https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/09/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-09-07 10:31:022024-08-24 18:51:39سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۳
252نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عشق به همه ی مخلوقات و خالقین زیبایی،من به دنبال نشانه ام امروزم هدایت شدم به این فایل، خود ویدیو که سراسر درس عشق و محبت بود برام❤ مخصوصا که امروز دخترم رو بخاطر فول نزدن آزمون زبان بد جور دعواش کرده بودم دیدن رابطه عاشقانه نه فقط در قلب و گفتار بلکه در عمل و رفتار بین استاد و مایک من رو به فکر فرو برد، بعد که داستان کشف جاده از بهشت بگذر تا به نور رسی… سراسر زندگی، زیبایی و عشق بود برام
اما درس و نشانه اصلی من از کامنت زیبای نیکو جان نیکوسرشت بود😘 دختر تو دقیقا معضلات فکری و ذهنی من رو ریختی روی دایره من دقیقا الان دارم برای تخصصم میخونم و اگر یک ربع به مادرم سر بزنم مثل سرعت شلیک فشنگ برمیگردم خونه و حس اینو دارم کاش همونم صرف خوندن درس میکردم و یک تماس تلفنی هم کافیه یا دخترم میاد تا باهام صحبت کنه با صراحت کلام میگم درس دارم برو بعدا وقت زیاده و تمام کارهای لازمی که باید انجام بدم ی جورایی با حس خساست و حسرت همراهه که اگر درس بخونم رتبه ام عالی میشه اونوقت از زمان و فرصت زندگیم درست استفاده کردم تنها زنگ آنتراک و تفریح من اینجاست اونم دیدن نشانه هدایتی من در روز،عزیزم کامنتت خیلی من رو به فکر فرو برد باید برای زندگی بهتر و بالاتر تلاش کرد ولی در عین حال باید زندگی کرد و لذت برد دقیق مثل آب رودخانه ای که در مسیر حرکتش کف میکنه بالا و پایین میپره سر و صدای عشق رو در کائنات انتشار میده توی خاک فرو میره و خاک رو تر و تبدیل به گِل میکنه و همینطور موجب سبز شدن و زاییدگی گیاهان میشه،توی دهان ماهی ها میره و با کمی اتلاف وقت بیرون میاد و دوباره گردشش رو در مسیر رودخانه ادامه میده تا در آخر با این همه تجربه و تفریح بزنه به دل دریا و یک دگردیسی جدید رو در اون بزرگی پهناور تجربه کنه،آره درسته ما همون آب جاری رودخونه ایم در آخر همه مون قرار تبخیر و تبدیل به ابر بالا رونده و فرگشت دوباره بشیم پس توی ثانیه ها کیف کن و از عطیه های خداوند لذت ببر و با این کار از خداوند عاشقت سپاسگزاری کن
امروز پنجاه وسومین روز از تعهدی است که من بخودم دادم و دارم تا جایی که باورهای جدیدم قدرت گرفتن و درک میکنم طبق قوانین جهان رفتارمیکنم
امروز از صبح تصمیم گرفتم که تمام تمرکزم بذارم به اینکه حواسم باشه به باور کمبود اون هم از نوع زمانش چون تمام روز عجله، اجازه لذت بردن از زیبایی ها بهم نمیده و تو ذهنم هست که من زمان کم میارم و این احساسم رو بد میکرد و حس میکردم که انجام یکسری از کارها مثل کل پروسه خانه داری یا رسیدگی به کارهای کلاسی دخترم که کلاس اول هستش و کل پروسه درسیش مجازی هست بخاطر شرایط امسال،یکسره در ذهنم این صدا بلند بود که اینها داره زمان اون کار اصلی که باید انجام میدادی میگیره و توخیلی نمیتونی زمان بیشتر و مفیدتری بذاری یرای اون کار اصلی که براش یک هدف کوتاه مدت مشخص کردی و این نجواها باعث میشد که در زمانی که مشغول کار خونه بودم یا بالای سر دخترم همش عجله داشته باشم لذت که نمیبردم هیچ احساسم هم همش بد بود به خاطر اینکه فکر میکردم دارم با این کارها وقتم هدر میدم و تا برسم بکار اصلی خودم هم خسته ام و زمانم کم هستش و با این افکار منفی وقتی که میرفتم سراغ آموزش و کار خودم احساسم بد بود و بجای اینکه همون زمانی که داشتم برای یادگیری ازش درست استفاده کنم ومتمرکز باشم همون مقدار کم زمان هم روی آموزش باز نجواها در اون لحظه به هزار دلیل و بهانه احساسم بد میکردن از یک طرف هم که داشتم روی خودم کار میکردم و این سریال میدیدم وکامنت میذاشتم همش از خودم سوال میکردم که چطور میتونم درک بهتری از آموزشهایی که دارم برای کار جدیدم می بینم داشته باشم تا یک شب یه ایده ناب بهم الهام شد وفرداش صبح زود ایده جدید اجرا کردم الان حدود یه هفته میشه که دارم هر روز به روش اون ایده جدید آموزشهام ادامه میدم و جالبه که عمل به الهامم مسئله کمبود زمانم حل کرد ولی چون در ذهن من باور کمبود زمان خیلی ریشه ای هست چند روز اول اصلا متوجه نشدم که چقدر زمان برای انجام کارهام خوب تقسیم بندی شده بدون اینکه من برنامه ریزی خاصی کرده باشم که مثلا چه کارهایی رو در چه تایمی انجام بدم وبدون استفاده از ساعت و وقت تعیین شده من براحتی دارم همه کارها رو بموقع انجام میدم ولی هنوز ذهنم باز هم عجله داشت امروز صبح که داشتم باز تکرار میکردم اون ایده جدید وکارم تموم شد تازه متوجه این شدم که اون ایده ای که به من الهام شد با خودش یک نظمی رو آورده در کارو زندگی من که همه چی خودبخود سر جای خودش قرار گرفته واینو درک کردم که این عجله،عجله کردن ذهنم هم الان بعد از یه هفته همش از روی عادت هست ومن باید اینو