سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۲

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار نگار عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

این سفرنامه‌، شکارچی زیبایی‌ها‌، لحظه های خوب و مواجه شدن با ماجراهایی است که دیدنش‌، هر ذهنی را به تحسین وار می‌دارد. شما با این چشم‌ها و با این دوربین‌، یک تسبیح گوی واقعی خداوند هستید و من تحسینتون میکنم بی شمار بار.

استاد جانم از اینکه انقدر از یادگیری چیزهای جدید استقبال می‌کنید و رشد می‌کنید‌ بی حساب سپاسگزارم. زبان جدید یاد گرفتید؛ ابزاری که هم زبانش غربیه است‌، هم خودش کاملا جدیده رو هم خودتون یاد گرفتید و هم ایمانِ استقبال از ناشناخته‌ها رو در ما پروراندید؛ رانندگی با ماشین‌، موتور‌، جت اسکی‌، RV و الان هم هواپیما یاد گرفتید و تازه قوانین راهنمایی رانندگی در کشور دیگه رو هم یاد گرفتید؛ دمتون گرم که استقبال از تغییرات رو در ما می‌پرورانید؛

خدایا سپاسگزارم از تو به خاطر افریدن همچین بنده ای که حتی نگاه کردنِ چنین ایمان و جسارتی راستین‌ در او، توانایی‌‌های وجودمون رو بیدار می‌کنه و ما رو به قدم برداشتن به سمت ناشناخته‌ها و رشد ظرف وجودمون وا می‌داره.

خانم شایسته شما چطور انقدر خوبی؟ انقدر آهنگات عالین؟ انقدر به همه چی به موقع میرسی انقدر همه چی به موقع بهت میرسه و انقدر به همه کارهات عالی میرسی و انجامشون میدی؟!

هوم به نظرم فهمیدم چطور!

چون وقتی اصل رو تمرکز بر زیبایی‌ها بگذاری‌، اصل رو بر تلاش برای «احساس خوب داشتن» و «در احساس خوب ماندن» بگذار‌ی‌، هیچ وقت از چشم حمایت جهان و حمایت خدا پنهان نمی‌مونی. برای همین‌، هیچ وقت ناامید نمی‌شی‌، حتی برای یک لحظه. چون خداوند می‌شنوه درخواست های شما رو برای هدایت خودت و این دوربین- که نماینده نگاه یک ایل از آدمهای هدایت طلب هست‌- به سمت زیبایی‌های بیشتر؛  خداوند اجابت می‌کنه این درخواست های شما رو‌ چون خداوند می‌بینه حمد و سپاس و فریادهای تحسین کننده ی شما رو در هر زیبایی‌ای که برامون توی این سفر به تصویر کشیده‌اید؛

پس خداوند ارتشی از کائنات رو بسیج میکنه تا همه چیز برای شما به موقع باشه و در زمان مناسب در مکان مناسب باشه و زیبایی‌ها رو تنظیم می‌کنه تا جلوی دوربین شما رخ بده؛ چه در دل تاریکی شب که همه خوابن‌، چه در دل روشنایی روز که همه بیدارن؛

خداوند بی‌شک نجاتگر و هدایتگر شما و هر فردی است که تلاشش هماهنگ شدن با این اصل باشه؛ احساس خوب =  اتفاقات خوب؛

خدای من چقدر ثروت؛ چقدر ماشین؛ چقدر RV؛ چقدر سبزینگی؛ چقدر آب؛ چقدر زیبایی؛ چقدر ابر که بی ستون بر سر ما برافراشته شدن؛ چقدر درخت؛ چقدر دوچرخه سوار و موتور سوار؛ چقدر همه آزاد و رها هستند؛

من عاشق این فضام. چه خونه های نمکی وسط این فضاهای زیباست. چقدر متراژ و فضای خونه ها و زمین ها بزرگه ماشالا. همه جا یه پا شماله واسه خودش؛ چه گاوهای خوشگلی و چه جاده خلوتی و چقدر خوب و به موقع به این سفر هدایت شدید؛ 

