه حالی شدم اینو شنیدم مو به تنم سیخ شد…چقدر ایمان..چقدر توکل..چقدر شجاعت…خدایا شکرت..استاد عزیزم تو لایق تموم این خوشبختی ها هستی..
کنترل ذهن کار سختیه و هرکسی که از عهدش بربیاد خداوند بهش پاسخ میده…خدای رحمانم امروز به من پاسخ داد در لحظه…همه چی رو چقدر هماهنگ و هم زمان فراهم کرد…خدایا شکرت
وقتی به خدا دل بدیم…وقتی که تنها قدرت رو خدا بدونیم زمین و زمان رو به گردش درمیاره تا تو رو به خواستت برسونه..
خدایا شکرت بخاطر تمام تضادهایی که داشتم…با این تضادهایی که تو این دو روز داشتم ایمانم قوی تر شد..بزرگتر شدم…وقتی تضاد میاد به خدا محتاج تر میشیم و چقدر زیباست که محتاج و نیازمند الله یکتا باشی تنها رب العالمین…
خیلییی دوستون دارم?