بتونم هر طور که شده مدیریتش کنم پس صبح تصمیم گرفتم کلا به ساعت و زمان توجهی نکنم چون من که برای کسی کار یا اداره ای کار نمیکنم که باید سر یه ساعت حاضر یا غایب باشم بلکه من تونستم برای خودم با کمک همین قوانین آزادی زمانی خلق کنم و جالبه با داشتن نعمت بزرگ آزادی زمانی باز هم رفتار و عملکردم مثل کسایی بود که کارمند یه جا هستن و نگران واسترس زمان دارن و از صبح تا شب ذهنم با این باور کمبود زمان منو کنترل و مدیریت میکرد و همش احساسم بد بود اینقدر ریشه اش هم قوی بود که بعد سر وسامان گرفتن و داشتن وقت کافی حتی تا چند روز هم من متوجه این تغییر نشدم وتازه امروز تونستم درک کنم و با عشق وآرامش و لذت خونه رو نظافت کردم و با احساس خوب و حوصله ناهارم آماده کردم حتی چند تا کاری که تو آشپزخونه باید خیلی وقت پیش انجام میدادم وذهنم به خاطر کمبود وقت همیشه منو منصرف میکرد و به تعویق افتاده بود امروز انجام دادم وچقدر احساسم خوب کردو بعد از تمام شدن کارهام با لذت دارم این کامنت الان مینویسم و از اون عجله هم خبری نیست جالبه وقتی داشتم آشپزی میکردم با خودم گفتم قبل از اینکه ازدواج کنم چقدربا خودم میگفتم که دوستدارم بعد ازدواجم کلی غذاهای خوشمزه ولذیذ درست کنم و با کلی عشق با همسرم نوش جان کنم یا دوست دارم بچه دار بشم وکلی باهاش حال کنم ولذت ببرم الان به تمام اون آرزوهایی که یه زمان داشتم رسیدم و حتما اون زمان فکر میکردم که فقط به اینها برسم من دیگه چیزی نمیخوام چون معمولا انسانها به همین صورت تصور میکنن تا اون خواسته رو بدست نیاوردن کلی تخیل میکنن که اگه برسم این کارو میکنم اون کار میکنم من هم دقیقا به همین صورت تخیل میکردم خوب من امروز همه اونها روهزاران برابر بهتراز اون چیزی که خودم تصور میکردم دارم ولی چرا همون غذا رو با عجله واحساس بد فقط سرهم میکنم وبا این دختر قشنگم مگر این یکی از آرزوهای من نبود الان دارمش پس چرا حوصله براش بخرج نمیدم و همش بهش میگم سریع زود باش بنویس تمومش کن ویا هیس صحبت نکن هیچی نگو وچون خیلی صحبت میکنه همش میگم تا حالا به این فکر کردی اگر کمتر صحبت کنی موفقتری اوایل با این جمله من با تعجب به من نگاه میکرد ولی الان با اینکه هنوز نمیتونه درک کنه این جمله منو ولی بهش عادت کرده ومرتب به خاطر باورهای محدود من اونم هم داره این باور میسازه و همه اینها همش به خاطر باور کمبود زمان ریشه دار هست که در ذهن من هستش و اینکه فکر میکنم اگر الان گوش بدم عقب میفتم واقعا الان که دارم این کامنت مینویسم واقعا من این روزها دارم چکار میکنم با آرزوها و رویاهایی که سالهای قبل با تخیلشون زندگی میکردم ولذت میبردم وبرام خیلی شیرین بودن الان که به صورت واقعی در زندگی من وجود دارن ومن دارم لمس شون میکنم چرا اجازه بدم یک باور محدود لذت این نعمات در زندگیم از من بگیره خدا رو شکر میکنم که که اون ایده ای که به من الهام شد اجرا کردم و با نظم گرفتن کارهام ذهنم هم سبکتر شد وبعد از یه هفته از عمل کردن به یک ایده کوچک به نتایجی بزرگی رسیدم و مهمترین اونها احساس خوبه میدونم این باور قدرتمندی که تازه یه هفته هست که کاشتم در ذهنم هنوز خیلی ضعیف و کم جون هستش وتوجه هر لحظه من نیاز داره و یه لحظه غفلت من ریشه های ضعیف این باور قدرتمند کوچکم رو سست تر میکنه و فقط تکرار و تمرین و داشتن احساس خوب باعث ریشه های محکم رشد و گسترش این باور قدرتمند در ذهنم خواهد شد خدا روشکر میکنم برای هدایت شدنم به این سریال جذاب و پر از آگاهی خدا روشکر برای وجود شما عزیزان خدا رو شکر برای ایمانم که قویتر شده و اون ایده هرچند کوچک رو اجرا کردم والان دارم پاداش اون عمل به ایمانم رو میگیرم
در این قسمت سریال اون جاده زیبا که واقعا شکل جاده ای بود که در تمرین ستاره قطبی تصورش میکردم با نوری که در انتهای جاده خودنمایی میکرد خیلی زیبا بود و اون خانم راننده با اعتمادبنفس بالا واقعا برای من خیلی جذاب بود قیافه اش و دوستش داشتم
خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم برای احساس خیلی خوبی که در این لحظه دارم
سلام عرص ادب خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز ومیکایل استاد چقدرارامش شماقابل تحسین است چقدرتوارام هستی آرام خدایاشکرت وسپاس گزارم استاد چقدرامکانات این کشور یاده استاد خداراشکرچقدررابط شماعاشقانه است بافرزندانتان استاد انشالله خدابه منم بده استاد عزیزم آلن این نشانه امروزم نه وقتی که نجوا داشتم اومدم به سمت نشانه ام استاد مدتی است توجه من روی ناخواسته ها هست وهروزپرازترس استرسم تایادم نرفته دیشب هم خوابت رادیدم ازخواب بیدارم کردی قشنگ واضح گفتی بلند شوبرو فلان کاررابکنم شایدم خوابم یادارم توهم میزنم درمسیر وتوامدی گفتی مصیب خوابی بله خودشه این همین الان آمد است بله من خوابم وخودم را دم به خواب من مدتی است پرازترس ازدست دادن هستم ترس مرگ خودم وعزیزانم بااینکه روی باورهایم کارمیکنم ولی نمیدانم یه حسی بهم گفت مصیب اون حال روزهای که بااستاد اشناشدی رانداری استاد خداراشاهد میگیرم چقدرحال میکردم آلن نمیدونم چراپرازترس ناامیدی میشم بعصی روزها انقدرکه میگه این مسیرهم جواب نداد میدونم این نجوا ازطرف شیطان است تامراغم گین کند وازخداوند هدایت میخواهم به مسیرهای نعمت ها استاد شاید برای اینه درسایت کامنت نمیزارم دردفترم مینویسم ولی نمیدانم استاد این راهی که الان رفتی پایانش نوراست همینه این مسیر هم اولش شماخوردین به اون جای که بوی بدی میداد یعنی مصیب ادامه بده نترس خداوند تورا رها نکرده استاد چندروزپیش همین ترس راداشتم وگفتم خدایادرقرانت به من بگو چون خیلی میخونم دیدم این آیه اومد که خداوندگارت تورا ها نکرده وناپسند نداشته است وتومصیب یتیم بودی پناهت دادیم بله من بچه یتیم بودم ازکلاس 7 پناهم داد بعد گفت مصیب گمراه بودی هدایتت کردم به مسیر توحید ویکی ازدستانم عباس منش وبعدش گفت یتیم راازخودمران وکسی که ب سویت می آید وحالا یه بخشش بزگی هم دارم میکنم دراین راستا که یه تصادی حل کنم خلاصه استاد ولی بعضی روزها واقعا این ذهن خستم میکنه ترس وجودم راگرفته نمیدانم فقط میدانم این ترس آمده مرابه ایمان برساند خواسته من اینه میخواهم شجاع باشم من میخواهم ایمانی قوی داشته باشم تادرصلح آرامش باشم من میخواهم لذت زندگی کردن راببرم من میخواهم خداوند رابیشتر رک کنم خدایا من گفتم تنها تورامیپرستم تنها ازتویاری میجویم استاد عزیزم من چقدراین زن مردها ای کشورتحسین میکنم باخودشون چقدردرصلح هستن چقدرارامش دارن چقدرتوحیدی هستن ایمان قوی دارن خدایاشکرت استاد عزیز من مصیب کمالی یاد این مسیر به ایمان ثروت میرسم یامیمیرم ازخدامیخواهم هدایت واینکه خداوند مراخوانده وراه نشانم میدهدچقدرفراوانی آب درخت توی این کشوراست چ قدرثروت پاک معنوی است وبه انسان احساس لذت بیشتری میدهد که ت هرروز درحال عشق حال کردنی ولذت بردنی خداراصدهزارمرتبه شکرت چقدررابطه ات بامیکی عالیه تحسین چقدرخانم شایسته وشما شاد هستین خدایا صدهزارمرتبه سپاس گزارم استاد خداانشالله به منم بده اینم خواسته منه استاد
چه قدر شما سه نفر باهم ارتباط قشنگی دارین واقعا برای من الگو هستین برای منی که هرگز در هیچ کجا اطرافم همچین ارتباطاتی و ندیدم اصلا میتونم بگم استاد به معنی واقعی شما یک نمود یک زندگی واقعی رو در تمام جنبه ها به من نشون دادید و تازه اصلا به این احساس طبیعی بودن نزدیکتر شدم مثلا اوایل که باشما اشنا شدم هی ذهنم میگف مگ میشه یک ادم اینقدر ثروتمند باشه مگ میشه که همچین ارتباطات قشنگی و آرامش و لذت از هرلحظه شما واقعا کل ذهنیت متو نسبت به خدا جهان خودم ثروت سلامتی ارتباطات کن فیکون کردید واقعا سپاسگزارم ازتون
سپاسگزارم که هدایت شدم به مسیر درست و الهی و در غفلت از این جهان نرفتم و این هدایت امروزم رو به این مسیر زیبا مدیون تضادها و مسائل زندگیم هستیم
ارتباطتون با پسرتون عزیز دلتون واقعا خیلی خیلی زیباست همدیگرو با الفاظ قشنگ خطاب میکنید و اونم از تهه دل بدون شرط و شروط و قید تو این روابطی که من میبینم ادما اگرم برای هم محبتی کنن همش از روی حساب کتاب و قید و شرط تو این دور باطل گیر افتادن من هیچوقت خوشم نمیومد از همچین روابطی و با دیدن روابط شما خواسته ی روابط عاشقانه و در عین آزادانه تووجودم شکل گرفت که مطمعنم یکروزی بهش میرسم بااینکه الان میتونم بگم هیچ روابطی نه دوستانه و نه عاطفی ندارم ولی واقعا احساس تنهایی نمیکنم خیلی حالن باخودم خوبه و راحتم و خیلی خوشحالم که کلی وقت دارم که میتونم روی خودم کار کنم و اصلا واسه خودم این تنهایی رو برای مدتی لازم میدیدم و راضیم و میدونم به وقتش به روابط فوق العاده هدایت میشم
مورد بعدی درمورد اینکه شما جه قدر خوب میتونید ذهنتونو تحت هر شرایطی کنترل کنید اگر آدم معمولی ای بود بعد از اینک در یک اتوبان پر ماشین قرار میگرفت و مقصدش اونجوری که فکر نمیکرد میشد به زمین و زمان فحش میداد و از اول تااخر مسیرش بااحساس بد بود و اصلا شاید بعدشم به همچین جای زیبایی هدایت نمیشد این حاده واقعا زیباااا بود خیلی خیلی اگر من اونجا بودم چه عکسی که نمیگرفتم از همه جاش من یک عادتی پیدا کردن تازگی که فکر کنم به خاطر مریم جانه هرزمان به طبعیت میرم فقط دنبال زیبایی میگردم حتی توخیابون همش به ساختمونای قشنگ نگاه میکنم به خیابونای تمیز و خوش نما به آدمایی که خوشحالت و روابطشون خوبه باهم به حیوانات از پنجره اتاقم که مدام آسمونو میبیتم ک کی اون ابراب سفید خوشگل میان توش تند میرم عکس میگیرم و عکسام خیلی فوق العاده میشه واقعا و خودم نمیدونستم بقیه گفتن خیلی قشنگ عکس میگیری درحال حاضر من هنوز مسیر مورد علاقمو بهش هدایت نشدم ولی بعضی وقتا میگم شاید عکاسی یکروزی اون مسیر من بشه ولی خب منتظر هدلیت خدایم که خودش بهم ایده بده راستی یک ایده واسه عکاسیم بهم تازگی الهام شد که میتونم بگم نصفشو انجام دادم اون نصف دیگش نمیدونم حل بشه یا نه پیگیرشن در حال حاضر !
نکته بعدی میخواستم در مورد ادمایی که درارتباط باهاشون قرار میگیرید بگم که واقعا همشون فوق العادن من اینجوری برداست میکنم که آدم وقتی رابطش باخودش اوکی باشه و به قول شما در مدار درستی باشه اصلا آدم بد و نادلخاه سرراهش قرار نمیگیره و آدمایی که شما باهاشون رو به رو میشید همشون مشخصه فرکانسشون بالاست خوشحالن در صلحن باخودشون سپاسگزارن مثل خودتون درست اینم نشونه قانون دقیق جهانه که اینقدر دقیق و حساب شده عمل میکنه و کبوتر با کبوتر و باز و با باز قرار میده
ماشاالله به مایک که اینقدر زبان انگلیسی رو روان و با لهجه خود آمریکایی ها صحبت میکنه…
امید وارم منم بتونم اینقدر روان و خفن صحبت کنم… که میتانم صدرصد فقط به کمی تمرین و تکرار نیازه…
ماشالله به استاد عزیز که با گوشیش هرچی کت و سومه و راه خفن و گمشده هست رو پیدا کرده و عالی مسیر یابی میکند و بهشت و زیبایی ها رو پیدا میکند…
و ماشاالله به بانو شایسته این یار مهربان و خوش ذوق که با استاد پایه هر کاری هست و مرتب برامون فیلم میگیرد…
پسر این مسیره چقدر شبیه مسیر رویایی منه برای پیاده روی و دویدن که به شهر بعدی ک میخوام مهاجرت کنم هست…
خدارو صد هزار مرتبه شکر که چراغ سبزیست از طرف جهان هستی که محکم و استوار ادامه بدم و همه زیبایی و رو مثل استاد به سمت خودم جذب کنم..
من هنوز منگ و توی فکر حرف های استاد در قدم ششم هستم چون استاد یک ساعت حرف میزنه برامون من باید بشینم ساعت ها راجبشون فکر کنم برای خودم مثال بزنم و درکشون کنم
یعنی قشنگ میخوابم و خیره میشم به نقطه روی دیوار و میرم توی دنیای خودمو و استاد حرفاشو مرور میکنم بهشون فکر میکنم میگم آره منم قبلا اینجور شد و فلان و بیسار بعد به خودم میام میبینم ساعت ها گذشته…
اصلا یه اوضاع خفن…
چه دنیایی زیبایی هست دنیایی باور های توحیدی استاد عزیز…
سلام به همه دوستان به خدا این جاده رویایی رو من انگارقبلا دیدم نمیدونم تو خواب یاتو رویاهام وقتی استاد ازکناررودخانه رد میشد من اشک توچشمام جمع شد اونجارو من انگارمیشناختم وقتی وارد اون جاده جنگلی شد گریه ام گرفت ازخوشحالی خیلی آشنابود برام خدایا ازت ممنونم ازشمااستاد عزیز و خانم شایسته هم ممنونم درسته اشک ریختم ولی خیلی احساس خوبی دارم ممنونم ازتون
سلام عشق به همه ی مخلوقات و خالقین زیبایی،من به دنبال نشانه ام امروزم هدایت شدم به این فایل، خود ویدیو که سراسر درس عشق و محبت بود برام❤ مخصوصا که امروز دخترم رو بخاطر فول نزدن آزمون زبان بد جور دعواش کرده بودم دیدن رابطه عاشقانه نه فقط در قلب و گفتار بلکه در عمل و رفتار بین استاد و مایک من رو به فکر فرو برد، بعد که داستان کشف جاده از بهشت بگذر تا به نور رسی… سراسر زندگی، زیبایی و عشق بود برام
اما درس و نشانه اصلی من از کامنت زیبای نیکو جان نیکوسرشت بود😘 دختر تو دقیقا معضلات فکری و ذهنی من رو ریختی روی دایره من دقیقا الان دارم برای تخصصم میخونم و اگر یک ربع به مادرم سر بزنم مثل سرعت شلیک فشنگ برمیگردم خونه و حس اینو دارم کاش همونم صرف خوندن درس میکردم و یک تماس تلفنی هم کافیه یا دخترم میاد تا باهام صحبت کنه با صراحت کلام میگم درس دارم برو بعدا وقت زیاده و تمام کارهای لازمی که باید انجام بدم ی جورایی با حس خساست و حسرت همراهه که اگر درس بخونم رتبه ام عالی میشه اونوقت از زمان و فرصت زندگیم درست استفاده کردم تنها زنگ آنتراک و تفریح من اینجاست اونم دیدن نشانه هدایتی من در روز،عزیزم کامنتت خیلی من رو به فکر فرو برد باید برای زندگی بهتر و بالاتر تلاش کرد ولی در عین حال باید زندگی کرد و لذت برد دقیق مثل آب رودخانه ای که در مسیر حرکتش کف میکنه بالا و پایین میپره سر و صدای عشق رو در کائنات انتشار میده توی خاک فرو میره و خاک رو تر و تبدیل به گِل میکنه و همینطور موجب سبز شدن و زاییدگی گیاهان میشه،توی دهان ماهی ها میره و با کمی اتلاف وقت بیرون میاد و دوباره گردشش رو در مسیر رودخانه ادامه میده تا در آخر با این همه تجربه و تفریح بزنه به دل دریا و یک دگردیسی جدید رو در اون بزرگی پهناور تجربه کنه،آره درسته ما همون آب جاری رودخونه ایم در آخر همه مون قرار تبخیر و تبدیل به ابر بالا رونده و فرگشت دوباره بشیم پس توی ثانیه ها کیف کن و از عطیه های خداوند لذت ببر و با این کار از خداوند عاشقت سپاسگزاری کن
نام خدای مهربان
امروز پنجاه وسومین روز از تعهدی است که من بخودم دادم و دارم تا جایی که باورهای جدیدم قدرت گرفتن و درک میکنم طبق قوانین جهان رفتارمیکنم
امروز از صبح تصمیم گرفتم که تمام تمرکزم بذارم به اینکه حواسم باشه به باور کمبود اون هم از نوع زمانش چون تمام روز عجله، اجازه لذت بردن از زیبایی ها بهم نمیده و تو ذهنم هست که من زمان کم میارم و این احساسم رو بد میکرد و حس میکردم که انجام یکسری از کارها مثل کل پروسه خانه داری یا رسیدگی به کارهای کلاسی دخترم که کلاس اول هستش و کل پروسه درسیش مجازی هست بخاطر شرایط امسال،یکسره در ذهنم این صدا بلند بود که اینها داره زمان اون کار اصلی که باید انجام میدادی میگیره و توخیلی نمیتونی زمان بیشتر و مفیدتری بذاری یرای اون کار اصلی که براش یک هدف کوتاه مدت مشخص کردی و این نجواها باعث میشد که در زمانی که مشغول کار خونه بودم یا بالای سر دخترم همش عجله داشته باشم لذت که نمیبردم هیچ احساسم هم همش بد بود به خاطر اینکه فکر میکردم دارم با این کارها وقتم هدر میدم و تا برسم بکار اصلی خودم هم خسته ام و زمانم کم هستش و با این افکار منفی وقتی که میرفتم سراغ آموزش و کار خودم احساسم بد بود و بجای اینکه همون زمانی که داشتم برای یادگیری ازش درست استفاده کنم ومتمرکز باشم همون مقدار کم زمان هم روی آموزش باز نجواها در اون لحظه به هزار دلیل و بهانه احساسم بد میکردن از یک طرف هم که داشتم روی خودم کار میکردم و این سریال میدیدم وکامنت میذاشتم همش از خودم سوال میکردم که چطور میتونم درک بهتری از آموزشهایی که دارم برای کار جدیدم می بینم داشته باشم تا یک شب یه ایده ناب بهم الهام شد وفرداش صبح زود ایده جدید اجرا کردم الان حدود یه هفته میشه که دارم هر روز به روش اون ایده جدید آموزشهام ادامه میدم و جالبه که عمل به الهامم مسئله کمبود زمانم حل کرد ولی چون در ذهن من باور کمبود زمان خیلی ریشه ای هست چند روز اول اصلا متوجه نشدم که چقدر زمان برای انجام کارهام خوب تقسیم بندی شده بدون اینکه من برنامه ریزی خاصی کرده باشم که مثلا چه کارهایی رو در چه تایمی انجام بدم وبدون استفاده از ساعت و وقت تعیین شده من براحتی دارم همه کارها رو بموقع انجام میدم ولی هنوز ذهنم باز هم عجله داشت امروز صبح که داشتم باز تکرار میکردم اون ایده جدید وکارم تموم شد تازه متوجه این شدم که اون ایده ای که به من الهام شد با خودش یک نظمی رو آورده در کارو زندگی من که همه چی خودبخود سر جای خودش قرار گرفته واینو درک کردم که این عجله،عجله کردن ذهنم هم الان بعد از یه هفته همش از روی عادت هست ومن باید اینو بتونم هر طور که شده مدیریتش کنم پس صبح تصمیم گرفتم کلا به ساعت و زمان توجهی نکنم چون من که برای کسی کار یا اداره ای کار نمیکنم که باید سر یه ساعت حاضر یا غایب باشم بلکه من تونستم برای خودم با کمک همین قوانین آزادی زمانی خلق کنم و جالبه با داشتن نعمت بزرگ آزادی زمانی باز هم رفتار و عملکردم مثل کسایی بود که کارمند یه جا هستن و نگران واسترس زمان دارن و از صبح تا شب ذهنم با این باور کمبود زمان منو کنترل و مدیریت میکرد و همش احساسم بد بود اینقدر ریشه اش هم قوی بود که بعد سر وسامان گرفتن و داشتن وقت کافی حتی تا چند روز هم من متوجه این تغییر نشدم وتازه امروز تونستم درک کنم و با عشق وآرامش و لذت خونه رو نظافت کردم و با احساس خوب و حوصله ناهارم آماده کردم حتی چند تا کاری که تو آشپزخونه باید خیلی وقت پیش انجام میدادم وذهنم به خاطر کمبود وقت همیشه منو منصرف میکرد و به تعویق افتاده بود امروز انجام دادم وچقدر احساسم خوب کردو بعد از تمام شدن کارهام با لذت دارم این کامنت الان مینویسم و از اون عجله هم خبری نیست جالبه وقتی داشتم آشپزی میکردم با خودم گفتم قبل از اینکه ازدواج کنم چقدربا خودم میگفتم که دوستدارم بعد ازدواجم کلی غذاهای خوشمزه ولذیذ درست کنم و با کلی عشق با همسرم نوش جان کنم یا دوست دارم بچه دار بشم وکلی باهاش حال کنم ولذت ببرم الان به تمام اون آرزوهایی که یه زمان داشتم رسیدم و حتما اون زمان فکر میکردم که فقط به اینها برسم من دیگه چیزی نمیخوام چون معمولا انسانها به همین صورت تصور میکنن تا اون خواسته رو بدست نیاوردن کلی تخیل میکنن که اگه برسم این کارو میکنم اون کار میکنم من هم دقیقا به همین صورت تخیل میکردم خوب من امروز همه اونها روهزاران برابر بهتراز اون چیزی که خودم تصور میکردم دارم ولی چرا همون غذا رو با عجله واحساس بد فقط سرهم میکنم وبا این دختر قشنگم مگر این یکی از آرزوهای من نبود الان دارمش پس چرا حوصله براش بخرج نمیدم و همش بهش میگم سریع زود باش بنویس تمومش کن ویا هیس صحبت نکن هیچی نگو وچون خیلی صحبت میکنه همش میگم تا حالا به این فکر کردی اگر کمتر صحبت کنی موفقتری اوایل با این جمله من با تعجب به من نگاه میکرد ولی الان با اینکه هنوز نمیتونه درک کنه این جمله منو ولی بهش عادت کرده ومرتب به خاطر باورهای محدود من اونم هم داره این باور میسازه و همه اینها همش به خاطر باور کمبود زمان ریشه دار هست که در ذهن من هستش و اینکه فکر میکنم اگر الان گوش بدم عقب میفتم واقعا الان که دارم این کامنت مینویسم واقعا من این روزها دارم چکار میکنم با آرزوها و رویاهایی که سالهای قبل با تخیلشون زندگی میکردم ولذت میبردم وبرام خیلی شیرین بودن الان که به صورت واقعی در زندگی من وجود دارن ومن دارم لمس شون میکنم چرا اجازه بدم یک باور محدود لذت این نعمات در زندگیم از من بگیره خدا رو شکر میکنم که که اون ایده ای که به من الهام شد اجرا کردم و با نظم گرفتن کارهام ذهنم هم سبکتر شد وبعد از یه هفته از عمل کردن به یک ایده کوچک به نتایجی بزرگی رسیدم و مهمترین اونها احساس خوبه میدونم این باور قدرتمندی که تازه یه هفته هست که کاشتم در ذهنم هنوز خیلی ضعیف و کم جون هستش وتوجه هر لحظه من نیاز داره و یه لحظه غفلت من ریشه های ضعیف این باور قدرتمند کوچکم رو سست تر میکنه و فقط تکرار و تمرین و داشتن احساس خوب باعث ریشه های محکم رشد و گسترش این باور قدرتمند در ذهنم خواهد شد خدا روشکر میکنم برای هدایت شدنم به این سریال جذاب و پر از آگاهی خدا روشکر برای وجود شما عزیزان خدا رو شکر برای ایمانم که قویتر شده و اون ایده هرچند کوچک رو اجرا کردم والان دارم پاداش اون عمل به ایمانم رو میگیرم
در این قسمت سریال اون جاده زیبا که واقعا شکل جاده ای بود که در تمرین ستاره قطبی تصورش میکردم با نوری که در انتهای جاده خودنمایی میکرد خیلی زیبا بود و اون خانم راننده با اعتمادبنفس بالا واقعا برای من خیلی جذاب بود قیافه اش و دوستش داشتم
خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم برای احساس خیلی خوبی که در این لحظه دارم
سلام عرص ادب خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز ومیکایل استاد چقدرارامش شماقابل تحسین است چقدرتوارام هستی آرام خدایاشکرت وسپاس گزارم استاد چقدرامکانات این کشور یاده استاد خداراشکرچقدررابط شماعاشقانه است بافرزندانتان استاد انشالله خدابه منم بده استاد عزیزم آلن این نشانه امروزم نه وقتی که نجوا داشتم اومدم به سمت نشانه ام استاد مدتی است توجه من روی ناخواسته ها هست وهروزپرازترس استرسم تایادم نرفته دیشب هم خوابت رادیدم ازخواب بیدارم کردی قشنگ واضح گفتی بلند شوبرو فلان کاررابکنم شایدم خوابم یادارم توهم میزنم درمسیر وتوامدی گفتی مصیب خوابی بله خودشه این همین الان آمد است بله من خوابم وخودم را دم به خواب من مدتی است پرازترس ازدست دادن هستم ترس مرگ خودم وعزیزانم بااینکه روی باورهایم کارمیکنم ولی نمیدانم یه حسی بهم گفت مصیب اون حال روزهای که بااستاد اشناشدی رانداری استاد خداراشاهد میگیرم چقدرحال میکردم آلن نمیدونم چراپرازترس ناامیدی میشم بعصی روزها انقدرکه میگه این مسیرهم جواب نداد میدونم این نجوا ازطرف شیطان است تامراغم گین کند وازخداوند هدایت میخواهم به مسیرهای نعمت ها استاد شاید برای اینه درسایت کامنت نمیزارم دردفترم مینویسم ولی نمیدانم استاد این راهی که الان رفتی پایانش نوراست همینه این مسیر هم اولش شماخوردین به اون جای که بوی بدی میداد یعنی مصیب ادامه بده نترس خداوند تورا رها نکرده استاد چندروزپیش همین ترس راداشتم وگفتم خدایادرقرانت به من بگو چون خیلی میخونم دیدم این آیه اومد که خداوندگارت تورا ها نکرده وناپسند نداشته است وتومصیب یتیم بودی پناهت دادیم بله من بچه یتیم بودم ازکلاس 7 پناهم داد بعد گفت مصیب گمراه بودی هدایتت کردم به مسیر توحید ویکی ازدستانم عباس منش وبعدش گفت یتیم راازخودمران وکسی که ب سویت می آید وحالا یه بخشش بزگی هم دارم میکنم دراین راستا که یه تصادی حل کنم خلاصه استاد ولی بعضی روزها واقعا این ذهن خستم میکنه ترس وجودم راگرفته نمیدانم فقط میدانم این ترس آمده مرابه ایمان برساند خواسته من اینه میخواهم شجاع باشم من میخواهم ایمانی قوی داشته باشم تادرصلح آرامش باشم من میخواهم لذت زندگی کردن راببرم من میخواهم خداوند رابیشتر رک کنم خدایا من گفتم تنها تورامیپرستم تنها ازتویاری میجویم استاد عزیزم من چقدراین زن مردها ای کشورتحسین میکنم باخودشون چقدردرصلح هستن چقدرارامش دارن چقدرتوحیدی هستن ایمان قوی دارن خدایاشکرت استاد عزیز من مصیب کمالی یاد این مسیر به ایمان ثروت میرسم یامیمیرم ازخدامیخواهم هدایت واینکه خداوند مراخوانده وراه نشانم میدهدچقدرفراوانی آب درخت توی این کشوراست چ قدرثروت پاک معنوی است وبه انسان احساس لذت بیشتری میدهد که ت هرروز درحال عشق حال کردنی ولذت بردنی خداراصدهزارمرتبه شکرت چقدررابطه ات بامیکی عالیه تحسین چقدرخانم شایسته وشما شاد هستین خدایا صدهزارمرتبه سپاس گزارم استاد خداانشالله به منم بده اینم خواسته منه استاد
بنام خداوند خالق زیبایی ها و ثروت ها
خدارو میلیاردهابارشاکرم که من روبا استاد اشنا کرد که میتونم این زیبایی ها رو ببینم
این فایل ها نمود همه چی هست نمود زیبایی، فراوانی، عشق، ثروت، ادم های خوب، روابط عالی، احترام، شکرگزاری، تحسین
چقدر من خوشبختم که میتونم ببینم و با دیدنش خودم هم. در مسیر تجربه این زیبایی ها قرار بگیرم
تو این فایل ها شاهد روابطی هستم. که تا حالا هیچ کجا ندیدم رابطه ای سرشار از عشق و احترام متقابل بدون وابستگی
تو این فایل ها توحید رو زیاد میبینم زیاد زیاد
استاد همیشه به ندای الله گوش میده و به سمت زیبایی های بیشتر هدایت میشه
این نشون دهنده یه ایمان فوق العادست که با یه اتوبوس بزرگ که یه ماشین دیگه هم بهش چسبیده تو جاده هایی که نمیشناسی رانندگی کنی
این ایمان به خداوند هست که تو این مسیر پیاده روی با خیال راحت بدون ترس ادامه میدین
واو خدای من چه جاده زیبایی وای چقدر لذت بخشه پیادهروی در این مسیر
خدایااا عاشقتممممممم
سلام استاد عشق
و دوستان عزیزم
امروز از مسیر مرا به نشانه ام هدایت کن این فایل رو دیدم و دقیقا در شرایطی بودم ک برنامه ریزی کرده بودم واسه ی کاری مثل شما ولی مطمعن نبودم که چی میشه
الان با این فایل و جمله شما ک گفتین به خدا توکل کن میخام برم به سمت هدفم و توکل کنم به خدا
ایشالا ک پایان داستان من هم مثل پایان فایل شما فقط و فقط زیبایی باشه
دوستون دارم امین شفیعی❤
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همگی دوستان
چه قدر شما سه نفر باهم ارتباط قشنگی دارین واقعا برای من الگو هستین برای منی که هرگز در هیچ کجا اطرافم همچین ارتباطاتی و ندیدم اصلا میتونم بگم استاد به معنی واقعی شما یک نمود یک زندگی واقعی رو در تمام جنبه ها به من نشون دادید و تازه اصلا به این احساس طبیعی بودن نزدیکتر شدم مثلا اوایل که باشما اشنا شدم هی ذهنم میگف مگ میشه یک ادم اینقدر ثروتمند باشه مگ میشه که همچین ارتباطات قشنگی و آرامش و لذت از هرلحظه شما واقعا کل ذهنیت متو نسبت به خدا جهان خودم ثروت سلامتی ارتباطات کن فیکون کردید واقعا سپاسگزارم ازتون
سپاسگزارم که هدایت شدم به مسیر درست و الهی و در غفلت از این جهان نرفتم و این هدایت امروزم رو به این مسیر زیبا مدیون تضادها و مسائل زندگیم هستیم
ارتباطتون با پسرتون عزیز دلتون واقعا خیلی خیلی زیباست همدیگرو با الفاظ قشنگ خطاب میکنید و اونم از تهه دل بدون شرط و شروط و قید تو این روابطی که من میبینم ادما اگرم برای هم محبتی کنن همش از روی حساب کتاب و قید و شرط تو این دور باطل گیر افتادن من هیچوقت خوشم نمیومد از همچین روابطی و با دیدن روابط شما خواسته ی روابط عاشقانه و در عین آزادانه تووجودم شکل گرفت که مطمعنم یکروزی بهش میرسم بااینکه الان میتونم بگم هیچ روابطی نه دوستانه و نه عاطفی ندارم ولی واقعا احساس تنهایی نمیکنم خیلی حالن باخودم خوبه و راحتم و خیلی خوشحالم که کلی وقت دارم که میتونم روی خودم کار کنم و اصلا واسه خودم این تنهایی رو برای مدتی لازم میدیدم و راضیم و میدونم به وقتش به روابط فوق العاده هدایت میشم
مورد بعدی درمورد اینکه شما جه قدر خوب میتونید ذهنتونو تحت هر شرایطی کنترل کنید اگر آدم معمولی ای بود بعد از اینک در یک اتوبان پر ماشین قرار میگرفت و مقصدش اونجوری که فکر نمیکرد میشد به زمین و زمان فحش میداد و از اول تااخر مسیرش بااحساس بد بود و اصلا شاید بعدشم به همچین جای زیبایی هدایت نمیشد این حاده واقعا زیباااا بود خیلی خیلی اگر من اونجا بودم چه عکسی که نمیگرفتم از همه جاش من یک عادتی پیدا کردن تازگی که فکر کنم به خاطر مریم جانه هرزمان به طبعیت میرم فقط دنبال زیبایی میگردم حتی توخیابون همش به ساختمونای قشنگ نگاه میکنم به خیابونای تمیز و خوش نما به آدمایی که خوشحالت و روابطشون خوبه باهم به حیوانات از پنجره اتاقم که مدام آسمونو میبیتم ک کی اون ابراب سفید خوشگل میان توش تند میرم عکس میگیرم و عکسام خیلی فوق العاده میشه واقعا و خودم نمیدونستم بقیه گفتن خیلی قشنگ عکس میگیری درحال حاضر من هنوز مسیر مورد علاقمو بهش هدایت نشدم ولی بعضی وقتا میگم شاید عکاسی یکروزی اون مسیر من بشه ولی خب منتظر هدلیت خدایم که خودش بهم ایده بده راستی یک ایده واسه عکاسیم بهم تازگی الهام شد که میتونم بگم نصفشو انجام دادم اون نصف دیگش نمیدونم حل بشه یا نه پیگیرشن در حال حاضر !