هماهنگی فوق العاده ای بین تابلوها، جاده، طبیعت، تکنولوژی و فضای انسان ساخت هستش؛ تازه تو ویزیتور سنتر جا واسه حیوانات خانگی هم در نظر گرفته بودن (PET EXERCISE CENTER) ماشالا به این همه ثروت و آسایش؛

خانم شایسته ماهم با همون وضوح صدای پرنده ها رو میشنویم خیالت تخت. خیلیییی خوب بود صداشون اما صدای شما وقتی ذوق کردین گفتین خدایا شکرت چه گل زیبایی اینجاست ببینید ببینید وقتی آدم به زیباییها توجه میکنه هدایت میشه…. عالی بود شدین یه پرنده ی دیگه تو همون فضا با این صدای قشنگ و پر ذوقتون.

چقدر فضای سرویس بهداشتی و … ماشالا تمیز بود، ایول واقعا. تازه یه چیز باحالی: وقتی شما با گوشی رفتین سمت خانم فروشنده دوتا مشتری قبلی دقیقا وقتی شما رسیدین کارشون تموم شد و رفتن و نوبت شما شد ک سوال کنید. باز به موقع بودین. بعد من دیدم که خانمه یه لحظه با تعجب به گوشی در دست شما نگاه کرد‌. بعد که شما درخواست قهوه کردین‌، یه لحظه کوتاه استاپ کرد بعد خیلی خوب جواب داد و گفت: «هم می تونی پول قهوه رو توی اون ظرف سفالی بزاری هم میتونی کارت بکشی پیش ما».  بعدش هم پرسید کجا می خوایید برید و بعد کتابچه راهنماشو داد بهتون.

چقدر باحال که کسی بالا سر اون ظرف سفالی نبود و مردمم به هم اعتماد داشتن.

دمت گرم خانم شایسته که با چنین اعتماد به نفس و عزت نفس و احترامی با بقیه ارتباط برقرار میکنی و دوربین به دست میری جلو.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۲
    163MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

345 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا یعقوبی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 374 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و سلامی گرم به همکلاسی های نازنین

    استاد بارها رخ دادن معجزات از طرف خداوند رو دیدم ولی هربار که دوباره برام یه اتفاق رو رقم میزنه انگار که اولین اتفاقی بوده که برام رقم زده