نکته بعدی میخواستم در مورد ادمایی که درارتباط باهاشون قرار میگیرید بگم که واقعا همشون فوق العادن من اینجوری برداست میکنم که آدم وقتی رابطش باخودش اوکی باشه و به قول شما در مدار درستی باشه اصلا آدم بد و نادلخاه سرراهش قرار نمیگیره و آدمایی که شما باهاشون رو به رو میشید همشون مشخصه فرکانسشون بالاست خوشحالن در صلحن باخودشون سپاسگزارن مثل خودتون درست اینم نشونه قانون دقیق جهانه که اینقدر دقیق و حساب شده عمل میکنه و کبوتر با کبوتر و باز و با باز قرار میده
خدایا شکرت که هرروز عملگرا تر از روز قبل میشم
تصمیم اینه تاپایان عمرم به این مسیر ادامه بدم
بنام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم بزیبایی و اسانی و باعزت
درود بر عزیزان دلم
ممنونم و شاکر که هربار من را به زیبایی های جدیدتر دعوت میکنید
دیروز به این فکر میکردم که چقدر با دیدن سفرنامه هااا برایم داشتن و تجربه بسیاری چیزهااا ممکن شده
شاید در گذشته انقدر برخی چیزها رو دورازدسترس میدیدم که حاضر نبودم بش فک کنم
و ب خودم میگفتم من که حالا تو رفتن به یک رستوران معمولی هم موندم چه رسد….
اما سفرنامه هاااا وسعت دادن به نگاهم، به نگرشم، به امکانهای ذهنم، و زندگیم
سفرنامه هااا برام فصل جدیدی رو باز کردن که هیچ چیز غیر ممکن نیست
به من یاددادن خواسته هااامو وسیع کنم
رویا بسازم
رهاااا کنم خودم رو در هر چیزی که تو دنیا هست
سفرنامه هاااا به من گفتن خداوند این جهان زیبا رو برای من خلق کرده
برای اینکه بگردم و تجربه کنم
همیشه از خیلی قدیم ترهاااا میگفتم چطور ادمها میتونن سالهاااا تو یک شهر زندگی کنن، یکجا بدنیا بیان و همونجا هم برحمت خدا برن.
من دوست داشتم دنیارو ببینم
میگفتم اددم باید هرسال توی یک شهر زندگی کنه
تجربه کنه
ببینه
فرهنگهااا رو بشناسه
با دیدن سفرنامه هااا دیگه یقین پیداکردم اصلا خدا برام میخاد
میخاد که جهانش رو ببینم
زیبایی هاش رو ببینم
تحسین کنم
لذت ببرم
در سرنوشت من هست دنیااارو بگردمو ببینم
شکر بگم
وقتی به روند زندگیم نگاه میکنم انگار استارت این دنیا گشتن از پانزده سال پیش خورده
یک جورایی از بدو تولد اصلا
دوسال اول زندگیم دریک شهر بودم
پانزده سال بعد شهر دیگه
ده سال شهردیگه
سه سال شهر دیگه
پنج سال جای دیگه
و الانم چندسالی هست جای دیگه
و زیبایی به زیبایی دیگه رفتم
.
تقدیرمن دنیا گشتنه
دنیا دیدن و لذت بردنه
و سفرنامه ها اسانی ان را برایم بیشتر ساخت
.
خدایاشکرت
عاشقتونم
درود و عشق بر استاد نازنین و بانو شایسته گرامی
و مایک خفن…
ماشاالله به مایک که اینقدر زبان انگلیسی رو روان و با لهجه خود آمریکایی ها صحبت میکنه…
امید وارم منم بتونم اینقدر روان و خفن صحبت کنم… که میتانم صدرصد فقط به کمی تمرین و تکرار نیازه…
ماشالله به استاد عزیز که با گوشیش هرچی کت و سومه و راه خفن و گمشده هست رو پیدا کرده و عالی مسیر یابی میکند و بهشت و زیبایی ها رو پیدا میکند…
و ماشاالله به بانو شایسته این یار مهربان و خوش ذوق که با استاد پایه هر کاری هست و مرتب برامون فیلم میگیرد…
پسر این مسیره چقدر شبیه مسیر رویایی منه برای پیاده روی و دویدن که به شهر بعدی ک میخوام مهاجرت کنم هست…
خدارو صد هزار مرتبه شکر که چراغ سبزیست از طرف جهان هستی که محکم و استوار ادامه بدم و همه زیبایی و رو مثل استاد به سمت خودم جذب کنم..
من هنوز منگ و توی فکر حرف های استاد در قدم ششم هستم چون استاد یک ساعت حرف میزنه برامون من باید بشینم ساعت ها راجبشون فکر کنم برای خودم مثال بزنم و درکشون کنم
یعنی قشنگ میخوابم و خیره میشم به نقطه روی دیوار و میرم توی دنیای خودمو و استاد حرفاشو مرور میکنم بهشون فکر میکنم میگم آره منم قبلا اینجور شد و فلان و بیسار بعد به خودم میام میبینم ساعت ها گذشته…
اصلا یه اوضاع خفن…
چه دنیایی زیبایی هست دنیایی باور های توحیدی استاد عزیز…
خدارو صد هزار مرتبه شکر
دوستارتون سهند(:
خیلیییییی عالیییی و بی نظیر بود ممنون از مریم عزیز ک این لحظات شادتون رو با ما تقسیم میکنید ??
سلام به همه دوستان به خدا این جاده رویایی رو من انگارقبلا دیدم نمیدونم تو خواب یاتو رویاهام وقتی استاد ازکناررودخانه رد میشد من اشک توچشمام جمع شد اونجارو من انگارمیشناختم وقتی وارد اون جاده جنگلی شد گریه ام گرفت ازخوشحالی خیلی آشنابود برام خدایا ازت ممنونم ازشمااستاد عزیز و خانم شایسته هم ممنونم درسته اشک ریختم ولی خیلی احساس خوبی دارم ممنونم ازتون