    این معجزه اینجوری رقم خورد که من از این کار فعلیم خسته شدم یا بهتره بگم تکراری شده برام دیگه از جو اینجا خوشم نمیاد ، از اینکه از صب تا شب بشینی رو صندلی و کاری نکنی اعصابمو بهم میریزه حتی الانی که دارم بهش فک میکنم وای خدای من و من از خدا خواسته بودم همینطوری که منو هدایت کرده به این کار راحت همینطوری هم منو هدایت کنه به کار بعدی(یکی دیگر از معجزه های خداوند این بود که من از بچگی دوس داشتم مث بقیه خوانوادم برم سرکار و به خدا هم گفته بودم البته با تصور بچگی یکاری میخام که پشت میز باشه یعنی من نخام کاری کنم و نشسته باشم اینم بخاطر اینکه خواهرم میومد و میدیدم که چقد خسته شده و من نمیخاستم اینقد خسته بشم و این قضیه بود تا زمانیکه من سال اخر درس خوندنم بود و داشت مدرسم تموم میشدخیلی دنباال کار میگشتم که یکاری کنم و خودم پول داشته باشم و وابسته به دیگران نباشم و اون زمان هم هیچ اگاهی به مسائل قانون جذب نداشتم ولی میخام پررنگ ترین معجزه خداوند در زندگیمو بگم هفته ی اخر امتحان ها بود یه روز که به اصرار خواهرم با خواهرم اومدم مزونش تا هم پیشش باشم و هم درسم رو بخونم خداوند پیشنهاد کار الانم رو بهم داد و من خیلی استرس داشتم ویادمه چقد اعتماد به نفس پایینی هم داشتم اون زمان« دوستان این اتفاق ها فقط مال ده یازده ماه پیشه و خدا رو شاکرم که منو هدایت کرد به دوره عزت نفس »زمانیکه میخاستم برم و با صاحب کارم صحبت کنم به هرحال خدای مهربون مهر منو انداخت تو دلش و خودش من رو اینجا استخدام کرد ومن از اخر هفته که امتحان هام تموم شد و مدرکمو گرفتم و قصد ادامه دادن به درس خوندنم نداشتم شروع به کاری که خدای مهربونم برام رقم زده بود کردم )و سپاس گذارم که چیزی هم نمونده به اتمام این کار فعلیم و من به خدا گفتم خدایا مرسی که به عنوان اولین کارم این کار راحت رو بهم دادی (که چه جوریش رو بهتون گفتم) تا بتونم با تمرکز روی دوره ها و با استفاده از سایتی که منو هدایت کردی روی خودم کار کنم تا بتونم خودمو تغییر بدم همینطوری که هدایتم کردی به این کار ، کار بعدیم رو هم برام جور کن ولی خیلی میترسیدم و نجوا ها شروع به گفتن کردن که بعدش چی ، اگه از اینجا بری میخای چیکا کنی، داره بهت پیشنهاد میده چرا قبولش نمیکنی ، اصن از کجا معلوم کاری گیرت بیاد و من خودمو فقط با شنیدن جلسه سوم دوره هم جهت اروم میکنم (بخش 1:17:20) و اما هدایت و معجزه ی خدای مهربون: دیشب که سرکار بودم و با صاحب کارم یه سری صحبت های داشتیم ازم درخواست کرد تا برای سال آینده هم اینجا باشم و براشون کار کنم منم گفتم باشه فکر میکنم و جوابمو بهتون میگم. شب که داشتم میرفتم خونه توی مسیر به خدا گفتم من نمیدونم بهت گفتم از این کار خوشم نمیاد دوسش ندارم ولی اگه فک میکنی صلاحمه که یه سال دیگه اینجا باشم باشه چشم من حرفی ندارم و نمیتونم که روی گفته ی شما چیزی بگم ولی بازم هدایتم کن به موندنم و یا رفتنم از اینجا

    و رسیدم خونه ذهنم خیلی درگیر شده بود به حدی که جلسه پنجم دوره هم جهت رو پلی کرده بودم و چیزی نمی شنیدم وارد سایت شدم دیدم اکانت خودم نیس وارد اکانت خودم شدم و نشانه رو زدم که هدایت شدم به این فایل زیبا و با دومین جمله ای که از دیدگاه زیبای دوست عزیزم نگار جان خوندنم احساس کردم پیام خدا رو متوجه شدم و این جمله این بود:(استاد جانم از اینکه انقدر از یادگیری چیزهای جدید استقبال می‌کنید و رشد می‌کنید‌ بی حساب سپاسگزارم)

    و اونجا بود که یه زنگی توی ذهنم به صدا در اومد و گفت مگه خسته نشدی ، مگه نمیگی دوست نداری، مگه نمی بینی خدا داره بهت میگه برو به سمت چیز های جدید و اونا رو تجربه کن و من هم گفتم چشم و چقدر خوشحالم که خدا باهام صحبت کرد و منو ارومم کرد و امروز ازم خواست پشت همین میز و با خوراکی خوشمزه ای که از دستانش بهم رسوند و با تک تک کلمات و جملاتی که بهم گفت این کامنت رو براتون بنویسم.

    استاد ازتون خیلی ممنونم که این بخش زیبا رو برامون توی این سایت گذاشتین و ما رو هرروز اگاه تر میکنین.

    و با ارزوی بهترین ها برای همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: